دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

عرفان و منطق

برای حصول معرفت دو راه هست که  می توان به ترتیب آن ها را عقل و شهود نامید. 

خ

از نظر عرفا شهود، در مقابل دانش استدلالی و تحلیلی است یعنی نحوه ای از حکمت ، که ناگهانی و نافذ و مرد افکن است . درست به خلاف تحقیق کند و اشتباه آمیز علم که در کل بر حواس تکیه دارد.  

خ

حاصل نخستین و بلا واسطه لحظه شهود ، اعتقاد به امکان نحوه ای از معرفت است که می توان آن را مکاشفه یا الهام یا اشراق نامید به خلاف احساس و استدلال و تجزیه و تحلیل که گاهی ما را در وادی جهل و وهم سرگردان می سازند. 

خ

شهود همراه با یقینی است که در عقل نیست . در لحظه شهود شک کردن در حقیقت آن تقریباً محال است . اما اگر بر اثر تحقیق معلوم شد که قوه شهود هم دست کم به اندازه عقل در معرض خطاست ، یقین ذهنی قوی تر آن عیب آن خواهد شد ، یعنی آن را فریبنده تر خواهد ساخت .  

خ

یکی از قابل توجه ترین موارد شهود ، دانشی است که مردم گمان می کنند درباره معشوق خود دارند اینجا به نظر می رسد که دیوار میان اشخاص شفاف می شود . با این همه در این زمینه هم فریبکاری با توفیق تمام متداول است و حتی اگر فریب عمدی در کار نباشد قاعدتاً و به تجربه می فهمیم که آن دانش فرضی موهوم بوده و روش کند و کورمال عقل در نهایت امر بیشتر شایان اعتماد است . 

خ

شهود در حقیقت یکی از جلوه های رشد غریزه است و مانند همه غرایز در محیط آشنایی که عادات حیوان مورد بحث را پدید آورده خیلی هم شایان تحسین است اما همین که محیط طوری تغییر کند که مستلزم یک نحوه عمل خلاف عادت باشد شهود پاک درمانده می شود. 

خ

اعتقاد به واقعیتی غیر از آنچه بر حواس ما ظاهر می شود در بعضی از احوال روحی پدید می آید و این سرچشمه بسیاری از اعتقادات مابعد طبیعی است مادام که چنین حالی هست نیازی به منطق احساس نمی شوداما وقتی شدت و حدت احساس یقین از میان می رود آدمی که عادت به استدلال دارد در جستجوی مبانی عقیده ای در خود سراغ گرفته  بر می آید . اما دیگر ، روح جستجو گری در میان نیست چون آن عقیده اکنون موجود است و آن آدم هر مبنای متناقضی  را که پیدا شود با آغوش باز می پذیرد . 

خ

شهود نسنجیده و نیازموده برای احراز حقیقت کافی نیست هر چند بسیاری از حقایق مهم ابتدا به این صورت تجلی کرده اند . غریزه هم مانند سایر قوای بشر در معرض خطاست هر چند کسانی که عقلشان ضعیف است حاضر نیستند این  را در مورد خودشان بپذیرند. تنها جایی که غریزه کمتر در معرض خطاست صرفاً  امور عملی مانند تنازع بقاست . 

خ

با این همه  در مسلک عرفان حکمتی یافت می شود که از هیچ راه دیگری بدست نمی آید  البته تنها اگر ضبط و سلطه کافی بر اندیشه خود داشته باشیم . در این صورت جستجوی کند و احتیاط آمیز علم  در تقابل با یقین برق آسای عرفان ، به نظر نخواهد آمد. 

خ

علم و عقل مقابله ای با غریزه و شهود ندارند اما در تقابل با اتکای کور کورانه بر جنبه های جالب توجه شهود و غریزه اند. 

خ

از مقاله " عرفان و منطق " نوشته برتراند راسل و ترجمه نجف دریا بندری

نظرات 50 + ارسال نظر
. . . چهارشنبه 6 مرداد 1389 ساعت 06:14 ق.ظ http://domani.blogfa.com

دور هم بودنمان فقط برای یک سال بود و چه زود سرگرم روزمرگی زندگی شدیم!

ققنوس خیس چهارشنبه 6 مرداد 1389 ساعت 08:34 ق.ظ

like

رهام چهارشنبه 6 مرداد 1389 ساعت 09:04 ق.ظ http://opensociety89.blogfa.com

سلام و سپاس

دیدگاه راسل دی این باره یک مقدار قدیمی شده است کما این که می بینیم متدیسم در این سال ها در اروپا غربی چه قدر رواج یافته ،به نظر می رسه این یه برگشت به عقب مثبت برای مدرنیته باشه،مدرنیته ای که دائم در حال بازتولید خودشه و حتی عرفان رو هم تونسته به روز بکنه!

برای تبادل لینک بنده رو با نام جامعه باز لینک بفرمایید بعد اطلاع دهید با چه نامی ادتان کنم
سربلندی و پیروزی

با سلام

برگشت به عقب مثبت برای مدرنیته ؟!
اولاً از نظر شما چه لزومی برای همراهی عرفان با مدرنیته هست ؟ ضمن این که عقیده راسل در مرد عرفان سلبی نیست و از نظر من هنوز هم قابل اتکاست
لطفاً درباره متدیسم مورد نظرتان کمی توضیح دهید .

برزین چهارشنبه 6 مرداد 1389 ساعت 09:55 ق.ظ http://naiestan.blogsky.com

سلام

من فکر می کنم وجه " شهود " در اندیشه های شرقی خصوصا عرفان اسلامی و بودیسم پر رنگ تر از غربی هاست . عرفای بزرگی همچون مولوی همیشه تاکید داشته اند که با حواس ظاهری نمی توان به حقیقت رسید . داستان پادشاه و کنیزک او در این زمینه جالب است توصیه می کنم آن را بخوانید .

رهام چهارشنبه 6 مرداد 1389 ساعت 10:12 ق.ظ

بله برگشت به عقب،
منظورم سیر تاریخی بحث است،مدرنیته می تواند با اتکا به پایه های نظری خود که معمولا تکثر رو می پذیرد و می تواند آن راهضم کند،عرفان هم به عنوان راهی که می تواند و باید (همانند فلسفه) به حقیقت برسد مورد بازتولید قرار گرفته است،
برگشت به عقب را از آن جهت گفتم که علم پوزیتیو مدرن تحت هیچ شرایطی را بطه اش با مابعدالطبیعه خوب نیست ،حال آن که ما گسترش فرهنگ عرفانی در برخی از طبقات اجتماعی غرب را شاهد هستیم،از این لحاظ برگشتی است به قبل اما مثبت به این خاطر که مدرنیته به خاطر ذات خود این موضوع رو کم و بیش حل کرده و راه حل آن را طوری ارائه داده است تا به خودش ضربه ای وارد نشود و آن متدیسم است
متدیسم مورد نظر همین عرفان های زمینی موجود می باشد که با نام های مختلف مثل یوگا و مدیتیشن و...مثل علف هرز در حال رویش است و به قول معروف هرکس از ظن خود یارش می شود،نمونه اش ورود این بحث به ادبیات مدرن اروپاست(نوشته های کوئلیو)

اما پرسش اصلی که فرمودید لزوم همراهی مدرنیته با عرفان
دلیل اول اینکه خوانش مسلط بر مفاهیم نظری امروز دنیا مدرنیته است،اگر ما بحثی مثل ادیان را پیش می کشیم یا فلسفه یا حتی فارغ از این ها بحث های دیگر از جمله سیاسی و اجتماعی را علاوه بر سیر تاریخی بحث،بیشتر اظهار نظرهای ما برپایه تعلیماتمان از مدرنیته است ونمی توانیم خارج از آن به نقادی بپردازیم،فارغ از ارزش گذاری این به نوعی جبر تاریخی دوران ماست.
دلیل دوم بسیار ساده است،وبه نوعی باز می گردد به دلیل اول :عرفان چه اسلامی و چه غیر اسلامی در طول حیات خود مدام درحال تغییر شکل بوده است و مبانی نظری آن(به جز معدودی که همیشه ثابت بوده و شامل دستورالعمل های خاص برای رسیدن به هدف می شده)دست خوش تغییرات قرار گرفته است برای نمونه نظری بیافکنید به عرفان بازتولید شده در شعر حافظ و بعد آن را مقایسه کنید با اشعار مولوی و یا با اشعار جدید تر که در قرون جدید سروده شده.
خوب این تغییرات زیاد سبب آن شده که مفاهیم نظری غالب در هر دوره خود را بر عرفان تحمیل کند،عرفان روزگاری با عقل به شکل فقه در ستیز بوده است و امروز با عقل به شکل مدرنیته،البته این دیدگاهی جزئی نگر راجع به عرفان امروز است و بنده حاصل مطالعات مختصر خود را در این زمینه بازگو کرده ام مطمئنا بحث پیچیدگی های زیادی دارد که احتیاج به مطالعه عمیق تر و در عین حال طولانی تری دارد
با تشکر

بیات چهارشنبه 6 مرداد 1389 ساعت 10:40 ق.ظ http://hsnbyt.blogfa.com

سلام
خیلی علمی و یا عرفانی و فلسفی نوشته اید من هم که سواد این نوع مباحث را ندارم که نظر بدهم اما در کل استفاده کردم متشکر

مهدی نادری نژاد چهارشنبه 6 مرداد 1389 ساعت 11:17 ق.ظ

با سلام
البته موضوع شهود در اندیشه شرقی بسیار قوی تر ازغرب است. البته در چندین سال اخیر نویسندگان آمریکای لاتین بر عنصر عرفان شرقی در نوشته و رمان هایشان تاکید داشته اند. آنچه که شهود اسلامی و با تساهل شرقی را ازشهود غربی جدا میکند عنصر" وحی" است. که ما در مثنوی در داستان فیل این عنصر را میبینیم.

ندا چهارشنبه 6 مرداد 1389 ساعت 11:43 ق.ظ http://www.dokhtare-khak.blogfa.com

سلام فرزانه ی عزیز
امروزه می توان با مفاهیم علمی، شهود را تبیین کرد: در حقیقت گاهی ما اطلاعاتی را از محیط در یافت می کنیم و در ضمیر ناخودآگاه با آن ها در گیر می شویم و بعد در مورد وقوع حادثه یا درستی یا نادستی چیزی به یقین جانب داری کرده و نمی دانیم چرا انقدر مطمئنیم ، معمولا به ناهشیار فرویدی بر می گردد و البته تبیین های دیگری هم وجود دارد.

سلام ندا جان
ای کاش درباره مفاهیم علمی مورد نظرت کمی توضیح می دادی .
اگر شهود بر مبنای دریافت اطلاعات از محیط باشد که همان حواس تجربی است و نه شهود ! آن هم مورد تایید علم و اصلاً از ابزار های علم است .
از نظر من چیزی را که نمی دانیم چرا درباره اش مطمئنیم را نمی توان به علم نسبت داد . وانگهی این مقاله به نفی شهود نمی رسد بلکه فقط آن را مورد بررسی قرار داده است .

سیدمحمدی - امید (- فرزانه) چهارشنبه 6 مرداد 1389 ساعت 01:21 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
۱) لطفاْْ بفرما آیا آنچه من از بیخدایان و از تکاملگرایان بیخدا نقل کردم، درست است یا نه. یعنی نظر آنان همین است یا نه.
2) آیا علم فیزیک و شیمی و ریاضی و زیست شناسی و مهندسی، موضوعش، اثبات خدا یا انکار خدا است؟
3) آیا قبول داری نمودار انسان تا حیات اولیه، که تکاملگرایان بیخدا رسم می کنند، در واقع ترکیب یک نظریه ی علمی است (نظریه ی تکامل) به علاوه ی یک نظر فلسفی. یعنی این که وقتی ما در نمودار انسان تا حیات اولیه، هیچ حرفی از خدا یا خلقت نمی بینیم، این ترکیبی از آزمایشها و نظریه های زیست شناسان تکاملگرا روی فسیلها و ... است به علاوه ی پذیرفتن این نظر فلسفی، که خدا وجود ندارد و طبعاً در حیات هم دخالتی ندارد. این طور نیست؟ آیا بهتر و علمی تر و درستتر نیست، به جای رد کردن فلسفه، و انداختن وظیفه و شأن فلسه به دوش فیزیک و شیمی و مهندسی، بپذیرید که دیدگاه تکاملگرایی ی بیخدا، یک جنبه ی «علمی» دارد، شامل «حدس»ها و نظرها و نظریه ها و آزمایشها و ...، و یک جنبه ی فلسفی دارد که وامدار فلسفه ای است که با برهانهای خودش ثابت می کند خدا وجود ندارد؟
4) ظاهراً قدیم بودن جهان، برای کسانی که گرایشات و تمایلات بیخدایی دارند، چراغ سبزی است برای رساندن مطلب به «بیخدایی». وگرنه قدیم بودن یا حادث بودن فی نفسه باعث رفع اهمیت وجود خدا نمی شود. نمونه اش از قدیم باوران، بوعلی سینا.
5) علم، فهم فلسفی را برمی تابد. شخص شما، فهم فلسفی ی خداناباور را می پسندی. من، فهم فلسفی ی خداباور دارم. بین دانشمندان هم همین طور است.
6) در صورت تمایل، توجه کنید به سؤال من از فیزیک پیشه، دکتر فرزان یاسمن، و جواب ایشان، در ذیل

http://monjoogh.blogspot.com/2010/05/blog-post_28.html





On ۲۸ مهٔ ۲۰۱۰، ساعت ۲۰:۲۷ سیدعباس سیدمحمدی گفت...
سلام علیکم.
ببخشید.
آیا فیزیک، یا فیزیکدانها، ادعا کرده اند به استناد قانون بقای انرژی (و قوانین مختلف پایستگی)، این جهان مادی، همیشه بوده و همیشه خواهد بود و نیاز به علتی (علت العلل/خدا) خارج از خود ندارد؟
من مدتی قبل با فردی صحبت می کردم. ادعاهایی داشت این چنین. من گفتم طبق درک و سواد من، قانون بقای انرژی به خودی ی خود با قانون بقای بار الکتریکی (ی سیستم بسته) فرقی ندارد، از نظر این که بخواهیم از قانون بقا، به نتایج کلان درباره ی کل جهان برسیم، و این قانونهای بقا، نمی گویند جرم یا انرژی یا بار الکتریکی ی موجود در جهان از کجا آمده.
ممنون می شوم نظر عالمانه ی سرکار را بدانم.
ممنون می شوم از طریق وبلاگم مرا از جوابت مطلع کنی.


On ۲۸ مهٔ ۲۰۱۰، ساعت ۲۰:۴۸ منجوق گفت...
سلام

جواب درستی به آن شخص داده اید. دایره ی اعتقادات معنوی از دایره فیزیک خارج است.

سلام
1) بله آنچه نقل کرده اید بخشی از نظریات خدا ناباوران را در بر می گیرد و نه البته همه آنرا . ضمن اینکه برخی از کسانی که گزاره هایی مثل تکامل را از لحاظ علمی پذیرفته اند لزوماً خدا ناباور نیستند.

2) خیر موضوع این علوم اثبات و یا انکار خدا نیست .
اما می توان با اطمینان خاطر از یافته های آنها برای اثبات گزاره فوق استفاده کرد.

3) در فلسفه تاکنون بی تفاوتی اخلاقی را کم تر جسته اند و کمتر بدست آورده اند. این اعتقادات معنوی پس از آنکه از حیطه علومی مثل ریاضی و فیزیک بیرون رانده شده است به فلسفه پناه آورده است اما اگر قرار باشد که فلسفه فقط مشتی رویای خوشایند نباشد این مفاهیم باید از فلسفه هم بیرون کشیده شود. فلسفه ای که نخواهد مفاهیم مورد نظر خودرا از خوبی و بدی به جهان تحمیل کند احتمالاً بیشتر به حقیقت دست پیدا خواهد کرد.
اگر با ابزار های فلسفه به موضوع نگاه کنیم خداناباوران هم دلایل متقنی برای خود دارند .

4) عجیب است ! من که در کامنت خودم نوشته ام که قدیم یا ازلی بودن جهان جایگاهی در فیزیک امروز ندارد.

5) تا جایی که می دانم این فلسفه است که فهم علم را بر می تابد .
علم راه خود را می رود بی آنکه کاری به فلسفه داشته باشد
این فلسفه است که برای اثبات گزاره های خود از شواهد علمی استفاده می کند.

6) خانم دکتر فرزان جواب خوبی داده اند فیزیک را با اعتقادات معنوی کاری نیست .صد در صد موافقم

سیدمحمدی - فرزانه (- امید) چهارشنبه 6 مرداد 1389 ساعت 01:32 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
فرمایش شما:


«فیزیکدانانی مثل دیراک با محاسباتش و اندرسون با آزمایشاتش توانستند مـــــاده را از فضـــــای خالـــــی یا هیـــــچ در آزمایشگاه تولید کنند»

بله؟؟

بله حق دارید . شگفت انگیز است !
می توانم اگر بخواهید جزییات نظریات و آزمایشات ایشان را برایتان توضیح دهم و یا منابعش را معرفی کنم .
البته این به معنای کامل این نیست که هم اکنون ماده را در آزمایشگاه از هیچ می سازند فعلاً آزمایش اندرسون در سرعت های نزدیک به نور و برای ذرات کوانتومی ثابت شده است .
علم هنوز در ابتدای راه است اما گفتنیهای بسیار دارد .

زهرا چلنگر چهارشنبه 6 مرداد 1389 ساعت 02:10 ب.ظ http://mosalmanemolhed.blogsky.com/

این کتاب عرفان و منطق و اقعا کتاب جالبیه بخصوص این مقاله ش که شما هم بخوبی به اون اشاره کردین
بهرحال که مطلب جالبی بود و خیلی استفاده کردم.

ایمان چهارشنبه 6 مرداد 1389 ساعت 03:32 ب.ظ http://shaad-araam.blogfa.com

سلام.

ممنون که یاد من بودید...درگیری کاری و مشغله امرار معاش در ظل عنایات و طرحات دولت کریمه فراغ بال را ربوده است...

امیدوارم شما و دوستان عذر کمرنگ بودن مرا در وبلاگستان بپذیرید...

سیدعباس سیدمحمدی چهارشنبه 6 مرداد 1389 ساعت 03:44 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
شما از طرفی می فرمائی

1) موضوع این علوم [فیزیک و ریاضی و مهندسی] اثبات و یا انکار خدا نیست

از طرفی می فرمائی

2) علم هنوز در ابتدای راه است

از طرفی می فرمائی

3) می توان با اطمینان خاطر از یافته های آنها [آنها = علوم] برای اثبات گزاره فوق [گزاره ی «خدا وجود ندارد» یا گزاره ی «خدا وجود دارد»] استفاده کرد

4) شما فرمودی:
فیزیکدانانی مثل دیراک با محاسباتش و اندرسون با آزمایشاتش توانستند مـــــاده را از فضـــــای خالـــــی یا هیـــــچ در آزمایشگاه تولید کنند»

و سپس فرمودی:

«می توانم اگر بخواهید جزییات نظریات و آزمایشات ایشان را برایتان توضیح دهم و یا منابعش را معرفی کنم»

گمان نمی کنید بهتر است جزئیات و منابع را به بنده معرفی نکنید، بلکه فرمایش اولیه ی خودتان را اصلاح کنید، به این شکل که:



کسی نمی تواند از «هیچ» چیزی تولید کند، مگر خدا، که طبق اعتقاد خداباوران و برهانهای فلسفی ی فیلسوفان خداباور، جهان هستی مسبوق به عدم بوده و خدا جهان را خلق کرده، و
دانشمندان کوشیده اند در سیستمهای غیر تهی، حالتهای احتمالی ی شکل گیری ی حیات اولیه را بازسازی کنند


توجه کنید:
شما فرمودی:
... توانستند مـــــاده را از فضـــــای خالـــــی یا هیـــــچ در آزمایشگاه تولید کنند


در حالی که ظاهراً طبق نظریات مکانیک کوانتوم و همچنین مشاهدات، در جهان مادی ی ما «هیچ/فضای خالی» وجود ندارد و آنچه هست خلأ نسبی یا خلأ کوانتومی است


5) فلسفه فهم علم را برمی تابد؟ اصولاً وقتی علم، موضوعش اثبات یا انکار خدا نیست، چه گونه علم بما هو علم می تواند به فهم درباره ی وجود داشتن یا نداشتن خدا برسد، و سپس، فلسفه پیرو و برتابنده ی فهم علم باشد؟

همانگونه که گفتم علم به راه خود می رود در پی یافتن آنچه تاکنون نیافته است . کاری هم به خدا و نا خدا ندارد .

اصرار و حتی انتظار ندارم شما با چند اشاره آنچه را خلاف عقایدتان است را بپذیرید در هر صورت همیشه حقایقی هست که نمی دانیم و دانستنش ما را بهت زده می کند.

فقط یاد آوری می کنم که درستی آنچه نوشته ام از طرق علمی ثابت شده و منطبق بر یافته های اخیر فیزیکدانان است .
در فیزیک خیر و شر و خداباور و خدا ناباور معنی ندارد .از نظر فیزیک این ذهن انسان است که به هریک از پدیده ها لقب خوب و بد می دهد و برخی از آنها را بعنوان عقاید خویش بر می گزیند .این است که می گویم علم راه خود را می رود. فلسفه هم احتمالاً از یافته های علم بعنوان ابزار فهم و مفروضات اولیه استفاده می کند .
به من بگویید آیا فلسفه ابزاری متقن تر از علم برای پی ریزی مبناهای فلسفی خویش سراغ دارد ؟

ببخشید البته تخصص خود جنابعالی فیزیک است . در فیزیک مدرن فضا و هم چنین زمان الاستیک و کش سان هستند و در تئوری کوانتوم فضای خالی یا هیچ جاییست که مملو از فعالیت های فیزیکی است .
بر طبق پیش بینی دیراک (paul dirac) در صورتیکه یک مقدار کافی انرژی در نقطه ای متمرکز گردد ماده بصورت یک زوج الکترون و پوزیترون متولد خواهد شد.
البته آنچه که من می گویم درباره بوجود آمدن ماده و نه حیات است .

سیدعباس سیدمحمدی چهارشنبه 6 مرداد 1389 ساعت 07:42 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
موضوع خدا، در صلاحیت علم نیست. در صلاحیت فیزیک و شیمی نیست. فیزیک کاری به خدا ندارد، چون، نمی تواند داشته باشد.

فلسفه ابزاری است برای چیزی، و دانش، ابزاری است برای چیزی دیگر. علم، ابزاری برای پی ریزی ی مبانی ی فلسفه نیست.

من تأکید می کنم نه فیزیکدان هستم و نه فیزیک پیشه. درست است که دانشجوی فیزیک هستم، ولی ابداً متخصص فیزیک نیستم. مطالبی هم که از فیزیک عرض می کنم، با احتیاط و با مراجعه به منابع و با جست و جوهایم است. طبق معلومات من، فرمایش شما:

«در تئوری کوانتوم فضای خالی یا هیچ جاییست که مملو از فعالیت های فیزیکی است»

درست نیست، و اصولاً من نمی فهمم

«مملو از فعالیت های فیزیکی»

یعنی چی و نمی فهمم

«هیچ در تئوری کوانتوم»

یعنی چی. آنچه من می دانم این است (با پوزش بابت تکرار):

ظاهراً طبق مکانیک کوانتوم، «هیچ» وجود ندارد در جهان مادی ی ما، یعنی «فضایی که هیچ ذره ی مادی در آن وجود نداشته باشد»، وجود نمی تواند داشته باشد. ظاهراً آزمایشهایی که انجام شده، ایجاد ماده یا ایجاد حیات از «هیچ» نبوده، بلکه در سیستمی که شامل چیزی مانند صاعقه (توجه کنید صاعقه «هیچ» نیست و در بحث الکتریسیته بررسی می شود) است و با تمهیداتی، به نتایجی می رسند.

دست خیال چهارشنبه 6 مرداد 1389 ساعت 08:03 ب.ظ http://dastekhial4.blogsky.com

سلام
به هر حال شهود هم به نظرم از آنجا که با بخشی از وجود آدمی در ارتباط است به عبارتی وارد حیطه انسان می شود و به تبع آن بلافاصله امکان خطاپذیری اش باید مورد مداقه قرار گیرد.از این رو همانند هر ساحت دیگر مرتبط با وجود انسان نمی تواند صد در صد مطمئن و بدون خطا و مطلق و ... تلقی شود.حتی اگر هم معتقد باشیم شهود یعنی ارتباط با منبعی لایزالی و بدون خطا و ... باز هم می توان در نحوه این ارتباط یا ابزار این ارتباط یا ... شک کرد و به خطاپذیری فرایند توجه کرد.از این رو به نظر بد نیست شهودگرایان صرف هم ذره بین عقل را به دست گیرند حداقل برای بررسی مفاهیمی که در گذر زمان به آنها معتقد شده اند.

دمادم چهارشنبه 6 مرداد 1389 ساعت 08:26 ب.ظ http://www.damadamm.wordpress.com

دعوای عتیق علم و عرفان.
لی می دانی در عصر پست مدرن این هم مفهومی ندارد. چون نمی توان با قطعیت درباره‌ی چیزی حرف زد.

مجتبی چهارشنبه 6 مرداد 1389 ساعت 10:04 ب.ظ http://www.gbgoriz.blogspot.com

همیشه این نظرات و این صحبت ها در نگاهی ویترینی قشنگ است اما در کنه مثال که بگنجد جای اما و اگر و پرسش باز می شود. این متن و متنهایی از این دست ظاهری زیبا دارند اما به واقع منظور نویسنده را بیان نیم کند تا مثالهایی برایش بیاورد که منظور از شهود چیست؟ شهود عینی؟ شهود نظری؟ از کدام غریزه صحبت می کند؟ غریزه یی که مبتنی بر رفتار ژنتیکی است یا غریزه ی همه ی آدمها؟
همیشه مثال و جاری شدن این مفاهیم و متن ها در زندگی می تواند حقیقت این مفاهیم و متن ها را برساند وگرنه این حرف ها شیک است اما ولی ..

درخت ابدی چهارشنبه 6 مرداد 1389 ساعت 10:07 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
نظر راسل در این مورد هنوز هم معتبره.
بحث های دیدید بوهم هم در مورد ارتباط علم و تخیل جالبه.

امید پنج‌شنبه 7 مرداد 1389 ساعت 02:15 ق.ظ http://andishe-pooya.blogfa.com/

نمی دانم آقا راسل چرا تا این حد محافظه کار بوده است !؟ ... شاید آن موقع تحقیقات در رابطه آنچنان انجام نشده بوده و می خواسته در قلمروی علم حرف هایش را بزند .

بازی با واژگان ساده است . اما یکی بگوید کدام حقیقت ؟ عرفان و حقیقت ؟ ... لابد از همان حقیقت هایی که با ؛واقعیت؛ فرق دارد و از جنس حقایق مادی نیست و ...

همانطور که ندای عزیز گفته است : گاهی ما اطلاعاتی را از محیط در یافت می کنیم و در ضمیر ناخودآگاه با آن ها در گیر می شویم و بعد در مورد وقوع حادثه یا درستی یا نادستی چیزی به یقین جانب داری کرده و نمی دانیم چرا انقدر مطمئنیم ؛

شهود به این معنا چیزی جز ؛دریافت های حسی باریکبینانه که گاهی حتی ناخود آگاهند؛ نیست . اصطلاح علمیش گویا ؛دانش فراحسی؛ است که اینجا توضبح می دهد :

http://www.skepdic.com/hsp.html

نه تنها انسان ها بلکه حیوان ها نیز از این شهود برخوردارند که یکی از معروف ترین هایشان یک اسب آلمانی به نام هانس بود . داستانش را اینجا نوشته است :

http://en.wikipedia.org/wiki/Clever_Hans

قضیه مکاشفه های عرفانی کاملا متفاوت است ... بخشی از آن که اگر خاطرت باشد در پستی هم زده بودم :

http://www.andishe-pooya.blogfa.com/post-88.aspx

امین ( جان آزاد ) پنج‌شنبه 7 مرداد 1389 ساعت 02:42 ق.ظ

سلام
بین عرفان و منطق نمی تونم رابطه ای پیدا کنم ، البته قبلا این کار رو می کردم
کاربرد منطق در رودررویی با پدیده ها همراه با پیش آگاهی ها و شناخت ها و شرطی های اکتسابیه اما شهود همراه با یقینی ست که هیچ پیش شناختی با پدیده ی مورد یقینش ندارد و عشق هم مثال خوبی برایش است .
عقل و منطق و شهود در برخورد با پدیده ها راه خود را برمی گزینند و نمی توانند در مواردی که در حوزه عملکردشان نیست دخالت کنند .
یک عقلگرای مطلق گرا چنین متدی را نمی پذیرد اما ایمان گراها و وحدت وجودی ها این امر برایشان قابل هضم است مانند کریشنا مورتی و مولانا در شرق و کیرکه گارد در غرب

رهام پنج‌شنبه 7 مرداد 1389 ساعت 08:19 ق.ظ http://opensociety89.blogfa.com

درود و سپاس

شما رو به جمع دوستان افزودم با نام وبلاگتان

موفق و سربلند باشید

هیچ پنج‌شنبه 7 مرداد 1389 ساعت 10:04 ق.ظ http://www.hiiich.wordpress.com

متوجه نمیشم راسل حکمت و حقیقت رو از یک جنس قلمداد کرده ؟ یا اساسا چه نسبتی بین این دو قایل شده ؟

فقیر خاکسار پنج‌شنبه 7 مرداد 1389 ساعت 05:41 ب.ظ http://khaksar.blogfa.com

سلام دوست عزیز ممنون از وب خوبتون / اگه تونستید به وب من هم سر بزنید/ اگه خواستید میتونید منو با اسم سلسله خاکسار جلالی ابوترابی لینک کنید / پیغام بذارید منم شما رو داخل لینک دوستان قرار میدم/ممنونم .

نجیبه محبی پنج‌شنبه 7 مرداد 1389 ساعت 11:32 ب.ظ http://haghighatttt.blogfa.com/

این ادس جدید من است فرزانه جان

اشک ماه(اشکان) جمعه 8 مرداد 1389 ساعت 04:23 ق.ظ http://ashkemah.blogsky.com

عرفان در راس است.

سیدعباس سیدمحمدی جمعه 8 مرداد 1389 ساعت 12:46 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
سلام علیکم. اگر «علمگرایان» یعنی کسانی که مثل امید بزرگوار بگویند «من لفاظی هایی مثل ؛معنای زندگی؛ را نمی فهمم» و کسانی که مثل سرکار کوشش کنند با طرح کردن

علم

و

فلسفه ی علم

و

حکمت
(که تعریفی دلبخواهی از ان ارائه می کنید)

بنده این گونه علمگرایان را «مؤمن به علم» می دانم.


هیچ فلسفه ای نمی خواهد تصور خود از جهان را بر کسی تحمیل کند. فلسفه حاصل تعقل انسان است و فلسفه هم از اول تا حال، در یک سطح از پیشرفت و تعدد مسئله و غنا نبوده.
فلسفه ی علم مانند فلسفه ی هنر و فلسفه ی تاریخ و فلسفه ی دین و ... است و فلسفه ی علم جایگزین «فلسفه» نیست.

شما از مقاله ی (کتاب؟) عرفان و منطق راسل نقل کردی در وبلاگت. من پیشنهاد می کنم به جای کشدار شدن بیهوده و بیفایده ی ما، شما کتاب کوچک

علم چیست؟ فلسفه چیست؟

اثر عبدالکریم سروش را ببینی. بنده به نظرم می رسد شما به دلیل اشتیاق علمی (که فی نفسه اشتیاق بسیار بسیار خوبی است) که دارید، درباره ی حد و حدود صلاحیت و قابلیت و توانائیها و ناتوانیهای «دانش» فکر نکرده اید و مطالعه نکرده اید.

سهیل جمعه 8 مرداد 1389 ساعت 04:12 ب.ظ http://blindowl-sora.blogspot.com

درود
همه ادیان 4 مرحله دارن که به ترتیب شریعت، طریقت، معرفت و حقیقت است که مجموع سه مرحله آخر رو عرفان می گن. شریعت که همون ظاهر دینه و مومن بدون سوال همه اون رو می پذیره و اطاعت میکنه اما عرفان که سه مرحله داره و در مرحله طریقت مبارزه با نفس اماره شروع میشه، در مرحله معرفت سالک به خودشناسی و بعد هم به خدا شناسی میرسه و در مرحله حقیقت سالک به حق متصل میشه و در اینجا تازه شهود ممکن میشه. البته مدعیان زیادی وجود دارن که مگن به حق پیوستن ولی این با منطق هیچ جوری کنار نمیاد در واقع اینجا تفاوت اساسیه فلسفه و عرفان شکل میگیره و عرفان قطعا حرف زیادی برای گفتن نداره و راه هایی رو نشون میده که حتی به نتیجه نزدیک هم نمیشن.
ببخشید شما در قسمت نظرات گفتید که از هیچ، ماده تولید میشه توضیح بیشتری بدید؟

سلام
این در واقع یکی از نتیج نظریه جهان در حال انبساط است
اگر فضا در حال انبساط باشد از آنجایی که زمان هم مستقل از فضا نیست و با هم فضا زمان یکپارچه را تشکیل می دهند پس هر دو در لحظه بیگ بنگ به وجود آمده اند.
اساس کار تولید ماده هم اگر معادله مشهور ماده و انرژی اینیشتین باشد انرژی و جرم قابل تبدیل شدن به یکدیگرند . و اگر بتوان انرژی را با روشی آزاد کرد ماده ناپدید می شود و همین طور اگر بتوان آن را متمرکز کرد ماده پدید خواهد آمد . انرژی و ماده در واقع دو صورت متفاوت از انحنای فضا هستند . در واقع ماده نوعی چین خوردگی در فضاست .
البته مبحث خیلی مفصل است و برای مطالعه مثلاْ می توانی به کتاب لوح پیدایش جهان یا تولد و مرگ در فیزیک جدید که با زبانی ساده نوشته شده مراجعه کنی . مولف کتاب دکتر مسعود ناصری است .

امیر جمعه 8 مرداد 1389 ساعت 05:01 ب.ظ http://hana31.persianblog.ir

نمیتوانم هیچکدام از این دو را کنار بگذارم.خلق زیبایی نیازمند شهود است ،مخصوصاً در هنر و شاعرانه گی.و شهودی که من می فهمم ربطی به ماورا طبیعت ندارد.
ولی آیا همیشه حقیقت و زیبایی از یک جنس اند؟برای کشف حقیقت هم می توان از شهود بهره گرفت؟فکر می کنم بهتر است که این وظیفه را به خرد جمعی و تاریخی انسانها بسپاریم.

محمدرضا جمعه 8 مرداد 1389 ساعت 08:28 ب.ظ http://mamrizzio3.blogspot.com/

سلام
بیشتر از خود کتاب ترجمه ی دریابندری عالی بود

سلام
بله ترجمه دریابندری فوق العاده است .
روان و در عین حال زیبا و فاخر

نیکادل جمعه 8 مرداد 1389 ساعت 10:32 ب.ظ http://aftabsookhte.blogfa.com

سلام فرزانه عزیز
احتیاط راسل (به قول برخی دوستان)در بیان موضوع و نتیجه گیری اصلاْ قابل خرده گیری نیست چرا که باریک یبنانه ترین راه برای دوری از تعصب است و البته معقول ترین راه برای قابل دفاع نمودن نظریات یک تئوریسین در مقابل کشفیات روزگار آتی.
در نظرات به دو موضوع خیلی عجیب برخوردم :
۱-«موضوع خدا، در صلاحیت علم نیست. در صلاحیت فیزیک و شیمی نیست. فیزیک کاری به خدا ندارد، چون، نمی تواند داشته باشد»
هر چه تامل کردم متوجه نشدم که این سطح از اطمینان ناشی از چه مسئله ای می‌تواند باشد جز تعصب بر وجود خداوند. من خودم به طور سنتی به وجود خداوند معتقدم و به بسیاری از شعائر مذهبی هم از روی سنت و عادت پایبندی تام و تمام دارم. به لحاظ منطقی هم در قیاس انسان با این کهکشان حیرت آور به وجود نیرویی خارج از چارچوب های تعریف شده فعلی تحت عنوان خداوند معتقدم. اما در یک بحث نظری بی طرفانه اصلاْ نمی توانم ادعا کنم که شناخت خداوند در صلاحیت علم نیست . دلیل ساده آن هم این است که هنوز ماهیت این خداوند بر من آشکار نشده که بتوانم نتیجه گیری کنم که شناخت او در حوزه توانایی های چه بستری هست یا نه؟!!!!!!!!!!!!!!
فلسفه ابزاری است برای چیزی، و دانش، ابزاری است برای چیزی دیگر. علم، ابزاری برای پی ریزی ی مبانی ی فلسفه نیست.
ازسوی دیگر هر چند فلاسفه متعصب هم در طول تاریخ کم نبوده اند اما سیر کلی علوم فلسفی نشان داده که با مسائل اثبات شده سر ستیز ندارد پس به این سادگی نمی توان ادعا کردکه :«فلسفه ابزاری است برای چیزی، و دانش، ابزاری است برای چیزی دیگر. علم، ابزاری برای پی ریزی ی مبانی ی فلسفه نیست.»

سلام نیکادل جان
راسل در این مقاله به نفی شهود و عرفان نپرداخته ولی خواسته به آن ها سامانی دهد و مرزهایی تعیین کند او دلایل خودش را برای نظراتش گفته و اگر کسی نظری غیر از این داشته باشد بهتر است دلایل خودش را بگوید قبل از اینکه به نفی دیگری بپردازد.
در مورد دفاع برخی دوستان از عقایدشان به این جمله دقت کن :

« چون آن عقیده اکنون موجود است و آن آدم هر مبنای متناقضی را که پیدا شود با آغوش باز می پذیرد »

نیکادل جمعه 8 مرداد 1389 ساعت 10:47 ب.ظ http://aftabsookhte.blogfa.com

فرزانه عزیز در مورد این مقاله چند سوال اساسی قابل طرح است :
۱-آیا بر اثر تحقیق معلوم شده است که قوه شهود هم دست کم به اندازه عقل در معرض خطاست؟
۲-آیا حسی که در مورد معشوق حاصل می شود قابلیت نامگذاری به عنوان «دانش» را دارد و بیشتر حاصل نتیجه گیری هیجانی بدون شناخت و تحت تاثیر هیجانات جنسی نیست؟
در واقع آیا نمونه های پایداری از عشق و شناخت از معشوق وجوددارد که علیرغم یافته های نا خوشایندبا دلبستگی و اعتقاد تام و تمام به جذابیت های معشوق همراه باشد؟
۳-منظور از این عبارت چه نوع تغییراتی است :«همین که محیط طوری تغییر کند که مستلزم یک نحوه عمل خلاف عادت باشد شهود پاک درمانده می شود. »
۴-«با این همه در مسلک عرفان حکمتی یافت می شود که از هیچ راه دیگری بدست نمی آید البته تنها اگر ضبط و سلطه کافی بر اندیشه خود داشته باشیم . در این صورت جستجوی کند و احتیاط آمیز علم در تقابل با یقین برق آسای عرفان ، به نظر نخواهد آمد.»
هر چند این عبارت و نتیجه گیری نهایی مقاله با حزم و احتیاط فراوان و صد البته معقول همراه است اما می توان اینتوجیه را نیز بیان کرد که شاید حکمت نوعی نتیجه گیری از دریافت های طبقه بندی نشده آدمی است. در واقع به نوعی حوضه ای از آگاهی ها و یافته های آدمی قابل تصور است که هنوز به صورت علمی مورد شناخت و طبقه بندی قرار نگرفته است.
به هر حال مرسی از خلاصه مثل همیشه خوبت.

نیکادل عزیز وقتی این پست را می نوشتم دقیقاْ در انتظار چنین کامنتی بودم . تو متن را خیلی خوب و دقیق خوانده ای و داشتن مخاطبی مثل تو آدم را به وجد می آورد . ممنونم از این همه لطف و ظرافتت در خواندن

اما سوالها را از کتاب خود راسل به صورت خلاصه جواب می دهم .
۱- دلایل ادعای مصونیت از خطا برای شهود را مرور کنیم :
- شناخت انسان از خویشتن :
این مثال معروفی است اما دشواری شناخت خود هم معروف است بسیاری از مردم لئامتها و خودپسندیها و حسد هایی در سرشتشان هست که خود پاک از آن بی خبرند و حال آنکه حتی بهترین دوستانشان آن خصایل را به آسانی تشخیص می دهند !

- شناخت از معشوق
این یکی را در متن پست آورده ام

- دریافتن یگانگی و تازگیی که در لحظه ای تازه رخ می دهد
طرفداران شهود می گویند عقل فقط می تواند اموری را که در گذشته تجربه کرده یا شبیه آنها را اداره کند اما شهود می تواند اتفاقات تازه را دریابد . اما باید توجه کرد تازگی را فقط با آشنایی مستقیم می شود شناخت و آن آشنایی مستقیم جز از راه حواس حاصل نمی شود و درک آن نیازی به قوه شهود ندارد و ضمناْ عقل آمادگی بیشتری برای هضم آن دارد. مثلاْ ماکیانی که یک گله جوجه اردک دنبال خودش دارد بی شک دارای قوه شهودی است که او را در درون جوجه اردکها قرار می دهد . اما وقتی کنار آب قرار می گیرند و جوجه اردکها خودشان را به آب می اندازند همه آن شهود ظاهری موهوم از آب در می آید و ماکیان بیچاره درمانده کنار آب می ماند .
در فهمیدن جهان طوری که مقصود نظری فلسفه است عقل بسیار از قوه شهود پیش می افتد و به هنر نمایی شهود یا همان غریزه رشد یافته در میدان فلسفه امیدی نمی توان داشت .

۲-در مورد سوال دوم راسل خواسته عنوان کند که آنچه به عنوان عشق برای قوه شهود مثال آورده می شود خالی از خطا نیست و حرفی از ماهیت عشق یا دانشی بودن آن نیست .
۳- در مثال جوجه اردکها دقت کن

من هم ممنونم از حوصله ای که به خرج دادی دوست بسیار عزیزم

سهیل شنبه 9 مرداد 1389 ساعت 09:51 ب.ظ http://blindowl-sora.blogspot.com

درود
بله درست می فرمایید از انرژی میشه ماده رو تولید کرد البته در تئوری ولی در عمل با توجه به E=mc2 میزان انرژی مورد نیاز خیلی خیلی زیاده، من فکر کردم منظور شما از هیچ واقعا هیچی باشه نه انرژی
ممنون از جواب

مهدی نادری نژاد شنبه 9 مرداد 1389 ساعت 10:37 ب.ظ

با سلام
گفتن یا نوشتن؟

موضوعات زیادی ذهنم را درگیر کرده است. براستی گفتن مهم تر است یا نوشتن؟ براستی اولویت دادن به موضوعات، بسیار سخت ومشکل است. سقراط به کتابت قائل نبود.می گفت می نویسم با مشکل روبرو می شوم .میگفت وقتی نمی نویسم اندیشه در من می ماند و رشد می کندومی زاید، اما موقع نوشتن زایش اندیشه روبه افول می رود. اما افلاطون وارسطو قائل به نوشتن بودند. وقتی مدت زیادی نمی نویسم ذهنم حالت انفجاری پیدا میکند وحالت تعادلم را ازدست می دهم.شاید نوشتن برای بسیاری، آورنده تعادل وآرامش باشد. اما موقع نوشتن موضوعات مورد نظر، مقاله ای ازدکتر جلایی پوربدستم رسید که تقریبا دغدغه های چندین روزه مرا پوشش می داد. شاید بتوان در بعضی فقرات این مقاله، انتقاد وارد کرد ولی میتوان در کلیت این مقاله، همداستانی وموافقت داشت.

رهام یکشنبه 10 مرداد 1389 ساعت 09:11 ق.ظ http://opensociety89.blogfa.com

سلام و درود

با ادامه مطلب جامعه شناسی سیاسی به روزم
منتظر حضور شما هستم دوست گرامی

ایمان یکشنبه 10 مرداد 1389 ساعت 10:19 ق.ظ http://shaad-araam.blogfa.com


ناراحت کننده است فرزانه... بیشتر از نوشته خودم از کامنت شما دلم می گیرد.

نوا یکشنبه 10 مرداد 1389 ساعت 11:21 ق.ظ http://nava-ye-hasti.blogfa.com/

آخرش به خودم همیشه میگم !!!؟؟
نتیجه این انتزاعات چیست ؟... نوایدالیستی مدرن همراه جنگ دین سالاران در جهان سوم.

دمادم یکشنبه 10 مرداد 1389 ساعت 02:25 ب.ظ

پاسخ به کامنتت در دمادم:
نه، با این قیاس سلبی، نتیجه‌گیری همان می‌شود که نوشته اید. منظورم نقش سنتی زن است که مخالفان فمینیست و آزادی حقوق زنان، معمولا با تکیه برآن سعی در محدود کردن حقوق زنان دارند. مثلا وظایفی چون مادری، همسری و… در حالی که در دیدگاه طرفداران حقوق زنان، زن قبل از مادر بودن انسان است و باید دارای حقوقی انسانی باشد تا بعد بتواند نقش مادر بودن را انتخاب کند یا نکند. یعنی موضوعی ارادی است برای زن در صورتی که حقوقش ارج گذاشته شود. اما وقتی دیدگاهمان را به اندیشه‌ی سنتی نزدیک می کنیم تقریبا روش‌هایی را که تاکنون برای دست یابی به حقوق زنان انجام شده ،زیر سوال می بریم چون دقیقا با تکیه بر همین وظایف سنتی بوده که زن از حقوق اصلی خود غافل مانده. قیاس سلبی همواره نتیجه ی منطقی را به بار نمی آورد.

هادی حبیبی یکشنبه 10 مرداد 1389 ساعت 06:12 ب.ظ http://goftmaneeslahat5.blogfa.com

با سلام

عرفان در سیاست دو سویه می تواند داشته باشد. سویه مفید در نهضت و سویه مضر در نظام. تا قبل از مرحله استقرار نظام سیاسی عرفان می توان بسیار مفید باشد. همانطور که در جریان انقلاب نیز عرفان عاشورایی به خدمت نهضت مردم ایران درآمد حال آنکه فقه چنین ظرفیتی نداشت. اما پس از استقرار و تشکیل نظام امام بلافاصله رویکرد فنا را به رویکرد بقا تبدیل نمود. اینجا بود که فقه به میان آمد و مراحل تکاملی خود را تا مرحله فقه المصلحه طی نمود. بعد از فوت امام متاسفانه شاهد کشیده شدن عرفان به سیاست پس از دوره نظام و تثبیت آن هستیم. در دوره دولت جعلی کودتایی شاهد روند پر سرعت تکاملی این فرآیند هستیم به گونه ای که مظاهر آن را مواضع خصوصی ا ن و مظاهر علنی مشایی می بینیم.

نفیسه دوشنبه 11 مرداد 1389 ساعت 09:37 ق.ظ

بحث غریزه بحث بسیار گسترده ای که به نظرم به شدت وارد حوزه داروینیسم می شویم اما در مورد شهود و علم همان طور که در پایان مقاله نتیجه گیری شده است صحیح است اما باز هم ملاکهای بشر امروز با بشر ۲۰ سال پیش متفاوت است در نتیجه ابزار و شناخت و دانش هم متفاوت پس نتیجه گیریها هم متفاوت خواهد بود.

علی دوشنبه 11 مرداد 1389 ساعت 11:20 ق.ظ http://politicpower.blogfa.com

با سلام و احترام
مطلبی به حق منصفانه بود اما در دنیای امروز آنچه پارادایم اصلی به شمار می رود عقل و استدلال است که ابزار آنها علوم جدید به شمار می رود امروزه کمتر کسی دنبال مباحث شهودی است و شعر معروف فخر رازی " پای استدلالیان چوبین بُود" در زمانه حال خریداری ندارد.
کتاب دفاع از عقلانیت(تقدم عقل بر دین، سیاست و فرهنگ) نوشته مرتضی مردیها این گونه به پایان می رسد که اگر ما(شرقی ها) زودتر به ابزار علم مسلط می شدیم به همان جایی می رسیدیم که اکنون غرب رسیده است.
پیروز باشید.

نیکادل دوشنبه 11 مرداد 1389 ساعت 12:44 ب.ظ http://aftabsookhte.blogfa.com/

سلام فرزانه عزیز
از توضیحاتت بسیار سپاسگزارم .
فقط نمی دونم هندونه ها رو چیکار کنم

حکایه دوشنبه 11 مرداد 1389 ساعت 01:07 ب.ظ http://hekayeh.blogfa.com

خوندم فقط

اکنون دوشنبه 11 مرداد 1389 ساعت 02:19 ب.ظ http://aknun.blogsky.com/

سلام

رهایی از سرنوشت قوم بنی‌اسرائیل شاید با ویرانی کاخ‌های فرعون ساز میسر باشد اما سرنوشت قومی که در این کاخ‌ها غنوده‌اند چه خواهد شد.

لیلا دوشنبه 11 مرداد 1389 ساعت 08:24 ب.ظ http://yariy0ll.wordpress.com/

سلام
فرزانه جان خیلی ممنون از پیگیریت
قابل درک هست این چنین میشود
ولی شاید دیر به این نتیجه برسند که از خود ... انتظار دادرسی دارند

سیدعباس سیدمحمدی دوشنبه 11 مرداد 1389 ساعت 08:40 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

کامنت من در ذیل
http://zamanian.blogsky.com/1389/05/08/post-3/



سلام علیکم.
با فرزانه پارسایی تا حدی موافقم. به این معنا:

تمام جوامع ظاهراْ کم و بیش شکاف دارند و بحران دارند. انقلابها و جنبشها در درجه ی اول از «شکاف» در بین طبقات مختلف مردم (در موضوعات مختلف) است، یا از «تنگ بودن» دیدگاه فرمانروایان؟
آیا اینها را که ما در جامعه ی خودمان «گسست» و «شکاف» می نامیم، مشابهش در آمریکا و آلمان و فرانسه را هم «گسست» می نامیم؟ شاید ذهنیت ما، شهروندان جوامع استبدادی (مانند من) و دانشمندان جوامع استبدادی (مانند شخص شما)، به دلایل مختلف، تفاوتها و اختلافها در جامعه ی خودمان را «گسست» می داند و می نامد و می شناسد، اما مشابهش را در غرب، «تنوع فرهنگی و اجتماعی» نام می برد.

خلیل دوشنبه 11 مرداد 1389 ساعت 09:17 ب.ظ http://tarikhigam.blogsky.com

سلام، پای استدلالیان هرگز چوبین نیست، اگر چه حرکت بسیار آهسته ای دارند.

شیطان سه‌شنبه 12 مرداد 1389 ساعت 01:25 ق.ظ http://lilo5000.persianblog.ir/

اصولا از اونجایی که تمامی حواس بشری از لحاظ فیزیکی اسپکتروم محدودی را پوشش میدهند و ماورای اون اسپکتروم رو دریافت نمیکنند اعتماد چندانی به شهود نمیتوان داشت ... شهود فقط و فقط در حیطه این اسپکتروم هستند که قابلبت استناد دارند هرچند شدیدا خطاپذیر هستند ...

محسن پارسا سه‌شنبه 12 مرداد 1389 ساعت 02:05 ب.ظ http://mohsenparsa.blogfa.com

سلام خانم پارسایی عزیز
از لطف شما متشکرم
متاسفانه پس از اختلالات بلاگفا وبلاگ حقیر را فیلتر کردند. از این پس در وبلاگ جدیدم پذیرای شما و سایر دوستان بزرگوار هستم.

http://mohsenparsa.blogfa.com

در فرصتی دیگر مجدد خواهم آمد و نظرم را ذیل پست جدیدتا خواهم نوشت.
موفق باشید

محسن پارسا چهارشنبه 13 مرداد 1389 ساعت 01:01 ق.ظ http://mohsenparsa.blogfa.com

سلام
نظر من همان است که بین ابوالخیر و ابن سینا گذشت!

امین سه‌شنبه 2 شهریور 1389 ساعت 12:55 ب.ظ http://amin79.blogfa.com/

در ارتباط با نظرات آقای سید محمدی:
1- علم خداباور و علم ناخداباور نداریم این دانشمندان هستند که خداباورند یا خیر.
2- دیدگاههایی از فلسفه علم که در قرن بیستم شروع شد مبنی بر اینکه علم هم برآمده از ذهنیت دانشمندان و اعتقادات اونهاست به نظرم بعضیها رو دچار کج فهمی کرده: دانشمند عقیدش رو از هر جا میتونه بیاره یکی از اعتقادات اسلامیش یکی از اعتقادات مسیحی یا از فالگیر سر کوچش یا نگاه کردن به چهره معشوقش، این مهم نیست مهم اینه که نظریه علمیش به لحاظ ریاضی درون سازگار باشه و مهمتر اینکه تو آزمایش و تجربه موفق باشه.
اگه سیب رو از فلان ارتفاع رها کنی با فلان سرعت به زمین میخوره اینو هرکی جواب بده فارغ از اعتقاداتش، تاریخ ازش به خاطر پیشرفت علم تشکر میکنه.
3- آیا رواست علم وارد بحث خداباوری بشه؟ در کلیت علم آره و این کاریه که در طول تاریخ انجام شده کافیه به متنهای مقدس ادیان نگاهی بندازیم تا حضور نظریات علمی(البته اشتباه) دورانشون رو در این متنها ببینیم. مثل گردش خورشید به دور زمین، وجود هفت آسمان که همه از نظام علمی دوران خودشون یعنی بطلمیس استفاده کردن. پس اگه امروز کسی از نظرات علمی جدید برای بنیان فکریش استفاده کنه کاری بیرون از عقل انجام نداده اون کسی بیرون از عقل کار میکنه که علم امروز رو نسبی میدونه و غیر فابل اتکا و علم قدیم 1400 یا 2500 ساله رو یقینی.
مضافا بر این، شاید با اغماض بگیم علومی مثل فیزیک و شیمی دخلی به مواضع متافیزیکی نداشته باشن اما علوم انسانی مثل مردم شناسی، جامعه شناسی، روان شناسی، تاریخ و غیره حرفهای متقنی راجع به گزاره های متافیزیکی، معناشون و سرچشمه هاشون دارن.
بعضیها تا میگیم علم ذهنشون میره تو فیزیک و شیمی در حالیکه علوم انسانی هم بخشی از مفهوم کلی علم یا همون science هستند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد