دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

درنگ!

"... و بیشتر مردم عامه بر آنند که باطل ممتنع را دوست بدارند ، چون اخبار دیو و پری و غول بیابان ، که احمقی هنگامه ای سازد و گروهی چون او گرد آیند. "

ابوالفضل بیهقی


پ.ن : بجای دیو و پری و غول بیابان چه چیزها که نمی توان گذاشت !

نظرات 33 + ارسال نظر
ایمان پنج‌شنبه 11 خرداد 1391 ساعت 08:15 ب.ظ http://istgaah.bloghaa.com/

واقعاً...
خرافه تا خرتناق ملت نفوذ کرده و بعضیاشون چه تعصباتی هم روش به خرج می دن. خیلی درد بزرگیه.

دفاع از عقایدی که دلیلی برایش نیست تعصب لازم دارد

سهیل پنج‌شنبه 11 خرداد 1391 ساعت 11:01 ب.ظ

درود.بستگی به شدت جهل مخاطب داره.میشه توی ماه کسی رو دید میشه بالا رفت تا پیش خدا میشه از قول خدا حکم صادر کرد.اصلا هر چه دروغ بزرگتر چه بهتر

سلام رفیق

راثی پور پنج‌شنبه 11 خرداد 1391 ساعت 11:55 ب.ظ http://rasipoor.blogsky.com

سلام

نکته جالبی بود.متاسفانه رغبت و اقبال خلق به اباطیل زیاد است .

سلام
بوده هست و گویا خواهد بود

نِد نیک جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 01:04 ق.ظ http://blue-sky.persianblog.ir

از دوران ابولفضل بیهقی تا الان هنوز مردم عامه یه جورایی شبیه به هم هستند

دقیقاً

درخت ابدی جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 12:08 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
این «باطل ممتنع» عجب تعبیر خوبیه، با توجه به برداشت امروزی ما از ممتنع.
در فلسفه‌ی قدیم «ممتنع» معناش اینه: آنچه نبودنش الزامی‌ است. به خاطر همینه که بیهقی برای باطل به کارش برده.
ویژگی مهم این اخبار اینه که سرگرم‌کننده‌س.

سلام
عجب ! خیلی جالب است نمی دانستم این معنای ممتنع را
این طوری حرف بیهقی خیلی حسابی است
آره بشر هم همیشه به سرگرمی احتیاج دارد

اشک - غریبه جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 05:06 ب.ظ http://tashkan.blogsky.com/

جمله جالب بود واقعا...

بله

[ بدون نام ] جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 06:06 ب.ظ

1- کلیات مفاتیح الجنان –شیخ عباس قمی: دعا برای ایمنی از شر درندگان،گزندگان،شیطان،غولان و دزدان

هفدهم:کلینى و برقى به سندهاى معتبر،از حضرت صادق و کاظم علیهم السّلام روایت کرده‏اند:چون نزدیک غروب آفتاب‏ شود،این دعا را بخوان،تا از شرّ هر درنده و گزنده و شرّ شیطان لعین و فرزندانش،و شرّ هر صاحب زهرى،و دزدان‏ و دیوانگى ایمن گردى.
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى لَمْ یَتّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فِى الْمُلْکِ وَالْحَمْدُلِلَّهِ الَّذى یَصِفُ وَلا یُوصَفُ وَ یَعْلَمُ وَلایُعْلَمُ یَعْلَمُ خآئِنَةَ الاَْعْیُنِ وَ ما تُخْفِى الصُّدُورُ وَ اَعُوذُ بِوَجْهِاللَّهِ الْکَریمِ وَ بِاسْمِاللَّهِ الْعَظیمِ مِنْ شَرِّ ما ذَرَءَ وَ بَرَءَ وَ مِنْ شَرِّ ما تَحْتَ الثَّرى وَ مِنْ شَرِّ ما ظَهَرَ وَ ما بَطَنَ وَ مِنْ شَرِّ ما کانَ فِى اللَّیْلِ وَالنَّهارِ وَ مِنْ شَرِّ اَبى قِتْرَةَ وَ ما وَلَدَ وَ مِن شَرِّ الرَّسیسِ وَ مِنْ شَرِّ ما وَصَفْتُ وَ ما لَمْ اَصِفْ وَالْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ
به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانى‏اش همیشگى است،ستایش خداى را،که فرزندى برنگرفته،و در فرمانروایى شریکى براى او نیست، و ستایش خداى را که وصف مى‏کند و وصف نمى‏شود،و مى‏داند،و دانسته نمى‏شود،خیانت چشمها و آنچه را سینه‏ها پنهان مى‏کنند مى‏داند،پناه مى‏برم به جلوه خداى کریم،و به نام خداى بزرگ،از شرّ آنچه آفرید و پدید آورد،و از شرّ آنچه در زمین است،و از شرّ آنچه پیدا و پنهان است،و از شرّ آنچه در شب و روز است،و از شرّ ابلیس و آنچه زاد،و از شرّ بیمارى پایدار و از شرّ آنچه‏ وصف کردم و وصف نکردم،و ستایش خداى را پروردگار جهانیان.
2-و هم از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله براى دفع شیاطین و جادوگران‏ وارد شده:آیه سخره را بخوانند.
3-دعای حضرت رسول الله ص برای امان از جن و انس

بسم الله الرحمن الرحیم لا اله الا الله علیه توکلت و هو رب العرش العظیم ما شاء الله کان و ما لم یشا لم یکن اشهد ان الله علی کل شیء قدیر وان الله قد احاط بکل شی ء علما اللهم انی اعوذ بک من شر نفسی و من شر کل دابة انت اخذ بناصیتها ان ربی علی صراط مستقیم

دعای دفع ضرر جن و انس

امام زین العابدین فرمودند هر که این دعا را بخواند پروا ندارم که اگر تمام جن وانس بر او جمع شوند ضرری به اونتوانند رسانید

بسم الله الرحمن الرحیم - بسم الله وبالله من الله والی الله اللهم انی اسئلک اسلمت نفسی والیک وجهت وجهی و الیک فوضت امری والیک الجات ظهری و احفظنی بحفظ الایمان من بین یدی وعن یمینی و شمالی ومن فوقی و من تحتی ومن قبلی وادفع عنی بحولک و قوتک ولا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم و صلی الله علی محمد واله الطاهرین
4-امام علی بن ابی طالب علیه السلام فرمودند : هر کسی درجایی که خالی از سکنه است شبی را بسر ببرد و این آیه کریمه را بخواند فرشتگان اورا محافظت می کنند و شیاطین و جن ازاو دور می شوند . (سوره اعراف آیه 54)

اِنَّ رَبَّکُمْ اللهُ الَّذی خَلَقَ السَّمواتِ ..... ...... رَبَّ العالَمین

امام صادق (ع) فرمودند : هر کس برای دفع دیو وپری وجن سوره جن را هفت بار قرائت کند خداوند جن و پری را از او دور می کند .
امام صادق (ع) فرمودند : هر کس سوره احقاف را بنویسد وبا خود داشته باشد از شر جن و پری در امان خواهد بود ودر خواب وبیداری از همه آفات محفوظ می ماند و اگر شب آن را در زیر بالین خود بگذارد در شب هیچ آ فتی به اونخواهد رسید .

امیر جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 08:42 ب.ظ http://moaleme91.blogfa.com/

اینم یک راهیه واسه زحمت نکشیدن برای فکر کردن :(
معاد ، آخرالزمان ، رجعت ، بهشت ، جهنم ، ... فارغ از درست یا نادرستیش ، همشون باعث شده خیلی ها بدنبال یک دوای ساده واسه فرار از جهنم خیالی بگردن : زیارت عاشورا ، دعای ندبه ، چهل روز دعای عهد اونم از نوع پیاپی وگرنه قبول نیست!

بله هزینه فکر کردن خیلی بالاست

فداییان رهبر جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 08:56 ب.ظ http://www.clipenir.loxblog.com

با سلام مطالب شما خیلی زیبا بود به وبلاگ ما بیایید برای تبادل لینک نظر بدهید و نام سایت و آدرس را بدهید
یا علی

kiavash شنبه 13 خرداد 1391 ساعت 12:30 ق.ظ http://mazon.blogsky.com/

مردم عاشق تفریح کردن با خیال پردازی و توهم گرایی هستند. نمیشه ازشان خرده گرفت. اما وقتی رهبران دیروز و امروز این کشور هم در توهماتشان قلت بخورند. آن موقع است که کار خراب می شود که شده البته...

رهبران دیروز و امروز هم از همین مردم اند پس واقعاً نمی شود کسی را سرزنش کرد ...اصلاً کی خواست سرزنش کند ؟

زمانیان شنبه 13 خرداد 1391 ساعت 04:04 ب.ظ

سلام
و فرمانروایی بر مردم عامه، گویا با همین دیو وپری و... آسان تر است.

سلام
بله زیر سایه دیو و پری امنیت برقرار است

[ بدون نام ] شنبه 13 خرداد 1391 ساعت 07:11 ب.ظ

بجای دیو و پر ی و جن وغول بیابانی می توان اینها را هم گذاشت :
1-" یَا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ یَحْیَىٰ لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیًّا ﴿٧﴾ قَالَ رَبِّ أَنَّىٰ یَکُونُ لِی غُلَامٌ وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیًّا﴿٨﴾ قَالَ کَذَٰلِکَ قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئًا ﴿٩﴾ " (مریم- آیات 7-9)
ای زکریا! تو را به فرزندی بشارت می دهیم که نامش یحیی است و تا کنون کسی هم اسم او نبوده است.گفت خدایا چگونه من صاحب فرزندی شوم حال آنکه همسرم نازا وعقیم است و من هم بسیار پیر وفرتوت هستم؟فرمود این کار برای خدای تو آسان است .تورا خلق کردم وقبل از آن چیزی نبودی.

2-"وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مَرْیَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکَانًا شَرْقِیًّا ﴿١٦﴾فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا ﴿١٧﴾ قَالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمَـٰنِ مِنکَ إِن کُنتَ تَقِیًّا ﴿١٨﴾قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلَامًا زَکِیًّا ﴿١٩﴾ قَالَتْ أَنَّىٰ یَکُونُ لِی غُلَامٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ وَلَمْ أَکُ بَغِیًّا ﴿٢٠﴾ قَالَ کَذَٰلِکِ قَالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ ۖ وَلِنَجْعَلَهُ آیَةً لِّلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِّنَّا ۚ وَکَانَ أَمْرًا مَّقْضِیًّا ﴿٢١﴾" (مریم آیات الی 21)
پیغمبر ما! یاد کن مریم را آن هنگام که از قوم خویش فاصله گرفت وبه مکانی شرقی رفت.پس حجاب هارا از او برداشتیم و روح الامین را در صورت یک انسان به سوی او فرستادیم.گفت ای مرد! به خدا پناه می برم از تو اگر اهل تقوی ودیانت هستی واز خدا می ترسی به من نزدیک مشو.گفت همانا من فرستاده خدای تو هستم تا فرزندی پاکیزه ومطهر به تو هدیه کنم.مریم گفت : چگونه مرا فرزندی باشد حال آنکه تا کنون مردی مرا لمس نکرده است واهل زشت کاری هم نبوده ام. گفت این کار برای پروردگار تو آسان است.واین کار برای این است که نشانه و رحمتی از جانب ما باشد.واین امر حتمی است.
3-شفا گرفتن بیماران لاعلاج در حرم امام رضا و امام حسین هم جزء اموری است که باید انکار کرد تا خدای نکرده ما را احمق وعقب افتاده ننامند.
4-شیخ مفید روایت کرده است که چون حضرت رسول الله به جنگ بنی المصطلق رفت به منطقه ناهمواری رسید. هنگام شب جبرئیل نازل شد و خبر داد گروهی از جنیان در اینجا سکونت دارند و می خواهند به یاران تو ضرر برسانند. پس امیرالمومنین را طلبید و فرمود به محل سکونت جنیان برو و با آنها مبارزه کن و به نامهای خداوند متوسل شو و صد نفر از صحابه را با آن حضرت همراه کرد و فرمود: از علی (ع) اطاعت کنید و هر چه می گوید گردن نهید. پس امیرالمومنین علیه السلام به سوی آن مکان حرکت کرد و به یاران خود دستور داد که من تا به شما اجازه نداده ام به آن مکان وارد نشوید. و خود پیش رفت و به خدا پناه برد از شر دشمنان خدا و اسماء مبارک خداوند را یاد ( ذکر ) کرد. در این هنگام تندبادی شروع به وزیدن کرد و نزدیک بود که لشکر از ترس بگریزد. علی (ع) فریاد برآورد که منم علی بن ابیطالب (ع) پسر عم رسول خدا و وصی او. اگر می توانید در برابر من بایستید ظاهر شوید ! در این هنگام صورتهایی پیدا شد مانند زنگیان، و شعله های آتش در دست داشتند و اطراف علی (ع) را گرفتند. علی (ع) پیش می رفت و قرآن تلاوت می نمود و پیش می رفت و ذکر خدا می گفت و شمشیر خود را حرکت می داد. پس جنیان به صورت دود سیاهی ناپدید شدند. سپس حضرت علی الله اکبر گفت و به نزد لشکرش رفت.
از او پرسیدند یا علی چه دیدی؟ ما از ترس ( برای تو ) مردیم. علی (ع) گفت: من در میان جنیان نام مبارک رسول خدا را بر زبان آوردم پس جنیان ضعیف شدند و آنها را هلاک کردم و آن تعداد که باقی ماندند به نزد رسول خدا رفتند که ایمان بیاورند. هنگامی که علی (ع) با لشکرش نزد پیامبر رسید جریان را شرح داد. پیامبر فرمود: گروهی از جنیان آمدند و از من امان گرفتند و رفتند.

اهانت به مقدسات و محترمات دیگران و احمق خواندن کسانی که عقیده ای غیر از عقیده ما را دارند دلیل بر نفهمی و بی شعوری نیست . دلیل بر روشنفکر بودن و اخلاقی بودن است!
فرزانه مارا پند می داد.......خودش می رفت خون می داد!
آنهایی که هر چه می گویی تو را تایید می کنند و حتی جرات کوچکترین انتقاد و اعتراضی به خودشان نمی دهند بی شخصیت های پر از حقارتی هستند که برای خودشان و نظرشان ارزشی قائل نیستند وحاضرند واقعتیها را بخاطر خوشامد دیگران نادیده بگیرند.

رها از چارچوب ها شنبه 13 خرداد 1391 ساعت 10:51 ب.ظ http://peango.persianblog.ir/

سلام فرزانه ای
این همه تکرار مکرر تاریخ
شاید اصالت مطلوبیت این وسط حرفی برای گفتن داشته باشه
البته اگر مطلوبیت اصالتی داشته باشه
اصرار بر نادانی شاید ناشی از مطلوبیت رخوت و بی خبری است

سلام نیکایی
آره بقول شاعر تکرار در تکرار در تکرار
مطلوبیت رخوت می تواند تز جالبی باشد مثل تز آبلوموف
واقعاً فکر نمی کنم این همه آدم توجیهی برای خودشان نداشته باشند.
فقط توجیه شان را ماها قبول نداریم اصلاً چه بسا هم مشکل از ما باشد؟
هان ؟

مرمر یکشنبه 14 خرداد 1391 ساعت 11:20 ق.ظ http://freevar.persianblog.ir

نمیدونم دیروز کجا خوندم یه همچین جمله ای که : چون فکر کردن سخت تر معتقد بودنه مردم به مذهب رو میارن!(یه چیزی تو این مایه ها، به نظرم درسته... اکثریت ماها این مسئله شاملمون میشه. مگر راه فکر رکدن رو یاد بگیریم که دیگه کوتاه نمیایم..
نمیدونم ربط داشت به نوشته ات یا نه؟ اما من این به ذهنم رسید با خوندن متنت

درسته مرمر جان فکر کردن سخته حالا همه فکر نکردن هم مذهب نمیشه
خیلی از مدهبی ها هم واقعاً فکر می کنند زحمت می کشند
برای قواعد و چارچوبهای دینشان دنبال دلیل می گردند
حالا...

kiavash یکشنبه 14 خرداد 1391 ساعت 11:01 ب.ظ

درسته رهبران هم از ملت هستند، اما کشورهایی که الیگارشی یا نخبه سالار هستند، متفاوتند از کشورهایی که اینگونه نیستند.

درعوض ما نخبه کشیم

شوخ ِ شب دوشنبه 15 خرداد 1391 ساعت 01:00 ب.ظ http://shokhi.blogsky.com

دستاویزی به درازای تاریخ برای حکامی پوپولیست.
می خوانمتان، هرچند ساکت... ممنون از درنگ هایی که به تامل وا می دارتمان!

و سپاس از حضور و دلگرمی تان

ترنج دوشنبه 15 خرداد 1391 ساعت 05:31 ب.ظ http://femdemo.blogfa.com/

پروپاگاندا!

نه دقیقاً

سیدعباس سیدمحمدی دوشنبه 15 خرداد 1391 ساعت 07:07 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

لا درنگیّة لا شرنگیّة فقط و فقط زرنگیّة

لا ادرک ...فاستضح یا سید

عیسی دوشنبه 15 خرداد 1391 ساعت 09:00 ب.ظ http://isadf.blogfa.com

اتم و فوتون و کوانتم و پروتن و سیاه چاله و ماده تاریک و جهان موازی و ... چه؟ می توان گذاشت؟

اگر آن تخیل نبود امروز از این دستاوردها خبری نبود. البته که از هر چیزی سو استفاده می شود.
این کامنت های بی نام و نشان خیلی باحالند! لااقل در این فضایی که همه تائید می کنند یک حرف متفاوتی می زنند. راستی چرا اینجوری شد؟

اتم و فوتون و... باطل اگر باشند بله می توان گذاشت
کدام تخیل ؟ خرافه و توهم کجا تخیل کجا ؟

بله البته تا زمانی که فقط حرف می زنند و نظزشان را می گویند

برزین سه‌شنبه 16 خرداد 1391 ساعت 01:28 ب.ظ http://ghalameh.blogfa.com

نظر درخت ابدی بسیار دقیق بود و مفهوم کامل آن را رساند . باطل ممتنع آن چیزی است که نبودنش واجب است و باید آن را در دایره عدم تصور کرد . بنابراین اگر در گذشته اباطیلی همچون دیو و پری و غول مورد اعتراض بیهقی قرار گرفتند امروز اباطیل زندگی ما را که کم هم نیستند باید به جای آنها نهاد ( فهرستشان نکردم چون احساس می کنم تعدادشان زیاد است )

بله زیاد و هزار رنگ

جواد خراسانی سه‌شنبه 16 خرداد 1391 ساعت 09:36 ب.ظ http://cheshmejoo.blogfa.com/

سلام،
اکثرهم لا یعلمون، اکثرهم لا یفقهون، اکثرهم لا یعقلون، اکثرهم لا یشعرون.
انگار این در ذات خلقت بشر است که اکثریت آن از تلاش فکری گریزان باشند. با این حساب دوست داری باطل ممتنع و گرد آمدن حمقاء بر گرد هنگامه سازان احمق چیزی غیرطبیعی نیست، غیرطبیعی این است که عده ای بر سر ترهاتی(از همان چیزها که نمی توان گذاشت!) تجمع کنند و خود را عاقل و روشنفکر و ... پندارند!

سلام
انگار هیچ مشکلی با آن "اکثرهم "نداریم . طبیعی هم که هستند .
بسیار خوب اصلاٌ هرچه بیشتر باشند بهتر است طبیعی تر است ... ما که بخیل نیستیم بالاخره حضراتی که میل به مریدپروری دارند باید نصیبی ببرند از این جماعت

ضمناً هر ترهاتی را می شود بجای دیو و پری گذاشت . ما گذاشتیم شد شما هم امتحان کنید

راثی پور چهارشنبه 17 خرداد 1391 ساعت 12:02 ق.ظ

سلام و عرض ادب

دعوتید به 5 سالگی وبلاگ من

سلام
ممنونم آرزو می کنم 50 ساله شود

ستاریان چهارشنبه 17 خرداد 1391 ساعت 02:29 ق.ظ http://mostafasatarean.blogsky.com/

سلام
امان از دوغ لیلی
اگربشود!
ترهات ناموجود را جای موجودات ولو غیر مادی اگر بشود گذاشت این طلسم ، طلسم است و این فسون احمقانه وقتی مبطل السحرش آشکار می شود و طلسمش می شکند که پیشانی به سنگ لحد برخورد کند و برقی چشمان را به حقیقت آشنا کند و این پیش روی همه ماست و گریز از آن ناممکن است و راه چاره ای هم نیست.

سلام
می شود گفت سنگ لحد تنها حقیقتی است که در پیش روی ماست
در این میان گویا عده ای قبل از رسیدن پیشانی به سنگ لحد ، حقیقت را به تمامی نزد خویش دارند.
من می گویم خوشا بحالشان .

اردی بهشت چهارشنبه 17 خرداد 1391 ساعت 07:54 ق.ظ http://ordibehesht-z.blogfa.com/

برخی به این نتیجه رسیدن که در دنیای جهل و نادانی، آسوده تر می توان زندگی کرد و این نتیجه گیری می تونه از روی شدت جهالت باشه و یا آگاهی.

از شدت آگاهی به این نتیجه می رسند که در دنیای جهل و نادانی زندگی آسوده تر است !؟

ققنوس خیس چهارشنبه 17 خرداد 1391 ساعت 01:24 ب.ظ

انگار هیچ مشکلی با آن "اکثرهم "نداریم . طبیعی هم که هستند .
بسیار خوب اصلاٌ هرچه بیشتر باشند بهتر است طبیعی تر است ... ما که بخیل نیستیم بالاخره حضراتی که میل به مریدپروری دارند باید نصیبی ببرند از این جماعت
...
این جملات من را بسیار احساساتی کرد!!
ساقول... سن قربان ... عشق اولسون و از این جور حرف ها... ;)

من که گیلکی بلد نیستم
فقط اینا رو بلدم
تی فدا تی بلا می سر تی جان قربان من تو را

دمادم چهارشنبه 17 خرداد 1391 ساعت 09:49 ب.ظ http://www.damadamm.blogsky.com

عجب عبارتی!" باطل ممتنع" فقط بیهقی است که می تواند چنین ساده و چنین عمیق حرف بزند.
راستی چرا عامه مردم این چیزها را دوست دارند؟

من هم خیلی خوشم آمد از معنای باطل ممتنع : آنچه نبودنش الزامی است

مهرگان چهارشنبه 17 خرداد 1391 ساعت 10:13 ب.ظ http://mehraeen.blogsky.com

گویا تا بوده همین بوده و تا هست ، همین است فرزانه جان
توضیح درخت بسار مفید بود و درنگ را طولانی تر نمود

درختان همیشه موجودات مفیدی اند

سیدعباس سیدمحمدی چهارشنبه 17 خرداد 1391 ساعت 10:27 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
«باطل ممتنع» و «سهل و ممتنع» تعابیری هستند که در تعدادی از متون کلاسیک ادبیات ما به کار رفته. می توانند دارای زیبائی ی ادبی باشند این تعبیرها، و می توانند در بحثهای فکری هم به کار روند.

شما از بیهقی نقل کرده ای:
"... و بیشتر مردم عامه بر آنند که باطل ممتنع را دوست بدارند ، چون اخبار دیو و پری و غول بیابان ، که احمقی هنگامه ای سازد و گروهی چون او گرد آیند. "

خب مصطفی ملکیان هم گفته است:
«اخلاقی بودن در طول تاریخ کم طرفدار داشته است» (مردم سالاری، 17 خرداد 1391، صفحه ی 7)

من، شخصاً، جملات و کلمات نقل شده از بیهقی را اساساً دارای ظرفیت نمی دانم زیاد بخواهد محل بحثهای فکری قرار گیرد. جملات ملکیان، ظرفیت بحث فکری دارد. اما جملات بیهقی، به نظر من، ظرفیت ندارد.

افرادی هستند که دین را و دیدگاه دین باور و خداباور را «ترهات» می دانند، و خود را «روشنفکر» می دانند. مقاله می نویسند، تا بخت یارشان باشد و دیو و پری و غول، از جانب خوانندگان، همردیف دین تلقی شود. عیب ندارد. چنان بدانند. چنان بنویسند. ما دین باوران، با هر کس در حد عقلش و در حد معلوماتش گفت و گو می کنیم. تمام مخالفان دین، سوادشان در یک حد نیست.

مخالفان دین هم، احتمالاً تمام ما دین باوران را یکسان نمی دانند.

سلام
البته شما درست می فرمایید . بیچاره خود بیهقی هم ادعای کار فکری نداشته است . او فقط یک تاریخ نویس بوده است .
این جمله اش هم بیشتر ظرفیت تاریخی دارد و گزارشی از گرایشات مردم است که بیهقی در زمان خودش می دیده و البته تا کنون هم این خصلت تاریخی از میان نرفته است .

قضاوت در مورد جملات ملکیان و مقایسه اش با جملات بیهقی را به اهلش می سپارم اینجا اگر هم قضاوتی هست بهتر است میان دو جمله نقل شده باشد نه تمام جملات این بزرگواران

فقط نمی دانم کجای این جمله ظرفیت پرداختن به بحث دین و خداباوری و روشنفکری و... را دارد که شما هم به تاسی از برخی دوستان به آن پرداخته اید .
فرموده اید من دین و دیدگاه دین باور را ترهات می دانم و خودم را روشنفکر و می خواهم بخت بارم باشد ملت بیایند دین را دیو و پری و غول بنامند

ازکجای کلام من و یا جمله بیهقی چنین استنباطی کرده اید ؟

آیا خواندن یک جمله با پیشداوری و قضاوت عجولانه کردن و دست پیش گرفتن و حمله کردن ، عقل و معلومات است که شما دارید و من ندارم ؟

آیا شخص دین داری که با هزار آیه و حدیث کامنت می نویسد و مخاطبان مرا بی شخصیت پر از حقارت می نامد از روی سواد و معلومات و عقل این کار را می کند ؟
کسی که مرا به سنگ لحد بیم می دهد چه ؟
عقل و معلومات شما می گوید که از یک جمله نقل شده از یک مورخ که نقدی است بر خرافه پرستی ، نتیجه بگیرید که من می خواهم اینجا دین باوری را ترهات بدانم ؟

پاسخی که به شما می دهم برای این است که در شما کمی شجاعت و انصاف سراغ دارم وگرنه بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند ...

ملالی نیست

فرهاد پنج‌شنبه 18 خرداد 1391 ساعت 02:43 ق.ظ http://www.fraskol.blogfa.com

با سلام
شخص ناشناسی پیامی را بر روی وبلاگم گذاشت و خواستار این امر شد تا بنده نیز اعتراض خویش را نسبت به نوشته های توهین آمیز خانم « فرزانه پارسایی » استاد دانشگاه صنعتی تبریز ، (موجود در وبلاگ elhrad.blogsky.com www.) اعلام کنم . در پیام ایشان آمده بود که این استاد دانشگاه در وبلاگ خویش به عقاید اسلامی توهین نموده است .
( متن پیام : "من احیا نفسا فکانما احیی الناس جمیعا "
اعتراض به خانم فرزانه پارسایی استاد دانشگاه صنعتی تبریزبرای تمسخر ارزشهای انقلاب ، احکام الهی و حقایق دین مبین اسلام از قبیل حجاب ، عالم غیب و ... elhrad.blogsky.com )
بنده نیز بعد از خواندن آن پیام به وبلاگ شما آمدم و نوشته های شما را خواندم . نوشته ای را نیز در جهت مقابله با توهینات شما به اعتقادات اسلامی ، بر روی وبلاگم گذاشته ام امکان ارسال آن نوشته که بیش از چندهزار حرف می شد از طریق بخش نظر دهید وجود نداشت ، لطفاً به وبلاگم رفته و آن را بخوانید .http://www.fraskol.blogfa.com

سلام
نوشته ی شما را به تمامی خواندم حسن نیتی اگر باشد از شما ممنونم ضمن اینکه این همه احساس مسئولیت شما در مقابل عقایدتان و هدایت و بیدار کردن گمراهان مرا هیجان زده می کند ولی می خواهم چند نکته را یاد آوری کنم :
- من استاد دانشگاه صنعتی تبریز نیستم
- مایه نعجب من است که چگونه به اطلاعات و برداشت پیامی ناشناس می توانید بسنده کنیدو دیگران را گمراه بدانید.

- از نظر من آنچه نوشته ام تمسخر و توهین نیست .ضمن اینکه من مسئول سوء برداشتهای مغرضانه از نوشته هایم نیستم .
کما اینکه اگر بابی جهت گفت و گو باز باشد می توان عقاید و آرا مختلف را به بحث گذاشت و نقدشان کرد . گمان نمی کنم بپذیرید که عقاید مذهبی هیچ نقد و نظری را بر نمی تابند و خواهان مباحثه و گفت و گو نیستند .

دلسوخته پنج‌شنبه 18 خرداد 1391 ساعت 12:38 ب.ظ http://noormag.mihanblog.com/post/262

با سلام واحترام
همان طور که می دانید مدتی است عده ای با روش های مختلف امام نقی (ع)، امام زمان حضرت مهدی (عج) و ولایت فقیه را توهین و تمسخر می کنند.

برای مقابله سایبری و خدمت به امام نقی (ع) وبلاگ "امام نقی (ع)" را با آدرس زیر لینک کنید:
http://yanaghi.mihanblog.com/post/tag/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%20%D9%86%D9%82%DB%8C
با تشکر

[ بدون نام ] جمعه 19 خرداد 1391 ساعت 02:17 ق.ظ

به مناسبت بحثی که آقای علی زمانیان در وبلاگشان تحت عنوان "هبوط قهرمان " مطرح کرده اند این کامنت را گذاشته ام و چون بهانه آن بحث مطالب مطروحه اینجاست عیناً آورده می شود.


متن را با دقت خواندم.تمام آنچه را که گفته اید بی کم وکاست درباره قهرمانان اعتباری وقراردادی که قهرمانیشان محدود به مکان وزمان خاص می باشد قبول دارم و عیناً مصداق دارد.مشکل اینجاست که کلام شما مقید نیست واطلاق دارد.من به قهرمانان حقیقی اعتقاد دارم و چون شما قهرمانان حقیقی را که قهرمانیشان همیشگی و دائمی ولایزال است از دایره بحثتان استثناء نکرده اید تمام آنچه را که گفته اید باطل ومردود می دانم.فرصت ندارم که تک تک عبارات و جملات شما را رد کنم.به مهمترنیها می پردازم.الباقی به سادگی قابل استنتاج است.
قهرمان حقیقی ما انبیاء و اولیاء (سلام الله علیهم اجمعین ) هستند. قهرمانان حقیقی ما حضرات معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین ) هستند.
گفته اید که "قهرمان را تا خورشید بالا می برند".خورشید چرا؟ما قهرمانمان را تا خود خدا بالا می بریم.بسم الله الرحمن الرحیم.سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجدالحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله.... پاک ومنزه است خدائی که بنده اش را در یک شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصی منتقل کرد و اورا به آسمان ومعراج برد ....(سوره اسری آیه اول)
در سوره نجم می فرماید:وهو بالافق الاعلی ثم دنا فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی فاوحی الی عبده ما اوحی ما کذّب الفواد ما رای افتمارونه علی ما یری......و آن رسول در افق اعلای کامل بود،پس به ما به قدر دو کمان یا نزدیکتر شد،پس وحی فرمود آنچه را که هیچکس درک نتواند کرد.آنچه دید دلش حقیقت یافت وخیال نپنداشت.آیا آنچه رسول مشاهده کرد انکار می کنند؟......(آیات 7 الی 13سوره نجم).
پیغمبر ما به امر الهی به معراج رفت و آیات الهی وبهشت وجهنم و احوال بهشتیان و جهنمیان را مشاهده نمود. کار بجایی رسید که ملک مقرب حق تعالی جبرئیل که همراه حضرت بود نتوانست تا آخر ایشان را همراهی کند.
گفت جبریلا بیا اندر پیم گفت رو رو من حریف تو نیم.
برای شرح وتوضیح بیشتر به حدیث معراج در تفاسیر مراجعه کنید.پس تا اینجا ادعای اول شما باطل شد وما توانستیم قهرمانمان را تا خدا بالا ببریم.
اما شاید منظور شما از این عبارت این باشد که برای قهرمانشان مقامی همانند خدا قائل هستند و همان قدرتهای خدائی را برای ایشان متصورند!آنجا که گفته اید " همه چیز ناپایدار است و هم چنین دوره ی قهرمانی. ... گاهی قهرمان تراشی نشانه ی ناتوانی آدمیان در حل و فصل مسایل شان است. و گرنه هیچ کس آن قدر توانایی ندارد که سوپرمن وار ؟؟ وارد شود و بتواند اجی مجی کند و به یک چشم به هم زدن مشکلات را حل کند."
اگر قرآن را قبول ندارید که هیچ.اما اگر قبول دارید قرآن وکتب آسمانی دیگر کرامات ومعجزات بسیاری را از انبیاءواولیاء الله نقل می کنند که مردان الهی باذن الهی همه کار کرده اند.کرامات ومعجزات انبیاءواولیاء آن قدر زیاد است که قابل احصاء وقابل انکار نیست.اما آیا عیسی مسیح نبود که باذن الهی مرده را زنده می کرد وکور مادرزاد ومبتلای به پیسی وبرص را شفا می داد؟آیا همو نبود که وجود شریفش طعام را برکت می داد وازدیاد می بخشید؟آیا عیسی روح الله نبود که به مردم گفت اگر بخواهم به تک تک شما می توانم خبر دهم هر آنچه را که در پستوها وکنج منزلتان مخفی کرده اید؟
در سوره نمل آیات 38 و39 می خوانیم :آنگاه سلیمان نبی رو به حضاربارگاه کرد و گفت کدامیک تخت بلقیس را پیش از اینکه تسلیم امر من شود نزد من خواهید آورد؟ قال عفریت من الجن انا اتیک به قبل ان تقوم من مقامک وانی علیه لقوی امین.یکی از جنیان گفت من تخت او را نزد تو حاضر می کنم قبل از آنکه از جایگاه خود برخیزی.قال الذی عنده علم من الکتاب انا اتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک !کسی که به علم الهی دانا بود (اسم اعظم داشت) گفت من پیش از اینکه چشم بر هم بزنی آنرا نزد تو حاضر می کنم.
آیا داستان حضرت سلیمان که در آن به یک پلک بر هم زدن تخت بلقیس را از سرزمینی بسیار دور نزد سلیمان حاضر کردند مبطل ادعای شما نیست که گفتید چطور می توان با یک ورد مسائل را حل کرد؟
در داستان حضرت مریم وحضرت ذکریا وحضرت عیسی ودر جاهای دیگر خدای متعال می فرماید:اذا قضی امرا فاما یقول له کن فیکون.هر گاه اراده من بر امری تعلق بگیرد به آن امر فرمان می دهم که بشو و وجود پیدا کن وحاضر شو پس حاضر می شود وو جود پیدا می کند.
حق تعالی در حدیث قدسی می فرماید : "عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی انا حی لااموت اجعلک حیا لاتموت و انا اقول للاشیاءکن فیکون و انت تقول للاشیاء کن فیکون؛ ای بنده من؛ مرا فرمان بر تا تو را همانند خود سازم. من حی نامیرایی هستم و تو را نیز زنده نامیرا می سازم. من به هرچیزی فرمان دهم خواهد شد، تو را نیز چنان می کنم که به هر چه فرمان دهی انجام پذیرد."
پس انسانی که طاعت الهی را انجام داد ودر عبودیت و بندگی رشد کرد به مقامی می رسد که هیچ محدودیت وهیچ ناممکنی برایش وجود ندارد.شاهد همان کرامتها و معجزات انبیاء واولیاء است.می بینید که حدیث قدسی قید واستثنائی ندارد و مخصوص انبیاء و معصومین نیست.فرموده است بنده من مرا اطاعت کن تا تو را به این مقام برسانم.پس غیر معصوم هم می تواند به این مقام برسد.
http://www.samamos.com/?p=75
قهرمانان ما در بین مردم و همانند مردم زندگی می کردند و می خوردند ومی خوابیدند وکار می کردند وهمه شئونات زندگی مردم عادی را دارا بودند.آسمانی بودند وهستند اما دست نیافتنی نبودند.هرگز در مقابل پرسشگری و سنجش منتقدان و سوال کنندگان سکوت نکردند و همه سوالات را با بهترین ومتقن ترین جوابها پاسخ گفتند.
اما فرزانه پارسایی.
ایشان پست گذاشته ونوشته :
درنگ!
"... و بیشتر مردم عامه بر آنند که باطل ممتنع را دوست بدارند ، چون اخبار دیو و پری و غول بیابان ، که احمقی هنگامه ای سازد و گروهی چون او گرد آیند. "ابوالفضل بیهقی

پ.ن : بجای دیو و پری و غول بیابان چه چیزها که نمی توان گذاشت !
هر عاقل منصف بدون غرضی بسادگی می تواند نتیجه بگیرد که از نظر فرزانه پارسایی:
1-بیشتر مردم عامه برآنند که باطل ممتنع را دوست بدارند.
2- دیو و پری و غول بیابان باطل ممتنع هستند.
3-کسی که اخبار دیو و پری و جن و غول بیابانی را بیان می کند خودش و همه آنهائی که گرد او جمع می شوند احمق هستند.
اولین کسی که بانگ برآورده ومردم را دعوت به شنیدن اخبار جن و پری و... کرده است خود خدای متعال است.می فرماید :" وحُشِر لسلیمان جنوده من الجن والانس والطیرفهم یوزعون.حتی اذا اتو علی وادالنمل قالت نمله یا ایها النمل ادخلوا مساکنکم لایحطمنّکم سلیمان وجنوده وهم لایشعرون. (سوره نمل آیات 17 و18) وسپاهیان سلیمان از گروه جن وانس و مرغان ،هر سپاهی تحت فرمان رئیس خود در رکابش حاضر آمدند.تا آنجا که بوادی مورچگان رسیدند. چون مورچه ای جلال وعظمت سپاه سلیمان را مشاهده کرد گفت ای موران! همه به خانه های خود داخل شوید مبادا سلیمان وسپاهیانش ندانسته شمارا پایمال کنند.
در کلمات حضرات معصومین فراوان به جن وپری وامثالهم اشاره شده است.اگر ما مطلع نیستیم و دنبال حقایق نبوه ایم باید همه را احمق بنامیم؟ایا این پست فرزانه مستقیما اهانت به حضرت باری تعالی وحضرات معصومین واولیائ خدا و همه علمای اعلام نیست؟چرا او ودوستان همفکرش به حرف خودشان پای بند نبودند؟بر فرض که یک بی شعور احمق بنام بیهقی بانگ برآورده ویک مزخرفی را گفته است.آیا باید همه همچون حمقا ونادانان گرد او جمع شویم ؟بدون تامل بدون تحقیق وبدون اندیشه؟چرا چنین پستی را گذاشت در حالی که چندین بار از خود من داستانهای جنیان را از زبان معصومین شنیده بودو یقین داشت که در قرآن داستانهای جن وجود دارد؟خانم نجیبه محبی که داعیه حقیقت مداری دارد حقیقتاً حیا نمی کند واز خودش خجالت نمی کشد؟کسی که از حسین دم می زند بخاطر حفظ دوستی حاضر می شود توهین به حسین بن علی و خدای حسین بن علی و همه انبیاء واوصیاء را نادیده بگیرد وخودش را به تجاهل بزند؟آیا حفظ دو ستی وحفظ دوستان ودفاع از آنان به هر قیمتی ارزشمند ومطلوب است؟خانم محبی در خلوت خودش این سوال را از خود بپرسد.حتی اگر دوست ما زشت ترین وفاحش ترین اشتباهات را انجام داد باید حق را ناحق کنیم وطرف دوستمان را بگیریم؟اینگونه می خواهیم به حقیقت برسیم؟
دیگر این که اساساً آیا ما حق داریم تا قبل از اینکه اثبات کنیم عقیده ای احمقانه است معتقدان به آن عقیده را احمق بنامیم؟کدام قاعده اخلاقی کدام قانون منطقی کدام آئین انسانی کدام ادب گفتگو به فرزانه اجازه می دهد برای طرح آن چیزی که ادعا می کند نقد خرافه پرستی است به قطعیات دین مبین اسلام وقرآن اهانت کند؟ آیا اخلاق وادب گفتگو به ما اجازه می دهد هر توهینی را نثار طرف مقابلمان کنیم وبعد بگوئیم قصدم نقد خرافه پرستی است؟یعنی می شود به کسی گفت که ای احمق بی شعور نادان خرافه پرست عقب افتاده !از کجا معلوم که حرف تو دست باشد!؟این است منطق بحث کردن واخلاق گفتگو؟کسی که می خواهد مطلبی را نقد کند همان ابتدای کار حکم قطعی می دهد وقضاوت صددرصدی می نماید؟
حالا اگر او نفهمیده ونسنجیده یا عامدانه چنین خبطی را مرتکب شد کسانی که داعیه مسلمانی وحقیقت مداری و مهرورزی دارند باید همچون بز اخفش سر به زیر اندازند وبجای اعتراض وانتقاد از او حمایت هم بکنند؟اگر یک نفر پیدا شده وتندی کرده وبا سیلی محکم فرزانه وامثال او را که عمداً خودشان را به خواب زده اند بیدار کرده باید با غلیان احساسات از باطل دفاع کنیم؟ خوب اگر کسی آتشفشان احساسات است ونمی تواند مسائل به این سادگی را هضم کند و درست وغلط را از هم تمیز دهد اصلاً چرا به وبلاگستان می آید ومی نویسد؟همان خاله بازی و عروسک بازی نرمتر ولذت بخش تر است.کسی هم به کسی تندی نمی کند.یک بار کسی به او انتقاد کرده بود که چرا دیر به دیر برای من کامنت می گذاری وبه من سر نمی زنی؟وبلاگش را تعطیل کرده بود! با فوران احساسات زنانه و تعطیل عقل می خواهیم به حقیقت برسیم؟ العجب کل العجب .
سوال دیگر این است که بر فرض که فرزانه چنین خطایی را مرتکب شد.چرا حالا که سعی شد او را متوجه خطایش کنند شرافت انسانی خودش را زیر پا می گذارد ودروغ می گوید وبی مسولیتی نشان می دهد؟چرا همچون یک انسان عاقل وفهمیده باشرافت مسولیت گفته اش را نمی پذیرد وبا مظلوم نمایی وتجاهل سعی دارد مسئله را لوث کند؟کامنتهای دوستان همفکر او را ببینید.همه فهمیده اند که منظور او دقیقاً چه بوده است وخودش هم در پاسخ کامنتها اعتراف کرده که منظورش این بوده که این نوع مسائل خرافه است.اما با دروغ ونیرنگ به سید عباس می گوید :" نمی دانم کجای این جمله ظرفیت پرداختن به بحث دین و خداباوری و روشنفکری و... را دارد که شما هم به تاسی از برخی دوستان به آن پرداخته اید . فرموده اید من دین و دیدگاه دین باور را ترهات می دانم و خودم را روشنفکر و می خواهم بخت بارم باشد ملت بیایند دین را دیو و پری و غول بنامند .ازکجای کلام من و یا جمله بیهقی چنین استنباطی کرده اید ؟ آیا خواندن یک جمله با پیشداوری و قضاوت عجولانه کردن و دست پیش گرفتن و حمله کردن ، عقل و معلومات است که شما دارید و من ندارم ؟"
شما را نمی دانم.اما من و خیلی های دیگر می فهمیم که این کار اسمش تجاهل است.یعنی که من نبودم ومن نگفتم و.... بالاترین توهین به مخاطب همین است که او را احمق ونفهم فرض کنیم وگمان کنیم با انکار ما او هم انکار می کند ومشکل حل می شود. با کسی که خودش را به نفهمی می زند باید با تندی ودرشتی برخورد کرد تا ادب شود ودیگران را مثل خودش فرض نکند.
آیا با وجود دو کامنتی که من گذاشتم وکامنتهای دیگر دوستان متدین هنوز هم ادعا نمی کند که این مسائل خرافه وتوهم است ؟خوب اگر قرآن خرافه و توهم است این کلام کلام خداست پس لازم می آید که خدای ما معاذالله خرافه گو ومتوهم باشد.خوب چرا پس به این حرف خودش پای بند نیست واز آن دفاع نمی کند؟انسان صاحب شرافت انسانی که پستی ورذالت وجودش را پر نکرده است وقتی حرفی را زد مسولیت حرفش را می پذیرد.یا مرد و مردانه می ایستد واز ادعای خودش با منطق وبرهان دفاع می کند ویا می پذیرد که اشتباه کرده وعذرخواهی می کند.فرزانه کدامیک از این دو کار را انجام داد؟ایا گزافه است اگر عمل او را حمل بربی شرافتی وبی شخصیتی کنیم؟اگر قرار است از انسانهای بی شخصیت که مسولیت گفته خودشان را نمی پذیرند دفاع کنیم چرا فقط فرزانه پارسایی؟چرا دایره مهرورزی وعطوفت نجیبه محبی و امثال او تا این اندازه تنگ است ؟درود بر احمدی نژاد!زنده باد گنده تر از او.حبذّا برنمایندگان مجلس ووزرای کابینه .زنده باد بر همه مسولان رذل وبی شرافتی که حرفی را می زنند ومسولیت حرفشان را نمی پذیرند وبه لوازم حرفشان پای بند نیستند.من نیاز به دفاع و حمایت کسی ندارم.اما برای آنهائی که از فرزانه چشم وگوش بسته دفاع کردند وحقایق را ندیدند حقیقتاً متاسفم و دعا می کنم خدا به آنها شعور وفهم ارزانی کند تا هر چیزی را همانگونه که هست ببینند.
گفته است چرا به خوانندگان من توهین شده وآنها را بی شخصیت پر از حقارت نامیده ام؟بنده گفتم آنهایی که همیشه تو را تایید می کنند وهیچگاه جرئت انتقاد واعتراض ندارند.پس جمله من مقید است ومطلق نیست.
اینجانب با صدای بلند می گویم و مسولیت این گفته ام را بعهده می گیرم.ایهاالناس !هر کجای دنیا انسانی را مشاهد نمودید که همیشه موافق شماست ،همیشه تایید می کند ، هیچگاه انتقاد واعتراضی ندارد،همیشه سعی می کند شما ودیگران را از خودش راضی وخشنود نگه دارد این انسان اختلال شخصیتی دارد و وجودش پراز حقارت است.مرجع تقلید باشد بی شخصیت حقیر است ، فیلسوف زمان باشد همینطور ، علامه دهر باشد بازهم مطلب همان است.اگر کسی هست که این صفات را دارد باید به روانشناس وروانپزشک مراجعه کند و درمان شود.






فرهاد شنبه 20 خرداد 1391 ساعت 05:26 ب.ظ http://www.fraskol.blogfa.com

با عرض سلام مجدد !
آنچه را که در جهت پاسخ به نوشته ی بنده ذکر کرده اید حکایت از نگاه سطحی شما به آن دارد .
شما با نوشته های خود به اندازه ی کافی در دیگران ایجاد هیجان می کنید بنابراین نمی شود باور کرد که از عملکرد بنده هیجان زده شده باشید .
نوشته اید که مسئول برداشتهایی که دیگران از نوشته های شما دارند ، نیستید . این درست است اما تا لحظه ای که آنها را به معرض استفاده ی عموم قرار ندهید . بعد از تأیید و به نمایش در آمدن نظرات خوانندگان ، مسئولیت آن با مدیر وبلاگ است . وقتی که یک مدیر وبلاگ ، نظر خواننده ای را تأیید می کند و به نمایش می گذارد ، در حقیقت یا موافق آن نظر است و یا اینکه معتقد است که آن نظر هم می تواند درست باشد . شاید دیگران بخواهند در وبلاگ شما مسایل ضد اخلاق و ضد دین را مطرح کنند اینکه شما فکر کنید ، نظرات آنها به شما مربوط نمی شود کاملاً اشتباه است چون آنها از طریق وبلاگ شما اقدام به بیان نظرات خویش کرده اند . فیلتر شدن بسیاری از وبلاگها و برخورد با مدیران شان به همین دلیل بوده است .
مسئله دیگری را هم که باید به هنگام کار در محیط مجازی مورد توجه قرار دهید این است که ؛ در محیط مجازی هیچگاه نمی توان افراد مقابل را شناخت و از قصد و نیت درونی آنها آگاه شد . آنچه که در فضای مجازی مورد قضاوت قرار می گیرد نوشته ها و مطالبی ست که بر روی وبلاگ یک شخص قرار می گیرد نه شخصیت واقعی خود او . البته هر نوشته ای هم می تواند تا حدودی بیان کننده ی نوع شخصیت و تفکر نویسنده اش باشد .
شخصی که آن پیام را بر روی وبلاگم گذاشت هیچ آدرسی (وبلاگ یا ایمیل ) را از خودش ذکر نکرده بود ، به همین دلیل بنده نیز عین پیام او را در ابتدای نوشته ام ذکر کردم تا از خودم رفع مسئولیت کنم ، اما فکر نکنم که در قضاوتم به اشتباه رفته باشم ، چون آن مطالب بر اساس حرفهای آن ناشناس نوشته نشده اند بلکه همانطور که در آغاز نوشته هایم گفتم شخصاً به وبلاگ شما آمدم و تمامی مطالب وبلاگ شما را خواندم بعد به قضاوت نشستم و نظرات انتقادی خودم را مطرح کردم .
شاید شما نخواهید قبول کنید که نوشته های شما مشکل دارد و شاید هم معتقد شویدکه مشکل از برداشتهای بنده باشد ، اما ( اگر راست می گویید و واقعاً هدف شما زیر سئوال بردن اعتقادات نبوده است ) می توانید یک نگاهی به نظرات مطرح شده در وبلاگ خود بیاندازید و از خود بپرسید که چرا بسیاری از مخالفین اعتقاد به دین و جهان آخرت برای شما پیام نوشته اند و به نوعی با شما همراه شده اند ؟ این تفکر را نمی شود قبول کرد که همه ی آنها چون بنده برداشتشان از نوشته ی شما اشتباه باشد .
بنده نگفته ام که شما استاد دانشگاه صنعتی تبریز هستید این مقام ارزشمند را معترض به وبلاگ شما برای شما در نظر گرفت . بنده قضاوتم را بر اساس آنچه که شخصاً در وبلاگ شما خوانده ام انجام دادم . به عبارتی دیگر مطالب قرار گرفته بر روی وبلاگ شما مورد نقد قرار گرفت نه شغل و هویت شما !
نوشتید که چگونه توانسته ام دیگران را گمراه فرض کنم ؟! بنده یادم نمی آید که چنین چیزی را نوشته باشم . اما اگر منظورتان از « دیگران » خودتان هستید باز هم چنین چیزی مدّ نظر نبوده است چون در آن نوشته علاوه بر تعریف از بلند همتی و توانمندی قلمی شما بیان داشتم که شما به عنوان یک اندیشمند شرط تعهد را ندارید . فکر نکنم که نداشتن تعهد هیچ ربطی به گمراهی داشته باشد . گمراهی از فقدان علم و آگاهی ناشی می شود و بنده با توجه به مطالعه نوشته های شما این فکر را در مورد شما صادق نمی دانم و هماکنون نیز ـ با توجه به تأکید خودتان نسبت به نداشتن نیت تمسخر نسبت به اعتقادات دینی ـ از مغرضین محسوب نخواهید شد .
بنده نیز معتقدم که مسایل دینی و اعتقادی را باید به بحث گذاشت تا دیگران هم بتوانند نظریات خود را بگویند و از دیدگاههای طرفهای مقابل آگاه شوند تا شاید در این میان راهی به سوی حقیقت یابند ، اما به بحث گذاشتن یک مسئله ی اعتقادی با دادن یک نظریه ی قطعی ـ در مورد آن ـ فرق دارد . اگر یک نفر در وبلاگش بگوید که ( مثلاً ) آیا ممکن است که باورهایی چون ایمان به جهان آخرت نیز همانند موجودات خیالی ذهن بشر ( غول و دیو و ... ) ساختگی باشد ؟! هیچ اشکالی ندارد آنوقت هزاران نفر چون بنده نظر خودشان را می گویند و در نتیجه مجموعه ای از نظرات موافق و مخالف گردآوری خواهد شد که می تواند راهنما و راهگشای خوبی باشد ، اما شما در بیان کلامتان قاطعیت نشان داده اید و نمی توان قبول کرد که هدف از آن ایجاد مباحثه بوده باشد به همین دلیل بنده نیز با هدف انتقاد قلم زده ام .
نوشته های شما دارای کنایات و اشاراتی است که هر انسان ضد دینی می تواند آن را به نفع خویش تفسیر کند و آنچه را هم که شما در زیر نوشته ی « ابوالفضل بیهقی » ذکر کرده اید ، به آنچه که برخی از خوانندگان وبلاگ شما مطرح کرده اند نزدیک است .
بنده هیچ تعصبی نسبت به هیچ چیز ندارم . اگر در مورد مسئله ای مطمئن شوم به آن ایمان پیدا می کنم ، نه تعصب . تعصب ریشه در جهل و نادانی دارد اما ایمان ، یقین همراه با علم و آگاهی است . شخص متعصب مخالفین با اعتقادات خویش را نابود می کند اما شخص با ایمان در جهت مباحثه و هدایت مخالفین بر می آید و هرگز نابود کننده ظاهر نمی شود .
حدستان زیاد عجیب نیست . کاملاً مشخص است که بنده عبارات پایانی پاسخ شما را قبول ندارم . اینجانب معتقدم که مسایل دینی قابلیت نقد پذیری و مباحثه را دارند . ممکن است که به دلیل وجود اهرم تفتیش عقاید ( از ابتدای تاریخ چنین اهرمی بر پا بوده است و تا پایان کار تاریخ بر پا خواهد بود ) ، نتوان همه ی حقایق را عنوان کرد اما هر شخصی که بخواهد می تواند نسبت به آنها آگاهی کسب کند . حضرت بودا گفته است ( این عبارت به ایشان منصوب است اما مطمئن نیستم ) : « چراغ روشنی پیش پای خود باش نه فراتر » . مطمئن باشید اگر کسی به دنبال حقیقت باشد حتماً صاحب حقیقت را خواهد یافت و از نورش استفاده خواهد برد .
بسیاری از کسانی که در قلمرو مسایل اعتقادی مناظره و مباحثه کرده اند از نظرات خود کتاب ساخته اند و بنده نیز در بسیاری از نوشته های خویش مسایل دینی را تحلیل می کنم و با دیگران مباحثه دارم .
بنده معتقد به اشتباه بودن همه ی گفته های قشر روشنفکر نیستم اما آنچه که در نوشته ام ذکر کرده ام واقعیت دارد . قشر روشنفکر ما همیشه نسبت به دین کم لطف بوده اند و به همین دلیل نتوانسته اند توده های مردمی را به حمایت از خویش وادارند .
بنده نیز از افراد مبارز و منتقدی که از جوّ سیاسی و اجتماعی حاکم بر جامعه ی ما انتقاد دارند خوشم می آید و خودم نیز مطالب انتقادی ، چه بسیار نوشته ام ( بسیاری از نوشته های انتقادی از شرایط کنونی کشور بر روی وبلاگم موجود است ) اما معتقدم که برای رسیدن به یک نتیجه ی درست باید از روش درس بهره گرفت . رفتن از راه غلط ، هر گز نمی تواند حل یک مسئله و مشکل را به نتیجه ی درست برساند . من نیز می دانم که بسیاری از جوانان ما نسل سوخته اند و شرایط موجود در کشور ما را به گونه ای رقم زده اند که بسیاری از جوانان ما نتوانسته اند به آنجایی که شایستگی اش را داشته اند برسند ( خودم نیز از این گروهم ) .
وقوع پارتی بازی ها ، اختلاسها ، باند بازی ها ، عدم شایستگی بسیاری از مسئولین بر کار گمارده شده ، بی تفاوتی به خواسته ها و مشکلات مردم و ... آن هم در حکومت دینی حاکم بر جامعه ی ما ، چیزی نیست که قابل انکار باشد . اما بنده معتقدم که دین سازنده و مقدس است و کسانی که از شرایط فعلی ناراضی اند ، نباید به خودشان اجازه دهند که پای دین را به میان بکشند و نسبت به آن بدبین شوند . حساب دین از عملکرد سلیقه ای و مصلحت اندیشانه ی عده ای از حکومت مردان کشورما که در جهت چند روز بیشتر ماندن در پستهایی که دارند صورت می گیرد ، جداست .
بنده کاملاً این آمادگی را دارم که با هر کس که جویای حقیقت است به بحث و مناظره بنشینم اما به شرطی که قصد و غرضی در کار نباشد . چون کسی که خوابیده با چند تکان بیدار می شود اما کسی که خودش را به خواب زده با یک عمر تکان خوردن بیدار نخواهد شد .
شخصی که در مورد هدفش به یقین همراه با آگاهی رسیده است از دادن جان خویش در راه آن هراسی نداشته و به هدفش خواهد گفت که « یه جان ناقابلی هست / می خوام فدای تو بشه » . سرانجام ، هر انسانی خواهد مرد حال چه لزومی دارد که از کشته شدن به دست مخالفان نظر خویش بترسیم؟! « یکی زود سازد یکی دیرتر / سرانجام بر مرگ باشد گذر )
نوشته ی بنده را حتماً به فال نیک بگیرید و جز حسن نیّت ، اندیشه ای دیگری را نسبت به آن در خویش راه ندهید . باز هم اگر فرصت یار باشد ، به وبلاگ شما سر خواهم زد و بیشتر با تفکرات و قلم شما آشنا خواهم شد و همچنان ، حق نقد مطالب هر وبلاگی برای بنده و دیگران محفوظ خواهد بود .
اگر چه همه ی ما سعی می کنیم که خودمان را انتقاد پذیر نشان دهیم اما واقعیت امر این است که چاپلوسی دیگران و تملق گویی هایشان با روحیات ما آدمها سازگار تر است .
در پایان برای شما آرزوی سرافرازی و شادکامی دارم !
مدیر وبلاگ استحکام ایمان

سلام
بله اگر نگاه من سطحی نبود نمی باید از پیشداوری ها و نیت خوانی ها و حتی تهمت هایی که در متن شما هست با چشم بسته عبور می کردم .

باری بهر جهت من خواستم باور کنم که در کلام شما حسن نیتی است که می خواهید درستی و برحقی عقاید خودتان را به من نشان دهید.

من از نقد گفته ها و نوشته هایم استقبال می کنم همه مخاطبان من و من جمله شما آزادید نظرات خودتان را درباره موضوع بیان کنید.

در مورد جمله بیهقی اتفاقاً من نظر خودم را با یک پرسش همراه کرده ام کجای این اظهار نظر قطعی است و قاطعیت دارد؟
هر کسی می تواند نظرش را بگوید

ولی در پایان پارگرافی نوشته اید که از نظر من بسیار خطرناک است :
"سرانجام ، هر انسانی خواهد مرد حال چه لزومی دارد که از کشته شدن به دست مخالفان نظر خویش بترسیم؟! "

اینجا موضوع مهمی مطرح است . موضوع ترس از حقیقت مرگ نیست
موضوع این است که این کدام عقیده خطرناکی است که خود را هم نشین حقیقت می پندارد و به خود اجازه می دهد به خاطر مخالفت با عقیده دیگری او را بکشد یا تهدید به کشتن کند؟

ببخشید ولی این پارادیم با همه گفته ها و ادعاهایی که بله بیایید بنشینیم بحث کنیم فرق اساسی دارد .
گفت و گو با چنین شخصی بقول هابرماس شظرنج بازی کردن با گوریل است و هر لحظه ممکن است میز بازی چپه شود.
من به چنین طرز فکری بشدت سوء ظن دارم

من هم امیدوارم در گفته ها و نوشته هایمان ارزش بالای اندیشه و اخلاق و کرامت انسانی را به ثمن بخس واگذار نکنیم .

فرهاد چهارشنبه 24 خرداد 1391 ساعت 05:59 ب.ظ http://www.fraskol.blogfa.com

باز هم سلام
عجب از « هابرماس » نوشتید !
یک زمانی ایشان با دعوت اصلاحطلبان ( مرکز گفتگوی تمدنها ) به تهران آمده بود و سخنرانی خوبی نیز نمود ( در مورد نقد دنیای غرب و اندیشه های سکولارش ) و با چهره هایی چون سعید حجاریان و محسن کدیور و ... مباحثه داشت . البته جا دارد که اشاره نمایم به اینکه ، نظرات و سفارشات ایشان برای اصلاح طلبان راهگشا نبود خدا کند که برای شما راهگشا باشد !
ظاهراً این اندیشمند بزرگ آلمانی ( آخرین بازمانده ی مکتب فرانکفورت ) علاوه بر آنچه که شما گفته اید ( شطرنج گوریلی ) چیزهای دیگری نیز گفته است یکی از نظریه های ایشان را برای شما بیان می کنم : « از نگاه هابرماس، سرشت همه جایی و همه شمول رسانه ها، هیچ راهی برای شکل گیری و بالیدن تفکر انتقادی یا کنش انتقادی برای افراد باز نمی گذارد. وقتی قدرت برخورد انتقادی و سازنده ی افراد با دانش و اطلاعاتی که از بالا دریافت می کنند به یغما می رود ، آنان به صورتی منفعل و منزوی در زیست‌جهان به سر می برند و روال ها مکرر روزمره را بدون تفکر می پذیرند و آن را صرفاً طبیعتی ثانوی به شمار می آورند » . مطلب جدیدتان در مورد حکومت اسلامی به خوبی نشانگر وابسته بودن تفکرات شما به رسانه های وابسته است .
بنده ترس درونی تان را زودتر از اینکه خودتان به آن اقرار کنید حدس زدم ، چون در پاسخ هایی که برایم نوشتید و آنچه که بر روی وبلاگتان قرار دادید ، نوعی نفاق فکری ( پارادایم ) وجود داشت که من از همانجا متوجه شدم که شما برای فرار از برخی مسایل ، مجبور به انکار هستید . البته اینها به من مربوط نمی شود چون هدف من از نوشتن آن اعتراض ، فقط و فقط به خاطر نادیده گرفته شدن اعتقادات دینی در نوشته های شما و برخی از همراهان شما بود که البته شما وجود چنین چیزی را انکار کردید و اگر هم انکار نمی کردید باز هم مشکلی نبود چون ما به وظیفه ی تبلیغی خویش عمل کردیم و معتقدیم که امر به معروف و نهی از منکر هر دو باید لسانی باشد ، پس نیازی به داشتن سوءظن نیست .
خدا کند که برداشت واقعی شما از نوشته ی من آن چیزی نباشد که نوشته اید . من آن را می گذارم به حساب یک شوخی علمی کوچک نه چیز دیگر .
درآن قسمت از نوشته ی من ـ که موجبات ترس شما را فراهم کرده است ـ هیچگونه واژه ای که قصدش تهدید شما باشد وجود ندارد بلکه آن عبارات ، داشتن شجاعت علمی را ترویج می کنند . ما با قلم مبارزه می کنیم نه با شمشیر ، پس زیادی نگران نباشید . بر اساس علم « روش تحقیق » یک محقق و اندیشمند باید دارای شجاعت علمی باشد . یعنی وقتی که تحقیق کرد و به حقیقت موضوعی پی برد نباید از بیان نتیجه ی بدست آمده بترسد . اصل « شجاعت علمی » بعد از عامل « تعهد » قرار دارد و یک اندیشمند متعهد باید شجاعت علمی اش را هم تقویت نماید . در نوشته قبلی ام به شجاعت فردوسی طوسی اشاره کردم و حال یکی دیگر از اندیشمندان شجاع تاریخ کشور ما را معرفی می کنم :
شیخ نجم الدین کبرا ( رهبر و ایجاد کننده ی فرقه کبریه یا کبراییه ) نامی پر آوازه داشت . گفته اند که اندیشه های او تا سرزمینهای چین را در نوردیده بود . او مریدان بسیاری داشت و در دنیای امروز هم فروان از او یاد می شود . وقتی مغولان خانقاه او را محاصره کردند ، شیخ به شاگردانش گفت بروید بجنگید ! مریدان گفتند : ما چگونه بجنگیم وقتی که یک عمر در محضر شما قلم در دست داشته ایم و با فنون استفاده ی از شمشیر بیگانه ایم ؟! شیخ به آنها گفت : تماشاکنید و یاد بگیرید ! پس از خانقاه بیرون آمد و به سمت اولین سرباز مغول که به او نزدیک می شد دوید . سرباز مغول شمشیرش را در شکم شیخ فرو کرد و شیخ نیز به موی بلند سرباز مغول چنگ انداخت و آن را به دور مشتش پیچید . بعد از کشته شدنش هر چقدر تلاش کردند که چنگالش را باز کنند و موی سر سرباز را از آن خارج سازند نشد که نشد . به ناچار موی سر سرباز مغول را بریدند ! این گونه اندیشه ها ی نظری و عملی که خاص انسانهای شجاع و با ایمان است در اندیشه های اندیشمندان و فلاسفه ی غربی جایی ندارد و چنین چیزهایی را نمی توانید در نزد « یورگن هابرماس » ، « توماس هابز » و ... بیابید .
من آن عبارت را نگفتم که شما تهدید شوید و یا بترسید ، بلکه بر عکس خواستم که با خواندن آن ، اهدافی را انتخاب کنید که جرأت بیان آن را داشته باشید . آنچه را که از « ابوالفضل بیهقی » نوشته اید به هیچ وجه سئوالی نیست . نکند فکر می کنید که بنده نابینایم ! شما در پایان آن جمله علامت تعجب گذاشته اید نه علامت سئوال . از طرف دیگر نوشته ی جدیدتان نیز که به قلم شخص دیگری است چنگی به دل نمی زند چون بیشتر از این که یک تحلیل درست از حکومت دینی باشد یک نگاه کینه جویانه و زخم خورده از انقلاب مردم است . دیگر به این بحث ادامه نمی دهم چون توهماتی همچون : پستی سرشتی زن و پستی سرشتی یهودی و سنّی و ... که ریشه در تفکرات کینه توزانه و جاهلانه نویسنده ی آن دارد آنقدر نخ نماست که باید از نقد بیشتر آنها صرفنظر کرد .
در مذهب تشیع و دین مبین اسلام زن و مرد با هم برابرند ( مگر در احکامی که به شرایط فیزیکی آنها مربوط می شود ) . دنیا به خاطر حضرت فاطمه (س) آفریده شده که یک زن است . و بهشت زیر پای مادران قرار دارد که باز هم از زنانند . در هر حادثه و قیامی که در صدر اسلام اتفاق افتاده زنان نیز در کنار مردان حضور فعال داشته اند . در واقعه ی کربلا نیز حضور دو شخصیت بزرگ ( حضرت امام حسین ( ع) به عنوان یک مرد ، حضرت زینب (س) به عنوان یک زن ) که هر یک در مقطعی خاص رهبری قیام را بر عهده گرفته اند حکایت از اهمیت و ارزش زنان در فرهنگ شیعی دارد ( کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود ) .
در فرهنگ شیعی ، برای حضرت معصومه (س) که یک زن است زیارتگاه ساخته اند و این یعنی اینکه یک زن نیز می تواند واسطه ی ارتباط ما با خدا باشد . سعدی نیز به عنوان یک شاعر و حکیم اسلامی معتقد بود که « زن خوب و فرمانبر و پارسا / کند مرد درویش را پادشاه » .
در تفکرات امام خمینی (ره) نیز نگاه به زنان همراه با ارزش و احترام بوده است به طوری که ایشان فرمودند که : از دامن زن مرد به معراج می رود . او پیروزی انقلاب را مدیون حضور و پشتکار زنان دانست .
بنده در تعالیم اسلامی هیچگونه تفکری که پستی سرشت زنان را تبلیغ کند ندیده ام اما در تعالیم غربی ـ که با شعار آزادی و فمنیسم قصد استفاده ی ابزاری از زنان را دارند ـ به راحتی می توان پی به وجود تفکراتی برد که به صورت نامحسوس ، پستی سرشت زنان را مطرح می کنند .
در نظام جمهوری اسلامی ایران نیز که یک حکومت دینی است زنان جامعه ما با آزادی کامل در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی حضور دارند . حضور چشمگیرشان در راهپیمایی ها و انتخابات غیر قابل انکار است . از نظر حقوق شهروندی نیز هیچ گونه تبعیضی قایل نشده اند . در همه ی مشاغل دولتی و خصوصی حضور زنان را می توان به چشم دید . برخی از مسایل و مشکلات موجود بانوان نیز که ذهن کج اندیشان را به خویش مشغول کرده است به تعصبات قومی و قبیله ای اقوام ایرانی و یا به برداشتهای متفاوت برخی از شخصیتها بر می گردد که آنها نیز به مرور زمان رنگ خواهند باخت و نمی توان آنها را برگرفته از اسلام دانست .
از طرف دیگر اسلام هرگز به پیروان ادیان آسمانی دیگر به عنوان انسانهایی با سرشت پست نگاه نکرده و همه ی آنها قرنهاست که در کشور ما از حقوق شهروندی برخوردارند . اگر در اسلام نسبت به پیروان سایر ادیان انتقادی وارد شده از این جهت بوده است که آنها آخرین ابلاغ خداوند را نپذیرفته اند و از آخرین فرستاده خداوند تبعیت ننموده اند ، اما با همه ی این مسایل باز هم اسلام برای آنها حقوق شهروندی در نظر گرفت و آنها را در داشتن عقاید خویش آزاد گذاشت و حاکم اسلامی را موظّف نمود که در صورت پذیرش شرایط اهل ذمّه امنیت آنها را تأمین کند .
بنده خودم دوستانی داشته ام که به ادیان یا فرقه های دیگر تعلق دارند و همچون ما و در بین ما و در کنار ما زندگی می کنند .
می دانم که باز هم مجبورید که نوشته ام را به صورت سطحی مطالعه کنید و بعد هم بنویسید که نوشته ی جدید وبلاگتان حرف دل شما نبوده است و چون نویسنده اش شخص دیگریست بنابراین مسئولش نیستید و حتی ممکن است بگویید که برداشتی را که بنده از آن داشته ام اشتباه بوده است و هزاران دلیل دیگر !
در پایان از درگاه خداوند کریم توفیق روز افزون را برای شما آرزومندم !
مدیر وبلاگ استحکام ایمان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد