دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

من یک زنم ...

درس می خوانید ، رأی می دهید ، رانندگی می کنید ، کار می کنید، سفر می روید  ... همه جا هستید ، می توانید بازیگر بشوید ، مهندس یا استاد دانشگاه بشوید ، روزنامه نگار ، دندانپزشک یا حتی خلبان شوید . همه جا هم که حرف حرف شماست . بازهم می گویید حقوق برابر برای زنان ؟ دیگر چه اعتراضی دارید ؟ مگر زن ها از عهده همین ها بر می آیند ؟


این ادبیات آشنا شکل مرسومی از فرهنگ مردسالار است که می خواهد به زنان بباوراند که همه چیز مثل ظاهر ماجرا درست و متمدنانه است ، اگر هنوز مشکلی هست به توانایی خود زن ها بر می گردد و بس .

 بد نیست پرده را کنار بزنیم و نگاه عمیق تری به ماجرا بکنیم که مهم ترین حق نداشته را ببینیم . حقی که نداشتنش ، می تواند مثل یک ضریب صفر تمام این دنباله را به هیچ تبدیل کند و چنان زیر پوستی پایمال می شود که اغلب توسط زنان هم ندیده گرفته می شود و  حتی تعبیر به احترام و ادب می شود.


 زن ایرانی می خواهد انسان باشد اما جامعه نمی تواند او را بدون ویژگی های جنسی بپذیرد. زن ایرانی امروزی از انسانی که می خواهد آزادانه زنانگی اش را زیست کند خالی شده است . نقش ها و انتظاراتی از او می خواهد جنسیتش را انکار کند و باصطلاح مردانه رفتار کند . نقش های دیگری هم هست که از او فقط  جنسیت و زنانگی می خواهد نتیجه موجود سراپا متناقضی می شود که تکلیفش با خودش هم روشن نیست.


از یک سو جامعه تمام بار پاکدامنی و اخلاق جنسی را بر دوش زن می گذارد. از سوی دیگر زنان هم در عرصه های عمومی و اجتماعی زن بودن را با ابژه جنسی بودن (سک..سی بودن ) یکی می دانند و در چارچوب تربیت جنسی این نظام ، تفاوت این دو را درک نمی کنند.


دوست دارم از رفتارهایی حرف بزنم که از نظر من بشدت نگاه جنسی به زن دارند . فرقی نمی کند که این رفتارهای مردانه  در مورد چه کسانی اعمال شود همسر ، دوست ، همسایه ، همکار و... من آنها را مصداق خشونت اجتماعی در مورد زنان می دانم :


-  زن موجود جذابی است به هر بهانه ای می شود بدون اجازه وارد مرزهایش شد و تفریح کرد.


-  چون زن است ، باید رابطه دوستی و رفاقت و حتی کاری را با او محدود کرد .


-  بخاطر زن بودنش می شود تبدیلش کرد به  قسمتی از ابزار کار و تبلیغات و پول. مثلاً استخدام با داشتن روابط عمومی قوی و ظاهر زیبا


-  زن است پس بودنش در جلسات و سمینارها و کلاس ها و انجمن ها و کارگاهها و... تزئینی است ، جدی نگیرید شان.


- زن حمایت را دوست دارد! پس می شود ایده ها و حرفها و نظراتش را مصادره کرد و به اسم یک مرد سند زد.


- زن خوش باور است هر حرف بی مایه ای را می شود زد و بعدش از زن ذلیلی گفت و این که خانمها مقدم اند.


از طرف دیگر من باید خودم را و تنم را و حسم را بپوشانم  که کسی تحریک نشود و اتفاق بدی نیفتد. من نمی توانم با رئیسم دست بدهم و مثل بقیه همکارانم با او شوخی کنم . وقتی از یکی سبقت می گیرم باید منتظر باشم عصبی شود و لایی بکشد. در و دیوار شهر پوشیده از تصاویر و حرفهایی است که به من می گوید چه بپوشم چه بگویم و چه کنم .  وقتی چند بار می روم اتاق استاد مرد نگاههای عجیبی از دیگران می بینم و با خودم می گویم پس برای پایان نامه و کارهای جدی تر چکار کنم ؟ من همیشه باید نگران باشم از اینکه  کم نیاورم از مادری و همسری و دختری ... من همیشه باید بدوم تا برسم در حالی که دویدن هم برایم عجیب تلقی می شود.


بیشترین خشونت ها به زنانی اعمال می شود که روحیه  تسلیم ناپذیر و رقابت جویانه دارند ... آنها حتی مورد اعتراض و بازخواست هم جنسان خودشان هستند و این یعنی باز تولید مضاعف نظام قدرت طلب مردانه در همه عرصه های اجتماعی ... حتی اگر ویترین ظاهری اجتماع چیز دیگری بگوید.


 پ . ن :  " من یک زنم ... یک زن با احساسش زندگی می کند و احساس زنانه اشتباه نمیکند." این جملات دیالوگ شخصیت بلانش است در سریال کلاه پهلوی . بد نیست آشکارگی تبعیض دین و فرهنگ ایرانیان را نسبت به زنان در آن به تماشا بنشینیم .

 


نظرات 53 + ارسال نظر
منیر چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 12:09 ق.ظ

گفتنی ها رو گفتی عزیز .

نه همه شان را

مـونا چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 10:05 ق.ظ

آره، تـو گناهی ... گناهی که بـرکتــ داره ... (ش.نجفی)
حافظه‌امـ جـز به آنچه برشمـرده‌ای، قد نمی‌دهد فـرزانه. حافظه‌امـ درد می‌کشـد ... درد

من گناهم ... اما این دردها زایشی در پس خواهد داشت .
می دانم می دانم

سوفیا چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 10:18 ق.ظ

سلام

چه بگویم؟!

http://www.iranianfeministschool.eu/spip.php?article6009

یا

https://www.4proxy.de/index.php?q=aHR0cDovL3d3dy5pcmFuaWFuZmVtaW5pc3RzY2hvb2wuZXUvc3BpcC5waHA%2FYXJ0aWNsZTYwMDk%3D


سلام
بگویید از فاجعه ای که خاموش است .
ممنون برای معرفی منابع

ترنج چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 10:40 ق.ظ http://femdemo.blogfa.com/

مرسی فرزانه. واقعا حال کردم با پست: "بیشترین خشونت ها به زنانی اعمال می شود که روحیه تسلیم ناپذیر و رقابت جویانه دارند ... آنها حتی مورد اعتراض و بازخواست هم جنسان خودشان هستند و این یعنی باز تولید مضاعف نظام قدرت طلب مردانه در همه عرصه های اجتماعی ... حتی اگر ویترین ظاهری اجتماع چیز دیگری بگوید"!

خوبست ترنج .... ممنونم

سیدعباس سیدمحمدی چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 01:42 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
نوشته ی شما، دیدگاههای خانم فرزانه پارسایی بود. بخشی از گفتنیهای خانم فرزانه پارسایی را، گفتید.

دیدگاهها و گفتنیها و خواستهای هر کدام از ما، چه زن و چه مرد، طبق جهان بینی و مکتب فکری و فرهنگ ما است. چه شما و چه من و چه هر کس دیگر.

شما، طبق نوشته ی تان، ظاهراً ناراحتید چرا با رئیستان (بر فرض که مرد است رئیستان) نمی توانید دست بدهید. البته بنده ناراحت نیستم با رئیسم (بر فرض که زن است) نمی شود دست بدهم.

یکی از تاکتیکهای فمیسنیتها، ظاهراً این است صفتهای خوب و دلپسند مانند «تسلیم ناپذیر و رقابتجو» را به خود نسبت می دهند، و فرهنگی را که مانع تحقق خواستهای آنها است، «زورگو» و «مردسالار» و «عقب مانده» و «مرتجع» و «ضد انسانی» می نامند.

فمینیستها تعصباتشان کمتر از مردمان سنتی ی جامعه ی ما نیست. اما تعصباتشان را «تسلیم ناپذیری» و «خردمندی» و «رقابتجوئی» و از این چیزها می نامند.

به هر حال به نظر من، در ایران انواع فرهنگها وجود دارد. زنانی هستند تمایل دارند ارتباطات ج ن س ی به داخل خانه و با همسرشان محدود نشود، و این را می نویسند در وبلاگشان، و زنانی هستند ناراحتند چرا با رئیسشان (که مرد است) نمی شود دست بدهند. زنانی هم هستند که چنین خواسته هایی ندارند و چنین افکاری ندارند.

فمیسنیتها و ه م ج ن س ب ا ز ه ا، می گردند کلمات جدید پیدا می کنند برای نامیدن خود و توصیف خود. مثلاً، خود را «دگرباش» می نامند.

سلام
البته که همین طور است این کلمات بخشی از مرا بازگو می کنند .
مگر قرار است من سخنگوی کسی یا جای دیگری باشم ؟

خوبست اقلاً کلمه " ظاهراً " را نوشته اید تا به کل نا امید نشوم از این که تمام برداشت شما از این چند سطر فقط همین است .

پس دوباره مکرر می کنم من در محیطی درس خواتده ام و کار می کنم که یا تنها زن حاضر در جمع بوده ام یا حد اکثر دو سه نفر زن در مقابل اکثریت مردان بوده ایم . همین حالا در محیط کاری من غیر از مسئول دفتر مدیرمان زن دیگری نیست .
در این فضا مردان مانعی برای ابراز صمیمیت و البته استفاده بجا از آن ندارند اما من با موانع بسیاری روبرو هستم که نمونه بسیار کوچک و جزئی آن دست ندادن است .

شما این حرفها را تاکتیک فمینیست ها می دانید ؟ بدانید .
اما واقعیت چیز دیگریست . نه همه زنان فمینیستند نه همه فمینیست ها زن هستند. فمینیسم دفاع از خود آگاهی زنانه است .
اگر صرفاً به اسم گذاری باشد چرا شما این کار را نمی کنید ؟ مسلماً این کارها چیزی به واقعیت نخواهد افزود .

اگر تمایل به ارتباط جنسی در خارج از چارچوب خانواده را قبیح بدانید این قباحت هم باید برای مردان باشد و هم زنان
در صورتی که عقاید و سنتی که شما از آن می گویید چنین ارتباطی را برای مردان به آسانی می پذیرد و صورت شرعی به آن می دهد .

سوفیا- سیدمحمدی چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 06:30 ب.ظ

فرموده اید:

؛ یکی از تاکتیکهای فمیسنیتها، ظاهراً این است صفتهای خوب و دلپسند مانند «تسلیم ناپذیر و رقابتجو» را به خود نسبت می دهند، و فرهنگی را که مانع تحقق خواستهای آنها است، «زورگو» و «مردسالار» و «عقب مانده» و «مرتجع» و «ضد انسانی» می نامند.؛

من گمان نمی کنم وقتی خانم پارسایی از حس تسلیم ناپذیری و رقابتجویی حرف می زنند مرادشان ان بوده باشد که این صفت ها فقط در فمینیستها دیده میشود و مثلاْ زنان سنتی از این خصوصیت برخودار نیستند. اما بی پرده بگویم از انجا که شما مردان سنت دوست و سنت خواه در اینجا احساس خطر نموده اید! نوشته ی ایشان را به گونه ای تاویل می کنید که گویا دفاع ایشان از حق دست دادن یا ندادن با یک مرد مستقیماْ به معنای مخالفت با جهان بینی مورد نظر شماست. چرا که ممکن است این ازادی در جامعه ای وجود داشته باشد که زنی بخواهد با رئیسش یا با دوست اش از جنس دیگر دست بدهد بدون این که این دست دادن تهدیدی برای سنت خواهان باشد. سوال این است دست دادن با یک مرد چه ضرری به سنت خواهان می زند که اینان چنین سرسختانه در برابر جنین امر پیش پا افتاده ای با جهان بینی شان جبهه گیری می کنند تا بدانجا که مثلاْ هم و غم اینان چیزی شبیه این است که چرا رئیس جمهور اسبق با زنان دست داده بود!!!!!!!!!!!!!!! واقعاْ که مایه شرمساری برای یک جامعه است که چنین امر پیش پا افتاده ای را همچون یکی از معضلات جامعه ی خویش بینگارد و علت نیز چیزی نیست جز همان فرهنگ و جهان بینی شما از ان دم می زنید . فرهنگی که تاب و تحمل ؛دیگر بودن؛ دیگران متفاوت با خود را ندارد. چه خوب می بود سنت خواهان را اگر زنان در جامعه ی امروزی ما مانند زنان عربستان برقع پوشان و هر چهارتایشان به دنبال یک مرد با همان چهره های نقاب پوشیده عکس می گرفتند و حتا اجازه ی اتومبیل رانی هم به انها نمی دادند! اما زنده باد منورالفکران زمان مشروطه تاج السطلطنه ها و پروین اعتصامی ها و تاج الملوکها که با جهان بینی گنجه- پسند جهان بینی مردسالارانه ی مردان جاهل را کنار زدند مردانی که به پیروی از اولیا خویش باور داشتند اگر توانید کاری کنید که زنانتان کسی جز شما را نبینند!! و پس مانده ی چنین دگمهای بلاهت واری است که در زن همه چیز را پذیراست جز حق تعیین سرنوشت خویش به اختیار خویش! بارها از خودم پرسیده ام مردانی که ادای روشنفکری در می اورند و می ژذیرند که زن هم به عنوان انسان موجودی است ازاد و صاحب اختیار در ؛منزل؛ هایشان با ؛زن؛ ببخشید ؛عیال؛ هایشان چگونه رفتار می کنند؟ اگر زمانی مثلاْ همسرانشان بخواهند گونه ای لباس بپوشند که باب طبع جهان بینی انها نیست انگاه با انها چه رفتاری خواهند داشت ایا طبق سوری نسا زنان شان را که نافرمانی می کنند ابتدا پند می دهد سپس از خوابگاهشان دوری می کنند و در نهایت اگر اینها همه جواب نداد ؛کتک؛ اش می زنند؟! یا روش روشنفکرانه و انسان مدارانه و خدا را چه دیده ای فمینیستی!! تری در پیش می گیرند. ملاه اعلم!!

امین چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 07:11 ب.ظ http://janazad.persianblog.ir

سلام
به نکات جالبی اشاره نمودید
اما اگر حرفای تکراری و انتقاد شما را نرنجاند باید عرض کنم زنان هم از این نیروی زنانگی خود کم کار نمی کشند! بعضی ها از اینکه چنین نیرویی برای جلب رضایت و حمایت و رفاقت دارند ناراضی نیستند!
جامعه بیمار است علی الخصوص مردانش! اما زنان در این جامعه پرستارند یا خود بیمار یا عامل بیماری؟؟
تندی کلامم را ببخشید. شاید دیده های این روزهایم در نظرم موثر بوده باشد اما نشات گرفته از واقعیت جامعه است!
شما یک زنید و قابل احترام مخصوصا نوشته های شما که بیانگر دیدگاه های شما ورای جنسیت شماست اما زنان از جنس خودتان را از زوایای دیگر نیز ببینید!
بیشتر زنان مرا یاد فیلم "گناه اصلی" می اندازند که هرچه مرد بیشتر ابراز عشق می کرد زن هم فرصت را برای کلاشی و اخاذی مناسب تر می دید
حالا هر چه می توانید برمن بتازید
موفق باشید

سلام
نکاتی که شما گفته اید هم قابل توجه است .اتفاقاً این موضوع که زنان زنانگی خود را مصروف چیزهای بی اهمیتی می کنند مورد نقد من هم هست و در نوشته های پیشین گفته ام که چقدر برایم آزاردهنده است
مثلاً پست زخم هایی از یک آینه را بخوانید .

اما از سویی دیگر باید تمام ماجرا را دید . زن را باید در صحنه ای دید که خواه ناخواه از تمام ابزارهای انسانی اش خلع ید شده و چیزی جز همین سلاح زنانه برایش نمانده است .
گاهی هم زنان برای انتقام گیری از روحیه قدرت طلب مردان چنین می کنند و با خود می گویند وقتی آنها در همه عرصه ها مجازند از قدرتشان استفاده کنند و چنین می کنند ما چرا چنین نکنیم ؟

محمدرضا چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 07:17 ب.ظ http://www.mamrizzio.blogfa.com/

دست شما درد نکنه آقا سید. دست مریزاد. یعنی نیت خوانی و روانکاوی شما اینقدر دقیق بوده؟ یعنی هر کسی گفت فمینیسم منظورش اینهاست و لابد همه چیز روبراه هست و مشکل فقط همین هاست؟!
بعد حالا اگر یک مردی هم فمینیست بود تکلیف چیست؟!
شرح این هجران و این خون جگر...

Critical Minds چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 10:44 ب.ظ http://www.whatnow7.blogfa.com

ببیند رفقا ، شرایط خاص همه شما را می فهمم ، با اینهمه که شما در لفافه نوشته و مشخص نمی کنید این مرکز مردسالاری از یک جایی ، ایده ای ، تغذیه و تقویت شده و به خورد جامعه میرود ، خوب ادم های معتقد و مسلمان تیز تر از شما هستند ، میزنند به فرع قضیه که ای وای این فیمنیست ها می خواهند چند تا مرد هم زمان داشته باشند و این در اسلام عزیز کفر است ، پس فیمنیسم ، یعنی قاطی کردن همه پارتینر ها و بهشت مسلمانی را به روی زمین اوردن، البته باز برای مردها ، چون در بهشت هم زن همان حوری و پری ست ودر اختیار و بنده و برده و نوکر مرد . خوب چه می شود ، مردها دیگر بهشت اسمان هپروت و قوانین شرع مقدس ان را نمی پذیرند و اینجاست که کفر می اید و در کافر کشی هم ، چه فلان امام ایت اللهی باشد و چه سید سبز دانشگاهی ، با هم موافقند و هم مسلک و همکار و هم دست .. هم

نهاد دین تقویت کننده و پرورش دهنده اندیشه مرد سالار است اما تنها منشا و خاستگاه آن نیست .

سیدعباس سیدمحمدی چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 10:55 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

فقط دست دادن نیست. یک خانم، چند هفته قبل، در بی بی سی اظهار ناراحتی می کرد چرا خانواده های ایرانی فرزندانشان را تشویق می کنند به ازدواج با غیر همجنس. من برای یک خانم دیگر، که کنتل آن خانم عکس انداخته بود و عکس را گذاشته بود فیسبوکش، و دوست فیسبوکی ی من بود، نوشتم و اعتراض کردم که خب چه کنند خانواده های ایرانی؟ بگویند دخترم برو با دختر خاله ات ازدواج کن؟ بگویند پسرم برو با پسرعمویت ازدواج کن؟
آن خانم این قدر از انتقاد من به دوست فمینیتش ناراحت شد، که مرا از دوستان فیسبوکی اش خارج کرد.
بعدش می گویند مذهبیها متعصبند. تعصبات شدید فمینیستها به شعارها و مطالباتشان را من عیناً می بینم.


دست دادن نویسنده ی محترم این وبلاگ با تمام مردان دنیا، هیچ خطری برای این جانب نیست. اگر همسر ایشان، به تعبیر فرد موسوم به سوفیا، مانند این جانب از زمره ی «مردان جاهل باشد»، شاید مانع دست دادن نویسنده ی محترم این وبلاگ با مردان شود. شاید هم مانع نشود.

بدون تردید، دست دادن یا ندادن ما با افراد جنس مخالف، ارتباط دارد با مکتب فکری ی ما. حالا مکتب فکری ی یک نفر، روشنگری ی قرن چندم فلان قارّه است. مکتب فکری ی من فلان چیز است. فرهنگ و اخلاق ماها، بستگی به مکتب فکری ی ما دارد.

این که نویسنده ی این وبلاگ، از دست ندادن با یک مرد ناراحت است، نیت خوانی ی من نبوده. ایشان علناً و واضح خودش حرفش را زده.

من به نویسنده ی محترم این وبلاگ نصیحت می کنم ایشان که زنی هست دارای همسر و دارای فرزند یا فرزندان، از دوستان تندروی خود پیروی نکند. ای خانم فرزانه. من آدمی هستم که با هیچ کدام از رفقای وبلاگی ام تعارف ندارم. حرفم غلط باشد یا درست باشد، به هر حال فرقی ندارد رفیق من شیعه است یا بیخدا است. اگر در اخلاقیات و سیاست و ...، ببینم فردی حرفش درست است، حرفش را تأیید می کنم. الان هم به شما برادرانه نصیحت می کنم شما که بانویی هستی دارای همسر و فرزند، و علائق علمی و فکری و فرهنگی داری، حواست باشد در وبلاگت چه چیزی به قلم می آوری. نصیحت می کنم از زنها و دخترها و مردهایی که برای شما کف می زنند و تشویقت می کنند پیروی نکن. من واقعاً زشت می دانم این حرفهای شما در این مقاله ی وبلاگت را.

خود دانید.

من از جریان حرفهای زده شده در آن برنامه و بحث های شما با دوست فیس بوکی تان بی اطلاعم .
در کل این گزاره ها را می توانم بپذیرم :
- نگاه رادیکال و تعصب ناشی از آن در هر مکتبی از جمله فمینیسم وجود دارد اما این حقی را برای کوبیدن و نفی تمام این جریان ایجاد نمی کند.

- واژه های همجنس گرا و همجنس باز در حالی که متفاوتند . این سالها به یک اندازه به چماقی تبدیل شده اند که می توان با آن تمام غرب را کوبید.اما واقعیت چیز دیگری است . قوانین و حمایت هایی که در غرب در این باب هست توجه به حقوق انسانهایی است که تمایلات جنسیتی متفاوتی دارندو شاید بی انکه خودشان بخواهند تمایلی به رابطه با جنس مخالف ندارند. یعنی حقوق بشر شامل آنها هم می شود.

دست دادن دو نفر به قصد ابراز محبت و ادب چه ربطی به مکتب فکری و فلسفی دارد ... بماند.

بهر حال من از نصیحت شما ناراحت نیستم و ان را از روی حسن نیت می دانم و حتی از شما تشکر می کنم . علایق فکری و فرهنگی من مرا وادار می کند از نابرابری ها بگویم آنها را بیشتر بفهمم
بله من زنی دارای همسر و یک فرزند هستم و سعی می کنم پسرم نگاه انسانی ورای جنسیت به همه داشته باشداین وظیفه من است .

اتفاقاً با این که تازه کودکیش را پشت سر گذاشته درباره مثالها و مصداق های نگاههای جنسیتی و نشانه های فرهنگ مرد سالار زیاد حرف می زنیم .

محمدرضا پنج‌شنبه 30 آذر 1391 ساعت 01:36 ق.ظ http://www.mamrizzio.blogfa.com/

سید جان بحث بر سر این است که شاید انسان موضوعی را خوب متوجه نشود یا خوب نخواند دقیق نخواند و امثال اینها.
من به شخصه فکر نمی کنم خانم فرزانه پارسایی از اینکه نمی تواند با رییس اداره اش دست بدهد ناراحت است یا اینکه خوشحال میشود که بتواند با رییس اداره اش دست بدهد. بحث بر سر ناراحتی و خوشحالی نیست.
شما یک گوشه ی جزیی مطلب را گرفته ای تعمیم به کل می دهی. چهار نفر فمینیست را گرفته ای تعمیم به کل می دهی. روشت مثل صدا و سیما شده. حالا چرا نمی دانم. یک روز با لیبرالیسم این طور برخورد می کنی یک روز با فمینیسم
بگذریم. من برداشتم از مطلب این بوده که نویسنده ی مطلب به نابرابری اعتراض کرده به تفکر زن ستیز اعتراض کرده و شکایت می کند در حد خودش و مطلبش . فکر نمی کنم سطح خواسته هایش این باشد که بتواند با فلان مرد شوخی کند یا دست بدهد.
موضوع ورای این حرفهاست فراتر از این بحث هاست. موضوع ستمی ست که به صورت نهادینه و سیستماتیک چه آشکار و علنی و چه پنهان و زیرپوستی دارد به زنان این مملکت روا شده
این فکر کنم طولانی ترین کامنت من در ماههای اخیر بود ببخشید!

این سیاست همه یا هیچ است

سوفیا- سید محمدی پنج‌شنبه 30 آذر 1391 ساعت 05:44 ق.ظ

سلام.
من با این دیدگاه بیان نشده ی مردان مسلمان مشکل دارم:
زن مسلمان اگر مال شوهرش نباشد مال همه است.
لازم به توضیح نیست که بنده نه خود را فمینیست می دانم نه اسلامیست و نه اهل هیچ مکتب و ایدئولوزی دیگر. اما یک نکته ی کوچک را به شما یاد اور میشوم. داشتن حق انجام کاری همیشه به معنای انجام ان کار نیست داشتن حق در زمینه ای همیشه به معنای استفاده از ان حق نیست. مثلاْ فرض کنید که من حق داشته باشم به استادیوم بروم. خوب این حق رفتن به استادیوم به معنای ان است که من می توانم به استادویم بروم یا نروم همه چیز وابسته به اختیار من است؟ حالا وقتی که خانم پارسایی می فرمایند چرا من نمی توانم با رئیس یا استادم دست بدهم معنی اش این نیست که ایشان همه ی هم و غم و فکر ذکرشان این شده که به استادشان دست بدهند یا ندهند. اما یک نکته را شما توجه نفرمودید و آن این است که چرا یک زن سبقت جو و با استعداد باید در این مملکت هماره به گونه ای نگریسته شود که گویی ذاتاْ موجودی خطرناک است و ببخشید ؛ناموس؛ مرد یا خانواده اش را در خطر انداخته است. این دیدگاه نسبت به زنانی که میخواهند مستقلاْ یا مشترکاْ با همسرانشان گلیم خویش را از اب بیرون بکشند چرا به مرد مسلمان سخت می اید؟ ایا نه شاید به این خاطر که ایشان ترس داردند از این که مبادا زنان بیچاره ای را که در بند کرده اند بخواهند به همین شیوه عمل کنند و قدرت و سیطره و استیلای مردانه ی انها را تهدید کنند؟ جناب سید محمدی عزیز یکی از نقاط قوت اسلام را هماره این دانسته اند که از زنده به گور کردن دختران را منع کرده بود. اما ایا شما می دانید که در سرتاسر دنیای اسلامی از ایران گرفته تا هندوستان هستند مردان مسلمانی که به خاطر سوء ظن های مردانه شان دخترانشان را زنده به گور می کنند. شما که یک حق دست دادن با مرد بیگانه را چندان فاجعه بار می بینید که به خود اجازه می دهید فردی فرهیخته و صاحب اختیار را با بینش اسلامی خود ؛نصیحت؛ کنید (گویی ناخواسته بدان قائلید فردی اینچنین به ضرورت در مسیر گمراهی قدم نهاده!) باری شما تاکنون شده از خود بپرسید این همه قتلهای به اصطلاح ناموسی چه ارتباطی با مکتب شما یا دگم های وابسته به مکتب شما داشته و دارد؟
چرا دست دادن یا ندادن یک زن این همه اهمیت دارد که به عنوان یک معضل به مساله تبدیل شود اما خشونت مردان مسلمان علیه زنان به خاطر دگم های عقیدتی هیچ گاه به مساله ای جدی بدل نشده است؟ چرا اگر دو دلداده همدیگر را از سر عشق ببوسند حس نفرت و بیزاری ما مسلمانان این همه گداخته میشود. اما دیدن صحنه ی سنگسار یا شلاق زدن انها چندان هم برای ما سخت نیست. بله ایین و مکتب شما به چنین حس هایی هم دامن زده و انها را فطری نموده. چرا یک بار هم که شده این زشتی ها را نمی بینید و انها را به نقد نمی نشینید؟!
راستی اگر زمانی دختر شما-فرضا- بخواهد به گونه ای خلاف خواست و اراده ی شما اما مطابق خواست و اراده ی خودش لباس بپوشد یا ارایش کند شما چه خواهید کرد؟ اول نصحیت و بعد هم طبق فرموده ی قران ؛کتک:؟ یا ...
ببخشید که زبان نقد همیشه تلخ است.

آری زبان نقد همیشه تلخ است

امین پنج‌شنبه 30 آذر 1391 ساعت 12:40 ب.ظ http://amin79.blogfa.com/

این حکومت و این نظام آموزشی نه تنها چیز ارزشمندی در مورد نحوه زیستن درست و امروزی به ما یاد نداد که آگاهی های کاذبی رو هم به ما القا کرد. ما جوانهای این زمانه (اعم از زن و مرد) خودمون داریم فکرهای نو و نحوه زیستهای جدید رو میشناسیم و تجربه میکنیم. بالاخره هر آزمونی خطاهایی هم داره. اما درکل نظرم اینه که باید تغییر کنیم اما آهسته. البته که تغییر رادیکال و یا آهسته در مورد هر فردی نسبیه. بنابر این هر فردی متناسب با خرده فرهنگی که درش هست و یا میخواد باشه باید سرعت تغییراتش رو تنظیم کنه. مهم تغییر در جهت رشد هست.

بله آگاهی های کاذب که لباس قدسی پوشیده اند و از معرض سوال و پرسش هم دور نگه داشته می شوند .
این که باید تغییر کنیم را نمی توان تجویز کرد چون بلافاصله پرسیده می شود تغییر کنیم و چه بشویم ؟ اصلاً این تغییر به اندازه با یک تصمیم شدنی است ؟
فعلاً فقط می توان از حس درد گفت از خود آگاهی رنجی که می بریم شاید در نسل های بعد این خود آگاهی به کنش بینجامد .

آوخ پنج‌شنبه 30 آذر 1391 ساعت 02:40 ب.ظ http://avakh.blogsky.com

درود

1) این نبشته به عنوان ابراز عقاید شخصی، نوشته ی محترمی است، اما سخن فمنیستی جدی در آن مطرح نشده. چه دوستانی که با خلوص نیت(!) از این نوشته و به زعم خودشان از فمنیسم دفاع کردند و چه دوستانی که منتقد آن شدند، باید از معنای دقیق فمنیسم و تاریخ آن اطلاعی داشته باشند و واژه ها را به عنوان برچسب های ایدئولوژیک به کار نبرند.

2) و باز پیرو بند پیشین باید بگویم، هر جا کسی از «زنانگی» و «دفاع از ظلم رفته بر زنان» داد سخن داد، و هر جا فاعل مایشا این ظلم، مردان معرفی شدند، نباید دست خوش هیجانات فمنیستی شد. «مساله ی زن بودن» به عنوان پروبلماتیک فمنیسم، عمقی فراتر از «دوگانه ی متافیزیکی» زن/مرد دارد و سبقه ای جدی تر از «اخلاقیات» فراجنسی و فردی. پیشتر هم در این بلاگ گفته بودم، جنسیت را نه همچون مساله ای اخلاقی و زیستی، که میتوان به مثابه مساله ای سیاسی فهمید. تاجایی که این «خودآگاهی زنانه» بخواهد در حد شکواییه های زنانه و نالیدن از ستم تاریخی و اخلاق مردسالارانه باشد، و به «حقیقت سیاسی زنانه» بدل نشود، این خودآگاهی جز یک خودآگاهی کاذب و ایدئولوژیک نخواهد بود، خودآگاهی کاذبی که چون هر آگاهی کاذب دیگر، مناسبات چیزی را که نقد می کند، استوارتر می کند.
«حقیقت سیاسی زن»، مثل حقایق رئالیستی و زیست شناختی، مطابقت با واقع نیست؛ ساختن واقع است.

3) مساله اینجاست که یک زن مبارز که در قبال الگوهای انقیاد، مقاومت می‌کند، تا کجا «در عمل» چنین می کند و تا کجا، «در نظر -بخوانید بلاگ های فمنیستی-» چنین می کند. به تعبیر ژیژک، مبنای تعریف ایدئولوژی در جهان جدید این نیست که نمی دانند اما عمل می کنند؛ برعکس مبنای ایدئولوژی این است: می دانند اما عمل می کنند.
این که گفته می شود ما می‌دانیم برابری‌طلبی رؤیایی محال است، پس بیایید وانمود کنیم برابری‌طلبیم اما در خفا محدودیت‌های ناگزیر آن را بپذیریم...
آگاهی کاذب که تعریف ایدئولوژی است، آگاهی ذهنی کاذب نیست، آگاهی کاذب نهفته در عمل اوست. مصرف گرایی لجام گسیخته «خوب می داند» که کالا، ارزش بنیادی نیست، «اما چنان زندگی می کند که گویی چنین است».
بنابراین مساله ی نقد ایدئولوژی، صرفا نالیدن و نشان دادن تناقضات یک ایدئولوژی نیست، و در اینجا نشان دادن ستم های نگاه مردسالار و امثال آن؛ مساله ی نقد ایدئولوژی، تغییر پراتیک و مقاومت عملی است. با گرفتن فیگورهای فرزانه گی و دانایی، و نقد از بالا و بیرون، تنها دوگانه ی انتزاعی مرد/زن را بازتولید می کنیم و پتانسیل مبارزه را به تخدیر ایدئولوژیک بدل می کنیم.
و چه مثالی بارز تر از این، برای یک نقد از بیرون و بالا، که خود را در موضع تحت ستمی تاریخی بنشانیم و «دیگری بزرگ» را برجای ظالم و الگوی فتیشیستی -بت‌واره ی- ظالم.
برای یک فاشیست یهود ستیز، جملگی بدبختی ها زیر سر «آن دیگری»، یعنی یهودی است. به زعم او، یهودیان، کثیف، بی اخلاق، طمع کار، دروغگو، نامتمدن و پلید هستند و مستحق نابودی. برای چنین فتیشیسمی چاره، رد کردن این ویژگی ها نیست. مساله این نیست که به این فاشیست نشان دهیم یهودیان پاک، مهربان، راستگو و ... هستند -و اصلا چرا «باید» باشند؟- او حتا با دیدن نمونه های نقض فراوان، باز می گوید: «این هم از پلیدی و دو رویی آنان است، این که آموخته اند چگونه چهره ای حق به جانب بگیرند!». مساله این است، که به او نشان دهیم، الگوی فتیشیستی یک دشمن مطلق و دیگری بزرگ، ارتباطی با یک گروه متعین ندارد.
به تعبیر لکان، حتا مردانی که زنان شان به واقع به آنان خیانت می کنند و دروغ می گویند، اگر دچار بدبینی پارانوئیک باشند، باز باید تحت درمان قرار گیرند.
با این حساب اگر به مساله ی فمنیسم و جنبش جهانی زنان بازگردیم -که البته در این روزگار هیچ جنبش غیر جهانی سیاسی معنایی هم ندارد- روشن می شود که نالیدن از مردان و دامن زدن به دوگانه ی انتزاعی-فراتاریخی زن/مرد، چه سقوط تراژیکی را برای زنانی که ساده انگارانه می خواهند فمنیست باشند، رقم می زند. (که البته من در این نوشته ندیدم که ادعای مهم فمنیسم را مدعی شود، بلکه بیشتر «قطره ای زندگی زنانه» بدون ادعای فمنیسم بود)
تا حقیقت واقعا موجود زن بودن، به دست خود زنان تغییری نیابد و آنان نخواهند برای این تغییر، هزینه ای جدی بپردازند و کنش خود را فراتر از اخلاقیات و آرزوهای شخصی، به میدان تاریخ و سیاست نکشانند، کسی به آنان آزادی شان را هدیه نخواهد داد.
من به عنوان یک مرد، چه فهمی می توانم از آزادی زنانه ی شما زنان داشته باشم، هنگامی که کوچک ترین پراتیک جدی از سوی شما برای تعریف این آزادی ندیدم؟
و گیرم که بنا به فهم خودم -که به ناگزیر نمی توانم فراتر از آن باشم- بخواهم به شما آزادی بدهم، آیا این آزادی آغشته به نگاه مردسالارانه نمی شود؟
وقتی زنان برای خود غریبه اند و وقتی آگاهی انضمامی روشنی از زن بودن خود و آزادی خواهی شان ندارند، منِ مرد، هر چه بکنم، چه با نیت خیر و چه با نیت شوم و سواستفاده، باز هم بلاگ های زنانه -و نه فمنیستی- این حرف ها را مکرر خواهند کرد.
من از سخنان سوفیا و محمدرضا که از یک «فمنیسم مفروض» دفاع می کنند، بیمناک تر هستم تا کامنت های سیدعباس سید محمدی که صادقانه به عنوان یک مرد، نظرات خود را پیرامون رفتارهای اگزجره بیان می کند. چه اینکه دست کم در کامنت سیدعباس، خبری از ادعاهای آنچنانی درباره ی فمنیسم نیست، برعکس سوفیا و محمدرضا، خود را مدافع چیزی پنداشتند که اولا جز در انتزاع، وجودی نیافته و ثانیا وجود هم بیابد و اصلا وجود هم داشته باشد، ارتباطی به دفاعیه های ایشان ندارد، چون سید عباس ریشه ی فمنیسم را نمی زند و یا سلطه ی مردانه ای را اعمال نمی کند، اما دوستان چنان برخورد می کنند که پنداری او نمونه ی تمام عیار یک زن ستیز و مخالف بنیادین فمنیسم است (چیزی که اصلا در ادعاهای او نمی توان یافت، حتا نصیحت های دوستانه ای که او داشته، برای هر کس که در فضای امنیتی ایران زندگی می کند کاملا قابل درک است. گویا رفقای لیبرال دوست ما ایران زندگی نمی کنند و نمی دانند وقتی کسی به دوستش می گوید از این مطالب در بلاگت ننویس چه معنایی دارد!)
و اجازه دهید نکته ای را هم جهت رفع ابهام بیفزایم، وقتی میگویم در اینجا فمنیسمی وجود ندارد، به معنای انکار فعالان اتفاقا سیاسی زن و کسانی نیست که آشکارا هزینه می دهند و بر آگاهی زیستی-سیاسی زنانه اثر گذاشتند؛ مساله این است که اطلاق نام جنبش فمنیستی برای این چند تن، حرف بی ربطی است، چون جنبش به فرد اطلاق نمی شود!
اقداماتی نظیر بلاگ هایی با نام مستعار، و یا جنبش فیس بوکی نه به حجاب اجباری -که البته اثری در خیابان از آن نیست! و تنها در امن خانه ی فیس بوک و نام های مستعار است و بیشتر شبیه یک فشن شوی زنانه منهای روسری است تا یک اکت معنی دار سیاسی- و اقدام متهورانه چند هزار امضا و .. (!) نامشان در عرف علوم اجتماعی و سیاسی، جنبش نیست.
و باز این هم بیفزایم که وقتی می گویم این جنبش ها وجود هم بیابند و یا داشته باشند، ربطی به من و محمدرضا و ... ندارند، به این معنا نیست که فمنیسم فقط برای زنان است و بس! به هیچ وجه، مساله این است که تا وقتی زنان به عنوان عاملین اجتماعی اصلی، نتوانستند به جمع بندی برای فهم خودشان و آزادی شان برسند، مصادره ی یک مرد -ولو با نیت خیر- از فمنیسم ناموجود و یا در حال زایش، فقط وارد کردن ناخودآگاه نگاه مردانه و آگاهی مردانه است؛ پیش از آنکه آگاهی زنانه در صحنه ی تاریخ و سیاست، خود را به رسمیت نشناسد، به رسمیت شناختن آن به دست هر مردی، اقدامی مشکوک است. چنانکه تا کنون هم شعار وطنی فمنیسم مرد و زن نمی شناسد، به حد کافی فمنیسم ایرانی را مردمحورانه بار آورده و هستی شناسی و آگاهی تاریخی زنانه ی آن را کمرنگ کرده (خوب است قیاسی بکنیدشان با جنبش های مشابه اروپایی تا معنای سخنم روشن شود).
با این حساب چه بگوییم جنبش زنانه وجود ندارد، و چه بگوییم وجود دارد و به بلوغ سیاسی و تاریخی نرسیده، در هر دو حالت، حمایت «مردانه» از آن، نقض غرضی بیش نیست.
فمنیسم ایرانی باید یاد بگیرد هم خودش و هم مرد ایرانی را بشناسد. به تعبیر هگل، حقیقت کل است، و بنابراین نمی توان با دیدی جزیی و حذفی ره به سویی برد. این ایدئولوژی است که میخواهد «کل» را کنار بگذارد و به شیوه ای حذفی، حقیقت را بفهمد. از این جهت، جنبش فمنیستی -اگر پا بگیرد- میتواند برای همه، اثر گذار و معنی دار باشد و وضع مردان را هم ایدئولوژی زدایی و روشن کند.

1- البته این نوشته ادعای نظریه پردازی در فمینیسم را ندارد و صرفاً بیان تجربه ای شخصی است ... اما نمی دانم چرا قرابت داشتن یا نداشتن آن با مفاهیم فمینیستی باید محل مناقشه باشد !

2- چرا هیجانات فمینیستی ؟ چرا خود آگاهی کاذب و ایدئولوژیک ؟ از نظر شما چنین برچسب هایی را به آسانی می توان به هر طرح مسئله ای زد؟ نشانه این هیجانات و آگاهی کاذب را کجای نوشته من دیده اید ؟ گمان من این است که اینجا به نقد نوشته ها باید پرداخت و نه نقد آدمها . من سعی کرده ام به همان خلاً زیست زنانه اشاره کنم و اینکه زن امروزی در گیرو دار مناسبات اجتماعی که غالباً مرد سالارند با تناقضی روبروست که نمی داند چگونه زنانگی اش را زیست کند گمان می کنم این بیشتر از هر چیز فراخواندن زنان به درک این موقعیت و وضعیت اجتماعی است و نه می توان آن را شکواییه نامید و نه نالیدن ... من سعی کرده ام توجه مخاطب را جلب کنم به این که مناسبات ظاهری حضور اجتماعی زن از همان جایی که حاوی کنش زنانه نیست به معنی برابری حضور زنان نیست . در واقع زنان حضور کاذبی را در سیستم های مرد سالار پذیرفته اند که بقول شما همان مناسبات یکسویه را تقویت هم می کند .

3- بیاد دارید که در بحث پیشین با شما در زمینه سیاسی تلقی کردن جنسیت اختلاف نظر داشتم . اکنون می توانم بپذیرم که جنسیت را می توان امری سیاسی فرض کرد از آن روی که با مناسبات قدرت بی ارتباط نیست . البته با تعریف جدیدی که از امر سیاسی آموخته ام . به این ترتیب و بر همان اساس می توان عملگرایی موجود در دیدگاه شما را زیر سوال برد ؟ گفته اید زن تا کجا در عمل چنین می کند ؟ در واقع آیا مبارزه با الگوهای انقیاد فقط فیگور است ؟ می گویم تا جایی که بتواند مرزبندی حوزه عمومی و خصوصی زندگی اش را تحت کنترل داشته باشد ... تا جایی که قدرت هزینه دادن را داشته باشد و نه لزوماً تا جایی که بفهمد . بنا براین نگاه از بالایی در کار نیست . این نگاه از درون زن است که دوگانه زن و مرد را حس می کند و آن را مانند شما انتزاعی نمی بیند. این نگاه از درون است که سیطره جنس را می فهمد و لمس می کند.
ولی سوال من این است که آیا در مورد مکاتب دیگر فکری هم چنین برخوردی می شود ؟ آیا از یک سوسیالیست یا یک اگزیستانسیالیست یا یک دموکرات توقع می رود الگوی نقطه به نقطه و دقیق عقاید خود را در زندگی شخصی اش اجرا کند ؟ آیا همان سیاسی بودن جنسیت محدوده کنش زنان را محدود و هزینه مبارزه آنها را بیشینه نکرده است ؟
لطفاً در پاسخ دادن به مناسبات اجتماعی و سیاسی جامعه خودمان توجه کنید و نه جوامع اروپایی که سابقه دویست ساله در این مبارزات دارند.

من هم با شما موافقم که بلاگ نویسی و کمپین مجازی ساختن و فراخوان فیس بوکی دادن بیشتر به فیگور می ماند تا مبارزه واقعی من می گویم ما مبارزه متشکل نداریم . فمینیسم ایرانی وجود ندارد و این غیر طبیعی نیست . اگر گروهی به مدت طولانی از چیزی برکنار مانده باشد قویاً این احتمال هست که فعالیت های مربوط به شکلی نا مناسب برای آن گروه برکنار مانده شکل گرفته باشد با شما موافقم که زنان نباید منتظر بسته آماده ای باشند که حقوق آنها را یک جا تقدیمشان کند. چنین بسته ای اصلاً وجود ندارد و فقط می تواند درکنش های آگاهانه زنان صورت بندی شود . موافقم که مردان نمی توانند درکی از زیست زنانه داشته باشند و زنان باید به کنش هایی فراتر از اخلاقیات و آرزوهای شخصی بیندیشند تا تغییر در این زیست را معنا کنند و از جنسیت خام رها شوند.

اما می خواهم توجه شما را به پایگاه قدرتی جلب کنم که بی محابا و با توجیهات ایدئولوژیک ، در صدد تقویت مناسبات مرد سالارانه است و هزینه یک کنش بسیار معمولی را هم چند برابر کرده است . آن پایگاه قدرت در جامعه ما همان سنت مذهبی است .

در مورد این که گفته اید اصلاً با معیارهای سیاسی و اجتماعی نمی توان تلاش های فردی را جنبش نامید و جنبش به فرد اطلاق نمی شود با شما موافق نیستم . به نظر من فمینیسم ذاتاً کثرت گراست و برابر با تجربه تک تک زنانی است که سلطه مردان را حس کرده اند و کوشیده اند در برابرش مقاومت کنند. فمینیسم به سادگی به نظم و نظام نمی رسد چون تجربه ها ذاتاً متکثرند .

سوفیا- اقای ابریشمی-سیدمحمدی پنج‌شنبه 30 آذر 1391 ساعت 05:57 ب.ظ

درود
مساله اما برای من بیش از آن که بر سر زنانگی سرکوب شده ی زنان یا مردانگی ازاد شده ی مردان باشد بر سر نهادهای مردسالار و پدر سالار و مبنانی فکری است که این نهادها بر آن استوار شده اند، می دانم که شما انسان ژرفی هستید و حرف نمزیده نمی زنید سوال من از شما این است که در جامعه ای و فرهنگی که در بست در بند کمندِ نهادهای پدرسالار و الگوهای جِنسیتی مردانه است تا به حدی که رایج ترین سوگندی که بسیاری از ایرانیان امروز ما بر زبان می رانند "ناموساً" است، شرایط امکان تَحقق این "خودآگاهی" زنانه که شما از آن سخن می رانید کدامند؟ انبوه زنانی که بیشترین درکی که از خود دارند فهمی از بنده ی سرنوشتی شوم بودن است چگونه می توانند در حصار همان مبانی فکری که با تن و جان شان آمیخته به شیوه ای پراتیک در عرصه ی جامعه حاضر شوند و به گونه ای اکتیو زنانگی تیره و تارشان را به مَنصه ی ظهور برسانند و "خویشتن" زنانه شان را تحقق ببخشند. طباطبایی می گوید هر گونه تغییر اجتماعی در گرو تغییری در مبانی فکری یک جامعه است حال شما انتظار دارید بدون آگاهی از این که حقوق تعریف شده برای زنان در نهادهای مردسالار و پدر سالار حقوقی سرکوب گرانه است . این زنان دست به عمل مستقیم اجتماعی هم بزنند و با تحقق بخشیدن به ساحت زنانه در عرصه ی جامعه کاری کنند کارستان. چنین چیزی به گمانم شدنی نیست. زنی را می شناسم که هر از چندباری به دست شوهرش خونین و مالین میشود. اخرین بار چندان از بینی اش خون آمد که تصمیم گرفت قطعاً طلاق بگیرد اما از یک سو شماتتهای اطرافیان بود و از طرف دیگر فقر و بی چیزی این زنی که برای پیشبرد شکایتش باید 300 هزار تومان به حساب دادگاه می ریخت. ترجیح داد به خانه برگردد. دختری می شناسم که خود را به دار آویخت می دانید چرا ؟ از برای این که به انگ زنا زده بودند و او نمی توانست چشمان سرزنش گر اطرافیان را تحمل کند و ... . پیشنهاد شما در مورد انچه فمینیسم نامیده اید نخبه گرایانه است و بی توجه به معضلات واقعی موجود در جامعه ای که حتا قدرت نفس کشیدن را هم از زنان گرفته است چه رسد به خود-آفرینی و واقعیت آفرینی. شما نقد ما را ایدئولوژیک میخوانید بدون این که روشن کنید به چه دلیل، اما یک حقیقت وجود دارد و آن هم این است ان تک و توک فعالان حقوق زنان نیز که توانسته اند کاری را پیش ببرند درست در نقد این دگمهایی گام برداشته اند که زن را در جامعه ی ایرانی را به موجوی نیمه حقوق بدل کرده است. من اصلاً کاری به فمینیسم به مفهوم غربی اش و این که ژولیا کریستوا یا ایریگاری ای یا .. چه گفته است ندارم. اما یک چیز برای من روشن است و ان این که مسائل زنان ما همان مسائل زنان غرب نیست. این جا جایی است که شهادت صدها زن در مثلاً موضوع یک قتل خونین مسموع نیست! من از مبانی فکری که به صدور چنین احکامی راه برده اند می پرسم و خشونت و جهالت نهفته در بنیاد آنها را نشان می دهم. برای آن زن روستایی که کنار دوستانش پای یک دیوار می نشیند و مهترین هنرش "غیبت" کردن است و میان این و آن را به هم زدن و به خانه هم که بر می گردد کتک میخورد. حرفهای ساده ی من خیلی قابل فهمتر تا پیشنهادات نخبه گرایانه ی شما. من از خود می پرسم این زنان بیچاره را چگونه می توان به حقوق شان اگاه کرد و آیا فمینیسم به مفهوم غربی اش به کار این زنان می اید. فکر کنید پیش " مشدی گل خندان" بروم و بگویم خانم بانو تو باید اول تعریفی از زنانگی ات داشته باشی بعد فکر کنی چطور از چنگال مشدی فیض الله بگریزی، به نظر شما مشدی گل خندان چگونه به من نگاه خواهد کرد در عقلم شک نخواهد کرد؟ عمل سیاسی ما در چنین شوره زاری جز همین آگاهی بخشی های دست و پا شکسته نیست و البته مبارزه با دگمهایی که در ذهنیت باسوادترها جا خوش کرده. شاید این هم نوعی ایدئولوژی زدگی باشد گرچه دلیلش را نمی دانم.
اینجا میخواهم از اقای سید محمدی عذر خواهی کنم و بگویم که با خواندن متن جناب ابریشمی متوجه شدم نصیحت ایشان از سر بزرگواری بوده است و نگرانی برای خانم پارسایی اما قبول کنید ولی که ایشان می فرمایند ارتباطاتی مثل دست دادن با بمثل رئیس اداره ربطی به مکتب و جهان بینی آدمی دارد. منتقد حق دارد شک کند که ایشان دارند از موضعی عقیدتی به نصیحت می پردازند.

منیر پنج‌شنبه 30 آذر 1391 ساعت 06:40 ب.ظ

فرزانه جان جواب منو در پست پیشین اینچنین دادی : من نسخه ای برای کسی نمیپیچم من میخوام خودم باشم !
عزیز دل اسم این پستت " من زنم " هست و جوابی که به من دادی " آسه برو اسه بیا که گربه شاخت نزنه "
البته حرفهای منم نسخه نبود . اگر نسخه رو حکم فرض کنیم و مخالفانش را قضاوت کنیم .
حرفهای منم راه کارهای من بود از آنچه که تاکنون از دوستان خوبی مثل شما یاد گرفتم در حیطه کوچک خانواده خودم .
اگر به عنوان یک زن ! نگویم چه میخواهم و طنین صدایم را اطرافیان دور و نزدیکم نشوند ، نه تنها نسخه ام را خواهند پیچید بلکه پرونده ای جهت ارائه به دادگاه هم برایم خواهند ساخت.
من شاید نتونم برای دیگری کاری بکنم کارستون ، ولی اگر قراره برای خودم کاری بکنم که بتوانم بگویم " من زنم " ناگزیر از گفتن تفکرم و راهکارم هستم . وگرنه زنی هستم که هوای اروپا هارم کرده و عقده های خودم را با پاره کردن ریسمان اخلاق برای پسر و دخترم جبران کرده ام .
واقعن خوبه که ما بدونیم بعنوان " زن " کی هستیم و چی می خوایم نه بعنوان فرزانه پارسایی یا منیر نظری !
از کامنت آوخ هم سپاس .
جناب سید هم که خووووب پرونده ای برات پیچید بانو البته دوستانه ! وبقول جناب آوخ در جامعه فعلی و فقط نالیدن ما زنها پر بیراه هم نگفت چون هنوز من که "زنم" نتونستم خودم رو به سیدها بشناسونم پس چطور این دوست دلسوز و مومن میخواد منو بفهمه ؟

آسه آمدن و رفتن از کجا می آید منیر جان ؟!
این که من می خواهم خودم باشم معنی اش به سامان رساندن حس های زنانه و مقابله با این تناقض هایی است که گفته ام .
گمان من این است که تو هم چنین می کنی .... نوشته هایت به من می گوید که نسبت به آنچه که در اطرافت می گذرد بی تفاوت نیستی و تلاش می کنی راه خودت را بسازی .
این که ما بعنوان زن چی هستیم و چی می خواهیم به گمانم از همین تجربه های زیسته مان از همین تابوهایی که اطرافمان هست مثل قطعات پازل ساخته می شود و شکل می گیرد .
کامنت آوخ نکات جالبی دارد اگر حوصله کردی پاسخ مرا هم بخوان .

پرونده سید پرونده پاکی است .لبریز از صداقت است . برای همین ابداً ناراحتم نمی کند .

منیر پنج‌شنبه 30 آذر 1391 ساعت 07:19 ب.ظ

یلدا رو از خطر برده بودم
یلداتون مبارک . خوش باشید

ممنونم عزیز ... یلدا تجربه زیستن با امید است و برای همین بیشتر از مناسبتهای دیگر دوستش دارم

درخت ابدی پنج‌شنبه 30 آذر 1391 ساعت 09:25 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
از نظر من که متنت کاملا انسانی بود و دغدغه‌هایی هم که مطرح شده واقعیه.
چند وقت پیش که احتیاج به نیرو داشتیم، روسا فرمودن که زن نیارین. وقتی هم که آوردیم، مدام چشم می‌چروندن و تذکر لسانی می‌دادن، اونم از جانب افرادی که می‌خواستن خودشیرینی بکنن و وظیفه‌شون چیز دیگه‌ای بود.
بحث سر حقوق اولیه‌س.

سلام
خوب این که یک درخت می تواند دغدغه های انسانی را بی واسطه بفهمد بی نظیر است .
آره حقوق اولیه و مناقشه بر سر آن ... گاهی پیچیده کردن حقیقت را وارونه می کند

مهرگان جمعه 1 دی 1391 ساعت 02:23 ق.ظ http://mehraeen.blogsky.com

واااای خدااای من! واااای سید !!!! نیازی نیست حتما بعد از خواندن متن به به و چه چه راه بیندازید که ایول نویسنده محترم وبلاگ! این دیگر چه جور نقد است؟ گیر دادن به دست دادن نوسنده وبلاگ با رئیسش؟!!! آخه درین حد!!!!
برای سید عباس سیدمحمدی عزیز اکیدا دیدن فیلم زندگی خصوصی آقا و خانم میم را تجویز می کنم.

- خیلی خوشحالم که سریال کلاه پهلوی را نمیبینم و از تلویزیون چیزی اگر ببینم فقط همان " رادیو7" است.
-ما کار میکنیم اما حقوقمان کمتر از مردهاست. درس میخوانیم اما ظرفیت دانشگاه را روز به روز کم و کمتر میکنند تا توانمندی های زنان چشم کسی را کور نکند و حجاب اجباری و نگاه و تربیت و اجتماعی که زن را به یم ابژه جنسی و بعضا تنها دستگاهی برای بقای نسل و تولید انسان فرو میکاهد. همه ی اینها هست و به همه این تبعیض ها مهر تاکید همنوع دیدن آخر بدبختیست...

مهرگان عزیز
تلویزیون دیدن و ندیدن زیاد هم مهم نیست ولی آشنایی با تاریخ مهم است .این سریال هم به نظرم بدک نیست . امتحانش کن .
آن مهر تاکید هم جنس که گفته ای هم یک جلوه از همین سیستم است . زنانی که در جامعه مردسالار رشد کرده اند همه شان که در مبارزه با ارزشهای آن جامعه نیستند بالاخره برای زندگی کردن و آسایش داشتن خودشان آن مناسبات را پذیرفته اند.
حالا بعضی ها کم بعضی ها زیاد ... من و تو هم بخشی از آن ها را پذیرفته ایم چاره دیگری نداریم اما مهم این است که خود آگاهی داریم به پذیرفتنمان

خلیل جمعه 1 دی 1391 ساعت 11:40 ق.ظ http://tarikhroze.blogsky.com

سلام،

مهمترین نکته ای که اشاره کردید:

" آنها حتی مورد اعتراض و بازخواست هم جنسان خودشان هستند "

و این هم سرگذشت جنسی زن در دنیا:

(http://fair-family-law.net/spip.php?article8750

سلام
هم جنسان هم تربیت یافته نظام مردسالارند و تا وقتی به خود آگاهی از خود دست نیافته اند به تقویت مواضع همان نظام کمک خواهند کرد.

موضوع مطرح شده در لینک به این بحث ارتباط مستقیم ندارداما می تواند به عنوان یک دیدگاه از فمینیست های رادیکال مورد بررسی و نقادی باشد

محمدرضا جمعه 1 دی 1391 ساعت 12:06 ب.ظ http://www.mamrizzio.blogfa.com/

من نمیدانم وسط این پروبلماتیک و دوالیته و شوچنکو و ژان ژیروندن چرا مدام اسم من (محمدرضا) تکرار می شود!؟ چرا علامت تعجب جایی قرار میگیرد که قرار است بحثی گسترده و البته عمیق صورت بگیرد. چرا دوست داریم بین حرفهای خودمان به آدمک چوبی حمله کنیم؟
چرا بیمناک هستی اقای ابریشمی؟ چرا در لفافه می گویی این حرفها را؟ بالاخره خطابت با که بود؟
کامنت من ناظر به این امر بود که متن درست خوانده نشده و فهمیده نشده یا اگر درست هم خوانده شده هوشمندانه یا غیرهوشمندانه منحرف شده و بحث سلام و شوخی با رییس اداره باز شده و باقی متن به هیچ انگاشته شده.
در بحث خلوص نیت هم شرمنده کردید لطف دارید بسیار ممنونم دست شما درد نکنه اقای ابریشمی. ممنونم که اسم حقیر را در ردیف ژیژک و لکان و ابراهیموویچ آوردید

محی الدین جمعه 1 دی 1391 ساعت 01:02 ب.ظ

درود
پیش از بیان نظرم پرسشی پیرامون کامنت جناب آوخ برایم به وجود آمده است که میپرسم چون نظراتم تتمه ای بر کامنت ایشان است باید این رفع ابهام صورت بگیرد:
جناب آوخ فرموده اید
"«دوگانه ی متافیزیکی» زن/مرد " و همچنین "دوگانه ی انتزاعی-فراتاریخی زن/مرد " منظور شما دقیقا از این عبارات چیست؟با توجه به اینکه در اواخر کامنتتان به نگاه مردانه اشاره داشته اید و ورود ارزش های مردانه برای قضاوت پیرامون مسائل زنانه را یک تهدید معرفی نموده اید؟لطفا این موضوع را به طورکامل واشکافی نمایید.ممنون!

ع.ش جمعه 1 دی 1391 ساعت 02:57 ب.ظ

"...اما جامعه نمی تواند او را بدون ویژگی های جنسی بپذیرد...می خواهد آزادانه زنانگی اش را زیست کند..."

شرمنده ولی بنده نمیفهمم این قسمت را، اول نقد میکنید دید جنسی جامعه را ولی بعد مثالی میآورید که به نظر جنسی میآید.

(به عبارت دیگر پیش فرض جمله اول این است که دیده شدن این پدیده توسط دیگران بد است اما در جمله دوم شکایت میکنید که نمیگذارند دیده شود!)

و یه نکته کلی هم اینکه (با عرض معذرت البته) ذهنیتی برای من وجود داره اونهم اینکه حس میکنم اکثر افرادی که از این جنس حرفها میزنن(گرایشات فمنیستی دارن) یه کمبودهایی از جنس کمبود محبت و اینجور چیزا دارن مثلا دخترهایی که در خانواده مذهبی بزرگ شدن(و احتمالا باید محدودیتها و ظلمها رو بیشتر حس کنن) و توی فضای سرشار از محبت والدین قرار داشتن کمتر از این گرایشها دارن تا دخترهایی که در خانواده‌های open بزرگ شدن و مَحبت کمتری از جانب والدین دریافت کردن.

زیست زنانه لزوماً جنسی نیست. زیست زنانه جلوه ای متفاوت از انسان است . ممکن است فهم و دریافت و شعور و عقل و حس و مناسبات متفاوتی از آنچه که تاکنون فلسفه بیان کرده است باشد .
زنان برای بیان این زیست باید بتوانند فضا و امکانات و زبان مناسب خود را بیابند.

بله ممکن است ... ذهنیت غریبی نیست . بسیاری چون شما فکر می کنند که تمایلات فمینیستی ریشه در محرومیت ها دارند.
ولی اگر کسی مثلاً به گفته شما در خانواده ای مذهبی باشد و تبعیض ها و محرومیت های این چنینی را حس نکند لزوماً به این معنی نیست که همه چیز مرتب است . چه بسا به این معنی است که او اصلاً فهم و خود آگاهی و تصوری از آنچه ندارد را هم ندارد .
قضیه آنکس که نداند ....و جهل مرکب و...
ضمن اینکه خانواده open مترادف خانواده کم محبت نیست .باید دید محبت در خانواده های غیر open به چه مفهومی است و اصولاً به چه قیمتی عرضه می شود ؟!

رها از چارچوب ها جمعه 1 دی 1391 ساعت 08:40 ب.ظ http://peango.persianblog.ir/

خوب، باز هم که خروش و ولوله در جان شیخ و شاب انداخته ای
.
پوستین مزورانه شریعت
این یکی از مخرب ترین سلاح هایی است که برای اعمال خشونت علیه زنان بر قامت مردان فرصت طلب خودنمایی می کند
.
من تمام اصوال این شریعت را در محیط کارم رعایت می کنم به صرف اینکه قانون این مجموعه را رعایت کرده باشم
در شغلم بسیار موفقم
در 80درصد جلسات، سمینارها و ... تنها زن حاضر در جمع هستم
در سازمان دولتی عریض و طویلی کار می کنم که کمی از یک وزارت خانه کوچک تر است، 5 عضو هیات مدیره دارد و تنها زنی هستم که حداقل 2عضو از این 5 نفر در قالب موضوعات از بنده نظر مشورتی می خواهند
در سازمانمان از 90 درصد آقایان هم سابقه خودم و تقریباً از صد درصد خانم های هم سابقه خودم موفق ترم
.
اما همیشه صحبت از شایعات است
شایعه ارتباط بنده و هر روز یکی از این آقایان
البته اگر یک مرد همکاری نزدیکی (مثل بنده) با این جماعت مدیران داشت پله های ترقی را دوتا یکی طی می کرد
اما زن جوانی مثل من
باید این مزخرفات را بشنود و دم نزند
قبلاً برآشفته می شدم
حالا برایم اهمیت ندارد
چون بارها برایم ثابت شده که حراست و بازرسی سازمان بنده را زیر ذره بین دارند
.
جناب سید محمدی
بنده هیچ علاقه ای به میلیمتری ارتباط نزدیک تر با این آقایان ندارم
اما تخصصی دارم که کمتر مردی و کمتر زنی در سازمان به آن مجهز است
علیرغم این تخصص همیشه موضوع داغ شایعه های به دور از اخلاق هستم، شایعه سازان از زنان و مردان هستند و البته از هر گروه که باشند بی شک احمق و حسود هم هستند
چه توصیه ای برای بنده دارید؟
لازم است توضیح دهم در این سالهایی که گذشته با چه درایت و ذکاوتی دامنم را از آلودگی هایی که توسط این جماعت متشرع شکل گرفته برچیده ام؟
هرگز به کسی اجازه نداده ام ذره ای پا را فراتر از مرزهای حق و حقوق خودش و من بگذارم.
اما ...
جز زحمت و خون دل و خشونت چیزی عایدم نشده
.
اگر یک مرد در موقعیت من بود تمام مزایای مرا داشت و بلکه چیزی هم بیشتر و آن زحت ها و خون دلهای داستانهای اخلاقی را هم نداشت
این رنج را جامعه به من تحمیل می کند
جامعه مرد سالاری که به ظاهر همه چیزش درست است و به من اجازه داده در بالاترین سطوح مسئولیت یک سازمان دولتی فعالیت کنم.

سلام نیکا جان اما بیشتر مایلم خروش و ولوله در نسوان اندازم

مناسبات سرکوب کننده هویت زنانه به هر شکلی می خواهند در مسند قدرت بمانند آنها حاضر نیستند عقب نشینی کنند.
خلاء هم که در کار نیست . ما باید جلو برویم .

اینها را خوب می فهمم . این که می گویم جامعه ما نمی تواند زن را بدون ویژگیهای جنسی اش بپذیرد منظورم همین است .
و منظورم شکستن همین ظاهر غلط انداز است .

مرز روشنی جمعه 1 دی 1391 ساعت 11:32 ب.ظ

در ارتباط میان زن و مرد، هیچگاه یک طرف رابطه غیر انسانی نمی شود، بلکه رابطه همزمان و "از هر دو طرف" دچار نقصان و اعوجاج می شود و دو طرف از مسیر مطلوب ِ یک رابطۀ سالم و صحیح و "فطری" خارج می شوند. منظورم آنست که اگر شما بعنوان یک زن پایمال شدن حقوقتان را براحتی حس می کنید و بدان معترضید این بدان معنا است که وضعیتی نابهنجار وجود دارد و من بعنوان یک مرد باید این نابهنجاری و عدم تعادل را حس کنم و تشخیص بدهم که من هم در معرض آسیب آن هستم حتی اگر خود باعث آن نشده باشم. رابطۀ مطلوب در جایی قرار دارد که زن و مرد بیشترین استعداد و ظرفیت درونی خود را بتوانند تحقق بخشند. در جامعه ای که زنان نتوانند بخش مهمی از آرزو های خود را جامۀ عمل بپوشند، مردان نیز راه زیادی را طی نخواهند کرد. ارتباط برابر و انسانی و صمیمانه میان زن و مرد یک نیاز بنیادی جامعه است و درک این موضوع البته سال ها به طول خواهد انجامید.

ضمنا موضوع دست دادن با همکار از جنس مخالف که اشاره کرده اید بحث درستی است و (بعنوان یک سمبل یا نشانه) می طلبد که بیش از این مورد گفتگو قرار گیرد.

فکر می کنم در ارتباطات انسانی همین طور است . کنش و واکنش در تقابل با هم هستند.اعوجاج اگر باشد در هر دو سوست .
اما با این موافق نیستم که دریافت و آگاهی از این اعوجاج لزوماً از هر دو سو است آن هم در مناسباتی که قرن هاست پایدارند .
مرد که صاحب قدرت بیشتری است کم کم این موضوع را طبیعی می انگارد و فکر می کند البته که باید همین گونه باشد زنان زیادی هم به همین زندگی در سایه و جنس دوم بودن راضی اند و خود واقعی شان را فراموش کرده اند.
امیدوارم نوشته های دوستان دیگر را هم در این موارد ببینیم

سوفیا- جناب ابریشمی شنبه 2 دی 1391 ساعت 11:37 ق.ظ


درود بر شما جان های آزاد.

از دیدی نیچه ای اراده ی معطوف به قدرت اساس و بنیان همه ی کنشهای ما در ارتباط با دیگران است. بنابراین صرف بحث فلسفی یا روان شناختی در باب این که زنان میخواهند با برابری خواهی قدرت خویش را بیفزایند و قدرت مردان را بکاهند معضلی را حل نمی کند. چون اگر جهان سراسر اراده ی قدرت است و ما هم اراده ی قدرتیم، پس خواست تغییر دیگری به خودی خود خواستی ناروا نیست.
این را که برابری مفهومی انتزاعی است همه می دانیم، اما این که بمثل آن کس که دَم از برابری حقوقی (به کلمه حقوقی دقت کنید)، و نه البته هم سنخ شدن زن و مرد می زند را کسی بدانیم که میخواهد گونه ای اختگی همه-گیر را بپراکند، در واقع مَحل پرسش است. سوال ساده ی من این است: در جامعه ای که بر اساس قانون مجازات اش یک مرد به عنوان "وَلی" حق دارد حتا فرزند خودش را بکشد و قصاص نشود، در جامعه ای که مرد صرفاً می تواند با یک "سوء ظن" دختر یا همسرش را به قتل رساند یا حتا زنده به گور کند (اتفاقی که چند سال پیش در استان خوزستان رخ داد) آری در چنین جامعه ای اگر فردی دَم از این بزند که باید به این نوع قوانین مجازات مبارزه کرد و مبانی فکری و فرهنگیِ انسان بیزارانه ای را که این قانون ها و طبیعتاً نهادها بر مبنای آنها شکل گرفته اند را افشا کرد. باری در چنین جامعه ای شما از چه رو رهیافت کسی را که برای چنین تعدیلاتی می کوشد گرایشی به اخته کردن همگان می دانید؟! این است که اعتراض من به جناب ابریشمی این بود که تحلیلهایشان از فمینیسم با واقعیتهای جاری در جامعه ی ما با نهادهای پدرسالارش بیگانه است. شک نیست که ما در روابطمان هماره کوشش داریم که یا از توان هم بکاهیم یا بر توان هم بیفزاییم، این را هم می دانم، که "انسانیت" نیز مفهومی انتزاعی است، اما یک نکته از کانت به ذهنم می رسد، این که ما چندان هم که باید شریف نیستیم با این حال می باید انسانیتی را که در ماست پاس بداریم. من عادت بدی دارم همیشه از خود می پرسم این فلسفه ای که از آن دفاع می کنم "با اکنون" ما چه رابطه ای دارد؟ من زنان "ستمدیده" بسیاری را از نزدیک دیده ام و با آنان سخن گفته ام. مردان این زنان را هم دیده ام مردانی که "قدرت" شان همه در "مُشت" هایشان بوده. طبیعتاً شاید برای یک مرد معقولترین اَمر همین باشد که جان و تن زن هر گاه که خواهد آوردگاه ترکتازی خود قرار دهد، اما من سوال می پرسم. صرف گرایش به محدود کردن چنین مردانی با بستن دست و پایشان به طناب قوانینی معقول و حقوقی درخور هم زن و هم مرد به معنای اخته کردن زن یا مرد یا هر دوی آنهاست؟ چرا اصلاً برعکس نباشد، گاهی ما خودمان را محدود می کنیم تا بتوانیم از نیروی دیگری هم استفاده کنیم تا نه تک تک نیروهایمان بلکه برآیندشان بتوان بر توان مان بیفزاید. جناب ابریشمی فرموده اند : هر جا فاعل مایشا این ظلم، مردان معرفی شدند، نباید دست خوش هیجانات فمنیستی شد" . بحث من اصلاً بر سر فمینیسم نیست با هر تعریفی که میخواهید در نظر بگیرید بحث من یا حتا خانم پارسایی بر سر یک سری حقوق اولیه است. جناب ابریشمی فرموده اند " فمنیسم ایرانی باید یاد بگیرد هم خودش و هم مرد ایرانی را بشناسد" . مرد ایرانی در وجه غالبش مردی است در بست در اسارت سنتهای فرهنگی که به او مجال ترکتازی بخشیده اند- این را فقط مخصوص مردان سنتی و مذهبی نمی دانم- اتفاقاً اثر این سنتها بر روح و روان بسا تحصیل کردگان شاید بیشتر از همان سنتی ها باشد. اگر بحث بر سر شناختن این مرد باشد و بنا باشد فمینسم ایرانی - که ایرانی اش را نمی دانم یعنی چه؟- بر اساس شناختش از این مرد مناسبات خود را تنظیم کند اتفاقاً باید در بستر همان ارزشهایی گام بردارد که نهادهای پدرسالار را با جان و روح این مرد ایرانی عجین کرده اند. سوال این است این شناخت فمینیسم ایرانی از مردان که جناب ابریمشی از ان دم می زنند بناست چگونه شناختی باشد و این شناخت بناست چگونه مناسبات میان زن و مرد را در این جامعه تنظیم کند به گونه ای که نه مرد اخته بشود و نه زن و سنتهای فرهنگی و نهادهای پدر سالار هم دگرگون شوند و جهان ایرانی هم بوستان و گلستان شوند. جناب ابریشمی جایی از "«حقیقت سیاسی زنانه" سخن گفته اند و به تلویح اشاره داشته اند که نقدهایی از نوع من مناسبات آن چه را نقد می کند استوار تر می کند. مساله ی زن و مرد در ایران بیشتر از همه چیزی برای من مساله ای حقوقی است انچه من با ان جنگ دارم تبعیض هایی است که در متن قانون مجازات اسلامی وجود دارد. نقد این تبعیض ها و نقد ابشخورهای فکری ان به نظر من اساسی. میخواهم بدانم که جناب ابریشمی به چه دلیل چنین رهیافتی را مایه استوار تر گشتن مبانی پدرسالاری در این سرزمین می دانند؟
من گمان می کنم که خود مردان هم قربانی این نظام حقوقی پدر سالارند بنابراین این سخن جناب ابریشمی:
"و چه مثالی بارز تر از این، برای یک نقد از بیرون و بالا، که خود را در موضع تحت ستمی تاریخی بنشانیم و «دیگری بزرگ» را برجای ظالم و الگوی فتیشیستی -بت‌واره ی- ظالم."
کمترین ارتباطی با هَدف من در آن نوشته ندارند. و بیمناکی آقای ابریشمی از رهیافت من تا اندازه ای نابجاست. جنگ من جنگ با نوعی تبعیض عیان و آشکار است. من می پرسم با این تبعیضات چه باید کرد و این بی ارتباط است با این که من به عنوان یک زن یا یک مردی چه تعریفی از هویت خودم یا آزادی زنانه یا هر چیز دیگر داشته باشم. البته این انتظار هم از من تا اندازه ای بیهوده است که در شرایط استبداد حاکم یک تنه بخواهم به خواسته های خود تحقق ببخشم. پس بَحث بر سر این نیست که من نمی خواهم "کنش" بورزم بلکه بحث بر سر این است که من هنوز نمی توانم و علت اش نیز همانا همان استواری و پابرجایی ارزشهای پدرسالار بیشتر از همه در ذهن خود زنان است و این چیزی است که جناب ابریشمی به پیروی از ژیژک درست وارون آن را گفته اند اتفاقاً شمار زنانی که "می دانند" در این مملکت کمشارند و کفی بر روی آب. و وارون جامعه ی اروپایی زنان ما هنوز نه تنها "نمی دانند" بلکه بیشینه ی شان در چنبر همان ارزش های نهادهای پدرسالار اسیرند و در بند نه فقط به لحاظ قانونی بلکه از نظر روانی هم. این امر در مورد مردان هم صادق است. در نهایت گمان می کنم نگاه جناب ابریشمی از آنجا که از واقعیات انضمامی و اجتماعی جاری جامعه ی ما دور شده است مساله ی تحقق حقوق اولیه ی زنان را به یک اتوپیای ناموجود یعنی وضعیتی ارجاع می دهد که در آن" زنان به عنوان عاملین اجتماعی اصلی، بتوانند به جمع بندی برای فهم خودشان و آزادی شان برسند". مساله اما این است که به راستی چه موقع زنان می توانند به چنین جمع بندی برسند یا اساسا آیا می توانند به چنین جمع بندی برسند؟ از این زوایه که بنگریم مشخص می شود که بحث بر سر حقوق زنان –حقوق اولیه باقی قضایا را فعلاً کنار می گذارم- چندان ارتباطی با نگاه صرفاً فلسفی (تاکید می کنم صرفاً فلسفی) جناب ابریشمی به این قضیه ندارد. در جوامع غربی نهادهای مردسالار تا حدودی تعدیل شده اند و زنان از حقوق اجتماعی بیشتری بهره مند شده اند اما این پیشرفتها هرگز بدان معنا نیست که زنان غربی به عنوان عاملین اجتماعی اصلی توانسته اند به جمعبندی برای برای فهم خودشان از ازادی برسند. در خود غرب حتا فمنیتسها که از ده ها لون اند به چنین جمعبندی نرسیده اند چه رسد به کل جامعه ی زنان. بنابراین دفاع از حقوق زنان در این مملکت با پیشفرضهای فلسفی که جناب ابریشمی از ان سخن می رانند تا اندازه ای ناممکن است مگر ایشان نیز بر ان باشد برای تحقق چنین حقوقی باید شرط شناخت مردان ایرانی و طبیعتاً خواستهایشان تحقق یابد! که از اساس مشکل را ندیدن است.

میله بدون پرچم شنبه 2 دی 1391 ساعت 08:09 ب.ظ

سلام
قلب نوشته شما در تکه سوم است منتها ما بیشتر به دست و پا توجه می کنیم!
...
امیدوارم تا زمانی که این پروانه درون پیله, قدرت پرواز پیدا نکرده , این پیله به هر دلیلی پاره نشود! تجربه له شدن های ساده قبلی بس است...

سلام
ممنون جناب مهندس میله ... تکه برداری شما را تحسین می کنم .

علی شنبه 2 دی 1391 ساعت 08:46 ب.ظ

خانوم رها نوشته اید
"هرگز به کسی اجازه نداده ام ذره ای پا را فراتر از مرزهای حق و حقوق خودش و من بگذارم." هر چند این ادعای شماست اما بنده به شخصه در اداره جات زیادی رفت و امد کرده ام و خانم های موفقی را هم دیده ام که کارمندان مذکر ان اداره در پشت سر ان خانوم ها از کارایی و حیای انها تعریف کرده اند البته از حق نگذریم از کارایی کمتر تعریف شنیده ام
ضمن اینکه مردان زیادی در اداره جات هستند که به سبب نوع برخوردشان که بر خلاف عرف و شئونات جامعه با زنان همکار و ...است پشت سر انان هم حرف است ایا ان مردان میتوانند بگویند این به علت جامعه زن سالار است و ضمنا این صحبتها بین خانومها حتی بر علیه هم جنسهایشان بیشتر مشهود است البته ممکنه شما بگین این به علت تاثیر قرار گرفتن در جامعه مرد سالار !! است
خانوم فرزانه بعضی از چراها انسان با کمی تفکر به حقیقتش پی میبرد بنابراین خیلی نیاز به پست زدن ندارد چرا با همکارمردتان نمیتوانید دست دهید کمترین دلیلش برای حفظ کیان خانواده است و به همان دلیلی که همکار مردتان نمیتواند با شما دست بدهد
ایا شما با مرز بندی عرفی یا نگاه جامعه به روابط میان زنان و مردان مخالفید یا نه مرز بندی باید باشد اما مرز را شما یا امثال شما تعیین کنید, به نظر شما زن و مرد هر طور میخوان رفتار کنن ؟شما یه تعریف بده به نظر شما زن و مرد تا کجا در روابطشون ازاد باشن و ایا در جایی از دنیا هست که زن و مرد هر طور رفتار کردن دیگران هیچی پشت سرشان نگویند ؟یا نه دست بدیم در مواردی مثلا با همکار جنس مخالف که از مسافرت امده برای ایجاد صمیمیت روبوسی کنیم کم کم چون جلوی احساسات و علاقه به جنس مخالف را نمیشه گرفت ممکنه یه روابط احساسی بین طرفین ایجاد بشه بعد دیگه طرف از همسرش زده بشه و الی اخر
میدونی انکار اینها یعنی انکار واقعیات وجود انسانی یا نه شما میگی فقط بشه دست داد و شوخی لفظی معمولی در حد صمیمیت کرد همین (هر چند پله پله حریمها زیر پا گذاشته خواهد شد ) منم میگم شما اینطور میگی ممکنه خانوم یا اقای دیگری از شما روشنفکر تر!! باشه بگه نه چه ایرادی در روبوسی و مسافرت و .... هست منم میگم اقاجون هر کار نکنید و هرچی نگید اخر این جور صحبتها اکثرا مشخصه به کجا می انجامه
هر چند با بعضی از مطالب نوشته شده در پستت در مورد نظراتی که گروهی در جامعه ما در مورد زن دارند موافقم که اشتباهه و انسانی نیست ؛اما چون این صحبتها هم به نظر من نتیجه فشاری است که در محل کار شما به خاطر در اقلیت بودن زنان و زیادی مردان واحساس نیاز شما به برقراری ارتباطی فراتر از عرف جامعه نوشته شده من به این قسمت دست دادن و... پرداختم
ضمنا اگه یه نفر انسان عاقل لطف کنه معنی جمله احساس زنانه اشتباه نمیکنه را در پاراگراف "من یک زنم ... یک زن با احساسش زندگی می کند و احساس زنانه اشتباه نمیکند"را بیان کنه ممنون میشم البته خواهش میکنم اگه کسی واقعا میدونه بنویسه

شما حتی متوجه نشده اید منظور این پست چیست

رضا شاه شنبه 2 دی 1391 ساعت 09:23 ب.ظ

رضا شاه پهلوی در 17 دیماه 1314 قانون رفع حجاب را رسما اعلام کرد و در مراسمی که در جشن پایان تحصیلی دختران در دانشسرای مقدماتی تهران برگزار شد، چنین گفت:

«بی نهایت مسرورم که می‌بینم خانم‌ها در نتیجه‌ی دانایی و معرفت به وضعیت خود آشنا و به حقوق و مزایای خود پی برده‌اند؛ ما نباید از نظر دور بداریم که نصف جمعیت کشور ما به حساب نمی‌آمد؛ یعنی نصف قوای عامله‌ی مملکت بیکار بود؛ شما خواهران و دختران من حالا که وارد اجتماع شده‌اید، بدانید وظیفه‌ی شماست که باید در راه وطن خود کار کنید؛ شما تربیت کننده‌ی نسل آتیه خواهید بود؛ انتظارمان از شما خانم‌های دانشمند این است که در زندگی قانع باشید و کار نمائید و از تجمل و اسراف بپرهیزید!»



رضا شاه از جزیره موریس

امیر شنبه 2 دی 1391 ساعت 10:22 ب.ظ

سلام
من یک مردم.
یک مرد نه با احساساتش یلکه با عقل و قدرت جسمانیش زندگی می کند و عقل و قدرت جسمانی، مرد را توانا می کند.

تفاوت، مقوله ای است که باید به آن توجه ویژه کرد. ما متفاوتیم.
اما در قبال وضعیت موجود زنان و خواسته های برحق آنان باید بگویم که مردها کاملا آگاهند و شرایط را می دانند و لی نمی خواهند بپذیرند و تن به حقیقتی بدهند که هر چه رشته کردند، پنبه شود. آنها سالها برای برپایی آن زحمت کشیده اند. البته در این میان نقش مذهب برجسته است.

سلام
البته قدرت جسمانی بیشتر شاید ولی عقل را نمی توان منحصر به مرد کرد. عقل ابزار انسانی است .
مرد و زن هر دو هم عقل دارند و هم احساس .عقل و احساس هر دو ابزار توانایی انسانند بی هیچ اولویتی .

کسی منکر تفاوت نیست . نقدها متوجه تبعیض هاست . همه مردها هم کاملاً آگاه نیستند. یعنی رفتار های مردسالارانه شان لزوماً آگاهانه نیست . آنها هم تربیت یافته نظام مرد سالارند و رفتار خود را طبیعی می پندارند. اما اگر هم آگاهی بیابند شاید دل کندن از قدرت و جا باز کردن برای رقیب برای برخی هایشان آسان نباشد.
بله مدهب نقش مهمی دارد

آوخ یکشنبه 3 دی 1391 ساعت 12:58 ق.ظ

0) حقیقتش را بخواهید، با برداشت های بی ربطی که برخی رفقا از متنم داشتند، دیگر تمایلی نداشتم بحث را ادامه دهم، به ویژه اینکه برای برخی پرسش های پرسیده شده، در همان متن پاسخ روشنی بود که گویا دوستان نخواستند به آنها بپردازند، و در عوض مسائل دیگری را پیش کشیدند که ربطی به بحث های من نداشت.
باری، به احترام وقت و دقتی که برای پاسخ به من گذاشتید، می کوشم به نکاتی کوتاه جهت ایضاح سخنانم اشاره کنم.

1) محل مناقشه بودن یا نبودن مواضع فمنیستی متن شما، همانطور که آغاز بحثم گفتم، در پاسخ به دوستانی بود که می پندارند، ایراد گرفتن یا دفاع کردن از این متن، ربطی به فمنیست بودنشان دارد.

2) من برچسبی نزدم خانم پارسایی، در این مدت باید شیوه ی مرا شناخته باشید، این که محل و مفهوم بحثم را روشن می کنم. اقتضای دقت بحث فمنیسم این است که حساب ایدئولوژی و سانتی مانتالیسم و آگاهی کاذب از آن جدا شود، این برای کوبیدن فمنیسم نیست، برای صراحت و جدیت در همین فمنیسم و دوری از برخی غوغاسالاری هاست، که پیش از هر چیز بلای خود فمنیسم شده. بدیهی است که این سخنان ربطی به برچسب زدن و نفی کردن و سرکوب اندیشه ی فمنیستی ندارند. این هیجانات و آگاهی کاذب نه در متن شما، که در برداشت هایی است که می کوشد متنی را که ادعای فمنیسم ندارد -به گواهی خودتان- به فمنیسم ربط دهد و مخالفش را هم همچند مردان سرکوبگر و ظالم و ... معرفی کند.

3) نکته ی مهمی را هم دوست داشتم یادآوری کنم، چیزی که هم در پاسخ شما و هم در خطاب برخی بر من تکرار می شد، این که مناسبات اجتماعی ما بسیار عقب مانده تر از مناسبات اروپایی و ... است، پس کارهای فکری آنها با ما قیاس ناپذیر است.
باید بگویم از این سخن تهی تر و کلی تر نمی توان گفت. کلی هم به قول منطقیون، تا ذیل جزیی قرار نگیرد، لا اقتضاست!
نخست این که من هیچ تئوری فمنیستی از کریستوا و دیگران نگفتم، دست بر قضا چند ارجاعی که در متنم داشتم، تنها محدود به ظوابط روش شناسی در مسائل اجتماعی تاریخی بود، که از نظر ارزش صدق منطقی خود، ایران و بورکینافاسو و هلند و آلمان و فرانسه نمی شناسند. اگر تحلیل ایدئولوژی ژیژکی-لکانی یا دیالکتیک هگلی (که تنها ارجاعات بیرون متنی نوشته ام بود)، تنها در مناسبات اجتماعی تاریخی غرب برقرار بود و ربطی به تفاوت ژولیا کریستوا و مشدی گل خندان و یا قانون اساسی ایران و فرانسه داشت، حرف شما صائب بود؛ اما این عادت غلطی است که به محض برخورد با ویژه مفاهیم تفکر غربی، معترض تاریخ متفاوت دو طرف شویم.
به ویژه فراتر از موضع دو طرف بحث، باید دانست که تن دادن به این سبک مبتذل، تن دادن به نسبی گرایی منحطی است که راه هر گونه بحث تئوریک-پراتیک را میبندد.

4) در ارتباط با سوسیالیسم و اگزیستانسیالیسم، و این که آیا به آنها هم چنین می گویم یا نه؛ اکنون سخنی نمی گویم. اما خوب است متوجه مساله ای باشیم که متنم را در پاسخ به آن نگاشتم: این که شرط تحقق رهایشی نسبی برای فمنیسم چیست؟
پاسخ من خیلی ساده و صریح بود، اما گویا با وجود تاکیدم، کسی متوجه آن نشد: این راه ناگزیر از سیاست می گذرد.
حال اینکه ساخت سیاسی حقوقی کشور ما ضد زن است، این که ما فرسنگ ها تفاوت با جاهای دیگر داریم و... نه تنها رد کننده ی ادعای من نیست، بل موید آن است.
عرض من این بود و هست که از تخدیر و تشفی خاطر یافتن، بیاییم بیرون و حرکتی را بیاغازیم که این مناسبات دگر شود.
خلا زیست زنانه با این ساخت های مطلقا بسته، نمی تواند پر شود. و تغییر دادن توازن قوا و ساخت های بنیادین هم، کنشی سیاسی-انقلابی است، چه دوست داشته باشیم و چه بدمان آید.
جز آن، هر کوششی که تنها شرح مکرر رنج های زنان باشد، هر چه قدر هم آوانگارد و رادیکال، هیجان و آگاهی کاذبی بیش نیست.

5) درباره ی متکثر بودن جنبش هم با شما موافقتی ندارم. کنش های تک افتاده، زمانی «رخ میدهند» که سوبژکتیوته و عاملیت اجتماعی خود را بازتولید کنند. مقاومت کسانی چون ستوده و ... حرکتی بس ارزشمند، اما بی ربط با یک جنبش است.
جنبش متکثر، معنای دقیقی دارد و به این که هر کنش تکین را جنبشی متکثر بنامیم، هیچ ربطی ندارد. چیزی که کنشی را «جنبش اجتماعی» میکند -ولو متکثر و بی مرکز- قرار گرفتن آن ذیل امر کلی و دال تهی وحدت بخشی است، که با مفصل بندی (articulation) مقطعی تفاوت ها ذیل یک دال کلی و شناور، آن را جهت می دهد و عاملیت اجتماعی آن را در مناسبات قدرت بازتولید می کند و آنتاگونیسم رادیکال را برقرار می سازد.
(امیدوارم استفاده ام از مدل و ویژه مفاهیم علوم اجتماعی-سیاسی را دریافته باشید و به مفاد دقیق این بحث توجه کرده باشید. اگر بنا به مکرر کردن عبارت های عوام زده باشد، بی شک تمام بحث هایی که تاکنون نوشتم، ابتر است).
با این توصیف، اگر جنبش متکثر و بی مرکز فمنیستی برقرار باشد، باید بتوان برایش عاملیت اجتماعی، آنتاگونیسم سیاسی و دالی تهی و وحدت بخش یافت، اما این چیزی است که اگر وجود داشت، تلقی دوستان از فمنیسم، تا حد نقل قول از اخبار زنانه ی صفحه ی حوادث نمی ماند.
گاف و شکافی بین یک وضع ناخوشآیند و حس نارضایتی از آن، و همچنین جنبش به معنای سیاسی-اجتماعی آن وجود دارد؛ نمی شود به صرف ردیف کردن وقایعی دلخراش و تاسف خوردن و ترحم ورزیدن بر آنان، ژست فمنیستی گرفت.

باقی بقایتان!

بهر حال محدودیت های زبان هست . تفاوت در منظرها و دیدگاهها هست . ممکن است گاهی دلسرد کننده باشد . اما قطعاً مانع گفت و گو نیست .

من هم از وقتی که می گذارید ممنونم .

با این حال هنوز قانع نشده ام که چگونه می توان تفاوت های فاحش موجود در زمینه های تاریخی و فرهنگی که ریشه در تفاوت در خلق و خوها هم دارد را نادیده گرفت .
این را می پذیرم که دانش وطن ندارد اما باید دید علوم اجتماعی و تئوری های آن تا چه اندازه صاحب پارادایم هایی مشابه علوم تجربی شده اند ؟ تا چه حد می توان مفاهیم تفکر غربی را خارج از بسترشان دید ؟
ضمن اینکه موضوعات مطرح شده توسط شما باید همین جا امکان سنجی شوند. باید دید چه موانع و امکاناتی برایشان هست ؟
موانع و امکانات هم که همین جاست .

من شخصاً مایل نیستم در تخدیر و تشفی یافتن بمانم پیشتر در پستی نوشته بودم که حتی بودن جنبشی مثل فمینیسم به من احساس خوبی نمی دهد ... همانجا عده ای از بانوان البته با حسن نیت معترض شدند که الان چه وقت بد گفتن از فمینیسم است ؟
اما دوباره تکرار می کنم موقعیت مندی زنان سرزمین من بگونه ای است که حتی همین تخدیر و تشفی بقول شما برتابیده نمی شود. متن اجتماع و مناسبات قدرت را ببینید . مصداق ها فراوانند.

من نگفتم کنش های تکین جنبش اند گفتم ذات جنبش فمینیسم تکثر گراست و معتقدم امر کلی و وحدت بخش آن رفع تبعیض از زنان است .
شاید عاملیت اجتماعی و مفصل بندی هنوز شکل نگرفته باشد.
و البته راه درازست ...
بهر حال از توجه دقیق تان به موضوع متشکرم

اناهیتا یکشنبه 3 دی 1391 ساعت 04:37 ب.ظ http://shad-ravan64-1.blogfa.com/

این مسائل مربوط به دیروز و امروز نیست و باید تحمل کرد تا کم کم حل شود. همانطور که وضع ما از زنهای سی سال پیش خیلی بهتره حتما دخترامونم بهتر از ما زندگی می کنند....این جریان مبارزه در سکوت ادامه پیدا می کنه

بله تحمل می کنیم
فعلاً اگر تحمل مان آگاهانه هم باشد قدم بزرگی است .
نگاه من هم خوش بینانه است به آینده

هیچکس یکشنبه 3 دی 1391 ساعت 04:39 ب.ظ

این پست خودش یک طرف بحث های کامنتهای یک طرف دیگر. ک)
لذت بردم.مخصوصا از پاسخهایتان. :)

سپاس دوست عزیز

[ بدون نام ] یکشنبه 3 دی 1391 ساعت 08:47 ب.ظ

سلام
عجیبم میاد بحثی به این جالبی و زیبایی که می تونست برای من مرد آموزندگی داشته باشه و چیزهای از درونش یاد بگیرم که با همسرم دخترم خواهرم همکار خانمم رعایتشان کنم به چه بحثهای انحرافی کشیده شده. مثالهای خانم پارسایی از دو سوی این میدان مردسالار (دگم اندیش و کسی که شان انسانی زن را تزیینی و نه قلبا قبول دارد) گله می کند. من مرد باید مثالهای زیادتری که در ذهن مردسالارم نفوذ کرده را عیان کنم تا با آگاهی متقابلی که از هر دو طرف درگیر این ماجرا بروز می کند بتوانیم زندگی انسانی تری در جامعه با هم داشته باشیم.
دوست داشتم روی این پاراگراف بحث بیشتری بشود:
از یک سو جامعه تمام بار پاکدامنی و اخلاق جنسی را بر دوش زن می گذارد. از سوی دیگر زنان هم در عرصه های عمومی و اجتماعی زن بودن را با ابژه جنسی بودن (سک..سی بودن ) یکی می دانند و در چارچوب تربیت جنسی این نظام ، تفاوت این دو را درک نمی کنند.

سلام
البته مباحثی که ممکن است ظاهراً انحرافی به نظر بیایند ممکن است چشم اندازهای جدیدی از موضوع بدهند .
بهر حال ظرفیت یک بحث وبلاگی را هم باید در نظر گرفت .


جالب است که شما به این جملات توجه کرده اید . برای خودم هم این بخش خیلی مهم بود. کاش نظرتان را می گفتید

حمید دوشنبه 4 دی 1391 ساعت 08:58 ق.ظ http://h1984.blogfa.com/

درود بر شما
1-امروز صبح در اتوبوس جمله ای دیدم به این مضمون: (مردان با غیرت زنان با حجاب دارند)
یعنی حتی امر مورد پسند و قابل ستایش حکومت (یعنی حجاب) به مردان عودت داده شده است!

2-پارادایم سیطره مردان، در جامعه ما در حال افول است اگرچه هنوز سخت جانی میکند!

3-بعد از برهم خوردن یک پارادایم همواره این خطر وجود دارد که مظلوم ، تبدیل به ظالم شود! (فراموش نکنیم که در جوامعی، زنان ، آگاهانه، با ابزاری مانند س ک س مرد را برده و مطیع خود ساخته اند)

سفینه ی غزل دوشنبه 4 دی 1391 ساعت 01:18 ب.ظ http://safineyeghazal.persianblog.ir

در فامیل آقای محترمی هست که هر وقت جناب شوهر می رود ماموریت به بنده می گوید: می بینم که "مال بی صاحاب" شده ای!!
باید خندید یا گریه کرد؟
این پستت بسیار دوست داشتنی بود خواهر جان...تصدق قلم و فکر زیبایت بگردم من...

علی دوشنبه 4 دی 1391 ساعت 06:36 ب.ظ

اعتماد به نفست خوبه اما درکت ...

زهرا چلنگر سه‌شنبه 5 دی 1391 ساعت 11:37 ق.ظ

به نظر من یه ایرادی که وجود داره اینه ما وقتی میخوایم نسبت زن بودن با انسانیت رو بسنجیم جنسیت و انسانیت رو دو واژه ای که به اندازه هم ، هم بار انتزاعی دارند و هم بار عینی میخوایم جدا کنیم مثلا میگیم که ما میخوایم به دید انسان به ما نگریسته بشه در حالیکه انسان اجتماعی رو نمیشه از جنسیتش نگاه کرد خود ما زن ها در تعامل با مردها بعد جنسیتی اونها قطعا برای ما مطرح هست نه به معنای منفی که ما اونهارو موجودات جنسی می بینیم نه بلکه ملاحظاتی رو در اینکه آنها مرد هستند وارد میکنیم. البته اصلا هیچ شکی در این حرفاتون نیست که جامعه به ما به عنوان ابژه جنسی نگاه میکنه ولی واقعیتی که درباره انسان ایرانی وجودداره اینه مرز تعادل رو گم کرده . یا از فرط زنانگی ناز های زنانگی خودش رو به ورطه ابتذال کشونده و یا از فرط انکار اینکه من تنها انسانم و ( انکار جنسیت و لحاظ نکردن اون در روابط اجتماعی) بنابراین با جامعه بدریختی روبرو هستیم که نه مردان و نه زنان جایگاه واقعی خودشون رو ندارند.

نوشینه سه‌شنبه 5 دی 1391 ساعت 11:01 ب.ظ

سلام و تشکر . من هم یک زنم

. چهارشنبه 6 دی 1391 ساعت 09:03 ق.ظ

پاسخ بی وفایی سنگسار نیست جدایی کافی است!
از کتاب ؛یادداشتهای دیواری تکه ها و گفته ها؛
http://nadereh-afshari.org/

رها پنج‌شنبه 7 دی 1391 ساعت 02:17 ق.ظ http://freevar.persianblog.ir

مثل همیشه عالیییییی

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 7 دی 1391 ساعت 03:37 ب.ظ

آزادی تن و آزادی زن نخستین گام برای انسان مدرن شدن است. کسی که بنده و عبدالله است یا کلب الله و غلام علی و حسن و حسین، نمی تواند فهمی از آزادی و مدرنیته داشته باشد. حال آنانی که در تور ایدئولوژی ها گرفتارند از اینان بهتر نیست. آنکه خود را مالک جان و تن دیگران می داند و در حریم خصوصی دیگران دخالت می کند نه آزاد است و نه فهمی از آزادگی دارد. چنین کسی در دوران برده داری سیر می کند هرچند که دوپیس و سه پیس بپوشد یا کت و شلوار غربی به تن کشد. آزادی انسان ها و جوامع در نخستین گام از باور به آزادی تن می گذرد. اگر کسی دم از آزادی و دموکراسی می زند اما زن و دخترش را به بهانه ی ناموس و غیرت در زنجیر حجاب اجباری اسیر می کند حتما دروغ می گوید. نخستین شرط آزادگی، فهم آزادی تن انسان است و اینکه هر انسانی مالک تن خویش است. تمام گرفتاری های تاریخی و زن ستیزی های وحشیانه در همه ی جوامع و البته مذاهب و ادیان از همین کج فهمی ناشی می شود. انسان مدرن می پذیرد که هم زنان مالک تن خویشند و هم دگرجنسگرایان. هر حرفی جز این یاوه ای بیش نیست.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 7 دی 1391 ساعت 05:34 ب.ظ

http://ketabnak.com/comment.php?dlid=37747

سوفیا شنبه 9 دی 1391 ساعت 12:46 ب.ظ

https://www.4proxy.de/index.php?q=aHR0cDovL3d3dy5mYWxzYWZlaC5jb20vd3d3LmVkYWxhdF9ldC5wZGY%3D

ستاریان سه‌شنبه 12 دی 1391 ساعت 10:26 ق.ظ http://mostafasatarean.blogsky.com/

سلام
امیدوارم روزی برسد که همه فارغ از جنسیت، به مقام انسانیت برسند و حقوق یکدیگر را پاس بدارند و به آن احترام بگذارند

اردی بهشت سه‌شنبه 12 دی 1391 ساعت 11:35 ق.ظ http://ordibehesht-z.blogfa.com/

احساسات ما هیچوقت اشتباه نمی کنه. همین ، مهمترین نکته ی صحیح د رمورد ما زن ها ست که مثل با همین می زنن توی سرمون و بهمون میگن شما ها احساساتی هستید و نمی تونید درست تصمیم بگیرید!

محمد ح چهارشنبه 13 دی 1391 ساعت 04:20 ب.ظ http://dustevatan.blogfa.com

تا وقتی خود زنان به آزادی خود باور نداشته باشند و گاه در سپاه مردن شمشیر بزنند، دم زدن زنان از آزادی بی فایده است. فرزانه خانم؛ شما و همجنسانتان که زن هستید و جنس خود را بهتر می شناسید، با زبان خود به این زنها چیزی بگویید. وقتی که همه زنها یک صدا شدید، دیگه مردها چی می تونند بگن؟؟؟

اردوغان جمعه 15 دی 1391 ساعت 04:35 ب.ظ http://ardogan.arzublog.com

من هم معتقدم هنوز هم در جامعه ی ما زنان مطلومتر از مردانند فرزانه.
اما
1- نه به تدریج ! حتی میتوان گفت با شیب تندی این روند در حال معکوس شدن است. امروزه کمتر مردی جرات کوچکترین دست بلندکردنی را بر روی زنش به خود میدهد.چون زن بلافاصله شکایت کرده و حتی اگر خود او باعث و بانی کتک کاری بوده باشد و ای بسا بیشتر از آنچه خورده است ،زده باشد! ، باز قاضیان حکومتی - که خود بهتر از من زن نوازی قاطبه ی ایشان را واقفید - رای به نفع زن و علیه مرد صادر مینمایند.
2- مهریه هرچند در ظاهر خرید و فروش زن محسوب شود، اما اکنون به سرعت به عاملی برای سواستفاده ی زنان تبدیل میشود.
3- ازدواج موقت که فمینیستها آنرا یکی از دلایل خود برای اثبات عدم تساوی زن و مرد در ایران میشمارند، در جامعهی یفعلی ما حداکثر در یک درصد از مردان صادق است. قاطبه ی مردان کنونی از تامین و تدارک یک فروندش هم عاجزند!
4- امروزه بویژه در شهرهای بزرگ زنان ایرانی با سرعت شگفت انگیزی دست بکار یافتن دوست پسر و دوست آقا شده و گوی سبقت را از مردان ربوده اند. در بسیاری از موارد زنان با جوانان کم و سن و سال مشغول انتقام کشی ! از مردانشانند، مردانی که بسیاریشان زیر بار فشار اقتصادی مخارج خانواده کمرشان شکسته است و ای بسا از مردانگی هم چیزی برایشان نمانده است!
اما باز تاکید میکنم داشتن نگاه جامعتر مارا سریعتر به مقصد خواهد رساندو مقاومتهای ذهنی و عینی در مقابل احقاق حقوق زنان را به حداقل خواهد رساند. تفکیک افراط گونه ی زن - مرد موجب حساسیت زایی گاه بجا در جامعه میشود.
اگر یک فمینیست واقعا مشتاق آرمان برابری زن و مرد است ، باید نکات مهمی را همیشه مدنظر داشته باشد. شاید مهمترین این نکته ها ، احتیاط بسیار در ورود به قلمرو و حیطه ی مذهب در شرایط فعلی اجتماع است.
نکته ی بعدی که اهمیت استراتژیک دارد، شناسایی و تاکید همزمان بر مظالم وارده بر مردان است. تا این تصور که فمینیستها تهمه ی حقوق و مزایا را برای زنان میخواهند ، ایجاد نشود .
در هر صورت حرکت بیداری زنان بدون اتحاد با مردان - بی آنکه اتحاد را موکول به فمینیست بودن مرد کنند- میباشد.
سخن بسیار است.
مرا نیز دغدغه ای دیگر است که امید آن دارم که شما عزیز دل با نگاهی از زاویه ای جدیدتر نوری بر آن بتابانی فرزانه.

کهکشان سه‌شنبه 19 دی 1391 ساعت 05:22 ب.ظ http://galehje1234.blogfa.com

کامنتی در جایی در مورد فمنیسم نوشتم...یکی امد و چه رکیک جبهه گرفت...
فمنیسم برای بعضی که عمدتا مردن مثل دشنه در چشم...

فمینیسم را باید فهمید رفیق

مردمرده یکشنبه 15 بهمن 1391 ساعت 02:46 ب.ظ http://mordemard100.blogfa.com

زن جرام است. باقی حرف مفت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد