دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

12 سالگی یک حس

هر سال پنج روز که از تابستان بگذرد پسرک یک سال بزرگتر می شود و یک سال دیگر از مادر شدن من می گذرد.  دیگر به جشن های شلوغ و پر از مهمان و بادکنک و فشفشه و ماسک علاقه نشان نمی دهد و من فکر می کنم این یک علامت است .


این روزها خیلی دقیق دنبال این جور علامتها می گردم ... حدس می زنم این روزها آمدنشان سرعت بیشتری می گیرد روزهای سخت و پر هیجانی خواهم داشت.

با همه دغدغه ها و نگرانی ها و افت و خیز ها و سختی ها به حس مادر بودن که می رسم لبخندی بی آنکه بدانم صورتم را پر می کند. رضایت شیرینی ته قلبم را می گیرد و آرامم می کند موجودی از من که با من است .

قد کشیدنش را می بینم . سؤالاتش هر روز مهم تر می شود . خودخواهی های کودکانه اش کمتر می شود و مهربانتر می شود.


می بینم که به آرامی از من می گذرد در دانستن و فهمیدن . می بینم که دیگر نمی توانم به هر چه که می پرسد جواب بدهم دچار عجزی شیرین می شوم . عجیب است اما حس منحصر بفردی است .


حافظه اش متحیرم می کند . معصومیتش خجالت زده ام می کند و شیطنت هایش لبریز از نشاطم می کند . الان که پیراهن تیم آلمان را پوشیده و با پدرش منتظر نشسته اند بازی آلمان و ایتالیا شروع شود نگاهش می کنم  و دلم غنج می رود.

کم نیست اگر به بودن دنیایی شاد در کنار دنیای خودم  راضی باشم .

 

پ.ن : یاد آوری امیر عزیز بجاست ، مادرانی هم اکنون فقط به جرم عقایدشان در بندند ....


نظرات 39 + ارسال نظر
مرمر جمعه 9 تیر 1391 ساعت 12:32 ق.ظ http://freevar.persianblog.ir

امروز دومین وبلاگیه که یک مادر از حسش مینویسه. و این ها هر مادری نیستن نویسنده هاشون زنهایی هستند که به زن بودن، به برابر بودن و ... اعتقاد دارند و اینجاست که نوشتن حس مادریشون برای من زیباتر میشه..
میدونم اعتقادی به خدا نداری اما من دارم و از سمت خودم میگم خدا برات نگهش داره!
به سن بلوغ نزدیک میشه و مطمئنم

جدی ؟ آره مادر بودن از موقعیت هایی است که بدون شک و تردید زن بودنم را دوست دارم.
مرمر خانم انگار حرفت نا تموم مونده ها

پیانیست جمعه 9 تیر 1391 ساعت 12:51 ق.ظ

معلومه که مادر خوبی داشته که خوب تربیتش کرده. خدا رو شکر.

لابد خدا عالم است

منیره جمعه 9 تیر 1391 ساعت 02:25 ق.ظ

چقدر اسم وبلاگت امروز می درخشید
سالروز مادر شدنت مبارک
بزرگ شدن شازده کوچولو هم مبارک
سیاره مونو براشون آذین ببندیم تا تنها نمونیم .
...
ببخشید تیم ما نبرد . واقعن شرمنده ام . تمام سعیمو کردم نشد ولی خیابونها صدای بوق شادی می اومد . یا تو شرط بندی برده بودن یا خیابونای اطراف ما پر از ایتالیاییه .

نورش تا اونجا هم رسیده
چی بگم جز تشکر خواهر ...

قابلی نداشت! اینجا که غریبه نیس من خودم اون زیر زیرا از دوره نوجوونی لاجوردی بوده ام .

درخت ابدی جمعه 9 تیر 1391 ساعت 02:51 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
تولدش با تاخیر مبارک.
خوش‌بختانه، اهل بازی و شیطنت هم هست که در کنار موارد دیگه وجودش لازمه. با این اوصاف، باید بچه‌ی دوست‌داشتنی‌ای باشه.
پس خوش باش، غم بوده و نابوده مخور.
فقط حیف که آلمان حذف شد

سلام
ممنون درخت عزیز .والا ما همه جوره می خوریم هر جا لازم باشه طوری می شیم انگار ما نخورده ایم .
کرگدنی شدیم دیگه

شمام آلمانی بودی ؟ ناختن بالاخره باختن

رها از چارچوب ها جمعه 9 تیر 1391 ساعت 07:55 ق.ظ http://peango.persianblog.ir/

سلام بر فرزانه عزیز
باباااااااااااا...تولدش مبارک
جوری که از این حس نوشتی آدم فکر میکنه چرا من نی نی ندارم؟
البته از پسرت هم خیلی تعریف کردی مثل اینکه این اطراف آدم دختردار زیاده
گذشته از شوخی... تبریک میگم و همین

سلام نیکا
دیم دارا دیم ...دیری ری را ...بیا وسط
خوب آره دیگه اصلاً چرا ؟
بابا تازه یک مقدمه کوچیک اومدم الان اصلش را گذاشتم واسه خودش که بگوید چه شازده ای است سوار اسب سفید

ممنون عزیز دلم

راثی پور جمعه 9 تیر 1391 ساعت 10:30 ق.ظ http://rasipoor.blogsky.com

سلام

پست زیبائی بود .بر قراری ارتباط با نسل جدید ابزار کار و مهارتی فرا تر از آموخته های ما می طلبد.
خوشا آنان که این زبان و الفبا را با هوش فطری خود آموخته اند.

سلام
غریزه جای خود دارد اما کافی نیست .

kiavash جمعه 9 تیر 1391 ساعت 10:52 ق.ظ http://mazon.blogsky.com/

سلام
زیبایی زندگی به همین چیزهاست. امیدوارم که همیشه درکنار هم خوش و خرم باشید و موفقیت های پی در پی فرزندت را نظاره کنی.
با سپاس

سلام
ممنون کیاوش عزیز از آرزوهای خوبت

دایناسور جمعه 9 تیر 1391 ساعت 11:32 ق.ظ http://1dinosaur.persianblog.ir

سلام
تولد پسرتون مبارک
سالگرد مادر شدنتون مبارک
و متاسفانه من و پسرتون دیشب ضایع شدیم و تیم خوب آلمان با همه شایستگی هاش حذف شد
با بهره برداری از کامنت منیره خانم: نام این پست را باید هم نام وبلاگتان می گذاشتید

سلام و تشکر بابت دو تا تبریک و پیشنهاد خوبتون

آره ولی ضایع بشو نیست که ... از امروزم پیرهن قرمز اسپانیاشو می پوشه میگه من از اول گفته بودم ویوا اسپاین

میله بدون پرچم جمعه 9 تیر 1391 ساعت 12:33 ب.ظ

سلام
این پست تان کمی به من امید داد! یعنی مهربون تر می شود و از خودخواهی هایش کاسته می شود
ممنون
داینا جان البته تا قبل از بازی دیشب آلمان تیم شایسته ای بود اما دیشب اثری از آن تیم همیشگی نبود و ایتالیا واقعاً ترکاند! بازی بسیار قشنگی بود و لذت بردیم...
پسرتان هم نگران نباشد فوتبال هم مثل دنیا بالا پایین زیاد دارد...
تولدش مبارک

سلام
آره باور کردنش سخته ! ولی احتمالاً مرحله گذاره ... گذار به نمی دونم کجا فعلاً که طاقت یک اخم کوچیک مرا هم ندارد . خیلی هم دل رحم و با احساس است .

پسرمان والا اثری از نگرانی درش نیست ! منتظر ترکاندن اسپانیاس

ققنوس خیس جمعه 9 تیر 1391 ساعت 12:39 ب.ظ

مبارکه! من هم واقعن یه لحظه دلم خواست بچه داشته باشم، البته فقط در حد یکی دو ساعت...
بعدشم به آرمان بگو خیلی از حذف آلمان ناراحت نباشه، خودِ من الان چند ساله طرفدار هر تیمی هستم فقط می بازه!!
در ضمن تراختور هم سوراخه، همین جوری :)

مرسی ! لابد ورژن های تایم شیرینگ هم خواهد آمد در آینده ...

نه بابا گفتم که اون برای همون مسابقه بود این نسل جدید قدرت تطابق دارد در حد المپیک !

اون تراکتوری هم که سوراخه احتمالاً تو خاطرات ملوان زبله ...این تراختور ما آماده شخم زدنه

سلام علیکم.
ابتدائاً عرض کنم چه بیمرام بود ایتالیا، که هم پسر شما را خون به جگر کرد، هم مرا که حد اقل 26 سال است طرفدار آلمان هستم. البته می شد ایتالیا حتا سه هیچ و چهار هیچ هم بزند آلمان را. این دیگه از مرامش بود، که نزد!!

اما بعد. خب همین است. بزرگ می شوند بچه ها. من پسرم دیشب گفت بابا عباس این لپ لپها چی یه می خری؟ آقا دیگه لپ لپ کسر شأنش است!
اتفاقاً حدود ده روز قبل پولی دستمان آمد و یک کامپیوتر خریدیم، بدون مونیتور جدید، شد حدود نهصد هزار تومان. اتفاقاً من اصلاً در فکرم مطرح نبود بازی کامپیوتری، اما شنیدم بچه ها (و بزرگترها، بیشتر از بچه ها؟) علاقه دارند به بازیهای کامپیوتری. و این که بازیها نیازمند کامپیوتر پشرفته است. حالا چند روز است پسرم شدیداً افتاده به جان کامپیوتر و بازیها. به سرعت دارد نکاتش را یاد می گیرد. با این که هنوز مدرسه نرفته، یواش یواش
PLAY
و
OK
و
START
ALT + F4
CTRL + ALT + DEL
را یاد گرفته.

سلام
پس شما از اون سابقه دار ها هستید . والا من که فوتبالی نبودم هیچوقت اما از بچگی ام اگر جام جهانیی چیزی در کار بود چشمم فقط دنبال ایتالیا بود و همین مرامش که گفتین !

بله بچه ها خیلی سریع تر از چیزی که فکر می کنیم قد می کشند هم در قامت هم در عقل و هم در احساس
بازیهای کامپیوتری بعضاً خیلی جذابند . من از اول مراقب بودم پسرم جذب بازیهای خشن و مبارزه ای نشود . بازیها را می گرفتم نشانش می دادم می نشستم پیشش . وقتی مثلاً یه آدم کشته می شد انزجار خودمو خیلی پر رنگ و اغراق شده نشان می دادم
می گفتم ببین خون داره میریزه ... خیلی نفرت آوره ... یا مسخره است کارهای اینا ... بی معنیه
بعد هم اینکه مواظب بودم زیاد مدت طولانی درگیر بازیها نشود یادش نرود که این یه بازیه فقط ... غرق نشه تویشان .
کارها و بازیهای دیگه شو تعطیل نکنه بخاطر کامپیوتر

خوشبختانه الان فقط به بازی فوتبال علاقه داره و بازیهایی مثل انگری بردز و یا تراوین که یا فکری اند یا نیاز به چابکی و سرعت عمل دارند.

امین جمعه 9 تیر 1391 ساعت 03:38 ب.ظ http://amin79.blogfa.com/

امیدوارم این "دنیای شاد" در آینده پیش روش در "دنیای زیباتری" از دنیای ما زندگی کنه.

جز امید چه می توان داشت ؟

محمد رضا ابراهیمی جمعه 9 تیر 1391 ساعت 11:00 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

سلام
خواندن از دنیای احساس مادرانه آدمو شاد می کنه. تبریک میگم تولد پسرتونو و همچنین این حس زیبای شما رو که مادرانه است اما اثری از تملک توش نیست. شاد باشید

سلام
خوشحالم که نق و ناله ای نبوده است .ممنون

جواد خراسانی شنبه 10 تیر 1391 ساعت 12:42 ق.ظ http://cheshmejoo.blogfa.com/

سلام،
صد ساله شه ایشاللا! زیر سایه مادر و پدر.
زیبایی و شادی دنیای تان، برقرار.

سلام
از این همه مهربانی ممنونم

امیر(پنجره ای برای دیدن) شنبه 10 تیر 1391 ساعت 01:18 ق.ظ

سلام
تولدش مبارکا باشه(این شکلکا بوس نداره؟!!)به هر حال هزار تا بوس و یه بغل گنده واسه دلداری باخت آلمان.
...
و اما از مادری گفتی ...درد دوقلوهای نرگس محمدی قلبم را مچاله می کند.

سلام
ممنونم بابت تبریک و هزار بار ممنونم بخاطر یاد آوری نکته ای که شرمگینم کرد. همین حالا پی نوشتی به متن اضافه خواهم کرد

اردی بهشت شنبه 10 تیر 1391 ساعت 08:44 ق.ظ http://ordibehesht-z.blogfa.com/

من عاشق پسر بچه هام. دوست دارم خودم هم دو تا پسر بچه ی شیطون داشته باشم.
شیطنت و معصومیت پسر کوچولوها بسیار دلنشین تر از دختر کوچولوهاست. البته تا وقتی که هنوز به سن بلوغ نرسیده ن! مادر من سی و شش ساله که آموزگار دوم ابتدایی پسرهاست. عاشق پسر هاست چون حاشیه ی کمتری دارن توی زندگیشون.

نمی دونم چرا اینقدر راجع به پسر کوچولوها قلم فرسایی کردم ! فقط می خواستم بگم خدا پسرتون رو نگه داره برای شما. تولدش مبارک

دوتا ؟ ... اینو اداره کردن باید خیلی سخت باشد ولی هر کدام شیرینی خودشان را دارند
مرسی عزیز

امین شنبه 10 تیر 1391 ساعت 04:25 ب.ظ http://panjareh11.blogfa.com/

اول بگم تولدش مبارک
من که از مادر بودن چیزی نمی دونم ولی داستانت من رو یاد بچگی ام انداخت خیلی ها برخی حس های اون موقع رو فراموش کردند ولی من همش یادم هست
وقتی پست رو خواندم یاد نگاه اون موقع مادرم افتادم حس می کنم اون موقع هم مادر من حس تو رو داشت
اگر شیف ظهر بود ناهار من رو می داد و بعد می رفت مدرسه درس بده
یادش بخیر
پسرت داره از خردسالی در می یاد و میره نوجوانی دوره نوجوانی من و پسر تو تفاوت هایی دارد الان که نوجوان امروز رو می بینم تنم می لرزه تو مدرسه و بین دوستان بیش از حد حقه باز و بی عاطفه شدند و خیلی هاشون بی ادب (البته برداشت غلط نشه مخالفم تنبیه بدنی هستم یا بچه های همیشه ساکت و کم عقل که همش بله قربان گو اند) ولی برخی بچه های امروزی حس انسانیت و معصومیت رو در اون ها نمیبینی
البته امیدوارم بچه تو دوره نوجوانی چنین نشه یا چیزی باشه که فقط مخصوص دوره نوجوانی هست البته اگر پایه های فکری و احساسی بچه ها تو 8 سال اول خوب ریخته شده باشه و ژن خوبی داشته باشه در مقابل خیلی از فاکتورهای مخرب در مدرسه و اجتماع ایمن هست
از من هم این نصیحت رو بشنو (خاطره شخصی) تا میتونی بذار این تابستون بازی کنه این بازی های رایانه ای فکر ادم رو باز میکنه و باهوش میکنه البته بازی تا بازی هست و مواظب باش بیش از حد بازی نکنه ولی چند ساعت در روز عیبنی نداره
راستی من هم طرفدار آلمان بودم زیاد فوتبالی نیستم ولی آلمان رو خیلی خیلی دوست دارم
بدطور حالم گرفته شد

ممنونم
هم برای تبریک هم برای نقل تجربه هایت

مهرگان شنبه 10 تیر 1391 ساعت 06:06 ب.ظ http://mehraeen.blogsky.com

سلام به مادر نمونه ی وبلاگستان
سه چهار روز رفتم سفر جا موندم از تبریک گویی!تولد پسرک و سالروز مادر شدنت مبارک عزیزم.

پسرک الان روی خط مرز نوجوونی پا گذاشته. یکی از دشوار ترین مراحل زندگیه این دوره. برای ما یه جورایی سوخت!اما بچه های هم نسل آرمان با داشتن مادرهایی مثل فرزانه انگار وضع بهتری دارند
منظورت از دنیای شاد دنیای اون پدر و پسره؟! به هر حال دنیای زیبای تو هم خیلی ناشاد به نظر نمیرسه خوشبختانه :)
َ.
یاد مادران دربند هم گرامی. :/

سلام عزیز
بابا سرم چسبید به طاق مادر نمونه کیه ؟ من کیم ؟ اینا که لطف توئه ...
ولی آره ورود به نوجوانی ما داستان پر آب چشمی بود
وقتی مادر شدم یعنی مسئولیت دارم هر کاری ازم بر میاد بکنم ...حالا انگار کار زیادی هم ازم بر نمیاد

امیر شنبه 10 تیر 1391 ساعت 06:09 ب.ظ http://moaleme91.blogfa.com/

والا نگاه من به بچه ها شبیه همون آرزوییه که امین کرد. واین که
امیدوارم اگه ما نتونستیم دنیا رو زیباتر بکنیم اونا بتونند.
هنوز واسه درک رابطه ی والد و فرزندی خیلی بچه ام.

هرکسی برای ساختن دنیای خودش سهم و مسئولیت دارد

زمانیان شنبه 10 تیر 1391 ساعت 07:48 ب.ظ

سلام

12 سالگی اش را تبریک می گویم
کاری که باید کرد این است که بزرگ شدن شان را به رسمیت بشناسیم. به حساب شان بیاوریم. شما نیز مانند دیگران خواهید دید که چگونه پسر از پدر عبور خواهد کرد. مهم این است که راه عبور را سد نکنیم و حس رقابت و مسابقه برای شان فراهم نکنیم. البته عبور فرزند از والدین، دردناک است. اما دردی شیرین.

سلام و سپاس
درست گفته اید . درد شیرین را باید از سر گذراند . و بال و پر داد که دنیای خودشان را بسازند.

ستاریان شنبه 10 تیر 1391 ساعت 08:51 ب.ظ http://mostafasatarean.blogsky.com/

سلام
خدا حفظش کنه و سایه ی شما و پدرش بر سرش مستدام باشه و همیشه شاد باشید ان شاءالله
با تقدیم یک دسته گل برای تولدش

سلام
دسته گل غافلگیرم کرد
ممنونم

نجیبه محبی شنبه 10 تیر 1391 ساعت 09:18 ب.ظ http://hinsokhanetaze.blogfa.com/


سلام

تولدش مبارک، متاسفانه اینجا گل هم نیست در ساینها؛ اما شما قبول بفرمایید همینطوری بدون علامت گل

سلام
با ساین و بی ساین لطف شماست ممنون

ندا شنبه 10 تیر 1391 ساعت 11:08 ب.ظ http://blue-sky.persianblog.ir

این حس و نگاه قابل تقدیره

قاسم‌فام یکشنبه 11 تیر 1391 ساعت 01:58 ق.ظ http://aknun.blogsky.com/


سلام

تبریک می‌گویم به شما و "پسرک" دنیای زیبایتان و پدرش.


سلام
یه تبریک خانوادگی ! ممنونم

سفینه ی غزل یکشنبه 11 تیر 1391 ساعت 06:21 ق.ظ http://safineyeghazal.persianblog.ir

سلام
و بالاخره پستی که سواتم برسد کامنت بگذارم
پسرک قند و عسل شما باید یه 6 ماهی از بزرگه ی من بزرگ تر باشد. تولدش مبارک و مادر شدن تو هم دوست جان...
پسر تبریز باشی و فرزانه هم مادرت باید ببالی و مهربان باشی.. چنین موجود وطن دوست و دوست دوستی!! هستم من.
من هم با درخت موافقم وجود شیطنت هرچند چشمانمان به دیدن اجدادمان مهمان شوند، لازمه. البته ما از اون ور بوم افتادیم
من طرفدار ایتالیام و بزرگه و پدرش اسپانیا کل کلستانیه خونمون

سلام شیرین جان
با این حرف شرمنده میشم به قرعان
لابد دیگه قند و عسل خودت آذرماهیه ولی باید یک کلاس باشن نه ؟
قربان وطن دوستیت برم این اجداد را گاهی منم زیاد می بینم

الان فقط می تونم بگم عیب نداره باختیم عوضش ما بیشماریم

آنا یکشنبه 11 تیر 1391 ساعت 11:58 ب.ظ

دقیقا و کاملا درک می کنم چه حسّیه ! بهترین آرزوها رو براش دارم .امیدوارم همیشه شاد و سالم همینطور به غافلگیر کردن شما ادامه بدهد

قربانت آنا جان !
تو ندانی کی بداند ...منم برای دخترکت و پسرکت بهترین ها را آرزو می کنم

ترنج دوشنبه 12 تیر 1391 ساعت 07:34 ب.ظ http://www.femdemo.blogfa.com

آرزوی تن سلامت و لب خندان برای مادر دوست داشتنی و پسرک نازنین :) لذت در کنار هم بودنتان پایدار.

پایداری لذت در کنار هم بودن ... چه آرزوی خوبی ...هر چی آرزوی خوبه مال تو ترنج عزیز

مترجم دردها دوشنبه 12 تیر 1391 ساعت 08:31 ب.ظ http://fenap.blogsky.com

تولد آقا پسر مبارک بادا ! بر مادرش نیز هم.

نمی دانم،به شخصه ایام نوجوانی را چندان دوست نداشتم،خاصه اینکه سایه مدرسه هم بر سر این دوران سنگینی می کند.به گمانم بزرگترین تهدید برای نوجوانانی که والدینی نظیر شما دارند،خطر مدرسه است.مدرسه ها این توانایی را دارند که بهترین دوران یاد گیری را به دوران خمود،سیاه،یاس آور تبدیل کنند.

اغراقی در کار نیست.این دیگر تا حد بسیار زیادی به والدین بستگی دارد که چه طرحی در کار می اندازند

ممنون ! سایه مدرسه ؟ فقط این نیست شاید این بزرگترینش است ... من خودم هم دوره نوجوانی ام را دوست نداشتم البته الان میگن ما نسل جزغاله ایم !
والدینی مثل من ؟ این کلماتت منو می ترساند . از مدرسه که گریزی نیست . هست ؟ ولی در هر آنچه که باید بهش بیاموزانم خودش از من جلوتر است .
این ویژگی این نسل است .

مرز روشنی سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 04:13 ق.ظ http://brightnessborder.blogfa.com/

خوب چون ترنج زیبا و مختصر نوشته بود، من هم همان را آرزو می کنم: سلامتی و لب خندان برای مادر و پسر.

... رضایتی شیرین از ته قلب ات، موجودی که از تو است و با تو است...
اما بعبارتی دیگر: موجودی که از تو است و می رود که خودش باشد. متفاوت بودنش را باید کم کم درک کنید. شاید یک روز که خیلی دور هم نباشد دوست خوبی برایش خواهید بود، شاید بیشتر از مادر بودن. 12 سالگی اش مبارک...

ما هم با بچه ها بازی اسپانیا را تماشا کردیم. بنظرتان جالب نبود؟ بنظرم - با همۀ کم آگاهی ام از فوتبال - بازی حیرت انگیزی بود. تیمی که بصورت یک کل به هم پیوسته عمل می کند، با آن پاس کاری های زیبا و نفوذ های بی واهمه.

این موجود از همان اول رفته که خودش باشد . از دوستان شنیده ام که چرا می گویی پسرک نمی گویی پسرم ...خوب من می خواهم همیشه همینو به خودم یاد آوری کنم که او موجود مستقلی است
قرار نیست مال من باشد ... قرار نیست شکل من باشد .

والا فعلاً ما را آتیش زده اند ... حرف نزنیم بهتر است

عیسی سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 11:26 ق.ظ http://isadf.blogfa.com

سلام
تولدشان مبارک باد.

سلام و سپاس

سهیل سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 12:25 ب.ظ

درود
خیلی زیبا گفتی، انقدر که یک لحظه حسودیم شد.در هر حال خوبه که به این دقیقی نگاه میکنی. متاسفانه برخی فقط جهت قطع نشدن چرخه طبیعت بچه دار میشن و تربیت که به چنین نگاه کنجکاوانه ای نیاز داره را مورد توجه قرار نمیدن

سلام
کاش فقط قطع نشدن چرخه طبیعت باشد ...باور کن این انسانی تر است تا انگیزه هایی که من دارم می بینم ...این روزها هم هی دارد زیاد می شود

نوشینه چهارشنبه 14 تیر 1391 ساعت 12:54 ب.ظ

تبریک می گم تولدشو هرچند کمی دیره

مرسی دیر و زود نداره این چیزا

محمد ح چهارشنبه 14 تیر 1391 ساعت 02:38 ب.ظ http://dustevatan.persianblog.ir

مادری سخت است مخصوصا اگر سعی کرد مادری نمونه شد که فرزند در ذهن خود سوال بسازد.
افسوس این فرزندان بین ما کمند.

فرزند در ذهن خودش سوال دارد اغلب ماییم که برایش جواب نداریم

مجتبی چهارشنبه 14 تیر 1391 ساعت 05:38 ب.ظ http://chaparkhane.persianblog.ir/

مادر خوب بودن و فرزند خوب بودن سخت است......اما ممکن است

حامد چهارشنبه 14 تیر 1391 ساعت 08:05 ب.ظ http://deevane.blogfa.com

تبریک میگم بهت ، ببخش به خاطر تاخیر زیاد ، این روزها زیاد رو به راه نیستم .

نه ابداً ...امیدوارم روزهایت سریع روبراه شوند

خلیل جمعه 16 تیر 1391 ساعت 08:42 ب.ظ http://tarikhroze.blogsky.com

سلام،

سال روز مادری ات گرامی باد و چه خوب مادری. خوشا بحالت با دنیای شاد کنارت.

سلام و ممنون از شما
شادیهای کوچک ما همیشه با تهدید سایه ها همراهند

زهرا چلنگر شنبه 17 تیر 1391 ساعت 07:59 ب.ظ http://dialoguezch.blogfa.com/

این مادرانه ها همیشه لطیف و زیبا و امید بخشند :)‌

مرسی

هستونک شنبه 17 تیر 1391 ساعت 09:05 ب.ظ http://hastunak.blogfa.com

سلام
دید چقدر زود می گذرد ... !؟
خودم حسال نکرده بودم.

پست چند ماهه ثبت موقتی را آپ کردم.
موضوعش وقتی اینجا رسیدم متحیرم کرد.

سلام
خودت حساب نکرده بودی ؟ چرا مگر چه خبر شده ؟ نکنه ... آره ؟

مرتضی جمعه 30 تیر 1391 ساعت 11:36 ب.ظ http://seday-pay-baran.blogfa

سلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد