دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

سپاس و بدرود از همه

دنیای زیبای من کنجی بود برای نوشتن ... و من نوشتن را همیشه جدی  گرفته ام

ترک این کنج با دوستانی از نوع جان که در آن یافته ام اگر چه دشوار است اما هر کنجی را باید به قصد قدم نهادن بر آستانه ای جدید ترک کرد...رفتن برای یافتن 

 

 

 

درباره اخلاق

- مردی که پنچری‌های کوچیک نداره شاید یه پنچری بزرگ داشته باشه به این آسونیها بهش اعتماد نکن. تو همون موقعی که شوهرت گیاهخوار شد باید بهش شک می‌کردی نه این‌که وایستی آشپزی‌کنی و خودتم گیاهخوار بشی.

این‌جور آدما که می‌خوان زیادی خوب باشن خیلی خظرناکن. اونا از آدم بودن خودشون خجالت می‌کشن، از دندون نیش خودشون شرمنده‌ان. من شنیدم اونجا مردایی هستند که فمینیستن؟


- بله زیادن بابا جون


- زیادن؟ مرد فمینیست چظوری میشه؟ یه چیزی مثل کچل موفرفری... اونا زیادی نازنین شدن. نمی‌خوان آدم باشن. می‌خوان فرشته باشن اما معمولاً کارشون به جنایت میکشه. چون فرشته نمی‌تونه وسط آدما باشه. اصلاً از آدم بدش میاد.


پ.ن:بخشی از دیالوگ درخشان پرویز دیوان‌بیگی در فیلم بسیار متوسط آذر، پرویز، شهدخت و دیگران



راهی که خواهم ساخت

بعد از چندین سال دلخوش کردن به مدارها و کنترل کننده‌ها و حس‌گرها و فرو رفتن در انبوهه زشت صنعت همچنان مجذوب ایده‌های فلسفی بودم. به چیزهایی علاقه داشتم که نمی‌دانستم چیست! موقعی که فکر می‌کردم ارتباط با آکادمی در یادگیری موضوع مهمی نیست، بدون آن‌که بدانم فلسفه چیست ؟ علوم انسانی چیست ؟ سیاست و جامعه شناسی و فرهنگ چیست ؟ در فکرم بود که به آن‌ها بپردازم.


از بیشتر فهمیدن و بحث کردن در مورد اساسی ترین دغدغه‌هایم یک جورهایی خوشم می‌آمد. فکر می‌کردم می‌شود شخصی به آن‌ پرداخت می‌شود رفت کتاب خرید و خواند. اما پراکندگی خسته‌ کننده تر از انتظارم بود. به فکر دانشگاه افتادم ... اگر چه حس می‌کردم علوم انسانی بیرون از دانشگاه حیات بیشتری دارد، اما برای پیداکردن یک نقشه راه لازم بود بروم . وارد دانشگاه که شدم  و دوره حیرت از آشفتگی علوم انسانی را گذراندم معلوم شد که علایق متنوعی که دارم در یک محدوده مثل فلسفه سیاسی  به هم می‌رسند. بحث‌های فلسفه سیاسی نه ابتذال و روزمرگی سیاست را دارند و نه انتزاع فلسفه را. می‌شود سال‌ها در فلسفه سیاسی سیر کرد و از جذابیتش سیر نشد.


 حالا فهمیده‌ام علوم انسانی ضروری‌ترین چیزی است که  این‌جا لازم داریم، شاید حاصل این دو سه سال پرسه در دانشگاه و پایان‌نامه‌ای که دفاع کردم این باشد که الان می‌توانم یک برنامه مطالعه برای خودم بچینم و کار را شروع کنم...




طرب

گوید بیفزا مهر خود، گویم بکاهم مهر خود


          گوید که کمتر‌کن جفا، گویم که بسیارش کنم.


هر شامگه در خانه‌ای چابک‌تر از پروانه‌ای


                رقصم بر بیگانه‌ای، از خویش بیزارش کنم.




پ.ن: مستوری و مستی با زبان سیمین 




درنگ

آیا مبارزه‌کردن با چیزی آن را قوی‌تر می‌کند؟