دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

خموشانه

یک روزهایی به حد مرگ  ناراحتی . حالت بد است. گرفته و غمگینی ... دلیل هم نداری برایش .


نه با کسی دعوا کرده ای . نه از کسی رنجیده ای . نه  برای عزیزی دل تنگی . نه کسی از خانواده ات مریض است . نه چکت برگشت خورده  ... نه دلت چیزی می خواهد ... هیچ ! فقط غمگینی .


هیچ نداری که بجای دلیل بیاوری . اصلاً شاکی هستی که  چرا ازت دلیل می خواهند؟

مگر بقیه که لبخند می زنند و عین خیالشان نیست دلیل دارند برایش . اصلاً آنها برای چی خوشند ؟ مگر آنها برای این همه زلم زیمبو زندگیشان دلیل دارند ؟


با خودت می گویی  من بیمارم؟ من بد بینم ؟ واقع بینم ؟ افسرده شده ام ؟ چطور ممکن است همه چیز خوب و آرام و زیبا باشد و من حسش نکنم . چیزی که دارم با هر نفس حسش می کنم یک توده بد شکل و کثیف از دروغ است . چرا بقیه حسش نمی کنند ؟ چرا همین جوری راه می روند و بهم خیره می شوند ؟ چرا کسی چیزی نمی گوید ؟ کاری نمی کند ؟


حس می کنی تمام دل خوشی ها ساختگی اند. خوب شاید با فراموش نکردن واقعیت ها نشود زنده ماند. پس همین کار را می کنی می خندی و وانمود می کنی که طوری نیست .

اما می دانیم که طوری هست . می دانیم که آن فراموشی موقت فقط یک تجدید قوا ست برای دوباره فرو رفتن .


اما رویا ها ... آنها از دسترس واقعیت دورند .  هر چند در کوچه های تنگ و تاریک ذهن ما سرگردانند ، اما بودنشان  اگر چه در دور دست ،  بهانه زیستن مایند.


نظرات 50 + ارسال نظر
یادداشت های سیاه چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 06:42 ب.ظ http://www.blacknotes.net

!

شیما چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 08:09 ب.ظ http://shimiti.blogfa.com

کاملا باهات موافقم.

ممنون

بید مجنون چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 08:21 ب.ظ http://fenap.blogspot.com

گاهی غم و غصه مدلول بالا و پایین شدن ترشح هورمون هاست که ناشی از اختلال در ترشح غدد است.برای اطمینان می توانید یک آزمایش کوچک بدهید در این باره

...

جایی اماری می خواندم از فراگیری افسردگی در کلان شهری نظیر تهران،امار میزان افسردگی فراگیر را 55 درصد اعلام کرده بود،با توج به اینکه حکومت از پایین بردن درصد مصائبی که به ضررش است عمیقا خشنود می شود باید این طور حساب کرد که احتمالا میزان افسردگی بالای شست و یا هفتاد درصد است.افسردگی بیماری ای مزمن است و یک فرد افسرده برای مدتهای مدید،این اندوه را با خود حمل و باز تولید می کند.یک فرد اندوهگین برای نابودی شنگول بودن یک جمع کفایت می کند،عکسش که جای خود دارد.

روانکاو نیستم و روانشناس نیز هم،ولی دور از ذهن نیست تا حدودی از این افسردگی فراگیر به شما هم ماسیده باشد.یک طبیب می تواند گره از کار باز کند.

...

خلاصه آنکه در برهوت جهان سومی عارض شدن چنین مشکلاتی عادی ست.یکی که دقیق تر باشد بهتر می بیند و عوام کمتر و برخی اصلا

طبیب کیست ؟
طبیب خود گرفتار درد است اگر نباشد که ...

نقاد چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 09:36 ب.ظ

جناب بید مجنون
خب برای پیشبرد افکار خودتون لازم نیست این همه آسمون ریسمون ببافی.
بهتر است به آمار افسردگی وخود کشی ودیگر کشی در کشورهای توسعه یافته هم نظری داشته باشید.

نقاد چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 09:42 ب.ظ

فرزانه خانم این بیماری که میگین اپیدمی نیست.
از هر ۵۰میلیون نفر یک نفر بهش مبتلا میشه اون هم کسی است که چشم برزخی داره وچیزهایی میبینه که مردم عوام!!!!قادر به دیدنش نیستند.کسی که خودش رو از لحاظ فهم وشعور سیاسی واجتماعی و...برتر از همه بدونه (واصلا احساس خود برتربینی نکنه ومردم رو جاهل فرض کنه وخودش رو عالم)باید هم به این بیماری مبتلا بشه.

spam

عیسی دهقانی چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 10:22 ب.ظ http://isadf.blogfa.com

خیلی وخ پیش از اینا بود
من، حالا دیگه بگی نگی رویام یادم رفته
اما اون وقتا
رویام درست اونجا بود
جلو روم
مث پنجه آفتاب برق می زد

بعد اون دیفاره بالا رفت
خورد خورد رفت بالا
میون من و رویاهام
رفت بالا اونم با چه آسه کاری..... هیوز

برق پنجه آفتاب هنوز پشت دیفاره ...

حامد چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 10:31 ب.ظ http://deevane.blogfa.com

وقتی قرار باشه به واقعیت های اجتماعی دقت کنی٬ چیزی برای خوشحالی پیدا نمیکنی
بهتره یه مسکن قوی شخصی داشته باشیم ٬ مثل یکی که سرمون رو بزاریم رو شونه اش و همه چیز و فراموش کنیم .

آره ... بدون مسکن های شخصی قوی نمی شود زنده ماند .
اما گاهی زور واقعیت از زور همه مسکن ها بیشتر می شود ... فقط گاهی

نیکادل چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 11:53 ب.ظ http://aftabsookhte.blogfa.com

زین اتش درون که در سینه بعضی هاست، خورشید شعله ای است که در آسمان گرفت
این کامنت دونی فرزانه یه خاصیتی داره که بعضی مرده ها هی از گورهای تازه سر بلند می کنندو شروع می کنند توش رژه رفتن
خیلی مضحکه! هر روز سر و کله یه نفر پیدا میشه که جوون میکنه ادبیات متعفنش با دفعات پیش متفاوت باشه اما نمیشه ...
اما بعد ...
سلام بر فرزانه عزیزم و همه دوستان
فرزانه چه رویایی داری؟
من هیچ رویای خاصی ندارم
محمدرضا میگه فرند شیپ و باقی قضایا کارسازه
من میگم کاش سرعت گذر زمان بیشتر میشد این بازی مسخره اینقدر کش پیدا نمی کرد
نمی دونم

سلام نیکادلم خوبی ؟

عزیزم مگر به روح اعتقاد نداری ؟
خوب بیشترش از روی انجام تکلیف و وظیفه است اینها افسران جوان ارتش سایبری آقا در جنگ نرم هستند.

من رویای فهمیدن جهان را دارم اگر بفهممش نمی دانم ... شاید عاشقش شوم.
تو هم ذهنت پر از رویاست می دانم . ما همزاد رویاییم .
محمدرضا راست می گوید فرند شیپ خیلی کارسازه خیلی زیاد این یکی را باید از لجن واقعیت جدا کرد . گاهی یک دوست تنها بهانه بودنه .
گذر زمان برای ما زیاد هم کند نیست . لحظه لحظه عمرمان با شتاب عجیبی می گذرد و امید ما را هم با خودش می برد . این ایستگاه زیاد ماندنی نیست .

دوما چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 11:56 ب.ظ http://dooma.blogfa.com/

اتفاقا زیاد اینجوری می شوم زیرا غمگین بودن فاصله ی بین دو شادی است و شاید هم برعکس!
و در مورد رویاها هم موافقم که هر چه داریم از همین رویاهایمان داریم...

زندگی ما ترکیب ناهمگون و بی دلیلی است از همین ها

دمادم پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 01:05 ق.ظ http://www.damadamm.blogspot.com

تنها بهانه زیستن فرزانه جان.
به قول سید علی صالحی که گفت:
نان از سفره و کلمه از کتاب
و تبسم از لبانمان گرفته اید
با رویا هامان چه می کنید؟

تنها تویی که می مانی

بید مجنون پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 01:35 ق.ظ http://fenap.blogspot.com

بانو پارسایی من که نفهمیدم دوست " ناقد" مان از چه چیزی سخن می گویند.شما اگر درست متوجه شده اید بی زحمت من را نیز روشن کنید.میل ندارم از بخش نظرات صفحات دیگران استفاده ای نادرست کنم.ولی ایشان نه برای من نظری گذاشته اند و نه آدرسی قرار داده اند.چنانچه تمایل داشتید این نظر بی ربط را پاک کنید

خودتان متوجه خواهید شد

شیطان پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 02:31 ق.ظ http://lilo5000.persianblog.ir/

افسردگی عمومی مردم این دیار دیگه اون لذت از غم خوردن و شوروحال این منطقه نیست .... شرایط زندگی امید کمی باقی گذاشته و فشار روحی حاکم سرخوردگی ممتدی تو مردم ایجاد کرده ... کسی چیزی نمیگه ... چون گوش شنوایی نیست لاجرم فراموشی و بی تفاوتی نتیجه اش میشه ..
امثال تو که هنوز نمیتونند بی تفاوت باشند غمگین میشند و نمیتونند به این بازی مسخره دیگه بخندند ..
رویا ها رو باید به آرزوها تبدیل کرد تا دستیافتنی باشند و دیگه حسرت نرسیدن اونقدر رشد نکنه .. و بهانه ای برای زیستن ... زندگی اگر ارزش زیستن نداشته باشه همان بهتر که نباشه ...

سلام شیطان
چه خوب می فهمی ... آره رویاها را کوچک می کنیم ریز می کنیم تا توی مشتمان نگه داریم .

سلام پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 07:17 ق.ظ http://tarikhigam.blogsky.com

سلام. رویاهای مشترک بهانه ی زیستن مایند و خاطره ای مشترک برای آیندگان. همین آلان مقاله ای در باب ایرانی بودن خواندم که زیبا بود. این هم نشانی اش:

http://farasatkhah.blogsky.com/1389/10/07/post-27/

ممنونم . مقاله را خواهم خواند

سین دخت پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 09:23 ق.ظ http://www.sindokht7.blogfa.com

ققنوس خیس پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 09:24 ق.ظ

از زبان سایه ؛
نمی دانم چه می خواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته است
در تنگ قفس باز است و افسوس
که بال مرغ آوازم شکسته است
نمیدانم چه می خواهم بگویم
غمی در استخوانم می گدازد
خیال ناشناسی آشنا رنگ
گهی می سوزدم گه می نوازد
گهی در خاطرم می جوشد این وهم
ز رنگ آمیزی غمهای انبوه
که در رگهام جای خون روان است
سیه داروی زهرآگین اندوه
فغانی گرم و خون آلود و پردرد
فرو می پیچدم در سینه تنگ
چو فریاد یکی دیوانه گنگ
که می کوبد سر شوریده بر سنگ
سرشکی تلخ و شور از چشمه دل
نهان در سینه می جوشد شب و روز
چنان مار گرفتاری که ریزد
شرنگ خشمش از نیش جگرسوز
پریشان سایه ای آشفته آهنگ
ز مغزم می تراود گیج و گمراه
چو روح خوابگردی مات و مدهوش
که بی سامان به ره افتد شبانگاه
درون سینه ام دردی است خونبار
که همچون گریه می گیرد گلویم
غمی آشفته دردی گریه آلود
نمی دانم چه می خواهم بگویم

من هم نمی دانم ققنوس
چه دانم های بسیار است لیکن من نمی دانم ....

سین دخت پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 09:26 ق.ظ http://www.sihndokht7.blogfa.com

سلام
اون چیزی که تو وجودمون گم شده
اصلا مهم نیست که کی یا کجاییم
دیگه باور و انگیزه ای نداریم
و تنها خیال می مونه ...

سلام سیندخت عزیز
خیال نیست رویا
بهانه ماندن است دل با امید و رویا داشتن

نقاد پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 09:48 ق.ظ

جناب بید مجنون
ربط آمار افسردگی با حکومت؟
ربط افسردگی با جهان سومی بودن؟

نقاد پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 09:59 ق.ظ

برای نیکادل
ادبیات متعفن؟؟؟
جوون کندن؟؟؟
ادبیات شما چه بویی از خودش ساطع میکنه؟
دوست دارین متملق باشم وفقط بگم :به به آفرین به این نثر وقلم واندیشه؟
شما شاید اهل تملق وچاپلوسی باشین ولی من نه!
من خیلی هم ناشناس نیستم فقط اسمم رو نمینویسم به خاطر اینکه شما در گفتن الفاظ ....آزاد باشین وخجالت نکشین وهر چه در درونتان نهفته است ودر پس نقاب روشنفکری وبا اخلاقی آرمیده است را بیان دارین.
خب حالا شما آزادید بر قبر مرده تازه از گور در آمده فاتحه ای بخوانید.

spam

اون روزها که حالمان بداست ویتامین ب بدنمان کسراست روغن زیتون بابو وعسل وخرما و...بهبودمی بخشد ...
حتی 100درصدخودکشی ها ناشی ازکمبودویتامین ب است

ابراهیم ابریشمی پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 12:23 ب.ظ http://avakh.blogsky.com

پروای زیستن در هستی، دردی اگزیستانسیل و وجودی است. دردی که با زبان بی‌زبانی از جایی که نمی‌دانیم کجاست، عود می‌کند.
در این مواقع، یکی از دردهایمان اصلا این است که نمی‌دانیم دردمان از چیست؟!
توگویی جهل خفیف ما از درد-گاهمان، ذره-ذره روح ما را می‌خورد و می‌خراشد و هیچ‌کس، حتا خودمان متوجه آن نیستیم. فقط می‌فهمیم که نیست می‌شویم از جایی...
من نمی‌دانم به حکومت و دین و خود-برتر-بینی و رویا و ویتامین ب! مربوط است یا نه، اما می‌دانم خود این درد، بارها از علت آن مهم‌تر است.
این روزگار سخت نیز خواهد گذشت و مرهم فراموشی، فراموشی بس بزرگ، روحمان را تیمار خواهد کرد، دل به فراموشی بسپار، تا زندگی زیستنی‌تر شود....

هیچ یک! هیچ یک نیست
من از نداشتن دلیل می گویم و باران دلیل بر سرم می بارد
آری فقط می فهمیم که نیست می شویم از جایی
فراموش می کنیم و با مسکن فراموشی به زیستن ادامه می دهیم
زیرا چنان که از زبانت خواندم حقیقت در زیستن ما متولد می شود... روحمان را تیمار می کنیم و ...می رویم .
نه این جا خانه ام نیست .
امید هست اگر چه در دور دست ...
ممنونم لذت بردم

محمد ح پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 01:32 ب.ظ http://dustevatan.blogsky.com

دوست من سلام
این اوضاع هر چند وقت یکبار منه! گاه به خودم میگم شاید از خونه نشین بودنمه. گاه میگم شاید از بیکار بودنمه و سعی می کنم خودم رو با کتاب، وبلاگ و اینترنت سرگرم کنم. به هر حال هر چند وقت یکبار چنینم اما
خوش به حال دیوونه
که همیشه خندونه
*باید ببخشید که نظر قبلی رو اشتباهی و از روی اجله فرستادم*

سلام محمد
من همیشه روحیه تو را تحسین می کنم

امین پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 02:01 ب.ظ http://jeninediroz.blogfa.com/

سلام
متن زیبایی بود
منم گاهی این حس ها رو دارم فکر کنم ان حس ها همیشه با بشر همراه است ولی در هر بار به نوعی دلیل گاهی در سنی موضوعی فکر و ذهنت را آگاهانه یا نا آگاهانه درگیر می کند گاهی هم اون موضوع بی ارزش می شود اما همیشه موضوعی هست
اگر در مورد حست خوب فکر کنی خواهی فهمید حتما دلیلی دارد

سلام
نه درد فقط درد است .

ندا پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 05:32 ب.ظ http://secondwindow.blogsky.com

منم بی نهایت افسرده شدم

امیدوارم تو هم ماندنی نباشی در سرزمین غم

درخت ابدی پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 07:55 ب.ظ http://eternaltree.wordpress.com

اگر غم را چو آتش دود بودی
جهان تاریک بودی جاودانه
در این گیتی سراسر گر بگردی
خردمندی نیابی شادمانه
سلام.

سلام

دوست پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 10:31 ب.ظ http://e2ch.us

خرافات سرطان بشریت

دین گمراه کننده انسانها

تنها راه اسایش انسان دوری جستن

از مذهب است



اگرجهنمی باشد که ادیان درست

کرده اند بدون شک در ردیف

نخست گناهکاران و دروغگویان

این جهنم محمد موسی وعیسی

درحال سوزانده شدن هستند

کوچکترین جرمشان ایجادنفاق

بین انسانها وریخته شدن خون

بیشماراز مردم این جهان است

هیچ ویروسی زیان آورتر از دین و هیچ راهزنی ستمکارتر از دین‌فروش نیست. زیرا ویروس تن بیمار را می‌ آزارد، دین چشمه-ی خرد مردمان را می‌ خشکاند. راهزن دارایی یا جان کسانی را می‌ رباید. دین‌فروش آزادی را از جامعه می‌ دزدد و وجدان انسان را در سیاهچال ترس به گروگان می‌ گیرد.

امیر پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 10:47 ب.ظ http://hana31.persianblog.ir

یاد شعر "رویاهاتو از دس نده ... " افتادم.فکر می کنی لنگستون هیوز وقتی داشت این شعرو می گفت فکرشو می کرد که روزی یه سیاه رئیس جمهور ایالات متحده بشه؟سیاهی که اونزمان آدم حسابش نمی کردن،لینچش می کردن؟نمی خوام بگم رویای هیوز این بود که یه سیاه بتونه رییس جمهور آمریکا بشه و با رییس جمهور شدن یه سیاه پوست همه مشکلات سیاها حل شده یا آمریکا سرزمین گل و بلبله و ... .نه.می خوام بگم رویاها هر چند در دوردست هم به نظر برسن ولی میتونن تصویری از دنیایی باشند که باید بسازیم.

آره خیلی لازمند حتی اگر کافی نباشند

محمدرضا پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 10:56 ب.ظ http://mamrizzio3.blogspot.com/

از این روزهای سطور اولیه ی پست زیاد داشته ام!

می دانم ... می دانم ....

نوید پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 11:47 ب.ظ http://navidrabby.blogfa.com/

دروغ و خشونت و ریای این جماعت متظاهر به دین است که حال آدم رو خراب میکنه والا یه درصدی ازین بدیها همه جا دنیا است و طبیعی است ولی تو جامعه یی که رهبرانش ادعاهای آسمانی دارند تهوع آوره و غیر قابل تحمل

البته چگالی دروغ اینجا خفه کننده است .

مسعود جمعه 10 دی 1389 ساعت 12:23 ق.ظ http://brightside.blogfa.com/

"چرا کسی چیزی نمی گوید ؟ کاری نمی کند ؟"

آدم ها باید چیزی باشند، حسی را منتقل کنند، غمی را جاری سازند، شوقی را ساطع ... آدم ها باید "خودشان باشند" تا کاری کنند، طرحی بیافکنند، و چیزی بگویند. وقتی من خود ِ خودم نیستم، می دانم که او هم خود ِ خودش نیست. آنگاه حس غریبی به ما دست می دهد. ما نمی توانیم بازی زندگی را رها کنیم اما گاهی در می یابیم که زندگی نمی خواهد ما را بازی دهد. گویی بدان تحمیل گشته ایم.

باید که صبور بود و ... غم خود را شناخت، شادی ها را هم.

سلام علیکم.

سالها قبل یکی از رفقایم (همکلاس سابقم) به من گفت:
گفته بودی که طبیب دل هر بیماری
پس طبیب دل من باش که بیمار توام


من شنگول بودم که به به، یک نفر مرا این طور رمانتیک مورد توجه قرار داده. اما قرائن نشان داد که نه، فقط شعر را نقل کرده، و توجهی به من نداشته.
شنگولی ام از بین رفت

***



کامنت خصوصی دارید.

سلام

نقل شعر هم لابد حکمتی داشته

میله بدون پرچم جمعه 10 دی 1389 ساعت 01:14 ق.ظ

سلام
از این روزها زیاد دارم ولی خوشبختانه انبانی از دلایل و مشکلات لاینحل بر پشتم هست ... با وجود این انبان روزهایی که حالم خوبه بیشتر برام مایه تعجبه!!

سلام میله عزیز
چنین انبان هایی را همه داریم روی کولمان ... منتها گاهی هیچ کدامشان کامل کننده پازل غمگینی مان نیستند. فقط همین .

اون روزهای خوب لابد بجهت دوپینگ در استفاده از مسکن های شخصی است که در کامنتهای قبلی صحبتش شده مثل فرند شیپ و اینا ...

نقاد جمعه 10 دی 1389 ساعت 01:55 ق.ظ

جناب فرزانه
مشخصه که واقعا افسرده این
میگم فکر کم مالیخولیا هم کمی تا قسمتی دارین
اینو از چیزهایی که خوندم میگم آخه کمی روانشناسی خوندم

spam

مجتبی جمعه 10 دی 1389 ساعت 01:31 ب.ظ

بله گاه ی وقت ها غمگین می شویم در حالی هیچ دلیلی برای آن نداریم...

روشنفکرنما شنبه 11 دی 1389 ساعت 08:31 ق.ظ http://kafeiin.blogfa.com

درسته هم رویاهای خودت هم بیشتر از اون خوندن و دین رویاهای دیگران در رمان ها و فیلم ها. ادبیات امیدی برای زندگی کردنه

با امید بخش بودن ادبیات موافقم و می توانم آن را به همه توصیه کنم

مهرگان شنبه 11 دی 1389 ساعت 02:12 ب.ظ http://CHERCHE.BLOGFA.COM

سلام
بهانه زیستن ما امید و امیدواریست اگر باشد که آن را هم دارند میگیرند ازمان! کم کم این دلخوشی های ساختگی را هم نمیتوانیم بسازیم.
وقتی در دنیای مدرن در زندگی روزمره مان قفل میشویم وای به حال زندگی سیاسی فکرمان!

سلام لیلای عزیز
چقدر خوشحالم که باز فرصت کرده ای به وبلاگستان سری بزنی .
قفل شدن در زندگی روزمره مان فکر می کنم به جهت این است که ما مدرن نیستیم اما وانمود می کنیم که هستیم .

رضا شنبه 11 دی 1389 ساعت 03:48 ب.ظ http://www.yadedoran.blogfa.com

جدیدا موضوعات وبلاگها داره جالب میشه مثلا طرف ناراحته تو خلوتش یه حسی بهش دست میده که چیزی بنویسه اونوقت مخاطبش میاد مینویسه لعنت خدا بر ابوذر زمان یا مثلا میای سیاسی بازی کنی و با متلک و ادا اطوار یه چیزی نصیب نظام کنی به شوخی میگیرندو مینویسند پدر عاشقی بسوزه ... موندیم بلاتکلیف

لابد در باره مرگ مولف چیزهایی شنیده اید ... البته اگر اسم این خط خطی ها را تالیف گذاشت !

محسن صالحی شنبه 11 دی 1389 ساعت 04:23 ب.ظ http://www.salehimohsen.blogfa.com

آدم با رویاهاش زنده است.

البته و با امیدی که این روزها دستمان کمتر به آن می رسد

محمد رضا ابراهیمی شنبه 11 دی 1389 ساعت 09:38 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

سلام بر خانم پارسایی عزیز و فعال
همیشه وبتون رو می خونم به خصوص قسمت نظراتشو
به قول سید علی صالحی:
نان از سفره و کلمه از کتاب،

چراغ از خانه و شکوفه از انار،

آب از پیاله و پروانه از پسین،

ترانه از کودک و تبسم از لبانمان گرفته‌اید،

با رویاهامان چه می‌کنید!



ما رویا می‌بینیم و شما دروغ می‌گویید ...

دروغ می‌گویید که این کوچه، بُن‌بست و

آن کبوترِ پَربسته، بی‌آسمان و

صبوریِ ستاره بی‌سرانجام است.

ما گهواره به دوش از خوفِ خندق و

از رودِ زمهریر خواهیم گذشت.

ما می‌دانیم آن سوی سایه‌سارِ این همه دیوار

هنوز علائمی عریان از عطر علاقه و

آواز نور و کرانه‌ی ارغوان باقی‌ست
همیشه خرم باشید

سلام آقای ابراهیمی و سپاس از حضورتان
امیدوارم چیز قابل استفاده ای میان این خطوط پیدا کنید

بیات یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 09:10 ق.ظ http://hsnbyt.blogfa.com

سلام
راستی مگه ناراحتی هم دلیل می خواد؟
ولی کاش همیشه و حتی بیخودی خوشحال باشیم
خوش باشید و سالم

سلام
بیخودی خوشحال بودن ؟ آره گاهی خوشحالی هم دلیل نمی خواهد

[ بدون نام ] یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 10:42 ق.ظ

سلام
اندوه بی دلیل، بی دلیل نیست. دلیل ان را باید در احوالات وجودی جست. اندوه های وجودی، ارتفاع بلندی دارند و با غم های روزمره و مبتذل ، متفاوت اند. اندوه های دورنی، شاید از غم غربت و تنهایی ما خبر می دهد. درست در زمانی که در آوج شادی هستی، به یکباره چیزی در درون ترا از دیگران جدا می کند و حس تنهایی و حزن را در جانت می ریزد. گویی (به تعبیر کامو) بیگانه ای هستی در میان جمع.
بعد خموشانه کناری می نشینی و ( به تعبیر سارتر: چون کرگدن، تنها ) سفری به درون را آغاز می کنی. با خودت زمزمه می کنی" من بیمارم؟ من بد بینم ؟ واقع بینم ؟ افسرده شده ام ؟ چطور ممکن است همه چیز خوب و آرام و زیبا باشد و من حسش نکنم ."
جهان با این فراخی ، چون زندان، تنگ و تنگ تر می شود. آدمی را چاره ای جز همین قبض و بسط ها نیست.

زمانیان یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 10:42 ق.ظ

اندوه بی دلیل، بی دلیل نیست. دلیل ان را باید در احوالات وجودی جست. اندوه های وجودی، ارتفاع بلندی دارند و با غم های روزمره و مبتذل ، متفاوت اند. اندوه های دورنی، شاید از غم غربت و تنهایی ما خبر می دهد. درست در زمانی که در آوج شادی هستی، به یکباره چیزی در درون ترا از دیگران جدا می کند و حس تنهایی و حزن را در جانت می ریزد. گویی (به تعبیر کامو) بیگانه ای هستی در میان جمع.
بعد خموشانه کناری می نشینی و ( به تعبیر سارتر: چون کرگدن، تنها ) سفری به درون را آغاز می کنی. با خودت زمزمه می کنی" من بیمارم؟ من بد بینم ؟ واقع بینم ؟ افسرده شده ام ؟ چطور ممکن است همه چیز خوب و آرام و زیبا باشد و من حسش نکنم ."
جهان با این فراخی ، چون زندان، تنگ و تنگ تر می شود. آدمی را چاره ای جز همین قبض و بسط ها نیست.

دلیل اگر هم دارد دلیل محکمه پسندی نیست .
نمی توان به زبانش آورد و برای کسی توضیحش داد... توضیحی در کار نیست .

نفیسه یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 11:54 ق.ظ

آخ داشتم از این روزها و گیر آدمها...

رضا یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 01:02 ب.ظ http://www.yadedoran.blogfa.com

لطفا اخراجی های ۳ رو تحریم کنید ونبینید

من نمی بینم .
اما این معجون مبتذل نماینده بخشی از سلیقه فرهنگی این مردم است . تحریم کردنی نیست .

سیدعباس سیدمحمدی یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 02:46 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم. در صورت تمایل در گفت و گوی ذیل
http://cheshmejoo.blogfa.com/post-410.aspx
شرکت کنید که حجت الاسلام والمسلمین همسفر دو سخن از بسیار سخنانش این بود که
«این طبیعی است که رسانه ی هر کشور دست رهبر آن کشور باشد»
و
«تنها توقع من این است که به من ثابت کنید مخالفان نظام و رهبری حرفی برای گفتن دارند»
و سیدعباس سیدمحمدی گفت:


سلام علیکم.
گفته اند:

«این طبیعی است که رسانه ی هر کشور دست رهبر آن کشور باشد»

و سپس گفته اند:

«تنها توقع من این است که به من ثابت کنید مخالفان نظام و رهبری حرفی برای گفتن دارند.»

می توان گفت:
کجایش طبیعی است که یک نفر، کنترل تمام رسانه های کشور، دستش باشد؟ نکند در اصول فقه گفته اند؟
و:
وبسایت آیت الله حسینعلی منتظری فیلتر است.
وبسایت آیت الله یوسف صانعی فیلتر است.
وبسایت آیت الله سیدعلی محمد دستغیب (عضو مجلسی، که افراد ادعا می کنند «اجماع العلماء علی شیء کاشف عن قول المعصوم» است) فیلتر است.
وبسایت آیت الله اسدالله بیات فیلتر است.
وبسایت سیدمحمد خاتمی خالق حماسه ی دوم خرداد فیلتر است.
وبسایت نهضت آزادی ی ایران فیلتر است.
وبسایت جبهه ی مشارکت ایران اسلامی فیلتر است.
وبسایت سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی فیلتر است.
وبسایت دکتر عبدالکریم سروش فیلتر است.
وبسایت حجت الاسلام دکتر محسن کدیور مجتهد شیعه فیلتر است.
وبسایت جنبش راه سبز فیلتر است.
وبسایت مجله ی چشم انداز ایران فیلتر است (خود ِ مجله در روزنامه فروشیها هست البته!).

آیا اینها و دهها و صدها و هزارها وبسایت و وبلاگ و نشریه ی فیلترشده و توقیف شده و پارازیتی شده و زندان شده و بازداشت شده، و ممنوعیت استفاده از تلویزیونهای ماهواره ای (ماهواره داشتن، قانوناً مستوجب جریمه ی نقدی و اگر اشتباه نکنم شلاق خوردن است)، یعنی مردم فقط حق دارند تلویزیون ایران را ببینند و از کیهان و از نماز جمعه ی بزرگوارانی مانند آقای سید احمد علم الهدی و آقای سیداحمد خاتمی استفاده کنند، اینها طبق استنباط عقلا دلیلش این است که


«مخالفان حرفی برای گفتن دارند»

یا دلیلش این است که

«مخالفان حرفی برای گفتن ندارند»؟

فرزاد دوشنبه 13 دی 1389 ساعت 12:49 ب.ظ http://www.3-405.blohga.com

خب به نظر من این اصلن درستشه. اگه اینجوری نمی شد آدمیزاد باید ی کم شک میکردیم.

آمین دوشنبه 13 دی 1389 ساعت 10:27 ب.ظ http://ammiinn.blogfa.com

سلام
شاید که لحظه های غمناک در خود فرو رفتنمان ( هرچند ممتد و مکرر) مکثی باشد برای فهم درست دقایق کوتاه و سرخوشانه ی رویاگونه مان!
از کجا معلوم؟!

دوست سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 05:11 ق.ظ http://e2ch.us

مردمی که "ملی-یونِ"‌ آنها عرب-پرست باشند چه امیدی از "عمامه-سیاهانِ" آنها می‌توان داشت؟
"ملی-یون"، حکومت اسلامی را، برای این مردم دروغ-پرست، "جمهوری اسلامی" نام نهاده-‌اند و مانند همیشه زهر را در پیمانه-‌ی نوش به کام مردم ریختند. اینکه در جمهوری مردم تعیین کننده هستند و در اسلام شریعت، اینکه محمد فرستاده شده که مردم را به زور مسلمان کند، اوست که برای مردم تکلیف می‌گذارد نه مردم برای او، اینکه اگر جمهوری باشد پس ولایت فقیه را به کجای مردم می توان فرو کرد؟

در مردمی که، بیشترین آنها دنبال یک پیشوای ناب می‌گردند، اندیشیدن هم تنها در مورد شیوه-‌‌های شبانی پیشروی پیدا می‌کند. مردمی که، پس از این همه ستم-کشی، از میان آنها گروهی برمی‌خیزند که "ملی-مذهبی" نامیده می‌شوند باید گفت، چشم این مردم روشن، که هنوز نفهمیده-‌اند که مذهب آنها امت اسلام را می‌شناسد و میهن-‌پروری شرک شمرده می شود.

دوست چهارشنبه 15 دی 1389 ساعت 03:10 ق.ظ http://e2ch.us

سهراب احمدی نژاد سپهری
روزگارم بد نیست

چاه نفتی دارم

پول گازی

سر سوزن عقلی

رهبری دارم

بهتر از گاو دوان

دوستانی ،دستشان داغ ودرفش

وسخنگویی که همین نزدیکیست

لای این شب بوها

گوئیا می ...اشد

پای آن کاج بلند



اهل تهرانم

ازهمان روزکه خوردم پپسی

توی میدان ولیعصر شدم تهرانی

......................................

اهل تهرانم

پیشه ام حرافیست

گاه گاهی قفسی میسازم توی اوین

تا به آواز جوانی که در آن

زندانیست

غم بدبختیتان تازه شود

چه خیالی،،،،چه خیالی میدانم

همشون بی جانند

خوب میدانم

حاصل دولت من بی نانی است



من مسلمانم

برسرم هاله‌ی نور

جانمازم پرچم

مُهرم زور

قصر، سجاده من



من وضو باخون مردم پیروجوان میگیرم



من نمازم را پی تکبیرةالحرام فقیه

پی قدقامت شورای نگهبان خواندم



کعبه ام بر لب چاه

کعبه ام توی

جمکران افتادست

کعبه من مث یک زندانی

می رود راه براه

می رود بند به بند

حجرالاسود من

کلّه‌ی تاروسیاه اوباماست

اهل تهرانم

نسبم شاید

برسد

به یه هندونه‌ی‌ کالی در چین

نسب من شاید

به پسر عمه چاوز برسد

رهبرم بی خبر از خواب پرید

جنّتی زیبا شد

مرد بقال از من پرسید

چند مثقال کراک میخواهی

من ازاو پرسیدم

رای مفت سیری چند؟

ققنوس خیس چهارشنبه 15 دی 1389 ساعت 04:08 ب.ظ

وبلاگ تشنه لب را آپی نمی کند کس
گویی به روز رسانان ، رفتند از این ولایت !!
.................................................. حافظ خیس

نوشینه چهارشنبه 15 دی 1389 ساعت 07:04 ب.ظ

منم این روزا بد جوری حالم گرفته ست البته علتش یه بیماری گوارشی یه سمجه .
کدوم رویا . من از آرزوهای احمقانه نوشتم که بگویم خیلی از آنچه می خواستیم دوریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد