دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

گذشتن از گذشته ها ...

اتفاقاتی هست که درست نمی دانی از کی و چطور شروع شده اند فقط خودشان را به رخ میکشند و هل من مبارز می گویند پس راهی جز پذیرفتنشان نیست.


انگار پسرک شیفته تاریخ شده با سر نخ های کوتاه و کج و معوجی که کتاب تاریخ مدرسه بهش داده شروع کرده و آرام آرام به همه دایره المعارفهای خانه سرک کشیده و خوانده و میخواهد که بیشتر و بیشتر از گذشته بداند.


چند وقت پیش که با خودم به کتابفروشی برده بودمش 2جلد کتاب انتخاب کرد و خواست برایش بگیرم "جنگ جهانی اول" و " ظهور و سقوط شوروی" . فکر نمی کردم اصلاً حوصله کند و بخواندشان و فکر میکردم حد اکثر چند تا عکس آخر کتاب جلبش کرده ... اما به طرز شگفت آوری هر دو را کامل خوانده بود هر جا هم گوش شنوایی پیدا می کرد شروع می کرد به تعریف کردن و به رخ کشیدن چیزهایی که فهمیده است ... اون گوش شنوا غالباً کسی جز من نیستم.


 از من درباره جزئیات بیشتر می پرسد و من هاج و واج نگاهش می کنم و گاهی واقعاً جواب سوالاتش را نمی دانم . چند وقت پیش هم از من قول گرفت که مجموعه کامل این کتابها را برایش بخرم که پشت جلد تبلیغش را کرده اند. من هم وقتی اسم خرید کتاب در میان باشد دست و دلم می لرزد و هر چه دارم روی دایره می ریزم این بود که پریروز کتابها را برایش خریدم . مجموعه 60 جلدی تاریخ جهان که انتشارات ققنوس در سال 1388 به قیمت 240 هزار تومان منتشرش کرده است .


هر جلد یک عنوان از دوره ها و اتفاقات تاریخ دنیا را در حدود صد و بیست سی صفحه  توضیح داده است  مثل قرون وسطا ، انقلاب صنعتی ، امپراتوری هیتلر ، روسیه تزاری ، امپراتوری بیزانس ، انقلاب فرانسه و جنگ کره و...مجموعه توسط نویسندگان مختلفی نوشته شده اما اکثر جلد ها را مهدی حقیقت خواه ترجمه کرده است مجموعه شکیلی شده است .


 خوشحال ، کتابها را در کیف مخصوصشان آوردیم خانه و ماجرا تازه از این جا شروع شد.... چرا ؟

چون پدر پسرک مخالف است . مخالف سر سخت اینکه بچه این همه بقول او خزعبلات تاریخ را بخواند . می گوید خواندن اینها فقط وقتش را تلف می کند و او را عوض بردن به آینده به گذشته می برد و خلاصه می رسد به این حرف معروف که تاریخ یک خط در میان دروغ  هم شد علم ؟ بچه باید دنبال کلاس روباتیک و زبان و کامپیوتر برود...  ورزش کند .


خلاصه همیشه در شکل گرفتن این جور علایق پسرک من مقصر شناخته می شوم!


پسرک اما به کار خودش مشغول است کتابها را چیده کنار تختش و دارد باهاشان عیش می کند مراقب است خط برویشان نیفتد درباره همه کتابهایش همین قدر حساس است صبح با عشق خواندن این ها بیدار می شود و شب با خواندنشان می خوابد . تا حالا مجموعه به این حجم  نداشته بزرگترین مجموعه اش ماجراهای تن تن 24 جلدی بوده که اونها را هم جمله به جمله  از حفظ است ..


تو این دو روز جلد مربوط به امپراتوری هیتلر را می خواند و عاشق نماد اس اس شده ! بازو بند و کارت و مدال درست کرده و تازه از بابا بزرگش شنیده که دیدن سریال ارتش سری  را نباید از دست بدهد !


پدرش اما هم چنان مخالف است و معتقد است من خوب بلدم پول را دور بریزم . میگوید باید کاری کنیم که بچه به پیشرفت و آینده و دنیای مدرن فکر کند نه به گذشته . خودش  هم مهمات فراهم کرده اشتراک چند تا مجله برایش گرفته است دانستنیها و ماشین و نو آور و لوازم مونتاژ یک روبات ...


من هنوز نمی دانم نقشم چیست ؟ من هنوز از پسرک نخواسته ام به کدام سو برود گمان هم نمی کنم روزی بخواهم ... می دانم که او به راه خود خواهد رفت .

نظرات 39 + ارسال نظر
دایناسور جمعه 27 خرداد 1390 ساعت 05:17 ب.ظ http://1dinosaur.persianblog.ir

سلام
او به راه خود خواهد رفت
همه ی جواب همینه.
البته کتاب خوانی ایشون و کتاب خری و دست و دلبازی شما قابل تقدیر و احترامه

سلام
البته شما دایناسورید و بهتر می دانید که دقیقاً همین طور است .

خوشبختانه این یک کار را توانسته ام بکنم یعنی لذت خواندن را بهش چشانده ام از خواندن لذت می برد ...دست و دلبازی منم فقط در همین محدوده هاست

ایمان جمعه 27 خرداد 1390 ساعت 07:32 ب.ظ http://meykade.blogpa.ir/

سلام
خوشابحال شما و خوشابحال او که شماها را دارد!همین که شما شرایط را برایش فراهم می کنید و او با فکر انتخاب کند،نتیجه اش بسیار بسیار درخشان خواهد بود .

سلام
البته خیلی ها خیلی بهتر هایش را دارند
انتخابهایش الان بیشتر ذوقی است

رندنظرباز جمعه 27 خرداد 1390 ساعت 11:53 ب.ظ http://openminded.blogfa.com

سلام.
من فکر کنم پسرک شما در چشم به هم زدنی از آینده هم جلو بزند کسی این طور گذشته را طی می کند و به حال نزدیک می شود مطمئنا حال را هم رد می کند و به آینده و بعد از آن می رسد.

سلام
امیدوارم به هر طرف که برود با تمام وجودش برود

سیدعباس سیدمحمدی شنبه 28 خرداد 1390 ساعت 01:47 ق.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
البته روایت پدر، از ماجرا، موجود نیست. در این نوشته شمایی که روایتگر دیدگاههای او هستی.
نمی دانم فرزند شما چندساله است، اما شاید خودش کم و بیش می فهمد روبوتیک و زبان بیگانه و ورزش و تاریخ، هر کدام اینها چیست و به چه کار می آید. شاید الان ذوقش به تاریخ ملل است.

جمع خانواده ات، همیشه جمع باشد و گرم.

سلام
بله البته روایت پدر خیلی سختگیرانه نیست و مدارکش هم موجود است .

پسرک امسال پنجم ابتدایی بوده تیرماه که برسد 11 ساله می شود سعی می کنم در انتخابهایش دخالت مستقیم نکنم . ممنونم متقابلاً من هم چنین آرزویی دارم .

نیکادل شنبه 28 خرداد 1390 ساعت 08:02 ق.ظ http://aftabsookhte.persianblog.ir

سلام فرزانه جان
گمانم بهتر است پسرک به عیش دلخواه مشغول باشد، این دست مطالعات از آنهایی است که جز به شور عشق به انجام نمی رسد. تا شلوغی روزها یقه اش را نگرفته بگذارید به حال خود باشد.

سلام نیکادل جان
اگر از نزدیک ببینیش میفهمی که تحمل همه عیش های دلخواهش چندان هم آسان نیست !
شور عشقش گاهی آدم را بیچاره می کند. ولی سعی می کنم حتماً همین گونه باشد .

صد سال تنهایی شنبه 28 خرداد 1390 ساعت 09:01 ق.ظ http://www.100saltanhaei.persianblog.ir

میگن
کار از مجکم کاری عیب نمی کنه
سری که درد نمی کنه دستمال نمی بندن
واسه همین با پدر موافقم

صد البته آنهایی که میگن! درباره سری که درد می کند هم چیز هایی گفته اند لابد

میله بدون پرچم شنبه 28 خرداد 1390 ساعت 01:37 ب.ظ http://h

سلام
بسیار کار درستی می کنید ... ما باید یک سری مواد و مصالح را فراهم کنیم تا اونها و ما بتوانیم تشخیص بدهیم علایقاشان چیست و ...
تاریخ و گذشته به هم مربوطند ولی تاریخ خواندن و در گذشته ماندن ارتباط معناداری ندارند... خیلی از آدمهایی که در دور و برمان در گذشته هایشان مانده اند 2سطر تاریخ هم نخوانده اند!
.............
من هم شروع کارم با تن تن بود پیرارسال هم نشستم یک دور کامل همه را خواندم داغونشم , بیچارشم!
....
وای من هم خیلی رو کتاب حساسم! یعنی کتابی که من در حد جویدن خوانده ام را ببینید باز کم از نو ندارد

سلام
صد البته مصالح ما به گرد پای مصالح شما نمی رسد که بصورت چند رسانه ای مشغول تهیه و تولید و توزیع کتابید
واصلاً کتاب از کنار آن میله بدون پرچمتان تکان نمی خورد

جمله های بعدیتان را شدیداً موافقم .
اتفاقاً سر تن تن خواندن هم ماجرا داشتیم پسرک دوم ابتدایی بود که تن تن ها را دوتا دو تا برایش میخریدم . اون هم بی معرفتی نکرد داغون کاپیتان هادوک شده بود . تکیه کلاماش را تکرار میکرد و اصلاً این کتابا کلاس درس شده بود برایش . اون موقع هم پدرش بابت خریدن اونها از من حسابی تشکر می کرد !!

بله ایشان هم وقتی کتاب میخرند تمام قفسه ها را ممیزی می کنند یک خال رو کتاب نباشد بعد هم همونطوری مواظبشند حتی مجله ها رو

از همان زمان کتاب های مصور هم همین طوری بود بر عکس اسباب بازی که موقع بازی کردن اول عملیات دمونتاژ و over hall رویش انجام می دهد که ببیند می شود باهاش بازی کرد یا نه !!

مهدی نادری نژاد شنبه 28 خرداد 1390 ساعت 02:16 ب.ظ http://www.mehre8000.org

با سلام
معتقدم برای پیدا کردن راه برای جوانان فقط باید نشانه های مورد احتیاج را در دسترشان قرار داد، خود راه را انتخاب میکنند وشاید هم به بیراهه برود، مهم توجه به نشانه هاست.
البته فکر می کنم شوهر محترمتان در دوران تحصیل از تاریخ نمره منفی می گرفتند؟!

سلام
این طور که من می بینم نشانه ها را هم خودشان بخوبی پیدا می کنند
نمی دانم باید سوال کنم ولی گمانم نمره پایین اونهم تو تاریخ را نابخشودنی بداند

امیر شنبه 28 خرداد 1390 ساعت 02:26 ب.ظ http://rahayane.blogsky.com

سلام
بچه که بودیم علیرغم اینکه پدرمان فرهنگی بود اثر چندانی از مطالعه در خانه ی ما به چشم نمی خورد.تنها کتابی که از کتاب سوزان دولتی و مردمی!! اوائل انقلاب جان سالم به در برده بود یک جلد دایره المعارف قطور بود.کتاب را با عشق تمام می خواندم.آثار ادبی اکثر نویسنده هایی را که در آن آمده بود از بر بودم و جاهای خالی جدول متقاطع بابا را که در حلش به بن بست می خورد پر می کردم.قسمت های تاریخی اش را هم دوست داشتم.برادر کوچکترم بیشتر به بخش جغرافیایش علاقه داشت.هنوز مدرسه نرفته بود ولی پایتخت همه ی کشورهای دنیا را حفظ بود.با کتاب بازی هم می کردیم.دستمان را روی نام ها می گذاشتیم و باید از روی عکس شخصیت ها را می شناختیم یا فلان اثر ادبی مال کدام نویسنده است و ... چه بسیار نام ها که غلط غلوط و خنده دار خوانده بودیم و بعدها فهمیدیم.القصه!شرایط پسرک برای ما فراهم نبود اما همان یک کتاب تاثیر بسیاری در اتنخاب وخرید مجموعه خلاصه شده ای از شاهکارهای ادبی داشت که نام همه ی نویسنده هایش از هریت بیچراستو گرفته تا سامرست موآم و دافنه دوموریه و ... دیگر برایم آشنا بود و سیاهه ی آثارشان را از بر بودم.این دومی سرآغازی شد برای خواندن و علاقه به ادبیات و ... .همینطور دیمی علاقه ی خودم را کشف کردم و محصول کشت دیم هم بهتر از این نمی شود که شد!
خوش به حال پسرک!!!

سلام
خاطره بازی خوبی کرده اید
ما هم یک دایره المعارف جلد سرمه ای سنگین داشتیم که مثل صندوق گنج بود .... اما من از بچگی تو کتاب بزرگ شده ام . ولی کتابهایی که پدرم انتخاب می کرد نه هر کتابی

امیر شنبه 28 خرداد 1390 ساعت 02:39 ب.ظ http://rahayane.blogsky.com

چیزی که گفتم گره از کار شما نخواهد گشود.خواستم بگویم اینقدر وسوس نمی خواهد.شما محیط و شرایط "خواندن" را بسازید او می خواند و علاقه اش را پیدا می کند.
راستی اومده بودم که بگم پس مرسوله ی assholism چی شد؟!

ایمیلتان را نیافتم آدرس را لطف کنید خواهم فرستاد
فکر می کنم همان موقع بهتان پیام دادم

امید شنبه 28 خرداد 1390 ساعت 02:46 ب.ظ http://andishe-pooya.blogfa.com/

۱. گفته بودم که فرزند فرزانه بودن عالمی دارد .

گوش شنوا بودنت ، مرا یاد مادرم می اندزد. زمانی که به تازگی شیفته فلسفه شده بودم ، هر چه می خواندم را برای بنده خدا تعریف می کردم ، خواه جانش بفرساید و خواه در دلش نشیند !
خلاصه یک روزی که آب و تاب کتاب نشر مرکز از زندگی کرکگور را برایش سه ساعته رنگی ! تعریف کردم ، رو به من کرد و گفت : امیدجان ، هر وقت خواستی ازدواج کنی ، برای دختره این کرکگور رو تعریف کن . اگه تحمل کرد ، بدون که برای زندگی با تو مناسبه !!
و بدین سان بود که مادر از این رنج عظیم خلاص شد ...

۲. عجیب حکایتی است که هر نوجوانی که هیتلر می خواند شیفته اش می شود ! ... با چند نفر از رفقا چک کردیم ، رد خور نداشت ... خوشبختانه گویا با افزایش سن ، مسئله بر طرف می گردد

۳. به پدر بگو نمی خواهی که بچه ات ؛چوخ بختیار؛ شود ؟ (پدر صمد بهرنگی را که می شناسد ، نه ؟ ) دنیای مدرن از نقد جهان گذشته بر آمده است ، از گذشته گریزی نیست . در ثانی ، سن و سالی نیست که این چیزها به درسش لطمه بزند . باز اگر سالهای آخر دبیرستان بود یک چیزی . بهترین فرصت برای مطالعه است . هنوز دیو بلوغ سر بر نیاورده ! ... فردا که سر برآورد اگر فرزانگی حاصل از خواندن این کتاب ها نباشد ، معلوم نیست کجا باید دنبال پسرک گشت . روبوکاپ و دانستنی ها چیست ؟ هم دانشگاهی نابغه من، در مسابقات روبوکاپ مقام آورد سربازی اش را معاف شد ، رتبه اول لیسانس بود و مستقیم به فوق رفت . نیمه راه فوق ، پیچید به راه دختربازی و بدن سازی ! ... سه ترم مشروطی آورد ، اخراج شد !

۴. کلاس زبان را موافقم . خیر دنیا و مافیها در این زبان اجنبی است .

۵. در لیست کتاب های تاریخ جهان ، به پسر توصیه کن جنگ های صلیبی و تفتیش عقاید را زودتر بخواند . برای درک بعضی پدیده ها لازم است .

سلام امید
1- آره واقعاً عالمی نامکشوف است پر از...
وای ...یعنی این مرحله ادامه خواهد داشت ؟ رنج عظیمو می گویم .
گاهی تحملش واقعاً سخت میشه وقتی خسته و کوفته از سر کار با کلی خرید آمده ای خانه و...

تازه پسر من بعضی وقتها اصرار دارد کتابی را من دست دارم برای خواندن او برایم بخواند می نشیند رو میز اوپن آشپزخانه ومی خواند
من هم آشپزی می کنم بقول گفتنی بشور و بساب می کنم

هر چند سطر یکبار می گوید بگو الان چی گفتم ؟ قسمت بامزه ماجرا کلمه هاییست که با تلفظ غلط می خواند ... آی می خندیم

2- کمی امیدوار شدم الان تمام در و دیوار خونه پر از صلیب شکسته است ولی واقعاً علتش برایم جالبه که چیست ؟
یادم میاد پارسال هم پسرک بخاطر یک مستند درباره زندگی هیتلر که از بی بی سی پخش شد عاشق بی بی سی شده بود!

3- این بند را حتماً بصورت اعلامیه با صدای بلند قرائت می کنم

4- زبان اجنبی را از 8 سالگی جدی خوانده و میخواند .کلیم خودش را از آب در میاورد

5- بله انتخاب های خوبی اند حتماً درباره شان باهاش حرف می زنم . اگر این هیتلر و محاکمات نورنبرگ بگذارند فعلاً دارد تو این دوتا می چرخد

آمین شنبه 28 خرداد 1390 ساعت 07:09 ب.ظ http://ammiinn.blogfa.com

سلام
چند روز پیش برای تکمیل پروِژه ای که در حوزه‌ی تاریخ فرهنگ و هنر معاصر برداشته‌ام مهمان پیرمردی بودم که به حکم مسئولیت ‌هایی که قدیم ترها داشت بسیار موثر بوده در شکلگیری شخصیت فرهنگی و هنری خیلی از آنها که حالا شناخته شده‌اند.
بسیار از او و زندگی او و خاطرات و مخاطراتش گفتیم و تصویر گرفتیم. کار که تمام شد اما پیرمرد چیزی گفت که تا حالا درگیر آنم. گفت این خوب است که از من و گذشته من و مثل من که تاریخ است برای بعدی‌ها ثبت می‌کنی، اما خوب ببین؛ مساله اینجاست که ما همین حالا آن ور تاریخ گیر کرده‌ایم! لطفا ما را جوری ثبتمان کن که برای عبور، پُل باشیم...

سلام
پل را ثبت کنندگان تاریخ می سازند از نظر شما ؟

درخت ابدی شنبه 28 خرداد 1390 ساعت 08:46 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
-من رو یاد جوونیام انداختی و کتابایی که می‌خوندم.
-احتمالا ذائقه‌ش تغییر می‌کنه. مهم اینه که میل به مطالعه تو وجودش بمونه و مث عمه‌ی من نشه که هروقت کتابی دستم می‌دید، می‌گفت تو حوصله‌ت سر نمی‌میره از کتاب خوندن؟! همین کتابا تاثیرش از 12 سال درس خوندن تو مدرسه بیش‌تره.
- هیتلر موجود جذابیه. من اون موقع به حسن صباح و حیوونای ماقبل تاریخ گرایش داشتم

سلام
÷س درخت ابدی دیگری در راه است
من هم فکر می کنم اگر تغییر نکند که یعنی خوانده ها و فهمیده هایش بدردش نخورده اند

کتابهای مدرسه بعضی وقتها خیلی نفرت انگیزند

نوشینه شنبه 28 خرداد 1390 ساعت 10:08 ب.ظ

علایق بچه ها عوض می شن !

عیسی شنبه 28 خرداد 1390 ساعت 11:02 ب.ظ http://isadf.blogfa.com

حق یا خیر مساله این است.
پدر مسلمن خیر فرزند را می خواهد و این وسط ناخودآگاه حق پایمال می شود. به گمانم رسیدن به نقطه تعادل میان این دو مفهوم کلید بسیاری از مسائل تربیتی باشد. این دو مفهوم را در این پست بیشتر باز کرده ام و خداییش شاخص قابل اتکایی برای تصمیم گیری در زندگی بدست آورده ام.

http://isadf.blogfa.com/post-177.aspx


پدر و مادرهایی می شناسم که می خواهند جای فرزندشان فکر کنند، جای فرزندشان غصه بخورند و .... و حتی جای فرزندشان تجربه کنند. و توقع هم دارند آخر سر فرزندشان بزرگ و زیبا هم بشود. چه خیال باطلی!!

البته حق چیز دیگریست خیر چیز دیگریست

بهر حال داشتن شاخص بهتر از نداشتنش است ولی برخی شاخص ها تاریخ مصرف دارند

نجیبه محبی شنبه 28 خرداد 1390 ساعت 11:45 ب.ظ

خواستم بپرسم چندمه و چند سالشه که ئیدم پرسیدند و جواب هم داده اید

:-) امیدوارم موفق باشه و یک مغز متفکر تاریخ ظهور کند

مغز متفکر تاریخ چیه نجیبه جان

نادی یکشنبه 29 خرداد 1390 ساعت 12:16 ق.ظ http://ashkemah.blogsky.com

سلام
فرزانه جان پسر بسیار جالبی داری. چرا ما فکر می کنیم استعداد و خلاقیت فقط در چند کلاس دهن پرکن خلاصه می شود؟

او ذوق و شوقش را در خواندن تاریخ پیدا کرده. و اگر تنها یک فکر آنی بود همان جلد اول نخوانده رها می کرد. اما او با جدیت داره به کارش ادامه میده. و به از مطالبی اگاه میشه که حتی بسیاری از بزرگترها هم نمی دانند.
و تو چه مادر نازنینی هستی که شنونده خواندنیهای او شدی.

همین الان این پسر از خیلی از همسالانش جلوتر است. واین استمرار و صرف وقت در مطالعه می تواند کمک بسیار بزرگی در پیشرفت او شود.

حال که کتابها را خریده ای. به خودت تردید راه نده و به آنچه کردی ایمان داشته باش. در این شرایط شاید تو تنها کسی باشی که پسرت را درک کرده ای.

سلام
والا من که چنین فکری نمی کنم!
هنوزم فکرمیکنم پسرک در جستجوی علایقش است

امین یکشنبه 29 خرداد 1390 ساعت 01:45 ق.ظ http://amin79.blogfa.com/

عالیه که پسرتون عشق کتابه و آفرین به شما که همچین زمین مساعدی رو برا بالیدنش مهیا میکنید. با رند نظر باز و امید موافقم.
یه مشورت:
خواهر زادم چهارم دبستانه. علاقه مند به کتابهای شاهنامه و جنگ اماما و پیغمبراست! (کلا هر چی مربوط به بزن بزن باشه دوست داره از جومونگ گرفته تا مختار! رو این حساب از کتابهای جنگی و شمشیری خوشش میاد) کتابای درست درمون که هم اطلاعات درست و علمی بهش بدن و هم اینکه عطش شمشیر دوستیش رو سیراب کنن سراغ دارین واسش بخرم؟

ولی کتاب خوب برای این سنین کمه
اکثر ناشرها کپی نمونه های موفق را می زنند کار جدید کم است

من سری کتاب از نمایشگاه گرفته بودم افسانه شاهان و پهلوانان که باز نویسی کامل شاهنامه است از نشر مهاجر فکر می کنم 14 جلدش را گرفتم بد نبود

مجموعه های انتشارات قدیانی هم معمولاً خوبه من هر کتاب که منتشر کنند می خرم مثلاً مجموعه چرا و چگونه اش

عباس یکشنبه 29 خرداد 1390 ساعت 12:57 ب.ظ http://www.pourahmadi.blogfa.com/

سلام
یاد بچگی های خودم افتادم . عشق کتاب و تخیل و تعریف کردن!
خواندن ، صد البته از بازی کامپیوتری و کارتون بهتر است اما سامرست موام می گوید :
نویسندگان کسانی هستند که دست از تلاش برای تغییر دنیا برداشته اند بنابراین در تخیلشان آن را تغییر می دهند و لذت می برند و فکر می کنند کار (مسولیت)خود را انجام داده اند. فکر می کنم جامعه ما به انسانهایی عملگرا و ایده آل اندیش نیاز دارد .

سلام
بازی کامپیوتری و کارتون هم انواع خوبش هست که خیلی هم جالب و مفید و مفرحه ... ولی جناب موام توجه نکرده که عملگرا و ایده آل اندیش ! با هم آبشان در یک جوی نمی رود ؟

ابراهیم ابریشمی یکشنبه 29 خرداد 1390 ساعت 04:03 ب.ظ http://avakh.blogsky.com

آن که برایش انتخاب خواهد کرد، جامعه‌اش خواهد بود، نه خود یا خانواده‌اش....
همانگونه که برایمان انتخاب کردند و البته ما هم اعتراضی نداریم، یعنی نباید داشته باشیم.
جهان انسان همیشه یک‌جور نخواهد ماند...

راست می گویید

آمین یکشنبه 29 خرداد 1390 ساعت 06:36 ب.ظ http://ammiinn.blogfa.com

سلام
این نظر فروتنانه از پیرمرد بود نه من. پیرمرد آن قدر سخت راضی شد به گفتگو که اگر اصرار من نبود مصاحبه اصلن میسر نبود.
پیرمرد می‌گفت این که از تاریخ یک قوم بنویسی و ثبتش کنی بی فایده است اگر که شیفته‌ی گذشته کندشان و بی خیال فرداشان شوند. چیزی که حالا ما گرفتارش هستیم.
البته که به زعم من حتمن تاریخ را باید آن طور که هست ثبت کرد. این آدمها هسنتد که باید بلد باشند چطور از تاریخ عبور کنند.

علی. ی یکشنبه 29 خرداد 1390 ساعت 06:37 ب.ظ http://www.aliyazdandoost.blogfa.com

از مادر فرهیخته ای چون تو فرزانه ی عزیز انتظاری جز این نمی رود! به نوبه ی خود ممنون و سپاسگزار توام بابت اینکه فرزندی می پروری که می بایست جهان تلخ مان را تغییر دهد!

من تحمل ندارم ها
ولی گذاشتن چنین وظیفه سنگینی به عهده نسل بعدیمان انصاف نیست

محمد ح یکشنبه 29 خرداد 1390 ساعت 06:41 ب.ظ http://dustevatan.blogsky.com

سلام
بله بهتر این است که او به راه خود برود.
هفت جلد از کتاب کلیدر آقای دولت آبادی را چند ماه می شود که می خوانم و وقتی تعداد جلدهایش را شنیدم نزدیک بود پا سست کنم.
با دیدن بچه هایی که عشق و لذتشان بازو و چاقو (درباره پسرها) و صورت و اندام (در دخترها) دیدن و شنیدن بچه ای که به کتاب یا ورزش علاقه داره خیلی خوشحال کنندست.

سلام
آه کلیدر می خوانید ؟ یکی از چالش های کتابخوانی در دوران دانشجوییم بود

خلیل یکشنبه 29 خرداد 1390 ساعت 07:55 ب.ظ http://tarikhigam.blogsky.com

سلام

راه آینده، از گذشته ها می گذرد. پسرک هم همینطور! و جالب است که هر سه راه بشدت فعالند.

سلام
امیدوارم

مهرگان دوشنبه 30 خرداد 1390 ساعت 12:50 ب.ظ http://cherche.blogfa.com


سلام به فرزانه ی عزیزم
من هم دقیقا مطمئنم پسرک به راه خودش میره.
پدر بیچاره اما این وسط خیلی داره حرص میخوره گویا!

سلام لیلا جان
کم نه ... ولی تا اینجا هر بار دانسته ایم که پسرک دنباله ما نیست
او خود خودش است

راثی پور سه‌شنبه 31 خرداد 1390 ساعت 12:15 ق.ظ

سلام و عرض ادب

دعوتید
به بهانه 4 سالگی وبلاگ

امین سه‌شنبه 31 خرداد 1390 ساعت 12:39 ق.ظ http://amin79.blogfa.com/

ممنون از راهنمایی تون.

شرمنده

سلام علیکم.
آنچه دوست عزیز ما آقای قاسم فام با ذکر نام استاد ملکیان نقل فرمود، از مشهورات کتابهای تفسیر است، و «ریزبینی»ی آقای ملکیان نیست.
آیه ای که آقای قاسم فام نقل کرد از آیات نسبتاً مشهور است و این که مراد از «اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ» چیست، آقای قاسم فام ترجمه ی آیه را از چند مترجم نقل کرد، و تفسیر آیه را به جای نقل کردن از کتابهای تفسیر، نقل ِ آقای ملکیان از کتابهای تفسیر را نقل کرد.
کار آقای قاسم فام فاقد اشکال است، اما شاید توضیح بنده هم فاقد اسکال باشد، که ما در بحث فعلی، با «ریزبینی»ی آقای ملکیان روبه رو نیستیم. اگر مطلبی شاذ بود و تفسیری شاذ از مطلب شاذ وجود داشت و تفسیر شاذ از مطلب شاذ، اتفاقاً راهگشا بود در مسائل قرآنی یا مسائل اجتماعی ی مبتلابه ما، و آقای ملکیان بتخبر می شد از آن تفسیر شاذ از آن مطلب شاذ، وصف «ریزبینی»ی آقای ملکیان صحیح بود، اما این که تفسیری مشهور از آیه ای مشهور را به جای نقل مستقیم از کتابهای تفسیر قرآن، نقل غیر مستقیم کنیم از آقای ملکیان، بنده توجیه نیستم «ریزبینی ی آقای ملکیان» چه معنایی دارد.
با احترام به مصطفی ملکیان.

سلام مجدد
از نظر من تفسیری که از زبان استاد ملکیان ذکر شده دارای ریز بینی است چون به عمق معنای پرستش پرداخته است.
اگر اشتباه نکنم اصطلاح پرستش می تواند هم از جهت استعمال کلمه و البته کمتر از جهت قواعدی که برای آن بکار می رود می تواند شاذ محسوب شود.

حال اگر می فرمایید که این تفسیر مشهوری است که در کتابهای تفسیر مشهور ذکر شده و ملکیان صرفاً به نقل آن پرداخته جدلی نیست . من از کتابهای تفسیری که زمانی هر چند گاهی تورق می کردم چیزی بیادم نمانده است .

ولی باز هم چنان فکر میکنم نوشته های ملکیان طراوت و تازگی و ژرفایی دارد که هرگاه خوانده امشان بهره برده ام

قاسم‌فام سه‌شنبه 31 خرداد 1390 ساعت 04:12 ب.ظ http://aknun.blogsky.com/


سلام

به نظرم همین که فرزندتان را اینگونه به مطالعه علاقه‌مند کرده‌اید کار بزرگی انجام داده‌اید.

من پسرم اول ابتدایی را تمام کرده است. یک بیست روزی می‌شود که با تشویق و تحریص به این رضایت داده که روزی 2 صفحه کتاب داستان با هم بخوانیم. الان هم ماهی سیاه کوچولوی صمد بهرنگی را داریم می‌خونیم. خردسالی‌اش مجله دوست بچه‌ها را برایش می‌گرفتیم که به جیقیل مانانیستانی خیلی ابراز علاقه نشان می‌داد.
نقشه‌ی من این است که همین روزی دو صفحه کتاب را با پسرم ادامه بدهم. شاید تونستم یکسری داستان‌ها و رمان‌ها که هنوز نخوانده‌ام را با پسرم بخونم!

سلام
بله این قصه سر دراز دارد . از وقتی نوزاد بود حتی لالایی را از روی کتاب برایش می خواندم و این طور شد که پسرک وقتی خواندن بلد نبود کتاب به دست همیشه التماس میکرد که برایش بخونیم .
اتفاقاً پسرک هم با جیقیل دوستی دیرینه داشت امیدوارم همین طور باشد و حتی بهتر از این
دوم ابتدایی بود همه مجموعه قصه های صمد را خوانده بود البته آن موقع هم من از نوازش دیگران بی نصیب نبودم که این چیزا را نده این بچه بخواند!

نجیبه محبی سه‌شنبه 31 خرداد 1390 ساعت 09:06 ب.ظ http://haaghiighattt.blogfa.com/

یعنی یک نظریه پرداز تاریخ اجتماعی ایران

من آرزو می کنم مرد شریفی بشود

زمانیان سه‌شنبه 31 خرداد 1390 ساعت 10:44 ب.ظ

سلام
اچنین می اندیشم که خواندن تاریخ و رمان و فلسفه - بسیار مهم و حیاتی است. مهم از این جهت که چشم های ما را برای دیدن زندگی و نحوه ی بودن مان باز می کند. هر سه اینها به ما کمک می کنند که بهتر زیستن را فرا گیریم. معرفت هایی که ( به تعبیر مونتنی - قرن 16) می تواند به خوب زیستن آدمی کمک کند. یعنی به انسان کمک می کند تا با خرسندی و مطابق اصول اخلاقی زندگی کند.

ما حتی اگر رشته ی تخصصی دانشگاهی مان فنی و یا پزشکی و یا هر چیز دیگر باشد از خواندن فلسفه و رمان و تاریخ بی نیاز نیستیم. شاید بتوان گفت آدمی - با این علوم است که آدمی تر می شود . البته منظورم از آدمی تر - رویکرد اخلاقی نیست. منظورم این است که با این گروه از معارف است که وجودش وسیع تر و قوای انسانی او پهناورتر می گردد و او را به عقلانیت نزدیک تر می کند. از سوی دیگر بنیان های تمدنی بر مبنای معرفت هایی از این دست است.

سلام
همین طور است اتفاقاً در بین دوستان کسانی که در رشته های فنی تحصیل می کنند به تاریخ و فلسفه وادبیات علاقمند ترند

آنا آریان سه‌شنبه 31 خرداد 1390 ساعت 11:21 ب.ظ http://www.arusakeposhteparde.blogfa.com

شما واقعا مادر خوبی هستید.

ای کاش واقعاً این طور باشد

سفینه ی غزل چهارشنبه 1 تیر 1390 ساعت 02:16 ق.ظ

سلام
آفرین به پسرک .. آفرین به مادرش.
من هنوز هم شب ها وظیفه ی خطیر کتابخوانی به عنوان لالایی را به عهده دارم. تر جیح می دهد برایش خوانده شود تا خودش بخواند.
معلومه شما هم مشوق خوبی هستید و هم مخاطب پر حوصله ای. چیزی که من ازش بی نصیبم.

سلام
مادر آدم سفینه غزل باشد ... به به

مسعود چهارشنبه 1 تیر 1390 ساعت 03:40 ب.ظ http://www.talvaneh.blogsky.com/

می دانی فرزانه ی عزیز
من از وقتی این پستت را خواندم تا همین آخرین نظر دوستانمان را؛ یک حس خیلی خوب ِ زیبا وجودم را پر کرده است. نمی دانم چرا؟ ولی هرچه هست از این فضای حاکم بر پسرک و مادرش و این لبخند رضایتمندی است که خانه اتان را پر کرده است نشات یافته است. فضایی که کش مکشش، فرهنگ باشد ، فضایی که غرولند را کتاب محوریت قرار دهد... باورکنید کم یاب است.
در جایی که مادرنمان _ تازه از نوع فرهیخته گانشان_ بحثشان بر سر پایان سریال های فارسی وان است باید کلاه را از برداشت و سر تعظیم فرود آورد بر این فرزانگان...
درود بر تو ای مادر نمونه
راستش این سری کتاب ها چندی است بد جور چشمان مرا هم گرفته است. کار خیلی زیباییست که انتشارات ققنوس انجام داده ...

اگر چشمانتان را گرفته ... بهش نه نگویید .
مثل همیشه میگویم من توان برداشتن این همه هندوانه را ندارم ها ... خود دانید

منیره پنج‌شنبه 2 تیر 1390 ساعت 12:54 ق.ظ

سلام مامااااااان فرزااااااانه. خوش به حال بسرک. خوش به حال کتاب فروش. فرزانه جون این سمبل اس اس رو بالای محراب مسجد جامع یزد دیدم. مامور میراث توضیح می داد "کردونه ی مهر" دوتا علی شکسته که مثل صلیب شکسته شده بود ومیکفت هیتلر از ما برداشته نه که نزادش اریایی بوده. ز. رو. فارسی بخون. من عربی مینویسم. دانی که ؟

محمد رضا ابراهیمی جمعه 3 تیر 1390 ساعت 03:55 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

سلام
مهم این است که بداند. وقتی بداند خودش راه خودش رو پیدا می کنه.
کدوم از ما دنبال اون چیزی رفتیم که پدر مادرامون خواستند؟!

... شنبه 4 تیر 1390 ساعت 02:45 ب.ظ http://asemanesangin.persianblog.ir/

___*##########*
__*##############
__################
_##################_________*######
__##################_____*##########
__##################___*#############
___#################*_###############
____#################################
______###########آپ کردم ###############
_______#############################
________###########################
___________*#####################
____________*##################
_____________*###############
_______________#############
________________##########
________________*#######*
_________________######
__________________####
__________________###
اپـــم وبلاگ قشنگی دارین
خوشحال میشم لینگم کنین

بید مجنون یکشنبه 5 تیر 1390 ساعت 12:57 ق.ظ http://fenap.blogsky.com

من مجموعه شست جلدی ققنوس را دیده ام،البته الان بیشتر شده و البته از شما چه پنهان که تعدادی از آنها را نیز فروخته ام.جای شکرش باقی ست که دل به نایت ساید و دایره وحشت و سایه وحشت و این دست از اباطیل نداده.گمان می کنم بعد از اینها مجموعه هجده جلدی نیکولا کوچولو در انتظارتان باشد !

من هر چقدر نگاه می کنم انگشت حسرت بر دهان می گیرم که هیهات چرا در گذشته کم خواندم و ای وای که مهمل خواندم.نسل امروز می تواند از تجربیات ما درس بگیرد.قبول دارم که نباید در انتخاب برای بچه ها دستی در کار برد ولی اینکه هر کس راهش را پیدا می کند نه تنها هیچگاه توی کتم نرفت،بلکه در نظرم از خطرناک ترین و در عین حال مفت ترین حرف های موجودات دو پاست

استناد به حرف هایی از این دست سبب شد که در نوجوانی و ابتدای جوانی که هنوز خودم را نمی شناختم ،به بیراهه بزنم و هنوز تاوان می دهم و تاوانی سنگین می دهم.

اگر روزی در چرخه تولید مثل بشری کار لنگ من نیز شد ترجیح می دهم تا آنجا که ممکن است در روان وارث کنکاش کنم و گزینه های محدودی پیش رویش بگذارم تا بیهوده به بیراهه نزند


...

با استناد به حرف مادر،"پسرک" مادری عاقل دارد

جدی ؟ جلدهای جدید ازش در اومده ؟
این مجموعه نیکولا کوچولو اسمش ممکنه فراریش بدهد ها
چون دیگر خودش را کوچولو نمی داند ولی یک نگاهی می اندازیم

درباره این که چرا کم خوانده ام حسرت می خورم ولی محمل خواندن را نه
تا نمی خواندم نمی فهمیدم که محملند
ولی کم خواندن بدجوری خراش به روحم می اندازد

امیدواریم برای آن روز

سیاوش سه‌شنبه 8 شهریور 1390 ساعت 01:10 ب.ظ http://www.phil-science.blogfa.com/

با سلام
به پدرش بگویید: یادمان باشد همه آدمها نباید یک جور باشند. جامعه به آدمهایی آگاه در زمینه های مختلف از جمله تاریخ نیازمند است.

افرادی مانند فرزند شما، که امکان و علاقه مطالعه عمیق (با درنظر گرفتن سن و شرایط) در تاریخ را دارند از سرمایه های جامعه آینده خواهند بود.

مطالعات کودکی و نوجوانی، بسیار مناسب و پایه های زندگی فکری آینده هستند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد