دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

مسأله ای که نامی ندارد !

چند 8 مارس دیگر باید بگذرد تا بدانیم ؟ تا فکر کنیم ؟ تا بپرسیم که مسأله چیست؟ آبا مسأله  زن بودن و زن نبودن است ؟ آیا مسأله حقوق زنان است ؟ آیا مسأله برابری زنان و مردان است ؟ اصلاً آیا مسأله ای هست ؟


به باور من ، برای جمعیت بزرگی از زنان سرزمین من مسأله ای وجود ندارد . جمعیت کمتری هم هستند که فقط  شنیده اند مسأله ای با موضوع زن هست اما چون مواجهه و کشف بی واسطه ای در کار نبوده است یا آن را با عقده ها و ذهنیت های بیمار گونه و اروتیک اشتباه گرفته اند و یا چنان به ابتذال و تحریف دچارش کرده اند که دیگر مسأله و پرسشی باقی نمانده است  و اگر مانده ، باری پرداختن به آن هم آمیخته با حقارت است .


آنچه منظور من از مواجهه ی مستقیم و بی واسطه با مسأله است شاید در تعداد بسیار کمتری رخ داده باشد آن ها که هستند ! ... این که ما از خود بپرسیم چرا نیستیم ؟ چرا وجود نداریم ؟ این پرسش ، گله از دنیای مردانه نیست که چرا زن بودن ما را به هیچ می انگارد ، این پرسشی جدی از خودمان است. در واقع ما نیستیم ، وجود نداریم ، اگر به چنین پرسشی از خودمان نرسیده باشیم .


وجود داشتن ما با اندیشیدن ماست ، حتی تن و بدن ما با اندیشیدن ما هستی و آن گاه زیبایی و زنانگی می یابد . اندیشیدن به اینکه کیستم؟ چه باید بکنم؟ چه می توانم بکنم؟ چرا باید بکنم؟ چه ساختارهایی مانع بودن من اند؟


حقیقت این است که وقتی براحتی اجازه می دهیم بی هدف بودن زندگی مان در سایه ازدواج و بچه داری و... به فراموشی سپرده شود نباید از اقتدار دنیای مردانه شکایت کنیم. پس از کلنجار رفتن های گوناگون با قوانین دنیای مردانه حد اقل اکنون باید در یابیم که هویت شخصی ما فقط در پی رشد نا آرامی های درون خود ما شکل خواهد گرفت . امروز نا آرامی های درون ما نه فقط محدوده خانه ، بلکه تجربه ای  از میدان های بزرگ زندگی اجتماعی است که گاهی تبدیل به احساس رنج و تشویش می شود. نباید اجازه دهیم این تجربه به آسانی توسط صاحبان اقتدار مصادره شود . باید بیندیشیم تا این تجربه را از آن  خود کنیم .


زنان سرزمین من در عمق زندگی و اقتدار اجتماعی جایی و تشخصی ندارند .حتی زنانی که مسئولیت های سنتی خود را در نقش های خانوادگی وا نهاده اند و قدرت انتخاب هایی در پیش رو دارند همچنان انقیاد پذیرند ، چون اگر ساختار اقتداری را می شکنند ، برای جلب توجه مردان  است . چون  حتی اگر دانشگاه می روند، برای این است که موقعیت های بهتری برای یافتن شوهر  و یا دوست داشته باشند ، اگر کار می کنند برای در آوردن خرج اسباب دلفریبی است ... آنها دنباله رو اند.


اگر این گونه نیست چرا قدرت انتخاب شکل و ظاهر لباس و مسیر زندگی خودشان را ندارند ؟ در کلاس ها ساکت اند یا فقط در حاشیه های سبک حضور دارند ؟ در محیط های کار مطیع و سر به زیر و فرمانبرند .  چرا در بحث های  جدی علمی و فنی و تاریخی و فلسفی و سیاسی و اجتماعی  وارد نمی شوند و اظهار بی علاقگی می کنند ؟ چرا در خلق ها و سرودن ها و آفرینش های هنری جسارت ندارند ؟ چرا کارهای بزرگ اقتصادی نمی کنند ؟  در میدان قانون و سیاست حاشیه نشین و تماشاگرند ؟  چرا در تمام ساختار شکنی ها فقط از تن و بدن خود مایه می گذارند ؟


خطر سنگین مهمل ماندن ، هم چنان ما را تهدید می کند اگر در سطح بمانیم .


 پ .ن : آن ها که هستند زنانی نادر و کم نظیرند در همین سرزمین نوبل صلح گرفته اند، از این سرزمین به فضا رفته اند، جایزه برترین ریاضیدان جهان را گرفته اند، در همین سرزمین مانده اند و در زندان برای خواسته های خود اعتصاب غذا کرده اند و ایستاده اند .... هم  آنان در سطح نمانده اند.

  

نظرات 87 + ارسال نظر
اردوغان جمعه 18 اسفند 1391 ساعت 09:10 ب.ظ http://Ardogan.arzublog.com

سلام فرزانه
ضمن اظهار ناخرسندی از بی توجهی ات به آنچه به زعم من مهم است ، پختگی فکری خود را با توجه کردن به افکارت و سخنانت به نمایش میگذارم:
1- یک سوال: چند باردر پستهایت از عبارت " زنانگی خود را زیست کردن" استفاده کرده ای . این عبارت را دقیقا برایم باز میکنی که منظورت چیست؟
2-من سعی کردم مساله ی فمینیسم و حقوق زنان را مقایسه بکنم با مساله ملی آذربایجان و حقوق تورکان و سایر اقوام در کشور. همچنانکه شاید افراط ما و لحن پرخاشگرانه ی اغلب افراد ملی در دفاع از حقوق ملت آذربایجان، و شاید به نوعی ادبیات مبارز طلبانه شان ، موجب شده تا همان کسانیکه باید به حقوق زبانی و منطقه ای اقوام ملتفت شوند ، بیشتر در نفی و تحدید آن مصمم گردند ، به همین ترتیب ادبیات و لحن دشمن تراشانه و گرفتن گارد ضد مرد در ادبیات فمینیسم ایرانی ، موجب عکس العمل منفی در میان قاطبه ی مردان شده و میشود. پیشنهادم اینستکه الف-در لحن و ادبیات فمینیسم تلطیف بعمل آید و دقت شود که مبارزه با مردسالاری به کینه و نفرت نسبت به مردان منجر نشود.( همچنانکه ما باید دقت کنیم تا مبارزه با تبعیض قومیتی ما را به ورطه ی دشمنی با سایر اقوام و زبانهای کشور نکشاند)
متاسفانه حتی در سطح نخبگان نیز نیاز به صرف انرژی است تا چنین مبارزه ی به حقی با احساسات ضد مرد عجین نشود.
ب- فمینیسم در تبریز و آذربایجان چنانچه هوشمندانه تر بنگرد ، میتواند با سعی در اتحاد با مطالبات ملی ، هم از پتانسیل این حرکت منتفع شود و هم موجب تلطیف بیشتر آن و گسترش و تعمیق و نفوذ آن به تک تک خانه های مردممان شود. یک تعامل دوسویه . ترکیب گفتمان ملت با آرمانهای زنان که نیمی از همان ملت نه ، بلکه با توجه به نقش محوری زنان در خانواده - که همچنان نقش محوری در جامعه ی ما دارد - تمامی جامعه است.
2-جدا از تخفیف نقش زن در تربیت نسل و ستون خانواده بودن وی اجتناب فرمایید که این اشتباهی استراتژیک و تاریخی خواهد بود. رفتاری نکنیم که در قرنی بعد ، کانون خانواده ، و نقش زن در آن تبدیل به یک نوستالژی همراه با آه و افسوس شود.

سلام
علت ناخرسندی شما قابل فهم نیست . شما می پندارید همه یا در موضع شما باید باشند و در غیر این صورت علیه شما و مقابل شما هستند.
آنچه که می تواند پختگی شما را نشان دهد بیان منطقی و دفاع عقلانی از مواضع فکری خودتان است .
زیست کردن زنانگی از نظر من مفهوم پیچیده ای است . شرح آن شاید از حوصله یک بند از کامنت خارج باشد خلاصه اش درک و دریافت زنان از زندگی و جنسیت است و دست یافتن به زندگی آگاهانه
شکاف جنسیت و شکاف های قومیتی اگر چه از لحاظ جامعه شناختی شباهت هایی به هم دارند اما از هم مستقل اند و هویت های جداگانه ای دارند و به نظر می رسد نمی توانند برای نیرو افزایی با هم منطبق شوند زنان ایرانی هنوز در درک شکاف موجود و تبعیضها در ابتدای راهند بنابراین جنبش یا فعالیت هویت داری هنوز شکل نگرفته شاید یکی از دلایل این ناکامی ها را بتوان در تلاش سایر نیروها برای مصادره یروی زنان به نفع خود جست و جو کرد .
دیده ایم که موج های فعالیت های سیاسی یک شبه چگونه زنان را با خود همراه کرده و از توان و انرژی آنها استفاده ابزاری می کنند .

تربیت نسل و ستون خانواده نقش هایی سنتی اند که در تعاریف جدید حتی طبیعی بودن آنها مورد سوال است .
تا ساختاری به نام کانون گرم خانواده و مانند آنها نقد نشود هیچ اتفاقی نخواهد افتاد . مطمئن باشید .

ایمان جمعه 18 اسفند 1391 ساعت 09:46 ب.ظ http://https://www.facebook.com/i.m.a.n.1987

سلام
همیشه اینکه این وبلاگ توسط یک خانم هم وطن من نوشته میشه لذت بردم و بی اغراق و چاپلوسی بیش از بسیاری از وبلاگ های دیگری که مطالب رو تحلیل و بررسی می کنند بهش علاقه نشون دادم(البته هستند وبلاگ های زن نوشت دیگری اما خوب سطح ها باهم تفاوت می کند) چونکه همیشه فکر کردم که اینجا یک زن نمی خواد فقط از مسائل احساسی صحبت کنه، اینجا یک زن مملکت می تونه تمام قد از مباحثی صحبت کنه که من به شخصه در موردشون کم اطلاع ترم و یاد می گیرم و افتخار کنم و ننالم که چرا پس زنان مملکت من روز به روز بیشتر ظاهرشون مدرن می شه اما افکارشون همچنان افکار سنتی زیر سایه مردانست.
اینجا همیشه به من امید رو داده که حتی تو شرایط سخت ایران هم می شود موفق بود و زن بود و به عنوان یک مرد خوشحال باشم که یک زن داره شخصیت مستقل زنانه خودش رو بی نیاز به حرفی از یک مرد تعریف می کنه با بیان کردن اندیشه های خودش در حوزه های مختلف.
شما بنویسید از این مرزها که می گذرید که تجربه شما راه بقیه رو هم باز کنه، که اگر شما بگید نمی گویند که شما مردا یه فکر منفی پشت حرفتون هست، شما بنوسید و بگید از اینکه زن باید اعتماد به نفس شخصیت مستقل داشتن رو داشته باشه، زن با مردان تعریف نشه، زن خودش ببینه که می شود فکر داشت و بود و خود رو اثبات کرد بی نیاز از اینکه از زنانگیش مایه بذاره و با قدرت تفکر و حرفش دیگران رو مجاب به باور کردنش کنه.
واقعاً ممنونم ازتون و بهتون تبریک می گم و خوشحالم که اگر اشتباه نکنم حداقل دو سالی هست که روشن و خاموش نوشته هاتون رو می خونم.

سلام
من فکر می کنم از انجایی که مبنا و منشأ حقوق طبیعی برای انسان در تفاوتی است که بواسطه خردمندی او را از حیوانات متمایز می کند بسیاری خواسته یا ناخواسته با تردید در خرد ورزی زنان او را از حقوق طبیعی اش محروم کرده اند.
کسانی که به صراحت مانند روسو می گویند احساسات زن قویتر از آن است که به توانایی خردورزی مردان برسد .
چه زن باشند چه مرد مرتکب دو خبط بزرگ می شوند .
اولاً یگانه منبع شناخت را عقل ابزاری می شمارند ثانیاً زنان را به دلایلی که بیشتر به نظر توجیه وضع موجود به نظر می رسد مغلوب احساسات و فاقد قدرت عقلانی می دانند .
من هم از توجه شما خوشحال و مسرورم

اردوغان جمعه 18 اسفند 1391 ساعت 09:56 ب.ظ http://Ardogan.arzublog.com

یعنی آین آقائه اگه نویسنده ی این بلاگ ایرانی نبود ، خوشحال نمیشد!( یا خیلی کم خوشحال میشد!)
عجب تاکید موکدی بر ایرانی بودنت داشته این آقائه!

به نظرم تاکید شما اغراق بیشتری دارد

گون جمعه 18 اسفند 1391 ساعت 11:52 ب.ظ

سلام .قبول دارم ولی زنان زیادی هستن که علاقه دارن همونطوری سنتی باشن ووجود داشتن شما با اندیشیدن شماست درسته ولی اگه بخوان بیاندیشن اگه نصف این قضیه یا حتی بیشتر تقصیر مردا یا پدراشون والبته دین ومذهب باشه بقیه اش که سهم زیادی هم هست به خودش مربوط میشه که اکثران تمایلی ندارن حتی بیشترشون اصلا دوس ندارن به غیر از خانوده به موضوع دیگه ای فکر کنن و دوس دارن غرق بشن برای سالهای طولانی شایدم استنباط من غلطه .ممنون

متوجه منظورشما نشدم

اردوغان شنبه 19 اسفند 1391 ساعت 01:14 ق.ظ http://Ardogan.arzublog.com

اینهم درباره ی پی نوشتت فرزانه:
آنکه صلح نوبل گرفته ، یعنی شیرین عبادی کسی است که همانند قریب به اتفاق اپوزیسون داخل و خارج ، در مقابل ... که همچنان ادامه دارد، کاملا سکوت کرده است. صلح و انساندوستی امثال عبادی گزینشی - و البته ناشی از دید بخشی و ناقص وی - بوده و ناگریز است. روشنفکران و آزادیخواهان ما هم ظاهرا همانند فلاسفه و اقتصاددانان و سایر بخشهای علوم ، غالبا دچار بیماری کوته بینی و نزدیک بینی هستند.
از شما بعنوان یک انسان آگاه - حال آذربایجانی بودن پیشکش- انتظار بیشتری میرود.

من اینجا بدون توجه به مواضع سیاسی شیرین عبادی تنها از جسارت او در انتخاب شغل در انتخاب پرونده های کاری در هوشمندی او برای استفاده از موقعیت ها و هنجارهای اجتماعی برای نشان دادن تبعیض ها در قوانین مدنی و ... گفته ام .اگر چه شخصاً به برخی مواضع و اقداماتش انتقاداتی دارم قرار نیست و نبوده او منجی تمام بشریت باشد . او می توانست یک وکیل معمولی باشد مثل هزاران وکیل دیگر و به زندگی و کار در دفترش و در آمد بالایش قناعت کند اما او راه متفاوتی برگزید.

شهناز غلامی که شما نام برده اید را به خوبی می شناسم با احترام به تلاش های او بعنوان یک فعال حقوق زنان به شما می گویم او بعد از سر و صداهای قضیه خانم سکینه آشتیانی هم اکنون در یک کمپ مهاجرتی است و منتظر گرفتن مجوز اقامت و پناهندگی
ایشان وکیل نیستند و ابعاد کارهای ایشان غیر قابل قیاس با خانم عبادی است .

محمدی شنبه 19 اسفند 1391 ساعت 09:31 ق.ظ http://ham-bahar.blogfa.com

به نکته زیبایی اشاره کرده ای فرزانه عزیز
مشکل اساسی بخش عمده ای از زنان ما ، عمیق نبودن آنان است ، غالبا در سطح زنانگی و جنسیت خویش مانده اند و قبل از آن که به انسان بودن و توانایی های بالقوه و بالفعل خویش توجه کنند به جنسیت خویش می اندیشند . خب تفکرات مردسالارانه و تاریخی ما هم مزید علت است و این مسئله را تشدید می کند .

........
ظاهرا وبلاگ فرزانه در هر مقطعی مهمانی دارد که اسباب خراش روح و روان دیگران را فراهم می کند . جناب اردوغان مباحث فکری با منویات سیاسی دو مقوله منفکند لطفا آنها را خلط نکنید

درست است این فقط یک نکته است .
اما زنانگی و جنسیت موضوعات سطحی و بی اهمیت نیستند. رویکرد فمینیسم در حال تبدیل شدن به یک نظریه سیاسی است و در بر گیرنده امر سیاسی بعنوان تعریف جدیدی از سیاست

تعریض و حاشیه ای که نوشته اید را حمل بر حساسیت شما می کنم . فکر نمی کنم کسی قصد آزار دیگری را داشته باشد . ولی گاهی اختلاف دیدگاهها آزار دهنده می شود . همین تمرین خوبی است برای تمرین مدارا

دانش شنبه 19 اسفند 1391 ساعت 12:58 ب.ظ

سلام
خانم پارسایی مگر مردان سرزمین ما رشد کردند؟مگر مردان سرزمین ما مطالعه میکنند؟مگر مردان سرزمین ما اهل سوال و تفکر و استدلال و نقد و به دنبال بحث های جدی علمی هستند؟مگر مردان ما در محیط های کاری مطیع نیستند؟
خانم پارسایی انسان متعالی در این فرهنگ پوسیده و منحط رشد نخواهد کرد فرقی نمیکند مرد باشد یا زن.
به قول شاعر:در لجن زار گل لاله نخواهد رویید.

سلام
دوست عزیز ی که مرا می شناسید
همین طور است مردان سرزمین من هم بقول آن رفیق جنگ زده اند . این فرهنگ که مدعی متعالی بودن است ابداً با انسان متعالی میانه ای ندارد ... منتها در همین شوره زار اگر بوته گونی هم بروید غنیمت است .

[ بدون نام ] شنبه 19 اسفند 1391 ساعت 02:13 ب.ظ

این اردوغان هم پدر ما رو در اورد با این زبان ترکیش.هرچی از زبان فارسی گل چیدیم از زبان ترکی گلاب میگیریم

اردوغان شنبه 19 اسفند 1391 ساعت 03:36 ب.ظ http://Ardogan.arzublog.com

تعریضت رندانه است آقا یا خانوم بدون نام! البته هویداست که یکی از همین فرهیخته نمایان هستی که وقتی میخواهی خودنمایی کنی با اسم و رسم کامنت میگذاری اما وقتی - مثل حالا- خودت هم میدانی که جملات سخیفی بر زبان میرانی ، ترجیح میدهی ناشناس بمانی.
آبجی یا داداش گلم!
تقصیر تو نیست. 90 سال است که از این ملت - حدس میزنم ترک باشی خودتم- حساسیت زدایی کرده اند تا نتیجه اش روییدن افکار بی تعهدی به زبان خود همچون شما باشید. دستشان مریزاد!
البته میدانی که میدانم ترجیح میدادی به جای عبارت "پدر ما رو در اورد" عبارت درخور تری بکار بری! ولی خوب شاید کمی خجالت کشیدی! این یعنی هنوز جای امیدواری هست بهت !

انسان شنبه 19 اسفند 1391 ساعت 04:45 ب.ظ

جای کدام امیدواری جناب اردوغان در این خراب آباد اگر کسی هم دانشی کسب کند همچون شما این دانش و آگاهی را در راهی بکار می برد که بیشتر به تفرقه و دشمنی دامن میزند و به جای آنکه انسانها برای او اهمیت پیدا کنند زبان ونسب برای او ارزشمند میشود.اتفاقآ دوست عربی دارم که همین حرفهای شما را میزند او نیز معتقد است که زبان ما باید عربی شود و معتقد است بزرگترین خیانت را فارس ها در طول تاریخ به آنها کرده اند.حتمآ لرها و بلوچ ها ودیگر اقوام هم به همین شکل.
حالا ملاحظه فرمودی اندیشه ای که باید درراه آزادی و احیای حقوق انسانی وبرنامه ریزی درجهت ساختن کشوری که هرکس آزادانه در آن بتواند زندگی کند و از بودنش لذت ببرد صرف چه چیزی می شود؟صرف اثبات حقانیت قوم ونژاد خود.
راست میگویی من خجالت میکشم چرا که در فرهنگی زاده شدم که اصل ونسب از انسان ارزشمند تر بود.
نمیدانم، برای من که جای امیدواری نیست اما امیدوارم برای شما باشد.


انسان شنبه 19 اسفند 1391 ساعت 05:01 ب.ظ

این هم یک شعر بسیار زیبا از شاعر بزرگ لنگستن هیوز تقدیم به همه ی کسانی که دغدغه شان انسانیت است وبس.

من در رویای خود دنیایی را می‌‌بینم که در آن هیچ انسانی،
انسان دیگر را خوار نمی‌‌شمارد.
زمین از عشق و دوستی سرشار است.
و صلح و آرامش، گذرگاه‌‌ هایش را می‌‌ آراید.

من در رویای خود دنیایی را می‌‌بینم که در آن،
همه‌گان راه گرامی "آزادی" را می‌‌شناسند.
حسد جان کسی را نمی‌‌گزد،
و طمع روزگار را بر آدم ها سیاه نمی‌‌کند.

من در رویای خود دنیایی را می‌‌بینم که در آن،
سیاه یا سفید، از هر نژادی که هستی،
از نعمت‌‌های گسترده‌‌ی زمین سهم می‌‌برند.

هر انسانی آزاد است،
شوربختی از شرم سر به زیر می‌‌افکند،
و شادی همچون مرواریدی گران قیمت،
نیازهای تمامی بشریت را برمی‌‌آورد.

آری، چنین است دنیای رویائی من

گاهی زیبایی اشعار ما را متاثر می کند. به عالم خیال پناه می بریم و از ییاد می بریم که همه گان راه گرامی آزادی را نمی شناسند
شعر تمام حقیقت نیست .

نوید شنبه 19 اسفند 1391 ساعت 05:36 ب.ظ http://navidrabby.blogfa.com/

بعد مدتها باز زنی دیدم که شجاعانه و بی تعصب نقد میکند زنان را.
درود فرزانه

واقعاً ؟ امیدوارم چیزی در دل کسی بیدار شود حتی اگر آن کس خودم باشم

اردوغان شنبه 19 اسفند 1391 ساعت 06:22 ب.ظ http://Ardogan.arzublog.com

ای انسان! به زعم شما گویا نخبگان اقوام همه به بیراهه میروند و فقط شما و دیگر بی تعهدان به داشته های زبانی و قومی خود راه را یافته اید. توصیه ام به شما اینستکه حتما محمود افشار و حزب پان ایرانیست ایران را مطالعه و تحقیق کنید تا بدانید که ریشه ی این حساسیتهای قومی ، در کجاست. حساسیت را سیاست آسیمیلاسیون حاکم بر این کشور از 90 سال پیش بانی و باعث بوده اند. و ظاهرا شما تاکنون در خلا زندگی کرده ای و متوجهش نیستی. اینجا موضوع ظلم و اجبار و تحمیل همین انسان است. همین " انسان " که تو هم برایت مقدس است. پس کمی به خودت بیا و ببین چگونه این انسانها که تو در بیراهه میبینیشان ، برای احقاق حقوق ابتدایی انسانی خود است که دارند کمی دست و پا میزنند. و تو نمیدانی که تا بحال چه هزینه ها داده اند...و خواهند داد.
حال که سعی کرده ای با ادبیات شاعرانه به جنگ حقیقتی بزگ بروی ، بخوان :

مرزها و آدمها

مرزها برای کیستند؟
مرزها چیستند؟
مرزها مخلوق کیستند؟
پرندگان براحتی و بی هیچ مزاحمتی از مرزها میگذرند
گوزنها بی آنکه مرزی حس کنند شادمانه از آلاسکا به کانادا میروند
گرگها بی آنکه مانعی حس کنند تبّت را درمینوردند و زوزه کشان به قرقیزستان سرازیر میشوند.
حتی مورچگان ، زنبورها و خرمگسها هم لبخندزنان به مرزهای دست ساخته ی ما، آنانرا میپیمایند.
ما آدمیان چه هنگام به اندازه ی این بهایم و حشرات - که غرور حاکی از جهلمان آنها را در نظر ما حقیر نموده است- عاقل خواهیم شد.
مرزها را ما انسانها و پدرانمان ساختیم ، آنگاه مقدسش نمودیم . سیاست پیشگانمان مرزها را بازیچه ی جنگ همیشگی خود برای قدرت بیشتر و دست بالاتر ساختند. ما برایشان کف میزنیم. آنها به ما لبخند میزنند.
اما ظاهرا تا ما آدمیان به بلوغ نرسیده ایم، این مرزها را گریزی نیست.
اما میتوان هم به آنها احترام گذاشت و در عین حال جدیشان نگرفت.
میتوان هم تورک بود و هم انسان، هم ایرانی بود و هم آدمی، هم عرب بود و هم خود را متعلق به تمامی بشر دانست.
افسوس ........که جهل ما را چنان کور کرده است که نه تنها مرزهای کشورهایمان را مقدس میشماریم، بلکه مرزهای استانی و شهرستانی و حتی شهرها و روستاهایمان را تافته ی جدا بافته از هم میپنداریم.
چه خونها که ما انسانها با این تفکیک من/ او و ما/ آنها از هم ریخته ایم . از هزاران سال قبل تا امروز و از امروز تا هزاران سال بعد؟
چه زمان سیر خواهد شد چشمهای ما ، شکمهای ما ، ...آیا باید باور کنم سخن آن فیلسوف بدبین را که گفت: "انسان گرگ انسان است" ؟
اما بارقه های امید زنده است.
پا روی حق همدیگر نگذاریم و بقول کنفوسیوس آنچه را برای خود و ملت خود و قوم خود میپسندیم ، برای دیگران نیز بپسندیم و بالعکس... .
شاید آنگاه لگام بر خود زنیم و بتوانیم دید که منافع و سعادت تک تک ما در رعایت همدیگر است
شاید همان راهی که اتحادیه ی اروپا را شکل میدهد ، صد سال دیگر ما را به خود بخواند. فراموش نکنیم اتحادیه ی اروپا تنها در سایه ی احترام کامل به حقوق فرهنگی ، زبانی ، اقتصادی و اجتماعی همه ی اجزای تشکیل دهنده ی آن شکل میگیرد و اصلا از آغاز هم بدون این اصل اصیل امکان طرح و ظهور نداشته است.اصلی که در جوامع توسعه نیافته نظیر ایران ، گروهی با انکار آن ، دیگران را دعوت به یگانگی و وحدت میکنند!
شاید صد سال دیگر باید بگذرد تا به اصول ابتدایی روابط انسانی ملتزم شویم. اما ظاهرا تا آن هنگام همچنان جهل در گوشه و کنار جهان - و در این نقطه از کره ی خاکی هم - ما را خواهد کشت، همچنان ما را خواهد تالاند، همچنان ما را با هم گلاویز خواهد کرد.
مرزها چیستند؟
یکبار گفتم که مرزها تا زمانی مقدس و معتبرند که حافظ کرامت و موجودیت انسانها باشند و مرزهایی که به مثابه ی زنجیر عمل کنند ، نه مقدس ، که محترم نیز نخواهند بود و لاجرم شکستنی میشوند.
شاید اگر ما آدمیان مرزها را جدی و مقدس نشمریم ، و قداست اصلی را به نفس آدمی -یعنی تک تک خودمان- بدهیم،آنگاه آرام شویم...آرام
این است رویای من ...و البته تنها یکی از رویاهای من.
رویای من و رویای تو میتواند به اشتراک برسد ....اگر و اگر تنها رویای خود را نبینیم. آری رویای تو نیز زیباست ...بشرطیکه بتوانی رویای مرا نیز در داخل رویای خود بگنجانی

اردوغان- محمدی! شنبه 19 اسفند 1391 ساعت 07:08 ب.ظ http://Ardogan.arzublog.com

جناب محمدی!
ممنون از توجه و توصیه تان. ولی تعجب میکنم از شما که چطور هنوز نمیدانید که فمینیسم اکنون مساله ای بشدت سیاسی است عزیزم؟؟!!؟ لااقل در این کشور.
وقتی از درک مقوله ای عاجزیم ، باید یاد بگیریم که در موردش سوال کنیم ! نه اینکه گارد بگیریم و نفی و انکار و تخریب .
هر مقوله ای در ذات خود اندیشه ای در پشت سر و ادبیاتی برای ابراز در پیش رو دارد. و البته در ادامه به دنبال ابزارهایی برای تحقق افکار و امال خود میگردد. چگونه میتوانی چنین خام سخن بگویی من درماندم!
شاید هم احساس خطری بیهوده تو را واداشت چنان نقد بی مایه و کوتاهی را نثارم کنی محمدی عزیز.
تصور اتحاد فمینیسم با مطالبات ملی تنت را لرزاند؟! چرا؟
فلسفه ی هر عصر ، ادبیات نسل بعدی و سیاست نسل بعدتر است.

اردوغان- انسان! شنبه 19 اسفند 1391 ساعت 07:13 ب.ظ http://Ardogan.arzublog.com

ای انسان ! تو اگر در آمریکا در زمان مارتین لوترکینگ میزیستی ، گمانم با این دیدگاهت در صف دشمنان او قرار میگرفتی. چرا که او برای برابری سیاهان و سفیدها مبارزه میکردو تو با نگاه ناقصت او را متهم به تفرقه مینمودی.
اتفاقا برای امثال لوتر کینگ و در ابعاد خیلی کوچکتر امثال بنده ، انسانیت اصلی ترین مقوله است. اما لوترکینگها بجای آنکه شعار انسانیت را سر دهند ، از فرط حساسیت به مفاهیم انسانی ، به مصادیق انسانیت پی میبرند و در راه آنها میجنگند.
حیف از توست که موضوع را نتوانی بگیری و آنگاه ما را متهم به تفرقه و ...کنی. حیف است. دریاب . دریاب

اردوغان-محمدی! شنبه 19 اسفند 1391 ساعت 07:22 ب.ظ http://Ardogan.arzublog.com

جناب محمدی - که اصلا برایم مهم نیست خانمی یا آقا -
شما نمیتوانی نماینده ی دیگران باشی و بگویی که من دارم روح و روان دیگران را در اینجا میخراشم. تنها میتوانی از طرف خودت حرف بزنی دموکرات!
اما هر گاه صاحب وبلاگ بودن مرا جایز نداند ، از اینجا از او میخواهم که اعلام کند تا دیگر روح و روان دل نازک امثال محمدی را نخراشم.
( البته امیدوارم که توضیحات قبلیم کمی روح و روان محمدی را آرام و بیدار ! کرده باشد)
پان ایرانیسم و نفرت از هویت طلبی اقوام تا مغز استخوان اغلب این آدمها نفوذ کرده است. شوخی نیست . 90 سال کار کرده اند. و همه محصول این سیستم آموزشی و بالیده در این پارادایمند. و غالبا هر چه باسوادتر، فرو غلطیده تر در این پارادایم مریض و بیگانه تر با صداهای مخالف و خارج از این دنیای فکری.

اردوغان-محمدی! شنبه 19 اسفند 1391 ساعت 07:33 ب.ظ http://Ardogan.arzublog.com

فرزانه نوشته ای: شاید یکی از دلایل این ناکامی ها را بتوان در تلاش سایر نیروها برای مصادره یروی زنان به نفع خود جست و جو کرد
از همین میترسیدم که اینگونه بیراه فکر بکنی.
اما تو فقط حرف خودت را میزنی و دقیقا همان اتهامی را که متوجه خودت هم هست میخواهی به من بزنی که وقتی همه در موضع من نیستند پس علیه منند. خدایی خود شما که بیشتر چنین روحیه ای دارید! ندارید؟
بعد، بسیار خب ! این گوی و این میدان....همه چیز را ویران کنید . ببینیم چه بجایش میسازید.
من مجبورم تجدیدنظر کنم. آری فمینیستی که امثال شما به دنبال آنید تنها به عنوان یک ترمز اجتماعی در برابر حرکت ملت عمل میتواند بکند . فمینیست ساختار شکن ! معمولا آنگاه که تمدنها به پیری میرسند چنین فلسفه هایی به کمکشان میایند تا سریعتر لاشه ی تمدن را در خاک کنند.
متاسفانه شما با این دیدگاه شاید بتوانید خانواده را زیر سوال ببرید و زنان را آزاد کنید ، اما هرگز شادی و فرهیختگی و آرامش را برای آنان به ارمغان نخواهید آورد.این جامعه خود در حال فروپاشی اجتماعی است. صدای خرد شدنش را نمیشنوید؟ و شما تنها کارگران این تلاشی هستید برای حمل نخاله های این ساختمان کلنگی به ...!
و متاسفانه شما اصلیترین سخن مرا مسکوت و بیجواب گذاشتی . نوشتم که:
من سعی کردم مساله ی فمینیسم و حقوق زنان را مقایسه بکنم با مساله ملی آذربایجان و حقوق تورکان و سایر اقوام در کشور. همچنانکه شاید افراط ما و لحن پرخاشگرانه ی اغلب افراد ملی در دفاع از حقوق ملت آذربایجان، و شاید به نوعی ادبیات مبارز طلبانه شان ، موجب شده تا همان کسانیکه باید به حقوق زبانی و منطقه ای اقوام ملتفت شوند ، بیشتر در نفی و تحدید آن مصمم گردند ، به همین ترتیب ادبیات و لحن دشمن تراشانه و گرفتن گارد ضد مرد در ادبیات فمینیسم ایرانی ، موجب عکس العمل منفی در میان قاطبه ی مردان شده و میشود. پیشنهادم اینستکه الف-در لحن و ادبیات فمینیسم تلطیف بعمل آید و دقت شود که مبارزه با مردسالاری به کینه و نفرت نسبت به مردان منجر نشود.( همچنانکه ما باید دقت کنیم تا مبارزه با تبعیض قومیتی ما را به ورطه ی دشمنی با سایر اقوام و زبانهای کشور نکشاند)
متاسفانه حتی در سطح نخبگان نیز نیاز به صرف انرژی است تا چنین مبارزه ی به حقی با احساسات ضد مرد عجین نشود.
اما شما اصلا به این فکر کردی. سکوت میدانی یعنی چه؟ یعنی تایید اینکه تلاش برای احقاق حقوق زنان شما را به پرتگاه نفرت از مردان سوق داده است ...و تنها معدود مردانی را از این نفرت مستثنی کرده اید.( آنهم شاید!)
و این بیراهه ای دیگر است.

ترس شما بجاست ... چه این که من این گونه فکر نمی کنم من این گونه می بینم . دوره ای من دانشجو بودم سیل بزرگی از نیروی زنان و دختران جوان براه افتاد آنها در صحنه اجتماع و سیاست حضور یافتند ... آنها خواستند که باشند اما نتیجه چه شد ؟ گویا وظیفه آنان از حضور در صحنه و مشارکت نباید فراتر می رفت . بعد از دادن رای ها باید به آشپزخانه هایشان بر می گشتند و منتظر اعلان حضور بعدی می ماندند.
استفاده ابزاری و حضور سطحی و مشارکت تژئینی زنان درسیاست و اجتماع چیزی نیست که من ادعا کنم حقیقتی است که از دوران رضا شاه در تاریخ این سرزمین جاریست .

من شما را یا کسانی که مثل من فکر نمی کنند لزوماً در مقابل خود نمی بینم . در این نوشته خصوصاً نقد من متوجه زنان است . می بینید که تاکنون هم سکوت کرده اند.
پس به ضرب و زور مرا و کلمات مرا به وادی نفرت نرانید . تعریف شما از فمینیسم مصداق همان پاراگرافی است که گفته ام مسأله زنان با عقده ها در هم شده است . من در مقابل مردان نیستم . اینجا پرسشی طرح شده که زنان مسأله زندگی خود را خود بیابند . نه حرفی از احقاق حقوق هست نه تنفر از مردان
این ها شمایل های پوشالیی هستند که شما خود ساخته اید برای حمله کردن ... بسیار خوب هر چه می خواهید به آنها حمله کنید !

اردوغان شنبه 19 اسفند 1391 ساعت 08:23 ب.ظ http://Ardogan.arzublog.com

فرزانه من شما را دعوت به شنیدنِ هم میکنم
همینطور سوفیا را و انسان را و محمدی را و هر کسی را که باز میخواهد " بشنود " و " شنیده شود"
بیایید شنیدن همدیگر را تمرین کنیم. اینگونه راه را بهتر ، زیباتر و سریعتر خواهیم رفت.

بودن در فضای مجازی برای گفتن و شنیدن است
راه را باید شناخت گاهی هم باید ساخت

امیر شنبه 19 اسفند 1391 ساعت 09:58 ب.ظ http://sociologyofsport.blogfa.com/#

سلام
سیمون دوبووار توجه به زنان و فاعلیت را از شرایط اجتماعی و فرهنگی که در آن زنان از فاعلیت عمومی و همگانی محروم بودند اخذ می کند. و فاعلیت زنان را تنها از طریق همانند سازی با الگوهای رفتاری مردان امکان پذیر می داند و ادغام و یکپارچگی با حیطه همگانی با فرض رفتاری مستقل را تنها راه حل زنان می داند.


خطاب به اردوغان:
آنچه مطرح می کنی قابل تامل است ولی اصرار در پذیرش آن از طرف بقیه، باعث می شود نسبت به آن موضع منفی گرفته شود.
به هر حال تلاش شما قابل تحسین است. «یاشا»

خطاب به محمدی:
مباحث فکری با منویات سیاسی نمی توانند دو مقوله منفکند باشند و خراش روح و روان نیز نیازی است مبرم برای جان بخشیدن و زندگی دوباره و البته تازه.

سلام
این نحله از فمینیسم دوبوواری هم اکنون مورد نقد های جانداری قرار گرفته است و به نظر می رسد ابزار های لازم برای باز تولید خود را در دسترس ندارد

انسان شنبه 19 اسفند 1391 ساعت 10:51 ب.ظ

حالا دوست من چرا اینقدر عصبانی هستی ؟چه شباهتی با این دوست عربم داری تو!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
او هم همیشه با عصبانیت مرا دعوت میکند کتابهای ناصر پور پیرار رابخوانم تا بدانم چه تاریخ جعلی به نام تمدن ایران برای ما ساخته اند.
نه دوست من نه،من حاضرم در خلآ زندگی کنم اما وارد دنیای توهمی شما نشوم.
روانشناسان معتقدند انسان وقتی به دنیا می آید شخصیت کودکی او شکل میگیرد ومشخصه های این شخصیت هم که مشخص است مانند لجبازی،گریه،ترس و ...
در مقطع نوجوانی شخصیت والدی شکل میگیرد که مشخصه های آن عبارتند از یکدندگی، پرخاشگری و توهمات مختص این دوره و ...
یک شخصیت دیگر هم باید بعد از این دوره در ما شکل بگیرد و این بسیار مهم است و آن شخصیت بالغی است این شخصیت را با کتاب و گفته بزرگان قوم و حتی پیامبران نمیتوان فریب داد و جالب اینکه این شخصیت در جوامعی همچون جامعه ما به سختی شکل میگیرد.



مینجق شنبه 19 اسفند 1391 ساعت 11:02 ب.ظ

به اردوغان:
من هم با امیر موافقم. گاهی اوقات اصرار با حرارت در بحث نتیجه ی معکوس می دهد و کسانی را هم که می توانستند علی الاصول سمپات باشند دور می راند.
مدتی پیش مطلبی در مورد ریشه های هویت طلبی و نتایج آن و نیز دلیل واهمیت و هدفگذاری در مورد آموزش مدون زبان مادری نوشته بودم که می توانید اینجا بخوانید:
http://yasamanfarzan.blogfa.com/post-643.aspx

در این نوشته هم به ریشه های جریان اجتماعی و فرهنگی هویت طلبی از منظری جدید پرداخته بودم و هم استدلال کرده بودم که چگونه این جریان -اگر در مسیر درست قرار بگیرد- می تواند سازنده باشد. این را هم اضافه کنم که این کوشش می تواند مفرح و لذت بخش هم باشد.

با فعالیت هایی که در شناساندن شهرمان در دنیای مجازی دارید بسیار علاقمندم نظرات شما را در این مورد بخوانم .
ممنون

مینجق شنبه 19 اسفند 1391 ساعت 11:11 ب.ظ

به فرزانه:
شما احتمالا تاریخ برنامه های 8 مارس را بهتر از من می دانید. هشت مارس را فعالان چپگرای حقوق کارگران بنیان نهادند. آن موقع در غرب کارخانه های نساجی بسیاری بودند که کارگرهای زن را واقعا استثمار می کردند. کارگرهای زن هم این را با گوشت و پوستشان حس می کردند. وقتی فعالان کارگری آمدند و آنها را به حرکت آوردند لازم نمی دیدند برایشان استدلال های روشنفکرانه بکنند و سئوال های تجریدی غیر قابل فهم برایشان مطرح کنند. سئوال برایشان واضح بود و کامل معلوم بود از اعتراض مدنی شان چه می خواهند.
الان هم در اروپا برنامه های هشت مارس بهانه ای است برای تجلیل از زنان پیشکسوت همکار و یک تست بعد از میز شام به افتخار خانم ها و احیانا دادن شاخه گلی به همکار جوان -چنان کند افتد و دانی! این هم چیز پیچیده و غیر قابل فهمی نیست.
حرفی که می خواهم بگویم اگر این موضوع برای اکثریت زنان ایرانی چنان که خودتان می گویید سئوال نیست خوب لابد سئوال نیست دیگه! همین! به همین سادگی! چرا باید سئوال شود. اگر احساس رضایت مندی دارند خوب چی از این بهتر!؟

بله ماجرای هشت مارس از یک اعتراض صنفی شروع شد اما در همان سطح نماند و تبدیل به یک جنبش متکثر شد. منظورم این است که تبدیل به یک نماد شد .
کارکرد نماد اتفاقاً برای در دسترس نهادن مفاهیم عمیق و سنگین برای همه می تواند باشد . می گذرم از این که در شرایط کار مشابه زنان اینجا چه کنش هایی دارند ؟ هشت مارس نماد فعالیت ها و کوششهای زنان برای به نقد کشیدن سلطه و اقتدار است.
وقتی من از این نماد نام می برم به این دلیل نیست که می خواهم انطباقی بین تاریخ خودمان و آنها باشد . مهم نیست آنها با این روز اکنون چه می کنند ؟ اصلاً خود این روز هم مهم نیست .با این نماد می خواهم توجه خودم و زنان دیگر را به مسائل خودشان جلب کنم .
من حتی در صدد القای مسأله ای نیستم . فقط می خواهم آنها یک بار از خودشان بپرسند آیا مسأله ای هست ؟
حتی اگر پاسخ زنی در آرامش و رضایت مرداب وار زندگیش به این سوال نه باشد هم چنان باید در روزی دیگر این سوال را تکرار کرد . اگر پرسشی نباشد هیچ هویت و فردیتی وجود ندارد

اردوغان یکشنبه 20 اسفند 1391 ساعت 12:35 ق.ظ http://Ardogan.arzublog.com

ممنونم از منجیق ، امیر و تا حدودی فرزانه...بخاطر توجهتان.ولی هنوز چاره ای جز ابراز تاسف برای آنکه خود را "انسان" مینامد ندارم. چرا که به جای تحلیل و نقد آرای من ، چاره را در نقد و تخریب شخصیتم دیده.

انسان یکشنبه 20 اسفند 1391 ساعت 01:57 ق.ظ

ممنونم از همه ی دوستانی که در این مبحث شرکت کردند از جمله دوست عزیزم جناب اردوغان وبا سپاس فراوان از خانم پارسایی که نظرات ما را تحمل و ثبت کردند.

درخت ابدی یکشنبه 20 اسفند 1391 ساعت 03:29 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
سه تا بند اول دقیقا طرح سوال بود.
اما بعدش زدی به یه فاز دیگه.

سلام
فاز دیگه ؟! نمی دانم شاید برداشت شما طور دیگری است که کاش درباره اش می گفتید . بهر حال منظور من نقد دنباله روی و سطحی نگری زنان بود بی مسأله بودن شان و فرو کاستن مسأله شان به نک و ناله

امید یکشنبه 20 اسفند 1391 ساعت 04:01 ق.ظ http://andishe-pooya.blogfa.com/

می خوانم :)
گیری افتاده ای باز دوست قدیمی :))

می دانم که می خوانی :)
منظورت کامنت دانی است ؟ مهم نیست
اما اگر منظورت نوشته خودم و افکار خودم است ... حتماً بهم بگو

رها از چارچوب ها یکشنبه 20 اسفند 1391 ساعت 07:59 ق.ظ http://peango.persianblog.ir

سلام فرزانه جان
«مسئله ای وجود ندارد»
این حالت معلول دو چیز می تواند باشد؛ نا آگاهی و مسئولیت ناپذیری.
مسئولیت پذیری شاه کلید حل خیلی از مشکلات آدمی زاد است . رفتارهای خشونت آمیز؛ تبعیض جنسیتی، نابرابری مدنی و ... در ایران و خیلی از کشورهای جهان دامن زنان و بشریت را گرفته است. به امید روزی که با مسدولیت پذیری و عملگرایی بتوانیم این موازنه را به سمت یک معادله انسانی تر تغییر دهیم.

سلام رفیق
نا آگاهی و مسئولیت ناپذیری
وقتی می توانیم جدی نباشیم و کارهایمان را بیندازیم گردن این و آن . گردن پدر و مادر و جامعه و بقیه مردم جز خودمان و دولت و ...چرا خودمان گردن بگیریم ؟

حمید یکشنبه 20 اسفند 1391 ساعت 09:15 ق.ظ

می توانید در متن وزین تان کلمه زن را با مرد جایگزین نمائید . آنگاه خواهید دید که محتوا تغییری نخواهد کرد.

متاسفانه در بسیاری از موارد همین گونه است . منتها زنان به سطحی نگری ها و نا آگاهی های مضاعفی دچارند به این علت که در سایه جنسیت شان نقش هایی برایشان تعریف کرده که بازدارنده آگاهی شان است .

شهاب یکشنبه 20 اسفند 1391 ساعت 10:21 ق.ظ http://poroton77@gmail.com

سلام.از نظر بنده مساله روابط نابرابر قدرت،تفاوت در جایگاهها و در فهم از زندگی و جهان برخاسته از تفاوتهای جنسی مابین زن و مرد است و قابل انکار هم نیست.نه به این معنا که مرد را قلمروی است که زن نمی تواند بدان دست یابد نه،بلکه منظور این است که به چه به لحاظ معرفت شناسانه و چه هستی شناسانه زن و مرد در دل یک تفاوت و ناهمسانی امکان بروز و ظهور دارند.به عبارت بهتر شما در درون متن خودتان اشاره ای به معرفت شناسی زنانه کرده اید.مساله برای زنان ما این است که زن بر این خیال است که زن بودن ارزش بازنمایی در ساختار مردسالار را ندارد .فقط آن چیز ی ارزش بازنمایی دارد که ساختار مرد سالا ر تاییدش می کند.نکته ی فوق العاده در کار شما به نظر من ازان خود کردن همین تجربه است .یعنی تجربه ی زنانه .مطمئنا برای خیلی از مردها هم چنین تجربه ای می تواند رهایی بخش باشد.من با فمینیسم به مثابه یک کپی از کاراکتر و تجربه ی مردانه مساله دارم .به نظر من دنباله روی از مردان در سیاست و هنر و جامعه به تنش و عدم جذابیت های معمول که موید زندگی دوجنس است می انجامد.رایس ،البرایت ،مرکل و ...در سیاست جهانی چیز تازه ای پیشنهاد نکردند.جهان همان است که بود! حالا زن به مثابه نیروی سیاسی ،اجتماعی و فرهنگی جدید به نظرم بهتر می تواند از سیاست فاشیزم زدایی بکند.چرا که توجه داشته باشیم زن با زنانگی خود به راحتی می تواند بسیاری از تناقضات فرهنگی ،اجتماعی ،اقتصادی را به حوزه سیاست منتقل کند به شرط آنکه زن باشد و زن بماند نه آنکه به نشانه ای در ساختار مردانه سیاست مبدل شود .بازخوانی انتی گونه به خوبی پرده از زنانگی تراژیک برمی دارد .زن در زن بودن اش درست همان نقطه ای است که سیاست مردانه در تمرکز فاشیستی خود بر قدرت و حاکمیت را به چالش می طلبد .زن با مازاد اجتماعی و فرهنگی و تاریخی خود بنیان ایدئولوژیکی هر ساختار تمرکز گرایی را زیر سوال می برد، اگر که زن باشدو زن بماند.

سلام
تجربه زنانه و دگر خواهی در قوانین سیاسی و اجتماعی در درجه اول نیازمند کشف آگاهی است . آگاهی از اینکه چنین تجربه ای می تواند وجود داشته باشد .
با کلیت نظر شما موافقم و به نظرم بخشی از رویکرد فمینیسم لیبرال که می خواهد زن را به قالبهای مردانه درآورده و با مردان برابر کند بشدت اقتدار گرایانه است .

محمدی یکشنبه 20 اسفند 1391 ساعت 10:45 ق.ظ http://ham-bahar.blogfa.com

جناب اردوغان
این که فمینیسم مسئله ای سیاسی هست یا نیست یک بحث است و این که جنابعالی با جزمیت میفرمایی « فمینیسم اکنون مسئله ای به شدت سیاسی است لا اقل در این کشور » بحثی دیگر . نقد من متوجه قسمت دوم مطلب است یعنی افکار جزم گرایانه شما . متاسفانه مطالب شما به حدی غیر منسجم و پراکنده است که نمی توان پاسخ جامعی به آن داد از یکسو دیگران را به شنیدن دعوت می کنی اما بدیهی ترین امر شنیدن یعنی احترام و سعه صدر را مراعات نمی فرمایی . دیگران را به پان ایرانیست بودن متهم می نمایی اما خودت به شدت اسیر افکار پان ها هستی !
دوست عزیز
این که چند نفر مطالبی را در خصوص فمینیسم منتشر کنند یا در چند سایت و وبلاگ مسائلی را پیرامون آن مطرح نمایند یک امر سیاسی تلقی نمی شود . کما این که اصلا قاطبه زنان جامعه ما اعتقادی به فمینیسم ندارند . محض اطلاع شما عرض می کنم که یک مسئله زمانی می تواند به عنوان یک امر سیاسی مطرح شود که حالت « همگانی » پیدا نماید و اکثریت شهروندان را در بربگیرد . ضمن این که مقوله فمینیسم را نیز نباید با بحث دفاع از حقوق زنان خلط کرد . مطلبی که خانم فرزانه در اینجا نوشته اند ناظر بر بحث حقوق زنان است و ارتباط چندانی با اندیشه های فمینیستی ندارد .
فرموده اید « تصور اتحاد فمینیسم با مطالبات ملی تنت را لرزاند ؟! » خاطر مبارک مجموع باشد که تن بنده به خاطر این مسائل به لرزه در نمی آید ، آنچه که ممکن است دل مرا بلرزاند نافهمی و نا آگاهی احتمالی هموطنانم است که ممکن است آنان را بازیچه منویات استبداد کند و یا این که در دام نقشه های بیگانگان گرفتارشان نماید
فرموده اید : « جناب محمدی - که اصلا برایم مهم نیست خانمی یا آقا -شما نمیتوانی نماینده ی دیگران باشی و بگویی که من دارم روح و روان دیگران را در اینجا میخراشم. تنها میتوانی از طرف خودت حرف بزنی دموکرات! »
دوست عزیز تشخیص خانم یا آقا بودن اینجانب چندان دشوار نیست میتوانی به وبلاگم مراجعه بفرمایی و با بنده بیشتر آشنا شوی . اما ظاهرا خود حضرتعالی قبل از هر کسی علم نماینده دیگران بودن را برافراشته ای . شما که منادی دفاع از حقوق و منافع ملی آذربایجان هستی بفرمایید که این نمایندگی را در کدام رفراندوم یا همه پرسی اخذ کرده ای ؟ چه کسی به شما وکالت داده است تا پیگیر مسائلی باشی که با حقوق همه مردم ایران مرتبط است ؟ نه این که بنده مخالف طرح کردن این مسائل باشم حرف من ناظر به دیدگاههای شماست که با افکاری حق به جانب ، دیگران را مخاطب قرار می دهی که : از طرف خودت حرف بزن .

مینجق یکشنبه 20 اسفند 1391 ساعت 11:59 ق.ظ

مسئله ی اقوام و حقوق آنها در ایران مسئله ی خیلی پیچیده ای است که به نظر من نمی توان آن را به <<ظلم دیگران>> یا << خیانت و خودباختگی خودی ها>> نسبت داد. مسئله خیلی پیچیده و چند بعدی است. شرایط خیلی پیچیده و بغرنجی در ۱۰۰ سال گذشته پدید آمد که نتیجه اش آن چیزی شد که الان داریم.
به هر حال ما که نمی خواهیم دنبال مقصر بگردیم.
ما می خواهیم مشکلات سر راه را با کمک هم حل کنیم.
در همین وبلاگ من راه حل هایی مطرح کرده بودم که به کار بستن آنها همت عمومی می خواهد. اگر حوصله داشتید کل مطلب را بخوانید و گرنه بخشی از آن نوشته را به عنوان نمونه همینجا باز نویسی می کنم:
http://yasamanfarzan.blogfa.com/post-643.aspx

مینجق یکشنبه 20 اسفند 1391 ساعت 12:01 ب.ظ

در روستاها و حاشیه ی شهرها همه کس این امکان را ندارد که اول یک زبان دوم یاد بگیرد بعد سواد بیاموزد. من در تبریز با بیسوادهای زیادی سر وکار داشته ام. حالا هم از طریق حمایتی که از بنیاد کودک می کنم با این مسئله از نزدیک درگیرم. چون سواد ندارند نمی توانند به هم نامه بنویسند. مادر نمی تواند به فرزندش نامه بنویسد. نمی توانند آدرس ها را بخوانند. در صورتی که می شه الفبا را بدون اموختن فارسی به این قشر یاد داد. یک سواد آموزی نهضتی چند ماهه منظورم هست. آموزش رسمی که منجر به مدرک می شود منظورم نیست. آموزش رسمی باید به فارسی باشد . اما کلاس های غیر رسمی نهضتی شبانه می توان برگزار کرد که فقط الفبا را آموزش می دهند. تا این حد بیاموزند آدرس می توانند بخوانند. جایی می روند می توانند سردر را بخوانند و بفهمند آدرس درست رفته اندیا نه. با آن می توانند با زبان خودشان به همدیگر نامه بنویسند. می توانید همین چیزهای کوچک چه قدر زندگی آنها را به سمت مثبت متحول می کند؟! می دانید چه قدر این موضوع به نفع مملکت است؟!

می خواستم به مادر مدد جوی تحت کفالتم نامه بنویسم. موضوع حیاتی بود و می بایست به او نامه می نوشتم. مادر مددجویم فارسی نمی دانست و من بلد نبودم به ترکی نامه بنویسم. به فارسی نامه نوشتم تا یکی برایش ترجمه کند.
نامه ظریف بود و باید دقیق ترجمه می شد که احساس منتقل می گشت.
متاسفانه نامه ای که نوشتم اثری که می خواستم نگذاشت.
هنوز هم معتقدم قضیه همان قصه ی
"Lost in translation" بود. شاید اگر می توانستم نامه را به ترکی بنویسم کودک تحت کفالتم به جای آن که در کارگاه قالیبافی بپوسد درس می خواند و خانم دکتر موفقی می شد.
شاید بگویید چرا تلفن نزدی! نمی شد! وضعیت طوری بود که نمی شد.

به خاطر این چیزهاست که من به آموزش زبان زنده ی مادری ام اصرار می ورزم. یک چیز لوکس و یک هوس خام نیست. نیاز و ضرورت است نه ژستی جلوی خارجی ها که بگوییم ما به "اقلیتها" اهمیت می دهم و از این حرفها. ضرورت زندگی است.

مینجق یکشنبه 20 اسفند 1391 ساعت 12:02 ب.ظ

خیلی از تهرانی ها و... هستند که می خواهند این زبان ها را یاد بگیرند (به خاطر مسایل شغلی یا ازدواج یا صرفا علاقه ی شخصی) اما آموزشگاه زبان ترکی آذربایجانی یا کردی پیدا نمی کنند. جای تاسف بسیار هست. اگر مجوز می دادند هم یک مقدار اشتغالزایی می شد هم مشکلات خانوادگی و شغلی بسیاری مرتفع می گشت. این مسئله واقعا مشکل ساز است.
من نمی دانم داشتن چنین آموزشگاه هایی به کجای دنیا بر می خورد. تازه کلی هم باعث همدلی و اتحاد ملی می شود. برخلاف آن چیزی که مخالفان مطرح می کنند!

مینجق یکشنبه 20 اسفند 1391 ساعت 12:03 ب.ظ

اگر اجازه ی سواد آموزی به روشی که گفتم (نهضتی و غیر رسمی به زبان مادری) بدهند شخصی که امکان مادی لازم برای وارد شدن به سیستم آموزش رسمی را ندارد همین طوری به تدریج خودش خود به خود هم فارسی را از راه گوش دادن به رادیو تلویزیون و خواندن کلمات نیمه آشنا یاد می گیرد هم سوادش به تدریج بیشتر می شود.
کافی است الفبا را بیاموزد یاد بگیرد چه طور آنها را به هم بچسباند و کلمه بنویسد. بعدش که ترسش از این علایم جادویی ریخت به تدریج خود به خود یاد می گیرد.

گاهی یک مانع ذهنی مانع از یادگیری می شود. یک نوع ترس. برای همه ی ما پیش آمده و می شناسیم. کافی است این ترس بریزد.برای یکی در موقعیت اجتماعی و اقتصادی پایین تر این ترس ها صدچندان هستند.
این ترس که فروریخت یادگیری به سرعت پیش می رود.

مینجق یکشنبه 20 اسفند 1391 ساعت 12:04 ب.ظ

یک بار یک تهرانی اینجا شکایت کرد که ترک ها که فارسی بلد نیستند در تهران توی صف می زنند و وقتی اعتراض می کنی به ترکی چیزی می گویند و اعتنا نمی کنند. این هم از همان موانع هست که در اثر بیسوادی به وجود آمده. اگر سواد الفبا داشت و به زبان خودش در برگه ای نوشته می شد "صف بایستید" نمی توانست خود را به کوچه ی علی چپ بزند و توی صف بزند. مجبور می شد مانند بقیه ی شهروندان در صف بایستد.
برای همین هم هست که در کشورهای پیشرفته ی اروپایی این علامت ها را به زبان های همه ی اقلیت ها و مهاجرین می نویسند. این کار را می کنند که بهانه ای به دست کسی نباشد.
این یک راه شناخته شده است برای دعوت از همه برای احترام به اصول شهروندی. بدون آن جامعه ی مدنی نمی توانیم داشته باشیم.
از این منظر هم که بنگریم توجه به زبان های محلی لازمه داشتن همدلی و اتحاد مستحکم تر است. راهی منطقی و عملی.

همان طوری که در بالا اشاره میزان اهمیت دادن به زبان های محلی در هر کشوری از معیار های اصلی بین المللی برای ارزیابی آن کشور از جهت آزادی و دموکراسی است. هرچه کشوری به این موضوع اهمیت بیشتری بدهد رتبه اش بالاتر می رود.
این موضوع چیزی نیست که با دین و ارزش های ما در تضاد باشد. چرا نباید با بها دادن به آن وجهه ی بین المللی خود را بالا ببریم.
به خصوص وقتی این همه می تواند مشکل گشا باشد.

مینجق یکشنبه 20 اسفند 1391 ساعت 12:05 ب.ظ

در قدیم این روش به کار گرفته می شد. موفق هم بود. ببینید! پیام مشروطه چه طور در بین قشر مختلف مردم چرخید؟! با همین نوع سواد! با همین سواد و روش متفکرین مشروطه که آن زمان "روح القوانین منتسکیو" را به فرانسه می خواندند و در مورد روبسپیر و.... مطالعه می کردند توانستند با اقشار فرودست جامعه ی تبریز و...ارتباط برقرار کنند و بخش عمده ای از این مفاهیم را به آنها به زبان خودشان منتقل کنند.

خیلی حرف بود! خیلی هنر بود! امروزه برایمان این ارتباط نزدیک و این مفاهمه بین قشر روشنفکر و طبقه ی حاشیه نشین متصور نیست.

مینجق یکشنبه 20 اسفند 1391 ساعت 12:06 ب.ظ

مهم هست که به ادبیات زبان مادری مان احاطه داشته باشیم. باید شعرها و داستان ها و.... را بشناسیم. اینها بخش عمده ای از هویت ما را تشکیل می دهند.

از این منظر باز هم توجه به این موضوع ضامن دوستی و همدلی بیشتر بین اقوام ایران است.
ببینید! بیشتر شیرازی ها و نیشابوری هایی که دیده ام ابراز علاقه کرده اند که ادبیات ترکی و به خصوص منظومه ی حیدر بابا را یاد بگیرند. همان فرهنگ که سعدی و حافظ و عطار و خیام پرورده روی منظومه ی حیدر بابا هم آغوش می گشاید. تعارف الکی هم نمی کنند چون یکی دو بیت از حیدر بابا را معمولا از حفظ دارند (اگر تعارف الکی بود حفظشان نمی شد.)



مینجق یکشنبه 20 اسفند 1391 ساعت 12:06 ب.ظ

واقعیت این است که ما در آذربایجان معلم هایی نداریم که بتوانند چند صد هزار دانش آموز
مدرسه ای را به زبان ترکی آموزش دهند. خودشان این درس ها را به فارسی آموخته اند.
اگر زبان تدریس عوض شود معلم ها در آموزش جدید در می مانند.
معمولا هر دوره ی تغییر نظام آموزشی هزینه ی سنگینی دارد. چندین سال طول می کشد که دست معلم ها بیاید چه طور به شیوه ی درس دهند و دانش آموزان آن دوره ها ضربه می بینند.
آموزش پرورش استان های ما به اندازه ی کافی مشکلات دارند. این ضربه می تواند سهمگین باشد.

به نظر من بهتر است تاکید روی "آموزش زبان آیین نگارش و ادبیات زبان مادری" و ایجاد کرسی زبان ترکی آذربایجانی و فرهنگستان زبان و ادبیات ترکی آذربایجانی باشد.

به نظر من اینها نیاز فعلی ما هستند و در چارچوب قانون اساسی انجام پذیر هستند.
به علاوه هزینه ی زیاد ندارند.


مینجق یکشنبه 20 اسفند 1391 ساعت 12:17 ب.ظ

باز هم تاکید می کنم. ما نمی خواهیم دنبال مقصر بگردیم. منظورم از <<ما>> من و همفکرانم هستیم که شاید شامل همه نباشد. می خواهیم با توجه به شرایط و واقعیات موجود راه حل عملی و کم هزینه ای بیابیم که به رشد بیشتر فرهنگی و اجتماعی و حقوقی شهروندان ایران از اقوام گوناگون بیانجامد.

فرزانه جان! ببخشید که اینجا مبحثی را دنبال نمودم که به اصل موضوعی که شما مطرح ساختید مربوط نبود.
اما راستش با اردوغان موافقم که جریان های دفاع از حقوق زنان و اقوام می توانند با هم تعامل کنند و در مواردی دست در دست هم بگذارند و به اهداف مشترک برسند.
اتفاقا جریان حقوق اقوام با دید استثماری به جریان حقوق زنان نمی نگرد. نمی خواهد از آن برا ی رسیدن به منافع خودش بهره بگیرد. داد و ستد متقابل است. خود زنان می توانند جزو صاحبنظران جریان حقوق اقوام باشند و در این میان دغدغه های زنانه ی خود را هم مطرح سازند و انصافا مردها هم از این موضوع استقبال می کنند.

این را هم به بقیه بگویم که دفاع از زبان ترکی و یا کردی و.... به معنی نفی زبان فارسی نیست. علاقه ی من نوعی به زیبایی های زبان فارسی کمتر از کسانی که زبان مادری اصلی شان فارسی بوده نیست.
یکی از قالب های مطرح شعر ترکی ملمع است که ترکیب فارسی و ترکی می باشد.

خواهش می کنم از شما بجهت درج نطراتتان ممنونم
نظرات شما در مورد آموزش زبان ترکی جالب است به نظر من اگر آموزش زبانهای ترکی و کردی و قومیت های دیگر به روال عادی انجام می شد و امنیتی نمی شد این همه حساسیت و دغدغه و شکاف اجتماعی روی آن بوجود نمی آمد . این پتانسیل ها برای حاکمیت نگران کننده است ولی خیلی راحت می تواند اینها را تبدیل به فرصت های تعامل و ارتباط اقوام و هویت سازی ایرانی کند که نمی کند .

اما در مورد همسویی و تعامل جریان های دفاع از حقوق زنان و اقوام همچنان بر موضع خودم تاکید می کنم . مخلوط کردن این دو را نشدنی و حقیقتش را بخواهید کمی خامدستانه و سطحی می بینم . به نظرم تا هویت مستقلی برای خواسته های هر جریان بوجود نیاید و تعریف نشود امکان کنش اجتماعی مشترک هم فراهم نمی شود .

محمد یکشنبه 20 اسفند 1391 ساعت 01:56 ب.ظ

چرا در خیلی از کامنتها در وبلاگ فرزانه خانم (با هر موضوعی)، مجبور می شویم جر و بحثهای مفصل در باب اقوام و زبان ترکی یا تورکی یا غیرترکی بخوانیم؟ مگر هر سخن جایی ندارد؟ قدیمها که داشت. ما مردم مدگرایی هستیم. مثلا زمانی کلاس تار و زبان آلمانی مد بود. در خیابان از هر ده نفر، نه نفر تار یا کتاب آلمانی به دست داشت. بعدها گیتار و آواز و نیچه و هایدگر و هرمنوتیک و پست مدرن و دموکراسی و ... مد شد.
گرچه همه اینها ریشه و زمینه دارد، ما فقط در سطح و روی امواج شلنگ و تخته انداختیم.
این روزها هر جا می روی، سخنها انگار جا ندارند و نکته ها بی مقام اند.

دوست عزیز کامنت دانی وبلاگ متعلق به مخاطبان است . آنها با رعایت آداب گفت و گو می توانند به بحث و تبادل نطر درباره افکار و نظراتشان بپردازند . شما هم همین طور
گاهی اوقات بحث ها از قاعده موضوع خارج می شوند ولی شاید منظور بحث کنندگان برقراری ارتباط بین موضوعات باشد .
بهر حال از حوصله و توجه شما ممنونم

مینجق یکشنبه 20 اسفند 1391 ساعت 02:43 ب.ظ

خطاب به هر کسی که به بحث زبان و حقوق زبانی علاقه دارد!
در اینجا من یک قصه ی علمی-تخیلی آموزشی به زبان ترکی منتشر کرده ام:
http://yasaman-farzan.blogfa.com/post/39
هدیه ی نوروزی من است.
اگر به بحث علاقه مند هستید در بخش کامنت های همان نوشته منتظرتان هستم.
باز هم فرزانه جان از این که مزاحم شما و همفکران و دوستانتان شما عذر می خواهم.

خداحافظ

اردوغان یکشنبه 20 اسفند 1391 ساعت 04:11 ب.ظ http://Ardogan.arzublog.com

جناب اردشیرمحمدی!
در آخرین پیامت خطاب به من تنها سعی در دفاع و توجیه خودت کردی و من جوابی برای این مغالطات ندارم! اما همچنین دوباره به جای فرزانه اظهار نظر کردی!
و بالاخره اینکه هر چقدر هم انکار بکنی ، باز دم خروس پیداست که از تصور بالندگی مطالبات ملی - قومی در صورت همکاری و همفکری با حرکت احقاق حقوق زنانمتوحشی. چرا که اصولا با مطالبات ما مشکل داری گویا.
ولی اردشیر باور کن مطالبات ما نه تنها به ضرر ایرانیت نیست ، بلکه در نهایت و در صورت مدیریت صحیح موجب افزایش وحدت ملی و اقتدار ایران خواهد شد.( و البته در صورتیکه متوجه این نکته ی ساده نباشیم ، به تقابلی دردناک منتهی خواهد شد )
کم هزینه ترین و انسانی ترین راه ، درک حقوق مورد نظر اقوام است. اعم از تورک و کورد و لر و عرب و بلوچ و ...

اردوغان یکشنبه 20 اسفند 1391 ساعت 04:34 ب.ظ http://Ardogan.arzublog.com

عرض کوتاهی با همشهریان عزیزان تبریزیم:
من بعنوان یک تبریزی که بیش از نیمی از عمر خود را در خارج از تبریز مانده ام - و اکنون نیز هم - میتوان نگاه از برون به شهرمان داشته باشم و بهتر از هرکس دیگری به انتقاد از خود بپردازم. با این نگرش که انتقاد سازنده از خودمان ، شهرمان و عادات و نگرشهای بعضا ناقص و اشتباه رایج در آن ، بهترین راه برای آغازی برای اصلاح است.
در 20 سالی که در خارج از تبریز زندگی کرده ام ، بویژه در 5-6 سال اخیر به نتایجی که بیش از مطالعه ، محصول مقایسه بوده دست یافته ام. تبریز بزرگتر از آنستکه بتوان در این مجال و کامنت نقدش کرد و من نیز همواره از نقد تند و مکتوب تبریز ابا کرده ام ( تا کنون) چرا که هنوز هم اهلیت کافی در خود برای نقدی جامع و کم نقص نمیبینم و از طرفی واهمه ی آن دارم که حتی ابراز سخنی هر چند درست ، در مقطع طمانی و مکانی نامناسب ، عملا کاری نادرست است.
کوتاه سخن، در اینجا تنها یک موضوع را که در نتیجه ی مطالعه ی کامنتهای اخیر دو نفر از شما همشهریانم به ذهنم رسید عرض میکنم. قاطبه ی تبریزیها -به معنای همه ی آنهایی که خود را تبریزی میدانند - توجه و کششی افراطی به شهرمان دارند و در مقابل به سایر شهروندان آذربایجانی به دیده تخفیف مینگرند و در همین راستا لهجه ی تورکی سایر تورکان - چه شهری چه روستایی - را خوار میشمارند. همین نگرش عامیانه - که در اکثریت ما هست- یکی از موجبات نگرش منفی بسیاری از تورکان به شهری شده است که میتوانست قبله ی آمالشان باشد اگر چنین نگرشی نداشتند. حتی در میان هویت طلبان غیر تبریزی شایع است که میگویند : تبریزین میللتچی لری ، میللتچی دییرلر ، تبریزچی دیلر !
یکی از راهکارها ، تبلیغ این معنی است که :شهر ما آذربایجان است و تبریز تنها یکی از محلات آن است همچنانکه اورمیه و اردبیل و زنجان و کل شهرها و روستاهای کوچک و بزرگ و دور یا نزدیکمان ، هریکی ، یکی دیگر از محلات این شهر بزرگ هستند.
من خود تا زمانیکه پایم را از دایره ی تبریز بیرون نگذشاته بودم چنان بودم که شرحش رفت. شاید برای هر کسی لازم باشد تا چند سالی را دور از شهر و زادگاه خود بزید . همین حتی زیست ساده به تنهایی میتواند به اندازه ی مطالعه ی 1000 کتاب به آدمی دید و نگرش جدید بدهد . البته چناچه توام با مطالعه و تفکر باشد ، نتیجه ای بهتر خواهد داشت.
به امید روزی که هر تبریزی همانقدر شناساندن تبریز به دیگران برایش جذاب باشد که شناساندن آذربایجان برایش اهمیت دارد و هر چه به نگرش جامعتری دست یابیم ، تعریف و شناساندن و آبادانی کل برایمان مهمتر و اولی تر از تمجید و معرفی و عمران جزء خواهد شد.
از یاسمن بخاطر تلاششان برای زبان مادریمان تشکر میکنم و باز از فرزانه بخاطر فضایی که در اینجا هست. اما یاسمن دو سوال: نظرت درباره ی نظر جلال چیست؟ این نظرش که در وبلاگم هم کاملش را آورده ام:
"از آغاز پیدایش مفهوم ملیّت ، یعنی از اوان مشروطیت تاکنون، حکومت تهران اگر نه از نظر اقتصادی و سیاسی،ولی حتما از نظر فرهنگی آذربایجان را مستعمره ی خویش میداند و اولین نتیجه ی سوء این استعمار فرهنگی،کشتن فرهنگ ترکی در حوزه ی آذربایجان است."
و نیز آیا در خصوص سیاست آسیمیلاسیون در ایران و سایر کشورها مطالعه کرده ای؟

اردوغان یکشنبه 20 اسفند 1391 ساعت 04:40 ب.ظ http://Ardogan.arzublog.com

همشهریان عزیز تبریزیم! ( نمیدانم چرا بعضا چنین خطاهایی در نگارش سرمیزند که بعد وقتی خودم هم میخوانم خنده ام میگیرد)

سهراب سپهری دوشنبه 21 اسفند 1391 ساعت 12:30 ق.ظ

نسب من شاید , به زنی فاحشه در شهر بخارا برسد !

رها دوشنبه 21 اسفند 1391 ساعت 01:48 ق.ظ http://freevar.persianblog.ir

عالی عالی بانو..

ماهی دوشنبه 21 اسفند 1391 ساعت 09:30 ق.ظ http://www.binoo.blogfa.com

فرزانه جان من فکر می کنم جواب تمام چرا هایی که گفتی این است که زنان برای رسیدن به مراحل بالا باید همیشه در حال جنگیدن باشند در حالیکه مردان بدون دردسر و دغدغه آنها را به دست می آورند جنگیدن در وجود همه ی انسان ها نیست مطمئنم اگر اینقدر مرد سالاری در جامعه ما حاکم نبود زنان ایرانی هم به همه ی مواردی که اشاره کردی علاقه داشتند و آنها را به بهترین نحو انجام می دادند.

ولی حاکم است ماهی جان
شرط این است که در همین شرایط زن بتواند کسب هویت کند

سیدعباس سیدمحمدی دوشنبه 21 اسفند 1391 ساعت 02:11 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
من معتقدم، چه زنان و چه مردان، همواره باید این سؤال برایشان مطرح باشد:

از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به کجا می روم؟

این سؤال، ربطی به جنسیت انسان ندارد.

و شما می گویی:

کیستم؟ چه باید بکنم؟ چه می توانم بکنم؟ چرا باید بکنم؟ چه ساختارهایی مانع بودن من اند؟

گمان کنم گفته ی من و گفته ی شما، تصادفی نیست که دو شکل است. شما ظاهراً طبق جهان بینی است، برایت سؤالی به صورت

به کجا می روم؟

مطرح نیست. عیب ندارد. به هر حالا سؤالاتی که برای هر انسان موضوعیت دارد، بستگی به عوامل مختلف دارد.

و بعد از سؤال

از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به کجا می روم؟


البته گمان کنم من با شما اختلاف ندارم، در این که، انسان باید در زندگی ی فردی و خانوادگی و اجتماعی و دانشگاهی و محل اشتغال و ...، سعی کند اهل فکر و اندیشه، و

تلاش برای احقاق حقوق خود

و،

تلاش برای رعایت حقوق دیگران

باشد.

سلام
ظاهراً همین طور به نظر می رسد که چنین سوالاتی ربطی به جنسیت ندارد اما واقعیت می گوید زنان از بس مشغول راضی کردن تمام دنیا از خودشان بوده اند فرصت نکرده اند اینها را از خودشان بپرسند
حالا به شکلی که شما می گویید که جواب ها آماده است اما به شکلی که من می گویم نیاز به مجاهدت دارد .

مسعود دوشنبه 21 اسفند 1391 ساعت 06:11 ب.ظ http://negahema.blogsky.com

سلام
هر از چند گاهی من به خانه شما می آیم.خوشحال هستم که زنان و مادران ایرانی به مسایل شان هم توجه می کنند ونه صرفا به مشکلاتشان.من با مدعای اصلی نوشته شما موافقم اما سرکار خانم فکر نمی کنید باید به اندازه ظرفیتهای جامعه مان از زنان توقع داشته باشید؟وانگهی ساختارهای قدرتمند جامعه مدام در حال بازتولید خودشان هستند البته به شیوه های بسیار متفاوت. فکر می کنم این ساختارها آگاهانه با برجسته کردن مشکلات زنان و البته مردان، ماها را از پرداختن به مسایل مشترک و اختصاصی مان باز می دارند.ساختارهای پدرسالاری و یا به تعبیر هشام شرابی پدرسالاری جدید برای در قدرت ماندنش صدالبته قدرت تفکر را فلج می کند.با عرض معذرت و البته تاسف باید بگویم در این راه بسیار موفق شده است.زنان سرزمین من متاسفانه حتی زنانگی شان را هم از نگاه مردان این سرزمین می بینند. البته به تعبیر شما عده ای هستند که خلاف قاعده اند و این نوید دهنده است.ناامید نباید شد و باید کوشید. هرچند به نظرم وظیفه مردان در این راه بیشتر است. اما متاسفانه برای مردان روشنفکر و متفکر ایرانی مساله زنان بسیار در حاشیه مانده است.خوب وخوش باشید.

سلام و سپاس از شما
مشکلات زنان با انجام هیچ وطیفه ای از جانب مردان حل نمی شوند .
آنها باید خودشان و مشکلات خودشان را خودشان بشناسند . البته همکاری مردان در ایجاد فرصت های لازم مهم است

نوشینه سه‌شنبه 22 اسفند 1391 ساعت 12:54 ق.ظ

سلام حق مطلب را به جا آوردی . ما زنها همیشه خودمان را بامردها تعریف می کنیم

سلام
متاسفانه همین طور است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد