دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

نمی خوانیم تا خوانده نشویم

نوشتن مهارتی برای بیان کردن فهم یا احساس ماست و خواندن ، ابزار دریافتن  آنچه  که دیگران فهمیده یا احساس کرده اند.

خواندن همان ابزاریست که به گواهی آمار موجود علاقه چندانی به استفاده از آن نداریم .

 

دلایل آن هم می تواند متنوع باشد . مثلاً شاید نیازی به دریافتن فهم دیگری نداریم و خود را در مرتبه ای از نزدیکی به حقیقت می دانیم که دست یافتن به آنچه دیگری می داند به کارمان نمی آید.

 

به استفاده از این ابزار عادت نداریم  حوصله اش را هم نداریم . وقتی فیلمش هست چرا باید کتاب به آن کلفتی را بخوانم ؟


تازه از آنجایی که خیلی مدرن تر از اصحاب مدرنیته هم هستیم کتاب های صوتی و ebook هم مضاف بر علتند. البته ebook را فقط دانلود می کنیم خواندنش می ماند برای ...


وقتی رادیو و تلویزیون هست چرا باید خبر را از روزنامه بخوانیم ؟

وقتی نوار شعر هست خواندن کتاب شعر هم لازم نیست .


تازه حرفهای استاد را هم ضبط می کنیم ، اسکن جزوه ها هم مثل هلو  می رود  داخل آی پاد  یا گوشی مان ، دیگر کتاب درسی هم می رود پیش بقیه کتابها برای خاک خوردن و پوسیدن .


برای خواندن سایت ها و وبلاگ ها هم که می رویم اوضاع همین است . عکس ها و لوگوها و تیتر ها چشممان را می گیرد . متن را خوانده و نخوانده  شاید چیزکی هم برای صاحب آن صفحه بنویسیم . حتی ممکن است بنویسیم  : خوندمش به به چه متن جالبی ! یا الان وقت ندارم بعدا می خونمش !!

 

می بینید ، ما پیش از آن که مهارتهای خواندن را یاد بگیریم از آن عبور کرده ایم . شگفت شعبده بازانی هستیم .

 

اما دریغ ... که با این شعبده ، ابزار و کلید  ورود به جهان توسعه یافته را به معنی تمام باخته ایم .

 

 

نظرات 44 + ارسال نظر
کامیار دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 09:03 ق.ظ

به باور من خواندن راهی است برای تمرین تأمل و تعمق و ایضاً تفکر راهی است برای رسیدن به خود شناسی. در جامعه ای که حاشیه بر متن مقدم است, اغلب ثروت و مال اندوزی فقط افتخار محسوب می شود, در اکثر خانواده ها در طول سال حتی یک جلد کتاب هم خریداری نمی شود و کودکان به خواندن کتاب تشویق نمی شوند و رسانه و ماهواره حرف اول و آخر را می زند, لاجرم همان اتفاقی می افتد که شما به آن اشاره کردید. چنان می شود که دایره لغات انسانهای جامعه به مرور کمتر و کمتر می شود و هر چه زمان بیشتر سپری می شود با خواندن و نوشتن نامانوس تر می شود. آن زمان دیگر فریب دادن, بسیار سهل خواهد بود. ذهن ها چیزی برای تراوش نخواهند داشت, چرا که دیگر ذهنیت عوامگرایانه بر همه امور مستولی شده است.

خلیل دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 10:07 ق.ظ http://tarikhigam.blogsky.com

سلام. دقیقن. خاطره ها:

1 - سال ها پیش با دوستانی که در کار نشر و کتاب بودند محاسبه ای کردیم معلوم شد که هر ایرانی بطور متوسط روزانه نصف صفحه کتاب می خواند. البته شامل کتاب های درسی از کودکستان تا پایان دوره ی دکترا هم می شد. امروز را نمی دانم.

2 - دوست کتاب فروشی تعریف می کرد که تراکت کوچکی نوشتم به این مضمون: به امید روزی که هر ایرانی هر روز یک صفحه کتاب بخواند.

دادم که چاپش کنند. وقتی رفتم بگیرم. دیدم چاپخانه متن را این طور نوشته بود:

به امید روزی که هر ایرانی هر روز یک ساعت کتاب بخواند.!!!!!!!!!!!

وقتی اعتراض کردم گفت: من خجالت کشیدم که متن شما را چاپ کنم چون در سال هم یک کتاب نمی خوانم. ببخشید که خواستم آبرومندانه باشد!!!!!!!!!!!!!!

درودبرشما
نوشته موردنیازی است بقول بهاء الدین خرم شاهی قران پژوه ،هنرمانخواندن کتاب ومطلبی است
فرهنگمان شنیداری صبح تا شب پای فیلم ها وسریالها چرت میزنیم
انشاالله نظام امتحانات که ازابتدائی حذف شده ازهمه جاحذف شود تا مباحثه ای وکنفرانسی درس وعلم رافراگیریم
ازطریق خبرنامه که ادرس شما رالینک دادم متوجه شدم بروزهستید انشاالله همواره ازقلمتون بهره مندگردم

زهرا دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 11:31 ق.ظ http://mosalmanemolhed.blogsky.com/

با نظرتون موافقم. ما همیشه جهش داشتیم . و در این جهش ها یک پرش به جلو داشتیم . وهزاران هزار پرش به عقب!

آیسودا دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 11:49 ق.ظ http://firstwindow.blogsky.com

کتاب هم که دانلود کنیم بالاخره مجبوریم بخونیمش.
ترم قبل چندبار صدای استاد را ضبط کردم. اما اصلا حوصله گوشش دادن نبود. اخه 3 ساعت که سر کلاسش بودم 3 ساعت دیگه صرف کنم واسه گوش دادن دوباره؟

هیوا دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 11:58 ق.ظ http://www.seafearless.blogsky.com

سلام.
دقیقا درست گفتید! کجای کارمان می‏لنگد (بگذارید دوباره به خدا واگذار کنیم! )خدا می‏داند. باور کنید افراد زیادی را دیده‏ام که از یک موضوع و یا نویسنده سخن رانده‏اند، اما شگفتا وقتی که می‏پرسی کدام اثرش را خوانده‏ای، جواب را به صورتی هنرمندانه می‏پیچانند (که نشان از نخواندن می‏دهد )که پیش خود می‏گویم که اینان را نیازی به خواندن نیست‏، همین که بگویند؛ کافی است.
این جمله‏تان "شگفت شعبده بازانی هستیم " منو یاد قسمت‏هایی از نامه‏ی اخیر آقای آرامش دوستدار انداخت که به یورگن هابرماس نوشته بود! هرچند این نامه با جبهه گیری آقایان دباشی، احمد صدر و محمود صدر همراه بود و ایشان هم در تقابل با آقای دوستدار با هابرماس مکاتبه نمودند.
فرزانه جان اگر وقت داشتید نامه‏ها را مطالعه کنید.

زمانیان دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 12:16 ب.ظ

سلام
به درد تاریخی و اسفناکی پرداخته اید. قبلا علل کتاب نخواندن ما ایرانیان را نگاشته ام.
اما فقط کتاب نیست که نمی خوانیم. بگذارید کمی مطلب را موسع ببینم. ما نمی خوانیم. کتاب نمی خوانیم. و هیچ متن دیگر را نیز نمی خوانیم. ما بیننده ی منفعل فیلم هستیم. اما فیلم را نمی خوانیم. ما خودمان را - طبیعت را - هستی را نمی خوانیم. خواندن اساسا به معنای تامل و اندیشه است. اگر چنین است مشکل ما صرفا این نیست که کتاب نمی خوانیم بلکه مشکل این است که هیچ چیز نمی خوانیم. ما اهل خواندن نیستم و این مصیبت بزرگی است.

فرزاد دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 12:34 ب.ظ http://www.3-405.blogfa.com

رو می کنم به آینه
جای خودم داد می زنم

درخت ابدی دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 12:50 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
چند سال پیش، ابوالحسن نجفی گفته بود که میانگین دایره ی لغاتی که روزنامه نگاران ما به کار می برند 800 کلمه س.
این موضوع نشون می ده که دنیایی که باهاش سر و کار داریم چقدر محدود و تکراریه.
تو جامعه ی ما خوندن ارزش محسوب نمی شه. راه های دیگه ای برای وقت گذرونی وجود داره که نیاز چندانی به درگیری ذهنی نداره. نتیجه هم مشخصه: رکود یا به تعبیر خودت، عقب موندن از جهان توسعه یافته. این از نظر ما عیب محسوب نمی شه.

میله بدون پرچم دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 01:51 ب.ظ

سلام
نکته مهمی است...
بی اختیار یاد آن حکایتی که در کتاب ادبیات در خصوص ابو سعید ابوالخیر داشتیم افتادم... رفته بود داخل مسجد برای خطابه, جمعیت زیاد بود و جا نبود , فردی فرزانه بلند شد و گفت به خاطر خدا بلند شوید و یک قدم جلو تر بروید... ابو سعید هم از آن بالا گفت همه حرف همین بود که این فرد فرزانه گفت و پایین آمد و رفت...
حالا حکایت ماست و آن جمله آخر

سیدعباس سیدمحمدی دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 03:19 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.con/

سلام علیکم.
جهان توسه یافته هم ظاهراً چندان راغب نیست نوشته های جهان غیر توسعه یافته را بخواند و ترجمه کند.
طبق کتاب
دربارۀ ترجمه
مرکز نشر دانشگاهی
1376
صفحه ی 62 و 63:
[در سال 1977]
86 درصد کل ترجمه هایی که در جهان منتشر شده است در کشورهای غربی به چاپ رسیده، و منابع آنها نیز غالباً غربی بوده است. به سخن دیگر، غرب هیچ تمایلی به دانش آموزی از جایی جز غرب ندارد.




شاید وبلاگ نویسها، آن اندازه هنر در نوشتن دارند، که هنر در خواندن دارند. یعنی «نوشتن» اگر به معنای «پخش کردن کلمات روی صفحه ی کاغذ یا روی صفحه ی اینترنتی» باشد، و فاقد فکر و تحقیق و دقت و سنجیدن جوانب و ... باشد، شاید آنچنان هنر نیست، و این گونه نوشتن، خواندنش هم همان گونه است.


من دوست دارم وبلاگ نویسهایی پیدا کنم که نوشته هاشان نسبتاً عمیق باشد و حساب شده باشد و آموزنده باشد. می گردم، شاید پیدا کنم


محسن صالحی دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 04:47 ب.ظ http://salehimohsen.blogfa.com/

انواع ابزار مدرن رو دور خودمونیم جمع کردیم اما از فکر مدرن چندان بهره ای نبردیم.

محمدرضا دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 06:13 ب.ظ http://mamrizzio3.blogspot.com/

سلام
اینترنت رسانه ای قابل اکتفا نیست. برای خبر گیری و خبر رسانی و حال و احوال و سرگرمی خوب است اما عمیق نیست. کم حوصله می کند...
آن وقت می رسد که می گویی بعدا می خوانم و باز می نویسی و می نویسی و...
به نکته ی بسیار خوبی اشاره کردی. کوتاه حگفتی برای جماعت بی حوصله. کاش این را بخوانند!

عاتکه دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 06:42 ب.ظ http://leaderofutopia.blogspot.com

خوندن خداییش یه ذره سخته...منم تنبلی میکنم.چمشام درد میگیره خب!

ققنوس خیس دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 08:39 ب.ظ

سلام
خیلی حرف درستی زدی ...
ولی من خوندن رو از خیلی کارای دیگه که گفتی بیشتر دوس دارم !

ماه تی تی سه‌شنبه 4 آبان 1389 ساعت 07:48 ق.ظ http://havvayeziba.blogfa.com

این پیش بینی غم انگیزی بود که یکی از د وستان نکنولوژیک من چندوقت پیش برای کتابخونه من کرد که دیگه این کتابخونه ها به درد نمیخورن و باید به ebook روی آورد! نخوندن یه مقوله است یه مقوله ی ناخوشایند و از بین رفتن کتابها هم مثل نامه ها یه مقوله ی دیگه. انگار دنیا داره به سمتی می ره که همه ی دلیستگی هامون را بگیره.
در مورد مطالعه هم که ای بابا. فرزانه جان تا حرف زدن مونده حیف نباشه آدم کتاب بخونه؟ با همه ی این احوال لجم می گیره از این پزی که برای پیشینمون می دیم ما ال بودیم و بل بودیم!

آره ماه تی تی جان
گذشته ما که اصلاً ال و بل هم نبود

نوایش سه‌شنبه 4 آبان 1389 ساعت 10:37 ق.ظ http://navayesh.blogfa.com

سلام . رسانه های تصویری قاتل تمدن های به دنیا نیامده است(چامسکی ) این نوع رسانه ها مانع برداشت عمومی و عمیق دانش وآگاهی است...
خاصه الان که مردم حوصله تماشای یه فیلم از اول تا ته رو هم ندارند!!

ضمنا تقدیر خدا نبود ما یکی از خواهران داشته تان باشین اما بسیار برایتان دل سوزاندیم اگر برادر لازم داشتید اطلاع دهید!!!

سلام
تقریباً سوختم از این همه دلسوزی
ممنون برادر

نوید سه‌شنبه 4 آبان 1389 ساعت 01:52 ب.ظ http://navidrabby.blogfa.com/

باخته ایم و نای بازی دوباره هم نداریم

ناجه گیلانی سه‌شنبه 4 آبان 1389 ساعت 01:55 ب.ظ

سلام فرزانه ، یاد یه فیلم خیلی جالب افتادم که خیلی وقت پیش دیده بودم و اسمش دقیق یادم نیست شاید فارنهایت نمی دونم چند بود ولی اسمش مهم نیست . موضوعش در زمانه ای و جامعه ای اتفاق می افتاد که داشتن و خواندن کتاب جرم بود ولی کسانی که عاشق مطالعه بودند و ارزش کتاب و خواندن و دانستن را می فهمیدند هر کدام یک کتاب را به طور کامل حفظ می کردند تا از بین نره و اسمشون می شد اسم اون کتاب . ما انسانها همیشه چیزی رو که داریم قدرش را نگه نمی داریم . من هم با این که یک کمی اهل دنیای مجازی و اطلاعات موجود در آن هستم کتاب را ترجیح میدم و برام یک جور اصالت و ارزش خاصی داره . بچه که بودم حتی کتابهای درسی را که مردم توی کوچه می ریختند می بردم خونه و البته بیشتر از همه فارسی و شعرهای اون را دوست داشتم . خلاصه این که گرچه شیوه های نوین به خصوص برای افرادی که مثل من در شهرستان زندگی می کنند و دسترسی به کتابهای روز ندارند خوب هستند ولی جای کتاب را نمی گیرند.
شاد و سلامت و پیروز باشی .

محسن پارسا سه‌شنبه 4 آبان 1389 ساعت 02:48 ب.ظ http://mohsenparsa.blogsky.com

سلام
من دوستی دارم که فقط در طول دوره تابستان حدود ۲ گیگ کتاب دانلود کرده است. به قول خودش صد سال طول می کشد تا بتواند فقط همه صفحه ها را روخوانی کند.

نیکادل سه‌شنبه 4 آبان 1389 ساعت 09:20 ب.ظ http://aftabsookhte.blogfa.com

سلام فرزانه جان
بی حوصله گی دلایلی دارد بس قابل تامل! دلایلی که نمی توان به سادگی از کنار آن گذشت.
مطالعه نکردن در جامعه ما حکایت حال آن جماعتی است که تا اندک وصفی از آن سوی دیوار نشنیده باشند -جز معدود کسانی از میان ایشان- کنجکاو سر کشیدن به آن سوی دیوار نخواهند بود.
مردم ما دچار جهل مرکب شده اند! نمی دانند دیگران چه یافته اند و این یافته ها چه سودی برایشان داشته، پس اشتیاقی هم به شنیدنش ندارند.نمی دانند و خبر هم ندارند که نمی دانند! لاجرم در جهل مرکب ابدالدهر بمانند.
البته این حکایت اکثریت است. اقلیتی هم هستند که جا دارد بهشان خرده گرفت و توقع بیشتری داشت.
سیه روز و سیه فکر آن کسی که به جای لذت از رهبری دانایان به تحمیق جماعت برای تداوم حضور خود دل خوش کرده است

حسین چهارشنبه 5 آبان 1389 ساعت 01:14 ق.ظ http://penfreedom.blogfa.com/

مطالعه کردن تقریباٌ بزرگترین تفریح برای منه،وهیجان انگیز ترین مورد ها ،قسمتها یی است که برای دوستان sms می کنی .
اما اینکه چرا متوسط مطالعه ی کتاب در کشور ما کمتر از سه دقیقه است واقعاٌ حیرت انگیز است

آمین چهارشنبه 5 آبان 1389 ساعت 01:45 ق.ظ http://ammiinn.blogfa.com

سلام
به گمان من این تغییر ذائقه یا دگردیسی رفتاری چندان هم چیز بدی نیست اگر که منتهی به همان کسب معرفت باشد. همان که به واسطه ابزار سنتی مثل کتاب عایدی مان می شد.
در دوران ما کسب معارف یا جذب آموختنی ها بی رحمانه و بی واسطه است. همانی که بمباران اطلاعات می نامیمش. و البته که چون منابع و ماخذ صدور این معارف حالا دیگر از محاسبه خارج است برای مخاطبینش هم اگر که حواس جمع نباشند سرگشتگی و حیرانی می آورد.

ن چهارشنبه 5 آبان 1389 ساعت 01:47 ق.ظ

یک مسلمان خود را مخلوق و بنده-ی الله می‌ پندارد. او باید به نادان بودن خود و دانا بودن خالق خود ایمان بیاورد تا مسلمان باشد. مسلمانی که ورای اوامر الله اندیشه کند مرتد بشمار می‌ آید.
مرتد پیشاپیش به مرگ محکوم شده است. به امر رسول الله، کشتن مرتد، دزدیدن ِ دارایی مرتد، دست درازی به زن ِ مرتد، به مسلمانان واگذار شده است
یک مسلمان از ترس آزادگی، با آزدگان جهاد می ‌کند، او از ترس ِ آگاه شدن، دگراندیشان را گردن می‌ زند تا مبادا، بندهای ایمان او سُست شوند. او می‌ ترسد که پرده-های نادانی و پسماندگی از دیدگاه او فرو بریزند و ناگهان گستره-ی هستی بر او روشن بشود و او از ناتوانی و فرومایگی-ی خود شرمسار گردد
روشنفکران ایران، کسانی که روزگاری از پیشتازان دانش در جهان بوده-اند، امروز از اسلامزدگی ، به پست ترین حکومت در جهان، یعنی ولایت فقیه، تن در داده-اند.

مردم ایران در تاریکخانه-ی اسلام به زهر خودستیزی آلوده شده-اند. آنها برای دشمنان خود، مردم ناکجای فلسطین، جانفشانی می‌ کنند و برای نابود ساختن نشان-های فرهنگ ایرانی می‌ جنگند. ایرانیان، پس از هزار و چهارسد سال بردگی، مردگان عرب را بر خود حاکم ساخته-اند، برای ویرانگران ایران و کشندگان نیاکان خود سوگواری می‌ کنند. آنها ایران را پیشاپیش، برای عربزاده-ای که او را از هیچ خلق کرده-اند، آماده می‌ سازند آنها با کیستی، که از فرهنگ ایران، روییده باشد پیوندی ندارند. بیشتر آنها بردگان الله هستند نه شهروندان ایران

سوره‌ی النساء،
آیه-ی 14
آیه-ی 84
آیه‌-ی 89

[ بدون نام ] چهارشنبه 5 آبان 1389 ساعت 11:22 ق.ظ

حکایت ما و مطالعه نکردنمان و عقب افتادگی فرهنگی مان شبیه حکایت همان خانی است که افتاد توی چاهُ برایش طناب انداختند که بگیرد و بالا بیاید نگرفت. پرسیدند چرا طناب را نمی گیری؟ گفت دستم به کمرم است. گفتند خب دستت را از کمرت ول کن و طناب را بگیر. گفت اگر دستم را از کمرم بردارم که از خانی می افتم!
حالا ما می دانیم که اوضاع فرهنگی مان چطور است و میزان مطالعه ی کشورهای پیشرفته در چه حد است اما باز یا دست از بزرگ منشی بازی برنمی داریم و می گوییم ما می دانیم تمام این چیزهایی را که توی کتاب ها نوشته یا یک کتاب را می خوانیم و تا سال ها همه چیز را بر اساس آن تفسیر می کنیم.

دمادم چهارشنبه 5 آبان 1389 ساعت 11:42 ق.ظ http://www.damadamm.wordpress.com

فرزانه جان فراموش کردم ُ کامنتو بی امضا و اسم گذاشتم. شرمنده

حامد چهارشنبه 5 آبان 1389 ساعت 12:10 ب.ظ http://deevane.blogfa.com

در مورد کتاب که وضعمون خیلی خرابه ، به طور میانگین ، تقریبا ً هیچکس کتاب نمیخونه !
از طرفی هم ، بارها شده وقتی تو مترو یا مکانهای عمومی داشتم کتاب میخوندم ، یکی اومده و اظهار نظرای عالمانه کرده درباره کتاب و نویسندش ، یا وقتی دوستی کتابخونه ام رو دیده شروع کرده به نظر دادن درباره کتابهای من ، حالا خودش یکیشون رو هم نخونده ها
یعنی هم کتاب نمیخونیم و هم نمیزاریم دیگران بخونن
من کلا از ebook خوشم نمیاد ، بوی کاغد نمیده . ولی وقتی باید برای خیلی از کتابها ، سالها صبر کنیم تا کاغذیش به دستمون برسه ، همین الکترونیکیش هم غنیمته.

امیر چهارشنبه 5 آبان 1389 ساعت 02:31 ب.ظ http://hana31.persianblog.ir/

اعتراف می کنم چیزی که گفتی در مورد من صادقه.یادمه کوری ساراماگو رو ده دوازده سال پیش یه شب تا 5 صبح خوندم ولی الان اینقدر حواس پرتم که اگر هم بخوانم گاهی باید یک صفحه را چند بار بخوانم.دلایل هم که تا دلت بخواهد...

امین چهارشنبه 5 آبان 1389 ساعت 02:42 ب.ظ http://jeninediroz.blogfa.com/

من قبلا زیاد روزنامه می خریدم اما الان از سایت های خبری استفاده میکنم
البته اضافه میکنم کتاب خانی سن مخصوص خود رو داره همین الان هم بچه های راهنمایی و دبیرستان زیاد کتاب های جور واجور می خوانند
من خیلی وقته که یه رمان یا کتاب مشهور نخوندم و مئتی است فقط خبر می خونم اون هم از نوع بدش

مهدی نادری نژاد چهارشنبه 5 آبان 1389 ساعت 03:06 ب.ظ http://www.mehre8000.blogfa.com

با سلام
سرکار خانم فرزانه
ترجیح می دهم از خود شروع کنم.
بهنگام مراجعه به وبنامه شما ترجیح می دهم بخوانم و بازهم بخوانم.

بهنام چهارشنبه 5 آبان 1389 ساعت 05:08 ب.ظ

در باب نظرتان در وب‌لاگ آزادی قلم
اما ، " تمامیت خواهی زیرپوستی " ؟! شماها دیگه هستید . من موسیقی مورد علاقه ام را گوش می دهم ، فیلم مورد علاقه ام را می بینم ، فصل خاصی از کتابی مورد توجه ام است ، کیهان برایم تمسخرآمیز است و ... خب ، حالا من در این وضعیت چه شده ام ؛ « تمامیت خواهی ، که تمامیتم زیر پوستم بود » . مردونه خیلی باحالیت .
مسئله این است : با طرح چند سوال ؛ من می خواهم در یک جمع روشنفکرانه فیلم « الو ، الو ، من جوجوام » را ببینم ، و بقیه می خواهند « اسرار دره ی جنی » را ببینند . چه باید کرد ؟ اگر هزینه برپایی این جمع شدگی با من باشد تا چه حد حق انتخاب دارم ؟ اگر من با اینها همراهی کنم و « اسرار دره ی جنی » را ببینم آیا حاضراند در گردهمایی بعدی با من همراهی کنند و « الو ، الو ، من جوجوام » را ببینند ؟ مطمئن هستم شمایی که مشغول مطالعه ی این متن هستید در باب من خواهید گفت : « مردک احمق ، هالوست ، الو الو من جوجوام » و بعدش پوزخند خواهید زد . هیچ با ادعایی در یک جمع این فیلم را نخواهد دید . خواهید گفت سفسطه نبافید . و هزاران چیز دیگر خواهید گفت . اما آیا شما با یک احمق همراهی می کنید ؟ حالا کی مورد تمسخر قرار می گیرد .
خانم شما با کسی که در باورتان اعمالش احمقانه است همراهی نمی کنید ، پس طبق مستندات خودتان تمامیت خواه هستید . آیا این استدلال من احمقانه است . نه این استدلال خودتان است . من باید موسیقی که در باورم احمقانه است را گوش دهم تا نکند تمامیت خواه جلو کنم ! .... بابا خیلی باحالیت .

نجیبه محبی چهارشنبه 5 آبان 1389 ساعت 05:25 ب.ظ

سلام

خواندن و فکر کردن هم عرض مردن است در اینجا ، چه برای کسانی که می خوانند چه آنها که نمی خوانند .
اینترنت خوب است برای انان که میخواهند هر چیزی یک کلمه یاد بگیرند و بی عمق مدام زوزه نادانی شان را به خورد خلق الله بدهند ، نظیر این جماعت را زیاد دیده ام کتاب نمی خوانند فکر نمی کنند و فقط مهمل می بافند .


برزین چهارشنبه 5 آبان 1389 ساعت 08:10 ب.ظ http://naiestan.blogsky.com

سلام
موضوع جالبی است
قبلا هم اگر اشتباه نکنم حسین (کیمیای همراهی) همچین موضوعی را به بحث گذاشته بود . معتقدم نخواندن ما ریشه در مسائل روانشناختی ، جامعه شناختی ، سیاسی و تاریخی دارد

از حیث روانشناختی نیاز به خواندن و آگاهی را در خود احساس نمی کنیم . باور فرهنگی ما ریشه در تفکر جبر گرایی دارد . با اعتقاد به قسمت وضعیت موجودمان را توجیه می کنیم . این گونه نیست که هر اتفاقی در جهان اطراف ما ذهنمان را تحریک کند تا دنبال آموختنش برویم .

از حیث جامعه شناختی ، مطالعه و خواندن هیچ ارزش و هنجاری را در جامعه ایجاد نمی کند . موجود ثروتمند و مرفهی با هر سطح از آگاهی و دانش بیشترین ارزش را در جامعه ما داراست

خرافه گرایی تخدیر ذهن ها و سعی در پایین نگاه داشتن اگاهی جامعه هم ریشه سیاسی دارد و هم ریشه تاریخی .
به نظرم اینها مهمترین عوامل این معضلند

هادی حلاج چهارشنبه 5 آبان 1389 ساعت 11:59 ب.ظ http://www.delaqe.blogfa.com

بنده هم مدتی پیش از این وضع به به و چه چه گفتن بلوگ نویس ها گلایه کرده بودم ولی میبینیم که تبدیل به یه ویروس شده...

نوشینه پنج‌شنبه 6 آبان 1389 ساعت 06:09 ب.ظ

کاملا موافقم

شیطان پنج‌شنبه 6 آبان 1389 ساعت 11:34 ب.ظ http://lilo5000.persianblog.ir/

خوندم ... مطلب جالبی بود ... اومدم سلام کنم .. حالا میام درست میخونم ...

سلام

این آمار قبل ازهر چیزی واقعیت جامعه رو نشون میده که اصولا اکثر ایرانی ها اهل خوندن و تعمق کردن نیستند .. تا چلوکباب هست و سریالهای کپی شده قلابی و نشستن و غیبت اونهایی رو کردن که نیستند کی حوصله خوندن داره ...
حالا از هر کتابی یکی دوتا جمله حفظ میکنم و گاهگاهی لازم شد میگم که فکر کنی خوندمشون ... روشنفکرم دیگه ...

مرمر جمعه 7 آبان 1389 ساعت 12:10 ب.ظ http://marimosh.blogspot.com

دقیقا مشکلی که من با شخص خودم دارم و هی میخوام حلش کنم..
و جمله اخرت حرف رو تمام کرد... دقیقا ما ابزار و کلید ورود به جهان توسعه یافته رو باخته ایم(حتی گم هم نکردیم چون اصلا نداشتیم)

ن یکشنبه 9 آبان 1389 ساعت 03:24 ق.ظ

کاراصلی ادیان
پرورش نادانی و گسترش حماقت است

اگر مذاهب آمده اند زندگی را بهتر کنند
که صلح و دوستی ایجاد کنند
که آرامش بدهند
و...و...و...ولی نه اینکه توانایی این کارها
را نداشتند بلکه زندگی را هم برهمه تلخ وحرام
کردند.

راثی پور یکشنبه 9 آبان 1389 ساعت 09:47 ق.ظ http://rasipoor.blogfa.com

سلام و عرض ادب
ممنون از سرزدنتان
من متاسفانه جز در رشته درسیم در سایر زمینه ها بسیار کتاب خوانده ام و حتی بسیاری از مطالب را جز مطالب مربوط به رشته درسیم در سایتها بطور کامل می خوانم.
یادش بخیر یک بار در مورد موضوعی کنفرانس می دادم و استاد بسیار کم حوصله ای داشتم .بدلیل خشکی بحث و البته بد کنفرانس دادن من همه چرتشان برده بود. بحث در مورد یهودیان اشکنازی شد.یکی از دوستان سوالی در مورد آن کرد مثل اینکه فرصت مناسبی برای اظهار فضل من آمده بود که کتاب خزران را در باره نژادهای یهودی صحبت می کند را کاملا خوانده بودم.لذا شرح بسیطی در مورد نؤادهای یهودی اشکنازی و سفاردیم دادم.استاد که چرتش پریده بود گفت کاش اینقدر که به مسائل حاشیه علاقه داشتید به درستان نیز داشتید

محمد ح یکشنبه 9 آبان 1389 ساعت 11:02 ق.ظ http://dustam.blogfa.com

دوست من سلام
نمیدونم چرا ما ایرانیها حال هیچ کاری رو نداریم و فقط خوردن و خوابیدن و چشمی نشیم فیلم نگاه کردن برامون سخت نیست؟! خواندن کتاب که جای خود داره! حداقل موقع فیلم نگاه کردن چشم یک جا خیره است اما موقع کتاب خواندن هی باید بیاد اول خط هی باید بره آخر خط و باز چنین کرد. وبلاگا رو هم میخونیم تا وبامون رو بخونن

الیاس یکشنبه 9 آبان 1389 ساعت 02:45 ب.ظ http://eco792.blogfa.com

خواندم به به چه متن جالبی
نه جدای از شوخی نه اینکه ما خود را عالم می دانیم و از فهم چیزی کم ندارین همیشه از خواندن در گذریم. نسل ما نسل عجله های بی مورد است

دوست یکشنبه 9 آبان 1389 ساعت 06:54 ب.ظ

اگر مخالفان خود را به‌ پای چوبه‌ی اعدام می کشانی ! بدان‌ صاحب عقلی هستی بسان طناب .
و اگر مخالفان خود را به‌ زندان می فرستی! بدان صاحب عقلی هستی بسان قفس .
و اگر با مخالفان خود به‌ جنگ درمی افتی! بدان صاحب عقلی هستی بسان چاقو .
و اما اگر با مخالفان خود به‌ بحث و گفتگو می پردازی و آنها را متقاعد می سازی و به‌ سخنان حق آنها قناعت می کنی! بدان صاحب عقلی هستی‌ بسان عقل

سیدعباس سیدمحمدی یکشنبه 9 آبان 1389 ساعت 08:35 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
در صورت تمایل در گفت و گوی ذیل

http://cheshmejoo.blogfa.com/post-401.aspx

شرکت کنید.

حسین دوشنبه 10 آبان 1389 ساعت 06:26 ب.ظ http://kimiyaa.blogsky.com

جانا سخن از دلِ ما می‌گویی!
عالی بود
سپاس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد