دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

مشکل حکایتی است که تقریر می کنند

الان دو ساعتی ست  که پشت میزم نشسته ام  یک صفحه word باز کرده ام مینویسم و backspace  و دوباره از نو ...


لااقل اگر روی کاغذ بود حجم خط زدنها جلوی چشمم بود ولی الان اثری نیست که نیست .

مدتی است که دست به کار مهمی نزده ام . از جایم تکان نخورده ام که اتفاقی بیفتد ... اما آن اتفاق هرگز نمی افتد . اصلاً انگار هر اتفاقی که مهم بوده دیگر نیست .


مثل  مورچه ای شده ام که پر مشغله و پرکار به نظر می رسد اما درست تر که نگاه کنی سر تا به پا همه بیهوده ... با هر چه می کنم و هر چه می خوانم فقط دانسته هایم دود می شوند و همه چیز دور تر و مبهم تر می شود.


پس کورمال کورمال دوباره نوشتن را از همین جا شروع می کنم . حتی اگر شروعم افتان و خیزان باشد هر چه باشم دنبال ایده آل که نیستم.


یکی دو روز گذشته کتاب "بیشعوری " را خواندم که مترجمش پس از پاره کردن کفشهایی آهنی در راه اداره ارشاد  ناچار شده اینجا بصورت الکترونیکی منتشرش کند  . داستان که نیست اما به زبان طنز ، مثل یک دایره المعارف مشخصات آدمها و جوامع بیشعور را به دست می دهد و راههای کنار آمدن با آنها را هم شرح می دهد . گاهی تشابه نشانه ها چنان زیاد است که باور کردن این که نویسنده متعلق به جامعه دیگریست و تحقیقاتش مال همین دور و بر نیست دشوار می شود .


انواع بیشعورهایی که در کتاب معرفی شده اند اینها هستند : بیشعور اجتماعی ، تجاری ، مدنی ، مقدس مآب ، عرفان باز ، دیوان سالار ، بیچاره و شاکی در مقدمه مترجم آمده : بیشعوری حماقت نیست و بیشتر بیشعور ها نه تنها احمق نیستند که نسبت به مردم عادی از هوش و استعداد بیشتری برخوردارند . خودخواهی ، وقاحت و تعرض آگاهانه به حقوق دیگران بن مایه های مرض بیشعوری هستند که قربانیان بسیاری در جهان امروز می گیرد.


و از قوانین نا نوشته آنها :

+ تمام مشکلات را دیگران بوجود آورده اند .

+ کم نیاور تمام کاستی ها وخطا ها را پشت نقابی از وقاحت و پر رویی می توان پنهان کرد.

+ تمام قوانین برای این بوجود آمده اند که که نقض شوند اما فقط تو حق این کار را داری .

+ اگر از قانونی خسته شدی مطابق نیازت یکی دیگر بساز اما به محض آنکه به خواسته ات رسیدی آن را هم نقض کن .

+ هرگز در توانایی ات برای بدست آوردن هر چیز کثیفی که اراده کنی ، شک نکن .


همین ها کافی نیست برای اینکه ارشاد نمودار مترجم را رسم کند ؟


   (assholism) پ . ن : بیشعوری/ دکتر خاویر کرمنت /  محمود فرجامی / اردیبهشت 1390

 

 

نظرات 43 + ارسال نظر
پیانیست جمعه 6 خرداد 1390 ساعت 04:15 ق.ظ http://baharakmv2.blogsky.com/

چه قوانین خوبی دارند. ولی به درد زندگی در یک جزیره نامسکون میخورد. که حقوق کسی ضایع نشود.
به کلمه «دارند» من توجه کردید؟ میخواهم بگویم من جزوشان نیستم. آیا حتما نیستم؟ منتقدی به نن «وجدان» این وقت صبح خواب است.

جزیره نامسکون که در کار نیست برای همین تو همین دنیای اطراف ما مشغولند .

ضمناً بهارک جان این قسمت مقدمه را مینویسم که با هم بخوانیم :

" آیا احساس میکنید که بر خورد های رییس تان با شما توهین آمیز است ؟
آیا دلتان می خواهد که یک صندلی را بر فرق پزشکی بکوبید که بعد از ساعتها انتظار و حق ویزیت کلان بدون اینکه توضیحی از بیماری تان بخواهد شروع به نوشتن نسخه کرده ؟ آیا از دیدن مجری های تلویزیون عصبی می شوید ؟ آیا با شنیدن حرفهای سیاستمداران دچار ناسزاگویی می شوید ؟ آیا وسوسه خفه کردن بزرگترهایی که دائم در حال نصیحت کردن و فضولی اند به سراغتان آمده است ؟ آیا دوستانی به سراغتان میآیند که بخواهند شما را به آیین مذهبی جدیدی دعوت کنند یا لا اقل چاکرایتان را باز کنند ؟ ...
اگر پاسختان به این پرسش ها مثبت است این کتاب برای شماست چون با بیشعور ها سر وکار دارید...و اما اگر پاسخ تان منفی است احتمالاً خطر جدی تری شما را تهدید می کند !"

نیکادل جمعه 6 خرداد 1390 ساعت 04:59 ق.ظ http://aftabsookhte.persianblog.ir

به به به به!
رسیدن به خیر فرزانه خانوم
از این ورا گذری؟ بابا خدا بده از این سرتا به پا بیهودگی ها!
پس سرکارعلیه در زمانهای بیهودگی مطلق در حال مطالعه هستند
خیلی هم خوووب!
از لینک کتاب ممنون. اما اشتباه مترجم درانتخاب نام کتاب بوده چون کسی به محتوا کاری ندارد، اصلا این مدل نام گذاری به معنای لطفا به من مجوز ندهید است. دسته کم از این مترجم انتظار می رفت مه با ترجمه این متن توان بیل زدن باغچه خود را یافته و راهکار مناسبی برای اخذ مجوز نشر دست و پا کند

سلام نیکادل جانم
نه نه نه خدا نده این که حس کنی علافی در حالی که داری می دوی اصلاً خوب نیست .
اسم اصلی کتاب assholism بوده که مترجم مودبانه ترین ترجمه ممکن را ازش کرده عزیزم که البته اصلاً ترجمه دقیقی نیست !
... تازه من شنیدم تو ارشاد بهش گفتن به جای کلمه بیشعور همه جای کتاب بگذارد آمریکایی و صهیونیست اسم کتاب را هم بگذارد امپریالیسم
مترجم هم مشهدی بازی در آورده و زده بیرون !

نیکادل جمعه 6 خرداد 1390 ساعت 05:01 ق.ظ

راستی فرزانه جان
ما داریم انتظار فرج از نیمه اول خرداد میکشیم هان

انتظار که می دانی اجر بسیار دارد ظهور هم طبق مدارک و آمارهای بانک مرکزی ! بسیار نزدیک است
خلاصه من خودمم در انتظار فوز عظیمم
نیکا جان شنیدی که می گویند خرداد پرحادثه ؟

ایمان جمعه 6 خرداد 1390 ساعت 10:41 ق.ظ

با سلام دوباره
عالی بود،مخصوصاً این قسمت :
بیشعوری حماقت نیست و بیشتر بیشعور ها نه تنها احمق نیستند که نسبت به مردم عادی از هوش و استعداد بیشتری برخوردارند . خودخواهی ، وقاحت و تعرض آگاهانه به حقوق دیگران بن مایه های مرض بیشعوری هستند که قربانیان بسیاری در جهان امروز می گیرد.
دانلود کردم ایشالله بخونم .

سلام ممنونم
کتاب را مثل کتاب مرجع بخوانید خوب است یعنی قسمتها و فصل هایی که بکارتان می آید

نقلش کردم

پادکست هزاردستان جمعه 6 خرداد 1390 ساعت 01:21 ب.ظ http://hezardastan.cast.ir/

دایناسور جمعه 6 خرداد 1390 ساعت 04:58 ب.ظ http://1dinosaur.persianblog.ir

سلام
کجا بودید؟ پست قبلیتون 8 اردیبهشت بود.
عجب سوغاتی آورید بعد از این سفر طولانی!
ولی این تاخیر با این سوغات جبران شد.
با یه نگاه و تورق اولیه معلومه که خوندن داره.
ممنون !

سلام همین جاها بودم زیر دست و پا ... سفر نبودم که

درخت ابدی جمعه 6 خرداد 1390 ساعت 08:15 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام. رسیدن به‌خیر.
با توضیحاتی که مترجم داده معلومه که کتاب مال چه ناشری بوده. مجموعه‌ی خوبیه و تازگی‌ها کتاب "در ستایش بی‌سوادی" ازش دراومده.
دانلودش کردم و امیدوارم خداوند متعال اجر مادی و معنوی به مترجمش عطا کنه.

سلام
مرسی واقعاً بخیر
در ستایش بی سوادی مال ناشره یا مترجم ؟
البته مترجم غیر از آن اجور خواسته دیگری هم داره که در مقدمه نوشته

نادی جمعه 6 خرداد 1390 ساعت 10:35 ب.ظ http://ashkemah.blogsky.com

سلام
و در طول روز چقدر این کلمه را تکرار می کنیم. اما گریزی نیست.

سلام
کتاب می گویدمرضش بشدت واگیر داره

آرش جمعه 6 خرداد 1390 ساعت 10:39 ب.ظ http://kamanearash.blogsky.com

امان از بی شعور ها

امان و فغان و داد

صد سال تنهایی شنبه 7 خرداد 1390 ساعت 08:01 ق.ظ

باید قشنگ باشه

اگر هم قشنگ نباشه مثل دارو لازمش داریم

ندا شنبه 7 خرداد 1390 ساعت 09:59 ق.ظ http://dokhtare-khak.blogfa.com

سلام فرزانه جان
خیلی خوشحال شدم کامنتت را دیدم . از شدت خوشی ایام ! کوچک ترین چیز ها را هم فراموش می کنم ! به قول ما روانشناس ها دچار سرکوبی شده ام!
علاقه مندم این کتاب را بخوانم، ممنون از معرفی .

سلام
کجایی تو ؟ سرکوبی چرا عزیز ؟ من به اون نسخه ات گاهی عمل می کنم جواب میده ...یادت هست ؟

نجیبه محبی شنبه 7 خرداد 1390 ساعت 11:59 ق.ظ http://haaghiighattt.blogfa.com/

سلام و درود
حکایت زندگی همه ما ؛ حکایت مورچه ی شتابان و پر کاری است که دور خودش می گردد .

اما در مورد آن نویسنده من متن کامل کتاب را همانجا گذاشته ام باید فایل پی دی اف اش را دانلود کنی در بخش مقدمه کتاب توضیحاتی از زندگی نامه نویسنده هم آمده یکبار دیگر امتحان کن اگر نتوانستی ایمیلت را برایم بفرست ایمیل کنم فایل کتاب را .
جملات کتاب هم آنقدرها قشنگ بود که نمی توانستم همه اش را بنویسم و لذا کل متن را گذاشتم

سلام نجییه عزیز
چرا فایل را گرفتمش اما خوب می خواستم قبل از خواندنش با فضایش آشنا شوم

سین دخت شنبه 7 خرداد 1390 ساعت 02:37 ب.ظ http://www.sindokht77.blogfa.com

سلام بانو حتما باید این کتاب رو بخونم

سلام
بخونش

درخت ابدی شنبه 7 خرداد 1390 ساعت 03:23 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

مال ناشرش: ماهی.

به ماهی نمی آید از این چیزا چاپ کنه ... اون یکی کتاب هم باید خیلی جالب باشه

هستونک شنبه 7 خرداد 1390 ساعت 06:05 ب.ظ http://hastunak.blogfa.com

ر.ک کامنت در هستونک:
بله دایی ام همیشه این را می گفت قبل تر ها اما این شتر از روی در او هم رد شد! یعنی اصلا را درش کند باخودش آورد تو!
از زمانی که پیغمبر شترش را رها کرد تا در هر خانه ای که می خواهد بعد از هجرت به مدینه برود و بخوابد و بعد از آن علی افسار شتر خلافت را به پشت شتره انداخت، این شتر های سرگردان دیگر هرجا دلش خواست خوابید و چه بلاهایی که از این شتر خلایق نکشیدند و چه بلایا ها را که عذرش را به گردن این شتر ول بی صاحاب نیانداختند!
وگرنه بقول شما و تندر اصلا چه کاریه که آدم برای خوردن یک لیوان شیر برود گاو بخرد یا به خودش نارنجک ببندد و خودش را بیاندازد زیر شتر!
اه ... انگار بحث در باره گاو بود نه شتر!
امان از دست این شتر ول که خودش را توی هر بحثی می چپاند!

هستونک شنبه 7 خرداد 1390 ساعت 06:13 ب.ظ http://hastunak.blogfa.com

چقدر دیدن ایین کتاب را خوب با مورچه پر مشغله مصادف و ماقرن آوردی. البته من بعید می دانم بمورچه مشغله هایش بیهوده باشد. مال خودمان بیوده هست اما آنها عجیب ایمان و انگیزه دارند!

آخر اصلا یادم رفته بود چند وقت اس دوستم این کتاب را با کنایه و طعنه برایم فرستاده بود و اوایلش چقدر بنظرم جذاب آمد و چنان در این مشغله ها گم و فراموش شد که ناگهان وهم برم داشت که :
نکند دیگر هیچ چیز آنقدر شوقم را بر نمی انگیزد که اقلا در خاطرم بماند ... بغیر از این ترس ها استرس ها و کوفتی های دیگر روزافزون!
ولی مقدمه اش را خوانده ام محشر است.
من غمای رفته مو ... میسپرم بدست باد ... هر آخر هفته!

آره واقعاً !
طفلی مورچه به کارهایش ایمان داره ولی من و تو چی هستونک ؟

حامد یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 01:32 ق.ظ http://deevane.blogfa.com

من سالهاست یه جمله ای رو به دوستانم میگم ، و با گذشت هر روز بیشتر به این گفته ام ایمان میارم ! میگم : شعور ذاتیه و مقدارش هم در جهان ثابت و البته بسیار کمه .
پس وقتی با یه با شعور برخورد کردی باید منتظر ده ها بیشعور باشی .

این طوری که تو میگی بیشعوری درمان نداره

مهدی نادری نژاد یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 05:01 ق.ظ http://www.mehre8000.org

با سلام
از انتخاب ونظرتان متشکرم.
کتاب خواندنی است
بیشعوری از حرافی نشات میگیره.
بقول مولوی کسانی که زیاد حرف میزنند دنیا را به این وضع انداخته اند.
بین بیشعوری و پرحرفی رابطه مستقیم است.

سلام
درست می گویید گاهی پرحرفی پهلو به پهلویش می زند

میله بدون پرچم یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 07:41 ق.ظ

سلام
کافیست... علاوه بر رسم نمودار فکر کنم یادشون رفته که مماس های مربوطه را رسم کنند که می کنند!
..........
بازگشت به خیر!
دارم دانلودش می کنم... اون قسمتی که در ذیل کامنت اول آوردید جالب بود به خصوص آخرش

سلام
بله البته مماس های مربوطه در حال رسم بوده . منتها طرف زرنگ و مشهدیه تا رسام خطکشش را بیاورد سر از برج های پتروناس در آورده

سیدعباس سیدمحمدی یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 11:26 ق.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
شما اگر کتاب ببینی درباره ی مصدق و نهضت آزادی و این مسائل، قبل از این که کتاب را باز کنی و صفحه ی حقوقش را ببینی، ندید می توانی احتمال بدهی کتاب تاریخ چاپش بین 1376 تا 1384 بوده است.
وزارت کشور در سال 1359، به جای توجه به نص قانون اساسی، «با الهام گرفتن» کارش را انجام می داده («با الهام گرفتن از بیانات امام خمینی») و با توجه به خون شهدای گل کون کفن (انگار شهدا شهید شده بودند تا کسی آزادانه تظاهرات نکند، و حتا برای تحصن و اعتصاب، بروند وزارت کشور و بگویند «آقا اجازه می دهید تحصن کنیم؟»).
سال 1358 و 1359 و ... و 1368 هم دقیقاً همین ماجرای 9 دی بوده. همیشه یک چیزی درست می کردند که الان به دلیل فلان شرایط، انتقاد کردن و اعتراض کردن و تظاهرات کردن ِ غیر ِ حکومتی، برای امنیت کشور (و برای شهدا) خطر دارد و ضرر دارد. دوستان من می گویند در 1360 و 1361 و 1367 طرح شدن رفراندوم مجدد جمهوری ی اسلامی، چون جنگ بوده، احمقانه بوده. خُب. اما چه جوری است مردم هر سال هر سال وسط موشک باران می شد بروند انتخابات باشکوه مجلس و ریاست جمهوری برگزار کنند، اما انتخابات رفراندوم مجدد جمهوری ی اسلامی، نمی شد برگزار شود؟

الان هم که قانوناً، مردم حقی برای رفراندوم جمهوری ی اسلامی ندارند، چون پدران من و شما، قبول زحمت کردند و برای خود و برای ما و برای فرزندان ما و فرزندان فرزندان ما جمهوریت و اسلامیت و ولایت فقیه را تغییرناپذیر کردند (طبق اصل 175 الحاقی ی قانون اساسی).

سلام
درست است در فاصله همان سالها کتابهایی در حوزه اندیشه و زنان هم چاپ شده که الان امکان چاپش عمرا نیست .

پارسال جایی بودم که مدیران آن سالها را به جرم !! تاسیس رشته مطالعات زنان در دانشگاه ها می نواختند .
بله آنها زحمت کشیدند . اما ما چه زحمتی برای فرزندانمان می کشیم ؟
یا می توانیم بکشیم ؟

سیدعباس سیدمحمدی یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 11:28 ق.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
اگر دارید کتاب می نویسید، برای کم کردن احتمال نگرفتن مجوز از ارشاد، در هر صفحه از کتابت، یک بار کلمه ی
«ولایت»
را به کار ببر. حتا اگر در قسمتی از دو کتاب دو نفر رفته اند پارک، شما نام پارک را
«بوستان ولایت»
در نظر بگیر.

قابل توجه نویسندگان عالیقدر

نوید یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 03:26 ب.ظ http://navidrabby.blogfa.com/

جالب بود
جدن که بیشعورهای دوره جدید غیر قابل تحمل ترند. البته نمی دانم خودم هم جزوشان هستم یا نه

کسی که چنین احتمالی بدهد احتمالاً مصونیت دارد

سین دخت یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 03:44 ب.ظ http://www.sindokht77.blogfa.com

سلام
نه بانو جان کتاب چهره ها بخش دیگری است
آنقدر عزیزی که نمی شود از یادت برد
موافقم که وبلاگستان چیز دیگری است .... :)

عیسی. دی. اف یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 03:48 ب.ظ http://isadf.blogfa.com

سلام
اولین نشانه های فلسفه خوانی تان مشاهده شد!!
اصلاً انگار هر اتفاقی که مهم بوده دیگر نیست .

پیرو پست قبلی تان پیشنهادی داشتم که فراموش کرده بودم خدمت تان عرض کنم که الان یادم افتاد: شما هم سال بعد ارشد فلسفه علم شرکت کنید. ریاضی و فیزیک تان که باید قوی باشد می ماند فلسفه و منطق. حداقلش این است که جهت مطالعاتی به آدم می دهد.

سلام
خوب دارید نشانه ها را رصد می کنین
اتفاقا برای امسال منابعش را گرفته بودم اما دوستان پشیمانم کردند ترسیدم این قدر بهم جهت بدهند که سر گیجه بگیرم

ققنوس خیس یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 07:01 ب.ظ

سلام ، بازگشت به خیر رفیق ...
ممنون از معرفی

سلام رفیق شفیق

زمانیان یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 07:02 ب.ظ

سلام
کتاب را تورقی کرده ام. اما هنوز فرصت خواندش را پیدا نکرده ام. کمی توجه به همین اطراف ما را با کتاب بزرگ "بی شعوری" مواجه می کند. کتابی به وسعت سیاست. به وسعت حاکمانی که درآتششان می سوزیم. در این جا برای خواندن این کتاب - حتی لازم نیست چشم های تان را باز کنید. این پدیده را با همه ی وجودمان لمس می کنیم.

سلام

خلیل یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 07:38 ب.ظ http://tarikhigam.blogsky.com

سلام

گفتم از " سکوی " فلسفه به درون " واقعیت " شیرجه خواهی زد. با سپاس.

سلام اما دلم دوباره سکوی فلسفه را می خواهد

ابراهیم ابریشمی یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 09:57 ب.ظ http://avakh.blogsky.com

درود
پیشتر از این با قلم و اندیشه‌ی محمود فرجامی، مترجم کتاب آشنا و داستان ترجمه این کتاب را هم از خود او شنیده بودم.
از آن زمان بسیاری گذشت اما خبری از کتاب نشد، با دیدن این نوشتار و پیشنهاد این کتاب، بسیار خرسند شدم.
این روزها جامعه و جماعت ایرانی به چنین فکر و قلمی نیاز جدی دارد و صد دریغ که خود از خود دریغ می‌کنیم.
به گمانم طنز و خندیدن عین فلسفیدن است، چه آنکه نیچه آموزگار فلسفه در جهان ما را آموخت: آن کس که خندیدن نمی‌داند کتاب مرا نخواند.
نیچه نگفت آن کس که فلسفه و تاریخ فلسفه و منطق قدیم یا جدید یا افلاطون و .... نمی‌داند، این بدین معناست که فلسفیدن و خندیدن پیوندی بس ژرف با هم دارند، پیوندی حتی ژرف تر از پیوند فلسفه با تاریخ فلسفه و افلاطون.....
به واقع که خندیدن بارها اندیشناک‌تر و سخت‌تر از تاریخ فلسفه خواندن است.....
فلسفه چیزی جز ریشخند اندیشه‌های جدی زمانه نیست!

سلام
جالبست او را از نزدیک می شناسید ؟
روزنامه نگار قابلی است قلم تیزی دارد و در خنداندن یدی قهار

سفینه ی غزل دوشنبه 9 خرداد 1390 ساعت 01:33 ق.ظ

سلام
شما کجایید که یک "ها" کنید یک ذره از این ویروس "بیهودگی" تان به مامنتقل شود بانو.
راجع به این کتاب از طریق یکی از دوستان فیس بوکی شنیده بودم.
عجب من تابه حال فکر می کردم چون از دیدن مجریان تلویزیون دیوانه می شوم و از نصیحت بزرگ تر ها دود از کله ام بلند می شود باید به دکتر اعصاب مراجعه کنم. یکم خیالم راحت شد

سلام
من همین جاها زیر دست و پام
اگر هم ها کنم طوفانی بپا می شود خود دانید

نوشینه دوشنبه 9 خرداد 1390 ساعت 02:36 ب.ظ http://nargess777.blogfa.com

درسته واقعا بی شعوری حماقت نیست . سیاستمداری رذیلانه است

مهرگان دوشنبه 9 خرداد 1390 ساعت 03:39 ب.ظ http://cherche.blogfa.com

سلام و سفر به خیر به فرزانه جون
کتاب رو دانلود کردم. دست تو وآقای فرجامی درد نکنه.شاید اگه کتاب چاپ میشد امکان دسترسی یکی مثل من کمتر بود!!!
خیلی جالبه من تا حالا فکر میکردم به آدمهایی با این ویژگیها صفات دیگه ای بایدداد!
اون تمرینات پایانی هم خیلی جالب بودند.

لیلا جان کدوم سفر ؟
بخدا من همین جا بودم سر جای خودم البته مطمئن نیستم اینجایی که هستم سر جای خودم هست یا نه ؟

بله دست میم فه جان درد نکنه

بید مجنون سه‌شنبه 10 خرداد 1390 ساعت 12:14 ق.ظ http://fenap.blogsky.com

نخست :
یک اسفند دود کردن برای بازگشت ژیروزمندانه

دو:
برای من متن کتابی که گذاشتید جذابیتی نداشت.نمی دانم برای چه باید چنین کتابی خواند و چه دستاوردی فکری می تواند داشته باشد.ولی بخش ابتدایی نوشته یک جورهایی حرف دل من هم هست.احساس می کنم که در کوله بار تجربه بشری تاکنون سهم من هیچ بوده.و این احساس اصلا خوب نیست

ژیروزمندانه برای جفتمون دود کردم

دستاورد فکری ؟ تو این کتاب فقط میشه فهمید که مرز داشتن و نداشتن شعور چقدر باریک است و چقدر راحت میشه لغزید ؟

آن هم درد مشترکیست می دانم

Critical Minds سه‌شنبه 10 خرداد 1390 ساعت 12:22 ق.ظ http://whatnow4.wordpress.com/

ادب در حاکمیت اراذل و اوباش ، دست اویز سانسور و خفقان است .. اما جالب است که * تفکر سوراخ کونی‌ * بسیار با بیشعور‌ی که در آن سال ۵۷ ..حاکمیت دین شاهی هزار فامیل را برداشت و حاکمیت دین آخوندی صد هزار فامیل را بجایش گذاشت ، هم خونی داشته و بّر آن منطبق است ...

پیانیست سه‌شنبه 10 خرداد 1390 ساعت 11:37 ق.ظ http://baharakmv2.blogsky.com

سلام فرزانه جونی.
خیلی از دیدن کامنتتون خوشحال شدم. منم بازگشت ژیروزمندانه تون رو تبریک میگم!! بیچاره بیدمجنون یه چیزی نوشت براش دست گرفتیم.گناه داره...
من ژیانیست هم نیستم چه برسه به پیانیست!!

سلام

قاسم‌فام چهارشنبه 11 خرداد 1390 ساعت 01:45 ق.ظ http://www.aknun.blogsky.com/

سلام
فایل کتاب را داونلود کردم که سر فرصتی که امیدوارم دور نباشد، بخوانم. سپاس!

توصیه‌های آقای سید محمدی جالب بود. البته برادران ارشاد هوشیارتر از این حرف‌ها هستند.

کتاب شعر کوچکی از دوستی نوقلم را برای اخذ مجوز ارشاد فرستاده‌ام که الان سه ماه است در دست بررسی است!

سلام
بررسی کتاب شعر که سه ماه طول بکشد دیگران باید بروند آخر صف

محمد رضا ابراهیمی چهارشنبه 11 خرداد 1390 ساعت 01:49 ق.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

سلام
به سلامتی که دوباره آمدید
کم کم داشت عادت می شد که بهتان سر نزنم. مثل قبلا که عادت داشتم سر بزنم!

سلام
سرزدنهایمان گاهی از عادت بیفتد بد نیست

محمد سرابی چهارشنبه 11 خرداد 1390 ساعت 06:47 ب.ظ http://www.negarande.ir

جالبه که همچین چیزی رو تدوین و منظم کرده.ریشه کلمه اصلی که معادل بیشعوری گرفته چی بوده؟

ترجمه عنوان مطابق لفظ نیست و رعایت عرف و ادب شده است .
لفظ اصلی ترکیب ass- holism است که از ترجمه لفظ به لفظ آن معذورم

امیر چهارشنبه 11 خرداد 1390 ساعت 11:48 ب.ظ http://rahayane.blogsky.com

"خودخواهی،وقاحت،تعرض آگاهانه"
عجب!چه متن آشنایی با اینکه هرگز نخوندمش.حیف که موفق به دانلودش نشدم.اگه فایلشو داری کمکی کن به دستمون برسه.دعات می کنم

بله برادر حتماً دعا کن !
فایل را ایمیل کردم

الهه(خدابانو) چهارشنبه 11 خرداد 1390 ساعت 11:54 ب.ظ http://7asemaneabi.blogfa.com/

وقتی بچه بودم یه روز بابام اومد و گفت خسته شدم از این همه بیشعوری مردم! اونموقع پیش خودمگفتم چه خودخواه!و حالا با تمام وجودم حرف بابامو لمس کردم.
ممنون از اطلاعاتی که دادید و لینک پیشنهادی.
اولین باره میام وبلاگتون . اسمتون شبیه اسم یکی از دوستانمه که شهرضا ساکنه. خوشحال میشم بهم سر بزنید.

ممنون از لطفت الهه عزیز
امیدوارم ما بهتر از پدرانمان شویم وگرنه ...

اسمم شبیه است امیدوارم خودم هم قابل دوستی کردن باشم

بید مجنون پنج‌شنبه 12 خرداد 1390 ساعت 11:19 ب.ظ

آه لعنت بر بلاگ اسکای که این طور ما را مضحکه می کند !

خب به من چه در یک حالت پ است و در یک حالت ژ

حق با توست بید مجنون

امین جمعه 13 خرداد 1390 ساعت 12:50 ق.ظ http://amin79.blogfa.com/

ممنون از شما به خاطر معرفی این کتاب.
کتاب رو دانلود کردم، اگه کاغذی بود فی الفور شروعش کرده بودم ولی این نسخه الکترونیکی هنوز باهش کنار نیومدم.
اگه هم بخوام آزاد پرینت بگیرمش باید پول چند تا پیتزا رو بدم به پرینت کننده!
امیدوارم این کتاب بیشعوری شروعی باشه واسم برا ورود به عرصه کتاب الکترونیکی.

خواهش می کنم
بله کتاب الکترونیکی را با آی پاد می شود خواند و بس
امیدوارم یکی بخرید

منیره یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 06:55 ب.ظ http://rishi.persianblog.ir

سلام عذر خواهی از اینکه به گمان اینکه مهرت همیشه بر سر من است می ایی و و می روی . قربان مهربانیت
مرسی از معرفی کتاب . منم بخوانمش یعنی ؟ نیازی هست ؟ هنوز شنگول و منگولم در دست اقدام است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد