دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

ماران و مارگیران

زمانی که دبیرستانی بودم در مجله ی فیزیک مقاله ای تأثیر گذار از دکتر منصوری خوانده بودم به اسم " از حسابی ما هشترودی دیگری نسازید " اکنون با جوی که در دنیای مجازی و نشریات می بینم بیراه نیست گفته شود از شهریاری ما حسابی دیگری نسازید!


پرویز شهریاری یک معلم ریاضیات بود. معلمی عاشق ریاضیات که دوست داشت معنای ریاضت در فهم ریاضیات نباشد. نه مسلط به سیزده زبان زنده دنیا بود نه حافظ قرآن و کلیات سعدی نه صاحب اختراع های اعجاب آور ، نه علامه ای همه چیز دان بود و نه مصاحب و شاگرد اینشتین و  نه نظریه پرداز نظریه های بایگانی شده  و نه پشت کننده به جایزه نوبل و نه پدر ریاضیاتی چیزی ... و همه این نبودن ها ذره ای از ارزش و قدر او نمی کاهد.


در عوض پپرمرد شیفته آموختن فلسفه و کاربرد و تاریخ ریاضیات بود.

آموزش و پژوهش در ریاضیات را تا پایان عمر رها نکرد و اگر چه چهره ماندگار ریاضیات شد هرگز براه مفلوکانی نرفت که افتخار می کنند شاه با دهان مبارکش به شان گفته است برو پدر سوخته !


عاشق نشر آنچه می دانست بود. می گفت ریاضی باید با تاریخش خوانده  و فهمیده شود. او هیچ گاه به این تصور غلط مردم که دانشمند باید همه چیز دان باشد دامن نزد . بلکه نشان داد علوم جدید علامه پذیر نیستند و دانشمند کسی است که چیزهایی را خوب بداند در آنچه می داند جدی است و در آنچه نمی داند بی ادعا .


تاریخ نشان می دهد که قهرمان سازی نه ارج و قرب دادن به مردان علمی ، بلکه نقیصه ای فرهنگی است که هم حاکی از عقب ماندگی ماست و هم مانع رشدمان.



شب آفریدی ... شمع آفریدم

پسرک همین طور که دفتر جلویش است و دارد می نویسد ، دست می کشد به گلبرگ ارکیده های روی میز و می گوید :

"مامان  کاش این ها واقعی بودند "... و به نوشتن ادامه می دهد .


میان سکوت .....   و در یک آن ، تمام دنیایی که برایش ساخته ایم به نظرم حقیر و ناچیز می شود.




از بن بست هایی که داریم

در شرایط کنونی کسانی که خود را روشن فکران سکولار یا عرفی می دانند امکانی برای  گردهم آیی ، انتشار نشریه و کتاب و ایجاد مراکز فرهنگی و صنفی حتی بصورت مجازی را ندارند . ولی دسته ای از روشنفکران که خود را روشنفکران دینی نامیده اند امکان محدود و یا حد اقل موقتی برای فعالیت های فرهنگی می یابند ...


در حال حاضر سؤال این است که آیا کوشش برای فهم موقعیت فکری و فرهنگی روشنفکران دینی  و فعالیت های کم و بیش اصلاح طلبانه آنها ضرورت دارد یا باید همچنان پدیده روشنفکر دینی را حاصل یک تناقض درونی خواند و انکارش کرد ؟


منکران روشنفکری دینی میگویند وقتی ملاک حقیقت کسی محصول ایمان دینی او باشد ، دیگر نخواهد توانست در مورد رویارویی بنیادین دنیای مدرن با سنت های کهن موضع درستی بگیرد زیرا انسان مؤمن ناگزیر است لوازم بحث بخردانه مدرن را وارد مسائل ایمانی نکند و در نتیجه از پیش ، مسیرش در جست و جوی حقیقت بی معنا خواهد بود .


اما در تعریف متفاوتی از کار روشنفکری می توان نشان داد که روشنفکری دینی  مفهومی متناقض نیست . زیرا اولاً باور دینی به شکل منطقی نمیتواند به معنای پاسخ نهایی به تمامی پرسش های پیش روی مؤمنی باشد که کار فکری می کند بلکه فقط دایره ای از امکانات را برای کار فکری می گشاید . همان گونه که یک متفکر سکولار دایره ای از امکانات را به یاری دانایی و باورهای علمی و فلسفی خود دارد.


به همان شکل که اطمینان یک خرد باور به بنیاد خرد باوری مدرن در خود خطرناک یا بنیادگرایانه نیست و تنها جایی که او بر پایه این اعتقاد مسیر بحث انتقادی خود را درباره خرد و خردباوری مسدود کند ما او را جزم گرا خواهیم خواند، یک مؤمن به خداوند نیز بر اساس ایمان خود بنیادگرا نیست اما برای مثال جایی که مانع از بحث شکاکان یا آتئیست ها شود بنیادگرا خواهد بود.


باور به اصول در خود ، جزم گرایی نیست . جزمیت انکار توان دگر گونی یا ابطال اصول است . آن کس که با فرض امکان دگرگونی مبانی اعتقادی اش وارد بحث می شود راه را بر تبدیل کار فکری اش به کار روشنفکرانه مسدود نکرده است ، خواه مؤمن به اصول دینی باشد یا مؤمن به مبانی و آموزه هایی فلسفی یا علمی .


برگرفته ازکار روشنفکری / بابک احمدی / نشر مرکز / آبان1387


پ.ن :  سؤال من از نویسنده کتاب این است به فرض پذیرفتن این تساهل ، کدام دین است که توان دگرگونی یا ابطال اصول خود را داشته باشد ؟

دیگر اینکه امکانات یک روشنفکر دینی که قابل آزمودن نیست پس چگونه می توان آن را با امکانات فکری روشنفکران سکولار مقایسه کرد ؟

 

فقط اینجا اتفاق می افتد!

شش هفت سال قبل ، از دوستی که آن زمان پسرش در سالهای آغاز نوجوانی بود شنیدم که می گفت فعلاً دوست دارم بچه ام با مذهب بیگانه نباشد ، مذهب میتواند مثل یک کنترل کننده باشد برای رفتارهایش ... بزرگ که شد می فهمد !! جالب این بود که آن دوست نه تنها آدم مذهبی نبود افکاری کاملاً غیر دینی داشت .


یادم نیست من هاج و واج مانده ، به او گفتم  که چرا همین الان نفهمد ؟


حالا که به علل نفوذ و ریشه گرفتن دین در سرزمین مان فکر می کنم ، می توانم این یکی را هم به لیستم اضافه کنم :


هنوز والدینی که می خواهند بخشی از مسئولیت تربیت فرزند خود را زمین بگذارند یا از سر خود باز کنند ، دست به دامن دین و مذهب می شوند تا بلکه هشدارها و انذارهایش ، بچه را سربراه بار بیاورد . همان چیزی که حکومت چندین دهه است تلاش می کند در مقیاس بزرگتر انجام دهد . گویی که مردم هرگز بزرگ نخواهند شد ...