دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

نوح جدید

نوح جدید ایستاده بر در کشتی

کشتی او پر زموش و مار صحاری

لیک در آن نیست جای بهر کبوتر

لیک در ان نیست جای قناری.

 


نوح جدید ایستاده بر در کشتی

گوید : " آنک عذاب کفر و تباهی !

هر که نباشد درون کشتی من ، نیست

ایمن از آن موج خیز خشم الاهی. "

 


نوح نو آیین ستاده بر در کشتی

خیره در ابری که نیست، بر همه آفاق .

گوید : "وایا به روزگار شمایان

چون ببرد آذرخش دست به چخماق ! "

 


میغ عذاب آمده ست و کشتی پر بار

تندی تندر گسسته کار ز هنجار

طوفان، طوفان راستین دمنده

کشتی او ، کاغذی میانه رگبار !

       

                 سروده ای از شاعر  نازنین " محمدرضا شفیعی کدکنی  "

نظرات 93 + ارسال نظر
بید مجنون شنبه 27 آذر 1389 ساعت 02:26 ق.ظ http://fenap.blogspot.com

البته اگر این یکی چندان خوب نبوده نسخه های بروزتری نیز در راهند

نجیبه محبی شنبه 27 آذر 1389 ساعت 02:41 ق.ظ

لیک در آن نیست جای بهر کبوتر . . .

زهرا چلنگر شنبه 27 آذر 1389 ساعت 10:59 ق.ظ http://mosalmanemolhed1.blogspot.com/

شعر زیبایی بود

علی.ی شنبه 27 آذر 1389 ساعت 11:03 ق.ظ http://www.aliyazdandoost.blogfa.com

نوح جدید ایستاده بر درکشتی...
زیبا بود.

میله بدون پرچم شنبه 27 آذر 1389 ساعت 11:43 ق.ظ

سلام
بله واقعاٌ در "عصر دروغ های مقدس" نوح های جدیدی ظهور کرده اند و دیدیم و شنیدیم و می بینیم و می شنویم که چگونه دیگران را تهدید می کنند به غرق شدن و چگونه می خوانند به سوار شدن... و چه تعبیر زیبایی داشتند استاد از کشتی های ایشان:
کشتی او ، کاغذی میانه رگبار !
پ ن!: عصر دروغ های مقدس هم از شعری دیگر از استاد شفیعی کدکنی وام گرفته شده است.

سلام
شعر های شفیعی کدکنی یکی از یکی زیباترند

ققنوس خیس شنبه 27 آذر 1389 ساعت 12:12 ب.ظ

من اول که عنوان رو خوندم فک کردم منظورش از نوح جدید ، آقا جنتیه !! ... هر چند که نوح قدیم در واقع حکم پسر این نوح جدید رو داره !
....
لی لی پوتمان با این نوح جدید تکمیل شده ... هی گالیور کجایی ؟!

ققنوس خیس شنبه 27 آذر 1389 ساعت 12:13 ب.ظ

آهان ، راستی در مورد شعر هم نظر خاصی ندارم ... خیلی خوشم نیومد !

مشکلی نیست من هم از نظر تو درباره شعر خوشم نیامد پس ...

نوشینه شنبه 27 آذر 1389 ساعت 12:19 ب.ظ

سلام

نیکادل شنبه 27 آذر 1389 ساعت 12:27 ب.ظ http://aftabsookhte.blogfa.com

سلام بر فرزانه عزیز
هنوز داشتم راجع به پست قبلت فکر می کردم
عرض به خدمت شما که بدی ماجرا اینه که هرچند این رگبار سواران کشتی کاغذی رو به کام مرگ می بره اما آنها هم که به هر تقدیر لز سوار شدن امتناع می کنند کشته گذر زمان خواهند بود ...
پس کجاست آن ساحل سلامت که دمی آزادانه بر آن بیاساییم فرزانه جان ...

سلام
متاسفانه واقعیت تاریخ همین است

آی سودا شنبه 27 آذر 1389 ساعت 06:28 ب.ظ http://secondwindow.blogsky.com

در نوح جدید اثری از نوح قدیم نیست. اما ما چقدر به این شناخت رسیده باشیم خیلی سخته. زمانه این قدر تغییر می کنه که نوح را هم تحت تاثیر قرار میده.
شعر سیاهی بود.

محمدرضا شنبه 27 آذر 1389 ساعت 07:34 ب.ظ http://mamrizzio3.blogspot.com/

سلام
شعر زیبایی ست
یاد کشتی ِنظام و حرف کروبی افتادم!

سلام از نظر من هم بسیار زیباست انگار همین امسال سروده شده
ولی در سال 1353 سروده شده

امیر مهدی -فرزانه شنبه 27 آذر 1389 ساعت 07:34 ب.ظ

سلام
آفرین وصدآفرین. درود ودوصد درود بر شما.
بزرگواری ما حد واندازه اش تمام شده .اما گویا پرروئی ووقاحت بعضی ها اندازه ندارد.
شما آقای علائی را به پای فشردن به اخلاق دعوت می کنید؟نکند اخلاق نام آن ترازوئی است که شما هرروز خودتان رابا آن وزن می کنید؟شما که تا چندی قبل بلد نبودید که جواب سلام بندگان خدارا بدهید و تمسخر وتوهین ومتلک وتحقیر بندگان خداخصوصاً از جنس متدینینش رویه دائمیتان بود دم از اخلاق می زنید؟شما ودوستانتان که بندگان خدارا به دوقسمت بی دین ودیندار تقسیم کرده بودید ونمی دانستید که باید به همه انسانها با هر عقیده ومرامی احترام گذاشت وبه عقاید واحساسات دیگران مثل آب خوردن توهین می کردید وهر جا صحبت از دین وخدا وقیامت می شد بلافاصله دینداران وخداباوران را به جرم عقیده شان با واژه های اخلاقی ومقدسی چون بلاهت،حماقت،نفهمی،تعصب،کودکانه و ...قرین می کردید دم از اخلاق می زنید؟
فضیل عیاض (رحمه الله) سالها پیش گفت:زمانی بود که مردم بدانچه می کردند وداشتند تظاهر می کردند.اما امروز زمانی است که مردم بدانچه نمی کنند وندارند تظاهر می کنند.باید خندید یا گریه کرد بر جماعتی که خودش را به نفهمی وخریت می زند وهمه را مثل خودش فرض می کند.بی آبروها دم ازآبرو می زنند.هتاکان وهرزه دهانان وزشت گویان دم از ادب ومتانت وتربیت می زنند.لگدمال کنند گان اخلاق وانسانیت وکودکان نوپای ارزشهای انسانی دم از شرافت وآزادگی می زنند.آنهائی که بهترین افتخارشان بلغورکردن یاوه های مشتی بدبخت بی خبر از خدای غریبه با انسانیت و اخلاق است دم از انسانیت و اخلاق می زنند.کسانی که شجاعت پذیرش حتی کوچکترین اشتباهاتشان را هم ندارند برای ما از برکات نقادی وخود انتقادی وتضارب آراء سخن می گویند.
توهین،تمسخر،هتاکی،هرزه دهانی ولگد مال کردن اخلاق آن زمان که از جانب محمدرضا وفرزانه وسیدعباس و نیکادل و هلوع وآی سودا و...باشد عین صواب واخلاق است.اما از جانب دیگران عین بی اخلاقی است؟خریت وخودرا به نفهمی زدن انتها ندارد.
اگر عمر فحاشان نت کوتاه است درعوض عمر احمقهایش بسیار طولانی است.ما کفها ی روی آب که همچنان هستیم. ولی اگر هم نبودیم شما دوزیستها تلاش کنید که وبلاگستان روزبروز پربارتر از گذشته باشد.روزها دروغ بگوئید وتوهین وتمسخر کنید وخلاف اخلاق وانسانیت عمل کنید وشبها در مذمت دروغگوئی واهانت به دیگران پست بگذارید.روزها منفعت ومصلحت خود وخانواده ودوستانتان را بر همه چیز ترجیح بگذارید وشب هنگام در مدح آزادی وآزادگی قلمفرسائی کنید.
فضای مجازی ارزانی آدمکهای مجازی.
صورتکهای ضعیف النفسی که روزها هر مزخرف وپلشتی وپلیدی ای را برزبانشان می رانند وشبها در وبلاگستان مودب ومتین وباوقار می گردند.شبهایتان را که دیده ایم. اماحق دارید که بپرسید از کجا به حکایت روز پی برده ایم.گفت خود پیداست از زانوی تو.چرخی در خودتان وکامنتهایتان در وبلاگستان بزنید متوجه می شوید.

ما اگر نباشیم هم برای خودمان بهتر است وهم برای شما.برای خودمان بهتر است زیرا زجر کمتری می کشیم از دیدن انسان نماهائی که قول وفعلشان یکی نیست وبدتر از همه داعیه اخلاق وادب ومتانت هم دارند.برای شمابهتر است زیرا دیگر ما نیستیم که یقینهای فلسفی کودکانه تان را در انکار حقانیت خدا ودین وقیامت به شک تبدیل کنیم وخواب خوش خرگوشیتان رابهم بزنیم.ما نیستیم که شما دور هم خوش باشید ومزخرف ببافید وبرای دنیا ومافیها تعیین تکلیف کنید.ما وصله ناجور وساز ناکوک وشاید هم کوک ناساز هشتیم برای شما جماعت مودب ومتمدن و باشعور وبا اخلاق.
ما اگر نباشیم با خاطرات خوش بحث ها ودوستی ها و دشمنی ها وزدوخوردها وکم آوردن ها حال می کنیم .لکن دردنیای حقیقی کمبودی نداریم که بخواهیم با بودن در فضای مجازی جبرانش کنیم.اما شما اگر نباشید می میرید یا بشدت افسرده وپریشان حال ومایوس می شوید.فضای مجازی بهانه خوبی است که انسان بدون دغدغه آن چیزهائی را که دوست داشته وخواهانش بوده وبدست نیاورده برای دیگران تظاهر کند وبه رخ بکشد. اگر جرات دارید فقط یک ماه فقط یک ماه بساط وب و وب گردی را تعطیل کنید تا ببینم بعد از یک ماه فرزانه همین است که بود.بگذریم.
برای چه وبرای که می نویسید؟برای پنجاه نفر،برای صد نفر؟گور پدر همه اینهائی که اینجا را می خوانند وکامنت می گذارند صلوات!امید به خدا امید به زندگی درایران زیاد شده است.35ساله هستید انشاء الله رکورد بزنید وصدوسی وپنج را هم ببینید.بعدش چه می خواهیدبکنید؟بعدی وجود دارد؟اگرندارد چرا وجود ندارید که با شجاعت انکارش کنید وبا خیال راحت خوش بگذرانید؟اگر وجود دارد چرا وجود ندارید که مثل یک انسان عاقل و فهمیده وحکیم قبولش کنید وبه لوازشم تن دهید؟گیریم با فریب وتزویر ونقاب بر چهره ودروغگوئی به خود ودیگران هشتادسال هم در کنار دوستان خوش وخرم زندگی کردید وخوش درخشیدید.قبول؟ بعدش چه؟آن کسی که اسمش خداست وعالم السر والخفیات است از باطن شما وسر شما خبرندارد؟تا به کی برای این و آن وبه عشق تمجید وتحمید این و آن زندگی کردن؟نیکادل جان وامید جان و...می توانند درقبر شما بخوابند؟برسر خودشان چه خاکی می خواهند بریزند؟
همه آنهائیکه به حج مشرف شده اند از عرق خورو فاحشه ورباخوار وگردنه گیر گرفته تا مرجع تقلید وعارف وفیلسوف وهنرپیشه وغیره بدون استثناء گفته اند که زیارت خانه خدا ناب ترین،لذت بخش ترین،آرامش بخش ترینو اثر گذرترین اتفاق زندگیشان بوده است.این مطلب برای من یقینی است .اما همین انسانها در پاک ترین ومعصومانه ترین ولذت بخش ترین لحظات زندگیشان هم که هستند حیواناتی هستند به شکل انسان که صلحت وحکمت خدای متلاقاض کرده که چهره واقعیشان بر ملا نشود.روای گفت به امام صادق(صلوات الله علیه) گفتم چقدر امسال حاجی زیاد داریم.حضرت تصرف کرد ودیدم بجز چند نفر همه حیوان هستند.حیوانات وحشتناک.آن انسانهائی که در پاک ترین لحظات زندگیشان هستند به شهادت امام صادق حیواناتی بیش نیستند.برای این حیوانات دوپای ترسناک آخرتتان را می فروشید؟درود برشما.
ناامید نیستیم که همه از حیوانیت رها شویم وروزی انسان شویم.اما چرا برای دیگران وخوشامد دیگران بنویسیم؟دیگران تا کجا می توانند برای ما ارزشمند وسودآور باشند؟احترام همه را باید نگه داریم. امادیگرانی که اگر حجم ادرارشان از مقدار مشخصی بالاتررود به پدرومادر وفرزند وهمه کس وناکسشان پشت می کنند ودنبال مفری برای خلاصی هستند چه مقداردراین دنیا قدرت دارند که مارا کمک کنند؟انسانی که قدرت ندارد صد سی سی ادراررا از خود دفع کند حق دارد برای خدا ودنیا ومافیها تعیین وضعیت کند؟
خوددانید.سعی کنید قبل از این که پیمانه دنیای حقیقی پرشود وروز حسابرسی فرا رسد نهایت لذت واستفاده را از فضای مجازی ببرید.تا می توانیداز فکربه مرگ فرار کنید وبه توسعه وپیشرفت وسانتی مانتالیسم ودموکراسی و فرهنگ وقزن کبائی وهنتله هن(نام دو جن هستند این ها ها!اشتباه نشود)فکرکنید وآرامشتان رابهم نزنید.
الان هم لطفاْ به سنت مالوف ومعلوف شروع کنید به انجام آن چه که بلد هستید.

سلام
من حقیقتاً نمی دانم از چه چیزی عصبانی هستید . لطفاً آرام باشید
وقتی آرام تر شدید اگر خواستید صحبت میکنیم .

دمادم شنبه 27 آذر 1389 ساعت 09:25 ب.ظ http://www.damadamm.blogspot.com

وقتی می خواندم غرق در حیرت و شگفتی از زیبایی این شعر بودم و بی تاب اینکه به آخرش برسم تا بدانم کار کیست. ... وبعد بله!فقط استاد کدکنی می تواند به این زیبایی و دردمندانه بسراید.

ذوق و نکته سنجی شفیعی کدکنی هر بار مرا هم شگفت زده می کند

دوما شنبه 27 آذر 1389 ساعت 10:34 ب.ظ http://dooma.blogfa.com/

زیبا بود.....

بله زیبا و عمیق .

سیدعباس سیدمحمدی شنبه 27 آذر 1389 ساعت 11:28 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.


فرمودید:
«تعجب می کنم برخی دوستان چطور لیبرالیسم و سکولاریسم را هنوز در ردیف ایدئولوژی ها قرار می دهند »


لیبرالیسم
و
سوسیالیسم
و
اسلام،
اینها هم جهان بینی هستند و هم ایدئولوژی.


داریوش آشوری،
دانشنامۀ سیاسی،
تهران، مروارید، 1387؛ صفحه ی 280:
«لیبرالیسم یا آزادیخواهی، مجموعه ی روشها و سیاستها و ایدئولوژیهایی که هدفشان فراهم کردن آزادی هرچه بیشتر برای فرد است.»


شما فرمودی:
«دموکراسی فقط وسیله و شکلی کم نقص تر از حکومت است.»

خب. به نظر شما، لیبرالیسم هم «فقط وسیله» است، و جهان بینی و ایدئولوژی ندارد؟
لیبرالیسم فقط روش است؟ فقط اندیشه است؟ لیبرالیسم جهان بینی و ایدئولوژی ندارد؟
و:
ظاهراً چون واژه ی ایدئولوژی و ایدئولوژیک، بیشتر برای حکومتهای منفور به کار رفته، و شما، لیبرالیسم و سکولاریسم را مفاهیمی خوب می دانی، دافعه داری که لیبرالیسم را ایدئولوژی بدانی.

و:
ایدئولوژی چیست؟

همان منبع، صفحه ی 52 و 53:

«فلسفه ی سیاسی و اجتماعیی که در آن توجه به عمل به اندازه ی نظر و گاه بیش از آن اهمیت دارد. ایدئولوژی سیستمی از اندیشه ها (ایده ها) است که هم می خواهد جهان را توضیح دهد هم دگرگون کند. به عبارت دیگر، هر ایدئولوژی طرحی آرمانی از جامعه دارد که پدید آوردن آن را از هواداران خود خواستار است.»


خب. آیا این تعریف از ایدئولوژی، تقریباً قابل قبول هست یا نه؟
آیا این تعریف از ایدئولوژی، قابل تطبیق بر لیبرالیسم هست یا نه؟

به نظر من، لیبرالیسم جهان بینی و ایدئولوژی و فلسفه ی اجتماعی است. ایدئولوژی بودنش، فی نفسه عیبی بر آن نیست.

مرمر یکشنبه 28 آذر 1389 ساعت 05:01 ق.ظ

لایک را از ما بپیذیرید

به دیده منت می پذیریم لایک شما را

فاضل قاسم‌فام یکشنبه 28 آذر 1389 ساعت 10:14 ق.ظ http://www.aknun.blogsky.com/

سلام

برخورد شما با سخنان تند امیرمهدی - که من آن را حسب غریزه و صرفا مفید برای تشفی خاطر می‌دانم و نه چیر دیگر - آنجا که نوشتید:

«من حقیقتاً نمی دانم از چه چیزی عصبانی هستید . لطفاً آرام باشید.وقتی آرام تر شدید اگر خواستید صحبت میکنیم .»

بسیار آموزنده بود. آفرین بر فکرت و حلم شما! کار آسان در این مواقع تسلیم غریزه و عواطف شدن و پاسخی متقابل از همان جنس دادن است اما شما جانب عقل را گرفتید و کار سخت را انتخاب کردید و فضا اندیشه و تامل و امکان بازنگری را گشودید.

سلام
شرمنده شدم .
امیدوارم همه یاد بگیریم رعایت حقوق یکدیگر را

نفیسه یکشنبه 28 آذر 1389 ساعت 01:30 ب.ظ

زیبا بود

خواننده شعر است که زیبایی را کشف می کند

امید یکشنبه 28 آذر 1389 ساعت 05:07 ب.ظ http://andishe-pooya.blogfa.com/

علی الاظاهر دوستان علاقه مندند که امثال من در شب اول قبر چه خاکی می خواهیم سرمان بریزیم !

این هم خودش نوعی انسان دوستی است ها ! ... نیمه پر لیوان را باید دید !

بله انسان دوستی در 450 درجه فارنهایت

سیدعباس سیدمحمدی یکشنبه 28 آذر 1389 ساعت 05:32 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
هادی بیات در
http://1hadibayat.blogfa.com/post-10.aspx
گفته است:

«...... اسم هیئات را ببینیم. دیوانگان حسین (ع). دیوانگان رقیه(س). مجنون العباس(س). عشاق مهدی(عج) و مانند این نام ها. مثلا هیچ کس نمی گوید عقلای در خط حضرت صادق علیه السلام. همه دیوانه و مجنون و عاشق و واله و اینها.

تصور کنید گروهی که خود را دیوانه می نامند می روند مداحی می یابند مانند خودشان و سخنرانی نیز از همین جنس. شاهکاری است این هیئت. شور و حال بیداد می کند. و البته حرف از عقل زدن دور از احتیاط است. یک بار شنیدم یکی شان می گفت که همه پنج تن علیهم صلوات الله روی هم پنج نقطه دارد اسم شان! و حضرت زینب سلام الله علیها هم به تنهایی اسمش پنج نقطه دارد. مقام را ببین! و صدای شیون و فریاد بود که به هوا می رفت.»


من کامنت گذاشتم:


سلام علیکم.
دقت کنید:
سیدعباس سیدمحمدی

این نام چند تا نقطه دارد؟ 5 نقطه. ای خدا! قربونت برم! من هم اهل بصیرتم هم بهشتم تضمین است! اگر یک خرده با امیرمهدی رفاقتم را محکم کنم، می توانم از او حکم «عصمت»م را هم بگیرم وقتی امیرمهدی سخن سیدرضی و سیدمرتضی مبنی بر گناه نکردن آنها را، حجت می داند، و دال بر عصمت آنها می داند!

امیر یکشنبه 28 آذر 1389 ساعت 05:47 ب.ظ http://hana31.persianblog.ir

در علاقه به شعر شفیعی کدکنی باهات شریکم اساسی!

شعر او را هر چه بیشتر می خوانم بیشتر می خواهم .

امیر مهدی یکشنبه 28 آذر 1389 ساعت 05:57 ب.ظ

تناقض دررفتار وگفتار
بشدت غیر اخلاقی عمل کردن ودعوت عمومی به رعایت اخلاق وتظاهر به اخلاق
خودرا به ندیدن ونشنیدن ونفهمیدن زدن وتظاهربه این که اتفاق خاصی نیفتاده
نپذیرفتن اشتباهات خود وانتقادات دیگران ودر مقابل توهین وتمسخر
سخنرانی از مفاهیم بلند انسانی کردن وعدم رعایت ابتدائیات آن
و...
این ها آن چیزائی است که من را عصبانی کرده ومی کند.
مخاطب کلام من هم فقط شما نبودید.جمع دوستان بودند وهستند.قبول دارم که این گونه انتقاد تند کردن آن هم در جمعی که همه راضی به وضعیت موجود شده اند خیلی بادرایت همراه نبود.


به امید:نگران چه هستی؟من وشما هردو باید یک خاک بر سرمان بریزیم.غرضم انتقاد به دل خوش کردن فرزانه به دوستی با کسانی بود که همچون او(و شما و من!)جایگاهشان در دنیای واقعی هیچ است ونوشتن و گفتن به عشق این دوستان هر چند که خودش هرگززیر بار این حرف نخواهد رفت.

یا للعجب ! تناقض دیده اید ؟ بسیار خوب تناقض ها را نشان دهید و بگذارید عاقلان قضاوت کنند.
کدام عمل من بشدت غیر اخلاقی بوده است ؟ تمام بی اخلاقی های مرا بزعم خودتان از ابتدای حضورم در دنیای مجازی گرد آورید و در کنار همین کامنت های آخرتان بگذارید و قیاس کنید. انصافاْ به گرد پای شما هم نمی رسم .
آیا جرم من سکوت کردن در مقابل فحاشی و افتراست ؟ شما فکر می کنید خود را به نفهمی و ندیدن و نشنیدن زده ام ؟ بسیار خوب می پذیرم که هرگز و هرگز و هرگز هم کلام کسانی که هرزه سخن می گویند نخواهم شد. اگر بتوانم لبخندی هم بر عجز آنها خواهم زد.

اگر مخاطب کلامتان من نیستم اجازه ندارید حرفهایتان را در وبلاگ من و با نام من بزنید . اگر فحاشی کردن شما را آرام می کند پیشنهاد می کنم از این پس در اتاق در بسته ای بنشینید و به دیوارها آن قدر بگویید تا آرام شوید. دیگر به شما و امثال شما اجازه نخواهم داد محیط وبلاگ مرا میدان عقده گشایی خود گردانید و نام تهمت و ناسزا را نقد تند بگذارید .
از شما می خواهم به من نگویید ولی با خود بیندیشید هدفتان از راه انداختن این بازیها چیست ؟ برای کدام علم سینه می زنید ؟ و می خواهید به کجا برسید که ما از درک آن ناتوانیم ؟
اما گمان نمی کنم دانستن اینکه من به چه هدفی چیزکی می نویسم و می خوانم در دنیای مجازی دردی از شما دوا کند و اصلاً ارتباطی به شما داشته باشد!

من در پاسخ آقای علایی در کامنتی که در وبلاگ من گذاشته نوشته ام :
" سلام
البته ماندن در وبلاگستان دشواریهایی دارد اما نماندن هم آسان نیست .
کاش می ماندید و هم چنان با پای فشردن بر اخلاق می نوشتید.
افرادی که شمشیر در پس کلامشان است و به قصد فتح دنیای مجازی آمده اند یا تهمت می زنند و افترا می گویند و سبک سخن می گویند مانند کف روی آبند. می آیند و می روند. "

البته آن زمان از بحث های اخیر شما در وبلاگ آقای سید محمدی اطلاع نداشتم . و اما بعد متوجه شدم شما سر موضوع دیگری با افراد دیگری در آنجا در گیر جدال شده اید و به سراغ من آمده اید . بگویید چرا ؟ مگر من آنجا بودم ؟ کجای حرف من به آقای علایی بی اخلاقیست ؟

بدانید آقای امیر مهدی ! من ازآن نسخه از دین و ایمانی که مفسران و مبلغانی چون شما دارد گریزانم . چرا زحمت را کم نمی کنید و به مطالعه صفحاتی نمی روید که به درد تان بخورد؟ . چه کسی مجبورتان می کند این چنین عرصه را بر خود تنگ کنید؟

گوی توفیق و کرامت در میان افکنده اند
کس بمیدان ره نمی آرد ، سواران را چه شد؟

علیرضا یکشنبه 28 آذر 1389 ساعت 09:05 ب.ظ http://khateratezolmat.blogspot.com/

به دل نشست.
ممنون

خوش ذوقی

سیدعباس سیدمحمدی یکشنبه 28 آذر 1389 ساعت 11:49 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
امیرمهدی، پیامبروار، سعی می کند جامعه ای را که او عیناً این جامعه را این گونه توصیف کرده:

«ما در جامعه ای زندگی می کنیم که اکثریت قریب به اتفاق مردمش الاغ تشریف دارند»

به سمت تعقل و تدبر و دوری از تعصب و دوری از تناقض بکشاند.
اما، طبیعتاً وقتی، به قول امیرمهدی


«ما در جامعه ای زندگی می کنیم که اکثریت قریب به اتفاق مردمش الاغ تشریف دارند»

کوشش مخلصانه و طاقتفرسای امیرمهدی حفظه الله، آنچنان به نتیجه نمی رسد.

امیر مهدی دوشنبه 29 آذر 1389 ساعت 12:15 ق.ظ

"بسیار خوب می پذیرم که هرگز و هرگز و هرگز هم کلام کسانی که هرزه سخن می گویند نخواهم شد. اگر بتوانم لبخندی هم بر عجز آنها خواهم زد."
تناقض همین است.اگرراست می گوئید چرا با آی سودا هم کلام شدید؟آن چیزهائی که در وبلاگ محمدرضا بر زبان آورد اسمش چیست؟همین یک مورد را اگر مایل بودید جواب دهید تا بعد.ضمناً قرار بود شما آرام وحلیم ومتین باشید ومن عصبانی.
به قول خودتان آرام باشید.آرام!

خوشبختانه آرامشی عجیب دارم این روزها.

کدام هم کلامی با آی سودا ؟ جواب حرفهای آی سودا را من باید بدهم ؟ من نمی دانم از چه حرف می زنید ! حرفی که می زنید دلیلی هم دارد ؟

واقعاً متاسفم اگر همه حرفهایتان مثل همین یکی تهمت محض است . با یقین کامل می گویم من هیچ وقت جایی با آی سودا هم کلام نشده و بحث نکرده ام .
با شما هم دیگر کاری ندارم .

امیر مهدی دوشنبه 29 آذر 1389 ساعت 07:05 ق.ظ

سوال کردن مساوی با تهمت محض است؟این همه فلسفه ومنطق خواندن حاصلش این است که شما بدیهیات را هم تحریف کنید؟
همکلام شدن چه معنائی دارد؟آی سودا جان گفتن و همصحبتی با او وکامنت گذاشتن برای اورا انکار می کنید؟کسی که بادیگری همکلام نیست به او جانم وعزیزم می گوید؟ من اصراری ندارم که شما چیزی را برای من ثابت کنید.لااقل با خودتان صداقت داشته باشید.الان همین حرف شما مصداق خودرا به ندیدن و نشنیدن ونفهمیدن زدن نیست؟ضمناْ مگر منظور شما از این که گفتید کسانی که شمشیر در پشت کلامشان است من نبودم؟تنها کسی که فی الحال شمشیر در پشت کلامش است من هستم.

هر چند متاسفانه ادامه کلام را با شما بی فایده می بینم توضیح می دهم هم کلام شدن با آی سودا به این معنی است که در بحثی در وبلاگ دیگر به کامنت او پاسخی بدهم و طرف صحبتم او باشد .در هیچ بحثی چنین نبوده است .
او برای من کامنت گذاشته من هم برای او ولی تاکنون نه در گیر شده ایم نه بحث کرده ایم من هم مسئول حرفهای خودمم نه کس دیگر.

تکرار می کنم وقتی پاسخ آقای علایی را می دادم از جدال شما در وبلاگ آقای سید محمدی بی خبر بودم .
ولی حرفم نه اشتباه است نه بی اخلاقی باز هم می گویم :
"افرادی که شمشیر در پس کلامشان است و به قصد فتح دنیای مجازی آمده اند یا تهمت می زنند و افترا می گویند و سبک سخن می گویند مانند کف روی آبند. می آیند و می روند. "

حقیقتاً خوشحالم که کسانی بر من می تازند که سلاحی جز تهمت و یاوه سرایی ندارند.
ولی امیدوارم سلاحشان را کنار بگذارند . امیدوارم همه بتوانیم از فرصت فضای مجازی برای پرورش فکر و اخلاق خود استفاده کنیم .

میله بدون پرچم دوشنبه 29 آذر 1389 ساعت 09:45 ق.ظ

سلام
یا للعجب!
خسته نباشند
در این جور مواقع دایورتیسم بهتر فاز می دهد.

سلام
البته همین طور است

بیات دوشنبه 29 آذر 1389 ساعت 09:48 ق.ظ http://hsnbyt.blogfa.com

سلام

سلام
کم پیدایید !

روشنفکرنما دوشنبه 29 آذر 1389 ساعت 09:56 ق.ظ http://kafeiin.blogfa.com

خدا نگهدارش باشد شاعر شکوفه ها و باران...

سین دخت دوشنبه 29 آذر 1389 ساعت 10:28 ق.ظ http://sindokht7.blogfa.com/



شفیعی کدکنی رو دوست دارم !

ققنوس خیس دوشنبه 29 آذر 1389 ساعت 12:16 ب.ظ

یعنی دیگه نمی تونم جلوی خودمو بگیرم ! این حرکت آیکونیک دیگه واجب شده ؛
:))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))).... ادامه دارد
....
وقتی که آیکون ها الکن می شوند برای بیان احساس
وقتی که اشک قهقهه در چشمانت جمع می شود ...

احساست را بگو ققنوس خیس! به هر زبان که توانی

زمانیان دوشنبه 29 آذر 1389 ساعت 01:09 ب.ظ

و کشتی ما هم کاغذی است
میانه ی رگبار
طوفان و امواج
این آرزوهای ما است که بر آب می رود
روح ما است که فرسوده می شود
صخره ی سنگی و شکستن
شکستن
شکستن کشتی بودن ما
-------------------

میانه ی رگبار
طوفان و امواج
... آه این روح ماست که فرسوده می شود...

بسیار زیبا نوشتید .

علایی دوشنبه 29 آذر 1389 ساعت 04:32 ب.ظ

سلام

هرچند که رفتن را به ماندن ترجیح دادم لیکن گاهی انسان چیزهایی می بیند که مجبور می شود بازگشتی کند و توضیحاتی بدهد.

اینجا همه معترض فردی شده اند که چرا تند نوشته است.

خب بنظر شما برای چه؟چرا فردی که قبلا ارام تر می نوشت اینبار با تندی قلم را بدست می گیرد؟

بنظر شما ریشه در چند ماه گذشته ندارد؟

برفرض آقای قاسم فام بیاید و از آنجا که پیگیر مطالب نبوده با دیدن یک نوشته تند ناراحت شده و مطلبی بگوید این که دلیل نمی شود ، چون ما همه می دانیم که چه بوده است که این شده است!

چرا نمی گوئید اینها همه ریشه در مسائل قبل دارد؟

چرا نمی گوئید آنجا که بحث تمدن اسلامی است با کلمات سخیفی مثل کاندوم اسلامی و پنیر اسلامی و مترو اسلامی و هزاران طعن دیگر به استقبال یک بحث منطقی رفتن ، نتیجه اش این میشود که طرف از یک جایی صبرش تمام شود و با زبانی مشابه به استقبال بیاید؟

هرجا که صحبت از هر چیز که فقط یک پسوند اسلامی داشت ، شد انبوهی از تمسخر را روانه مخاطب کردن ، نتیجه اش این است که رادیکالیسمی که در سخنمان نهفته است مانند ویروسی به سمت مقابل سرایت بدهیم

شنیدن کلماتی مانند ابلهان ، احمقان ، افرادی خشک مغز ، نسبت دادن عربهای بیابان گرد بی تمدن به پیامبر اسلام ، به سخره گرفتن غیر منطقی هر چیز اسلامی ، اگر مصداق توهین کلامی نیست پس چیست؟؟

آنجا که چند ماه پیش من هشدار می دادم این برخوردها چیزی جز تند شدن فضا به دنبال ندارد چرا کسی توجهی نکرد؟

خب شخص تا جایی با این توهین ها کنار می آید و منطقی جواب می دهد ولی از یک جایی به بعد او هم رویه را تغییر میدهد. این منطقی است که شامل همه میشود.

عصبانیت امیر مهدی را حمل بر ماه ها صبر بر این توهین ها بکنید تا اندکی در احساس ایشان شریک شوید.

نمی شود که این توهینها را گفتمان تلقی کرد ولی تندی امیر مهدی را غیر عقلانیت.
نمی خواهم بیشتر وارد مصداق ها بشوم ولی امیر مهدی را معلول علتی می دانم که قبلا باید فکرش میشد.
آن زمانی که زبانها به دشنام به عقاید و شخصیتها باز بود ولی کسی معترض نمی شد.

شخصا از شما ها می پرسم خود من چقدر مجبور شدم بگویم چرا نیت خوانی میشود؟چرا توهین می شود؟چرا بجای عقاید دارید شخصیت را نقد می کنید؟
مگر الان معترض بر همین امر نیستید؟

باز می گویم بهتر است وارد مصادیق بیشتر از این نشویم.

با سپاس


سلام آقای علایی
خوشحالم که هم چنان هستید و حضور دارید
اما لطف کنید مرا از این همه ای که می دانند مستثنا کنید . شما که می دانید چه بوده است که این شده است توجیهی برای حرفهای آقای امیرمهدی دارید ؟ بفرمایید چرا ایشان که از چیز دیگری و در بحث دیگری عصبانی شده چرا باید مرا مخاطب توهین های خود قرار دهد ؟
آیا عصبانی شدن مجوز زدن هر حرفی را به انسان می دهد؟

آمین دوشنبه 29 آذر 1389 ساعت 04:36 ب.ظ http://ammiinn.blogfa.com

دروود
اینکه اهل هنر، آگاه باشد و همراه با زمانه خوب است.
شفیعی کدکنی البته همیشه این طور بوده.

سلام
درد زمانه در شعرهایش جاریست ...

علایی دوشنبه 29 آذر 1389 ساعت 04:37 ب.ظ

با عرض معذرت:

همین جا و در همین کامنتها ببینید نوح نبی که یکی از پیامبران اولوالعزم هستند را چطور به سخره گرفته اند؟!توجه کنید:

«البته اگر این یکی چندان خوب نبوده نسخه های بروزتری نیز در راهند»

«من اول که عنوان رو خوندم فک کردم منظورش از نوح جدید ، آقا جنتیه !! ... هر چند که نوح قدیم در واقع حکم پسر این نوح جدید رو داره !
....
لی لی پوتمان با این نوح جدید تکمیل شده ... هی گالیور کجایی ؟! »

سیدعباس سیدمحمدی دوشنبه 29 آذر 1389 ساعت 05:02 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
(ببخشید.
لطفاً کامنت قبلی را حذف کن و کامنت جدید بماند.)
***
1) طبق

http://www.oakbay.sd61.bc.ca/staff/salexander/courses/socials-11/documents/the_political_spectrum.pdf


socialism: is an ideology with the core belief that a society should collectively control the means of production (industry)


Liberalism: is an ideology which strives to maximize individual liberty through rights under law


2) طبق

http://webcache.googleusercontent.com/search?q=cache:skf5mLfQvQcJ:sliberalism.com/BLOG/blog2.php/2010/11/25/about-widgets+%22liberalism+is+an+ideology%22&cd=60&hl=fa&ct=clnk





Scientific Liberalism is an ideology that seeks to explain scientific morality and scientific ethics.



3) طبق

http://www.brown.edu/Research/ppw/files/BrownIntro.pdf




Like classical liberalism, “modern liberalism” is an ideology that includes moral foundations and institutional recommendations



4)طبق

http://www.essex.ac.uk/ecpr/events/jointsessions/paperarchive/uppsala/ws3/Freeden.pdf






liberalism is an ideology of humanism, of individual growth, flourishing and mutual aid, and between those—predominantly in the USA and in some Eastern European countries—for whom liberalism is an ideology of capitalist free enterprise

منابع معرفی شده را سر فرصت مطالعه خواهم کرد .ممنون

ستاریان دوشنبه 29 آذر 1389 ساعت 05:07 ب.ظ http://mohredel3.blogsky.com/

سلام

ظاهرا وقتی ما در وبلاگها وارد شده ایم خواسته ایم و می خواهیم گفتگو کنیم. گفتگو آدابی دارد اما بحث فعلا ابن نیست.

آیا ما جمع حاضر که از وضع موجود هریک به نحوی از انحاء گونانگون و با پس زمینه های متفاوت و مختلفو گاه متضاد رو به سوی گفتگو اورده ایم و همگی نیز به آزادی بیان عقیده داریم ، نباید در عمل نیز این ادعای خود را به منصه ی ظهور برسانیم؟
در گفتگوست که می توان به نتیجه رسید. در اینکه شکی نداریم؟ داریم؟

خانم پارسایی شما نوشته اید:
ولی امیدوارم سلاحشان را کنار بگذارند . امیدوارم همه بتوانیم از فرصت فضای مجازی برای پرورش فکر و اخلاق خود استفاده کنیم .

در جایی دیگر فرموده اید:
پیش فرض گفت و گو ی سالم این است که حقیقت قرار است در خلال گفت و گو خود را نشان بدهد .

آقای علایی نوشته اند:
من تا کنون نشان داده ام در مورد هر مطلبی اهل بحث و گفتگو هستم

آقای امیر مهدی در موضوع مورد مناقشه در خصوص قران خطاب به آقای علایی حق را به آقا محمدرضا داده اند و مطالبی خطاب به ایشان نوشته اند


آقای قاسم فام فرموده اند:
طی اعتراض ضمنی به تندی کلام آقای امیر مهدی نوشته اند:
فضا اندیشه و تامل و امکان بازنگری را گشودید.


اما چه می شود که ما با همه ی اعتقادی که گفتگو داریم موفق به آن نمی شویم و نتیجه این می شود که امیر مهدی نباید برای فرزانه خانم کامنت بگذارند؟

زمانی دوستی آمد به نام همسفر و با آقای سید محمدی وارد بحث شد ، از من گرفته تا بقیه ی دوستان چون او را از طیف خود نمی دانستیم به سویش هجوم بردیم و در مدت اندکی رفت که رفت

مشتی اسمال آنطور شد ، علایی وبلاگش را بست و امیر مهدی محروم شده است از کامنت گذاشتن در اینحا و فردا نوبت من و پس فردا نوبی سید محمدی و همینطور برویم و یکی یکی گفتگو را قطع کنیم پس گفتگو برای چیست و چرا؟

آیا اگر کسی عصبی می شود و در عصبانیت حرف می زند به اعتقاد من باید پرسید چرا عصبانی شده است؟

آقای امیر مهدی علت عصبانیتش را نوشته و در ادامه گفته است:
قبول دارم که این گونه انتقاد تند کردن آن هم در جمعی که همه راضی به وضعیت موجود شده اند خیلی بادرایت همراه نبود.

بسیار خب وقتی می توان در طی گفتگو مسائل را یک به یک حل کرد چرا به سوی تحریم و حذف مخالفین برویم؟ با حذف مخالفین نظراتشان که حذف نمی شود و ای بسا رادیکالتر بشود.

روزی باید بتوانیم بر اصولی برای گفتگو متفق شویم و این اصول را همه رعایت کنیم. ما می توانیم نمونه ای از جامعه با تمام گرایشاتش باشیم و هستیم

بدانیم که ما اصولا نمی توانیم مخالفین خود را به دریا بریزیم؟ وباید با تعامل و هم اندیشی بر اساس اصولی ، به رعایت حقوق برسیم. من امیدوارم بتوانیم. البته کار سختی است. چون ما در کشورمان در سده های گذشته نشان داده ایم در این کار نه تبحری داریم و نه سعی می کنیم. بیایید همه با هم فکر حذف مخالفینمان را کنار بگذاریم چون با این روش تاریخ پر از اشتباه ما همواره تکرار خواهد شد و راهی به سوی اینده ای متفاوت پیدا نخواهیم کرد.

سلام
بنده نه مخالفی را تحریم کرده و نه حذفش کرده ام .
گفته ام اجازه نخواهم داد اینجا را میدان عقده گشایی و تهمت و ناسزا کنند.
یاد آوری می کنم شما خودتان هم پیشتر برای من نوشتید کامنتهای سخیف را با علامتی مشخص کنم یا حذفش کنم .

نقاد دوشنبه 29 آذر 1389 ساعت 06:06 ب.ظ

سلام
من هم با جناب علایی موافقم که پسوند اسلامی بر هر چیزی اضافه شود سبب تمسخر وتهمت وپرخاشگری میشود.وباید گفت متاسفانه این عمل توسط مسلمان صورت میگیرد نه غیر مسلمان.واین جاست که قلب انسان به درد می آید .
به راحتی به پیامبر (نوح)توهین میشود وبعضی نیز این عمل را میستایند.
حال شما اگر جرات دارین از شفیعی کدکنی انتقادی کنید ببینید که چقدر انگ/اما وعقب افتاده و...میخورید.
شاید گناه از ما باشد که پیام عاشورا را(امر به معروف ونهی از منکر)فراموش کردیم وحق اعتراض را حق خود نمیدانیم وکسانی که اهانت میکنند خود را محق میدانند ولی وقتی جواب میشنوند خود را حاکم /که حق دفاع را از طرف بگیرد.
چه میشه کرد این هم نوعی از آزادی بیان مورد نظر این دوستانه.

ققنوس خیس دوشنبه 29 آذر 1389 ساعت 06:18 ب.ظ

کمی منصفانه تر نگاه کنید آقای علایی ، کامنت من تمسخر آمیز بود ، اما نه تمسخر نوح پیامبر ...
تمسخر شخصی بود که با خواب نما شدن رئیس عوض می کند و منشاء ذرات آلوده ی معلق در هوا را در عقب رفتن روسری می بیند و به صورت علنی حکم به کشتن مردم بی دفاع می دهد و .... نات انلی ایرادی ندارد از نظر من ، بات السو ....
بله ! به قول محمدرضا عالی پیام که از قضا فردی است به شدت مذهبی و در قید مذهب
شیخ اگر کفر است آن چه گفته ام
کفر ما ها را تو در می آوری !!!
ادامه اش را نمی نویسم.
بله ! این چنین است برادر والا آیین تقوا ما نیز دانیم آقای محترم !

ابراهیم ابریشمی دوشنبه 29 آذر 1389 ساعت 06:48 ب.ظ http://avakh.blogsky.com

به یاد شعری از شمس لنگرودی افتادم:(اگرچه کمی بی‌ربط)
دیر آمدی موسی
عصر اعجازها گذشته
اکنون عصایت را به چارلی چاپلین بده تا کمی بخندیم

(امیدوارم دوستان جان سخن را دریابند و آن را دال بر تمسخر و توهین نگیرند، اگرچه نمی‌دانم تمام قداست قدسیان به چه ارزد، آن هنگام که جان انسانی به هیچ نیرزد.....)

جان کلام را نوشتید ...
تمام قداست قدسیان به چه ارزد ، آن هنگام که جان انسانی به هیچ نیرزد

بی نهایت ممنونم از جمله زیبایتان

سلام علیکم.
فرمودید:
«زمانی دوستی آمد به نام همسفر و با آقای سید محمدی وارد بحث شد ، از من گرفته تا بقیه ی دوستان چون او را از طیف خود نمی دانستیم به سویش هجوم بردیم و در مدت اندکی رفت که رفت»

شما را نمی دانم. بقیه را نمی دانم. اما من شخصاً به دلیل این که همسفر را «از طیف خود نمی دانستم» نبود که خواستم برای من کامنت نگذارد.
همسفر رفت؟ من ناراحت نیستم که رفت. اگر شما ناراحتی، دعوتش کن بیاید با شما گفت و گو کند.


فرمودید:
«مشتی اسمال آنطور شد ، علایی وبلاگش را بست و امیر مهدی محروم شده است از کامنت گذاشتن در اینحا و فردا نوبت من و پس فردا نوبی سید محمدی و همینطور برویم و یکی یکی گفتگو را قطع کنیم پس گفتگو برای چیست و چرا؟»


مشتی اسمال چه طور شد؟
شما خودت به مشتی اسمال فرمودی «کامنتها را خواندم واقعا شرم اور است. امیدوارم مشتی اسمال توضیحی داشته باشد گرچه بعید می دانم هیچ توضیحی توجیه کننده این کارها باشد!» و در برابر گله ی او به شما مبنی بر

«از حضرت عالی انتظار نداشتم. جناب ستاریان کسی که مدعی میشود باید برای مدعایش دلیل ارایه کند ایا منابع مورد استفاده یک نفر که شما به ان دست رسی ندارید کافی است؟؟؟»

گفتی

«من طبق قرائن نظرم را گفتم»


اما الان، مشتی اسمال را کرده ای پیراهن عثمان، و مدرک بی اخلاقی و فتنه گری ی نمی دانم چه کسان. شما خودت در ماجرای مشتی اسمال، داخل ماجرا بودی.

و. علایی وبلاگش را بست؟ خب ببخشید. علائیی ی عزیز ما، وبلاگش را بست که بست. خب چه کار کنیم؟ مگر من گفتم ببندد؟ مگر شما گفتی ببندد؟ مگر فرزانه گفت ببندد؟ مگر محمدرضا گفت ببندد؟ علایی وبلاگش را بست. اختیار وبلاگش را داشت. من ناراحتم چرا از وبلاگ ایشان محروم شدیم، اما ظاهراً، بسته شدن وبلاگ ایشان هم، شده دلیلی بر اثبات بی اخلاقی ی یک عده.

شما خودت، می فرمائی


«مشتی اسمال را با فشار به تعطیلس کشاندید و بحث ما ، وقتی به دنبال حققت می گردیم به اینجاها می کشد که می بینید پس یادتان باشد و ما را در جبهه مقابل خود می دیدید همه توهم بود.

آقای علایی را که به رفق و مدارد دعوت می کرد وادارش کردید تعطیل کند. از بس پته ی هم را روی دایره ریختند»

و وقتی من دو بار از شما خواستم بفرما این کلماتت خطاب به کیست، جواب نمی دهی و می فرمائی «العاقل یکفیه الاشاره».



و آقای علایی می فرماید:
«امیر مهدی را معلول علتی می دانم که قبلا باید فکرش میشد.»


به نظر من، امیرمهدی معلول نپختگی و نسنجیدگی و بی مبالاتیها و بی آدابیهای خودش است. امیرمهدی در گفت و گو با یک زن، از تعبیر «زن فاجره» استفاده می کند. بعد می گوید «تعبیری عُرفی است». امیرمهدی در برابر دو بار سؤال من، مبنی بر





یک) قبلاً سؤال کردم. ولی جواب ندادی. دوباره می پرسم. امیدوارم جواب بدهی:



شما ادعا کردی انحراف و اضلال و ... را فقیه می تواند تشخیص دهد و به دیگران نسبت دهد و این از اختیارات فقها است.
من البته این حرف را قبول ندارم.
اما اگر خودت پابند حرف خودت باشی،
از بین محمد صادقی تهرانی که عملاً فقیه است و مرجع تقلید است و اجتهاد از آقای خوئی دارد و تعبیر شایسته ای از آقای خوئی درباره ی ایشان وجود دارد،
و امیرمهدی،
کدام یک از این دو نفر مجاز است انحراف فرد دیگر را اعلام کند؟
امیرمهدی می تواند انحراف محمد صادقی تهرانی را اعلام کند؟
محمد صادقی تهرانی می تواند انحراف امیرمهدی را اعلام کند؟



دو) قبلاً پرسیدم. ولی جواب ندادی. دوباره ی می پرسم. امیدوارم جواب بدهی:



شما گفتی طبق فقه صادقی تهرانی انسان می تواند هر غلطی بکند.
بگو، طبق فقه محمد صادقی تهرانی، انسان مثلاً چه غلطهایی می تواند کند؟







سکوت اختیار کرد. خب چرا؟ چون چه دارد بگوید؟ مگر انسان با استناد مغلوط و معیوب به گزاره ها و مطالب فقهی و دینی، چه قدر می تواند جلو برود و کسی مچش را نگیرد؟

علایی می فرماید:
«چرا نمی گوئید آنجا که بحث تمدن اسلامی است با کلمات سخیفی مثل کاندوم اسلامی و پنیر اسلامی و مترو اسلامی و هزاران طعن دیگر به استقبال یک بحث منطقی رفتن ، نتیجه اش این میشود که طرف از یک جایی صبرش تمام شود و با زبانی مشابه به استقبال بیاید؟»


این آیا توجیه کلمات گهربار امیرمهدی می شود؟ اگر فرضاً افرادی الفاظ زشت به کار بردند، من هم باید چشمم را ببندم و دهنم را باز کنم و هرچه خواستم بگویم؟ امیرمهدی اصولاً دارد نهادینه می شود در او گفتار و رفتار عجیب و غریب. چرا ستاریان و علایی و سیدمحمدی، در برابر یک خانم، در ضمن صحبت در خطاب به آن خانم، از تعبیر «زن فاجره» استفاده نمی کنند؟ چرا ستاریان و علایی و سیدمحمدی، مغازه ی شناختن مراجع تقلید منحرف، و شناختن مراجع تقلید لعنت الله علیه و تا ابد در جهنم، و مغازه ی کشف کردن این که آقای بهجت در کل ارض اعلم است، باز نمی کنند؟ چرا ستاریان و علایی و سیدمحمدی صبر کنار نمی گذارند و در برابر بی احترامیهای احتمالی یا واقعی ی دیگران، هرچه از دهنشان می آید نمی گویند؟


ستاریان و علایی، اصل ِ سفارششان به دوستی و گفت و گو عدالت، خوب است. اما به نظر من، این عزیزان دفاعشان از امیرمهدی، دفاعهای ناموفقی است. با به کار بردن تعابیری مانند «تفرقه ی مؤمنان» و «اتحاد کافران»، من بعید می دانم کسی جذب من ِ احیاناً مؤمن، بشود.

امیرمهدی، طبق درک من، الان شده تابلو در اینترنت. جایی نبوده خرابکاری نکرده باشد. حرفهای عجیبی نبوده که نزده باشد. نصیحت پذیر هم نیست. مجتهد و مرجع تقلید و عارف، اگر بگوید امیرمهدی اشتباه می کند و امیرمهدی فلان مطالب تند را نگوید و امیرمهدی حرفهایش غلط است، امیرمهدی باز می رود مطالبی که از هیئت سر کوچه ی شان شنیده تحویل من می دهد.


با انتقادهای آقای علایی ی عزیز و آقای ستاریان عزیز، شاید به جایی نرسد این صحبتها. ببخشید. عثمان حق علی را غصب کرد. ولی این قدر اعتماد داشت که به علی بگوید تو بنویس من امضا کنم. این قدر علی امین بود و معتمد بود. الان ستاریان و علایی و سیدمحمدی و امیرمهدی و بیات و هلوع و خراسانی، ماها همه متدین هستیم و ما را متدین می دانند رفقای وبلاگی ی ما. اما:

در این گونه ناراحتیها و دلخوریها، کدام یک از ماها، ستاریان و علایی و سیدمحمدی و امیرمهدی و بیات و هلوع و خراسانی، امین و معتمد فرزانه و آیسودا و محمدرضا و امید توانیم بود؟ حالا نمی گویم 100 درصد. ولی مثلاً در حد 90 درصد. کداممان؟ الان بیایم فرزانه را انتقاد کنم که چرا به نور چشم ما، امیرمهدی حفظه الله، گفته ای کامنت نگذار. خب. اما اگر من در بی ادبی و بی آبادبی و بی منطقی و دریای مغلطه و تناقض و ... بودن، خودم تالی تلو امیرمهدی باشم، فرزانه به من نمی خندد؟

محمدرضا دوشنبه 29 آذر 1389 ساعت 07:09 ب.ظ http://mamrizzio3.blogspot.com/

سید جان همیشه دوستت داشتم الان بیشتر. زنده باشی. ممنون که وقت می گذاری و این طور حساسیت نشون می دی.

ستاریان - سید محمدی دوشنبه 29 آذر 1389 ساعت 08:10 ب.ظ http://mohredel3.blogsky.com/

سلام

من از کسی دفاع نمی کنم من از گفتگو دفاع می کنم. من به از رده خارج کردن ادمها معترضم. اگر امیر مهدی عصبانی شده ُ کدامیک از ما در این چند روز عصبانی نبوده ایم؟ کسی عصبانی نبوده که در بحثها مشارکت نداشته !
مشتی اسمال را پیراهن عثمان نکرده ام، بله من دخیل بودم در ماجرای حذف او و همچنان معتقدم حذف او در پاره ای از ابهام قرار دارد. خانم پارسایی می تواند به دلیل دسترسی داشتن به آی پی ها به قطعیت بگوید موضوع به مشتی اسمال مربوط بوده است. خوب شرط انصاف نیست که این گفته ی خود را ثابت کنند؟ او جواب داد و قسم خورد و آی پی های موجود نزد ما هم با آی پی های نزد خانم پارسایی یکی نبود. خب کسی نباید به سوال من داخل در ماجرا توضیح بدهد که من با تعارض ذهنی ام چه کنم که یکی از مسبب ها بوده ام؟ شما چگونه با خودت کنار می آیی که خواستی قسم بخورد و قسم خورد. اما همچنان در محکومیت ماند!؟

اینها اصلا به کنار . من از عبرت این ماجرا حرف می زنم. می گویم شاید کسانی خواسته اند آب را گل آلود کنند

عرض من این است که دلایل عصبانی شدنها را پیدا کنیم و حد و مرزی قائل شویم در بحثها، به طوریکه کار به اینجاها نکشد. اگر کسی کلمات و جملات موهنی به کار برد شاید برای کسی اهمیتی نداشته باشد اما نمی توان خرده گرفت که چرا برای کسی مهم بوده است؟
من کجا از کسی دفاع می کنم؟ من اگر از همسفر نام بردم که هیچ قرابت فکری ندارم ، خواستم نشان بدهم که این انسانها هم در جامعه وجود دارند و نه تنها حق حیات فکری دارند ، بلکه باید دیده شوند و تحمل شوند.

آیا این معنای دموکراسی نیست؟ ما که همگی مدعی دموکراسی هستیم چرا آستانه ی تحمل نظرات مخالفمان کم است؟ حرف من این چیزهاست.

اگر امیر مهدی تند شد و تند نوشت دلیلش را گفت و بعد هم نوشت که :
قبول دارم که این گونه انتقاد تند کردن آن هم در جمعی که همه راضی به وضعیت موجود شده اند خیلی بادرایت همراه نبود.

خب جواب این است که بگوییم برای من کامنت نگذار؟

اگر از مشتی اسمال حرف می زنم چون کارش به همین جا کشید او هم از روز اول تند بود؟ یا به مرور تند شد؟ ما خودمان این چند روز اخیر همگی عصبانی نشدیم؟ خب بیایید دلایل این عصبانی شدنها را دربباوریم

اگر با حذف نظر مخالف راحت می شویم. بسیار خب من هم بگویم از اینکه تاکنون وقت دوستان را گرفتم معذرت می خواهم و دیگر مسدع اوقات شریف نخواهم شد؟!

ما که در اینجا به دنبال این نیستیم که کسی ما را داور کند! ما داریم نظراتمان را هر چه هست در معرض دید و قضاوت دیگران می گذاریم و ممکن است عده ای به کلی مخالفش باشند. راهش این است که بحث منطقی و محترمانه کنیم و نهایت امر هم اگر کسی متقاعد نشد بگوید نظرت را نمی پذیرم اما دعوا هم ندارم.

کاری که امیر مهدی در مورد ماجرای حضرت علی اکبر و حضرت عباس کرد در مقابل شما کرد عینا همین بود اما شما مطلب را پست کردی. خب عده ای که اصلا هیچ مسئله ای برایشان مقدس نیست می آیند و نظراتی می دهند که حتا به مذاق شما هم شاید سازگار نباشد. از ان طرف امیر مهدی که همه ی دلایلش را گفته و بحث را گرچه بی نتیجه ماند را خاتمه اعلام کرد. حالا باید بیاید چه بگوید غیر از اینکه پافشاری کند بر سر موضوع و شما عتاب کنی بر او و ....
چه نتیجه ای حاصل می شود؟

گیریم حرف شما کاملا صحیح باشد و امیر مهدی از هئیت سرکوچه اش مطلب یاد می گیرد. باید او را با تمسخر این و آن مواجه کنیم؟!

خب در اینجا من معتقدم باید هر دو طرف ماجرا بدون اینکه بخواهند نظرشان را به دیگری بقبولانند به آن احترام بگذارند. این یعنی شرط ادب و انصاف را رعایت کردن.

امیر مهدی-سیدمحمدی دوشنبه 29 آذر 1389 ساعت 08:38 ب.ظ

سلام
حرف من ودرد من دقیقاْ همین بود.همه یا اکثر خودشان رابه ندیدن ونشنیدن می زنند وبعد دیگری را متهم می کنند.
شما علاقه داری شرف وانسانیت ودین وهمه چیزت ر ابفروشی به خودت مربوط است.امیر مهدی ودیگران چه ارزشی دارند که شما این طوربرخوردمی کنی؟
من که گفتم خودم را هیچگاه به نفهمی نمی زنم وحتی وقتی دیگران می بینند زن فاجره ای دزدی می کند خودرابه نفهمی می زنند ومن نمی زنم وبرخورد می کنم این معنایش این است که آی سودا فاجره است ودزد است؟شما ودیگران اگر دربحث موفق نشدید آن طور که دلتان می خواست مرا له کنید باید با دروغ وجوسازی وتهمت کارتان را پیش ببرید ؟من بچه نیستم که گریه کنم وتورا به خدا واگذار کنم.اما حیرت می کنم که انسان تا چه حد می تواند خودرا به نفهمی بزند؟
این مطالبی که می گوئی چه ربطی به مسئله دارد؟امیر مهدی ادعاهای عجیب وغریب دارد وتابلو شده به شما چه ربطی دارد؟به بحث حاضر چه ربطی دارد؟مگر شما ودیگران مسول اعمال وافکار امیر مهدی هستید؟اگرامیر مهدی ادعاهای عجیب وغریب دارد باید متهم به هرزه دهانی وهزار مزخرف دیگر شود؟تمام آن چه هرزه دهانی نامیده شد این بود که گفتم ۱-هر غلطی دلمان خواست بکنیم۲-اکثر مردم الاغ تشریف دارند ۳-زن فاجره۴-خودرا به نفهمی زدن. این جا همه پسر پیغمبرند واین حرفها فحش وبددهنی است؟کسانی که حرف یومیه شان شوخی های از کمر به پایین است در مقابل این چند عبارت عرفی ،که هر کسی ممن است بکارببرد وهیچ تنهینیهم نیست علم ادب باید بردارند ؟به خودتان مربوط است اما اگر یک آدم متعادل جوگیر نشده اینجا بود به شما می گفت که چه قیاس بدور از عقل ومنطقی دارید.
من که با این های وهوی ها عقلم را خاموش نمی کنم ولی می خواهم بدانم در بین این جماعت مدعی علم واخلاق وشعور ومدارا وانصاف حتی یک نفر هم پیدا نمی شود که این را به شما بفهماند.پیدا نمی شود؟به درک.الان به درک گفتن من حرف خیلی زشتی بود؟
کسی زشت ترین وسخیف ترین کلمات رابرزبان می راند حتی یک نفر هم به او تذکر نمی دهد که این حرفها بسیار زشت است آن هم برای تو که زن هستی.آن وقت گفتن الاغ وفاجره وغلط کردن می شود هرزه دهانی؟
همین خود شما وخانم فرزانه ومحمد رضا ودیگرانی که خودرا مبادی آداب نشان می دهند زشت ترین تعابیر را به دیگران در گفتگوهایشان بکار بردند و اتفاقی نیفتاد اما من یک تنه شدم بی ادب وبی اخلاق؟الان اگر بگویم خودتان را به نفهمی وخریت می زنید دوباره حرف زشت زده ام؟
آقای قاسم فام که بحمدالله روزبروز شجاعتشان در حال افزایش است و از فرزانه تشکر می کند که احسنت خوب برخوردی کردی با حلم و عقل زمینه رابرای گفتگو فراهم کردی الان وجود دارد به خانم فرزانه تذکردهد که این برخورد تو باامیر مهدی نهایت حقارت ودروغگوئی وبی اخلاقی تورا نشان میدهد.طرف را دعوت به آرامش وگفتگو کنیم وبعد هرچه دلمان خواست توهین کنیم وبگوئیم بفرما بیرون؟آقای قاسم فام به تازگی شجاع ،وجود دارد که به دوستش انتقاد کند ورفتارزشت ودور از اخلاقش را تذکر دهد یا ترجیح می دهد همچنان با فرزانه صمیمی بماند؟شما قدرت درک این مسئله را هم نداری که انتقاد نمی کنیم تا رفاقت و محبوبیتمان کمرنگ نشود؟این که اکثر مردم جامعه به علاوه وبلاگستان رفاقت ودوستی ومنافعشان رابر همه چیز ترجیح می دهند فهمیدنش خیلی سخت است؟
حرف من با فرزانه همین بود که مثل یک انسان زندگی کن.هر کاری را که درست میدانی یا علاقه داری همان را انجام بده.خودت ر امتخلق به اخلاق نشان نده و بعد هر چه بی اخلاقی است انجام بدهی.دروغ می گوئی دروغت را راست نشان نده. توهین می کنی توهینت را با لعاب روشنفکری و چیز فهمی مخفی نکن.می خواهی بی دین باشی باش.اما مثل یک انسان بی دین.به دیگران وعقایدشان احترام بگذار وآنهارا ابله واحمق وساده دل نخوان.
این که فرزانه دیگران را مکرر در مکرر احمق وزبان نفهم وابله وتخیلی وموهوم وسرخوش و ...می نامد وبه عقاید آنها وشخصیتشان(هر چه که باشد)توهین می کند این اخلاق است.اماا گر من جرات کردم که خلاف ادب نمایشی ودروغین سایرین چند کلمه بکارببرم این اسمش بددهنی است؟
این که شما بنده خدارا دلقک بنامی و بگوئی موجبات خنده مرا فرارهم می کند این ادب واخلاق است اما حرف من بی ادبی است؟
شما یا دیگران این مقدار قدرت تعقل و شعور ندارید که مسائل را تفکیک کنید؟امام صادق که می گوید اکثر مردم الاغ وخر وگاو میمون وخوک هستند معاذالله بی ادبی کرده؟اگر من حرف ایشانرا تکرارا کنم بی ادبی کرده ام؟شما یا دیگران اگر با مسائل آشنا نیستی من مقصرم؟دروغ بگویم وبگویم همه گل وسنبل ودوست داشتنی و مهربان و..هستند؟شما در این جامعه زندگی نمی کنی؟این همه آدم که حق دیگران را مثل آب خوردن پایمال می کنند ودروغ می گویند و تهمت می زنند وبدگوئی می کنند وحق وناحق می کنند و...اینها انسان هستند؟
مشکلی نیست.شما ودوستان راحت باشید.من هم مزاحم آرامش شما نمی شوم.من با انتقاد تندم آرامش شماودیگران رابهم زدم الان فهمیدم که دیگر نباید چنین کاری بکنم.

سلام علیکم.

برادر عزیز. فرزانه برای من قسم خورد یکسان بودن کامنت جوانمرد و مشتی اسمال عین حقیقت بوده. البته خصوصی گفت. و من بدون کسب اجازه از ایشان دارم این مطلب را می گویم. طبعاً اگر ایشان ناراضی است از این که من دارم این مطلب را می گویم، ایشان می تواند این قسمت نوشته ی مرا حذف کند.
(تأکید می کنم من نمی دانم مشتی اسمال و جوانمرد، یکی اند یا نه، و در این مورد نه قبلاً چیزی گفتم و نه الان می گویم.)


برادر عزیز، اگر فرزانه، به هر دلیل، نخواهد من برایش کامنت بگذارم، خب چرا من (یا شما که دوست منی) با فرزانه بحث کنیم؟ خب نمی خواهد برایش کامنت بگذارند. گفت و گو که زورکی نمیشه. من نمی خواستم همسفر برایم کامنت بگذارد. اشکالی دارد؟

وقتی امیرمهدی، طبق فهم من، دارد امامسازی می کند، و معصومسازی می کند، و حرف سنجیده ی یک عالم شیعه (و شاید صد عالم شیعه) هم بر او اثر ندارد، اشکال دارد به نظرت که من عین حرفهایش و عین حرفهایم را مستقلاً منتشر کنم؟ شما می فرمائی

«عده ای که اصلا هیچ مسئله ای برایشان مقدس نیست»


خب. به نظرت امیرمهدی که دارای مقدسات هست، با حرفهای شاخدارش، بیشتر از فردی که آیه ای از قرآن را به شکلی غیر معمول به کار برد و سپس صمیمانه عذرخواهی کرد، خطرناکتر نیست؟ من خودم را موظف نمی دانم تحلیل کنم دلیل عصبانیت امیرمهدی چه بوده. شما مایلی تحلیل کنی. ایراد ندارد. تحلیل کن. عصبانیت که قابل ندارد؛ گفتار و رفتار او فاجعه شده. من خودم را موظف می دانم، در حد سوادم، و پس از مشورت با تعدادی افراد عالم، امیرمهدی را از این که کارخانه ی

امامسازی
و
معصومسازی
و
کشف اعلم فی الارض
و
منحرف نامیدن فقها
و
لعنت الله علیه نامیدن فقها
و
«زن فاجره» نامیدن یک زن هنگام گفت و گو با یک زن


ایجاد کرده، برحذر دارم. من گمان می کنم اگر شما و علائی ی عزیز، به «عدم تفرقه بین مؤمنان» واقعاً معتقدید، و اگر سلسله حرفهای مدت اخیر امیرمهدی را، مجموعه ای از بی مبالاتیها و بی آدابیها و ادعاهای مشکوک و مغلوط دینی می دانید، شما ایشان را سعی کنید اصلاح کنید. در حد وسعتان.

درست است که ما دنبال این نیستیم کسی ما را داور کند، اما اشکال دارد ببینیم ما مدعیان اسلام، کداممان گفتار و کردارمان تا حد زیادی بی تناقض بوده و بی تعصب بوده، تا معتمد و امین افرادی با گرایشهای دینی ی نه چندان قوی شویم، و داوری ی ما را با رغبت بپذیرند؟

با احترام.


سلام علیکم.
روضه نخوان.
برای چهارمین بار می پرسم:








شما ادعا کردی انحراف و اضلال و ... را فقیه می تواند تشخیص دهد و به دیگران نسبت دهد و این از اختیارات فقها است.
من البته این حرف را قبول ندارم.
اما اگر خودت پابند حرف خودت باشی،
از بین محمد صادقی تهرانی که عملاً فقیه است و مرجع تقلید است و اجتهاد از آقای خوئی دارد و تعبیر شایسته ای از آقای خوئی درباره ی ایشان وجود دارد،
و امیرمهدی،
کدام یک از این دو نفر مجاز است انحراف فرد دیگر را اعلام کند؟
امیرمهدی می تواند انحراف محمد صادقی تهرانی را اعلام کند؟
محمد صادقی تهرانی می تواند انحراف امیرمهدی را اعلام کند؟


***
روضه نخوان.
بی آدابی و بی مبالاتی ی تو، محکوم است.
بی آدابی ی دیگران، موجه کننده ی گفتار و کردار تو نیست.
من صریح، و البته بدون عبارات چاله میدانی که تو به کار بردی، به آیسودا پیشنهاد دادم مقالاتی که موضوعش گفت و گوی فرضی ی بین یک دختر و یک پسر است، ننویسد. ایشان از آن به بعد ننوشت از آن مقالات. اما شما، به الفاظ بسیار بسیار بد، می آیی مثلاً دیگران را به سمت ادب بخوانی.
این جوری راهش نیست.
شما می گویی

«ما در جامعه ای زندگی می کنیم که اکثریت قریب به اتفاق مردمش الاغ تشریف دارند»

که با هزار دلیل، و با فرافکنی و آوردن نام قاسمفام و امید و این و آن، نمی توانی این حرف را موجه کنی.




نیکادل دوشنبه 29 آذر 1389 ساعت 08:55 ب.ظ http://aftabsookhte.blogfa.com

آقای سید محمدی
بنده هم مثل جناب محمدرضا از انصاف و دقت شما سپاسگزارم. بنده تا جایی که توانسته ام به هیچ وجه و هیچ جا داخل بحث های دوستان نشده ام چون حوصله و امکان بحث ندارم، درضمن مباحثات دوستان را هم نتوانسته ام دنبال کنم چون مورد علاقه ام نبوده است.
اما مشتی اسمال جوان ادعا می کند که بنده دوست فرزانه هستم و از او برای خودم بت ساخته ام درصورتی که تا به حال جز در همین فضای مجازی هیچ گونه ارتباطی باهم نداشته ایم و حتی فرصت نشده کمی بیشترهم را بشناسیم. این را گذاشتم به حساب جوانی مشتی اسمال و معرکه این صفحه را به طرفهای درگیر آن واگذار کردم.
اما الان چشمم روشن شد به آقای امیر مهدی که صرفاً یکبار به یک کامنت بنده در وبلاگ محمدرضا واکنش نشان داده اند که بنده در کمال احترام پاسخ ایشان را داده ام و جواب ایشان را شنیده ام. به همین بهانه خود را محق می دانند که هم به گور پدر مرحوم بنده دهن کجی کنند و هم نگران باشندکه بنده در قبر چه خاکی می خواهم سرم بریزم!!!!
خوب به نظر شما حضور چنین کسانی باید برای دیگران اهمیت داشته باشد؟
دیگر چه فضای گفتگویی؟

سلام علیکم.
می گوئی:

«شما یا دیگران این مقدار قدرت تعقل و شعور ندارید که مسائل را تفکیک کنید؟امام صادق که می گوید اکثر مردم الاغ وخر وگاو میمون وخوک هستند معاذالله بی ادبی کرده؟اگر من حرف ایشانرا تکرارا کنم بی ادبی کرده ام؟شما یا دیگران اگر با مسائل آشنا نیستی من مقصرم؟دروغ بگویم وبگویم همه گل وسنبل ودوست داشتنی و مهربان و..هستند؟شما در این جامعه زندگی نمی کنی؟این همه آدم که حق دیگران را مثل آب خوردن پایمال می کنند ودروغ می گویند و تهمت می زنند وبدگوئی می کنند وحق وناحق می کنند و...اینها انسان هستند؟»



سیدمحمدی:
ببند دهانت را ای امیرمهدی!
داری چنان قاط می زنی که شاید عن قریب عزیزانی که با اخلاص و نیت خیر، از تو دفاعهایی کردند، آنها هم بیایند و بگویند «ببند دهانت را ای امیرمهدی».

تو داری می گوئی

«ما در جامعه ای زندگی می کنیم که اکثریت قریب به اتفاق مردمش الاغ تشریف دارند»

این چه ارتباط دارد که فرضاً امام صادق 1400 سال پیش راجع به تعدادی از مردمان جامعه ای دیگر، چیزی فرموده است؟
تو خیال می کنی اگر نگوئی

«ما در جامعه ای زندگی می کنیم که اکثریت قریب به اتفاق مردمش الاغ تشریف دارند»

خال می افتد روی صداقتت؟ دهانت را ببند ای امیرمهدی. دین ما دین ادب است. دین ما دین الاغ نامیدن «اکثر قریب به اتفاق مردم جامعه ی مان» نیست.

ای امیرمهدی. تو خودت نزدیک به قعر چاه نادانی سقوط کرده ای. بعد تو انتظار داری، وقتی می گوئی


«ما در جامعه ای زندگی می کنیم که اکثریت قریب به اتفاق مردمش الاغ تشریف دارند»


افراد روایات را در خاطر داشته باشند که امام صادق، بر فرض صحت اسناد و دلالت و ...، تعدادی از افراد جامعه ای از جوامع بشری را، خوک و ... نامیده؟ و اگر انتظارت برآورده نشد، به راحتی دیگران را «فاقد شعور و قدرت تفکر» بنامی؟

من احتمال می دهم تو وقتی می گفتی

«ما در جامعه ای زندگی می کنیم که اکثریت قریب به اتفاق مردمش الاغ تشریف دارند»


حالیت نبود، و چیزپراکنی می کردی، و روالت این شده، بعد از خرابکاریها و تباهکاریها و زشتگوئیهایت، بروی ببینی کدام روایت نجات دهنده ات است.

ای امیرمهدی. تو واقعاً چیزی از معارف اسلامی می دانی؟ اگر در قرآن کلمه ی «پشه» هست، پس هر کی به هر کی میتونه بگه پشه؟


من هرچه بگویم، البته اثری بر تو ندارد. ولی چون باب هدایت خودم و تو را بسته نمی دانم، و چون دوست دارم چیزی یاد بگیری، یک مطلب می گویم فی المجلس:





«در حضور یکی از ائمه، از امام سؤال می کنند یابن رسول الله آیا همه ی این افرادی که این جا هستند انسان هستند؟ امام جواب می دهد: به جز کسانی که مسواک نمی زنند، بقیه انسان هستند.»
توضیح این ناچیز، سیدعباس سیدمحمدی:
به گمان بنده، امام فرصت را و موقعیت را مناسب دیده بوده، با لحن و روشی اثرگذار، اهمیت مسواک زدن را بیان کند. وگرنه، این طور نیست که هر مسواک زننده ای انسان باشد، و هر مسواک نزننده ای ناانسان باشد.»



متوجه میشی ای امیرمهدی حفظه الله، پاسدار شریعت محمدی؟ تو واقعاً فهمت این قدر است که اگر، فرضاً، امام صادق یا هر امام معصوم، تعدادی از مردمان جامعه ای را ــ به مصلحتی که ما نمی دانیم ــ خوک و ... نامیده است، پس من و تو هم باید بگوییم


«ما در جامعه ای زندگی می کنیم که اکثریت قریب به اتفاق مردمش الاغ تشریف دارند»


و گفتن این جمله را، «صداقت» خود، و نگفتنش را ضعفی در صداقت خود، بدانیم؟



برزین دوشنبه 29 آذر 1389 ساعت 09:23 ب.ظ http://naiestan1.blogsky.com

سلام
خواستم چیزی در مورد استاد شفیعی کدکنی و این شعر بسیار زیابیش بنویسم ، اوقات تلخی دوستان ارزشمدار منصرفم کرد . به هر حال این روزها باید در گزینش واژه ها بسیار وسواس به خرج داد مبادا به تریج قبای کسی بر بخورد و تمسخر و توهین به دین و مذهب و ... از آن استشمام شود .
اما خدمت دوست عزیز امیر مهدی :
کامنت های طولانی شما را خواندم و استدلال و منطقتان ناگزیرم ساخت تا علیرغم میل باطنی ام چند جمله ای بنویسم . دوست عزیز ، عرصه گفت و گو حد و مرزی ندارد و هیچ خط قرمزی را بر نمی تابد ، مگر می توان برای فکر آدمها سقف زد و آن را در دیوار تعصب محصور ساخت ؟ خدایی که می گویند خالق انسان هاست ، بندگانش را در پذیرش دین مخیر می کند و برای آنان هیچ اکراهی را در متدین شدن قائل نمی شود ، چگونه است دوستانی که خود را بندگان مقرب درگاه خدا می پندارند از خود خدا هم جلو افتاده و پاسخ هر شبهه ای را با شمشیر تکفیر می دهند ؟ می فرمایید نباید تمسخر کرد ، قبول . می گویید چرا بر هر چه که پسوند اسلامی دارد خرده می گیرید ما هم می گوییم درست است تمسخر کردن کار پسندیده ای نیست اما برادر عزیز قبول دارید که حاملان ارزشها و مالکان دین و آیین مردم بعضی اوقات خود اسباب تمسخر دین و ارزشها را فراهم می کنند ؟ وقتی این همه خرافات و حرف های سخیفی را که به نام دین از بام تا شام به خورد ملت می دهند توقع دارید دیگران چه رفتاری از خود بروز دهند .؟ همیشه گفته اند که حرمت امامزاده با متولی اوست ، پس متولیان دین ما نباید زمینه ساز هتک و تمسخر آن شوند .
باید این واقعیت را پذیرفت کسی که خود و آئینش را حق مطلق بپندارد و بقیه انسانها را در ضلالت و گمراهی تصور کرده و بعضا آنها را نجس و ناپاک بخواند نباید انتظار احترام و کرامت از دیگران داشته باشد .

سلام آقای برزین
چه گویم که نا گفتنم بهتر است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد