دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

زخم هایی از یک آینه

برای نوشتن در وبلاگ ایده خوبی نیست ، اما می خواهم درباره چند تا موقعیت آزار دهنده حرف بزنم . موقعیت های تله واری  که وقتی رخ می دهند در لحظه احساس عجز و درماندگی با خودشان می آورند. هر چند بعد می توانیم برایش داستان پردازی کنیم دلیل و حتی توجیه بیاوریم اما هنوز هم .... بدند. موقعیت های بدی اند حتی اگر موقت باشند.


-          وقتی پسرک معصومانه می پرسد : " چرا ما نمی تونیم از اون ماشین ها بخریم یا بریم ایتالیا؟ مگه بابای اون چی کاره است من خودم پرسیدم مامانش بیکاره باباش هم مغازه فرش دارد."

 

-          وقتی سلیقه ریاکارانه مدیر یک جلسه فنی اداری طوریست که یکی را می آورد اول جلسه ی مدیریتی و فنی ، قرآن بخواند و تو باید باشی و سکوت کنی .

 

-          وقتی مدیر از تو می خواهد چند تا پروژه نیمه کاره و طرح آشغال و قدیمی را بزک کنی و جای دستاوردهای پژوهشی شرکت جا بزنی و باهاشان نمایشگاه پژوهشهای بنیادی راه بیندازی .

 

-          وقتی در یک جمع مردانه سر کار یا تو دانشگاه که تو تنها زن هستی ، بگویند اگر این خانم فلانی نبود یه حرفی می زدم یا چیزی نقل می کردم که ....!

 

-          وقتی جلوی چشمت ، زنی تمام زنانگی خودش را می ریزد وسط دایره و با آن فقط و فقط معامله ای ارزان و ناچیز می کند...

  

بس است . گمانم اینها ، از آن دست تجربه هایی باشد که روان و حتی جسم انسان را خراش می دهند .

  

 

 

نظرات 32 + ارسال نظر
لیلی یکشنبه 21 آبان 1391 ساعت 02:58 ب.ظ

درک میکنم
چیزی که همواره با آن دست و پنجه نرم کرده ام

درد آشناییم لیلی جان

پیانیست یکشنبه 21 آبان 1391 ساعت 04:37 ب.ظ

این چیزا هیچ وقت تموم نمیشن. ولی خوب شد که نوشتینش. چون به ما این حس رو دادین که تنها نیستیم.

یک جور ملال اجتماعی اند
آدرس صفحه جدیدت را ندارم پیانیست ...کوچولوها خوبند ؟

منیر یکشنبه 21 آبان 1391 ساعت 06:17 ب.ظ

وقتی خانومی تو را به حساب آقایی خودش واریز میکند ...
(کلّن جامعه رو میگم ... خیال بد نکن (؛

نه منیر جان...
چطور ممکن است خیال بد کنم از ایستادن در میان آینه های شکسته

میله بدون پرچم یکشنبه 21 آبان 1391 ساعت 07:15 ب.ظ

سلام
یه دونه هم من فی البداهه اضافه کنم:
وقتی گزارش کار یه تیم موفق رو آماده کردید تا پیش مدیر ارشد ارائه کنید و قبل از ارائه , مافوق ها از شما می خواهند چیزهای بی ربطی رو اضافه کنید که باهاش بتونن بخش دیگری از سازمان رو بکوبند!

سلام
موقعیت آشنایی است .... وقتی که کار اجرایی می کردم درگیرش بودم مافوق ها بر خلاف گفته هایشان هیچوقت گزارش واقعی نمی خواهند یا گزارشی می خواهند که زیر مجموعه شان را گل و بلبل نشان بدهد یا گزارشی که به درد کوبیدن رقبا بخورد

سوفیا یکشنبه 21 آبان 1391 ساعت 07:20 ب.ظ

چه بگویم سخنی نیست، پشت درهای فروبسته شب از دشنه و دشمن پر به کج اندیشی خاموشض نشسته است.

می دانید خانم پارسایی یکی از دلایل این بدبختی ها و این همه بیمارهای اجتماعی اقتصادی و به ویژه اخلاقی که ما ایرانیان داریم این است که هیچ کس نمی پرسد به راستی چرا اخلاقیات ما چنین به پلیدی و چرکینی کشیده و ریشه ی این همه پلشتی در کجاهاست؟!

هیچ !
بله تراژدی موقعیت انسان .

شاید ریشه پلشتی ها و بی اخلاقی ها به ترسیم متعدد اتوپیا و غفلت از آنچه که هست برگردد.

دایناسور یکشنبه 21 آبان 1391 ساعت 09:01 ب.ظ http://1dinosaur.persianblog.ir

سلام
وقتی می گند یه جواب قاطع بهشون بده و بعد نامه را آماده می کنی و بعد می گند تلطیفش کن بعد می گند نرمترش کن بعد می گند خواهش کن ازشون !!!
صبر ایوب مورد نیاز است

سلام
صبر ایوب ورژن 2012 ...

خلیل دوشنبه 22 آبان 1391 ساعت 06:51 ق.ظ http://tarikhroze.blogsky.com

سلام،

یا باید بسازی و بدانی هر لحظه که مجبوری بسازی، یا باید عطایشان را به لقایشان ببخشی که کار ساده ای نیست و میشوی یک متخصص دبدر و هیچ کاره!

حتا اگر با اینش هم بسازی، باز جامعه با تو نمی سازد؛ از نزدیک ترین بگیر تا دورترین. پس هشدار!

سلام
گمانم از روسو خوانده ام که شهروندان با پذیرش موقعیت ها به نوعی از حکومت اطاعت می کنند .
یک راه هم رها کردن گذاشتن و رفتن است ... کاری که خیلی ها کرده اند

رها از چارچوب ها دوشنبه 22 آبان 1391 ساعت 09:26 ق.ظ http://peango.persianblog.ir

این عمر کوتاه و این درد تمام نشدنی ....

عمر کوتاه .... این هم وجه دیگری از تراژدی موقعیت

محسن دوشنبه 22 آبان 1391 ساعت 11:59 ق.ظ http://salehimohsen.blogfa.com/

بله، متاسفانه از این موقعیت های تله وار در جامعه ما زیادن

خوبست اقلاً ببینیمشان

راثی پور دوشنبه 22 آبان 1391 ساعت 12:39 ب.ظ

سلام

این زخمها همه علامتهایی از بیماری مزمنی است که که اخلاق و ارزشهای جامعه ما از رمق انداخته است

سلام
این زخمها و آن بیماری از کجاست ؟

Critical Minds دوشنبه 22 آبان 1391 ساعت 12:43 ب.ظ http://www.whatnow5.blogfa.com

این را می گویند ، اقتصاد خری بازار ازاد تجاری اسلامی ودر حال رشد ، البته افسار رهبری و مدیریت این اقتصاد دست خر نیست ، بلکه دست دزدها و اقازاده ها و شارلتان ها و دلال ها و باج گیرها و رشوه خور ها و رمال ها و حاجی بازاری ها .. ست با هدایت و هماهنگی متخصص های دانشگاهی در سایه رهبر معظم و نماینده خدا روی زمین ..

لیلیت دوشنبه 22 آبان 1391 ساعت 03:05 ب.ظ http://www.spiralofsilence.blogsky.com

فرزانه جان خب بعضی هاش واقعا ازاردهنده است مثل وقتی که می گن اگه این خانم نبود یه چیزی می گفتم. اما این که زنی با زنانگی اش چه می کند به نظرم به خودش مرتبط است. ان زن نیازی داشته است که با رفتارش به نیازش پاسخ می دهد ممکن است ما راهبردش را دوست نداشته باشیم اما نیازش را نمیتوانیم دوست نداشته باشیم چرا که ان نیاز را هم ما داریم. و به نظرم قضاوت کار خوبی نیست در مورد دیگران

لیلیت جان
حرفی در نیاز ها نیست .من هم قضاوتی نکرده ام فقط گفتم حسی آزار دهنده است برای من . شاید خودم هم در چنین موقعیتی قرار گرفته ام . آن موقع هم حس بدی داشته ام.
این موقعیت ممکن است برای مردان هم پیش بیاید مردانگی خودشان را به پای چیز بی ارزشی خرج کنند موقع نوشتن این می خواستم بنویسم انسانی تمام انسانیتش را ... اما دیدم ما زن ها بیشتر این کار را می کنیم . چون به راه های کمتری برای بدست آوردن نیازهایمان دسترسی داریم.

درخت ابدی سه‌شنبه 23 آبان 1391 ساعت 03:52 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام
...

سلام

.... و دیگر هیچ ؟؟

ترنج سه‌شنبه 23 آبان 1391 ساعت 11:12 ق.ظ http://femdemo.blogfa.com

درگیر اولی و چهارمی هستم به شدت. به خصوص اولی. مدام مقایسه می کنم نسل خودم و این بچه های جدید را. مدام فکر می کنم چی باید به بچه ها یاد بدیم که دنیا رو اینطوری نبینن!

بچه ها چیزی را می بینند که واقعیت دارد ، هست . نمی شود شعار و آرمان یاد بچه داد اگر هم بشود من نمی خواهم این کار را بکنم
یک بچه بدون پیش داوری برایش سوال پیش میاد که چرا پدر و مادر تحصیلکرده من نمی توانند اندازه یک آدم بی سواد ولی پولدار رفاه داشته باشند ؟ خوب من راههای زیادی را امتحان کرده ام برای توجیه و توضیح
بیشتر سعی کرده ام بگویم که چه لذت هایی هست که خر پولی لازم ندارد

ولی باز فکر می کنم ته ذهن بچه این هست که چرا ؟؟

ستاریان سه‌شنبه 23 آبان 1391 ساعت 01:25 ب.ظ http://mostafasatarean.blogsky.com/

سلام
درباره ی موقعیت اول، دیروز با کسی برخورد داشتم که ششصد وسی میلیون ریال را توی برگه چک با خطی بسیار ابتدایی نوشت ششت و سی میلیون ریال! و وقتی با تذکر این نکته که ششصد اصلا " ت" ندارد خواست پشت نویسی کند نوشت ششصد میلیون ریال و بالاخره مجبور شد چک را عوض کند!
خب ما فقط سر تکان دادیم!

سلام
بله از این مثالها زیاد است ... کاری هم نمی شود کرد

سیدعباس سیدمحمدی سه‌شنبه 23 آبان 1391 ساعت 02:16 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
دیروز سوار موتورم بودم. پشت خط عابر توقف کردم. یک تاکسی از پشت سرم بوق زد. که می خواهد بپیچد سمت راست. از سومین (؟) لاین سمت چپ، می خواست بپیچد سمت راست، و می خواست من که پشت خط عابر توقف کرده بودم، بروم روی خط عابر، تا آقا خواسته اش برآورده شود. با این که بر حسب مقررات رانندگی، ایشان حق نداشت بخواهد من بروم روی خط عابر، و ضرورتی هم نبود (مثلاً مریض همراهش باشد، یا ...)، ایشان چند بار بوق زد، و ظاهراً مرا

یابو و خر و الاغ (و این جور چیزها که راننده ها نثار هم می کنند)

می دانست، که چرا خواسته ی ایشان را تأمین نمی کنم. به هر حال من موتورم را کمی جا به جا کردم، و خشمگین و عصبانی (از نوع سیّدی اش!) شدم، و داد زدم «حرف نزن». وقتی داد زدم، البته موی سفید راننده را دیدم. رانندهه رفت جلوتر، من هم دنبالش. دوباره رفت جلوتر، من هم دنبالش. رسیدیم به هم. من باز داد زدم سرش، که من چه حقی از تو را زائل کردم، که بوق می زنی و نق نق می کنی. اون هم داد و هوار کرد. و رفت. به هر حال:

هرچند طبق آگاهی ی من، من مقررات را رعایت کرده بودم، و عوض این که از طرف آن راننده و دیگران تقدیر شوم که روی خط عابر نرفته ام و قبل از آن توقف نکرده ام، اما:

تا شب، ناراحت بودم چرا سر آن مرد تقریباً شصت ساله، داد زدم.

این بود یک اعتراف، در میان ما جماعت مدعی.

سلام
مشخصه که وجدانتان دچار بحران شده که کار به اعتراف کشیده ... خوب این نشانه بدی نیست ولی خودتان را سرزنش نکنید .
با عصبانی شدن به خودتان هم ضرر زدید دیگه ...

هین سخن تازه بگو سه‌شنبه 23 آبان 1391 ساعت 10:28 ب.ظ http://hinsokhanetaze.blogfa.com/

متنفرم از این جمله که اگر زن نبودی بهت می گفتم و ...

من هم حسی شبیه تنفر

نوشینه چهارشنبه 24 آبان 1391 ساعت 01:43 ب.ظ

درد مشترک !

دردهای مشترک چه بسیارند ...

سفینه ی غزل چهارشنبه 24 آبان 1391 ساعت 07:04 ب.ظ http://safineyeghazal.persianblog.ir

بیا کمی هم از موقعیت های لذت بخش بگوییم خواهر جان. .. داشتم ماشین را در یک فضای تنگ پارک می کردم .. دو تا آقا با پوزخندتماشا می کردند... اولی به دومی : اگه زن نبود شااااااید می تونست.. دومی: بذار کنف شه یه کم تفریح کنیم...و در دو حرکت ماشین پارک شد.. دلم نیامد نگاهشان کنم./ بزرگه زد روی شانه ام: مامان جان کارت درسته.

بله بفرمایید اینها هم کم نیستند
آدمها که همه شون شوماخر نیستن منتها وقتی یه مرد نمی تونه درست پارک کنه هیچ کس نمیگه چون مرده این کار ازش بر نمیاد ولی درباره زن ها می گویند ... البته رانندگی بعضی زن ها رو اعصاب است
همون طور که رانندگی بعضی مردها

سفینه ی غزل چهارشنبه 24 آبان 1391 ساعت 07:08 ب.ظ http://safineyeghazal.persianblog.ir

یادم رفت بگم موقعیت اول به نظر من هم خیلی خیلی آزار دهنده است

درخت ابدی چهارشنبه 24 آبان 1391 ساعت 10:31 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام مجدد.
سوال پسرک رو خود منم گاهی از خودم می‌پرسم.
موقعیت 2 و 3 و موارد مشابه رو که آدم می‌بینه، متوجه می‌شه که چرا این‌جوری شده اوضاع. همه‌جا حواشی به اصل غلبه داره.

علیک مجدد
خوب اگر برای خودمان جواب حسابی داشته باشیم می توانیم بچه را قانع کنیم در غیر این صورت نمیشه
من گاهی به پسرک می گم عوضش ما از کنار هم بودن لذت می بریم نگران نیستیم که ماشین مان خط بیفته یا ... پسرک میگه خوب نمیشه هم همدیگه را داشته باشیم هم اون ماشین خوشگله رو ؟

مهرگان چهارشنبه 24 آبان 1391 ساعت 10:55 ب.ظ http://mehraeen.blogsky.com

چه آینه ی تمام عیاری.
چقدر مانند این سومی را زیاد میخواهند از آدم! دراین خصوص همه جای ایران سرای من است!

در مورد یکی مونده به آخر من هر وقت اون جمع باشم سریش وارانه میپرسم مثلا اگر زن نبود تو جمع چی می گفتید؟!هیچ وقت جوابی داده نمیشه اما اقلایه اعتراضی به این حرکت زشت شده!

کمی تا قسمتی
بله عادت مدیران کارآمد و دلسوز است !!
همه جا نمیشه این کار را کرد ... بدیش این است که این کارشون را احترام هم تلقی می کنند تعجب می کنن که چرا این خانمه ناراحت شد مثلاً ؟
ما که رعایتش را کردیم ؟!!

مجتبی پنج‌شنبه 25 آبان 1391 ساعت 07:27 ب.ظ http://www.gbgoriz.blogspot.com

سوال پسرک که تکراری است آدم کاریش نمی تواند بکند
اما بقیه موقعیت ها که زن و مذهب در آن جاری است واقعا آزار دهنده است.
من به چشم و گوش خودم مرتب از این موقعیت های آزار دهنده دیده و شنیده ام, حوصله فکر کردنش را ندارم
آهان یک دانه را یادم آمد
یک بار شب بود دور و بر ساعت 1 دورازه غار بودیم. دو مرد و دو زن, دو زن که از دوستان ما بودند با زنی کارتن خواب صحبت می کردند ... و ما دو تا کناری ایستاده بودیم؛ ماشین پلیس آمد می خواست زن کارتن خوبا را با خود ببرد, به زور, زن در چشمان ما نگاه می کرد و التماس می کرد که بگید منو نبرن توروخدا آقا یه کاری بکنید, مامور که سرباز نبود با یه دست می کشید با یه دست دیگه که باتوم بود میزد به اون دست زن ه که به میله چسبیده بود. و زن همچنان با چشمانش ... سخت بود؛ موقعیت واقعا سختی بود, کار ندرام که به چه طرزی زن را نگذاشتمی او با آن خشونتش ببرد اما موقعیت بدی بود آن چشم ها آن التماس و گفتار... آنقدر به موقعیت هایی در این دوسال برخورد کرده ام که منی که زمانی نگاه منفی به قضیه فمنیسم( برابری حقوق) داشتم مرا کامل در خود حل کرده و حال ...؛ موقعیت ها کم کم آدم را تغییر می دهد کم کم

درست است موقعیت دشواری است
متاسفانه این قدر زیادند که همه جا قابل لمس اند همه جا میشه شبیه اش را دید
ای کاش واقعا این اتفاق برای همه بیفتد یعنی پیشداوری در مورد فمینیسم را کنار بگذارند و به واقعیت ها فکر کنند اگر واقعیت ها ارزیابی نشوند نقدی هم صورت نمی گیرد

دنیز پنج‌شنبه 25 آبان 1391 ساعت 09:56 ب.ظ http://www.sigaryazilari.blogfa.com

وای از این تجربه های مشترک...دردهای مشترک...

یکی دوتا که نیستند

خراسانی جمعه 26 آبان 1391 ساعت 12:27 ق.ظ http://cheshmejoo.blogfa.com/

سلام.
بد موقعیت هایی است.
خیلی وقت است که وقتی می خواهم به رفتارهایی از این دست انتقادی بکنم. اول به خودم می گم اگه من جای پولداره موقعیت اول یا مدیر موقعیت دوم و سوم بودم. اصلا" اهمیتی به سئوال پسرک ها و فکر زیردستهام می دادم؟ موقعیتشان را تصور می کردم؟

سلام
این که شما گفته اید خیلی مهم است این که نقدها را درونی کنیم . موقعیت هایی از این دست را تصور کنیم و با آن ظرفیت های ذهنی و رفتاری خودمان را خود آگاهانه بسنجیم .
این شاید حد اقلی ترین ولی مهم ترین کاریست که می شود کرد و معمولا از آن غافلیم .

رها شنبه 27 آبان 1391 ساعت 01:27 ق.ظ http://freevar.persianblog.ir

اتفاقا اینها چیزهایی است که باید در وبلاگ نوشت برای هرکدوم میشه پستها گذاشت اما تو فرزانه ای و کوتاه و مفید لپ مطلب را میرسانی

بعضی شان ذهنم را رها نمی کرد تا اینکه نوشتمشان

شاعرشنیدنی ست چهارشنبه 1 آذر 1391 ساعت 09:25 ق.ظ http://kha2ne-sher.persianblog.ir/

با مورد 4و5 به کرات مواجه شدم

ند نبک چهارشنبه 1 آذر 1391 ساعت 02:18 ب.ظ http://blue-sky.persianblog.ir

شاید بتونی با کمی صرفه جویی و پس انداز مسافرت خارج هم تو برنامه ات بزاری. همه ادمها که الزاما فرش فروش نیستند که بتونند خارج بروند. ماشین هم همین وضعیت را داره. سطح درامد ها یکی نیست. خوبه که م بتونیم توقعاتمون را در سطح درامدمون نگه داریم یا که برای رسیدن به خواسته هامون تلاش بیشتری کنیم.

مورد دوم مدیر قابل انتقاده. اما سابقه و تجربه مدیریتی در ایران بهش یاد یاده که این کار جواب میده. (فکر می کنم البته مطمئن نیستم چون نمیدونم هدفش چیه؟)

مورد سوم باز جای شکر داره که مراعات حال خانمها را کردند. در مقابل مردهایی که هنوز به این شعور نرسیدند که چه حرفهایی نباید مقابل یک زن گفته بشه یا که اینقدر لاابالی شدند که استفاده از بعضی ادبیات رکیک را نشانه شجاعت میدانند.

موزد چهار- زنان به این طریق مردها از طرق دیگر- عقده گشایی در جوامه عقب افتاده که فقط رویای فرهنگ را در سر می پرورانند

منظور من این نیست . خارج رفتن به خودی خود ارزش نیست توقع بیش از در آمد هم در کار نیست . حرف من اختلاف طبقاتی ای هست که توجیه منطقی ای هم برایش نیست . بر اساس شایستگی و کار آمدی نیست .

خوب عکس العمل ما باید انفعال باشد؟

یعنی چی مراعات خانمها را کرده اند ؟ من از همین مراعاتهای ظاهری متنفرم . اگر حرفشان رکیک است چه ربطی به حضور زن و مرد دارد نباید در جمع بزنندش اگر هم غیر از این است راحت حرفشان را بزنند چرا حضور خانم ها را بهانه می کنند ؟ این که علنا می گویند از حضور خانمها معذبند کجایش جای شکر دارد ؟؟؟

ابداً عقده گشایی نیست ... ناچاری است

محمد ح پنج‌شنبه 2 آذر 1391 ساعت 06:37 ب.ظ http://dustevatan.blogfa.com

از بین بردن این زشتی ها کار یک دو نفر نیست و کار از ریشه خرابه! گشتن توی این محیط ها سخت و خورندست اما آدم رو سخت می کنه

هرکسی باید از خودش شروع کند

مرز روشنی پنج‌شنبه 9 آذر 1391 ساعت 09:51 ب.ظ

وقتی در یک جمع مردانه سر کار یا تو دانشگاه که تو تنها زن هستی ، بگویند اگر این خانم فلانی نبود یه حرفی می زدم یا چیزی نقل می کردم که ....!

همۀ موقعیت هایی که نقل کردید جای تامل و نظر دارد اما صرفا در مورد فوق:

وقتی به این جمله که به دفعات شنیده ام فکر می کنم، بنظرم تفسیرهای زیادی دارد و جای بررسی بیشتر. آیا منظور آنست که وجود این خانم مزاحم است؟ آیا من ناخودآگاه با گفتن این جمله می خواهم طرف مقابلم را تحت فشار بگذارم؟ آیا خصوصیت و طبع مبتذلی دارم و می خواهم ضمنا این خانم هم بداند؟ آیا ما درک نمی کنیم که جمعی که فقط از یک جنس تشکیل شده تفاوت دارد با جمعی که هم مرد و هم زن در آن هست حتی یک نفر؟ و نیز درک نمی کنیم که روح جمع مختلط (شامل زن و مرد) ویژگی خاص خود را دارد؟ آیا من (به آن درجه از رشد نرسیده ام و) توان و ظرفیت حضور در چنین جمعی را ندارم و ناخودآگاه باید بنحوی آن را ابراز کنم؟ آیا می خواهم که این خانم را بنحوی تحقیر کنم و زن بودن اش را به رخ اش بکشم؟

گسترش جمع های مختلط زن و مرد (در محیط کار، دانشگاه، اخیرا فضاهای مجازی و غیره) در دهه های اخیر موجب رشد فرهنگی شده که جنبه های مثبت زیادی دارد. هر چند که بعضا با چنین عوارضی هم بناچار مواجه می شویم.

بعبارتی آنچه که نقل کرده اید همۀ ما باید حداقل چند بار شنیده باشیم. اما بندرت برخورد کرده ایم کسی (از میان خانم ها یا آقایان) آن را هایلایت کند. و البته بنظرم باید که این موضوع هایلایت شود.

همه این حس های تلخی که گفته اید در لحظه به آن زن هجوم می آورد... ای کاش هیچ کس چنین چیزی را با احترام اشتباه نگیرد

مونا شنبه 11 آذر 1391 ساعت 09:35 ق.ظ

تمام می‌شویم اما
تمام نمی‌شوند این‌همه که برشمردی و آن‌همه که چشم پوشیدی از گفتنشان..

kiavash چهارشنبه 13 دی 1391 ساعت 12:21 ق.ظ http://mazon.blogsky.com

ما که هر روز داریم خیلی چیزها رو تحمل می کنیم. وقتی صبح پا میشیم و می دونیم داریم کجا میریم، ممکنه با چه جور آدم هایی سر و کار داشته باشیم یا می دونیم که سر و کار خواهیم داشت.
ولی یکی از دلخراشترین موارد، همان سوال پسرک است. سوالی شفاف و بی ریا، که به علت فراموشی ما از واقعیت هایی که با آن زندگی می کنیم و عادت کردن ما به ... جامعه، جوابی منطقی و شفاف براشون نداریم.
در ضمن سلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد