دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

بگذار بتابد...

روشنگری به جریانی فکری گفته می شود که در قرن هجدهم زمینه های دوران گذاربه مدرنیته  جهان غرب را فراهم کرد و در تمام  زبان های اروپایی این دوره به عنوان یک درخشش تعبیر شده است .

 

کانت یکی از جامع ترین تعاریف روشنگری را بجا گذاشته است .

 

"روشنگری رهایی انسان است از ناپختگی ای که خود مسبب آن است "


در این جا ناپختگی  یعنی ناتوانی انسان در اینکه بدون هدایت دیگری هوش و استعداد خود را بکار گیرد.

شعار روشنگری از نظر کانت چیزی جز جرات و شجاعت استفاده از عقل نیست .

 

او می گوید محدودیت های سیاسی مانع آمدن روشنگری به میان انسانهاست و استفاده همگانی از عقل یک فرد همیشه باید آزاد باشد و فقط این گونه می توان روح اصلاح و روشنگری را در جامعه دمید.

 

کانت روشنگری بود که محدودیت های متافیزیک را نظام مند کرد . او می اندیشید که تمامی گمراهی های متافیزیک پیشین را زدوده است و حقیقت به هدفی دست یافتنی تبدیل شده است .

 

امروز می دانیم که حد اقل برای ما این گونه نیست . ما حتی وارد عصر روشنگری هم نشده ایم . بنیادگرایی ، ترس و خرافه   ظاهراً هنوز در حال خودنمایی اند.

 

از نظر من الگوهای عصر روشنگری بیشتر از همیشه  مورد نیاز ماست . پروراندن این الگوها کار اصلاح گرانی است که از ابزار نقد و استدلال و بحث و گفت و گو  بیشترین بهره را می برند.

 

در آخر بر من معلوم نیست چه ارتباطی بین این تلویزیون و روشنگری هست ؟


پ.ن : دوستی مطرح کرده است ، آیا الگوهای روشنگری هنوز هم در غرب حمایت و تبلیغ می شوند؟

پاسخ من مثبت است . هابرماس احتمالاً جدی ترین مدافع تداوم اعتبار برنامه روشنگری در دوران معاصر است .


"اندیشمندان دوره روشنگری همواره به گزاف انتظار داشتند که علم و هنر نه فقط علوم طبیعی را به پیش خواهد برد بلکه فهم عمیق تری از خود این علوم و جهان را نیز بدست خواهد داد. اخلاق پیشرفت خواهد کرد، عدالت نهادها و حتی سعادت وجود انسانی نیز محقق خواهد شد. قرن بیستم این خوش بینی را در هم کوبیده است ... آیا تلاش ما باید این باشد که از اهداف عصر روشنگری هر چه قدر هم که ضعیف باشند حفاظت کنیم یا  آن که باید کل پروژه مدرنیته را موضوعی از دست رفته به شمار آوریم ؟ "


یورگن هابرماس / مدرنیته در برابر مدرنیته / 1981



نظرات 26 + ارسال نظر
دخ شب سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 12:09 ب.ظ http://baby75.blogsky.com

جالب بود
اگه وقت کردی یه سری به منم بزن

آی سودا سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 04:06 ب.ظ http://secondwindow.blogsky.com

سلام
خرافه و ترس شاید نسبی باشه. در یه عده بیشتر یه عده کمتر یا عده ای کلا بی اعتقاد باشن. در اینجا باید روشنگری را در یک جامعه در نظر گرفته باشه نه در یک فرد . این طور نیست؟
میشه بنیاد گرایی را بیشتر باز کنی؟

سلام آی سودا جان
روشنگری مختص فرد و جامعه نیست در هر دو می تواند باشد .
مرزها ی فرد و جامعه البته هم پوشانی دارند و از هم متاثرند از نظر من

بنیادگرایی را این طور تعریف می کنم : رجوع مداوم به یک قرائت بخصوص از یک عقیده و تعصب ورزیدن بر آن

علیرضا سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 05:44 ب.ظ http://khateratezolmat.blogspot.com/

سلام
خوندم
خدافز

خدافض

سیدعباس سیدمحمدی سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 06:25 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
اصلاحگران ما اول باید بروند سه روز در هفته در روزنامه ی کیهان درس بصیرت بخوانند

***
دوران
قرون وسطا
و
روشنگری
و
مدرنسیم
و
بعد از مدرنیسم
لزوماً در جوامعی غیر از غرب، نباید ایجاد شود و طی شود. سلسله ی

«...
یونان باستان
و
رُم
و
قرون وسطا
و
روشنگری
و
مدرنیسم
و
بعد از مدرنیسم
...»

سیر ِ طبیعی و حتمی ی تمدن و فرهنگ تمام جوامع بشر نیست.

اعتنا به عقل، و تقویت عقل، ظاهراً در هر زمان و مکان برای هر بشری خوب است و نیاز بشر است.

البته که سیر طبیعی و حتمی هر تمدن و جامعه ای نیست .
ولی الگوی روشنگری همان جمله آخرتان است و همیشه مطلوب

آی سودا سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 07:52 ب.ظ http://secondwindow.blogsky.com

به سید عباس
حالا این قسم را بخوره قبوله؟ اگر یکی بیاد اینجا بنویسه قسم می خورم یعنی زبانا و قلبن قسم خورده؟
حالا اگر کسی قسم دروغ بخوره چی؟ دود میشه؟

ولی بنا به آی پی صحیح است. من مخاطبی داشتم که ادعا می کرد یک وبلاگ گروهی داره. من بهش ثابت کردم که هردوشون یکی هستند. مگر اینکه هردو کنار هم نشسته باشند و یکی در میان از کامپیوتری استفاده کرده باشند. چون حتی فاصله زمانی کامنتها کم بود. از طرف دیگه در امارگیر وبلاگم مشخص کردم که حتی یکبار این وبلاگ توسط ان آی پی باز شده و فرض دوم فرد که ادعا می کرد دو نفر بودند نیز به خطا رفت.
و البته مجدد اثبات کردم آن وبلاگ دوم نیز با آن اولی یک مخاطب دارد.
چطوره آن مادر نقطه و پدر نقطه هم بیایند ادعای حیثیت کنند و بگویند ما مش اسمال نبودیم.

علایی سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 09:31 ب.ظ http://eshragh-e-sohrevardi.blogsky.com/

سلام

نقل قول کرده اید:
«محدودیت های سیاسی مانع آمدن روشنگری به میان انسانهاست و استفاده همگانی از عقل یک فرد همیشه باید آزاد باشد و فقط این گونه می توان روح اصلاح و روشنگری را در جامعه دمید.»

این کلمات بسیار سنجیده و بجا می باشد اما:

ِآیا اکنون در همان غرب اجازه تفکر تا چه حد به انسان داده میشود؟

بمباران تبلیغاتی غولهای رسانه ای در غرب تا چه اندازه اجازه تفکر به انسان غربی میدهد؟

در این شکی نیست که در بسیاری از موارد انسان غربی
می تواند دایره اندیشه را بسط دهد اما با عوامل رسانه ای اندیشه ها را محدود کرده اند.
محدودیت زشت است از هر طرف و به هر شکل که باشد .هم اینجا هم آنجا.

با احترام

سلام
همین طور است .
مدلی که بیان می کنید کمی آرمانی ست . بهر حال با تمام توان باید بسوی مطلوب تر شدن رفت .
فراموش نکنید که غرب اتوپیا نیست . در مقایسه نسبی برخی کشورها از برخی دیگر بهترند آیا اگر بخواهیم بسوی مطلوبیتی که آن کشورهای بهتر کسب کرده اند برویم با الگوهایی که می یابیم ایرادی وارد است ؟

درخت ابدی سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 09:35 ب.ظ http://eternaltree.wordpress.com

سلام.
لازمه که بین عقل ابزاری و عقل انتقادی تمایز قائل شیم. ما بیش‌تر از هر چیزی به دومی احتیاج داریم.

سلام
دقیقاً حرفت را تصدیق می کنم . بیش از هر چیز محتاج نقدیم برای همین نوشته ام بگذار بتابد ...

برزین چهارشنبه 24 آذر 1389 ساعت 12:40 ق.ظ

سلام
لازمه روشنگری ، فراخ کردن حوزه پرسشگری است ، روشنگری با تعبیه خط قرمزها مشکل دارد . شاید به همین دلیل است که برخی نسبت به هر واژه ای که پسوند یا پشوندش " روشن " باشد مشکل دارند .

سلام
پرسش از آگاهی می زاید.
البته این تلویزیون نشان می دهد که با واژه اش مشکل ندارند .

امیر چهارشنبه 24 آذر 1389 ساعت 02:48 ب.ظ http://hana31.persianblog.ir

در مورد "روشنگری" از جنبه های مختلف و جالبی می توان بحث کرد.مثلاً اینکه چرا ما دوره ای مشابه روشنگری نداشتیم یا اینکه آیا امروز در کشورهایی که روشنگری را تجربه کردند هنوز هم الگوهای آن دوره تبلیغ و حمایت می شود یا نه و اگر از طرف جریانات روشنفکری حاکم در آنجا این کار انجام نمی شود( به نظر من پست مدرنیسم نه ادامه ی مدرنیسم و روشنگری بلکه از بسیاری جهات نفی روش و سنت آن بود) چرا نمی شود و ... .
دلایل بسیاری در مورد اینکه چرا ما وارد دوره ای که در آن عقل و علم جای جادو و جنبل و خرافه را در حیات اجتماعی مان بگیرند نشدیم ارائه شده است.تاخیر در انقلاب صنعتی(اختلاف نظر در مورد اینکه در ایران الان هم اتفاق افتاده یا نه وجود دارد) و جایگزینی اقتصاد تولیدی مبتنی بر صنعت و کشاورزی مدرن به جای اقتصاد دلالی و رانتی و مصرف کننده و کشاورزی سنتی و خرده مالکی،سیاست های دول پیشرفته تر که بر سر بازارهای ایران و به دست گرفتن افسار سیاستمدارانش کشمکش داشتند،نقش مذهب و قشر روحانیت در شکست و انحراف آرمان های جمهوری خواهانه و مشروطه،اختلافات قومی و مذهبی موجود درون کشوری که انسجام و اقتدار یک دولت-ملت مدرن را هرگز پیدا نکرد،غیاب بورژوازی انقلابی و پی گیر در مقابل نفوذ و قدرت ملاکین و زمینداران و روسای ایلات و عشایر و شخصیت های قومی-مذهبی،شیوه ی تولید آسیایی و تمرکز گرایی اقتصادی و اجتماعی ِ تاریخی آن،فساد و دیکتاتوری سیاسی که باعث شکل نگرفتن احزاب و گروه های مردم نهاد و سرکوب آزادی های مدنی شد،سیاست ها و عملکرد غلط و ناکارآمد سران احزابی(مثل حزب توده و جبهه ملی) که پایگاه اجتماعی به نسبت گسترده ای کسب کرده بودند و نتوانستند از آن بهره بگیرند،عروج اسلام سیاسی سوار بر جهل و توهم توده ها از سال 57 ، روشنفکرانی که هرگز نتوانستند نقش و عملکرد امثال دیدرو و ولتر و هابز و ... را داشته باشند و دلایل ریز و درشت بسیاری که می توان ارائه کرد باعث شد تا وضعیتی داشته باشیم که به قول شما هنوز هم بنیادگرایی و ترس و خرافه در حال عرض اندام اند.

جرات و شجاعت در سایه ی آزادی و همبستگی و شادی می بالند نه در خفقان و اسبتداد و غم زدگی سرزمین پر ادبار ما.

سلام
پست مدرنیسم مرحله ایست که انسان مدرن می آموزد با آشفتگی ها و معضلات مدرنیته زندگیش را سر کند.
من فکر می کنم پست مدرنیسم رادیکال باز گشت به روشنگری است . در مورد اینکه جریان روشنگری هنوز در غرب تبلیغ و حمایت می شود یا نه ؟ پی نوشتی به متن افزودم .

موانع ورود ما به آن دوره بسیارند که برخی را گفته اید .

ضمناً چنانکه آقای سید محمدی گفته اند من هم فکر می کنم جبری تاریخی در پیمودن همان مسیر برای ما وجود ندارد .

آمین چهارشنبه 24 آذر 1389 ساعت 04:20 ب.ظ http://ammiinn.blogfa.com

اگر اندیشه را چهار قسم کنیم، تنها یک قسم آن "درایت" و باقی "هراس" خواهد بود.
(هملت. پرده 4. صحنه 4)

امیر چهارشنبه 24 آذر 1389 ساعت 09:01 ب.ظ http://hana31.persianblog.ir

- اندیشمندان روشنگری فرزندان زمانه ی خود بودند.آنها سخنگوی جهان و ارزش هایی بودند که در ابتدای راه بود و نمی توانستند یا نمی خواستند تناقض و تعارض هایش را برجسته کنند.این نقد به آنها از منظر ما که امروز به قضیه نگاه می کنیم ضروری و به جاست.خوش بینی و باور به پیشرفت در نزد آنها و حتا نزد مارکس که بعدتر کلیت جامعه ی سرمایه داری را به چالش کشید امری مشهود است.آنها آشویتس را ندیده بودند تا با آدرنو هم کلام شوند که: دیگر شعر سرودن امری بیهوده است.من از خصلت هایی از آن دوره دفاع کردم که در مقابل گذشته شجاعانه قد علم کرد و به نقدش کشید.اینکه اخلاق پیشرفت نکرد و عدالت مستقر نشد و جنایت تئوریزه و بمب اتم به نام پایان جنگ بر سر مردم ریخته شد و بسیاری بلایای دیگر امری پر واضح است و این وظیفه ی ماست که چرایی وچگونه گی اش را به بحث بنشینیم.
- گذار ما به چنان دورانی نه تنها غیر اجباری بلکه غیر ممکن است.هیچ تحول فرهنگی را با دستور و تبلیغ و ترویج نمی توان حمایت و حاکم کرد مگر اینکه این تحول با سیر کلی حرکت اجتماعی هماهنگ باشد.در بهترین حالت ما می توانیم و باید الگوهایی مثل خردورزی و دنیوی کردن عرصه ی عمومی را به عنوان میراث گرانبهای مدرنیته با دیدی انتقادی تکمیل و تبلیغ کنیم.
- اما اشاره ی من به اینکه آیا الگوهای روشنگری هنوز هم در غرب حمایت می شوند یا نه مربوط به دوره ای است که یک دهه پس از آنکه هابرماس "مدنیته در برابر مدرنیته" را نوشت آغاز می شود.آنگاه که حول صدای فوکویاما،هانتینگتون و لیوتار بیشتر از هابرماس مانور می شد.البته امروز که غبارهای برخاسته از فروپاشی بلوک شرق و قداره کشی تاچریسم و ریگانیسم و جنگ طلبی نئو کان ها فرو نشسته دوباره جا برای انصاف و حقیقت هم بیشتر باز شده.

قبول دارم دنیای امروز ما باید جسارت برخورد با واقعیت ها را داشته باشد و برای تجدید نظر و نقد هر چیزی آماده باشد.
حتی پروسه دنیوی کردن عرصه های عمومی و خرد ورزی

مسعود چهارشنبه 24 آذر 1389 ساعت 11:08 ب.ظ http://brightside.blogfa.com

"شعار روشنگری از نظر کانت چیزی جز جرات و شجاعت استفاده از عقل نیست ."

بنظر می رسد روشنگری دوره ای است که استفاده از عقل به مراتب بیشتر از قبل توسعه یافته است. در مورد اخذ آن بعنوان یک الگو تردید دارم امکان پذیر باشد. چیزی که الان در این سرزمین مشاهده می کنیم مخلوط درهمی است از مفاهیم و سبک ها و سلائق که روی تفکر منطقی ای بنا نشده و نمی توان نامگذاری مناسبی هم برای آن در نظر گرفت. آنچه که بنظرم نیاز داریم، جرات و صداقت در برخورد با مفاهیم و قضایا است. پرهیز از خود فریبی و اصرار بر فهم درست موضوع و زیر بار هر حرفی که با شدت و حدت یا با استفاده از عواطف و احساسات و تبلیغات مدام عرضه می شود نرفتن و "دقیق بودن" به معنای راستین کلمه و ابهام را نپذیرفتن و کلی گویی و مصلحت و این قبیل تمایلات را کنار گذاشتن و دیدن و خوب دیدن آنچه که واقعا "هست" و آنچه که "واقعا" هستیم. مطلق و جهانشمول نکردن آنچه که داریم، دریافتن ارزش هایی که هست و خوب دیدن محدودیت ها و خطاها و.... اما این راه طولانی است. بیش از هر چیز به شکیبایی نیاز دارد و عشق.

عشق به آنچه که هست مستقل از ما و پیشینۀ ما و ... عشق و احترام به وجود مستقل واقعیت ها و تواضع و فروتنی در برابر هر آنچه که نهایتا تشخیص داده می شود که "درست و واقعی" است.

شاید بتوان همۀ اینها که اشاره شد، استفاده از عقل هم نامید. اما در این صورت به تفسیر بیشتری نیازمند خواهد بود.

حقیقتاً از صراحت کامنت تان استفاده بردم .

می توانم بگویم آنچه بر آنها تاکید کرده اید :
"پرهیز از خود فریبی و اصرار بر فهم درست موضوع

دقیق بودن" به معنای راستین کلمه و ابهام را نپذیرفتن

مطلق و جهانشمول نکردن آنچه که داریم..."

از بهترین تفسیرهایی است که تاکنون برای استفاده از عقل شنیده ام .

ابراهیم ابریشمی چهارشنبه 24 آذر 1389 ساعت 11:41 ب.ظ http://avakh.blogsky.com

چندی پیش بود که گفت-و-گویی از راسل را می‌خواندم. در جایی از راسل پرسشی با چنین مضمونی پرسیدند که "تو که عمری منکر خدا و آخرت بودی، اگر حالا مردی و دیدی که خدا و آخرتی هست چه می‌کنی؟ آیا نگران نیستی؟"
راسل پاسخ شیرینی به این پرسش گفت که به گمان مضمون جدی عصر روشنگری در آن نهفته، او از خبرنگار (که مسیحی بود) پرسید: "خدای شما عادل است؟"
خبرنگار گفت: "آری". راسل هم گفت: "پس بی هیچ نگرانی و بیمی خواهم مرد! حتا اگر خدا و آخرتی باشد".
او افزود: "اگر خدای شما عادل باشد، پس یا براهین اثبات خود و آخرتش را باید دقیق‌تر می‌آفرید یا ذهن مرا کودن‌تر که به این ادله راضی شود. حال که چنین نکرده، پس عدالت‌اش ایجاب می‌کند که انتظار چنین ایمانی از من نداشته باشد..."(نقل به مضمون)
حقیقت آن است که روشن‌گری عصر کفر و الحاد نیست. روشن‌گری جایی است که عقل خود-بنیاد نامقدس بشری به کار می‌افتد و "وظیفه" بشر رویاروی بشر، محور قرار می‌گیرد.
شاید این بشر مستقل، گند بالا آورد، اما خود "مسئول" این کرده‌ی خویش است.
پاره‌ای از شعری از شاملو که در زیر می‌آورم، به نظرم مغز روشنگری است:
"انسان زاده شدن، تجسد وظیفه بود...."
آری، روشنگری عصر زایش انسان و وظیفه‌ی انسانی اوست.
در دیار ما که دیری است، هر انسانی مرده به دنیا می‌آید، پس آفتاب روشنگری، طلوع نکرده، غروب می‌کند.
نکته‌ای هم در باب پست مدرنیسم بگویم،که البته شما هم به نیکی به آن اشاره داشتید. پست مدرنیته، عصر دوران انسانی است که مدرنتیه را با بحران‌هایش می‌فهمد. نکته آنجاست که از دل سخن هیچ پست مدرنی، نه فوکو، نه دریدا، نه هیدگر و .... سودای بازگشت به سنت شنیده نمی‌شود. اینان به همان گندهایی اشاره می‌کنند که انسان مدرن بالا آورد و حالا باید خود، وظیفه‌ی آن را به گردن بگیرد و آن را پاک کند.
حتا هیدگر اومانیست ستیز هم، بنیان فلسفه وجودی خویش را نه خدای بی‌جهان و بی‌زمانِ ناکران‌مند، که دازاینی (هستنده-در-جهان)ی می‌داند که در زمان‌مندی و کران‌مندی است.

من هم نقل قولی مشابه از راسل خوانده بودم که نشانه قدرت منطق ذهنی اوست و بخاطرم مانده است :
"اگر هم خدایی وجود داشته باشد ، اگر بخواهد عده ای را به صرف اینکه در هستی وجود وی تشکیک یا تردید می کنند بیازارد یا خود رنجیده خاطر شود، خدایی متکبر و خودبین خواهد بود."

هیچ گاه نمی توان از صفر شروع کرد و همین است که باید به دستاوردهای مدرنیسم بها داد و همین است که هیچ گاه سخنی از باز گشت به سنت ترقی خواهانه تلقی نمی شود.
روشنگری و بدنبال آن مدرنیسم همواره می تواند خود را نقد کند و در پیکر بندی های کم نقص تر ارائه کند.

اگر چه وضع ما پیچیده تر است و ناچاریم با تحولات گسترده اجتماعی و مسایلی که دایماًدر حال تغییرند سر کنیم اما منابع فکری و ارتباطی ما اکنون بسیار اصلاح یافته تر از گذشته است و تنها همین غنیمت بزرگی است .

دوما چهارشنبه 24 آذر 1389 ساعت 11:43 ب.ظ http://dooma.blogfa.com/

خرافه پرستی آنقدر در ایران رواج دارد که اگر در برابرش بایستی می گویند کفر نگو!
وقتی همه چیز را با دین قاطی می کنند نباید انتظار بیشتری داشت...

سید حسینی چهارشنبه 24 آذر 1389 ساعت 11:44 ب.ظ http://www.globalist.blogfa.com

سلام
مدرنیسم تبعات و نتایج مثبتی هم داشته اما در کشور ما چون قرار نیست هیچ چیزی بر مبنا و اساس درستی پیش برود گروهی می کوشند تمام نتایج آن را نادیده بگیرند گروهی دیگر هم پست مدرنیسم را موجد تمام اهداف مثبت می دانند اما به نظر من باید به هر دو نظر داشت و پس از بررسی ها به یک جمع بندی درست از هر دو رسید.

سلام
گمان می کنم ما فقط از برخی لوازم و محصولات آن استفاده می کنیم همین !
بدیهی است که این معادل مدرن شدن نیست

سیدعباس سیدمحمدی چهارشنبه 24 آذر 1389 ساعت 11:53 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.

شما گفته ای:

«ما حتی وارد عصر روشنگری هم نشده ایم»


من گفتم:

«اعتنا به عقل، و تقویت عقل، ظاهراً در هر زمان و مکان برای هر بشری خوب است و نیاز بشر است.»

شما گفتی:

«الگوی روشنگری همان جمله آخرتان است و همیشه مطلوب»


سیدعباس سیدمحمدی:
ببخشید. ببخشید. آیا به جای پاراف کردن کامنتها، و به جای پی نوشت نوشتن بر مقاله، از ابتدا یک مقدار سعی کنید محکم قدم بردارید در مقاله نوشتن؟
طبق قسمتهای مختلف سخنان شما، شما ظاهراً روشنگری و دوران روشنگری و الگوی روشنگری را، اعتنا به عقل و تقویت عقل می دانی، و از طرفی، می گوئی ما حتی وارد عصر روشنگری هم نشده ایم، که ظاهراً یعنی ما به عقل اعتنا نمی کنیم و عقل را تقویت نمی کنیم.
«ما»، که مفتخریم به این ادعای شما، یعنی چه کسانی؟
«آنها»، که مفتخرند وارد روشنگری شده اند، و بلکه احتمالاً از روشنگری هم گذار کرده اند، یعنی چه کسانی؟
آیا آحاد مردمان کشورهای انگلیس و فرانسه و آلمان و ایتالیا و ... به عقل اعتنا می کنند و عقلشان را تقویت می کنند، و ما هنوز حتا به مرحله ی اعتنا به عقل نرسیده ایم؟
ماجرای افکار و آراء فلسفی، از فارابی تا هم الان، در ایران تداوم نداشته؟
عقل و تعقل و عقل ورزی، کم و بیش، از لحظه ی اول تا الان همراه با تمام انسانها بوده. چرا اعتنا به عقل و تقویت عقل را، خاص غرب و دوران روشنگری بدانیم، و بگوییم «ما» هنوز حتا وارد دوران اعتنا به عقل و تقویت عقل (توجه کنید که استنباط از بیانات شما این است) نشده ایم؟
شما جریانات فلسفی ی غرب و شرق را داری مقایسه می کنی، یا آحاد مردم شرق و غرب را؟
در هر دو حالت، من با مدعیات شما مخالفم.

سلام
چرا خیلی بهتر است از ابتدا نوشته ام محکم باشد .
اما اگر خواننده ای نکته ای مهم را یاد آوری کند یا بپرسد ایرادی دارد آن را به نوشته ام اضافه کنم ؟ حتی مقاله نویس های قهار هم نوشته هایشان را باز بینی می کنند من که البته جای خودم دارم

ما که میگویم منظورم اکثریت انسان هایی است که از گذشته تا کنون در جغرافیای ایران زندگی کرده و می کنند . من ابداً خودم را از جمله ام استثنا نمی کنم ولی شما واقعاً حق دارید چنین کنید اگر غیر از این می اندیشید.

من این طور فکر می کنم که ما بیشتر اوقات بجای روبرو شدن با حقایق دوست داریم در خلسه فرو برویم و افتخارات ریز و درشت ، واقعی و غیر واقعی را زیر لب مزمزه کنیم و برایشان نوشابه باز کنیم .
اما نوبت انتقاد و عیب جویی که می شود همه جهان را مقصر قلمداد کنیم الا خودمان و افکار خودمان .

شما در تقسیم غرب و شرق معنای جغرافیایی آن را کنار بگذارید . به قول دکتر سروش چنین کاری مغلطه است . او غرب را یک کل متشکل از چند کشور نمی داند اگر غرب را یک کل واحد بگیرید یا مجبورید آن را تماماً بپذیرید یا ردش کنید.
پس با فرد شرقی و فرد غربی مواجهیم .

من حرف او را قبول دارم که می گوید زمان و محل تولد معیار ارزشی برای اندازه گیری حقانیت و درستی عقیده ای نیست .

ما هم اعتنا به عقل و ابن سینا و فارابی داشته ایم اما عقل ورزی آنان دوره ای را که منجر به نتایج ملموس و فرهنگ ساز بشود به هر دلیلی ایجاد نکرده است .

زمانیان پنج‌شنبه 25 آذر 1389 ساعت 12:49 ق.ظ

سلام
تاریخ مغرب زمین و جریان های فلسفی آن دیار نشان می دهد که عقل در آن سرزمین محترم شمرده می شده است و این گونه نیست که رجوع به عقل از عهد رنساین شروع شده باشد . در این صورت تاریخ فلسفه و فیلسوفان را چگونه می توان تبیین کرد. ؟
اما به نظر می رسد در عصر روشنگری عقل خودبنیاد و عقلی که از زیر چتر دین بیرون آمده باشد - مهمترین وجه این نوع عقلانیت بوده است. در عهد رنسانی - دین - لاجرم عقل را در کنار خود نشاند و البته دیری نپایید که عقل - جا را بر دین تنگ کرد و او را از صحنه خارج کرد. حکومت بلامنازع دین به پایان رسید و نوبت حکومت عقل رسید. این بار این عقل بود که بر تخت فرعونیت می نشست. پس از طی شدن دوره ی مدرن - اینک نوبت پسامدرنی فرا می رسد. جریان فلسفی که عقل را از بالا به زیر می کشاند و قطعیت او را می ستاند.
اینک در غرب - نشانه هایی دیده می شود که دین و عقل با رعایت حدود یکدیگر - همزیستی مطلوبی را تجربه می کنند و پا را از گلیم خود بیرون نمی نهند. نزاع دین و عقل - کاهش یافته است زیرا پروژه ی حذف رقیب - از زندگی جاری به پایان رسیده است

سلام
متوجه نمی شوم کدام جریان فلسفی پسا مدرنی عقل را از بالا به زیر می کشاند؟
شاید منظورتان نقد عقلانیت ابزاری است که سطح نگری و الگو سازی و رویا سازی از عواقب آن بوده است .

ناجه گیلانی پنج‌شنبه 25 آذر 1389 ساعت 07:29 ب.ظ

دوست فرزانه من ، گرچه من مثل تو در زمینه فلسفه تخصص ندارم ولی یک چیز را به تجربه فهمیده ام و آن اینکه ما بیش از آنکه روشنفکر داشته باشیم ، روشنفکر نما داریم . تا زمانی که اوضاع این طور باشه نمیشه بیش از این انتظار داشت . خیلی ها ادعای روشنفکری دارند ولی فقط به زبان .در عمل فرقی با متعصبین کوردل ندارند . البته نمی خوام خودم را جدا کنم . گاهی که می خوام در مورد بعضی چیزها نظر بدم می بینم اول همان چیزهایی که توی کله ما فرو کردند و همان نظرات و قضاوتها می خواد به زبانم جاری بشه بعد یک لحظه جا می خورم و به خودم میگم خجالت بکش تو هم . نمیدونم چه شرایطی لازمه که این وضعیت در بین مردم ما یا حداقل اون عده ای که قاعدتا باید روشنفکر باشند ، تغییر کنه . ولی فکر می کنم اگر هر کدام از ما تلاش کنیم که تعصبات موهوم ، قضاوتهای بیجا را از خودمان دور کنیم شاید بشه یک امیدی به تغییر اوضاع داشت . موفق باشی . همیشه از خواندن مطالبت لذت می برم . فکر می کنم یکی از اون روشنفکرها را پیدا کردم

دوست عزیز
من ابداً کوچکترین تخصصی در فلسفه ندارم .
فقط مختصر علاقه ای هست .
موافقم که پیش داوری آفت تفکر است .

خجالتم داده اید

خلیل پنج‌شنبه 25 آذر 1389 ساعت 07:41 ب.ظ http://tarikhigam.blogsky.com

سلام.

1 - اگر تعارف را با خودمان کنار بگذاریم، یک قدم به پیش است. با مسعود موافقم :
" آنچه که بنظرم نیاز داریم، جرات و صداقت در برخورد با مفاهیم و قضایا است. پرهیز از خود فریبی و اصرار بر فهم درست موضوع و زیر بار هر حرفی که با شدت و حدت یا با استفاده از عواطف و احساسات و تبلیغات مدام عرضه می شود نرفتن و "دقیق بودن" به معنای راستین کلمه و ابهام را نپذیرفتن و کلی گویی و مصلحت و این قبیل تمایلات را کنار گذاشتن "

2 - از رسانه های ایده ئولژیک و نیز حاکمیت نمی توان انتظار داشت روشنگری داشته باشند. آن ها " جهت گری " به مردم می دهند نه روشنگری.

3 - در جامعه ای که نتوان آزادانه نقادی کرد، تلاش روشنگری با رسانه های رسمی - نوشتاری، گفتاری - با موانع زیادی برخورد می کند که هر روز شاهد آنیم.

4 - خوشبختانه امکانات ارتباطی امروز، امکان روشنگری غیر قابل کنترل حاکمیت را فراهم کرده است. همین است که می توانیم باهم حرف بزنیم.

5 - دور چرخیدن بین خودمان، اگر چه بسیار خوب است برای درست شدن نظراتمان، اما کافی نیست. سر زدن به وبلاگ هایی که در این زمینه ها کار نمی کنند، با این زمینه می توان بر اساس موضوع خودشان وارد گفتگو شد، موضع را گسترده تر می کند.

سلام

چاره ای نیست باید از اندک ترین فرصت ها بیشترین بهره را برد

خلیل پنج‌شنبه 25 آذر 1389 ساعت 11:48 ب.ظ http://tarikhigam.blogsky.com

سلام دو باره . برای برزین.

وبلاگت حذف شده و در سیستم بلاگ اسکای وجود ندارد. امیدوارم راه اندازیش کنی.

دمادم جمعه 26 آذر 1389 ساعت 04:13 ب.ظ http://www.damadamm.blogspot.com

ما با کلمات زیاد بازی می کنیم و همین کار اگر باعث رشد شعر در بین ما ایرانیان شده است از ان طرف زبان علمی را که نیاز به صراحت دارد مخدوش نموده است. لینک تلویزیونی را که با عنوان روشنگری گذاشته ای یکی از همین بازی های زبانی است ، در آن جا روشنگری به معنی هدایت به کار رفته و در متن شما به عنوان خرد. می بینی تفاوت از زمین تا آسمانی یک واژه را. وقتی در معانی کلمات چنین دچار مشکلیم چگونه می توانیم راهی به خردمندی قرن 18 بیابیم؟

علایی جمعه 26 آذر 1389 ساعت 05:17 ب.ظ

سلام
کلامی با همه دوستان و خداحافظ
در این مدت کوتاهی که امدم قصدم اصلاح در اموری بود که در انها مشکلاتی میدیدم
قضاوتهای فراوانی کردم.دوستانی بودند و منتقدانی.
اما اکنون که نگاه میکنم می بینم خود را در جایگاهی نشانده بودم که والاتر از اندازه های من بود.
به بهانه کامنت و نظر دادن ، در جایگاه قاضی و مفتی و مصلح می نشینیم ولی یادمان رفته که عیسی فرمود:
قضاوت نکن تا قضاوت نشوی
در ثانی دیدم من که در اینجا به همه توصیه میکنم چه بگویند و چه کار بکنند خودم مملو از اشتباهات فکری و عملی هستم.این را این یکی دو روزه با تمام وجود تجربه کردم.
مسئله دیگر هم فضای بسیار آلوده ای بود که در این فضای مجازی دیدم.
در کامنتهای خصوصی ناشناس که با یکی از انها در وبلاگی برخورد لفظی هم کردم نشانم داد که اینجا یعنی وبلاگستان جای عقده گشایی افرادی شده است که با اشکار کردن نهان اشخاص بدنبال الوده کردن فضایی هستند که خود را در پس غبار حاصل از آن پنهان کنند.
دوستانی که در کامنتها آنچنان برای هم یقه می درانند ولی در کامنتهای ناشناس برای افرادی مثل من چنان پرده حیا و عفت افراد (حتی دوستان صمیمی)را میدرند که حتی آدمی مقید مثل من را در این چند روزه بارها لغزانده است
لذا با عنایت به این مسائل تصمیم گرفتم از این میدان و عرصه خداحافظی کنم

با احترام و سپاس از همه دوستان

سلام
البته ماندن در وبلاگستان دشواریهایی دارد اما نماندن هم آسان نیست .
کاش می ماندید و هم چنان با پای فشردن بر اخلاق می نوشتید.

افرادی که شمشیر در پس کلامشان است و به قصد فتح دنیای مجازی آمده اند یا تهمت می زنند و افترا می گویند و سبک سخن می گویند مانند کف روی آبند. می آیند و می روند.

محمدرضا جمعه 26 آذر 1389 ساعت 06:57 ب.ظ http://mamrizzio3.blogspot.com/

Sapere Aude
جرات دانستن داشته باش
روشنگری یعنی همین

لاتین است . تلفظش را می دانید ؟

نیکادل شنبه 27 آذر 1389 ساعت 12:43 ب.ظ http://aftabsookhte.blogfa.com

می دانی فرزانه جان گمان می کنم جهل نوعی چسبندگی به وضعیت فعلی ایجاد می کند. ن.عی کرختی و مقاومت در برابر تغییر وضعیت. قدم نهادن در راه روشنگری باید نیازش درک شود. در جامعه ما که وجه غالب امور لفاظی بی برنامه است. این وسط یک عده ای هم پیدا می شوند که از راه تحمیق توده ها منافع اقتصادی برای خودشان دست و پا می کنند. ملغمه ای است خلاصه ...
این تلویزیون هم احتمالا حکایت ادب از که آموختی از بی ادبان است

شیطان جمعه 3 دی 1389 ساعت 10:47 ب.ظ http://lilo5000.persianblog.ir/

جرات و شجاعت استفاده از عقل مبنای برخورد مسئولانه با مشکلات اجتماعیه اگر نگیم سیاسی ...
همونطور که گفتی حداقل تو کشورهای خاورمیانه احتمالا با فاصله فاحش علمی از دنیای پیشرفته و ناتوانی همپایی اصولگرایی مذهبی رشد کرده و میکند که احکام اللهی و پیروی کورکورانه رو به جای استفاده از عقل تبلیغ میکند.
همونقدر که اصولگرایی در غرب منسوخ و غیر قابل دفاع شده این فرهنگهای عقب گرا گویی چاره ای برای همپایی نمیبینند.... و روز به روز در منجلاب ناپختگی ای که خود مسبب آنند بیشتر فرو میروند

سلام

هرزه نگاران یکشنبه 19 دی 1389 ساعت 02:13 ق.ظ http://www.revolutionarycrow.blogfa.com

لطفا در این جدل همراهی کنید مارا.
ممنون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد