دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

محو پری پیکری شدند ...اما نرستند

ظاهراً در سالهای اخیر برخی از انقلابیون دیروز هم به راه حل برخیزیم و بر اندازیم ، بد گمان و بی اعتماد شده اند و ناگزیر اصلاحات چی شده اند و به جرگه مخالفان هر نوع انقلابی پیوسته اند و امروز عجالتاً بدنبال راه حلی سیاسی می گردند که حتی المقدور در عرصه قدرت باقی بمانند و گفتمان اصلاحات را از بن بست کنونی خارج کنند و به سرعت نتیجه گیری کنند که چه باید کرد؟


اشتباه رایج  گروه موسوم به اصلاحات این است که اصلاح را تغییرات جزئی و روبنایی و با پرهیز از مقاومت می دانند . گویی در تصور آنها اصلاح گرایی به این معنی است که استوانه و ستون اصلی آن چیزی که موجود و مستقر است به طور کلی مقبول است و هدف اصلاح فقط چانه زنی در کم و زیادی کارهاست و یا مثلاً عوض شدن افرادی که قدرت را بدست دارند . در این صورت قانون اساسی ، نهاد های قدرت  و حتی نوع توزیع قدرت عیب اساسی ندارد و فقط جزئیاتی در برنامه ها و روش های اجرایی هست که باید اصلاح شوند.


در این باره بخش هایی از کتاب "مبانی نقد فکر سیاسی " مرتضی مردیها به نظرم جالب و قابل تأمل آمد :


" از دیدگاه من آنچه که اصلاح را از انقلاب جدا می کند جزئی یا کلی بودن ، استقامت داشتن یا نداشتن نیست . اصلاح در یک معنا فرقی با انقلاب نمی کند و آن تلاش برای دگرگونی است . اما عناصری در انقلاب وجود دارد که اصلاح از آنها اعراض می کند . این عناصر عبارتند از :

- نگاه آسان گیر به تغییر انسان و اجتماع ، به گونه ای که گمان می رود در تحقق هر آرزو و آرمانی ، خواستن توانستن است .


- اصالت مانع و شیوع این تصور که با حذف رژیم سیاسی ، هر بدیلی بجای آن عموم مشکلات را حل می کند.


- تأکید بر خشونت به عنوان تنها روش باقی مانده


- سرعت بدون دقت در بهینه سازی به طوری که تغییرات پر شتاب و ناسنجیده پی گرفته شوند".


 

" در یک حرکت اصلاحی ، اولین قدم تشخیص اینکه مشکلات ، نه بر اساس آرزوها که با دیدی تجربه گرا و چند جانبه نگر و فنی ، دقیقاً کجاست و محدودیت ها و موانع کدام ها هستند ، یک مطالعه آسیب شناختی واقع بینانه ضروری است .

همواره مشکلاتی وجود دارند که با تغییرات ساده قانون و عوامل قدرت حل نمی شوند. تصور حل همه مشکلات با تغییر عوامل اصلی حاکمیت همان داعیه ای است که گفتمان انقلابی دارد اما گفتمان اصلاح گرا آن را نمی پذیرد. آسیب شناسی اصلاح بر خلاف آسیب شناسی انقلاب چند وجهی ، تخصصی ، پیچیده  و غیر بدیهی است ".



" اصلاح ، مقتضی مصالحه دائم نیست ، بلکه مستلزم تفاوت های معرفت شناختی ، انسان شناختی و راه حل شناختی است که میان گفتار انقلاب گرا و اصلاح گرا وجود دارند.

اصلاح با اقدام خشونت آمیز منافات دارد ، اما با ایستادگی بر سر مواضعی که خشونت بر آنها تحمیل شده است ، ضرورتاً در تعارض نیست . اصلاح می تواند و بسا که می باید جدی ، عمیق و حتی بنیادی باشد ، تفاوت آن با شیوه های دیگر در بر آورد عقلی و تجربی و نه رمانتیک علل مشکلات و راه حل های آنهاست ، نه اینکه صرفاً متوجه ظواهر باشد و در مقابل خشونت عقب بنشیند".


پ . ن : مبانی نقد فکر سیاسی / مرتضی مردیها / نشر نی / 1386

 

نظرات 31 + ارسال نظر
ایمان شنبه 31 تیر 1391 ساعت 03:36 ق.ظ http://istgaah.bloghaa.com/

پارگراف آخر رو به طور کامل می پسندم!
اینکه انقلابیون سابق امروز اصلاح طلبند نه تنها ایراد نیست که به نظرم فارغ از نظر شما بر این که برای باقی ماندن در قدرت است صرفاً و من علاقه ای به چنین نگرشی به آن ندارم، نشان از این دارد که آخرش انقلابیون هم دستشان آمد که انقلاب نتیجه بخش نخواهد بود و از یک گودالی به یک چاه و دره ای روانه شدن است.
اصلاحات پروسه زمان بریست که شاید جایی به سان مرده ای به نظر برسد در شرایطی که فشار و خفقان بر آن زیاد است و مردم هم نه آن قدر درک از موقعیت دارند و نه اراده ای برای تغییر از خود نشان می دهند و در زمان مقتضی و با فراهم شدن قسمتی از شرایط می تواند اثراتش را در جامعه بروز دهد و این به معنای بی مقاومتی نیست. شما اگر کسانی را که به زیر یک سایه بان یا چادری قرار دارند و از دیدن خورشید و بهره مندی از آن محرومند را بخواهید رها کنید، شاید بدترین کار ممکن این است که ستون آن خیمه را از میان بردارید! شاید خیلی معقول تر به نظر برسد که ابتدا ملتی را که زیر آن چادر هستند و خیال می کنند آفتاب بیرون به آن ها بیشتر صدمه می رساند تا سود به آگاهی برساند و متقعادشان کنید که بیرون شوند و لذت آگاهی را ببرند و سپس بگویید و ببینید که اصلآً آن ملت آیا نیازی به ستون خیمه ای دارد یا خیر؟؟؟
اصلاحات حساب شده تر-البته تا زمانی که واقعاً نکشندش- و با نتایج مفیدتری همراه خواهد بود تا ویرانی ای که ملت برایش بدیل مناسبی در نظر ندارد.

مسئله این است که اینها یا در توهم اصلاح اند یعنی همانطوری که مردیها توضیح داده درک درستی از اصلاح ندارند و یا اینکه در اصلاج گریشان چنان انقلابی عمل می کنند که پای هیچ انقلابی به گردشان نمی رسد !

آگاهی ، آگاهی ! نداشتنش درد همیشگی ما بوده و هست .
از نظر من اولویت ما همین رسیدن بخش متوسط جامعه به آگاهی است .

هستونک شنبه 31 تیر 1391 ساعت 11:17 ق.ظ http://hastunak.blogfa.com

سلام و سپاس
هفته پیش از رسیدنش و بلکه ماه هایش سراپا اضطراب بود و هر اظهار نظری سخت و گرفتار تردید ....
سالم به مبدا رسیدن یک فرشته از عالم تاریکی آ نقدر پیچیده و غیرقابل پیش بینی ست که بیشتر به یک معجزه از شکوه زیبایی می ماند تا یک پدیده طبیعی !
فقط می شود همچنان در همان حیرت نامکشوف هستونکی غوطه ور ماند و از نشئه جلوه عشق و زیبایی لذت برد.
ضمنا اگرچه نمی رسم برگی سیاه کنم اما نوشته هایتان را همیشه در هر فرصت (حتی راهروی باریک بیمارستان) می خوانم و لذت می برم و ستایش می کنم.
البته اگر کامنت ها را می شد از همان گوشی قراضه آپ کرد توی گوشی بیات نمی شد.
درباره دو سه پست اخیر با شیوه ای که در پیش گرفته اید در راستای روشنگری و آگاه سازی از مفاهیم مورد نظر پیش از نشستن بپای پیش داوری های تار یا کور ناآگاهان و بحث مع الفارقی درانداختن بدون حضور مفاهیم تعریف شده و عاری از برداشت های شخصی و ناقص صرف بسیار موافقم و بشخصه نیاز به آموختن بیشتر.
شادکام و پاینده بمانید.

سلام
الان بابای فرشته صداتون کنیم دیگه ... امیدوارم رسیدنش شادیها و دل خوشی هایتان را در خانواده افزون تر کند
شما همیشه لطف داشته اید که سیاهه های مرا خوانده اید .

سیدعباس سیدمحمدی شنبه 31 تیر 1391 ساعت 04:20 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
محو پیری پیکری شده اند، که نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران است، و خاتمی (و اخیراً ظاهراً عبدالله نوری) و افرادی مانند خاتمی می خواهند با ابزارهایی (کدام ابزارها؟ حزب آزاد هست؟ رسانه های آزاد هست؟ اجازه ی تجمعات هست؟ کدام ابزارها؟) گرد و غبار از این پیکر پری گونه و ماه وش بزدایند و زیباترش کنند. اما:
زهی خیال باطل.

من یک نظریه دارم:
افراد نسبتاً خوب روزگار ما، مانند خاتمی، و از او خوبتر، بازرگان، به هر حال می دانند قدرت سیاسی طعمی خوش دارد، هرچند قدرت سیاسی درجه ی سوم باشد و تدارکاتچی باشد. طعم خوش قدرت سیاسی، انسان را به سمت خود می کشاند. انسان وقتی به سمت چیزی بخواهد برود، توجیهات آن را هم فراهم می کند. سه سمت انقلاب براندازانه ی 1357 برود، توجیهش را فراهم می کند، به سمت حضور تقریباً قطعی در انتخابات ریاست جمهوری سال 1392 بخواهد برود (حضور قطعی، با هر نامزدهایی که بودند)، توجیهش را فراهم می کند.
طعم خوش قدرت سیاسی، که بالأخره قدرت عزل و نصب تعدادی وزیر و مدیر و ... به دست او است، خاتمی ها و حتا بازرگانها را می کشاند به سمت قدرت سیاسی. هرچند می دیدند و می دانستند شاکله ی اصلی حکومت چیست. چه خبرهایی است در حکومت.
(از بازرگان طلب عفو می کنم، اما گمان می کنم حتا آن خوب روزگار ما هم، علت خطا کردنش و وارد تشکیلات شدنش، یک مقدارش همین رفتن به سمت رایحه ی خوش قدرت سیاسی بود. البته:
بازرگان قطعاً با حضورش در قدرت سیاسی در مدت کوتاه، از بسیاری اعدامها و مصادره ها و ... جلوگیری کرد. بنی صدر هم تا حدی از تعدادی اعدامها و مصادره ها جلوگیری کرد، هم در زمان ریاست جمهوری اش، و هم قبل از آن.)

سلام
بله این تعبیر را از همه مناسب تر دیدم جهت توصیف احوالات آقایان !
یک عده محو پری پیکری شدند و برستند اما از آنجاییکه اینجا همه چیزش توفیر دارد نه پری پیکری واقعی در کار هست و در نتیجه نه رستنی .

این هم نظری است اگر چه صد در صد نمی توانم تاییدش کنم خصوصاً در مورد مهندس بازرگان ...
بهر حال میل طبیعی بشر دوباره بدست آوردن چیزهایی است که دیگر ندارد.
ولی ای کاش مثلاً غرض خاتمی حتی اگر به تنهایی همین باشد راه تازه ای را امتحان کند . نه راهی شکست خورده و توهم زده را .
بعید می دانم حرکت های موسوم به اصلاحی به این اندازه از عقلانیت رسیده باشند .

نوشینه یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 12:08 ق.ظ

فعلا که اصلاحات جزئی هم ممکن نیست

اصلاحات جزئی تماماً در حوزه حکومت نیست می تواند دربر گیرنده رفتارهای اجتماعی مردم باشد برای حل بعضی از مشکلات

ترنج یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 01:44 ب.ظ http://femdemo.blogfa.com/

مردیها را دوست می دارم. اخراجی نازنینی است.

یک روشنفکر واقعی

امین یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 02:50 ب.ظ http://panjareh11.blogfa.com/

به شخصه به اصلاحات چی ها اعتماد ندارم و بعضا سابق مخوف دارند
البته می دانم روش های خوشنت آمیز یا خیلی آرمانی جواب نمی دهد
چاره چیست نمی دانم

همین طور است ! متاسفانه ما روی صحیحی از اصلاحات را ندیدیم برای همین هم به آن بی اعتماد شده ایم ...اما هنوز هم اصلاحات بنیادی تنها راه ماست

مترجم دردها یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 09:15 ب.ظ http://fenap.blogsky.com

سلام


دیروز در مقدمه کتاب "با هم نگری و یکتا نگری" که مجموعه ی ِ نوشتارها،مصاحبه،مقالات "باقر پرهام" است،به خاطراتی برخوردم که از خودش و نگاهش در جوانی نقل کرده بود.چیزی که او بر آن انگشت می گذاشت،تلقی او از انقلاب و متوسل شدن به آن به عنوان تنها راه حل اساسی برای رهایی از بن بستی بوده ست که در زمان شاه راحل با آن رو در رو بودند.و باز خود او ادامه می دهد که با به وقوع پیوستن انقلاب و واژگون شدن نظام حاکم،تازه با واقعیاتی رو در رو شده ست که پیش از آن گمانش را نمی برده ست و دستگاه حکومتی واژگون شده بسیار پیچیده تر از آن است که گمان می برده ست.

با این حال،او در مقام یک مترجم و اندیشمند طراز اول کشور،به محض وقوع انقلاب و پیامدهای آن،دریافت که راهی که او و معتقدان بدان امید داشتند در آن شرایط تا چه حد خطرناک بوده ست و زود از اندیشه انقلابی دست شست.پاره ای دیگر که واقع بین تر بودند به مرور زمان با او هم آوا شدند و پاره ای دیگر از نئاندرتال های وطنی هم چنان از انقلاب دفاع می کنند.از این لحاظ رو کردن تاریخچه انقلابیون و آن را توی سرشان کوباندن را شخصا نمی پسندم،به هر حال روح حاکم بر زمانه چنین بوده است.(حسین بشیریه در کتاب " جامعه شناسی سیاسی" تحلیل ِ قابل اعتنایی از نقش خرده بورژوازی و بازاریون در وقوع انقلاب ارائه میدهد).

...

به شخصه اعتقادی در شرایط فعلی به انقلاب ندارم،و مسئله ای که خودم را هم آزار می دهد اینست که امیدم را به اصلاحات از دست داده ام.

ساختار حکومتی ایران و تسلط شان بر نهاد های نظامی،اقتصادی،نهادهای بوروکراتیک،سیاسی و... آن چنان عمیق و ریشه دار شده ست که ماندم که در برابر این حجم عظیم از اقتدار کاریزماتیک چه باید کرد.

هر چند که اگر مجبور به انتخاب باشم قطعا اصلاحات را انتخاب خواهم کرد.دو بند آخر واقعیت قابل توجهی پیش رو می گذارد.مشکلات اجتماعی،اقتصادی،سیاسی ما آن چنان ریشه دار است که احمقانه ست که گمان بریم در کوتاه مدت حتی مقداری مرهم می یابد.واقعیت ِ آزار دهنده ای که در مورد مسائل اجتماعی وجود دارد این است که ویران کردن آن بسیار ساده و یا حتی ناخواسته صورت می گیرد،ولی ترمیم آن نیازمند ذکاوت عالی،سرمایه اجتماعی و اقتصادی کلان و زمان ِ بسیار است.

سلام
نمی دانم چرا تا نقدی به رویه و سوابق این آقایان می شود همه می گویند گذشته شان را به رخشان نکشید گناه دارند.
البته این فقط حرف شما نیست ها
من می گویم اولین قدم این آقایان باید نقد خودشان باشد . باید جسارت پذیرفتن اشتباهاتشان را داشته باشند . گذشته شان را لاپوشانی نکنند. حقیقت را بگویند و بگویند که آن راه اشتباه بوده و مثلاً ما به این دلایل آمده ایم به این راه .
ضمن اینکه برخی از همین آقایان فقط پوسته عوض کرده اند و افکارشان بشدت دگم است .
نه مردیها و نه هیچ روشنفکر دیگری برای انقلاب نسخه نمی پیچد . اینجا هدف نشان دادن چهره واقعی اصلاح گری است و حتی اشتراکات و تفاوتهایی که با انقلاب دارد .

درخت ابدی یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 10:51 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
الان نه امکان بروز انقلاب هست و نه امکان اصلاحات. جفتشون مرده‌ی متحرکن. لااقل روش‌های آزموده دیگه جواب نمی‌ده. ظاهرا فعلا باید منتظر روزنه‌ای موند که حصار توتالیتاریسم رو ترک‌خورده بکنه. شاید فشار اقتصادی موتور محرک باشه.

سلام
الان می شود گفت در یک کرختی محض بسر می برد جامعه . روشنفکرانی که یا مجبور به ترک اینجا شده اند یا زبان در کام کشیده اند . رسانه هایی بیمار و بیمار پرور
اندک روزنه ای از اینترنت هست فقط برای افزودن بر آگاهی ها
موتوری که با فشار اقتصادی بکار بیفتد گمان نکنم راه نجات باشد برای ما این موتور منجر به اصلاح گری نمی شود . این را مطمئنم .

نِد نیک یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 11:44 ب.ظ http://blue-sky.persianblog.ir

دقیقا نظر اصلاحات در رابطه با خشونت چیه؟

اصلاحات خشونت را ابزار بدست آوردن قدرت و انجام تغییرات در جامعه نمی داند. اصلاح گری معتقد است هر تغییری که با خشونت صورت بگیرد مسیری بی بازگشت به بیراهه است .
اگر ناگزیر به خشونت شویم یعنی تا رسیدن به آستانه اصلاحات راه درازی داریم هنوز .
وقتی مردم سر یک صف حاضرند دست به خشونت بزنند یعنی هنوز آماده انجام اصلاح نیستند .برای همین حرکتهای اصلاحی هویت دیگری یافته و عقیم می ماند .

مرز روشنی یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 11:58 ب.ظ http://brightnessborder.blogfa.com/

بنظرم اصلاح طلب ها تنها هنرشان در ایجاد تمایز میان خودشان با محافظه کاران است - عمدتا تمایز شکلی و نه بنیادی - برای جلب آرای قشرهای متوسط جامعه و رسیدن یا نگهداشت خود در قدرت. به نسل جدیدی از اصلاح گرایان نیاز داریم که دارای بینش عمیق باشند و حرف تازه ای برای گفتن داشته باشند. اصلاح گرایی فقط در مقولۀ سیاست نیست و اگر به آن منحصر شود هم زود اثرش را از دست می دهد.

گروههایی که در ایران موسوم به اصلاح طلبان شده اند عمدتاً همین طورند این پست را برای اشاره به همین موضوع نوشته ام .
درک اینکه اصلاحات واقعی چیست و آنچه که ما اصلاحات می نامیم چیست قدم بزرگی است .

سلمان محمدی دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 02:21 ق.ظ http://salmanmohammadi.blogsky.com/

سلام. نفس نفی انقلاب خیلی خوب است، اما راستش از حرفهای مردیها چیزی دستگیرم نشد. به نظرم کمی "یکی به نعل، یکی به میخ" آمد.
به هر حال اصلاح، راهی طولانی و عقلانی است. راهی است نه به بهشت، بلکه به کاستن از رنجها. و البته فرهنگ ما از فرط رادیکالیسم، شاید به این زودیها تن به اقتضائات اصلاحطلبی ندهد و یکی دو انقلاب دیگر هم روی دست ما بگذارد (خدای ناکرده) ...

سلام
سه پاراگرافی که من انتخاب کردم مستقیماً اشاره به ویژگیهای حرکتهای اصلاح طلبانه و وجوه تمایزش با انقلاب دارد . نه توصیه ای در آن هست و نه نعل و میخی ... بهر حال اصل کتاب را بخوانید حتماً مفید تر است .

عقلانیت بشر مدرن امروز به دنبال ساختن بهشت نیست برای حل مشکلات است
مشکلاتی که می داند برخی از آنها تا ابد هم قابل حل نیستند و باید آنها را پذیرفت و کنترل و مهارشان کرد.

فرهنگ ما دچار رادیکالیسم نیست . دچار بی فکری و رخوت است .

مرمر دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 08:00 ق.ظ http://freevar.persianblog.ir

به نظر من اگر اصلاحات در همان دوره میتونست ادامه پیدا کنه خیلی خوب بود. اما هم مردم، هم سیاسیون هم اصلاح طلبها دست به دست هم دادند و به جان هم افتادند و هی پشت هم روخالی کردند و اصلاحات ناقص ماند. تا یک سال پس از جنبش هم اعتقاد داشتم میشود از روزنه هایی استفاده کرد اما حقیقتا الان نمیفهمم چی و میخوان اصلاح کنن؟!
ولی کلا من با اصلاحات بنیادی موافقتر از انقلاب هستم!

جرکتهای اصلاحی که در دوم خرداد 76 شروع شد آن زمان توانست امیدهای زیادی را زنده کند. تاثیرات آن امیدها را نمی شود منکر شد
موجی شروع شده بود برای بالا رفتن آگاهی طبقه متوسط جامعه شاید هر چه که امروز هست باقی مانده همان موج باشد .
اما الان نیاز جدی به نقد و آسیب شناسی آن دوره داریم .

محمد ح دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 04:14 ب.ظ http://dustevatan.persianblog.ir

اگر دوران پیش از اصلاحات را با بعد آن بخصوص در اوایل اصلاحات مقایسه کنیم می بینیم این گروه تا حدودی اوضاع اجتماعی و سیاسی که خواست مردم بود را بهبود دادند اما نتوانستند تمام خواسته ها یا بهتره گفت بیشتر آن را به جایی برسانند. پس خود را ضعیف نشان دادند که دلیل آن ناتوانی در برابر حاکمی چون نرون است یا قبول نداشتن واقعی اصلاحات که در هر صورت به جایی نرسیدن خاتمه می یابد.
مردم دهه سوم انقلاب دیگر با اصلاح راضی نمی شوند.

ببیتید نه خواسته های مردم واضح و مشخص بود و نه اختیاراتی که آن گروه بدست داشتند معلوم بود .
همین الان کدام جامعه شناس و روشنفکری می تواند طیف درستی از خواسته های این مردم را معرفی و تبیین کند
بقول آن نوت گوگلی هر جا عده ای کشته می شوند یک عده ایرانی اند هم تو حسینیه شیعه ها در کربلا هم تو کاباره ای در تایلند
این قدر تناقض هست که جمع کردنش واقعاً دشوار است .

علایی دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 05:51 ب.ظ

سلام

اصلاحات میتواند مانند انقلاب هم بنیادین باشد و لزوما یک تغییر سطحی را شامل نشود اما مگر الان شرایط حتی برای اصلاحات آماده است که ما تصور و توقع یک انقلاب همه جانبه را داشته باشیم؟

سلام بر شما
نه جایی از این متن و نه در تصورات من توصیه و نسخه ای برای انقلاب نیست . آن هم از نوع همه جانبه اش
فقط گفته شده اصلاحاتی های ما درک کامل و درستی از اصلاحات نداشته اند و شاید هنوز ندارند .

ستاریان دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 07:23 ب.ظ http://mostafasatarean.blogsky.com/

سلام

هزیته های یک انقلاب بقدری سنگین است که من ترجیح می دهم اگز شده صد سال طول بکشد اما بتدریج به خواسته ها برسیم تا از طریق یک انقلاب

سلام
بله بالاخره احتمالاً شما تجربه مستقیم دارید . مار گزیده هم از ریسمان سیاه و سفید می ترسد . عجالتاً الان در جمع بندی همان خواسته ها هم مشکل داریم .
اما انقلابی که زیاد هم از ما دور نیست از همان جایی شروع شد که مردی رفت بالای منبر و گفت فلانی باید برود .
هیچ توصیه و نصیحتی را هم نپذیرفت حتی پس از رفتن آن فلانی .
تازه همین الان هم که بعضی عربها دلشان هوای تازه می خواهد می فرمایند ببینید این همان چیزی است که ما سی سال پیش صادر کرده ایم .
الان دارد میوه می دهد!

kiavash دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 08:56 ب.ظ http://mazon.blogsky.com/

سلام

اعتقاد دارم که تنها راه جلو بردن یک کشور اصلاحات است. اما همانطور که در متن به خوبی بیان شد، اصلاحات واقعی، نه نمادین و دل خوش کن. این کشور بیمار، ستون فقراتش به هیچ وجه تحمل انقلابی دیگر را نخواهد داشت، همینطور یک جنگ منطقه ای را. اما از بد روزگار توپ در زمین حریف است و ما منتظر بازی او. حکومت کار را به مشخصا به سمت انقلاب میبرد به سمت جنگ داخلی حتی.

سلام
ما نیاز به درک اصلاحات واقعی داریم . حکومت هم که کاری جز حفط خودش برای خودش متصور نیست .

زمانیان سه‌شنبه 3 مرداد 1391 ساعت 04:50 ق.ظ


سلام
داستان اصلاح یا انقلاب، داستان پیچیده ای است. هم از نظر مفهومی و هم در چهارچوب های عملی. چنین به نظر می رسد که این که کنشی را اصلاح گرانه بنامیم و یا انقلابی، به شرایط سیاسی و میزان انعطاف ساختار سیاسی بستگی دارد. یک عمل در فضای سیاسی اصلاح جویانه و همان عمل در جای دیگر صورت انقلابی به خود می گیرد. تا حدودی مفهومی نسبی است. اولین پرسش این است که اصلاح و یا انقلاب، معطوف به روش و متد است و یا به هدف؟
اگر روش و هدف را در اصلاح و انقلاب تقاطع دهیم، چهار وضعیت پیش می آید:
1- روش اصلاح جویانه با هدف اصلاح وضع موجود
2- روش اصلاح گرانه (غیر خشونت آمیز و در چهار چوب قوانین جاری اما هدف انقلاب و تغییر بنیادین نظام سیاسی)
3- روش انقلابی، هدف اصلاح روندها و ساختارها
4- روش انقلابی و هدف نیز انقلابی ( تغییر اساسی)

به هر تقدیر موضوع اصلاح و انقلاب بسیار در هم پیچیده است و نمی توان به آسانی آنها را از هم باز شناخت و حکم روشنی ارائه داد

سلام
با پیچیدگی موضوع موافقم و اینکه نمی توان به آسانی دنبال نسخه نجات بود . اما نه تا آن حد که قدرت تحلیل را از ما بگیرد .
شما مفهوم اصلاح و انقلاب را سیال می دانید و می گویید هر لحظه یکی می تواند به دیگری تبدیل شود.
هدف هر دو تغییر است بنابراین برای ساده تر کردن می توان هدف را مشترک گرفت اما روش ها تفاوتهایی دارد که در متن به برخی از آنها اشاره شده است از این رو طبقه بندی شما می تواند به دو شکل روش اصلاحی و روش انقلابی خلاصه شود.

ای کاش نظرنان درباره رویه اصلاح طلبان کشورمان در انتخاب اهداف را هم می گفتید.

سلمان محمدی سه‌شنبه 3 مرداد 1391 ساعت 11:43 ب.ظ http://salmanmohammadi.blogsky.com/

سلام. اتفاقاً رادیکالیسم آن روی سکة بی فکری است.

نه همیشه ... رادیکالیسم ناشی از عملگرایی روشنفکران ماست .
اگر نگاه کنید رادیکال ترین عناصر ما روشنفکر ترین آنها هستند :
دانشجویان ، مهندسان ، پزشکان و اهالی فرهنگ و رسانه

ابراهیم ابریشمی چهارشنبه 4 مرداد 1391 ساعت 01:49 ق.ظ http://www.avakh.blogsky.com/

درود!
مرتضی مردیها یا هر کس دیگری، می تواند برای خود تعریف و تعبیری از انقلاب و اصلاح بدهد و احیانا مدافع آن باشد.
اما مساله اینجاست که خود این تعابیر تا چه حد یارای یک تنش مفهومی را دارند. این که برای مثال دیدگاه های من نوعی، تا چه اندازه می تواند پاسخگوی شرایط پیچیده و انضمامی جامعه و سیاست باشد و مدل ها و تعابیر دیگر را در خود حل-منحل کند.
در واقع، اگر به قول دوستان سینمایی از یک نمای نزدیک به قضیه نگاه کنیم، یعنی ایران معاصر(پس از انقلاب) و مرزهای کنونی اش، به گمانم تئوری های مردیها می تواند معنا و کارکرد مناسب داشته باشد، اما اگر بخواهیم نمایی باز تر و تاریخی تر و از حیث جغرافیایی-سیاسی گسترده تر را ببینیم، به گمانم مبانی مطرح شده از سوی او، گاف ها و شکاف هایی دارد که در قبال تنش مفهومی دیگر تئوری ها، کارآ نیست.
البته پر واضح است که مردیها، نمی تواند در اوضاع ویران آکادمی هامان نسخه های قوام یافته و تاریخی تری بپیچد و در فضای روشنفکری کنونی ایران، کمی جهانی تر بیندیشد.
پس، درست ترین زاویه ی دید، جهت خواندن آثار او، مسائل روز کنونی ماست که شما به نیکی این زاویه دید را پیدا کردید و پیوند صحیحی بین متن و رخدادهای روز برقرار کردید.
حقیقتش تا اینجای کار که گفتم برایم بحث جذابی بود، ولی به عنوان یک شهروند ایرانی برای این اتفاقات روز، دیگر هیچ تمایلی برای تحلیل و امید بستن و حتا نا امیدی ندارم!
راستی به روزم! خوشحال میشوم مرا بخوانید...

سلام بر شما
اگر این گونه باشد مردیها کارنامه درخشانی دارد . یعنی اگر توانسته باشد تا این حد مفاهیم و تعاریف را بومی و لوکال کند .
ما نیاز به آگاهی ها و روشهایی برای حل معضلات خودمان داریم نه برای جهان .... تنها ارتباط ما با جهان می تواند نیازمند متدولوژی باشد .
امید بستن در این روزها بسیار دشوار و حتی ناممکن است . به دست و پا زدنی بی ثمر می ماند :(

با کمال میل

قاسمفام چهارشنبه 4 مرداد 1391 ساعت 01:51 ق.ظ http://aknun.blogsky.com/

سلام

بله " اصلاح می‌تواند و بسا که می‌باید جدی عمیق و حتی بنیادی باشد."
باید دید اصلاح در چه زمینه بنیادی و عمیق شمرده می‌شود و عمیق‌ترین تحول در کجا و چگونه رخ می‌دهد.
اگر عمیق‌ترین تحولات مربوط به ساحت اندیشه و فکر آدمیان باشد، الزامات، اسباب و وسایل این تحول کدام است و با چه رویکردی می‌توان به تحول فکری و اندیشگی اجتماع و مردمان کمک کرد.
قهر انقلابی به سختی می‌تواند بستر ساز تحولات بنیادی معرفتی شود و غالبا در جهت عکس عمل می کند و زمین تحولات فکری را ناهموار و فضا را نامساعد می‌کند.

سلام
نکته مورد اشاره شما بجاست .
اصلاح در کجا ؟ اصلاح چه چیز ؟ و چگونه ؟
این ها همان سوالات پیش روی ماست که باید با اقتضائات بومی و بروز شده برایشان پاسخی بیابیم .

اگر اصلاح گری به قهر انقلابی یا رادیکالیسم با رخوت انجامیده شاید به این دلیل که این سوالات پاسخ شفافی نداشته اند.

خلیل چهارشنبه 4 مرداد 1391 ساعت 11:19 ق.ظ http://tarikhroze.blogsky.com

سلام،

مشکل اصلاح طلبان امروز این است که نمی گویند چه چیز را می خواهند اصلاح کنند؛ ریششان، سبیلشان و یا عمامه شان را. اولین قدم اصلاحات، این است که معلوم شود چه چیزی باید اصلاح شود. مردم باید از این هدف اولیه بطور روشن آگاه شوند بهر نحو ممکن.

اتفاقن نوشتار این هفته به همین اختصاص دارد با عنون " خامنه ای زیر چتر خاتمی! "

سلام
همین طور است .
شما را چون همیشه خواهم خواند

دمادم چهارشنبه 4 مرداد 1391 ساعت 11:31 ق.ظ http://www.damadamm.blogsky.com

با کامنت آقای سیدمحمدی در مورد رایحه خوش قدرت موافقم، حتی درباره بازرگان که او هم به نوعی اصلاح گر بود. اید به این دلیل عالیجنابان اصلاح طلب به تغییر نمی اندیشند که چون هر تغییری به معنی نفی خود انها خواهد بود، نفی کسانی که از درون همین چارچوب سر درآورده اند و خب به قول منطقیون، تعارض ذاتی دارد و امکان ناپذیر. اما دلیل دیگرش می تواند... دلیل دیگری نمیتواند درست باشد با توجه به مثالی که الان به ذهنم رسید: آقای تاجزاده گفته اند اگر خاتمی گردانندگان کارناوال عاشورای سال 76 را معرفی می کرد الان باهنر بازنشسته سیاسی بود و حرفهای دیگری زده اند و ادامه داده اند که فعلا قصد ندارند اینها را فاش کنند. از خودم میپرسم خب! چرا معرفی نکردند؟ چرا بعد از 15 سال تازه یاد این ماجرا افتاده اند؟ اگر همان وقت حداقل اطلاع رسانی میشد، باعث نمیشد که حداقل قتلهای زنجیره ای کمی به عقب افتد؟... سر در نمی آورم.

شاید این با قهرمان ساختن ماها تنافر داشته باشد دوست نداشته باشیم .
اما واقعیتی است وسوسه قدرت و جاه طلبی آدمها .

محمدرضا چهارشنبه 4 مرداد 1391 ساعت 06:24 ب.ظ http://www.mamrizzio.blogfa.com/

در عالم نظر با انقلاب همیشه مخالفت شده. اما انگار انقلاب نیازی به مخالفت و موافقت ندارد. پدیده ایست که هر گاه فاکتورهای لازمش جمع شد اتفاق می افتد. در سرزمینی اگر یک بار بیشتر اتفاق بیفتد دیگر نابود است!

درست است روی کاغذ هیچ کس انقلابی نیست لازم هم نیست بشود ولی تجمع موانع اصلاح است که به انقلاب منجر می شود
با این حساب و با وجود مشروطه و 57 ما نابود شدگانیم !

محمدرضا چهارشنبه 4 مرداد 1391 ساعت 06:28 ب.ظ http://www.mamrizzio.blogfa.com/

راستی تبریک و تشکر فراوان بابت نوشتن پست قبلی

ستاریان پنج‌شنبه 5 مرداد 1391 ساعت 09:52 ب.ظ http://mostafasatarean.blogsky.com/

سلام

در جواب کامنت من نوشته اید:
اما انقلابی که زیاد هم از ما دور نیست از همان جایی شروع شد که مردی رفت بالای منبر و گفت فلانی باید برود .
هیچ توصیه و نصیحتی را هم نپذیرفت حتی پس از رفتن آن فلانی .

برخلاف تصور شما اینطور نبود که یک نفر برود بالای منبر بگوید شاه باید برود و او هم برود.
اگر اینطور بود که الان دهها نفر همین حرف را می گویند که!
توجه کنید
حتی تیمسار مقدم در زندان به مهندس بازرگان می‌گوید:شاه اکنون به حرف ملیون رسیده است که شاه بهتر است سلطنت کند نه حکومت. مرحوم بازرگان در جواب به او که در خاطراتش نقل شده می‌گوید: دیگر کار از کار گذشته است.زمان این کار سپری شده و دیگر فایده ندارد.در داخل ایران تمام نیروهایی که مخالف شاه بودند همه به این جمع‌بندی واحد رسیده بودند که بقای شاه امکان ندارد.علا‌وه بر این اطرافیان شاه پی برده بودند شاه به پایان خط رسیده است.سند اینکه درهمان زمان خبرنگار مشهور جنگ ویتنام خانم مقاله‌ای در مجله می‌نویسد و در آنجااشاره می‌کند شاه به پایان خط رسیده است.
اگر به بیانیه نهضت آزادی در شهریور سال 56 که توسط مهندس بازرگان نوشته شد دقت کنید،مهندس می‌گوید:چه کسی باید برود؟یا شاه باید برود یا ملت. ملت که امکان ندارد پس شاه باید برود.در اردیبهشت سال 57 یک خبرنگار بلژیکی با مرحوم بازرگان مصاحبه می‌کند که مهندس می‌گوید:دموکراسی و شاه با هم ناسازگاری دارند.اگر بخواهد دموکراسی پیاده شود،راهی جز رفتن شاه وجود ندارد.

اینجا را بخوانید:
http://www.siasatrooz.ir/vdcd.z0n2yt0zsa26y.html

شما متاسفانه به ترجمه تحت اللفظی پرداخته اید .
منظور من این است که ایشان اولین کسی بود که تئوری فلانی باید برود را مطرح کرد. البته از هر دو سو اوضاع به گونه ای پیش رفت که طرفدارانی هم یافت .
شاید ناتوانی دیگران باعث شد این نظر انقلابی رفته رفته پر رنگ تر شود و شاه کانون تمام خرابی ها و مفاسد معرفی شود .
خودتان هم گفته اید حرف نیروهای ملی رفتن شاه نبود محدود شدن قدرت و اختاراتش بود اما ائتلافی که در جهت مخالفت با وضع موجود بود آنها را هم زیر چتر انقلابی ها آورد.

ابراهیم ابریشمی شنبه 7 مرداد 1391 ساعت 02:36 ق.ظ http://www.avakh.blogsky.com/

درود دوباره..
راست میگویید، جناب مردیها روشنفکر یا بهتر بگویم آکادمیسین توانایی است و کمتر از برخی دیگر سخن نامربوط می گوید، مصاحبه ی دکتر اباذری را با مهرنامه در باب لیبرال های هایکی وطنی اگر بخوانید، شاید قدر مردیها را بتوان بیشتر دانست.
اما پیرامون نگاه جهانی، جناب مردیها هم مثل هر کس دیگر ناگزیر است که یک نگاه تعریف شده داشته باشد، چه اینکه هر سخنی ولو لوکال باز ناگزیر از درگیری با پروبلماتیک های جهانی است.
درست است که موضوع متدولوژی است اما، نکته اینجاست که متدولوژی نمی تواند تهی از پیش فرض های تاریخی و جهان شناختی باشد و در باب پیچیدگی امر سیاسی، نمی شود با رویکرد رندانه و طعنه آمیز حساب برخی مکاتب را یکسره کرد و برخی دیگر را با عناوین کلی و گاه احساسی راهی زباله دان کرد.
دیدن پیچیدگی یک قضیه، نیازمند نگاهی دقیق تر از این است که حساب هگل را به نام عرفان و یا مارکسیسم را به اسم کارتونی دیدن دنیا، یکسره کند.
ایشان گاهی انصاف متدولوژیک و آکادمیک خود را از کف میدهند و چیزهایی می گویند که به فرض صادق بودن هم، موجه و همراه با یک فرآیند استدلالی و بی طرفانه نیست.
باری؛ چنانکه گفتم با تمام این ها، وجود لیبرال هایی که دست کم می پذیرند نظام سرمایه داری و بازار آزاد بی اشکال و وحی منزل نیست و چشم تیزی هم به تاریخ معاصر محدوده ی خویش دارد، باز غنیمت است.
و در انتها هم چیزی بگویم که البته گمان نکنم مخالفش باشید، آن هم این که متاسفانه حل مشکلات کنونی ما، بخواهیم و نخواهیم پیوند محکمی با وضعیت فعلی جهان دارد. البته این نه به معنای تعیین تکلیف کردن برای دنیاست که البته کاری بی معناست و نه به معنای توهم توطئه و فرضیه ی دشمن و ... .
موضوع این است که راه حل ما باید دست آخر در ایرانی اجرا شود که در گیر همین وضعیت جهانی کنونی است، و نه ایرانی که خودش است و دیگر هیچ..
موفق و پایا باشید.

مصاحبه دکتر اباذری را نخوانده ام اما مثلاً وقتی مردیها را با سیاستمدارانی که خود را رهبران اصلاح طلبی می نامند مقایسه می کنم به نتایج امیدوارکننده تری می رسم .

مردیها اگر اندازه های وطنی دیده شود روشنفکر قابل تآملی است . و بهر حال در همان وضع فعلی اش هم باید خوانده شود دیده شود و البته نقد شود .
با این که نمی توان ایران را بسان جزیره جدای از تمام جهان دید موافقم خصوصاً در حال حاضر که بدست خود جذب کننده بالقوه تمام معضلات جهان شده ایم .
ممنون

سلمان محمدی شنبه 7 مرداد 1391 ساعت 02:55 ق.ظ http://salmanmohammadi.blogsky.com/

سلام. منظورم در میان روشنفکران بود. بین دو قوة نظر و عمل باید چنان تعادلی باشد که عملها به پشتوانة نظر انجام شوند. در غیر این صورت یا دچار عمل بی فکرانه خواهیم شد یا دچار برج عاج بی عملی.
تعجیل در عمل بدون پشتوانة فکری لازم غالباً کار روشنفکران بی حوصله است و منشأ رادیکالیسم هم همین بی حوصلگی روشنفکرانه است.
شاید هم رادیکالیسم خاستگاههای دیگری هم داشته باشد. اصراری ندارم.

سلام مجدد
شما می گویید تعجیل در عمل من می گویم اصلاً خود عمل کار روشنفکران نیست . چه برسد به انکه بدون پشتوانه فکری هم باشد .
نام این یکی اصلاً روشنفکری نیست .

مهرگان شنبه 7 مرداد 1391 ساعت 03:09 ب.ظ http://mehraeen.blogsky.com

سلام
بنظرم آفت اصلی اصلاح طلبان ما مصالحه بیش از اندازه است. یک چیزی فراتر از تساهل و تسامح، متاسفانه!

این جمله که "اصلاح مقتضی مصالحه ی دائم نیست" به نظرم اشاره ی خیلی خوبی بود به بزرگترین آفت اطلاح طلبان ایرانی.

نمیتوانم با اعتماد و اطمینان بگویم که اینها قدرت طلبند یا نه. شاید چون آگاهی کافی ندارم. به نظر من اما بیشتر از مشکل قدرت طلبی ضعفشان در عدم آگاهی کافی ،عملگرا نبودن و همین مصالحه است.

سلام
منظور من هم اشاره به همین مصالحه بود .
رسیدن به قدرت اولین اولویت تمام گروههای سیاسی است .

سلمان محمدی یکشنبه 8 مرداد 1391 ساعت 01:18 ق.ظ http://salmanmohammadi.blogsky.com

سلام. اصلا «روشنفکر» شاید معادل خوبی برای intellectuel نباشد. انتلکتوئل کسی است که فکر میکند. شاید »متفکر» معادل بهتری باشد. شما میگویید متفکر اصلا نباید عمل کند؟
ولی من معتقد به تعادلی بین دو عنصر فکر و عمل ام. متفکر بی عمل، برج عاج نشین بی خاصیتی بیش نیست و عملگر بی فکر هم جز عمل زدگی عاقبتی ندارد.
تاریخ معاصر ما شاهد ضرباتی است که از هر دو گروه خورده ایم.


شاید تأملی در مفهوم ریشه گرایی (رادیکالیسم) هم بد نباشد. سالها پیش در یک متن روانشناسی اجتماعی خوانده بودم که ریشه گرایی یعنی خواهان تغییرات متعدد و متنوع شدن. همه چیز را یکجا با هم در آن واحد خواستن.

به گمان من عملزدگی از بستر تعجیل برمیخیزد که خود زمینه ساز ریشه گرایی (رادیکالیسم) هم هست. این است که میگویم باید بین فکر و عمل تعادلی باشد تا دچار ریشه گرایی کودکانه نشویم.

حالا اصلا چی شد به اینجا رسیدیم؟

میله بدون پرچم یکشنبه 8 مرداد 1391 ساعت 11:12 ب.ظ

سلام
نکات خیلی خوبی داشت مطلب... اما این نکته را چندبار باید خواند:
نگاه آسان گیر به تغییر انسان و اجتماع ، به گونه ای که گمان می رود در تحقق هر آرزو و آرمانی ، خواستن توانستن است
شاید یادتون باشه که برخی می گفتند 24 ساعت تلویزیون دستشون باشه چنین می کنند و چنان... هنوزم یه عده توی این توهم هستند...
یعنی ادم اگه یه مدت توی جامعه وول بخوره می فهمه که کار به این سادگی ها نیست!!

اردی بهشت چهارشنبه 11 مرداد 1391 ساعت 04:45 ب.ظ http://ordibehesht-z.blogfa.com/

سی و اندی ساله که انواع روش ها و خط مشی ها با "انقلاب" گلاویز شدن که به جایی برسن. اصلاحات هم یکی از این روش ها ست.
خیلی واقع بینانه می گم : هر انقلاب، اصلاحات و غیره... ، گروهی ذینفع داره که به شدت ازش دفاع می کنن و پایش ایستاده اند. فعلاً که قدرت در دست موافقین انقلابه.
خیلی از کسانی که داد اصلاحات می زنن، مطلقاً با آرمان های اصلاحات و حتی دستور العملش آشنایی ندارن و فقط خودشون رو به این قافله چسبانیده اند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد