دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دل تنگی برای عصیان

گاهی خواندن یک کتاب تکان دهنده است . حتی چند سال بعد هم که یادش می افتی لرزه ها را احساس می کنی ... دلم برای خواندن خداحافظ گاری کوپر تنگ شده بود  انگار کمی عصیان و جسارت لازم داشتم .

-

این بود که دوباره خواندمش. باز هم با لنی تو برفهای سفید اسکی کردم . وقتی کتاب دستم بود از این ماداگاسکار گندیده و کثیف فاصله گرفتم و رفتم بالا  جایی که آزادی بدون تعلق هست . انصافاً لنی عصیان را خیلی خوب بلد است اولش به نظر می آید یک آنارشیست درجه یک و بی نظیر است اما او فقط مراقب است پایش در لجن فرو نرود همین .

-

همه چیز دنیا را بی رحمانه به باد انتقاد می گیرد و از آنها می گریزد جنگ ٬ سیاست ٬ روابطی که فقط اصطکاک بین آدمهاست ٬ مذهب ٬ قدرت ٬ پول و حتی عشق ... می خواهد خودش باشد فقط لنی .

-

 با خواندن جمله های قصار رومن گاری که در دهان او و رفیقش باگ مورن گذاشته کیف می کنم . اوج می گیرم اما همه اینها نصفه های کتاب تمام می شود. حیف که شاهکار گاری همین جا تمام می شود شاید برای همین است که اسم کتاب خداحافظی با گاری کوپر است .

-

لابد مجبور بوده برای حفظ جان خواننده هایش  یا خودش  فتیله را پایین بکشد ، لنی را  مثلاْ عاشق کند و آرام سرجایش بنشاند. یک جایی میان همین ماداگاسکار شلوغ بی برف .

-

اما لنی دوباره برای اوج گرفتن دل تنگ نخواهد شد ؟ او با دل تنگیش چه خواهد کرد آقای گاری ؟

-

پ.ن : خداحافظ گاری کوپر    نوشته رومن گاری     ترجمه سروش حبیبی    انتشارات نیلوفر

 

نظرات 46 + ارسال نظر
امیر یکشنبه 7 شهریور 1389 ساعت 11:23 ب.ظ http://hana31.persianblog.ir

باید قبول کنیم دنیایی که داریم ظرفیت بعضی چیزها را ندارد.کوچک است.تنگ است.گاهی برای حفظ جان گاهی برای کف دستی نان گاهی برای آبرویی گران که در عوضش باید "خود بودن" را بپردازی و دلتنگی ات را برای ابد در آغوش بکشی.

امیر یکشنبه 7 شهریور 1389 ساعت 11:40 ب.ظ http://hana31.persianblog.ir

مگر "عصیان" چاره ساز باشد.عصیان در مقابل مذهب،قدرت،پول و حتا عشق! عشقی که آموخته ایم.

درخت ابدی دوشنبه 8 شهریور 1389 ساعت 06:33 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

این تیتر اصل مطلبه. اما من کتاب رو نخوندم. می‌دونم چرا.

از خواندنش می ترسید؟

الیاس دوشنبه 8 شهریور 1389 ساعت 08:35 ق.ظ http://eco791.blogfa.com

زندگی امروزی کرخت و بی روح است. آنچنان که طالب هیجان می شوی طالب عصیان . اما چه می شود کرد زمانی که هیجانها و عصیانهای کنونی نیز مجازی هستند.

مهرگان دوشنبه 8 شهریور 1389 ساعت 08:39 ق.ظ http://cherche.blogfa.com

سلام
2سال پیش بود که خواندمش و با همین اثر بوده که شیفته رومن گاری شدم شاید لازمه که دوباره بخونمش. دقیقا من هم به اواخر کتاب که رسیدم حسابی نا امید شدم. شاید رومن میخواسته جان خوانندگانش را حفظ کند ! من ازین ویژگی برخی نویسنده ها بیزارم. شاید رومن میخواسته ثابت کنه که آخرش همیشه خواهی نخواهی همین میشود یا ماداگاسکار یا اون یکی فکر کنم افغانستان بود!:(
از اثر اخیر رومن گاری "زندگی در پیش رو" هم یکی دوبار در وبلاگ نوشته ام به پای خداحافظ گاری کوپر نمیرسد اما خواندنش خالی از لطف نیست.

نوستالژیک دوشنبه 8 شهریور 1389 ساعت 10:33 ق.ظ http://nostalgic.blogfa.com

آخ آخ دست رو عجب نقطه حساسی گذاشتی.من خیلی این کتاب را و آن روشنفکری بوی قهوه گرفته اش را دوست دارم ولی احساس می کنم جنس مونث حتی از این هم بیشتر ان را دوست دارد و در ضمن اگر پدر بودم تا ۱۸ سالگی نمیگذاشتم دخترم ؛خداحافظ گری کوپر را بخواند!

آره جنس مونث به عصیان بیشتری احتیاج داره ...

علی دوشنبه 8 شهریور 1389 ساعت 10:38 ق.ظ http://politicpower.blogfa.com

با سلام و احترام
البته من این کتاب را نخوانده ام اما به نظر می آید کتاب جالبی باشد. آنجایی که اشاره کردید "آزادی بدون تعلق" منظورتان را بدون تعلق بودن آزادی متوجه نشدم، اما من فکر می کنم آزادی به معنی آزاد مطلق بودن اساساً وجود ندارد، انسان در هر موقعیتی که باشد، شرایطی به او تحمیل می شود، او نمی تواند آزاد مطلق فرض شود. حتی اگر فردی برای جستجوی آزاد مطلق و بدون تعلق، از شهر و دیارش خارج شود و سر به جنگل و بیابان بگذارد باز هم شرایط طبیعت آزادی او را به بند خواهند کشید.
پیروز باشید و تشکر از معرفی کتاب خداحافظ گاری کوپر

هیچ دوشنبه 8 شهریور 1389 ساعت 10:46 ق.ظ http://www.hiiich.wordpress.com

خوندن دوباره ی یک کتاب بعد از چند سال خیلی دل گندگی می خواد . تجربه کردن حسی که مربوط به گذشته ست حتی اگر حس خوبی باشه سخته .

رهام دوشنبه 8 شهریور 1389 ساعت 10:52 ق.ظ http://opensociety89.blogfa.com

درود

با استناد به مفاهیم غالب مدرنیسم(البته در حوزه های مختلف،در این جا به طور اخص در حوزه سیاست و مفهوم لیبرالیسم)،در می یابیم که با پخش این مفاهیم در دنیا،در هیچ کجایی به جز ایران این مفاهیم دچار تغییر و دگرگونی والبته تحریف نشده است،برای بررسی پدیده نظری لیبرالیسم،احتیاج به تحلیل ابژه ها و نحوه شکل گیری آن در ساحت اجتماعی - سیاسی ایرانی داریم که در این جا مجال به باز کردن آن نیست اما به قول دکتر جلایی پور،ما باید از مدرنیسم بدقواره ایرانی (به تبعیت از آن لیبرالیسم بدقواره ایرانی) صحبت کنیم تا بتوانیم قدرت رضا خان،روشنفکران دینی!، تکنوکرات های به شدت دولتی را در آن بگنجانیم،اگر بنا به تعاریف ارتودکسی بخواهیم لیبرالیسم را در ایران تعریف کنیم،چیزی از آن باقی نمی ماند.لیبرالیسم هم همانند پدیده دینی و دیگر پدیده های فرهنگی زمانی وارد ایران شد که مجبور بود در مقابل استبداد سرفرود آورد،به بیان دیگر این لیبرالیسم نبود که دولت مدرن ایران را پایه ریزی کرد بلکه استبداد بود که با سواستفاده از پدیده لیبرالیسم ،ساخت جدیدی از قدرت را عرضه کرد که به اشتباه لیبرال دموکراسی نام گرفت

هستونک دوشنبه 8 شهریور 1389 ساعت 12:03 ب.ظ http://hastunak.blogfa.com

سلام
بعید می دانم که بشود خیلی تمیز و پالوده زندگی کرد. وقتی مثلا حتی عشق آلودگی تلقی شود.البته از نقطه نظز کمال گرایی شاید خیلی هم خوب و زیبا باشد.
عصیان خوب است اما ابدی نیست.
چرا که هرشعله ای فروکش می کند و هر فواره ای فرود می آید.
این گمانم رسم زندگی است.
این امید هم هست همیشه که هیچ چیز به آن بدی که بوده نمی ماند !

نفیسه دوشنبه 8 شهریور 1389 ساعت 12:29 ب.ظ

وای این کتاب از اون کتابهایی اساسی در زندگی من بود. همیشه فکر می کردم که واقعاْ یه سری از کتابها و فیلمها آدم را متحول می کنند.
خیلی گاری کوپر شخصیت بود...

مشتی اسمال دوشنبه 8 شهریور 1389 ساعت 01:09 ب.ظ http://www.mashtee-smal.blogfa.com

سلان
مثل یک شمشیر اب دیده و طلاکوب زیباست.اما تیغ برنده ای دارد!!تیز و خطرناک!!!!

از تیزی نمی ترسم

آی سودا دوشنبه 8 شهریور 1389 ساعت 03:27 ب.ظ http://firstwindow.blogsky.com

دل تنگی برای عصیان.

م.ایلنان دوشنبه 8 شهریور 1389 ساعت 05:52 ب.ظ http://www.mimilnan.wordpress.com

برای من هم فوق العاده بود این کتاب. خوب به یاد دارم که بعد از این کتاب رفتم سراغ داستان های کوتاهی که با عنوان "پرندگان می روند در پرو می میرند" جمع شده اند. اغراق نمی کنم که بگویم با تمام شدن هر صفحه ای که می خواندم وحشت لحظه ی پایان را داشتم. بعضی داستان ها با آدم چه که نمی کنند؟

نیکادل دوشنبه 8 شهریور 1389 ساعت 05:54 ب.ظ http://aftabsookhte.blogfa.com/

سلام عزیزم
دل تنگی برای عصیان؟
نه، من که حداقل‌تر از این حرفا هستم.
دل تنگم برای کمی به رسمیت شناخته شدن. برای همین حقوق ساده شهروندی. برای لباس پوشیدن باب میل. برای قوانینی که حافظ آدم باشند نه ... به قولی ... دلتنگم برای مستی بدون ترس.

اختیار دارید
مستی بدون ترس کم از عصیان نیست

سلام علیکم.
یک) محمدرضا در
http://mamrizzio.blogfa.com/post-181.aspx
«مذهب روح دنیای ِفاقد روح است، صدای ناله ی محرومان و ستمدیدگان است، تریاک و دردکُش* ِتوده هاست که برای تسکین ِدردها و آلام خود به آن پناه می برند. لیکن اعتیاد به آن موجب فراموشی ِستم و محرومیتی می گردد که در آن به سر می برند.»

دو) فرزانه پارسایی:
«مطابق متن اصلی کتاب مارکس
Karl Marx
Toward the critique of hegel's ; philasophy of right
با ترجمه عباس مخبر جمله این است :
"رنج دینی در عین حال بیان رنجی واقعی و اعتراض علیه رنجی واقعی است . دین آه انسان ستمدیده ، قلب دنیای بی رحم و روح یک موقعیت بی روح است . دین افیون توده هاست "»

سه) طبق
http://en.wikipedia.org/wiki/Karl_Marx


Religious suffering is, at one and the same time, the expression of real suffering and a protest against real suffering. Religion is the sigh of the oppressed creature, the heart of a heartless world, and the soul of soulless conditions. It is the opium of the people.

چهار) پس ظاهراً ترجمه ی ای را که فرزانه پارسایی نقل کرد، هم از نظر تقدم و تأخر جملات فارسی در مقایسه با اصل انگلیسی، و هم از نظر ترجمه ی خود جملات انگلیسی، از ترجمه ی محمدرضا دقیقتر است.

ققنوس خیس دوشنبه 8 شهریور 1389 ساعت 06:53 ب.ظ

سلام
من نخوندمش
ولی با این توصیفت حتما می خونمش ... حتما خوشم می یاد

بخوان... حتماً بخوان

میله بدون پرچم دوشنبه 8 شهریور 1389 ساعت 07:01 ب.ظ

سلام
من یکی دو ماه پیش خریدمش و هنوز نوبتش نشده!
می ندازمش جلو کی به کیه این وادی تنها جایی که خودمون همه کاره ایم!

fazel دوشنبه 8 شهریور 1389 ساعت 07:10 ب.ظ http://aknun.blogsky.com/

سلام
شب نشینی اینترنتی ما با همان موضوع ادامه دارد.

سیدعباس سیدمحمدی دوشنبه 8 شهریور 1389 ساعت 10:49 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

کامنت من در ذیل
http://denkenserfahrung.blogfa.com/post-46.aspx





سلام علیکم.
آیا شاعر قبیله ی شما این شعر را در محضر قائد و رائد شما حدود سال 1380 خوانده بوده و سال 1389 هم شاعر قبیله ی شما (در حالی که رئیس فرهنگستان هنر هم شده، با حکم دکتر محمود احمدی نژاد) این شعر را مجدداَ در محضر قائد و رائد شما خوانده است؟

ملت در شب ضربت خوردن حضرت علی، به چه افکاری اند، و ذوب شدگان در آقای خامنه ای، چه اشعاری را تفسیر می کنند.

شعر آقای علی معلم را شاید مردمان عراق و کویت و عربستان بهتر از من و شما درک کنند. این شعر، همین جوری همین جوری نیاز به مترجم دارد، حالا شما ذهنت معطوف به این است از این شعر، برهانهای «سیاسی ـ ولایی» هم پیدا کنی؟

نجیبه محبی دوشنبه 8 شهریور 1389 ساعت 10:57 ب.ظ http://haghighatttt.blogfa.com

از همه کارهای رومن گاری خواندنی تر بود ، من واژه هولناک را برایش پیشنهاد می کنم

هولناک ... آره هولناک

راثی پور دوشنبه 8 شهریور 1389 ساعت 10:58 ب.ظ

سلام.
طاعات و عبادات قبول
حقیقتش این کتاب را نخوانده ام .

سین دخت دوشنبه 8 شهریور 1389 ساعت 11:14 ب.ظ http://sindokht7.blogfa.com/

http://sindokht7.blogfa.com/post-279.aspx
سلام فرزانه جان

محمدرضا سه‌شنبه 9 شهریور 1389 ساعت 12:25 ق.ظ http://mamrizzio3.blogspot.com/

سلام
این کتاب را چهار سال پیش به توصیه ی اکید دوستی خواندم. برایم تعجب اور بود که چرا تا به حال از این نویسنده چیزی نشنیده بودم. کتاب فوق العاده ای بود. طنز عمیق و گزنده ...
می گویند رومن گاری در بین نویسندگان مانند تارانتینو در بین کارگردانان است. پر بیراه هم نگفته اند

عاتکه سه‌شنبه 9 شهریور 1389 ساعت 01:04 ق.ظ http://leaderofutopia.blogspot.com

من انقدر موقع خوندنش جوگیر شده بودم همه ی زندگیم شده بود ازادی از قید تعلق.
یه چیزه خیلی جالبه دیگش هم بی فصل بودن ویکسرگی کتاب بود.به طرز بیرحمانه ای همه چی پشت سر هم بود
نمیدونم چرا گوگل رید اینجا رو برام اپ نکرده.من فکر میکردم دیگه نمینویسی...

دمادم سه‌شنبه 9 شهریور 1389 ساعت 01:26 ق.ظ http://www.damadamm.wordpress.com

این قدر ازین کتاب این طرف و آن طرف وب شنیده ام که حالا با این نوشته ات مجبور می شوم بخوانمش. ممنون ازین معرفی زیبا.

برزین سه‌شنبه 9 شهریور 1389 ساعت 02:05 ب.ظ http://naiestan.blogsky.com

سلام
ظاهرا تنها کسی که کتاب رو هنوز نخونده منم !
باید هر چه سریعتر دست به کار شد .

من کلا عصیان رو دوست دارم

امید سه‌شنبه 9 شهریور 1389 ساعت 02:48 ب.ظ http://andishe-pooya.blogfa.com/

۱. جالب است . تقریبا همه دوستان وبلاگیم این کتاب را خوانده اند !

۲. نمی دانم چرا همیشه تشابهی حس می کنم میان خداحافظ گری کوپر و عقاید یک دلقک . از هر دو کتاب چندین و چند پاراگراف را می خواستم به عنوان موضوع پست هایم نقل قول کنم که این توفیق دست نداد .

۳. با مهرگان موافقم . کتاب طوفانی شروع شد اما با یک چرخش تدریجی در اواخرش به یک داستان ملودرام و گاهی هم هیجانی ! تبدیل گشت . نمی دانم علتش چه بود ؟ نویسنده می خواست سلایق همه قشرها را رعایت کند ؟

۴. باگ مورن را فراموش نکن !

زمانیان سه‌شنبه 9 شهریور 1389 ساعت 03:45 ب.ظ http://zamanian.blogsky.com/

سلام.
گاری در ابتدای کتاب به نکنه ای ظریف و اما بنیادین توجه می کند . وی می نویسد:
"لنی اول با این جوان غعزیف، که یک کلمه هم انگلیسی نمی دانست رفیق شده بود. به همین دلیل روابط شان با هم بسیار خوب بود. اما سه ماه نگذشته بود که عزی شروع کرد مثل بلبل انگلیسی حرف زدن و فاتحه دوستی شان خوانده شد. فوراً دیوار زبان بالا رفته بود. دیوار زبان وقتی کشیده می شود که دو نفر به یک زبان حرف می زنند. آن وقت دیگر مطلقاً نمی توانند حرف هم را بفهمند."
این سخن گاری مرا یاد شعر مولانا می اندازد. :
ای بسا هندو و ترک همزبان,
ای بسا دو ترک چون بیگانگان. پس زبان محرمی خود دیگرست,
همدلی از همزبانی بهترست.


سیدعباس سیدمحمدی سه‌شنبه 9 شهریور 1389 ساعت 03:52 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
حتماً این عکس را ببین

http://pictures.picasion.com/pic17/a521e9f5f9f0c23a323f4182640e092c.gif


که در یکی از پُستهای وبلاگ

http://www.lizer.blogfa.com/

است. همچنین این عکس:


http://pictures.picasion.com/pic17/311b19b3951d33be8a0edf0f2206efd9.gif

نوشینه سه‌شنبه 9 شهریور 1389 ساعت 06:22 ب.ظ

سلام این کتاب رو نخوندم اما علاقه مند شدم بخونمش

شاهین سه‌شنبه 9 شهریور 1389 ساعت 07:36 ب.ظ http://shahin2010.blogsky.com

با سلام.
مدتیست مطالبتان را میخوانم همین طور کامنتهایی که برای بعضی دوستان میگذارید. به نظرم آدم تیز بینی هستید. خوشحال میشوم اگر به من هم سر بزنید.
با مطلبی تحت عنوان مارکسیسم و حقوق به روزم.

دوما چهارشنبه 10 شهریور 1389 ساعت 10:03 ق.ظ http://dooma.blogfa.com/

شاید لنی اگر در این دوران زندگی می کرد تا الان ده ها بار خودکشی کرده بود!
و شاید هم اگر گاری در این دنیای مدرن بود صدها بار لنی را تا پای مرگ می کشاند تا به خواسته اش برساند...

کێله‌شین پنج‌شنبه 11 شهریور 1389 ساعت 01:33 ق.ظ http://hhttp://kilashin.blogfa.com/ttp://

سلام با مطلب ضرورت روشنفکری دینی به‌ روزم.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 11 شهریور 1389 ساعت 01:34 ق.ظ http://kilashin.blogfa.com

http://kilashin.blogfa.com/

خلیل پنج‌شنبه 11 شهریور 1389 ساعت 09:17 ق.ظ http://tarikhigam.blogsky.com

سلام. عجیب این بود که یکی از بهترین وبلاگ ها از نوبت - نادست -کنار زده شده بود؛ همین وبلاگ! بگذرم که گرفتاری های این چند هفته هم مزید بر علت.
"نلی " هرگز به زندگی عادی، عادت نخواهد کرد. آنها که می کوشند او را " آدم " کنند، زحمت بیهوده می کشند، حتی " گاری کوپر" !

خلیل پنج‌شنبه 11 شهریور 1389 ساعت 09:30 ق.ظ http://hafezehtarikhi.blogsky.com

سلام دو باره . به خانم نجیبه محبی در جریان هست که وبلاگش حذف شده است یا نه؟ من که نتوانستم وبلاگ ایشان را باز کنم. اگر نشانی تازه ای دارد همین جا اعلام کنید. با سپاس

رهرو پنج‌شنبه 11 شهریور 1389 ساعت 02:29 ب.ظ

جسارت ورزی و شوق برای اوج گرفتن صحنه ی زیباییه برای من مثل پروازه یه پرنده است برای رسیدن به لونه اش که محل آرامشه خیلی زیبا بود
به من هم سر بزن دوست خوبمfadiia.persianblog.ir

امیر پنج‌شنبه 11 شهریور 1389 ساعت 06:18 ب.ظ http://hana31.persianblog.ir

چقدر این پست رو دوست دارم!

فروغ پنج‌شنبه 11 شهریور 1389 ساعت 09:23 ب.ظ http://sibnameh4.blogfa.com/

سلام
من نخوندمش

م.چکاد جمعه 12 شهریور 1389 ساعت 03:34 ب.ظ http://arbabesokhn.blogfa.com

سلام.
یه سر به لینکی که گذاشتم تو وبلاگم بزنین و خودتون به هر نحوی که دوست دارین هم تبلیغش کنین.
شاید بتونیم از رنج حتی یک انسان اندکی بکاهیم.
یا علی.

سلام
وبلاگ شما با آدرسی که نوشته اید باز نمی شود!

مجتبی شنبه 13 شهریور 1389 ساعت 01:36 ق.ظ http://www.gbgoriz.blogspot.com

آه رومن گاری ، عجب اسم آشنایی ، عجب خاطره یی.
دوستی این کتاب را بمن هدیه داده اما نه حسش و نه وقتش( شاید وقت را دروغ میگویم نمیدانم؟) را ندارم

مرمر شنبه 13 شهریور 1389 ساعت 02:15 ق.ظ

ما که نخوندبم.. حبف!

مهدی نادری نژاد شنبه 13 شهریور 1389 ساعت 11:51 ق.ظ http://www.mehre8000.blogfa.com

با سلام
سرکار خانم چرا عصیان ؟

میله بدون پرچم شنبه 13 شهریور 1389 ساعت 12:50 ب.ظ

سلام
خواندمش!!
فکر کنم تا آخر هفته مطلبش رو بنویسم.
در مورد اواسط به آخرش به نظر من رومن گاری به لنی حسادت کرد! خواست بهش درسی بده که دیگه ...

همسفر شنبه 13 شهریور 1389 ساعت 02:51 ب.ظ http://siiedmahdi.parsiblog.com/

با سلام و تقدیم احترام
با راز آرماگدون به روزم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد