دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

مگر ز مستى زهد ریا به هوش آمد؟

وقتی یکی روی زمین است و دیگری در آسمان ... یا دره ی بین آنها چنان عمیق است که نه همدیگر را می بینند و نه صدای هم را می شنوند چه اصراری هست که  با ضرب و زور کنار هم بنشینند برای گرفتن عکس یادگاری !


معمولا نمایشهایی از این دست اجرا می شوند که کسی یا کسانی باور کنند که فاصله ای در کار نیست ، همه چیز خوب است و همدلی و همزبانی و صمیمیت در هوا موج می زند .


 ولی به نظر نمی آید این صحنه آرایی های تهوع آور بتواند واقعیتی را تغییر بدهد و حتی کمکی به پذیرفتن آن بکند.


در این مواقع براحتی می توان با عباراتی کلی در نکوهش دو رویی و ریا سخنرانی کرد که بله ما ایرانیها ... اما غالباً فراموش می کنیم که فرهنگ ما چه ظرفیت هایی برای باز تولید تزویر و فریب و ریا در ما ایجاد کرده است ؟ فرمانهای اخلاقی یکی یکی از راه می رسند.


 جایی میگویند این بچه که نمی فهمد کاری نکنید مضطرب و ناراحت شود .


جای دیگری می گویند من الان مریضم نمی خواهم بعد از مرگ من شما خواهر برادرها با هم بد باشید .


یک جا می گویند آرزوی من است که شما ها را با هم ببینم .


جایی هم می گویند پیش فامیل زشت است اقلاً حفظ ظاهر کنید .


آن بالاها هم برخی به وزیر و وکیل می گویند نگذارید مردم بفهمند شما با هم اختلاف دارید .


خلاصه داستان این است که فرهنگ ما عمیقاً دوست دارد واقعیت ها را نبیند . ظاهر را که  می سازد . باطن این وسط چه کاره است ؟

 

نظرات 25 + ارسال نظر
رها از چارچوب ها یکشنبه 24 دی 1391 ساعت 10:27 ب.ظ http://peango.persianblog.ir/

بی ربط نیست اگر بگوییم مهم این است که آن بچه چقدر می فهمد و از اختلافات ما چه می داند؟
اگر لاجرم باید این وضعیت را تحمل کرد چه بهتر که آرامش روانی کودک حفظ شود هر چند بعید است از این بچه های تیز بین چیزی پنهان بماند.
فرهنگ ما یک درد است، توانی که برای به دوش کشیدن بار زندگی نداریم هزار درد.
فرزانه جان من ...

البته که بی ربط نیست نیکا جان
آن بچه ، آن تماشاگر ، آن شخص ثالث هر کسی که هست واقعیت را بداند و بفهمد بهتر است . واقعیت ابداً به اندازه آن فریب و تظاهر ویران کننده و زشت نیست .
من با تحمل هر وضعیتی مشابه این مشکل دارم .

با تظاهر نکردن ، این بارهای زندگی را می شود سبک تر کرد و راحت تر زندگی کرد. از نظر من بیشتر این بارها ساختگی و تصنعی اند نه واقعی .

مونا دوشنبه 25 دی 1391 ساعت 09:33 ق.ظ http://enhena.blogsky.com/

آخ که گل گفتی فـرزانه جان.
این خـانه از پای‌بستــ ویـرانه‌ستــ ...

ویرانه ها را هم باید از آوار زدود

Critical Minds دوشنبه 25 دی 1391 ساعت 11:53 ق.ظ http://www.whatnow7.blogfa.com

در سرزمین روزمرگی ، افتاب ، ماه است
ماه سلول تک یاخته و ابستن نسل تکرار است
خنکی دلچسب هم اغوشی به زیر نور ماه در شهر جاهلییه
منتظرروشنی افتاب در حجره زیر عبا به بازار لم داده
همیشه از روشنگری و اندیشه ازاد ، بیزار است
ازادی ، ابادی ، رفاه عموم ، در حیاط خلوت چادرش
همه گویند تفکری خام است
این خانه از پای بست ویران است
خواجه در فکر فرو کردن به ترک های ایوان است

چه کسی در حیاط خلوت ، سرود ازادی خواند ؟
برای چه و که , ازادی سرود بخواند ؟
دیو بیرون رود، فرشته دیو بدر اید ؟
فرشته دیو فرهنگ ، فرهنگ دیو فرشته ، کی به سر اید ؟
ازادی , فرشته دیو شو ، اینجا سرزمین سقوط ازاد است

عدل اسمان هپروت خود خواسته تمام و کمال
سرو ته یک کرباس، همیشه بدست همان خدایی که بر قرار است
عدل زمینی هم که هیچ ، پاداش تو در اسمان است
این بده و بستان فرهنگ ، علم نظام ان قلاب است
گردش بدست گیری قدرت , دروازه باز دالان است
از چریدن نیافتی ، صرف در ماندن به شکل پالان است
سر بهار، زمستان ، اخر پائیز ، وعده سر مهران
عدلی است که در هپروت اسمان این مرز و بوم
همیشه بر قرار است
« حقیقت تلخ ..... اسفند ماه ۸۶ بیدر و هر جا »

این شعر خودتان است ؟

این فرهنگ دیو فرشته کی به سر آید ... سوالی ابدی است برای من

یک دوست دوشنبه 25 دی 1391 ساعت 12:59 ب.ظ

سلام ودرود برشما
خسته شدیم از این همه نقاب.
چقدر دلم تنگ شده برای دیدن چهره واقعی برادرم،خواهرم،زنم
دوستانم و چقدر غریبه مینمایند این انسانها وقتی خودشان نیستند.
به قول شاعر:ای من فدای آنکه دلش بازبان یکی است.

سلام
خسته اگر باشیم نقاب ها را خواهیم افکند یا نقابی بر روی نقابی خواهیم زد ؟ چه کسی می داند پشت نقابها کیست ؟

میله بدون پرچم دوشنبه 25 دی 1391 ساعت 03:10 ب.ظ

سلام
با ظرفیت های بالای بازتولید موافقم ... اما (یاد بزرگی افتادم که می گفت ای بر پدر بعد از اما لعنت!!) اما ادامه می دهم! اما مورد اول کمی جای تشکیک دارد , بعضی وقتها برای فهماندن واقعیت به کسی نیاز به زمان و چه و چه باشد (مثلن برای بچه ها در بعضی موارد و یا حتا بزرگترها هم در بعضی موارد) شاید این جور مواقع نشود برچسب ریا را به کار برد...مثلن عزیزی در حال مرگ است, هم خودش می داند و هم ما می دانیم اما همه جوری رفتار می کنیم که گویی هیچ خبری نیست و روز به روز هم رو به بهبود است اوضاع و اینا...
البته نه این که بخواهم خودم را تبرئه کنم!! من از صبح که بلند میشم تا شب که می خوابم پیوسته در خانقاهم و عمرن به سمت میخانه حرکت کنم
....
ضمنن تولدتان با تاخیر مبارک از کامنتدونی همزادتان متوجه شدم

سلام
بی تاخیر از تبریک تولد ممنون ... بله زمستانی های کم نظیری هستیم ما
در مورد اول مسئله ما عموما فهماندن به مرور زمان نیست . دقت کنید معمولا گفته می شود بزرگ می شود خودش می فهمد . یعنی ما نمی خواهیم چیزی را بفهمانیم . غالبا به فکر رنج او هم نیستیم و غالبا به فکر اینکه او می فهمد علیرغم این که ما فکر می کنیم نمی فهمد .

خلاصه این دلق مرقع را حالا حالاها سفت چسبیده ایم که کسی بویی از زنار نبرد

سیدعباس سیدمحمدی دوشنبه 25 دی 1391 ساعت 07:47 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
در مورد نظام سیاسی ی ایران، چون تمام قوا قرار است مانند کارمندهای رأس قدرت سیاسی عمل کنند، رأس نظام میل ندارد اختلافات باشد بین کارمندان.
در مورد خانواده ها، خب البته اگر من با برادرم و خواهرم و والدینم جلوی مردم دعوا کنم و داد و هوار کنم، صورت خوشی ندارد. هرچند گاهی اوقات اختلافات فکری و مالی و ... چنان زیاد می شود، که انفجار رخ می دهد.

سلام
من اینجا خواستم اشاره کنم که آن پنهان کاریهای عرصه سیاست همین پایین ها بین خود مردم هم رواج دارد . پس دیگر گله از آنها نباید کرد .
مثلا الان به رابطه مجلس و احمدی نژاد نگاه کنید .
اختلاف ها علنی است ولی عده ای دائم از وحدت قافیه می سازند .

کسی نمی خواهد داد و هوار جلوی خلق راه بیفتد و دعواها در کرنا بشود . نقد من به ظاهرسازی های بعد از دعواست که می خواهند وانمود کنند . اختلافی در بین نیست .

دنیای ویکتوریا دوشنبه 25 دی 1391 ساعت 09:54 ب.ظ http://victoryasworld.blogfa.com/

شاید راز زندگی اجتماعی همین باشد! موجوداتی هستیم که 60 درصد برای دیگران و تنها 40 درصد و شاید کمتر برای خود زندگی
می کنیم!

علاقه مفرط ما به راز آلود کردن همه چیز

نوشینه دوشنبه 25 دی 1391 ساعت 10:47 ب.ظ

قسمت بچه ها را نفهمیدم اما با آن بالاها موافقم

نمی دانم چرا همه فکر می کنیم بیشتر از بچه ها می فهمیم

درخت ابدی دوشنبه 25 دی 1391 ساعت 11:28 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
این یه جور سرپوش گذاشتنه و تجربه‌ی زندگی ما ثابت کرده که حفظ ظاهر از همه‌چی مهم‌تره و درست همین‌جاست که تناقض‌ها و "آنچه در زیر پنهان است" می‌زنه بیرون.

سلام
تو هم با من موافقی که این سرپوش ها چیزی را اصلاح نمی کند ؟

ghasemfam دوشنبه 25 دی 1391 ساعت 11:31 ب.ظ http://www.aknun.blogsky.com/

سلام
* در حوزه‌های مشترک و مشاع که گریزی از تعامل و ارتباط نیست، این عکس‌های یادگاری مفید است. زن و مرد می‌توانند از هم طلاق بگیرند اما فرزندان نمی‌توانند از پدرو مادر جدا شوند. گسستن از ملت و سرنوشت آن آسان نیست ،رها کردن فرزند برای هر کسی ممکن نیست. البته جاهایی هم پیدا می‌شود که عکس یادگاری نشانه‌ای از حماقت است.

* این فرهنگ می‌داند واقعیتی که در اطراف ماست، چقدر وحشتناک است. شاید خشونت بی‌حد و حصر در زندگی این سرزمین بوده است که این فرهنگ را افریده است تا سنگینی زیستن در اینجا را آسان‌تر کند.

سلام
ولی اسم این کارها دو رویی و تظاهر کردن است نه تعامل و ارتباط شما فقط مثال زن و مرد و فرزند را نگیرید ببینید چقدر در رابطه ها تظاهر وجود دارد در حالی که نبودن رابطه هیچ مشکل حادی هم ایجاد نمی کند . مثلا دو نفر که خیلی از هم خوششان نمی آید لازم است حتما روبوسی هم بکنند ؟
خشونت بی حد و حصر ؟ ریشه اش چیست ؟

ghasemfam دوشنبه 25 دی 1391 ساعت 11:36 ب.ظ

تا دشواری زیستن در اینجا را آسان‌تر کند.
تا سنگینی‌زیستن در اینجا را سبک‌تر کند.

اردوغان سه‌شنبه 26 دی 1391 ساعت 12:31 ق.ظ http://ardogan.arzublog.com

ایستیرم بو کامنتیمه فیکیرلشه سن فرزانه:
فرزانه شاید بی آنکه متوجه باشی ، آرامشی که ناشی از حسابگری و آینده نگری اوست و موجب ثبات اقتصادی تو و خانواده ات شده است ، موجب شده که همچنان همان دختر پر شر و شور سالهای قبل و دم غنیمت دان بمانی.
ای کاش زنی بود در کنار من به اندازهی شوی تو حسابگر و آینده بین تا جور نان و غم آینده را او بکشد تا من فرصت و مجال کافی برای تاخت در حیطه ی آرزوها و آمالم را داشته باشم.
همواره در زندگی اغلب زنان ما ، کسی بوده وهست که سنگ زیرین آسیاست. و در پس خرد شدنهای بیصدای این سنگ زیرین است که زنان میتوانند معمولا بلندتر و عمیقتر از مردان و با فراغ بال بخندندو آرمانی بیاندیشند.فقط آن زنانی این حرف را نه درک ، که لمس میکنند که به هر دلیلی، خود راسا بار زندگی اقتصادی را بر دوش میکشند .

قبلا به آن فکر کرده ام .
من از تغییری گفته بودم که زندگی مشترک در ما ایجاد کرده است . همسر من هم اوایل زندگی مان این همه سرش در حساب و کتاب نبود .
اصلا یک جورهایی حسرت بی خیال زندگی کردن را داشت . آن موقع رویاهایمان مرزهای مشترک داشت . هم پوشانی داشت .
اما بعد این سالها او روی زمین آمده من هم چنان معلقم .
معلق بودن من به این معنی نیست که حس مسئولیت نداشته ام در تمام این سالها من هم کار کرده ام و کمک کرده ام برای ساختن زندگی مان
حتی هر وقت که او حس کرده می تواند تنها بار مخارج را به دوش بکشد تنها نگذاشته امش .

اردوغان سه‌شنبه 26 دی 1391 ساعت 12:34 ق.ظ http://ardogan.arzublog.com

همیده سندن دیله ییرم ( خواهیش الیرم!) منیم دغدغه لریمه باش ووراسان عزیز همشهریم....چوخ ممنون

حتماً یولداش ... ساغ اولاسان

ستاریان سه‌شنبه 26 دی 1391 ساعت 02:35 ق.ظ http://mostafasatarean.blogsky.com/

سلام
اگر عادت به گفت و گو داشتیم و به ادامه ی گفت و گو خود را نیازمند می دیدیم، از علائق یکدیگر به مرور آگاه می شدیم و نسبت به آنچه موجب کدورت و ناراحتی طرف مقابلمان می شد حساس بودیم، هرگز کار به جایی نمی کشید که ناچار از مخفی کاری و وانمود کردن باشد. چه رسد به اینکه آنچه از دعوا و کدورت میان اغیار عیان شده را به دروغ لاپوشانی کرده و به مخفی کاری رو بیاوریم.
مثلا همه می دانند یک زوج متارکه کرده اند اما همچنان کتمان می شود و از روی ریاکاری حال زوج یا زوجه را می پرسند!
مثلا همه می دانند که اختلاف عقیده به جنگ قدرت در اصحاب سیاست رسیده، اما از وحدت دم می زنند و با قیافه ای درهم کنار هم عکس می گیرند!
همه این فجایع، از نبود فرهنگ گفت و گو میان ماست. جامعه ی ما احتیاج به روانشناسی و روانپزشکی جمعی دارد. حالش بد جور زار و نزار است!

سلام
همیشه مشکلات و اختلافات با گفت و گو حل نمی شود .
من می گویم مگر لازم است همه باهم همدل باشند و هم را دوست داشته باشند.
این فقط در مورد زن و شوهر ها نیست اگر چه بیشتر دوستان کامنتهایشان را در این جهت نوشته اند .
در همه روابط منظورم این است که باید واقعیت اختلاف ها را دید و پذیرفت.

موافقم با حال زار و نزار جامعه

محمدرضا سه‌شنبه 26 دی 1391 ساعت 04:37 ب.ظ http://mamrizzio.blogfa.com/

خیال خام پختن
دوری از واقعیت
انکار
دو رویی
تعارف
حیا و شرم
ترس از حقیقت
توهم توطئه...

هر کدام یکهزار سال طول مکیشد درمان شود!

تازه اگر کسی دنبال درمان بگردد و درد را انکار نکند

خراسانی سه‌شنبه 26 دی 1391 ساعت 11:17 ب.ظ http://cheshmejoo.blogfa.com/

سلام.
شاید این روش، تنها راه ادامه حیات با حفظ حداقل شرافت باقی مانده! برای این قوم بوده است. مردمی که ده ها قرن سرنوشت و اختیار مرگ و زندگی اش از سواری خونریز با قتل و چپاول و آتش به دست وحشی دیگری می افتاده است؛ کجا فرصت داشته، تا اعتمادی بیابد و بی بیم جان بیرون چهاردیواری خانه اش راست بایستد و حقیقت را فریاد کند؟
دیگر خبری از خونریزان خارجی نیست و دنیای نو خبرش به اینجا نیز رسیده است و تازگی ها به خود تلقین می کنیم، شهر ما خانه ما. اما آیا شهروندی قدمی از پشت دیوار خانه ها به اندرون جان و مغزها راهی گذاشته است؟
امیدوارم این ترک های عمیق شده، آوار روی سر بی گناهان نشود.
از دوران گذار گذر خواهیم کرد و در ابرشهرجهانی جایی خواهیم داشت. اما فعلا" باید همین را بفهمیم و عبور کنیم.

سلام
واقعا نمیدانم
ما حتی درباره گذشته خودمان هم چیزی نمی دانیم
غرب می داند 2500 سال پیش در ذهن متفکرانش چه می گذشته
ما هم می دانیم ؟
جز چند تا اسطوره و داستان که تازه آن را هم غربی ها برایمان جمع کرده و نگه داشته اند چی می دانیم ؟

دایناسور سه‌شنبه 26 دی 1391 ساعت 11:32 ب.ظ

سلام
یاد نیرنگستان افتادم

نیرنگستان اهورایی
سلام

منیر چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 01:36 ق.ظ

یه خورده با میله موافقم جاهایی که بحث احترام مطرح هست یه خورده اغماض رو جایز میدونم ... اما جایی که امکان شکستن حرمت خودم هست ، نه ! ( حرمت از نظر خودم نه دیگران )

باهات موافقم فرزانه جان اگر خودمون بخوایم میتونیم پرده تظاهر رو بزنیم کنار ... اولش حتمن سخته . آخرش هم راحت نیست. اما دست روی دست ، پا جا پای گذشتگان گذاشتن از ما آدمای بهتری نمیسازه . محتاط و نترس بودن رو به خودم توصیه میکنم ...
.....
از کامنت میله فهمیدم دی ماه دنیا اومدی.
تولدت هم مبارک [ یه سبد ستاره قابل تو رو نداره ]

مرسی منیر جان بابت تبریک تولد و چی بگم بابت یک سبد ستاره
آره من و درخت ابدی بیست و دوم دی ماه دنیا را مفتخر کرده ایم به قدوم مبارک

سخته سخته پرده تظاهر را کنار زدن سخته ولی بی احترامی نیست .
وقتی توی دلت آرزوی مرگ طرف را داری چرا باید بهش لبخند بزنی ؟ حالا من نمی گویم بروی بگیری بکشیش ولی خوب می توانی لبخند نزنی اقلا
اقلا رفتارهای بیرونی یک کم به درون و افکارمان بخورد آخه

Critical Minds چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 09:36 ب.ظ http://www.whatnow7.blogfa.com

معلومه که نوشته خودمان است . سال به نام حقیقت تلخ می نوشتم
چه عجب یک جمله ای نوشتیم که سوال ابدی شد .
ببخشید ما اهل تبریک و تعارف خشک و خالی نیستیم .
اگر جشن تولد می گرفتی ، خودمان که نمی توانستیم بیاییم ، عرقی ، شرابی می فرستادیم که مجلس لهو و لعب را روشنی بخشد ..
پس نوشت : فرهنگ دیو فرشته هدیه جشن تولد

بله استعداد خودتان را دست کم نگیرید

[ بدون نام ] چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 09:55 ب.ظ

ظاهرا این از خصایص فرهنگ ماستف چیزی شبیه همان دروغ مصلحت امیز. و اینکه در روابط بچه و فامیل و درو همسایه و همه را در نظر بگیریم جز خودمان. من هم با این موقعیتها مواجه بوده ام و به نظرم از آن بد تر چیز ی نیستف اینکه کس یاز ادم بخواهد به خاطر روی تو، فعلا پا روی احساساتش بگذارد و جلوی دیگران ظاهرفریبی کند. شاید هم حق داشته باشند ، نمی دانم. ولی چه حقی؟

نه فقط پا روی احساسات گذاشتن است بلکه
پا روی صداقت ، پا روی شرف گذاردن است معنی این نیست که احساسات و خواسته هامان را هوار کنیم که همه عالم بداند من می گویم وقتی حس خوبی نداریم به کسی تظاهر نکنیم .

درخت ابدی چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 10:03 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام مجدد.
آره، موافقم که چیزی رو عوض نمی‌کنه، چه برسه به اصلاح.
من راستش حالم از این ویژگی عمومی خودمون، ریاکاری، به هم می‌خوره.

چه حال به هم خوردنی

مهرگان پنج‌شنبه 28 دی 1391 ساعت 11:40 ب.ظ

منم حالم به هم میخوره اما خیلی جاها چاره ای نمیمونه!
باطن بیچاره و مفلوک هم هیچکاره میماند در میان دیوارهای بلند تظاهر... نقد اگر کنیم نقد خود شمول میشود... همه به این دردها دچاریم فرزانه ی من... :/

دردها شناخته که شدند نوبت درمان می رسد عزیزکم

عیسی جمعه 29 دی 1391 ساعت 05:47 ب.ظ http://isadf.blogfa.com

کیست که دیگر با در حال تولد است
در خودکدانی آلوده ای
که می خواهد چنگ فرو برد
در صبح روشن و
بر آن است که ویران کند
ماه های شب دغلکار را؟
- منم.
.
منم که در کار تجدید حیاتم
از خشکیده ترین مرگ
از کشنده ترین درد
از بی درمان ترین نومیدی
- من.
مبادا کسی متهمم کند
که اسرار امیز باقی مانده ام ....
"گابریل ماریانو"

منم که در کار تجدید حیاتم
از خشکیده ترین مرگ
از کشنده ترین درد
از بی درمان ترین نومیدی

اینها عالی بودند ممنونم عیسی

مجتبی دوشنبه 2 بهمن 1391 ساعت 09:27 ق.ظ http://chaparkhane.persianblog.ir/

البته با این تعریف شما تذویر تقریبا در همه ی عالم بشریت به وفور وجود داره ، نه تنها در ایران، ولی خوب طبعا در ایران بیشتر...

لابد

خلیل سه‌شنبه 3 بهمن 1391 ساعت 06:30 ب.ظ http://tarikhroze.blogsky.com

سلام،

نتیجه اش هم بی اعتمادی محض به همدیگر است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد