دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

از بن بست هایی که داریم

در شرایط کنونی کسانی که خود را روشن فکران سکولار یا عرفی می دانند امکانی برای  گردهم آیی ، انتشار نشریه و کتاب و ایجاد مراکز فرهنگی و صنفی حتی بصورت مجازی را ندارند . ولی دسته ای از روشنفکران که خود را روشنفکران دینی نامیده اند امکان محدود و یا حد اقل موقتی برای فعالیت های فرهنگی می یابند ...


در حال حاضر سؤال این است که آیا کوشش برای فهم موقعیت فکری و فرهنگی روشنفکران دینی  و فعالیت های کم و بیش اصلاح طلبانه آنها ضرورت دارد یا باید همچنان پدیده روشنفکر دینی را حاصل یک تناقض درونی خواند و انکارش کرد ؟


منکران روشنفکری دینی میگویند وقتی ملاک حقیقت کسی محصول ایمان دینی او باشد ، دیگر نخواهد توانست در مورد رویارویی بنیادین دنیای مدرن با سنت های کهن موضع درستی بگیرد زیرا انسان مؤمن ناگزیر است لوازم بحث بخردانه مدرن را وارد مسائل ایمانی نکند و در نتیجه از پیش ، مسیرش در جست و جوی حقیقت بی معنا خواهد بود .


اما در تعریف متفاوتی از کار روشنفکری می توان نشان داد که روشنفکری دینی  مفهومی متناقض نیست . زیرا اولاً باور دینی به شکل منطقی نمیتواند به معنای پاسخ نهایی به تمامی پرسش های پیش روی مؤمنی باشد که کار فکری می کند بلکه فقط دایره ای از امکانات را برای کار فکری می گشاید . همان گونه که یک متفکر سکولار دایره ای از امکانات را به یاری دانایی و باورهای علمی و فلسفی خود دارد.


به همان شکل که اطمینان یک خرد باور به بنیاد خرد باوری مدرن در خود خطرناک یا بنیادگرایانه نیست و تنها جایی که او بر پایه این اعتقاد مسیر بحث انتقادی خود را درباره خرد و خردباوری مسدود کند ما او را جزم گرا خواهیم خواند، یک مؤمن به خداوند نیز بر اساس ایمان خود بنیادگرا نیست اما برای مثال جایی که مانع از بحث شکاکان یا آتئیست ها شود بنیادگرا خواهد بود.


باور به اصول در خود ، جزم گرایی نیست . جزمیت انکار توان دگر گونی یا ابطال اصول است . آن کس که با فرض امکان دگرگونی مبانی اعتقادی اش وارد بحث می شود راه را بر تبدیل کار فکری اش به کار روشنفکرانه مسدود نکرده است ، خواه مؤمن به اصول دینی باشد یا مؤمن به مبانی و آموزه هایی فلسفی یا علمی .


برگرفته ازکار روشنفکری / بابک احمدی / نشر مرکز / آبان1387


پ.ن :  سؤال من از نویسنده کتاب این است به فرض پذیرفتن این تساهل ، کدام دین است که توان دگرگونی یا ابطال اصول خود را داشته باشد ؟

دیگر اینکه امکانات یک روشنفکر دینی که قابل آزمودن نیست پس چگونه می توان آن را با امکانات فکری روشنفکران سکولار مقایسه کرد ؟

 

نظرات 47 + ارسال نظر
ابراهیم ابریشمی دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 ساعت 09:11 ب.ظ http://avakh.blogsky.com

درود بر شما
سپاس از این که نوشته تان را با طرح پرسش و افق باز به پایان می‌برید، گمانم این از مبادی و مبانی گریز از جزمیت باشد...
1)این به ویژه از این جهت مهم است که نسبت کار اندیشه و تفکر را، منحصر در نسبت های پوزیتیویستی محض نبینیم. اگر از این جهت به موضوع نظر بیفکنیم، توان ابطال، صرف ابطال تجربی آزمایشگاهی نیست و از همین جهت چه بسا که پاسخ پرسش «بسته بودن امکان آزمودن مبانی روشنفکری دینی»، آن چنان هم منفی نباشد..
اگر ما ابطال و اثبات را تنها محدود به آزمایشگاه ببنیم، البته دیگر اثبات منتفی می‌شود( چنانکه پوپر نشان داده) و همچنین بسیاری از مباحث بنیادین بشری و علوم انسانی-از جمله علوم اجتماعی و روان شناسی- نیز از بن، ممتنع می‌شوند. با این تصویر و تصور، علوم انسانی باید عباراتی نقد ناپذیر و مبهم باشد که هیچ پویایی در آن نیست، اما این خلاف واقعیت است.
دقت کنید که بحث نفی علم و دانش تجربی نیست، بل موضوع بر سر گسترش معیار عقلانی نقادی در علوم است.
باری، از این بحث بگذریم که مجال دیگر می‌طلبد، اما با این حساب یک نتیجه می‌توان گرفت: چنانچه یک معیار سنجشگری روشن و یک نظریه دانش داشته باشیم، آنگاه می‌توان از نقدپذیر بودن یا نبودن کار گروهی پرسید..
در این معیار سنجشگری و نظریه دانش، که متدولوژی عقلانی هرگونه دانش است، یک نکته اساسی باید حاضر باشد: پرسش از مبانی به مثابه افق باز پژوهش.
با این حساب اگر به آنچه «روشنفکری دینی واقعا موجود» در ایران است بازگردیم، باید گفت که این جریان، همچنان فاقد مبانی سنجشگری و پرسش‌گری بنیادین است و بیشتر در مقام یک آلترناتیو دینی حاضر است تا یک پرسنده از مبانی اساسی دین.
اما این که بتوان جریان های دینی یافت که امکان این پرسشگری رادیکال را از درون خود، گششوده بدارند، به گمانم پاسخ مثبت باشد.
فراموش نکنیم که دوران رنسانس و پس از آن روشنگری و ... از پس یک گفتار-discourse دینی-مسیحی بیرون آمدند که، گفتاری که امکان سنجشگری و پرسش گری را نمی‌بست و برای علم و فلسفه ی نوین، یک امکان ظهور و حضور به جا گذاشت.
کانت و اسپینوزا و دکارت، نمونه هایی از این دست هستند که رگه ی فکر دینی در آنها، دست برقضا امکان سکولاریسم را گشود.
2)گذشته از رویکرد نظریه دانش و سنجشگری، اما می‌خواهم بر یک نکته ی دیگر نیز تاکید گذارم، دیدن دین همچون پدیده ای اجتماعی و خودسامان که در تاریخ قوام یافته.
در تحلیل های شما از دین، هماره آن را به وجه آسمانی و متافیزیکی خوانش می‌کنید که آنچنان مطابق با متدولوژی جامعه شناختی نیست. در واقع، نسبت های متافیزیکی در دین، تنها بخش کوچکی از تاریخ ادیان است و چنین نیست که هر دین سامانه‌ی متافیزیکی-معرفتی محضی باشد که شکل جزم گرایانه و خردستیزانه ی صرف دارد. نقدهای نیکفر بر رویکرد آرامش دوستدارد، بر این خوانش شما از دین نیز، وارد است.
دین همچون پدیده و نهادی اجتماعی است که هماره نیز تک شکل نبوده و با تاثیر پذیری از عوامل زمینی، به شکل های گوناگون در آمده. در بطن این دین، هم دانشمند علم تجربی داشتیم، هم منطق دان و هم فیلسوف عقل گرا و البته همچنین جزم گرایان و گسسته خردان و خردستیزانی نام آور!
چرا با یک رویکردی تحلیلی و علمی، به این پدیده ننگریم؟
از این که سخنم به درازا کشید پوزش می‌خواهم...

سلام بر شما
این ها نمونه ای از سوالاتی بود که برای خودم هنگام خواندن کتاب ایجاد شد و بد ندیدم مطرحشان کنم .
بیایید واقعیتها را ببینیم آن رویکرد پوزیتیوستی محض در رویکرد روشنفکران عرفی و سکولار ایرانی که وجود ندارد . منظور از توان ابطال هم ابطال اصول در آزمایشگاه فیزیک و شیمی نیست .
ابطال می تواند در حوزه های نظری و عقلی اتفاق بیفتد با بکار بردن عقل و منطق ...من می پرسم چرا هر وقت صحبت ابطال پذیری می شود بسراغ آزمایشگاه می روید ؟
گفته اید پرسش گری بنیادین در جریان روشنفکری دینی ایران وجود ندارد ولی یافتن جریان دینی که بتواند پرسشگری رادیکال کند را محتمل دانسته اید !
اینجا بایددید که صحبت از دین رایج در ایران است یعنی دینی که بسیار تمامیت خواه است می خواهد مالک تمام حوزه ها باشد .
این دین حتی به همان آلترناتیوها مجال ماندن نمی دهد چه رسد به رادیکال ها ...می خواهم بگویم اساساً هر دینی خصوصاً اگر با قدرت پیوند خورده باشد تمام پرسشهایی که به ابطال خود بینجامد را سرکوب خواهد کرد . در رنسانس هم همین گونه بود .
آن همه شکنجه و تفتیش و خونریزی برای چه بود ؟


در مورد دین و خوانش متافیزیکی و آسمانی من ، گمان نمی کنم این گونه باشد .
دین نهادیست که اگر چه در کنش و تقابل با حوزه های فرهنگ و اجتماع است اما منشا و خاستگاه فرا انسانی و ماورایی دارد .
نظر نیکفر هم غیر از این نیست حتی او کارکرد دین را مشروعیت بخشی به تبعیض ها با توسل به نیروهای فرا انسانی می داند .

دین سامانه متافیزیکی محض نیست . بلکه منشا متافیزیکی دارد و با توسل به همان منشا می خواهد با تمام حوزه ها در آمیزد و اقتدار داشته باشد .

نیکفر در مقاله نهاد دین می گوید:" هیچ گزاره ی دینی موثری وجود ندارد که دین را محدود کند ."
با هر رویکرد تحلیلی و علمی به دین بنگریم به چیزی غیر از همین نمی رسیم . این واقعیت دین است .

رها از چارچوب ها سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1391 ساعت 12:33 ق.ظ http://peango.persianblog.ir/

سلام بر فرزانه خانوم
پاسخ سوال یک:
- دینی که امکان بهره مندی از حکم حکومتی برایش مهیا باشد!
پیرامون سوال دو:
مگر همه امکانات فکری روشنفکران سکولار قابل آزمودن است ؟

سلام نیکادلم
همه دین ها چنان رویایی دارند.

اگر منظور از امکانات فکری آنان را دانسته های علمی و تحلیلی بدانیم نه تنها قابل آزمودن بلکه قابل ابطال اند .

البته یاد آوری می کنم روشنفکران سکولار روشنفکران ضد دین نیستند سکولاریسم در واقع کم استفاده تر کردن دین است .

ایمان سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1391 ساعت 01:24 ق.ظ http://istgaah.bloghaa.com/

به نظرم اعتقاد دینی همان طور که اشاره شد لزوماً به معنای جزم گرایی نیست و وظیفه ی متفکر دینی تطابق دین با زمان و فکر زمانه است و نه تطابق زمان و فکر زمانه با دین و این هم به نظرم پذیرفتنی -ست که همه ی احکام و آموزه های دینی در تضاد با فکر نیست پس روشن فکر دینی در ابتدا برای خودش حل می کند که یا باید به اندیشه احترام بگذارد و تا جایی که دین قابلیت تطابق را دارد برایش تلاش کند و باقی را رها کند و در برابر فکر زمان کوتاه آید یا اینکه اگر فقط و فقط قصدش توجیه و تطبیق اندیشه با دین است نامش روشن فکر دینی نیست و می شود زور الکی زدن و توجیه کردن .
اگر همون نکته ای که اشاره کردم پذیرفته بشه(تطابق دین با زمان و فکر زمانه، نه اندیشه و زمان با دین) سؤال شما قابلیت پاسخگویی داره! چرا؟ چون اگر هم بنا بر زیرپا گذاشتن اصول دینی باشد، وقتی چیزی در زمانه به حق و حتی مصلحت! توانایی توجیه سؤال های مطرح شده را نداشته باشد، باید کنار برود. البته باید بپذیریم که به بازی گرفتن و از هر دری برای زدن ریشه ی دین به بهانه های مختلف و پنهان وارد شدن موضعی گاهاً انفعالی هم در برخی دین گرایان که تمایل به اصلاح آن دارند ایجاد می کند.
در مورد دوم، آیا همه ی دین یک پدیده ی متافیزیکی و غیر قابل تطابق با اندیشه و فکر روز است؟؟؟ اگر این طور فکر کنیم، بله، دین هم پدیده ی بیخودیست و هم اینکه تابحال باید نه پس از این همه سال که خیلی زودترها نابود می شد.
خیلی وقته در این مورد مطالعه ی خاصی نداشتم، امیدوارم حرف هام خیلی بیخود نبوده باشه.

نظر من مخالف شماست و طرح سوالم هم در همین راستاست .

گفته اید : "روشنفکر باید تا جایی که دین قابلیت تطابق را دارد برایش تلاش کند و باقی را رها کند و در برابر فکر زمان کوتاه آید"

چه گویم که ناگفتنم بهتر است !!

ایمان سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1391 ساعت 01:28 ق.ظ http://istgaah.bloghaa.com/

اشتباه و پرش فکر :
از هر دری برای زدن ریشه ی دین به بهانه های مختلف و پنهان وارد شدن موضعی گاهاً انفعالی !!!
تعصبی، نه انفعالی.

امید سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1391 ساعت 03:46 ق.ظ http://andishe-pooya.blogfa.com/

برایم جالب است ، چه جذابیتی دارد وبلاگ شما برای این لشکر مدافعان دینی که عنقریب وارد خواهند شد (و شاید هم شده اند تا حالا) ... نمی دانم به امید ارشاد می آیند که ره توشه ای برای آخرت بیاندوزند ... یا اصولا از ؛گفتمان؛ لذت می برند ؟

این پرسش الان برایم مهمتر از آن دو پرسشی است که مطرح نمودی :)

شما قربه الی ... را فراموش کردی امیدجان
فکر کردی همه مثل من و شما ول معطلند تو این دنیا

از شوخی گذشته همه را نمی شود به یک چوب راند بعضی ها به قصد اثبات نظرات و حرفهایشان می آیند من هم مایلم حرف و منطقی اگر باشد منطقشان را بشنوم اگر غیر از باشد خودشان می فهمند که متاعشان اینجا خریدار ندارد .

مهدی نادری نژاد سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1391 ساعت 12:08 ب.ظ http://www.mehre8000.blogfa.com

با سلام
ایشان فرموده اند:
جزمیت انکار توان دگر گونی یا ابطال اصول است .
****************
اگر بر روی این اصول نظم وقاعده ای استوار باشد باز باید از انکارش استقبال کرد.

سلام
کدام نظم و قاعده مقدس و غیر قابل نقد است ؟ اصلاً چه کسی می داند که چه چیزی نظم و قاعده است ؟ و چه چیزی نیست ؟
و یا نظم و قاعده در انحصار همان اصول است ؟

پاسخ همه این ها همان توان ابطال یا دگرگونی است .

ایمان سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1391 ساعت 02:45 ب.ظ http://istgaah.bloghaa.com/

در جواب دوستی که دنبال واکاوی دیگران هستند تا بحث و گفتمان باید بگم : همین قدر که انگیزمون بحث و گفتمان باشه خیلی ارزشمندتر از واکاوی های شما برای ارشاد دیگرانه!
برخلاف چیزی که همیشه دین گرایان بهش محکوم هستند، اون هم به خاطر عواملی که مورد علاقه ی متفکرین دینی نیست از قبیل توسعه و گسترده کردن اندیشه ی دینی در حوزه ای که موجب برانگیختگی بسیاری افراد عادی می شود، خود این دوستان هستند که به دنبال ارشاد و بیشتر تخریب و تمسخر می گردند و عموماً حضورشون در مباحث این چنینی نه بحث و گفتمان که ارائه ی چنین نظراتی در جهت آنچه گفته شد هستند.
اگر قصد ایشون هیچ کدام از این ها نیستند و طرح سؤالشان به این منظور صورت نگرفته با عذر خواهی باید بگم، خیر، این طور که شما فکر می کنید نیست، کسی قصد ارشاد ندارد، بحث و گفت و گو هم تصور نکنم کار اشتباهی باشد. بهتره جای تحلیل بکدیگر مسائل رو تحلیل کنیم.

منتظر سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1391 ساعت 03:10 ب.ظ

سلام و عرض ادب
امید عزیز
دین مبین اسلام در بخش فقه و در بخش عرفان دستور ارائه راه حل ها با رویکرد بحث و گفتگو دارد.
وظیفه هر کسی تنویر افکار دیگران در راستای بهبودی وضع فرهنگ و دین و شیوه های زندگیه .
تمسخر در هر رده ای چه دینی چه غیر دینی مورد مذمت بوده و خواهد بود. قرار نیست کسی در بست نظریات دیگران رو بپذیره.مسائل گفته میشه و اصولا مهمترین دغده های اندیشمندان در انواع حوزه ها همینه. اگر بتونیم کسی رو با دلایل و راه حل ها ارشاد کنیم چه اشکالی داره؟
این کار همه معلمین اخلاق و متفکران دینی و غیر دینی بوده. حالا اگر راه ها متفاوته و بعضا در تقابل همدیگه هیتن بحثی است جدا.

اصولاً با دلایل و راه حل ها ارشاد نمی کنند قانع می کنند . ظاهراً باید اول به تعریف دلیل بپردازیم
اصلاً هر حرفی را می شود دلیل نامید ؟

سیدعباس سیدمحمدی سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1391 ساعت 10:35 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
اگر به جای «روشنفکر»، بگوئیم «فکور» و «اندیشمند» و مانند این واژ ه ها، فکور و اندیشمند می تواند مؤمن باشد به خدا یا نباشد، و اگر از مؤمن باشد به خدا می تواند به یکی از ادیان معتقد باشد یا نباشد.
اندیشمندان معتقد به خدا
و
اندیشمندان بی اعتقاد به خدا
هر دوشان اندیشمند هستند.
چرا ایمان داشتن به خدا و به دین، دال بر این باشد فرد مؤمن به خدا و به دین، «خردورز» نمی تواند باشد؟

این که دین، نپذیرد که باطل شود، این منطقاً ارتباط دارد به این که مؤمنان به دین، فکور و اندیشمند نباشند؟ اگر این طور باشد، «بیخدایی» هم، که ظاهراً نمی پذیرد خلاف خودش باشد مطلب و خدا وجود داشته باشد، باورمندان به بیخدایی هم، نمی توانند فکور و اندیشمند باشند.
اگر این طور باشد، در کره ی زمین، هیچ اندیشمند وجود ندارد.

امکانات روشنفکر سکولار، که به قول شما، قابل سنجش است، چیست؟
مثلاً شخص شما امکاناتت چیست، که قابل سنجش است، و من امکاناتم غیر قابل سنجش است؟

شما انتظار دارید خدایی که خداباوران به او اعتقاد دارند، بگوید:
به من ایمان آورید و البته ممکن هم هست من باطل باشم و راه باز است شما مرا باطل بدانید.
بله؟ انتظارتان این است؟

سلام آقای سید محمدی
عوض کردن واژه ها مسئله طرح شده را حل نمی کند.
به این جمله بابک احمدی دقت کنید :
"انسان مؤمن ناگزیر است لوازم بحث بخردانه مدرن را وارد مسائل ایمانی نکند"

نگفته نمی تواند گفته ناگزیر است.آقای ابریشمی هم اشاره کرده اند روشنفکران دینی به فرض وجود هرگز به پرسش گری بنیادین نپرداخته اند.

دقیقاً همین انتظار نا معقول پایانی باعث می شود مسائل ایمانی و اعتقادی در حوزه کار روشنفکری قرار نگیرند. چون با هم متناقض اند.

معنی این حرف این نیست که شخص مومن نمی تواند کار فکری بکند کار فکری می کند ولی در حوزه های غیر ایمانی .

شخص من که البته روشنفکر با تعریف عرفی آن نیستم ولی از نظر من روشنفکران سکولار امکاناتی جز عقل و دانسته های پیشین خود ندارند.امکانات آنها هر چه هست انسانی و قابل سنجش است .
امکانات فرا انسانی ندارند.

نِد نیک چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 ساعت 12:15 ق.ظ http://blue-sky.persianblog.ir

اصطلاح روشنفکر دینی خودش جای ابهام سوال داره. کسی که خودش را روشنفکر دینی بدونه در واقع اذعان می کنه که تفکر دینی نوعی تاریکی است.
و اصلا چه تفکراتی را باید روشن بدانیم که چنین تقسیم بندی خالی از اشکال باشد؟
و دیگر این که چرا نباید جست و جوی حقیقت کرد؟ دین با کاوش و تحقیق منافات دارد؟ در حالی که اصرار بر این است که در دین خود تحقیق کنید. یعنی دین را بشناسید و با شناخت انتخاب کنید. حالا اگر کسی تحقیق کرد و حاصلش این بود که این دین خوب نیست تکلیف چیست؟ ایا منظور این بوده که اینقدر تحقیق کنی که مطمئن باشی این دین خوب است؟ یعنی اصل پذیرفته شده ای را مورد ازمون قرار دهی؟
کلا فکر می کنم بحث های دینی و از این نوع به جای اینکه در جهت رسیدن به یک نتیجه واقعی باشه بیشتر در جهت اثبات خود هست. یعنی هر طرف تنها برای دفاع از عقاید خودش به میدان میاد نه برای شنیدن و تفکر درباره عقاید دیگری

اگر تحقیق کردی و حاصلش این بود که این دین خوب نیست لابد عیب از تحقیق توست وگرنه ...
بحث های دینی و از این نوع ، منظور کدام نوع است ؟

مهرگان چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 ساعت 12:16 ق.ظ http://mehraeen.blogsky.com

حرف من این است:
واقعا چرا میخواهیم واژه ی " روشنفکر دینی" را به صورت یک واژه ی نابه هنجار و یک وصله ی ناجور به جامعه ی روشنفکران بدل کنیم؟

من فکر میکنم وجود اینها هم به نوعی استفاده ی حداکثری از امکانات حداقلی باشد. ولو اینگه بگوییم دین به طور کل به دلیل ماهیت بندگی داشتن , ،سنتگرا بودن و بسیار خرافه آلود شدن با روشنفکری جور در نمی آید.

اگر یکی از مهمترین ارکان تعریف "روشنفکر" را داشتن اندیشه ی انتقادی بدانیم، به نظر من همینکه به قول بابک احمدی :
آن کس که با فرض امکان دگرگونی مبانی اعتقادی اش وارد بحث می شود راه را بر تبدیل کار فکری اش به کار روشنفکرانه مسدود نکرده است،
در واقع راه نقد را حتا بر اعتقادات خودش نبسته است!

من فکر میکنم سوال اول به متن ارتباط چندانی ندارد،کل کتاب را که نخوانده ام اما گویا نویسنده درباره ی کار روشنفکری دینی سخن میگوید و نه الزاما "دین"
در مورد سوال دوم باید بگویم این دو نوع امکانات جنسشان خیلی متفاوت است و بنظرم قابل قیاس نیستند. اما باز هم ارتباط این قیاس را با آزمودنشان نمیفهمم!یعنی ایضا پاسخ دوم رها از چهار چوبها!

نویسنده کتاب هم از روشنفکری دینی به نوعی دفاع کرده و با نظر تو هم سو است.

احمدی درست می گوید ولی دختر خوب !
واقعاً دین داران می توانند با فرض امکان دگر گونی مبانی اعتقادی شان وارد بحث شوند ؟؟ کامنت آقای سید محمدی را ببین .

سوال اول که درباره همان جمله بولد شده و قابلیت دین در این مورد است .
من هم که می گویم قابل قیاس نیستند. یکی را می شود نقد کرد سنجید دگرگون و حتی باطل کرد اما آن دیگری را نمی شود .

امید چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 ساعت 01:35 ق.ظ

- ایمان

به هر حال پرسیدن حق مردم است ، نیست !؟ ... حالا من می خواهم یکبار هم که شده ؛دیگران: را تحلیل کنم ، ببینم انگیزه ایشان چیست ؟ ... چرا بر شما گران آمد ؟

- منتظر

والا من ارشاد اینجوری را نمی فهمم . می خواهید خانم فرزانه پارسایی را ارشاد بفرمایید ؟ ... مرسی اعتماد به نفش ! :)
شما یک وبلاگ بزن ، ارشاداتت را برای ملت آنجا ببنویس ... بی گمان عده ای خواننده خام ذهن (نه به معنی منفی به معنی فنی) پیدا خواهی کرد و آنها را ارشاد خواهی نمود . بنده بدون تعصب عرض می کنم خدممتان . کامنت ها وبلاگی جای اختلاف نظرهای بنیادی نیست . حالا مثلا در مورد سهمیه بندی بنزین یا انتخابات آتی امریکا میشود بحث کرد که این خوب است یا آن ولی در مورد مسائل اساسی تجربه چند سال وبلاگ نویسی به من می گوید که نمی شود چیزهایی را تغییر داد . بالاخص دیدگاه نسبت به دین را .

نه من و فرزانه و محمدرضا و ... می توانید ستاریان و علائی و منتظر و سید عباس را به این راه بیاوریم ، نه شما می توانید نظر ما را در این مسائل تغییر دهید . بیایید یکدیگر را اذیت نکنیم . به پر و پای هم نپیچیم ، اعصاب همدیگر را داغان نکنیم ... برای خوانندگان خودمان بنویسیم ، در وبلاگ همفکرانمان نظر بگذاریم و از نظرات آنان لذت ببریم ... اینقدر اوقات عزیز زندگی را صرف این اینترنت لعنتی نکنیم . برویم با خانواده هایمان گشت و گذاری ، تفریحی ، لذت ببریم از این چند صباح زندگی ... شما می توانی صدها رکعت نماز مستحبی بخوانی به جای این مجادلات بی ثمر ... به عهد و عیال برسی بروی کوه و دشت و دمن ، گوربابای سکولاریسم و طرفدارانش ، گور بابای داروین و هواخواهانش ... خدا را چه دیدی ، شاید کمی اینور تر از سفره خانوادگی شما پلاس محقر ما هم پهن بود ... دستی تکان دادیم برای یکدیگر و سلامی کردیم ... بهتر نیست از این پروژه سیستماتیک افزایش نفرت !؟

ایمان چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 ساعت 02:18 ق.ظ http://istgaah.bloghaa.com/

امید عزیز : کسی نگفت سؤال پرسیدن اشتباه است یا حق کسی نیست! چرا حرف تو دهن من می ذاری؟ :)
ولی می دانی شبیه چیست؟ شبیه داستانی که تکه ای از آن را صدا و سیمای وطنی تکه ایش رو دیده بودم که آقای سردار عزیز محمدی می گفت بازیکن فوتبال ما ابرو بر می داره!!! حالا این سؤال پرسیدن شما هم خیلی شبیه این داستان. توی فوتبال بازیکن هست، اما بازیش مهمه نه ابرو برداشتنش...توی این بحث هم فکر نکنم حضور و چرایی حضور طرفداران اندیشه ی دینی و متفکرین دینی مهم باشه!

نِد نیک عزیز :
اصطلاح روشنفکر دینی خودش جای ابهام سوال داره. کسی که خودش را روشنفکر دینی بدونه در واقع اذعان می کنه که تفکر دینی نوعی تاریکی است.
بر اساس تعریفی که فرمودید می شه کلآً روشن فکری رو هم یه تعریفی برای من ارائه بدید؟؟؟
این طوری که شما فرمودید یعنی اینکه کلآً تمامی افکار تیره و تار است و نوع خاصی از فکر هم که سر و تهش به طور کامل مشخص نشده هنور، روشن فکری نام دارد دیگر.
متفکر دینی درصدد این است که بگوید خیر، نباید همه چیز دین را پذیرفته شده و جزمی نگریست که اگر چنین باشد دین نابود می شود. یکی از مسائلی که در طول زمان با دین گره خورده و امروز به عنوان تفکر دینی یا روشن فکری دینی ازش نامبرده می شه، حضور افرادی با چنین تفکری در طول تاریخ به خصوص در مورد اسلام که ما در مملکت با آن درگیری بیشتری داریم، بوده و مخصوصاً حضور اندیشمندان ایرانی در این عرصه و زنده نگه داشتن آن بوده و الا به قوت می توان گفت دین تابحال هفت کفن پوسانده بود.

درخت ابدی چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 ساعت 03:48 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
فکر نمی‌کنم بین دو دیدگاه امکان مصالحه باشه. اما این امکان وجود داره که طرف مقابل هم از هستی ساقط نشه. و تنها راهش تساهله. اما ما عکس اینو داریم می‌بینیم.
مومنان اول باید با ابتدائیات غیر از خودشون کنار بیان. اما یه نکته‌ی مهم وجود داره: هیچ تضمینی وجود نداره که همین‌ها برای بقیه ارزش قائل باشن. صریح بگم: مذهبیا اخلاق رو ملک طلقشون حساب می‌کنن. تاریخ ثابت کرده که اخلاق فراتر از مذهب و لامذهبیه.

سلام
مصالحه این نیست که یکی مثل اون یکی فکر کنه اگر همه کمی فکر کنند حالا هر جور که دوست دارند باشد ولی واقعاً فکر کنند مصالحه هم بدست میاد

بله در پاسخ به آقای ابریشمی نوشتم اینجا تکرارش می کنم چون ارزشش را داره :

هیچ گزاره ی دینی موثری وجود ندارد که دین را محدود کند

منتظر چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 ساعت 08:17 ق.ظ

سلام و عرض ادب
امید عزیز
همیشه پیشرفت ، در مباحثه پیرامون بسترهای مختلف اتفاق میوفته...بعنوان مثال یه دانشمند یه نظریه علمی محض رو ارائه میده خب طبیعیه که سایر دانشمندان یا در همان حوزه یا در گرایشهای دیگر این نظریه رو مورد نقد قرار میدن و این الزاما به این معنی نیست که شخصیت دانشمند صاحب نظریه را مورد تهاجم قرار میدن...اگر ما در جایی که دائم مورد تائید قرار بگیریم خب این چه سودی دارد برای طرفین...دائم تائید بشیم چطور هم خودمان و هم سایر خوانندگان و نویسندگان میتوانیم حرکتی رو به جلو داشته باشیم...این بحثها رو مجادله نام گذاری نکنیم..درسته که گاهی اصطحکاکی پیش میاد ولی در کل مقصد خورد کردن شخصیت و بقول شما ازار و اذیت کردن نیست.
ضمن اینکه من گفتم تنویر افکار در مساله مطرح شده و هیچ کس هم نمیتونه بگه تواناییه تغییر افکار دیگری رو داره ...مسائل گفته میشه و خوانده میشه درک و تحلیل این گفته شده ها ، با خود خواننده خواهد بود.
یه مثال ساده موضوع رو روشن میکنه..ما در دروران کودکی بارها با برادر و خواهر و دوستانمون سر مسائلی که در اون زمان برامون مهم بوده کارمون حتی به درگیری فیزیکی رسیده اما چون درکمون از این درگیری ها خصومت نبوده با همون افراد بعدها رابطه دوستی ماندگاری داشتیم...چون برای هم حق بودن و حق اظهار نظر قائل بودیم.
اگر بخاطر گفته هایم خاطر عزیز شما رو مکدر کردم از شما عذر میخوام و امیدوارم که منو ببخشید.
به هر حال مسائل چه بنیادی چه سطحی وقتی در وبلاگی یا سایتی درج میشه فقط برای طرفداران نیست عامه مردم با انواع گرایشات فکری و عقیدتی رو با این مطالب دعوت به نقد و بررسی میکنیم.
اما در مورد اینکه ایا توانایی تغییر افکار و عقاید دیگران رو داریم یا نه ، با شما موافقم. البته باید بگم که اگر ما بخواهیم مثلا فکر کسی رو تغییر بدیم باید تمام زوایای زندگی و اخلاقی و فکری طرفمون رو بشناسیم تا این اتفاق بیوفته ضمن اینکه لزومی برای تغییر دادن نیست.این تغییرات خود به خود اتفاق خواهد افتاد و دخالت دادن احساسات شخصی تقریبا در اکثر اوقات نتایج منفی در پی داشته.
مطلب درج میشه موافقان و مخالفان نظر میدن و بعید میدونم مدیر محترمه وبلاگ با این مورد مشکلی داشته باشن و اگر اینطور بود وارد بحث در بخش کامنتها نمیشدن و جواب نمیدادن.
در مورد زدن وبلاگ ، خب نظر خوبیه و باید در موردش فکر کنم اما نه به دلیل اینکه تائید بشم و مسرور از تائید شدن.
ممنونم از حوصله و سعه صدر شما و مدیر محترمه وبلاگ و دوستان عزیز نقاد چه موافق چه مخالف

این کامنت در پاسخ به امید است

اما من داخل پرانتز نکته ای را می گویم .

من و امید اشتراکات فکری زیادی داریم و این نتیجه چند سال آشنایی وبلاگی است .

نقد و بررسی مطلب هیچ اشکالی ندارد امید هم با آن مخالف نیست من هم نیستم اما چیزی که بیشتر از از طرف شما دین داران اتفاق می افتد نصیحت و ارشاد و حتی تهدید است تا نقد و بررسی
همین وبلاگ مخاطبانی داشته که به هر ابزاری دست برده اند بلکه صاحب آن را به راه راست ! هدایت کنند .
ولی چون تعصباتشان آن ها از دایره اخلاق بیرون کشیده رسوا شده اند.

تذکر امید از این باب است .

سهیل چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 ساعت 11:17 ق.ظ

درود فرزانه جان
ابتدا تشکر میکنم که برای این مطلب، چون یکی از مباحث مهمی که من هیچ وقت درک نکردم. روشنفکر دینی یا فلسفه اسلامی یعنی چی؟ به ظن من این عبارات دارای یک پارادوکس درونی هست، روشنفکر قاعدتا باید پرسشی طرح کنه و برای اون جوابی داشته باشه اما وقتی این به اصطلاح روشنفکر دایره سوالاتش و بدتر از ان تمام پاسخ های خودش رو در حوزه دین میبینه در این صورت واژه روشنفکر به اون ارتباطی پیدا نمیکنه، ابزار روشنفکر خرد شناخته شده فعلی هست که اتفاقا بر خلاف دین دارای پویایی هم هست.اما در مورد سوال اول باید بگم که بدون شک خود دین در درون خودش امکان ابطال اصول خودش رو نداره چون اساسا دین یعنی اصول پس اگر اصول تغییر کنه ماهیت دین عوض خواهد شد اما برخی از علما دین بالقوه می توانند این تغییر و اصلاحات ایجاد کنند چنانچه این کار در اروپا به اسم پروتستانیزم انجام شده. اما سوال دوم توانایی هیچ یک از این دو گروه قابل سنجش نیست تنها در گذر زمان میشود به خدمات و لطمات این دو طیف پی برد و اینجاست که من میگم این روشنفکری دینی که در واقع الترناتیوی برای همان دین رایج هست بیشتر از هر تفکر دیگه ای به فرهنگ و تمدن ای سرزمین خسارت وارد کرده شاید بیشتر از حمله اعراب. و در اخر باید بگم روشنفکری دینی در ایران برگرفته از تفکر چپ و حل شدن اسلام عزیز در ان می باشد و با شناخت شالوده این نوع تفکر خوب می فهمیم که این روشفکری دینی با ما چه کرده است.

سلام
من هم ممنونم بابت حوصله ای که می کنی
به نظر من هم بخش بزرگی از روشنفکری دینی حاصل ادغام نحله های مارکسیستی و چپ با دین بوده است .
هم اکنون بخش های دیگری هم با تفکرات لیبرال تر هستند اما در خوش بینانه ترین حالت از حد یک واسطه بالاتر نرفته اند.

آنا چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 ساعت 12:27 ب.ظ http://anaa.persianblog.ir/

به قول خودمون من دؤلَت ایشینه قاریشمارام
به نظرم این سؤال ها بی جواب می ماند

آنا جان بو کی میلت ایشی دی


خوب احتمال این که بابک احمدی اینجا را بخواند نزدیک صفر است .
ولی بهر حال همیشه پرسیدن مهم تر از جواب دادن است

عیسی چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 ساعت 01:21 ب.ظ http://isadf.blogfa.com

سلام
باهاتان مخالفم. (البته من این روزها تقریبا با همه مخالفم)
در مورد سوال اولتان اگر دین را به عنوان یک نهاد بپذیریم با مولفه های ضرورت، کارکرد و هدف. باید گفت که همه ادیان.
سوال دوم منظورتان از ازمودن چیست؟ یک مثال برایتان بزنم از نقش مهمی که روشنفکران دینی می توانند داشته باشند:
این ترم دکتر ملیح استاد فلسفه ذهن ما را تعلیق کردند. تنها کسی که به این حکم اعتراض کرد یکی از همین روشنفکران دینی بود و توانست صدایش را با بالاتری ها برساند. روی دیگر سکه سوکولارها بودند که عملا سکوت اختیار کردند. این سکوت و اعتراض ریشه در همین امکانات دارد.
البته اعتراض ها به جایی نرسید و استاد همین دیشب از این ویرانه کوچیدند.

اگر روشنفکر دینی بی معنا باشد، در این صورت نیمی از فلاسفه بزرگ روشنفکر نبوده اند. احساس من این است که هم روشنفکر دینی داریم و هم سیاست مدار اخلاق مدار و هم ...
اگر هم که قائل به کار روشنفکری باشیم که دیگر اصلا این بحث مطرح نیست و حتی ده نمکی هم گاهی ردای روشنفکری به تن می کند.

سلام
بی واسطه یاد اون سنجاب افتادم اسمش گوجا بود گمانم.... با همه چیز هم مخالف بود .

تا تعریف نهاد دین چه باشد ؟ من تعریف نیکفر از نهاد دین را قبول دارم .
او می گوید کارکرد مهم نهاد دین ایجاد تضمین برای بقا و باز تولید خودش است.

آزمودن یعنی به چالش کشیدن به پرسش و نقد و حتی انکار و ابطال کشیدن
خوب اون سکولار ها باید چه گوارا بودند اگر سکوت نمی کردند .

ترنج چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 ساعت 02:55 ب.ظ http://femdemo.blogfa.com/

همین دوستمون دوشنبه ی پیش رو تو شهید بهشتی سخنرانی داره با عنوان "روشنفکر چیست؟!".

بله دوستان ساکن تهران کیفش را ببرند

امید چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 ساعت 06:02 ب.ظ http://andishe-pooya.blogfa.com/

- ایمان

خوب شما لطف کردی سوال انگیزه شناسانه منو تشبیه کردی به اظهار نظر شخصی در مورد ابرو برداشتن بازیکنان فوتبال ! ... البته شاید شما بر این عقیده ای که "ابرو برداشتنی" پشت این مجادلات هست ولی ارزش پرداختن ندارد و نباید به آن پرداخت ! ... به هر حال برای من دقیقا "چرایی" حضور طرفداران اندیشه دینی مهم است ! ... حالا چه کار کنم ؟

- منتظر
پیشرفت !؟ ... کدام پیشرفت مرد حسابی ؟ ... نقد نظریات "علمی" چه ربطی دارد به مباحثات وبلاگستان ؟

الان شما لطف کن , چند مورد از این "حرکات رو به جلو"یی که در اثر بحث با سکولار ها داشتی نام ببر , تا ما هم مستفیض شویم !

بنده نگفتم که مقصد یا مقصود آزار و اذیت است , گفتم به عرضی اتفاق می افتد . وقتی شما یک نفر را می بینی که اینقدر از حقیقت دور است و استدلالات به حق شما را نمی فهمد و باز پای بر سر موضع خویش می فشارد , اذیت میشوی , نمی شوی ؟

می فرمایی "اگر ما در جایی که دائم مورد تائید قرار بگیریم خب این چه سودی دارد برای طرفین" ... قرار نیست که ما دائم مورد تایید قرار بگیریم , در درون هر نظام فکری هم اختلاف نظر وجود دارد و می شود مطرح کرد مسائل را . اما هنگامی که دو نظام فکری به شدت متباین باشند به نظر من دیالوگ و بحث و مجادله و ... هیچ سودی ندارد ... مثلا آقای علی مطهری و رسائی با هم به شدت اختلاف نظر دارند و به نظر من می توانند دیالوگ برقرار کنند اما رسائی و چه میدانم شهرام همایون با هم چه دیالوگی برقرار کنند ؟

شما می گویی تنویر افکار ... بسیار خوب شما چند نمونه از افرادی که تا کنون ذهنشان را منور کردی بگو ؟

من به طور جدی شک دارم شما با این مثال های ساده روشنگرانه ات توانسته باشی کسی را به راه بیاوری ! ... آخر مرد حسابی دعوای دوران کودکی خواهر و برادر و ماندگاری رابطه با آنها چه ربطی دارد به این مسئله ؟ قیاس از این مع الفارق تر نمی شد ؟ ... شما شاید خیلی نابغه بودی در بچگی که به این علت کدورت با خواهر و برادرت را می بخشیدی که برایشان "حق بودن" و "حق اظهار نظر" قائل بودی ! ... لابد دعواهایتان هم سر توپ پلاستیکی یا عیدی یا فلان بازی بچگانه نبود , سر اظهار نظرهایتان بود ! ... و لابد ندیده اید اختلافات بزرگسالی خواهر و برادرها را که منجر به قطع رابطه می شود ؟ که احتمالا به خاطر این است که دیگر برای هم "حق اظهار نظر" قائل نیستند بر خلاف دوران کودکی !!

فرمودید " البته باید بگم که اگر ما بخواهیم مثلا فکر کسی رو تغییر بدیم باید تمام زوایای زندگی و اخلاقی و فکری طرفمون رو بشناسیم تا این اتفاق بیوفته "

البته ! ... احتمالا دلیل اینکه دو نفر از دوستان مذهبی تا کنون لطف کرده اند و شماره تلفن برای من ملحد گذاشته اند , جهت شناختن "تمام" زوایای زندگی و اخلاقی و فکری من بوده است :) ... حیف که من قدر این محبت ها را نمی دانم .

نظر مدیر محترمه وبلاگ نمی دانم در این مورد چیست . فقط می دانم به احتمال قوی از این "ه" آخر محترمه خوشش نمی آید ... به هر روی , بد نیست نظرش را بشنویم اما خاطرتان باشد که "ماخوذ به حیایی" از المان های فرهنگی ماست . شاید ایشان که صاحب خانه است رویش نشود که در را باز کند اما من مهمان پررو این کار را می کنم . خاطرتان که هست داستان آن کسانی که به خانه پیامبر به مهمانی آمده بودند و ... :)

فقط خواستم بگویم من هم از این ناسپاسی ها و قدر نشناسی ها زیاد کرده ام
یکبار به دوستی مذهبی که بشدت اصرار می کرد شماره مرا داشته باشه و تلفنی هدایتم کند گفتم : مگه حرف زدن من و شما که نامحرمیم اشکال شرعی ندارد ؟؟
گفت : اون با من

منتظر چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 ساعت 06:23 ب.ظ

سلام و عرض ادب
امید عزیز
بنده اذیت نمیشوم چون اثرگذاری حرفهای کودکانه ام از طرف من نیست...تاثیر یا عدم تاثیر با توجه به بضاعت کم بنده حقیرتر از کودکان در حیطه اختیار و قدرت من نیست.
وظیفه هر کس در محدوده اطلاعات و قدرت گفتاری خود این است که بگوید ، من را چه با تاثیر ولی این نباید مانع تلاش من بشود دوست عزیز.
حالا اینقدر خودت رو اذیت نکن.
شما میگوئید من با این مثالهای ساده روشنگرانه ام که نمیدانم چرا به مذاق شما خوش نمی آیند نمیتوانم کسی را ارشاد کنم باید بگم و باز هم میگم نمیتوانم ارشاد کنم چون ارشاد کردن یا تنویر افکار چه کم چه زیاد در حیطه قدرت من نیست.
بزرگترین انسان تاریخ و والاترین انسانها از ابتدا تا انتها حضرت پیامبر ( ص ) که هم عالم به غیب بود هم معصوم بود نتونست دیگران (عامه مردم )رو ارشاد کنه و همیشه می فرمودند همه چیز از طرف خداست و ما فقط باید مسئولیت خودمان را انجام بدیم.
حال اگه خانم پارسایی از "ه" خوششون نمیاد فکر کنم نیاز به دیگران برای ایشان تریبون بشوند. شما چرا کاسه داغ تر از آش شدید در رابطه با ایشان؟
اراده گفتن دارم اما اراده و قدرت تصحیح یا ارشاد از طرف من نیست. ما موظف به انجامیم دوست عزیزم.هر کس در هر مقدار قدرت کلام و استدلال موظف به ایراد سخن هستن.
ولی جدا نمیدونم چرا اینقدر شاکی میشوید...آیا اهانتی از طرف بنده حقیر در مورد شما صورت گرفته؟

محمد ح چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 ساعت 08:06 ب.ظ http://dustevatan.persianblog.ir

شاید بتوان روشن فکر دینی را چراغ قوه ای فرض کرد که می خواهد در دنیای روشنی خواه امروز روشنایی اندکی برای دین ایجاد کند وگرنه نمی توان معنای چندانی برای این نوع روشنگران یافت.
مشکل دین همان تاریکی مطلق خواهیش است که ایجاد فرقه ها تلاشی است از انسانها برای ماندن در کنار دین با وجود این تاریکی اما امروزه دیگر میلی به ماندن به هر نحوی نیست

والا دین با نور افکن ها و پروژکتورهایی که به برکت نزدیکی اش با قدرت دارد چراغ قوه لازم ندارد .

محمدرضا چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 ساعت 10:16 ب.ظ http://www.mamrizzio.blogfa.com/

سلام
مشی بابک احمدی در این کتاب یک نوع روش شناسی از نوع فوکویی در باب ذات روشنفکری ست. بابک احمدی به طرز بسیار جالبی و به نگر من برای اولین بار در تاریخ اندیشه روشنفکری را از ذات خودش جدا کرده و آن را از یک مفهوم به یک عمل که محدود به زمان و مکان خاصی ست تعریف کرده و تشریح می کند.
تا بدین جای کار من با احمدی همراهم که روشنفکری ذات ندارد و نمی توان یک شخص خاص را روشنفکر دانست و همه ی محصولات ذهنی وی را روشنفکرانه دانست و تمام جهت گیری ها و قضاوت های وی را روشنفکرانه تلقی کرد.
از مثال های بسیار کمیاب هم می توان صرف نظر کرد. مثال ایرانی اش را در زنده یاد مصطفی رحیمی می توان خلاصه کرد و ... تمام

محمدرضا چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 ساعت 10:22 ب.ظ http://www.mamrizzio.blogfa.com/

ادامه...
تفکر آنتی اسنشالیست یا پاد - ذات گرای ِ بابک احمدی برخاسته از مشی پست مدرن (فارغ از مثبت یا منفی بودن این روش) و نیز سویه های سوسیال دموکرات ِ لیبرال اوست. بابک احمدی هم از آن دسته روشنگرانی ست که ماکس وبر آنها را در برابر روشنفکران قرار می داد.
آن جمله ای که از اجمدی بصورت بولد شده آمده جمله ی نغزی ست که می تواند ملاک قرار گیرد. یعنی ابطال پذیری اندیشه.
روشنفکری دینی با امتناع نظری روبروست اگر...
اگر مقولات دین و روشنفکری را دارای ذات بدانیم. مسلما بابک احمدی به این نتیجه نمی رسد چون ذاتگرا نیست.
بنا براین سئوال خانم فرزانه در یک پارادایم دیگر پرسیده میشود.
اگر در بحث به این نکات توجه شود پیشرفت! بهتری حاصل میشود.
به دوستان توصیه ی اکید می کنم که کتاب کار روشنفکری را حتما با دقت بخوانند. حاوی نکات بدیعی ست. البته اگر دوست دارند در این زمینه بحث کنند.

سلام
طبق دریافت من هم هدف عمده اش ارائه تعریفی از کار روشنفکری
است که ذات گرا نباشد ولی نمی دانم این کار سابقه هم دارد یا اولین بار است انجام شده است .
بهر حال تفکیک دقیق و موشکافانه ای است بین ذات و کار روشنفکری اما من نشانه صریحی از عملگرا بودن نویسنده در نوشته اش ندیدم .

ولی در تعریف روشنفکری نظر خودم به مردیها نزدیک تر است که کار روشنفکر را عمل نمی داند و در همان کتاب دفاع از عقلانیت شرح نظرش آمده است.

و اما پیشرفت ! گمان می کنم اگر همین قدر پیشرفت حاصل شود که گردن مان شکسته نشود باز خوبست !

نِد نیک چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 ساعت 10:30 ب.ظ http://blue-sky.persianblog.ir

پاسخ به ایمان:

روشنفکری در منظر کلی شامل مجموعه خصلت‌هایی زیر است:‏
 روشنفکر سیاسی بیرون از سیاست است، و جهت هرچه بهتر دفاع کردن از آرمانها و شناساندن آنها، حتی ‏نسبت به گروههای هم آرمان هم تعلق و وابستگی ندارد
 دارای امید به آینده و حرکت در آن جهت و همزمان تردید در واقعیات و حرکت جهت اصلاح آنهاست‎.‎
 مخالف هرگونه عقب ماندگی و جهل و خرافه‌است و در جهت رشد و نوسازی تلاش می‌کند‎.‎
 منتقد است و تحول خواه
 با سه گروه تعامل ندارد‎:‎
‏1.‏ اصحاب قدرت(دولت-حکومت)‏
‏2.‏ اصحاب دین(کلیسا-روحانیت)‏
‏3.‏ طبقه حاکم (زمین داران-سرمایه داران)‏

جریانات روشنفکری نخستین بار در زمان به وقوع پیوستن‎ ‎انقلاب فرانسه‎ ‎تلاش نمودند تا اندیشه‌های خود را در ‏جامعه اشاعه دهند. این قشر که برآمده از جریان آزادیهای سیاسی آن دوره بودند تلاش نمودند‎ ‎انسان‌مداری، ‏افکار‎ ‎لائیک‎ ‎و‎ ‎لیبرالیسم‎ ‎را در جامعه رواج دهند.‏
در ایران به قشر تحصیلکرده فرنگ رفته را روشنفکر اطلاق می شد.‏
بنابراین کسی که دارای تفکر دینی باشه در این تعریف قرار نمی گیره. آدم یا مذهبیه یا غیر مذهبی. یا ‏دینداره یا مخالف. قرار دادن کلمه روشنفکر در کنار کلمه دین و تعبیری که شما ساختید از ریشه اشتباه ‏هست. ‏
شما میگید :" متفکر دینی درصدد این است که بگوید خیر، نباید همه چیز دین را پذیرفته شده و جزمی نگریست که اگر چنین باشد دین نابود می ‏شود‎.‎‏"‏
این استدلال را از کجا اوردید؟ مگر میشه خودمون را متصل به دینی بدونیم اما هرجا که توضیحی براش ‏نداشتیم آن را رد کنیم؟ پیامبر اسلام خاتم الانبیا بود. اگر قرار بود دین نابود بشه تا امروز باید منتظر ظهور ‏پیغمبر جدیدی می بودیم. اصلا دینی که می خواد نابود بشه خب بزار بشه. اگر فرامینش اینقدر پوسیده است ‏که به درد کسی نمی خوره چه اصراری هست که نگهش داریم؟
شما حضور چنین افرادی را دلیل بر حفظ دین عنوان کردید. این نظرتون هم کاملا مطروده. مگه افرادی ‏که هر سال واسه امام حسین عزاداری می کنند یا به مناسبت های مذهبی نظری میدند زیر منبر شریعتی و ‏دکتر سروش نشسته اند؟ جامعه ای که در گرم ترین روزهای سال روزه میگیره به برکت حضور متفکران ‏دینی بوده؟ بین مردم عامی و مذهبی که جمعیتشون هم کم نیست چند درصد پای صحبت های به اصطلاح ‏روشنفکران دینی نشسته اند؟ ‏

محمدرضا چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 ساعت 10:37 ب.ظ http://www.mamrizzio.blogfa.com/

دوستان کپی / پیست که می کنند منبع را هم ذکر کنند.


با تشکر از خالقان ctrl +c و خصوصاً ctrl +v

ابراهیم ابریشمی پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1391 ساعت 12:28 ق.ظ http://avakh.blogsky.com

جناب محمدرضا، بحث خوبی را پیش کشیدند که دستکم ره به جایی جز جدل و جنگ بی‌حاصل می‌برد.
با اجازه صاحب بلاگ می‌خواستم باب گفت و گو را با ایشان پیرامون دوکامنت شان بگشایم، باشد که به جایی برسیم:
پیرامون روش شناسی احمدی، اشارتی به فوکو داشتید که به گمانم دقیق و درست نباشد.
1)شما فرمودید : «...روشنفکری را از ذات خودش جدا کرده و آن را از یک مفهوم به یک عمل که محدود به زمان و مکان خاصی ست تعریف کرده...»
از این جهت که رویکرد ایشان ذات گرا نیست حق با شماست، اما بررسی جناب احمدی، یک بررسی صرفا ذات گریز نیست، ایشان از کار روشنفکری سخن گفته اند و گمان نکنم بحث عمل را داشته باشند. همچنین از کارکرد روشنفکری که این هم به خودی خود، جدا از بحث عمل است.
2)در ادامه نیز آوردید که «روشنفکری ذات ندارد و نمی توان یک شخص خاص را روشنفکر دانست و همه ی محصولات ذهنی وی را روشنفکرانه دانست..». صرف داشتن تعریفی ذات گرا از یک مفهوم مثل روشنفکری نیز لازم نمی‌آورد یک نفر تمام اعمالش روشنفکرانه باشد. فرض کنید بگوییم ذات روشنفکری (ایکس) است. کسی نیز دارای این وصف (ایکس) بوده؛ نتیجه ی ذات گرا نیز ایجاب میکند این فرد تا جایی که موضوف وصف ایکس باشد، یک روشنفکر است و نه بیشتر از آن.
این تحلیل شما، بیشتر متوجه نگاه ساختاگرایانه است تا صرفا ذات گریز.
3) پیرامون ضد ذات گرایی فرمودید که «برخاسته از مشی پست مدرن... و نیز سویه های سوسیال دموکرات ِ لیبرال» میباشد.
این نیز سخن دقیقی نیست، چراکه ساختارگرایی از جهتی یک حرکت مدرنیستی است تا پست مدرن و گمان نکنم صرف ذات گریزی را بتوان نشان از پست مدرنیته گرفت. به ویژه اینکه در این تحلیل و اثر مشخص، بیش از آنکه کاری پست مدرن را شاهد باشیم، گونه ای دفاع مدرنیستی را از روشنفکری شاهدیم.
البته از بخش دوم کلامتان، یعنی «سوسیال دموکرات ِ لیبرال»(؟!) چیزی دستگیرم نشد، این عبارت حقیقتش مرا یاد «غزل پست مدرن» برخی دوستان انداخت تا ضد ذات گرایی.
باری؛ اگر این دقیقه های مشخص بحث را مدنظر بگیریم، یک نکته که در کامنت پیشین به آن اشاره داشتم روشن می‌شود: لزوم یک تحلیل جامعه شناختی و علمی.
در واقع خلاصه ی ایراد من به شما این است که شما تحلیل بابک احمدی را تنها از دریچه ی پست مدرن ذات گریز می‌دانید، اما می‌خواهم بگویم که با رویه ای مدرن و حتا ذات گرا و علمی نیز می‌توان این سخنان طرح کرد.
چنانچه گفتم در یک تحلیل علمی-جامعه شناختی، ما تحلیلی درون ماندگار داریم، یعنی تحلیلی که از عوامل درون خود جامعه جهت توضیح وضعیت آن استفاده می‌شود و نه عوامل متعالی و بیرونی.
در این جامعه شناسی دیگر مجاز به فروکاستن دین به پدیده ای الوهی و دگم نیستیم و اگر هم ذاتی برای آن بتوانیم ساخت، این ذات اجتماعی و تاریخی خواهد بود...

در این راستا اجازه دهید چیزی را هم پیرامون کامنت سید عباس سید محمدی و بحث ابطال پذیری و جزمیت بگویم. بحث از انکار توان دگرگونی و ابطال اصول، بحث از خدایی نیست که بگوید ممکن است نباشم!
اینجا نیز باید سخن احمدی را جامعه شناختی، و نه الهیاتی یا پوزیتیویستی فهمید. برداشت الهیاتی از بحث دگرگونی در اصول، به سخن سیدعباس سید محمدی می‌رسد، یعنی خدایی که بگوید بر خطاست. برداشت پوزیتیویستی از امکان دگرگونی در اصول نیز، برداشتی است که دین را مثل فیزیک می‌فهمد و گمان میبرد باید هر گزاره ی دین را با یک آزمایش تجربی در معرض ابطال گذارد، بدیهی است که این هم غیر واقعی و فی نفسه متناقض است. چه اینکه دین یا هر نظام و نهاد اجتماعی دیگر جز علم تجربی، پذیرای چنین معنایی نیست.
نهاد تاریخی-اجتماعی دین، پاره ای از اصول را از خود بر جای گذارده، این اصول مساوی اصول دین یا گزاره های فیزیک نیست، بل مراد از آن ساختارهای اجتماعی و معرفتی است که در تاریخ قوام یافته. بحث از توان دگرگونی، در واقع بحث دگرگونی پذیری این اصول است. برای مثال، مسیحیت به عنوان نمونه ی تاریخی نشان داده که چگونه شرایط تغییر این اصول را پذیرفته بی آنکه اقرار به ابطال اصول دینش و یا عدم وجود خدا و امثالهم بکند..
این بحث فراتر از دعوای جدلگرانه آتیسم و تئیسم است، به هر رو این را تاریخ نشان داده که پیش شرط سکولاریسم و دموکراسی، پذیرش آتئیسم نیست، به ویژه اینکه آتئیسم نیز به اندازه ی تئیسم، بحثی جدلی و بیرون از پارادایم جامعه شناختی است، ولو این که به ظاهر علمی است.
در واقع، هماره باید مرز تحلیل جامعه شناختی را دقیق حفظ کرد، تحلیلی که نه الهیاتی و پوزیتیویستی است..

بله ایشان خیلی وقتها گشاینده بحث های خوب هستند.
خواهش می کنم .
ولی جسارتاً عرض می کنم غیر از مورد اول که با کلیت گفته شما موافقم در موارد دیگر انتقادات شما بیشتر به بازی کلامی می ماند .دلیل و نتیجه ای بدست نمی دهد

در تحلیل جامعه شناختی و علمی مورد نظر شما از دین چه ویژگیهایی هست که امکان دگرگونی در اصول را به آن می دهد ؟!

این نگرش ذات گرایانه اتفاقاً بیشتر در خود دین داران طرفدار دارد که دین را دارای ذاتی می دانند و همگان را ناتوان از شناخت و معرفت به آن ذات وگرنه در نگرش تحلیلی که دین فاصله چندانی با هوادارانش ندارد و فاقد ذات است . بخصوص اسلام که دین بی مرز و پر استفاده ایست.
یعنی دین در جامعه دیندار همه چیز است .
آن اصولی که می گویید نهاد تاریخی-اجتماعی دین از خود برجای گذاشته همواره مشغول باز تولید خود هستندهر اصل با اصل دیگری از درون دین مستدل ! می شود.
این اصول تمامی دین نیستند ولی جزئی از آنند و همین اجزا و شبکه در هم تنیده پیکره دین را میسازد.

ولی اگر سخن شما بخصوص در مورد حاشیه ای که بر کامنت سید نوشته اید تفکیک و محدود کردن موضع جدل باشد با آن موافقم

ابراهیم ابریشمی پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1391 ساعت 12:30 ق.ظ http://avakh.blogsky.com

بند آخر را تصحیح میکنم:
تحلیلی که نه الهیاتی و نه پوزیتیویستی است..

قاسم‌فام پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1391 ساعت 02:13 ق.ظ http://aknun.blogsky.com/

سلام

به نظرم پست مبهمی آمد. لابد به خاطر این که این کتاب را نخوانده‌ام.

سلام
کتاب خوبیست و ارزش خواندن دارد.

گون پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1391 ساعت 12:38 ب.ظ

بحث سنگین است در حد من نیست

سیدعباس سیدمحمدی پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1391 ساعت 04:17 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
من گفتم:
«اگر به جای «روشنفکر»، بگوئیم «فکور» و «اندیشمند» و مانند این واژ ه ها، فکور و اندیشمند می تواند مؤمن باشد به خدا یا نباشد، و اگر از مؤمن باشد به خدا می تواند به یکی از ادیان معتقد باشد یا نباشد.»

این برای این نبود که لغت را با لغت عوض کنم و به جایی برسم. من گمان می کنم لغت «روشنفکر»، بار معنائی مثبت دارد، و تعدادی از خداناباوران و بیدینان، خوششان نمی آید متدینان هم «روشنفکر» نامیده شوند. قدیمها مثل این که توده ایها، خودشان را در رأس روشنفکرها می دانستند.

اگر به جای روشنفکر بگوئیم اندیشمند (موافقید؟)، شما چه برهان و دلیلی داری که خداباوران و متدینان، اندیشمند نیستند؟ من دارم با صراحت می گویم:

خداناباوران و بیدینان، اندیشمند هستند.
خداناباوران و بیدینان، اندیشمند هستند.

اندیشه و اندیشیدن جزو وجود انسان است.

اگر شما می گوئی اعتقاد به خدا، مانع کار فکری، یا فکری اساسی و مبنائی، می شود، خب آیا

اعتقاد به وجود نداشتن خدا، مانع کار فکری نمی شود؟
***
بابک احمدی گفته:

"انسان مؤمن ناگزیر است لوازم بحث بخردانه مدرن را وارد مسائل ایمانی نکند"

ببخشید. بحث بخردانه چیست؟ بحث بخردانه ی مدرن چیست؟ لوازم بحث بخردانه ی مدرن چیست؟
***
گفتید:

«آقای ابریشمی هم اشاره کرده اند روشنفکران دینی به فرض وجود هرگز به پرسش گری بنیادین نپرداخته اند.»

سؤال من از خانم فرزانه:
شما که احتمالاً در تنگناهای پرسشگری ی بنیادین نبوده ای، و روشنفکر بودنت «به فرض وجود» نیست، بلکه احتمالاً حتمی است، می شود بفرمائی حاصل سالها پرسشگری بنیادینت چه بوده؟ فهرستوار بفرما. اگر اشکال ندارد، شماره گذاری کن و بگو یک دو سه ... اینها حاصل پرسشگری ی بنیادین من بوده.

شما بفرمایید من کجا نوشته ام خداباوران اندیشمند نیستند ؟
با این جمله که " هرکس مسیر بحث انتقادی را مسدود کند اندیشمند نیست " موافقم حال آنچه مسیر بحث انتقادی را مسدود می کند خدا باوری باشد یا خدا ناباوری ، فرقی نمی کند .

فقط نکته ظریفی اینجا هست:
اینکه خداباوران و متدینان بواسطه امکانات و لوازم ایمانی و مومنانه ای که در دسترس دارند بیشتر در معرض این خطا هستند.

بحث بخردانه از نظر من بحثی است که در آن به گفته مرتضی مردیها عدم قطعیت یک فضیلت باشد.

از لوازم بحث بخردانه هم شک و پرسش و سو ء ظن و رویه انتقادی را می توان نام برد .

حاصل سالها پرسشگری بنیادین این جانب این هاست :
- نمی دانم
- پرسش ها از پاسخ ها مهم ترند
- باز هم نمی دانم

خوبست آقای سید محمدی؟

ابراهیم ابریشمی پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1391 ساعت 04:35 ب.ظ http://avakh.blogsky.com

درود دوباره!
چند نکته ی مهم را پیش کشیدید که برای ادامه به کار می‌آید:
1) پرسیدید که چرا هر گاه سخن از ابطال می‌رود، به سراغ پوزیتیویسم می‌روم؟
پاسخ روشن است؛ گفتار ابطال گرایی، از جانب کارل پوپر بود و اختصاص به علوم تجربی داشت. این گفتار حوزه ی اطلاق و معنایی فراتر ندارد. برای مثال، ابطال پذیری یک تز فیزیک یا شیمی، معنایی بس روشن و بی ابهام دارد، اما ابطال پذیری یک تز سوسیولوژیک(جامعه شناختی) یا سایکولوژیک(روان شناختی) چه طور؟ همچنین دامنه ی شمول این تز را اگر به الهیات و تاریخ بکشانیم، دیگر هیچ معنایی نمی‌تواند داشته باشد، چه اینکه در یک نهاده ی تاریخی، ابطال همان قدر ممتنع است که اثبات.
هر حوزه ی دیگری ازعلوم، باید نقد پذیر و تحول پذیر باشد، اما این نقدپذیر و تحول پذیری، ناگزیر از همان چیزی است که در کامنت نخست به آن اشاره داشتم: یک نظریه دانش یا نظریه عمومی سنجشگری.
با چنین چیزی است که می‌توان روشن ساخت، نقد پذیری و تحول پذیری مثلا الهیات چگونه است. بحث من هم پیرامون روشنفکری و روشنفکری دینی از این جهت بود، اینکه این متفکرین تا زمانی که چارچوب نقادی و سنجشگری اصیل را روشن نکنند، با نظریات خردی چون اجتهاد در اصول یا اخلاق در مقابل فقه و یا موضع گیری های سیاسی، کاری را به پیش نمی‌برند.
2) شما می‌فرمایید با به کار بردن عقل و منطق می‌توان نظریات و اصول را نقد کرد. موضوع این است که این سخن کلی چگونه جزیی شود. هیچ متفکری، خواه روشنفکر عرفی، خواه روشنفکر دینی، نمی‌تواند مدعی یک نسبی گرایی مطلق شود. مدعی اینکه هیچ چیز قطعی وجود ندارد، چه اینکه با گفتن این سخن، امکان روشنفکری و تفکر و هر گونه دانش را به محاق امتناع برده و نقض غرض کرده. همه ی بنیاد عقلانیت باید بر یک پایه ی یقینی و متقن استوار شود، برای نمونه فلسفه ی نقدی کانت، بر سوژه ی استعلایی استوار بود، به این معنا که امکان هر گونه شک بر سوژه-همان می اندیشم دکارتی- یکسره منتفی است. دقت کنید، این به معنای جزمیت نیست، برعکس به معنای شرط امکان عقلانیت نقاد است. چنانکه مثلا رئالیسم نقدی راسل نیز، بر اصل استقرایی استوار است که اعتبارش را، خود از یک استقرا نمی گیرد.
حال حرف من این است که بحث نقادی و نقدپذیری در دین را باید بیشتر و پخته تر کنیم و نمی شود به صرف این که ادیان مدعی حقانیت اند، آنان را جزم گرا خواند.
3) برای پخته تر شدن این ایده، می‌شود به سراغ پاردایم جامعه شناختی رفت و چارچوب های دین و تحول پذیری اش را در آنجا بررسید. مهم ترین نکته در این پارادایم، فهم دین به مثابه یک نهاد اجتماعی است. نهادی سراسر زمینی و جمعی که بسط تاریخی یافته.
نکته ی مهم در این پارادایم این است که بحث متافیزیکی تنها به مثابه «ساخت توجیهی از سوی دین داران» فهمیده شود و نه علت تاریخی این نهاد. در واقع این نهاد، با هر کارکرد تاریخی و اجتماعی، نسبت و روابطی میان انسان ها نهادی اجتماعی است، حال این زیر بنا، رو بنایی فرهنگی دارد که متافیزیک در آنجا تعریف می‌شود. در واقع متافیزیک و سویه ی آسمانی هر دین، ایدئولوژم های یک ایدئولوژی-به تعبیر مارکسی- است تا زیر بنای نهاد اجتماعی دین را متعالی جلوه دهد و هژمونی آن را تقویت کند.
پس متافیزیک، تنها پارامتر روینایی و ابزاری در راستای این نهاد کلی است و معلول آن.
4) در این شرایط تحلیلی، حال می‌توان از تحول پذیری در اصول سخن گفت. دین همچون نهادی که به تعبیر نیکفر، ذاتا تبعیض آمیز و خودبقاست، باید در کلیت اش دیده شود و نه فقط در ایده ی متافیزیک. این نهاد، برساخته ای از دم-و-دستگاه های گوناگون است. نقد نیکفر از دین، به مثابه نهاد تبعیض آمیز، در راستای تفکر چپ و انتقادی است. کلید واژه ی تبعیض و سرمایه ی اجتماعی و اقتصاد سیاسی دین، جملگی ماخوذ از کلیت تئوری چپ و نئومارکسیستی است. در بستر این تئوری ها باید دقت داشت که بنیاد نهاد دین، بر نهادی اصلی تر برقرار است، بر سرمایه ‌داری و دولت آن.
مارکس در رساله ی مساله ی یهود، به خوبی بر این نکته انگشت گذاشته، مساله ی تبعیض دینی، برآمده از تبعیضی بنیادی تر است و نقادی دین، باید در زمین و نه در آسمان پی گرفته شود، با نظر به نقادی نهادی سرتا پا زمینی: نهاد دولت.
5) در اینجاست که پارادایم جامعه شناسی انتقادی، ما را به سوی دولت واقعا موجود اسلامی می‌برد، دولتی که بر پایه ی منطق تبعیض آمیز و ایدئولوژیک سرمایه داری، در پی بقای خویش است. اما دقت داشته باشید که این دولت دیگر، چیزی نیست جز زیربنا و زیرنهادی ذاتا طبقاتی که مساله اش، صرف گزاره های دینی و کلامی نیست. این دولت اصولی دارد که به هیچ رو مایل به نفی و دگرگونی آن نیست و این اصول، همان تبعیض های عینی است که در سطح جنیست و طبقاتی و ایدئولوژیک برقرار است.
موضوع نقد دین، نقد بنیادین این تبعیض هاست و نه آنکه مسلمانان را راضی به پذیرفتن تئوری تکامل یا آتئیسم و امثالهم بکنیم. نیکفر عبارتی با این مضمون دارد که این تبعیض در متن دینی تاویل شدنی نیست، بل فراموش شدنی است.
بحث دقیقا همین است، روشنفکران دینی در پی تاویل و پوشاندن این موضوع هستند، اما نکته در اینجاست که روشنفکران دینی باید در این پارادایم جامعه شناسی انتقادی، این تبعیض ها را با شجاعتی رادیکال حذف کنند و نه تاویل.
حدف آن هم به معنای تحریف متون مقدس نیست، بل به معنای نقادی نهاد دین و در نهایت دولت دینی است که برای همیشه از آن مبانی تبعیض آمیز، بِبرُند. همان سکولاریزاسیون و انتگراسیون توامان.
6) در این خوانش انتقادی، امکان روشنفکری دینی همچنان برقرار است. کی یرکگور مسیحی، در کتاب ترس و لرز خود عبارتی دارد که بهترین نمونه ی یک روشنفکری دینی است:
«من به سهم خود جرات آن را دارم که اندیشه ای را تا پایان آن دنبال کنم....» او در مورد ابراهیم، هیچ هراسی به خود راه نمی‌دهد که عمل او را غیر اخلاقی نداند. این نکته ی مهمی است.
او با شجاعت در اندیشه، نه در پی نفی ابراهیم و مسیحیت، بل در صدد باز کردن فضایی برای ایمان است، ایمان همچون امری فرا اخلاقی و اگزیستانسیل. امری شخصی که در ساحت اجتماع و اخلاق مطرح نیست.
این همان «فراموش کردن» است که نیکفر می‌گوید، فراموش کردن و نه تاویل کردن. او در پی تاویل ابراهیم در اخلاق در نیامد، او آن را به حوزه ای برد که در ساحت اجتماعیات فراموش شود، اما در عین حال ایمانی و متعالی بماند.
7) دست آخر اینکه با این توضیح است که می‌توان سکولاریسم با یک انتگراسیون دقیق همراه کرد. سکولاریسم اگر به مثابه رفع تبعیض اندیشیده شود، نمی تواند دوباره و از وحهی دیگر، تبعیض را به دین داران روا بدارد. این عدالت سکولاریستی باید بتواند با در نظر گرفتن مساله ی اصلی که نهاد اجتماعی و زیرساخت آن است، تفاوت های صرفا روبنایی را هر چه کمتر کند تا خود بازتولیدی از تبعیض نشود..

1- تا حدی با نظریه ابطال پذیری پوپر و نقد های کوهن بر ابطال گرایی آشنایی دارم ...اما حتی در نگاه نقادانه به ابطال گرایی نمی توان آن را مختص به علوم طبیعی و تجربی کرد و به تمامی از حوزه علوم انسانی بیرون افکند .

حرف من این است که چرا ابطال و دگرگونی در اصول را به پوزیتیویسم آن هم گونه خشک اندیش آن می چسبانید ؟ آیا پوپر پوزیتیویست بود؟

نظریات او که کاملاً انتقادی و بر خلاف رویه اثبات گرایان بوده؟؟!!!

2- این برداشت شما هم واقعاً عجیب است !!!

آخر من کجای حرفهایم با داشتن اصول مخالفت کرده ام؟ پشت کردن به همه اصول و نسبی کردن همه چیز تحفه پست مدرن هاست که بحمدلله ! من آن قدر مدرن نشده ام که به پست آن برسم
حرف من داشتن رویه انتقادی از همه چیز حتی از اصول است و این که هیچ دینی اجازه انتقاد به اصولش را نمی دهد .

3- از نظر من دین در هر پارادیمی جا بگیرد منشا متافیزیکی دارد .کاملاً روشن است گیرم که حالا این منشا بقول شما ابزاری باشد .

4- ایده متافیزیک هم در کلیت مورد نظر شما هست پس می تواند و باید نقد شود.

5و 6- ولی نیکفر دین را مجموعه ای از گزاره های محدود ولی نامعین می داند که هرگز نمی توان آنها را فهرست کرد قبلاً هم گفتم اصولی که اصولی دیگر باز تولید می کنند و محدود شونده نیستند.
شما نظر نیکفر را به تمامی استفاده نمی کنید.
شخصاً رویه کی یرکگور را روشنفکرانه نمی دانم .

7-پروژه سکولاریسم آغاز بسیار خوبی است .

نِد نیک پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1391 ساعت 05:34 ب.ظ http://blue-sky.persianblog.ir

فرزانه سنجابه کنجا بود. نه گوجا

جدی؟

محمدرضا پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1391 ساعت 11:06 ب.ظ http://www.mamrizzio.blogfa.com/

سلام
به جناب ابریشمی:
* اول اینکه واقعا من توان سابق را ندارم. کمی خسته ام از این مباحث. کامنتم بیشتر برای هدفمند کردن بحث بود.
* من فرق فارقی میان کار و عمل نمی بینم و بیشتر منظور مقید کردن آن به زمان و مکان خاص بود. همین خیلی ساده
* ذات گریزی یکی از لوازم تفکر پست مدرن است. قصدم تصویر زیست جهان بابک احمدی بود همین خیلی ساده
* هابرماس یکی از بزرگترین سوسیال دموکراتهایی ست که لیبرال است. من سوسیال دموکراسی را در تضاد و تقابل با لیبرالیسم نمی بینم. حالا شما می بینید. خب این هم حرفی ست.
* من تنها از دریچه ی پست مدرن ندیدم. یک تحلیل خیلی اختصاری دادم و گفتم این حرف بابک احمدی دلیلش این است که به نویسنده ی وبلاگ هم یادآوری کنم که سئوالش را در این راستا دوباره بپرسد با توجه به آن نکات. من خیلی چیزها را نگفتم. قصد هم نداشتم بگویم. گفتنش هم زیاد ربطی به بحث ندارد .

خلیل جمعه 15 اردیبهشت 1391 ساعت 12:09 ق.ظ http://tarikhroze.blogsky.com

سلام،

واقعیت این است که روشنفکر دینی وجود دارد. انکارش می کنید؟ نگاه کنید به رنسانس در اروپا. در کشور خودمان هم نهضت آزادی. شریعتی ....

اینها بخش بزرگی از منتقدان را تشکیل می دهند. منتقدانی که برداشتی متفاوت از دین سنتی دارند.

انکار اینان، ندیدن عمدی مسئله است نه حل آن. کالبد شکافی عقاید دینی و تفاوت هایش با دنیای نو می تواند یک راه حل باشد و نه همه ی آن.

سلام
من که انکارش نکرده ام من در مورد نوشته بابک احمدی و دلایلش سوالی طرح کردم . ولی دستاوردهای این منتقدان هم چیز دندان گیری نبوده
قبول ندارید ؟
اصلاً مسئله ما فعلاً در این مرحله پای در گل مانده که این دو گروه می توانند دیالوگی برقرار کنند یانه ؟ در سالهای 76 تا 84 روشنفکران دینی از سکولاریسم و اهل آن کم بهره نبردند در مباحثاتشان
ولی نتیجه چه شد ؟

گروهی از روشنفکران سکولار هم از جدل با روشنفکران دینی محملی برای خود یافته اند و کسی نمی پرسد شما خود چه کرده اید ؟

از نظر من باید صورت مسئله فعلی را عوض کرد .
صورت مسئله اصلی که مشخص شد هر کس با فکر دینی یا غیر دینی هر چه می تواند باید بکند .

میله بدون پرچم جمعه 15 اردیبهشت 1391 ساعت 12:23 ق.ظ

سلام
امکانات محدود و تبعات نامحدود آن امکانت محدود روشنفکران دینی را دیده ایم! استادی که سر کلاس نامه تهدیدآمیز دریافت کرد و چند هفته بعد با حمله موتورسواران از دانشگاه رانده شد... دانشگاهی که هنوز اساتید سکولار در آن درس می دادند و می دهند و تمام محصول فکری ایشان در آن سالها این بود که اثبات کنند که بعله این مفهوم روشنفکری دینی در ذات خود تناقض دارد!! همین... خسته نباشند

سلام
دستتان درد نکنه با این نموداری که برای روشنفکران ایرانی رسم کردید ...
همینه ها ...واقعیتیه

مسعود جمعه 15 اردیبهشت 1391 ساعت 06:59 ب.ظ

سلام
در ارتباط با بحث های فوق، روشنفکر بنظرم کسی است که:
اولا حرف تازه ای برای گفتن دارد (در موضوعات انسان، جامعه، دین، سیاست و غیره) و نظرش تکرار نظر دیگران نیست.
دوم اینکه در پی تغییر است و حضورش و نظرش "تاثیر گذار" است.

نیازی به تقسیم بندی تحت عنوان روشنفکر دینی و غیر دینی نیست. در واژۀ روشنفکر نوعی احساس مسئولیت برای ایجاد تغییر و رشد نهفته است. حالا هر کسی با دیدگاهی نو در این سمت و سو گام بردارد روشنفکراست.

سلام
نظرش تکرار نظر دیگران هم ممکن است باشد ولی بهر حال رویه انتقادی دارد ... نیاز به تفکیک و تقسیم بندی نیست این هم نظر بجایی است گاهی اوقات تقسیم بندی ها نه تنها باعث دقت و گره گشایی نیستند خودشان تبدیل به گره های کور می شوند

ابراهیم ابریشمی جمعه 15 اردیبهشت 1391 ساعت 10:10 ب.ظ http://avakh.blogsky.com

خانم پارسایی گرامی، من تنها در مقام گوشزد ملاحضات تحلیلی هستم و نه نفی یا نقد سخن شما یا دیگری..
اجازه دهید تا این بار خلاصه، به سان شما بگویم:
1) الف: پوپر یک علم گرا و نئوپوزیتیویست بود. جنس انتقاد او به پوزیتیویسم، همچون ویتگنشتاین، رادیکال نبود و تنها سر تصحیح و اصلاح پروژه ی آنان را داشت. البته من پوزیتیوسیم را به معنای عامش گفتم که نئوپوزیتیویسم پوپر را هم شامل شود، نه به معنای خاصی که پوپر مخالفت هایی با آن داشت.
ب: ابطال گرایی، معنای دقیقش را کجا می‌یابد؟ ببینید، صرف اصل نقادی که به معنای ابطال گری نیست. برای مثال، ارسطو هم آرای افلاطون را نقد و نفی کرد، این نشان از ابطال گرایی است؟ بحث من این است که اگر از ابطال اصول سخن می‌گوییم، معنای دقیق آن را مد نظر بیاوریم.
2) من نگفتم سخن شما نسبی گرایی است. حرف من خیلی روشن بود: اگر از توان دگرگونی اصول می‌گوییم، باید معنای خاص آن را نیز روشن کنیم. صرف اینکه بگوییم فلان موضوع، اجازه نقض و بطلان منطقی به ما نمی‌دهد، معنایش جز نسبی گرایی نیست، پس نیاز ما به چارچوبی است که بنیاد و روش نقد اصول را روشن کند.
اما چرا نفی پذیری مطلق، نسبی گرایی است؟ به این دلیل ساده که حتا در منطق ریاضی و مدرن نیز آمده: هر حکم با "چنین است.." آغاز می‌شود. حال اگر بخواهیم نفی پذیری کلی را به هر حکم روا بداریم، صورت منطقی آن عبارت می‌شود از: "چنین است اما چه بسا چنین هم نباشد.."! در واقع، این را دستگاه منطقی برنمی‌تابد و نامش نسبی گرایی است.
تاکید من برای بردن بحث دین، در چارچوب جامعه شناختی، از برای گریز از نسبی گرایی است. این ملاحظه ای روش شناختی است، نه سخنی محافظه کارانه و از سر هرمنوتیک همدلانه با دین.
3) منشا متافیزیکی چیست؟ شما می‌فرمایید که دین را خدای متعالی و آسمانی فرستاده؟ خب این سخن درست باشد یا نباشد، دخلی به جامعه شناسی انتقادی دین ندارد. مگر آنکه مقصود دیگری از منشا متافیزیکی داشته باشید..
به هر رو، متافیزیک، نه منشا و نه علت، که در مقام یک معلول و روساخت فرهنگی و دست بالا هژمونیک فهمیدنی است..
4) این ایده ی متافیزیک که می‌فرمایید نقد شود، دقیقا چیست؟ به گمانم منشا اختلاف همین است. ساختار فرهنگی-معرفتی و سنت فکری همچون فقه و کلام؟ اگر چنین باشد، با نگاهی پساکانتی و نوکانتی، بفرمایید نقد آنها چگونه ممکن است؟
5)الف: نظریه نیکفر از سنخ همین علوم اجتماعی انتقادی است، از همین جهت هم او دین را گزاره های نامتعین و نامحدود می‌داند. ببینید، اگر دین صرفا سامانه ی معرفتی متافیزیکی می‌بود که مثلا اجازه ی نفی برخی از اصول خود را نمی‌داد، می‌شد آن را با گزاره هایی مشخص، تحدید و تعریف کرد. این فی نفسه پارادوکسیکال است که از سویی ایکس را موجودی معرفتی بدانیم و از سوی دیگر، غیر قابل تعیین و تحدید در گزاره های معرفتی خاص.
نیکفر با نگاهی جامعه شناختی، دین را نهادی می‌داند که تولید و بازتولید این اصول، بر عهده ی آن است. این نهاد، خود تاریخی و اجتماعی است و ذاتی تبعیض گر دارد و از برای همین تبعیض ها نیز، به بازتولید اصول و ایدئولوژی هایی می‌کند تا این تبعیض ها پوشانده شود(که تعریف دقیقی از مفهوم ایدئولوژی نزد جامعه شناسان است).
موضوع سکولاریسم و نقد نیز، به این باز می‌گردد که این نهاد اجتماعی ذاتا تبعیض‌گذار را نهادزدایی- متعالی کنیم و به حوزه ی دیگری برانیم. این نقد نه با ماندن در سطح متافیزیک و نقد متافیزیکی و آسمانی، که با آمدن بر زمین و نشانه رفتن همین تبعیض های تعین یافته در سطح اجتماع و تاریخ، انجام می‌شود. به زبانی ساده تر، نیکفر فیلسوف، بهتر از خیلی ها می‌توانست ردیه بر ادله ی کلامی-فلسفی بنویسد و با سلاح برنده ی فلسفه ی آلمانی به جان متافیزیک دین بیفتد، اما همو در مقام یک جامعه شناس منتقد و تاریخی، از اقتصاد سیاسی دین و نهاد دین و الهیات شگنجه و ... می‌گوید، چیزی که آنچنان هم فلسفی نیست.
ب:اما اینکه رویه کی‌یر کگور چیست، یک حرف است، این که کی‌یرکگور واقع‌گرایانه و بی‌پروا پای مسائل ایمانی را از تاویل اخلاقی-فلسفی بیرون می‌کشد، حرف دیگری است. شاید شما سخن گفتن از هر دیالکتیک جز دیالکتیک عقلی -مثل دیالکتیک تغزلی کی‌یرکگور- را خارج از رویه روشنفکرانه بدانید، اما گام نخست این دیالکتیک تغزلی کی‌یرکگور، به تمامه عقلانی است. چه اینکه مطابق با فرمول بالا، دین را نهاد زدایی می‌کند و از سطح جامعه و فردی - individual- به سطح شخصی -personal- می‌برد که نمونه ی متعالی ساختن است.
مورد خاصی که نیکفر هم به آن اشاره داشته و ذیل انتگراسیون -همگرایی- در سکولاریزاسیون، به آن پرداخته.
فراموش نکنیم که ما هدف ما رفع تبعیض بود، پس این انتگره کرن، چیزی است که نباید آن را فراموش کرد.. بخش آخر الهیات شکنجه، اشاراتی به این موضوع داشت.

خواهش می کنم آقای ابریشمی
تلاش من هم در جهت آموختن بیشتر است که در این عرصه ها بسیار آموختنی نیاموخته دارم .
اما وقتی از آنچه ملاحظات تحلیلی می نامید نا امید می شوم که گمان می کنم شما اصل موضوع را بروشنی کنار می گذارید . قبول دارم که جزء جزء کردن بحث برای تحلیل و دقت و موشکافی در آن لازم است .
اما یک نگرش کل گرا باید در ابتدا باشد و توافق در چارچوب اولیه بحث باشد سپس مرحله مرحله به تدقیق و تحلیل اجزا پرداخته شود.
امیدوارم صراحتم شما را نرنجانده باشد گاهی تکه تکه کردن و طولانی کردن حرف آن را زمین گیر می کند.

فهم من از معنای دقیق ابطال گرایی همان است که از پوپر خوانده ام و به آن اشاره کردم و گویا با دریافت شما از نفی پذیری تفاوت دارد.

شما در کامنت پیشین نوشته اید :" هیچ متفکری، خواه روشنفکر عرفی، خواه روشنفکر دینی، نمی‌تواند مدعی یک نسبی گرایی مطلق شود. مدعی اینکه هیچ چیز قطعی وجود ندارد"
و من پرسیدم شما چگونه به چنین برداشتی رسیدید ؟

واقعاً کدام روش نقد اصول را دین بر می تابد ؟ خزیدن در هزار توی بی پایان روش شناختی چه چیزی را عوض می کند ؟ معنای نقد را ؟ معنای اصول را ؟

اصرار دارید که دین را نهادی اجتماعی بینگارید بسیار خوب من که منکر آن نیستم ولی می گویم تمام نهاد های اجتماعی و تاریخی و فرهنگی دین بر گرفته از یک منشا متافیزیکی و فرا انسانی است . شما متافیزیک را معلول دین می دانید و من در متن آن بهر روی متافیزیک بخشی از نهاد دین است و نباید از معرض نقد ، حال به هر روشی که شده مصون بماند .
شما می گویید دین را فقط می توان بر بستر جامعه شناسانه نقد کرد در حالی که بیشتر نقد های جامعه شناسانه متوجه به دین داران و یا تاویل خاصی از دین گردیده است و نه متوجه اصول آن
نیکفر فیلسوف اتفاقا گاهی بسیار خوب به این مهم پرداخته است .بهمین جهت نقدهای او گاهی در داخل سکولاریسم هم افراطی و رادیکال تلقی می گردد.

بهنام شنبه 16 اردیبهشت 1391 ساعت 10:58 ب.ظ http://behnam870.blogfa.com

سلام
ممنون ازحضورتون..
سرگذشت یک ملت از خوبی ها وبدی ها ، خوشی وناخوشی ها و...شکل گرفته.. در تاریخ ایران هم قتل و غارت و جنایت هم بوده و هست ، کسی منکر نیست ، اما ایا ایرانیان مسبب این اعمال بوده اند؟؟ یا همیشه مورد تجاوز بیگانگان قرار گرفته اند؟؟
تاریخ و سرنوشت ایران ، انقدر از دلاوری ها و رشادت ها و پایمردی ها و خوبی ها ی ایرانیان پر است که کار نا معقول و ناپسندشان نه اینکه به چشم نیاد ، بلکه کمتر در دید باشد.
در برگ برگ کتاب تاریخ پر از داستانها و اتفاق هایی است که ما ایرانیان به انها میبالیم .
کارهای ناشایست ایرانیان انقدر نیست که ما را خجل و شرمسار کند و اگر هم کمی کار ناپسند باشد ، باید از انها درس گرفت و بخاطر سپرد تا دیگر تکرار نشود.
البته همیشه پای ایرانی نماهایی در میان بوده که خواسته اند ابرو از این ملت ساده دل و نیک سیرت ببرند..کسانی که فارسی صحبت میکنند و خنجر از پشت بر پیکر ایران میزنند.

سلام
چه عرض کنم !! نظر شما این است .
اما تاریخ را دقیق تر بخوانیم بد نیست.
بهر حال انکار واقعیتها و این همه سال بالیدن به تاریخ و فرهنگ و تمدن راه بجایی نگشوده است .

امیر شنبه 16 اردیبهشت 1391 ساعت 11:26 ب.ظ http://moaleme91.blogfa.com/

بنظر حقیر این قسمت اشتباهه : "...انسان مومن ناگزیر است لوازم بحث بخردانه مدرن را..."
ببینید . دین ابزار شناخت نیست. فقط راهنماست. روشنفکر دینی نمی خواهد از دین دفاع کند. میخواهد پالایش کند، آنهم با خرد.
اگر منبع دینی (وحی) حرفی دارد ، آن حرف دگم نیست. بلکه یک مفهوم گسترده می تواند داشته باشد. یک روشنفکر دینی با ابزار مدرن یعنی همان ابزاری که در اختیار روشنفکران سکولار است سعی میکند آلودگیهایی که افکار دگماتیک دینداران دارند بزداید. روشنفکر دینی دین را اصلاح نمی کند . بلکه اصلاح او در دینداری اش است که آنهم یک حرکت دینی است که حتی منجر به اصلاح دینداری سایر مومنان نیز میشود.
پس دین امری مطلق نیست که بگوییم چهارچوب است و اجازه تفکر مستقل نمی دهد و روشنفکر دینی هم مفهومی متناقض نیست.

راهنما خود نوعی ابزار شناخت است ضمناً اگر کار روشنفکر دینی اصلاح در دین داری باشد تمام دین داران روشنفکرند چون بنوعی با دستورات درون دینی موظفند دین داری خود را از ناخالصی ها پالایش کنند .

محمد سرابی یکشنبه 17 اردیبهشت 1391 ساعت 03:10 ب.ظ http://msarabi.com

مساله این نیست که روشنفکری دینی قابل اثبات است یا واقعا وجود دارد یا چقدر با تفاقض رو بروست. مساله اصلی این است که این روشنفکری چه کارایی و چه نتایجی دارد.
بعضی از این روشنفکری های دینی هم اصلا در حوزه روشنفکری قرار نمیگیرند و فقط این اسم را با خود دارند

این هم دیدی کاملاً عملگرایانه است .
البته تلاشهای آنها چندان هم بی ثمر نبوده است .

ابراهیم ابریشمی یکشنبه 17 اردیبهشت 1391 ساعت 04:20 ب.ظ http://www.AVAKH.blogsky.com/

درود دوباره..
تمام کوشش تحلیلی من، چناکه شما گفتید، در جهت روشن سازی مساله ی اصلی است، نه حاشیه پردازی صرف. برای نمونه تاکید من بر بحث تمایز کار و عمل، در کامنت جناب محمدرضا، نه از سر غلط گیری لغطی که یک مساله مهم است: بحث عمل در مقوله ی فلسفی پراکسیس و در مقابل تئوریا تعریف شدنی است، اما بحث کار و کارکرد در مقوله ی فونکسیون. اگر بگوییم بحث روشنفکری در چارچوب عمل است، مقصودمان بُرش از تئوری است، که کاملا عکس بحث "کار روشنفکری" بابک احمدی است...بحث فونوکسیون و کارکرد روشنفکرانه چه بسا در تئوری هم باشد و با این وصف، یک اثر نظری هم در این تعریف می‌گنجد.. ملاحظه میکنید که کار و عمل آنچنان هم یکی نیست و خلط آن ها هم بحث خود ایشان را مخدوش میکند.
----
اما پیرامون بحث خودم، ببینید مساله ی من این است: آیا نقد و سنجشگری دین از برای نقادی نظری اصول دین است یا نقادی اجتنماعی آن؟
اگر به بحث نقد نظری محض بپردازیم، کار به دعاوی جدلی الطرفین می‌رسد. دین داران تمدن اسلامی، اصولی متافیزیکی در «کتاب»های خود تعریف کردند که دست بر قضا نفی ناپذیر است و به سان نمونه ی یونانی و مسیحی آن، عقل بنیاد. حال اگر ما باشیم و صرف این کتب، فقط به جدل نظری، -چنانکه کانت در قسمت دیالکتیک در کتاب نقد عقل محض کانت گفته- می‌رسیم که در تاریخ ما هم بی بدیل نبود، و البته حاصلی هم نداشت. تمام این اصول، مثل بحث افلاک دهگانه و خلقت آدم و حوا نیست که به نیروی تئوری های علمی کنارشان زنیم. درگیری با اصولی چون امتناع تناقض و نفی شق ثالث و ... اصول پیشرفته تری مثل حرکت جوهری و حمل شایع صناعی و حمل اولی و ... دیگر به سادگی ردشدنی نیست. حتا در عقلانیت مدرن هم این اصول پابرجا ماندند و با تغبیر کانتی باید گفت، از تیغ نقادی گریختند.
نمونه ی نیکفر را هم من نمونه یک منتقد رادیکال سوسیولوژیک و چپ می‌دانم که هیچ گاه، جدل متافیزیکی نکرده و بلکه متافیزیک را به صفت ترافرازنده اش هم ستوده.. او بار ها از خدای ابن سینا گفته و شان برون بودگی اش از تاریخ، به عوان آلترنایتو برای دین داران.
من حاضرم با هم تک تک نقدهای دینی نیکفر را بررسی کنیم تا نشان دهم که هیچ گاه رنگ و بوی جدلی و متافیزیکی نگرفته و حتا بدگمانی هم نسبت به آن روا نداشته.
اما هرمنوتیک بدگمانی نیکفر، متوجه نهاد تاریخی است که دست برقضا فیزیکی شده -نه متافیزیکی-و یک تبعیض ملموس را به نقادی کشانده نه فلان گزاره ی معرفتی در فلان کتاب خاص!
اما همینجا چیزی را برای روشن سازی بحث باید گفت، این جامعه شناسی انتقادی، تنها جواز عبور متافیزیک نظری محض را می‌دهد نه هر متن دینی که دین داران آن را اصول می نامند. اینجا یک کمپلکس پیچیده داریم که باید ابتدا به مشکل اصلی آن پرداخت. نکته ی من همین است.
مشکل ما هم با پدیدار اجتماعی دین، در تبعیض گذاری نهادینه ی آن است، در نقد رادیکال این تبعیض گری است که به هر چیزی می‌نگریم. نیکفر، روشنکفری دینی و بحث ذاتی و عرضی دین را هم نقد می‌کند چه رسد به دیگر دین داران. اما این نقد چنین نیست که با فیزیک کتاب مقدس را به دست بگیرد و یک به یک تناقض استنتاج کند-کاری که اساتید معارف اسلامی ما با کتب مقدس دیگر ادیان میکنند!-
او به تبعیض سیستماتیک و فرموله ای در متون اشاره دارد که در هیات پیشرفته اش به سرمایه داری دینی و بحث های اقتصاد سیاسی دین در ج.ا.ا منجر شده.
من از اولویت هایی میگویم که اگر آنها را جا به جا کنیم، به سیستم فرصت تغییرات صرفا روساختی میدهیم تا با حفظ زیربنای تبعیض آمیزش در ایدئولوژی جدید بقا یابد. کاری که نقادی اصلاح طلبی در ساحت سیاسی ما انجام داد و با پرداخت به اولویت های پایین، رو بنای ادعای مردم سالاری دینی را بازتولید کرد اما با زیربنای گذشته..
پس بحث اولویت هاست و نقد رادیکال و نه محافظه کاری و پناه بردن به هزار توی روش شناسی، از برای نجات سیستم...

سلام و سپاس
اگر اصول متافیزیکی نفی ناپذیر و عقل بنیاد باشد دیگر نباید هراس و امتناع از نقادی به میان آید .اما بحث فقط ماندن در سطح نقدهای نظری نیست .
نگرش روشنفکرانه رویه انتقادی در تمام لایه ها و سطوح است حتی اگر به قول شما به این نتیجه برسد که دسته ای از اصول همواره می توانند از تیغ نقد بگریزند .
نیکفر در قامت یک روشنفکر به تمام جلوه ها و نهادهای دینی نقد را وارد می داند و البته در جاهایی از محدودیت ها و حتی بی حاصل بودن گفتگو با دین داران گفته است.

اولویت هایی که در پایان ذکر کرده اید دقیقاً همان است که من بزرگترین نقد به روشنفکری دینی ایران می دانمش و اصلاً این همه اصرارم به نقد اصول به همین برمی گردد.
نقد در حوزه های فرعی را واقعاً مفید نمی بینم

راثی پور دوشنبه 18 اردیبهشت 1391 ساعت 12:39 ق.ظ

سلام

ممنون از حضور و نظرتان

سوال بسیار بجائی بود.نمی توان هم ادعای روشن فکر دینی کرد و از سوی در مواجهه با منطق قوی تر به انکار اصول پرداخت

سلام
خواهش می کنم انجام وظیفه بود

ققنوس خیس دوشنبه 18 اردیبهشت 1391 ساعت 03:42 ب.ظ

من نمی دانم بعضی از دوستانی که به نیت ارشاد دخول می کنند (در بحث) و می خواهند نقشِ هدی للمتقین را بازی کنند و به همین منظور انگشت شستِ پای دینشان را در دهان فرو کرده اند(در دهانِ بحث) چه می خواهند از جانِ کسانی که به فرموده, زاهد را فرستاده اند به امیدی(نه آن امید) که دارد و کرده اند توبه از پرهیزکاری! دوستانِ من! باور بفرمایید اگر غیر این بود هم نیازی نبود که شما رنج گفتمان ببرید! چرا که به هر حال، کمتر یا بیشتر، آیین تقوا ما نیز دانیم! اما تف به ذاتت ای بختِ گمراه که عده ای را گمراه کردی و عده ای دیگر را هدی للمت...
عرض به خدمت دوستان که بنده توبه کرده بودم که! دیگر در وبلاگِ فرزانه ی عزیز، کامنتی نگذارم! اما باز هم چه چاره که ناف ما را با توبه شکنی بریده اند و همیشه ی خدا از دیارِ "به جز از امشب و فردا شب و شب های دگر" بوده ایم و هستیم و به گمانم خواهیم بود...
می رسیم به اصل ِ مطلب، روشنفکر دینی!! نمی دانم چرا انسان ها ذاتن علاقه مندند که هر موضوعی را هر جایی کش بدهند! مگر نمی دانید که به فرموده، کش یعنی سردرد ، کش یعنی سیگار؟ (آیا پول سیگار مرا می دهید که کش می دهید؟) قضیه خیلی ساده است، به جان خودم! روشنفکر تعریف دارد، دین هم تعریف دارد، و طبقِ تعاریف روشنفکر ِ دینی می شود شبیه ِ همان ترکیب عجیب و غریب ِ "قصاب ِ گوسفند دوست" ی که یغمای عزیز می گوید! این از این.
خوب حالا تعریف دارد که دارد، تعریف که وحی منزل نیست. می شود تعریف ها را تغییر داد. اصلن هم کار اشتباهی نیست. مگر شریعتی عزیز, که به فرموده ی خودش هم روشنفکران و هم دینداران با وی دشمن بودند، چه غلطی کرد؟ همین کار را کرد دیگر! این شد که روشنفکر دینی هم شد که بشود!
این هم از این.
(داخل پرانتز این را هم خواستم بگویم که من در مورد حاشیه ای که بر این بحث صورت گرفت، با همه ی دوستانی که اینجا کامنت گذاشتند(از جمله فرزانه)، مخالفم! اما این بار دیگر عمرن توبه بشکنم و دلایل مخالفتم را بگویم)

بالاخره آن هدی للمتقینه نه للملحدین و للمفسدین و للضالین و ...باز بگم ؟
ابو سعید ابوالخیر در وصف توبه فرموده :

جز وصل تو دل به هرچه بستم توبه
بی‌یاد تو هر جا که نشستم، توبه

در حضرت تو، توبه شکستم صد بار
زین توبه که صد بار شکستم توبه

از بس که شکستم و ببستم توبه
فریاد همی کند ز دستم توبه

دیروز به توبه‌ای شکستم ساغر
و امروز به ساغری شکستم توبه

از هرچه نه از بهر تو کردم توبه
ور بی تو غمی خوردم از آن غم توبه

و آن نیز که بعد ازین برای تو کنم
گر بهتر از آن توان از آن هم توبه

شما به فرموده شیخ گوش بسپار خواهی مخالف باش خواهی موافق
خواهی گو و خواهی نگو

نوشینه دوشنبه 18 اردیبهشت 1391 ساعت 08:30 ب.ظ

باهات موافقم

poria سه‌شنبه 19 اردیبهشت 1391 ساعت 01:15 ق.ظ http://amantino.blogfa.com

سلام چه وب جالبی داری پستاتم عالین بازم بهت سرمیزنم ...خوشحال میشم همیدیگه رو لینک کنیم منو با عنوان ๑۩۞۩๑بهترینهای اینترنت๑۩۞۩๑ لینک کن بعد بهم خبر بده با چه عنوانی لینکت کنم منتظرتم...

اشک - غریبه سه‌شنبه 19 اردیبهشت 1391 ساعت 10:47 ق.ظ http://tashkan.blogsky.com

1
امکان ِفعالیت برای ِروشنفکران ِدینی هر روز کمتر و کمتر می شود. نمی دانم لیستی را که سایت کلمه از کتاب هایی که ارشاد صادر کرده و طبق اون باید کتب ِنامبرده از کتابخانه های ِاستان ها جمع آوری بشه رو دیده اید یا نه.همین هفته پیش بود.بسیاری از کتب روشنفکران دینی جزو لیست بود.
2
چهار روش برای ِشناخت وجود دارد. عقل و روش های ِتاریخی و تجربه و تجربه ی دینی. نمی تونا به سادگی منکر این چهارمی شد.
3
به قول ِآرش نراقی کسانی که دین را نادیده می گیرند،بخشی از حقایق را نادیده می گیرند.
4
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد