دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

افسون زدایی

پس از مدتها توسل به خدایان و شیاطین در توجیه پدیده ها ، از دو سه قرن پیش به تدریج ، بشر به اندیشه ای رسید که می توانست الگوهای آشکاری از قوانین حاکم بر پدیده های جهان را تشخیص دهد .


لاپلاس علاوه بر معادله های مشهورش اولین کسی است که جبرگرایی علمی را پذیرفت و فرمول بندی کرد: "اگر حالت جهان در یک زمان مشخص باشد، مجموعه کاملی از قوانین ، گذشته و آینده جهان را بصورت کامل تعیین و محاسبه پذیر خواهد کرد."


این یعنی معجزه ای در کار نیست و یک قانون به تنهایی ، قادر است حقیقت خودش را خلق کند . شاید این مهم ترین گام افسون زدایی و در واقع اساس همه علم نوین است .


در تاریخ گفته شده است که  ناپلئون از لاپلاس سؤال کرده که خدا چگونه در این تصویر جای می گیرد و پاسخ شنیده است که : " اعلیحضرت ! من به چنین فرضیه ای نیاز نداشته ام ."


شاید در یک نگاه سطحی به نظر برسد فیزیک کوانتوم و اصل عدم قطعیت و یا نظریه آشوب اندیشه حاکمیت قوانین بر طبیعت را نقض کرده است اما آنها فقط فرم جدیدی از جبر گرایی را معرفی کرده اند با این تفاوت که قوانین طبیعت به جای آنکه با قطعیت آینده و گذشته را تعیین کنند احتمالات مختلف آنها را تعیین می کنند . پذیرش اینها ممکن است ناخوشایند باشد اما بهر حال تنها چیزی که علم از یک فرضیه می خواهد این است که آزمون پذیر باشد .


پذیرفتن اینکه جهان ما و هر چه در آنست  نتیجه عملکرد چند قانون ساده باشد چندان راحت نیست . اما ریاضیدان رندی به نام جان کانوی (john conway) موضوع را به قالب یک بازی ریخته است : بازی زندگی  (game of life)


تعداد زیادی مهره را به دلخواه بر روی صفحه بازی شطرنجی که خانه هایش بسیار زیاد است بگذارید . هیچ محدودیتی در چیدن مهره ها وجود ندارد و هر شکل و ترکیب منظم یا بی معنی و پراکنده ای را می توانید در نظر بگیرید . هر خانه در اطراف خود 8 خانه دارد که بسته به شکل ما خالی  و یا دارای مهره اند . حال سه قانون ساده را تعیین می کنیم :


1- هر مهره که دو یا سه مهره در اطرافش باشد یک مرحله دیگر هم به موجودیت خود ادامه می دهد.


2- هر مهره ای که تنها یک مهره یا هیچ مهره در هشت خانه اطرافش باشد اجازه ندارد به مرحله بعد برود (اصطلاحاً از تنهایی خواهد مرد ) هم چنین هر مهره ای که بیش از سه مهره در اطرافش باشد با ز هم به مرحله بعد نخواهد رفت (اصطلاحاً از پر جمعیتی و ناکافی بودن غذا خواهد مرد.)


3- هر مهره ای که دقیقاً 3 مهره در اطرافش باشد در مرحله بعد یک مهره به هشت خانه اطرافش اضافه خواهد شد.(تولید مثل)

 

اگر این بازی را مثلاً تا ده هزار مرحله ادامه دهیم به نتایج جالب و شگفت انگیزی می رسیم .

حتی اگر در ابتدا مهره ها را کاملاً نامنظم چیده باشیم ساختارهای بسیار پیچیده و منظمی شکل خواهند گرفت برای مدتی باقی خواهند ماند . هراز گاهی تولید مثل خواهند کرد و سر انجام از بین خواهند رفت .


دو پدیده چشم گیر اینکه اولاً هر قدر بازی ادامه یابد ساختار های بسیار ساده به ساختار های بسیار پیچیده تبدیل می شود ( نظریه تکامل ) و دوم اینکه موجوداتی که شکل می گیرند دارای رفتار و خصلتهای خاصی می شوند درست مشابه آنچه موجودات زنده از خود نشان می دهند و ما آن ها را غریزی ، ذاتی و یا فطری می نامیم . مثلاً شکلی در هر سی چهل مرحله یک موجود عین خود را تولید می کند یا شروع به  تکه تکه کردن شکل بزرگتر از خودش می کند .


توجه داشته باشید کسی که بازی می کند مهره ها را تنها بر اساس سه  قانون فوق جابجا می کند و هیچ دخالت مستقیمی در اتفاقات و پدیده هایی که مشابه تولد ، مرگ ، تندخویی ، مهربانی و کار گروهی و حمایت از ضعیف تر و ...موجودات زنده اند ، ندارد . تمام این پدیده ها به خودی خود و پیرو عملکرد بدون اغماض قوانین خاص به وقوع می پیوندد.


کار کانوی و دانشجویانش نشان می دهد که حتی یک مجموعه ساده از قوانین می تواند ویژگی های پیچیده ای مشابه ویژگی های حیات هوشمند تولید کند .


موافق نیستید که می توان دانشمندان را افسون زدایان به حساب آورد ؟


 من ظاهر نیستی و هستی دانم        من باطن هر فراز و پستی دانم

با این همه از دانش خود شرمم باد       گر مرتبه ای ورای مستی دانم




آنچه جدی است تراژدی است

حکومت اسلامی یک رژیم حقیقت است ، یعنی حقیقت را تعریف می کند و این وظیفه الاهی را برای خود در نظر گرفته است که گمراهان را به راه راست دعوت کند . تن دادن به شریعت ، ایمان آوردن برای زیستن در امنیت است و شریعت آنجا برقرار است که کسی متعرض حکومت برقرار کننده ی شرع نشود.  تکلیف افرادی که بیم و امید دینی آنها را به تسلیم نکشاند و آنان مخالفت خود را با حکومت دینی آشکار کنند به شمشیر سپرده می شود. حتی این موضوع که رژیم حقیقت در اسلام سلطه بر ظاهر است چیزی از جدیت حکومت اسلامی نمی کاهد.


ایدئولوژی حکومتی ، ایدئولوژی قدرت است و این ایدئولوژی طبعاً امر مقدس را به آن موضع هایی در حاکمیت نزدیک می کند که قدرت در آنها بصورتی چگال در آمده باشد. وقتی دین در یک جامعه مدرن به ایدئولوژی حکومتی تبدیل شود آرامشش گرفته می شود او مدام باید دخالت کند حتی در امور ساده و پیش پا افتاده ، باید جنگ کند ، در آزمایش سلاح های جنگی یاوری کند ، پشت و پناه نیروهای امنیتی باشد با مکر خویش مکر دشمنان را باطل کند و حتی در مذاکرات خارجی  حضور موثری داشته باشد در انتخاب وکیل و وزیر دخالت کند . از میان صفاتی هم که دارد در این گیرودار ، صفت قدرت از همه مهم تر است .


ایدئولوژی حکومتی جدی است . نه به خاطر اینکه انسجام منطقی دارد و یا از پشتوانه قوی نظری برخوردار است جدی است چون بخش بزرگی از آن فراهم آمده از ایدئولوژم هایی است که ریشه های عمیقی در فرهنگ دارند و بعضاً از سخیف ترین تصورها برخاسته اند . جدی است چون ایدئولوژم های شنیعی را فعال کرده است : پستی سرشتی زن، پستی سرشتی سنی و یهودی و بهایی و ملحد و ... ، توهم توطئه ، برتری ذاتی حس و شناخت مؤمن بر هر حس و شناختی دیگر ، وجود وعده الاهی بر غلبه مؤمن. جدی است چون احساسات خطرناکی را بر انگیخته ، نخوت و نفرت ، کینه جویی ، تعصب کور و خشونت ورزی ، میل به کشتن تا حد میل به کشته شدن .


گزیده هایی از مقاله " چرا رژیم اسلامی را باید جدی گرفت ؟ "  نوشته محمد رضا نیکفر  / مهر 1388




مانعی که از آن پریده ام !

دقیقاً دو سال و نود و هفت روز است که کار اجرایی می کنم در این مدت یکبار مدیر عامل شرکت و به دنبالش مدیر امور عوض شده اند . پارسال بعد از آمدنشان فکر می کردم دامنه موج تغییرات به من هم می رسد ولی انتظار فایده ای نداشت . ظاهراً کسی نبود بار این همه مسئولیت و بررسی های فنی  را به دوش بکشد و توقعی هم نداشته باشد .


کار اجرایی کردن ، اتاق بزرگ و میز بزرگ و خطرناک ریاست دارد منشی و دفتر و دستک دارد چندین کارشناس و تکنسین زیر دست داشتن دارد . تیتر ریاست دارد . نصف هفته را طی الارض کردن از این جلسه به آن جلسه دارد و حتی پاداش یواشکی ! برای من همه اینها هیچ است.


با این اقتصاد لرزان و سیاستی که سایه اش مثل بختک روی صنعت سنگینی می کند و کاغذ بازیهای تمام نشدنی و سیستم های منجمد دولتی هر چند تا پروژه  راه بیندازی هر چند تا طرح مرده را از روی کاغذ زنده کنی ، چرخ زنگ زده اش تکان نمی خورد که نمی خورد . اگر تکانکی هم بخورد هزار تا صاحب پیدا می کند.


خسته ام . می خواهم به این هرزگی فکری پایان بدهم .


یک هفته است که  تصمیمم را به مدیر گفته ام : "می خوام تمام مسئولیت هایم را واگذار کنم و به  بخش تحقیق و توسعه منتقل شوم " موافق نبود ... تعجب کرده بود و در نهایت با اصرار من مهلت خواسته بود فکر کند . امروز که پی گیر شدم فهمیدم بصورت مشروط موافقت کرده اند به معاونت پژوهشی بروم ولی یک ماهی باید صبر کنم تا جانشین مناسب انتخاب شود .


 خودم خیلی خوشحالم . ولی همکارانی که روزهای اول بوضوح نمی توانستند ناراحتیشان را از اینکه یک زن جوانتر از خودشان رییسشان شده مخفی کنند و تا توانستند چوب هم لای چرخ من گذاشتند امروز هم که رفتنم را فهمیدند ناراحت بودند .



درنگ!

"... و بیشتر مردم عامه بر آنند که باطل ممتنع را دوست بدارند ، چون اخبار دیو و پری و غول بیابان ، که احمقی هنگامه ای سازد و گروهی چون او گرد آیند. "

ابوالفضل بیهقی


پ.ن : بجای دیو و پری و غول بیابان چه چیزها که نمی توان گذاشت !

به زیر سیاهی

همه چیز از یک روز و از یک اتفاق شروع نشد. یادتان باشد همه چیز از سی و چند سال پیش شروع شد  .

اگر چه ما هم از گفتن و نوشتن درباره آن خسته نخواهیم شد. با استدلال با گفتمان با نوشتن با خواندن با مقاومت مدنی با هر چه که بتوانیم به اجباری بودن آن " نه " خواهیم گفت .


بله میگفتم ، همه چیز از روزهایی شروع شد که زنان مأمور به انجام مأموریتی شدند، که هیچکس درباره آن از آنها چیزی نپرسیده بود. روزهایی که پوشش زنان معنا و مفهومی غیر از لباس یافت. عده ای آن را اسلحه برای مبارزه با استبداد و استعمار کردند عده ای ابزار نفرت از رژیم شاه کردند و عده ای هم آن را عامل دینی کردن جامعه و حفظ تعادل و نظم مردان و جوانانی که آن روزها سر و سامان نداشتند. هر چه بود لباس و پوشش زنان در حوزه عمومی  ابزار شد و از امری سنتی به امری سیاسی بدل شد.


در ابتدا حجاب ، اجباری نبود اما زنان بی حجاب عروسک فرنگی بودند به تدریج حجاب ، هم چنان اختیاری بود اما به شرط آنکه با حجاب باشی ! عروسکها یا باید روسری سر می کردند یا باید در اماکن عمومی آزار و اذیت و تحقیر گروههای افراطی و در محیط کار اخراج را تحمل می کردند.


طولی نکشید که  گفتمان "مرگ بر بی حجاب" از راه رسید و فشارها و اجبارهای بی قانون تبدیل به قانون مجازاتی شد که می توانست بی حجاب را در ملأ عام شلاق بزند.


به دلایلی که البته جای واکاوی بیشتر دارد اولویت ها تغییر یافت زنان طبقه متوسط پشت سر توده زنان قرار گرفتند. آنها که می خواستند انسان باشند و نه گوهری در صدف ، تلاشهای کم رمقی کردند اما بجایی نرسیدند. همان روزها اولین وزیر زن ایران رابه جرم ضدیت با چادر و صدور آیین نامه ممنوعیت چادر در مدارس محکوم و مجازات کردند.


اکنون سالهاست که حتی به رغم نظر مذهبیونی که حجاب اجباری را مطابق قوانین شرع نمی دانند و واکنش های گوناگون اعتراضی ، هم چنان نگاه تحمیلی و بیمارگونه عده ای به زنان ، در پی محکوم کردن زنان به انجام مأموریت جعلی حفظ امنیت اجتماعی است. جدال های خیابانی ادامه دارد گویی در این وانفسا امنیت این سرزمین ، فاعل و مفعولی جز روسری زنان ندارد .


پ . ن : هفته پیش جشنی به نام تولید ملی با حضور خانواده های کارکنان در شرکت برگزار شد جشن داشتیم گو اینکه در دو ماه گذشته محصول آماده ای از در شرکت خارج نشده باشد . مجری برنامه در خلال برنامه چندین بار از والدین کودکانی که چادر بسر داشتند خواست با معرفی خود و مراجعه به روابط عمومی کارت های هدیه پنجاه هزار تومانی حجاب برتر را دریافت کنند.


ضمناً در این میان فقط همین یکی کم بود.