دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

درنگ


یکی از نشانه های نابسامانی روانی آدمیان این است که کار خود را بسیار مهم بدانند.




" برتراند راسل "

نظرات 35 + ارسال نظر
سیاوش رضازاده دوشنبه 11 شهریور 1392 ساعت 09:50 ب.ظ http://siavashrezazadeh.blogfa.com

طرفه آن که ، کردار و گفتار : " برتراند راسل " ، همیشه در من حسی توام با احترام را برای ایشان ، متصور می کند. فراموش نمی کنم یکی از کتاب هایی که در قبل از انقلاب ، روی من تاثیر خوبی گذاشته بود :" تاریخ فلسفه غرب " ، ایشان است که با ترجمه ی تامل برانگیز : " نجف دریا بندری " ، به اهل علم و ادب ، عرضه شده است ! فراموش نکنیم : ایشان ، همیشه از جنبش های آزادی خواهی و به ویژه جنبش دانشجویان ، طرفداری می کرد . و حتی از همین جهت ، چند بار بازداشت شد ! به هر حال ، جا دارد برای ایشان کلاه از سر بداریم و به او لبخند بزنیم !
وبلاگ :" در انتظار بهار " .

سلام
همین طور است که می فرمایید

رها سه‌شنبه 12 شهریور 1392 ساعت 02:01 ق.ظ http://freevar1.persianblog.ir

بلی بلی.

سوفیا سه‌شنبه 12 شهریور 1392 ساعت 11:42 ق.ظ

این گونه خود را جدی گرفتنها و این گونه بر خود نخندیدنها گاهی باعث میشود که ما خود را شهسوار و شوالیه میدان قلم بینگاریم و اسب سرکش قلم را به همه سو بتازانیم و فریاد برداریم آیا نیست هماوردی که پشتش را به خاک بمالم و... !

در واقع چنین کسانی هر چه هم حق به جانبشان باشد و تیغ اندیشه شان بُرا باشد تا اندازه ای آدم را دلزده می کنند. هر اثری پله ای است به سوی اثری تازه تر، ماندن در هر اثری مرداب اندیشه است. گاهی نیاز است اندکی آن سوتر از آن چیزهایی را هم که بدانها اعتیاد داریم بنگریم و ... .

اعتیاد به یک اندیشه از خانمان سوز ترین آنهاست

ف سه‌شنبه 12 شهریور 1392 ساعت 03:54 ب.ظ http://nbdfg.blogfa.com

http://act.rootsaction.org/p/dia/action3/common/public/?action_KEY=8483

حقیقت راه خود را می یابد اگر چه گاهی از میان خاک و خون :(

مریم چهارشنبه 13 شهریور 1392 ساعت 11:12 ق.ظ http://www.mary1355.blogfa.com

پس با این تفاسیر چیزی که تو جامعه ی ما زیاده و ما از ان غافل،نابسامان روانیه!!

چه عرض کنم !

دایناسور پنج‌شنبه 14 شهریور 1392 ساعت 12:11 ق.ظ

سلام
آدمیانند دیگر برادر برتراند

سلام
حالا چرا برادر ؟:)

بهارک پنج‌شنبه 14 شهریور 1392 ساعت 12:49 ق.ظ

خیلی دلگیر شدم.

دارد

خلیل پنج‌شنبه 14 شهریور 1392 ساعت 07:30 ب.ظ http://tarikhroze3.blogsky.com

سلام،

با مریم موافقم.

سلام
البته من موافق ترم که هر کسی پیش از نگاه به جامعه و دیگران نگاهی به خودش بیفکند

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 14 شهریور 1392 ساعت 09:27 ب.ظ

هر وقت به این جملش فکر میکنم و به بی اهمیت بودن آدمها ، احساس آرامشی از سبکی بار هستی نصیبم میشه. اینجاست که معنی زیبایی زندگی رو میفهمم

البته روی دیگر سکه زیبایی هم هست

مهدی نادری نژاد شنبه 16 شهریور 1392 ساعت 12:26 ق.ظ http://www.mehre8000.blogfa.com

سلام علیکم
با همه احترام به آقای راسل باید بگویم این صحبت ایشان اصلا مهم نیست.

سلام
ایشان خودشان هم چنین ادعایی نکرده اند

درخت ابدی شنبه 16 شهریور 1392 ساعت 01:32 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
می‌شه برعکسش هم مطرح کرد: مهم ندونستن کار خود می‌تونه روان بقیه رو نابسامان کنه.
باید دید راسل این جمله رو در مورد چی گفته.

سلام
این برخورد نمونه یک نگاه نقادانه خوب است . این که گفته ای باید دید راسل این جمله را در چه موردی گفته است حرف حساب است . این را در حاشیه یکی از سر رسیدهایم نوشته بودم ولی متاسفانه ننوشته ام از کدام کتابش نوشته ام . حالا منبعش را اگر پیدا کردم می گویم .
ولی استنباط من این است مهم ندانستن اینجا به معنی اهمیت ندادن به کار موقع انجامش نیست . یعنی اینکه کار را سهل و سرسری بگیری . می دانیم که او در کار منطق و فلسفه اش خیلی هم جدی بوده همین طور موضع گیری های اجتماعی و سیاسی اش .
مهم دانستن را به این مفهوم تقبیح کرده که اهمیت و ارزش کار انجام شده را آن قدر بالا ببریم که نه عیب و ایرادش را بپذیریم و نه حاضر شویم به کارهای مهم تر بپردازیم .
البته اینها استنباط من است .

مینجیق شنبه 16 شهریور 1392 ساعت 10:03 ق.ظ http://yasamanfarzan.arzublog.com

به درخت ابدی
علاوه بر روان جسم را هم می تونه نابسامان بکنه.
مثل آن بسازبفروشی که کارش را آن قدر مهم نمی گیره که مهندس ناظر بیاره یا به حرفش گوش کنه. در خاکبرداری خانه ی همسایه ویران می شه و چند نفر می مانند زیر آوار و.....

راسل این حرف ها را در انگلیس و در چارچوب فرهنگ خودشان گفته. اینجا در این کشور گل و بلبل بخواهی به کار ببری ....

مینجیق شنبه 16 شهریور 1392 ساعت 04:20 ب.ظ http://yasamanfarzan.arzublog.com

برتراند راسل که روانشناس نبود! آیا کسی که در یک رشته ی دیگر سرآمد است این صلاحیت را دارد که تعیین کننده ی معیار نابسامانی روانی باشد؟!
این روزها روشنفکران غربی از این که اپرا وینفری -مجری یک تاک شو موفق آمریکایی- با psychobabbleبرای خودش یک نوع cultایجاد کرده شاکی هستند. من فرقی زیادی نمی بینم بینpsychobabble ای که اپرا وینفری ترویج می کند و این اظهار نظر برتراند راسل.

نه روانشناس نبود . این اظهار نظر هم بار علمی ندارد البته اگر بشود روانشناسی را علم به حساب آورد
بیشتر یک تقبیح و ملامت است .

گون یکشنبه 17 شهریور 1392 ساعت 12:24 ق.ظ

مثل شما دیگه نه

شاید

محمد ح یکشنبه 17 شهریور 1392 ساعت 05:30 ب.ظ http://dustevatan12.blogfa.com

این بزرگان هم گاه حرف چرند می زنند. خب مرد حسابی "راسل خان"! آدمی اگه کار خودش رو مهم ندونه حتی چوپونی رو؛ تلاشی نمی کنه و عغب می مونه

تا مهم بودن چه باشد ؟

محمد ح یکشنبه 17 شهریور 1392 ساعت 05:37 ب.ظ

عقب

مهدی نادری نژاد دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 05:42 ق.ظ http://www.mehre8000.blogfa.com

سلام علیکم
شکست شکوهمند را در اینجا ببینید.

خواهم دید

اینسان دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 07:58 ق.ظ

بی ربط به پست:
وقتی یک آذربایجانی "شرق" زده میشود! ( روزنامه شرق تنها نمادی از آن استى)
یعنی دغده های بومی اش برایش کمرنگتر و کمرنگتر میشود و روشنفکری بومی اش به قهقهرا میرود.

حرفی ندارم

ف دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 01:47 ب.ظ

ولی هدف وسیله رو توجیه نمیکنه. و توی هر جنگی آدمهای بیگناه هم کشته میشن

بله توجیه نمی کند اما کجا در کدام اخلاق ؟ اخلاق سیاستمداران یا اخلاق مردم عادی ؟

سیدعباس سیدمحمدی دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 07:46 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
با بهاء الدین خرمشاهی صحبت می کردم. گفت آقای [...] معتقد است و می گوید تمام آثار من (من یعنی آقای [...]) همه در اوج است و در حد جهانی است، و حاضر نیست حتا «یک اثر»ش در سطح معمولی در نظر گرفته شود.
خرمشاهی سپس گفت:
من حدود صد کتاب دارم. تألیف و ترجمه. اگر فقط حدود چهار پنج اثر، از آن حدود صد اثر، به عنوان آثار بسیار خوب شناخته شوند، من خود را موفق می دانم. معمولاً این طور است که نمی شود تمام آثار یک نفر، همه شان در اوج باشند.
***
سیدعباس:
اگر به نحو آزاد و دموکراتیک، اجماع نسبی ایجاد شود که فلان اثر بنده (تابلو یا کتاب یا ساختمان یا موسیقی یا ...)، از بهترین آثار در موضوع خود است، پس از شکل گیری ی آزادانه ی آن اجماع نسبی (و نه شکل گیری با ضرب و زور و تبلیغات یکطرفه و ...)، شاید از نظر اخلاقی اشکال نداشته باشد اگر خود من هم درباره ی «مهم» یا «بسیار مهم» بودن آن اثر، چیزکی بگویم بعضی وقتها.
***
چند وقت قبل، اجماع آزادانه شکل گرفته بود که بنده «سلطان جاده ها» هستم (چون با موتور سیکلت دو بار رفتم قلم و برگشتم تهران). گفته می شود اجماع یادشده، خیلی خیلی دموکراتیک و آزادانه بوده

من اینجا به آن اجماع به شکلی کاملاً دموکراتیک رای می دهم

سیدعباس سیدمحمدی دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 07:53 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

در کامنت وبلاگ بنده نوشتید:
خوب احتمالاً موضوع این است که باید منتظر تغییرات و اصلاحات تدریجی باشیم یعنی مخابرات هر سال یک کیلو بایت به سرعت اینترنت اضافه کند تا به سرعت مورد نظر در ایران 1400 برسیم .
دیدین این الگوهای پیشرفت ایرانی اسلامی را ؟ مدلش این طوریه . هیچکس هم هیچ سوالی نباید بکند وگر نه سیاه نما و روشنفکر برج عاج نشین و عامل بیگانه و حتی تندرو و افراطی است .

بنده می نویسم:
والّا مثل این که برنامه ی موجود و برنامه ی آینده این است که سالی یک کیلو بایت بر ثانیه،
«کم کنند»
از سرعت فعلی
دلاوران گمنام ف ی ل ت ر ک ن ن د ه هم، بیدار و فعالند. اخیراً ممریزیو نیز به صف ف ی ل ت ر ش د گ ا ن پیوست.

من شخصی هستم مذهبی. اما اصطلاح مطلوبم، «بیداری ی انسانی» است.

مینجیق سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 11:16 ب.ظ http://yasaman-farzan.blogfa.com

نوشته ی قدیمی من:
اینشتین دانشمند بسیار بزرگی بوده و فردی بسیار عمیق. اما یک سری از مصاحبه ها و جملات قصارش بلا ی "نوابیغ" را دامن زده است. به این یکی توجه کنید:
Albert Einstein : "I want to know Gods thoughts.... all the rest are just details

آخه این چه حرفیه؟! شاید اینشتین به شوخی یک همچین حرفی زده باشه. یا برای تاکید کلامی متافور به کار برده! ر اما برداشته اند همین جمله را خارج از زمینه این ور واون از او نقل کرده اند و شده بلای جان ما. اگر شوخی یا متافور باشه اشکالی نداره. اما اگر جدی بگیریم واقعا حرف بیخودی است. گوینده اش اینشتین بوده که باشه!آخه این حرف نه از نظر فیزیک پایه ی قرص و محکمی داره. نه از نظر فلسفه و نه از نظر الهیات و علوم نقلی و....
یک حرف هست که جون می ده برای تیتر مجلات جنجالی! جون می ده برای حلقه های روشنفکری تهران! همین و بس!
نه تنها به فیزیک کمکی نمی کنه به آن آسیب هم می رسانه. باعث می شه که یه عده آدم رویایی که حا ل و حوصله ی آموختن فرمالیزم و تمرین حل کردن را ندارند به هوای این قبیل جملات قصار می آیند به سراغ این رشته بعد از مدتی هم سرخورده می شوند و با لعن و نفرین دور می شوند. تصور من این است که یک شب آخر وقت به اینشتین سر میز شام ضیافتی گفته اند پاشو به سلامتی فیزیکپیشگان "پروپوز ا توست" کن او هم پاشده یک همچین حرفی زده که مناسب آن احوالات باشه! راستی کسی می دونه اینشتین در چه پس-زمینه ای این جمله را گفته ؟!

ایراد البته از اینشتین نیست. ایراد از آن شیوه ی قهرمان سازی و مرشد سازی از اینشتین است. به عنوان مثال این جمله ی اینشتین را در نظر بگیرید:
: I was not surprised when the eclipse of May 29, 1919, confirmed my intuitions and I would have been surprised if I had been wrong.

حرف نامعقولی نیست. نظیر آن است که اگر فردا هیگز کشف شود ما بگوییم انتظارش را داشتیم و اگر کشف نمی شد تعجب می کردیم. هیچ حرف عجیبی نیست. فرضیه ای است که مشاهدات فعلی را به خوبی توضیح می دهد یک پیش بینی هم دارد که انتظار داریم درست باشد. اگر درست نباشد ناگزیریم که فرضیه را اصلاح کنیم.
اینشتین هم چیزی بیش از این حرف نگفته و ادعایی نکرده.
حالا ببینید عوام الناس همین حرف اینشتین را چه طوری نقل می کنند: اوایل ازدواجمان بود که رفته بودیم خانه ی یکی از دوستان شاهین عید دیدنی. مهمانی در آنجا بود که پیرمردی بود که شاهین را تشویق را به اینشتین شدن می کرد.خوشبختانه به خاطر زن بودن مرا از این فیض محروم می دانست! خدا را شکر که زن بودن شانس نوابیغی و توهماتی از این دست را پایین می آورد. این داستان را نقل کرد (با بیان عامیانه ی خودش) و بعد گفت "انیشتن" گفته "اگر نتیجه آزمایش جز این بود حتما خدا اشتباه کرده است." اینشتین کی همچین حرفی زده؟! منهای مسئله ی دینی این حرف از نظر علم هم مردود است. دانشمند تجربی برای خدا یا طبیعت یا هر چه که اسمش را بگذارید تعیین تکلیف نمی کند. قدم به قدم و با فروتنی در مقابل طبیعت و قوانین آن راز هایش را با فرضیه سازی کشف می کند. اگر فرضیه اش با آزمایش نخواند آن را اصلاح می کند.

پشت همه ی این کوشش البته باوربه کارآیی فروکاستگرایی یا REDUCTIONISMهست اما همین و بس! بیش از این فرض دانشمند علم تجربی ادعایی و انتظاری ندارد.

جالب بود معاف کردن شما از اینشتین شدن ...
به گمانم ایراد کار کیش شخصیت ساختن از آدمهاست و دیگری اش توجه کردن به اسم ها به جای متن ها

سیدعباس سیدمحمدی چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 07:58 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

ببخشید.
البته بنده سخنگوی آینشتاین نیستم، اما بنده در کلام آینشتاین شوخی و فکاهی و مزاح نمی بینم.
آینشتاین «متفکر» بوده. فقط عضو مرکز تحقیقات فیزیک نظری و این گونه نهادها نبوده. آینشتاین اهل یادگیری بوده. من شخصاً صدای دکتر سیدمحمود حسابی را در رادیو شنیدم که می گفت وقتی با آینشتاین دیدار کردم به من گفت فکر کن من شاگردتم و راحت حرفت را بزن. متفکرهایی مانند آینشتاین و هاوکینگ و پلانک و شرودینگر و هایزنبرگ، معمولاً، اثباتاً و نفیاً در مورد خدا و دین نظر می دهند. حالا ممکن است نظرشان عمیق از کار درنیاید.

بنده، شخصاً، از خانم [...] که جزو نوابیغ نیست، پرسیدم ما در ایران فیزیکدان واقعهاً باسواد و ... داریم یا نه. خانم [...] که جزو نوابیغ نیست، و در وبلاگش نوشته بود

«از این پس تنها کامنت هایی انتشار خواهد یافت که به من و خوانندگان وفادار این وبلاگ روحیه و انگیزه ی مثبت دهد کامنت هایی که در خلاف این جهت است انتشار پیدا نخواهند کرد»

به من جواب داد:
«بله. آقای [...]»

توضیحاً، آقای [...]، همسر خانم [...] است!!
ببینید اوج تواضع را!!

ضمن احترام به جنبه ی علمی ی خانم [...]، من واقعاً سطح شخصیت ایشان و سطح تفکر ایشان را در همین حد یافتم که بیاید سخنان آینشتاین را «شوخی» و «متافور» بنامد.

توجه کنید. دانشمند علوم تجربی، جلویش را نگرفته اند که بیرون از مرز دانش تجربی، از «عقلیات» خود استفاده کند، برای فکر کردن درباره ی ارتباط بین خدا و طبیعت. توضیح بیشتر:
دانشمند علوم تجربی، که هاوکینگ باشد، وقتی در مورد علم تجربی کار می کند، با ابزارهای مربوط به علم تجربی، آزمایش می کند و ... و به نتایجی می رسد. اما منعی نیست وقتی ایشان مشغول به فعالیت علم تجربی نیست، از «فلسفه» و «عقلیات» کمک نگیرد و بین «خدا» و «طبیعت» ارتباط برقرار نکند. هاوکینگ، طبق دستگاه فکری اش، سعی می کند

«عدم نیاز طبیعت به خدا و خالق»

را، وقتی دارد خارج از دانش صحبت می کند، ثابت کند و بیان کند.

و

به همین ترتیب،
دانشمند علوم تجربی، که آینشتاین باشد، وقتی در مورد علم تجربی کار می کند، با ابزارهای مربوط به علم تجربی، آزمایش می کند و ... و به نتایجی می رسد. اما منعی نیست وقتی ایشان مشغول به فعالیت علم تجربی نیست، از «فلسفه» و «عقلیات» کمک نگیرد و بین «خدا» و «طبیعت» ارتباط برقرار نکند. آینشتاین، طبق دستگاه فکری اش، سعی می کند

«نیاز طبیعت به خدا و خالق»

را، وقتی دارد خارج از دانش صحبت می کند، ثابت کند و بیان کند.


وقتی آینشتاین می گوید

I want to know how God created this world. I am not interested in this or that phenomenon, in the spectrum of this or that element. I want to know His thoughts, the rest are details

ایشان در مرحله ی خارج از علم تجربی سخن می گوید.

مینجیق چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 10:45 ب.ظ

فرزانه جان
چرا در این که روانشناسی علم هست شک می کنی؟! با توجه به این که از اطلاعاتی تشکیل شده است که از روی آن رفتار پدیده ای (در مورد رفتار انسانی) را می توان پیش بینی کرد و این پیش بینی را آزمود علم محسوب می شود.
گاهی پیش بینی درست از آب در نمی آید چه در علم فیزیک و چه در علم روانشناسی وچه در علوم دیگر. در این صورت ما در علم بودن فیزیک (یعنی در این نکته که علی الاصول می توان پیش بینی کرد) شک نمی کنیم. اول از همه می گویم شاید آزمایش خطا داشت. بعد می گوییم شاید یک فاکتور مهم را منظور نکرده ایم و دست آخر هم می گوییم شاید نیاز به آن باشد که مدل فیزیکی را اصلاح نماییم.
اما در این که علی الاصول با اصلاح آزمایش یا اصلاح مدل فیزیکی می توانیم به قدرت پیش بینی برسیم شک نمی کنیم.
تا جایی که من می فهمم روانشناسی هم چنین قدرت پیش بینی ای دارد. مثلا وقتی براساس شواهد تشخیص داده می شود فلان شخص بهمان بیماری روانی را دارد می توان پیش بینی کرد که با بهمان دارو یا فلان تراپی بهبود می یابد.
موافق نیستی؟

نه موافق نیستم . چون علم را واجد تعریف هایی می شناسم که روان شناسی با آن سازگار نیست . علم به چیز هایی اطلاق می شود که می دانیم چیزهایی که تجربه کرده یا محاسبه کرده ایم . هر چند با خطا
علت خطا می تواند نقص ابزار های مشاهده و یا اندازه گیری ما یا دقت نداشتن محاسباتمان باشد .
اما خطا در روان شناسی معنایی ندارد چون اساساً ابزاری برای بدست آوردن فکت ها و داده ها نداریم .
علم را می شود تعمیم داد . اما روان شناسی را نمی شود.روان شناسی فاقد نظام فکری یا پارادایم است . آنچه محتوای روان شناسی است . نتایج پراکنده فهم های انسان های مختلف از رفتار و روان آدمی است

مینجیق چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 11:21 ب.ظ

البته به این بحث بالای من شاید بشه این ایراد را گرفت که بین "روانکاوی" و "روانپزشکی" تمایز قایل نشدم. در هر صورت تاجایی که من می فهمم هردوی اینها علم هستند چون بر اساس آنها می توان پیش بینی قابل آزمودن انجام داد.

جادو و جنبل و خرافات هم پیشگویی دارند. مثلا قبل از ابداع سونوگرافی انواع و اقسام روش ها برای پیشگویی جنسیت جنین در فرهنگ های مختلف بود که آنها را نمی توان علم شمرد. پیش گویی هایشان 50 درصد موارد درست ازآب در می آمد 50 درصد موارد غلط. وقتی درست از آب در می آمد توی بوق می کردند وقتی غلط از آب در می آمد ماست مالی. تست کردن نتایج پیش بینی هم خود بر پایه های علمی باید استوار باشد. یعنی باید نشان داد مواردی که پیش بینی درست از آب آمده از لحاظ آماری معنا دار است. تا جایی که من می دانم نتایج پیش بینی حاصل از علم روانشناسی تثبیت شده آن قدر درست از آب در آمده که به لحاظ آماری معنا دار باشد. اما در مورد هومئوپاتی نتایج چیزی بیش از اثر تلقین را به طور آماری نشان نمی دهد. برای همین هومئوپاتی را نمی توان علم به حساب آورد. پزشک ها و دارو ساز ها هم برای کسانی که دنبال هومئوپاتی می روند همان شأن را قابل هستند که ما برای "نوابیغ!"

خوب پیش بینی قبل از توضیح آن چه که هست چه طور ممکن است علمی باشد ؟ خودت هم گفته ای پیش بینی کردن ادعای اصلی علم نیست . کنار هم گذاشتن یک سری رفتار مشابه هیچ چیزی را نشان نمی دهد روان شناسی سعی کرده فکت هایی از زیست شناسی و فیریک و شیمی را کنار هم بگذارد و شاهد فرضیه های خودش قرار بدهد اما به نظر من وقتی یک رفتار با ترشح یک آنزیم یا هورمون ارتباط دارد علمی که این ارتباط را توضیح می دهد بیولوژی است نه سایکولوژی

بحث هومیو پاتی که اصلاً جداست . تاجایی که من می دانم هم ارتباط قابل ذکری به روان شناسی دارد

مینجیق پنج‌شنبه 21 شهریور 1392 ساعت 11:29 ق.ظ

این هم یکی از نوشته های قدیمی من است:؛لئون لدرمن یکی از برترین پژوهشگران فیزیک در نیمه ی دوم قرن بیستم است. دو سه کشف مهم کرده که به خاطر یکی شان (کشف مستقیم نوترینوی میون) جایزه ی نوبل گرفته.

بسیار تیزهوش است. کنجکاو هم هست.گاهی هم شیطونی های کلامی ای می کند و همه را می گذارد سر کار! به نظرم خوشش می آید ببیند چه قدر یک حرف سرسری او می تواند در بین مردم عادی منجر به بحث های نامربوط شود.



همان طوری که می دانید در جراید عامه پسند گاهی به ذره ی هیگز God particleنیز می گویند. البته چنین عنوانی هیچ وقت در بین خود ما پژوهشگران فیزیک به کار برده نمی شود.

این عنوان باعث شده یک عالمه بحث های نامربوط سفسطه آمیز در مورد هیگز شود که هیچ ربطی به فیزیک و فرمالیزم هیگز ندارد. اگر روزی سر حال و شوق بودم فرمالیزم هیگز را به طور ساده توضیح می دهم و در این وبلاگ منتشر می کنم. خواهید دید که یک فرمالیزم درست و حسابی ریاضی است برای توصیف پدیده ها که در فیزیک ذرات بنیادی هم کار برد دارد و پیش بینی آن (وجود ذره ی هیگز) به تازگی به اثبات رسیده است. یک چیز درست و حسابی ( rigorous ) فیزیکی. بدون هیج نتیجه گیری سفسطه آمیزی در مورد مسایل اعتقادی.

تنها مسئله ی اعتقادی عمیق که در این میان هست (مانند سایر فرمالیزم های فیزیک) آن است که ما قادریم فرمالیزم تجریدی ریاضی بسازیم که طبیعت با آن توصیف می شود و جالب تر آن که بر آن اساس می توانیم پیش بینی کنیم. این فرض خیلیییی عمیق است. اما آن نتایج سفسطه آمیز که در اثر نامگذاری غیر علمی به وجود آمده با این موضوع که مد نظر من است خیلی فرق دارد.

همیشه فکر می کردم کدام "مردم آزاری" آمده این نام بی مسمی را به هیگز در جراید داده که این همه باعث سردرگمی و حرف های چرت و پرت و نامربوط شده.

دیروز با چند نفر از همکاران صحبت می کردم و گفتند کار کار لئون لدرمن است. قصه اش را گویا از زبان خود او شنیده بودند. گویا او یک کتاب عامه فهم منتشر می کرده. به ناشر کتاب گفته This Goddamn particle! (یعنی ذره ی "لعنتی"!)

ناشر گفته بذار اسمش را در عنوان بذاریم God particle. این طوری کتاب بیشتر فروش می ره. مردم روی این اسم حساس هستند. خلاصه از این شم اقتصادی ناشر و شیطنت لئون لدرمن این لقب بی مسمی معرفی می شه و باعث بحث های بی سرو ته و بیفایده ی بسیار می شه."


حالا بیا و برای یکی از این جماعت که این اسم بی مسما را یکی از جراید خوانده و جلوی زن و بچه هاش کلی کلاس گذاشته و حرف های بی سر وته قطار کرده توضیح بده که کل قضیه همین بوده و بس: شیطنت یک فیزیکدان پیر و سودجویی یک ناشر. مگه قبول می کنند. درسته قورتت می دهند که تو نمی فهمی من می فهمم.

سوفیا-سید محمدی پنج‌شنبه 21 شهریور 1392 ساعت 10:48 ب.ظ

سلام-
ببخشید وقتی انشتین میگه "من میخواهم بدانم (خدا) چگونه این جهان را افریده"
آیا سخنش به این معنی است که "من میخواهم بدانم( الله )چگونه این جهان را آفریده"

....

من فکر میکنم واژه "خدا" در این واگو رهزن است . به همین خاطر با مینجیق موافقم که انشتین تصور عامیانه ای از خدا نداشته است. توجه به یک نکته بسنده است. انشتین "معجزه" را چرند میدانست و خدایان ادیان را تحقیر میکرد. همان خدایانی که هر گاه اراده! (به این مفهوم مسلماً علمی!! نیک بیندیشید) می کنند قوانین عالم معلق یکهو از کار باز می مانند.

توجه کنید الله خدایی است معجزه چی در نتیجه خدای انشتین به هر معنایی که در نظر بگیریم نمی تواند همان "الله" باشد که جناب سید محمدی می پرستند.

مینجیق پنج‌شنبه 21 شهریور 1392 ساعت 11:41 ب.ظ

چیزی که من می خواستم بگویم این بود که جملات قصار را باید در پیش زمینه ی آنها معنی کرد.
در مورد اینشتن:
نظراتش در فیزیک قابل تامل است و سهم بسزایی در پیشبرد آن در زمان خودش داشته است. هرچند حتی در زمینه ی فیزیک هم همیشه حق با او نبود. به طور مثال در فیزیک کوانتمی نظراتی که بوهر داشت و اینشتن با آنها مخالفت می کرد یواش یواش ثابت شد که درست تر است.
این که اینشتن با محمود حسابی که آن زمان یک دانشجوی جوان بوده که ابهت اینشتن او را گرفته به مهربانی سخن گفته از او یک اسوه ی اخلاق نمی سازد. وقتی اینشتن تازه به آمریکا آمده بوده یک مقاله می فرستد به جورنال و داور ایراداتی بجا از او می گیرد و او جواب می دهد:
Dear Sir,

We (Mr. Rosen and I) had sent you our manuscript for publication and had not authorized you to show it to specialists before it is printed. I see no reason to address the in any case erroneous comments of your anonymous expert. On the basis of this incident I prefer to publish the paper elsewhere.

Respectfully,

P.S. Mr. Rosen, who has left for the Soviet Union, has authorized me to represent him in this matter.

فرستادن مقاله توسط ادیتور به داور سنت مجلات آمریکایی بوده که الان سنت مقبول در همه ی دنیا شده. بعدها معلوم می شود ایرادات داور مقاله بجا بوده و اینشتن اشتباه می کرده. این نحوه ی جواب دادن اینشتن خیلی شوک آور است. لاندائو فیزیکدان بزرگ روسی هم اسوه ی اخلاق نیست. اما زمانی او روزی به مجله ی دست چندم روس مقاله ای می فرستد. ادیتور چنان سرمست می شود که بدون نظر داور مقاله را چاپ می کند که کدام داور را پیدا کنم که از لاندائو بتواند ایراد بگیرد. لاندائو بر می آشوبد که این چه برخوردی است. لاندائو هستم که باشم . ممکن است اشتباه کرده باشم. من به مجله مقاله می فرستم که مورد نقد قرار بگیرد!



بایست می دیدیم اگر محمود حسابی یا هر دانشجوی دیگری در قد و قواره ای بود که از کار علمی اینشتن ایراد می گرفت چه طور برخورد می کرد. آیا باز هم رفتار مهربانانه نشان می داد. مهربان برخورد کردن با دانشجویی که چنان شیفته ی ابهت شده که دست و پایش می لرزد که هنری ندارد. گیریم نشان می داد. بالاخره او کسی است که در پروژه ی منهاتان بوده.خلاصه خارج از فرمول ها و تئوری هایی که اینشتن در پیشبرد آنها سهیم بود من نمی توانم برایش آتوریته ای قایل باشم. در خارج از حرفه ای که در آن بسیار خوب بود یک آدم معمولی است. نظراتش برای من حجت نیست.
کار فیزیک هم گفتم چیست. خارج از ظرفیت این علم نمی تواند از آن نتیجه ای بیرون کشید. ظرفیت این علم آن است که باتوجه ابزار اندازه گیری موجود که هر کدام خطایی محدود دارند بتوانیم مدل هایی که برای پیش بینی رفتارپدیده هاست تست کنیم. متدلوژی مخصوص خود را دارد. از دل این روش سعی و خطا با خطای محدود نمی توان گزاره های مطلق از نوع ایمانی بیرون کشید. حالا چه در جهت ایمان چه در رد آن. این که از دل یک مدل فیزیکی نتیجه ای در این باب بیرون بکشی یا عوامانه است یا عوامفریبانه.
تکنیکی برای بالا بردن فروش کتاب های علمی عامه پسند. البته این نکته شامل نظر هاوکینگ هم می شود.

مینجیق جمعه 22 شهریور 1392 ساعت 07:06 ق.ظ

من فقط خواستم تبیین کنم که دایره علوم تجربی به خصوص فیزیک در چه حدی است. ادعای من هم این است که از آن نتایج مطلق از توع مسایل ایمانی و اعتقادی بیرون نتوان کشید.
مسایل ایمانی و اعتقادی از جنس دیگری هستند و به روش های دیگری حاصل می شوند. بین فیزیکدان ها هم مومن هست هم بی ایمان.
تا قرن 19 به تبعیت کل جامعه اکثریت در میان دانشمندان با مومنان بود. مثلا نیوتن حسابی مذهبی بود. پلانک که دانشمند قرن بیستمی است مذهبی است. عبدالسلام برنده ی جایزه ی نوبل هم همین طور. درصد مذهبی ها داشت کمتر می شد اما من الان در کنفرانس ها می بینم که دارد یواش یواش زیاد تر هم می شود.
بعد از کنفرانس ها معمولا می رفتیم کلیساهای شهر را به عنوان توریست ببینیم. الان گاهی می بینم برخی فیزیکدان های جوان غربی (آلمانی سوئدی و...) بعد از کنفرانس در کلیسا نشسته اند با خلوص نیت و با چشمان اشکبار دعا می کنند. چنین صحنه ای 10 سال پیش متصور نبود اما ظاهرا یک بازگشت به مذهب بین این طیف هست. بیشتر به نظرم به وضعیت تربیت خانوادگی وضعیت اجتماعی و حالات درونی آدم ها بستگی دارد تا دانش آنها در امور علوم تجربی.
در ایران هم برخی از بهترین دانشجوهای ما به شدت مذهبی هستند برخی هم نیستند.

مینجیق جمعه 22 شهریور 1392 ساعت 07:23 ق.ظ

در کیهانشناسی یک مدل استاندارد با فرمالیزم مشخص و چند پارامتر آزادداریم که می تواند پیش بینی هایی در مورد مشاهده پذیر ها یی بکند که رد جهان اولیه در آنها هست. مثلا می تواند نسبت هلیم و هیدروژن را پیش بینی کند. هلیم در دنیای اولیه ساخته شده. چیزی حدود تنها یک ثانیه پس از بیگ بنگ (یا بهتر است بگویم بعد از تورم.) پیش بینی مدل با مشاهده می خواند و پارامتر های مدل تعیین می گردد. همین! برای توضیح پدیده ها تا زمان تقریبا خود بیگ بنگ ما احتیاج به تئوری ای جز این نداریم. البته با دقت های مشاهداتی موجود. دقت ها اگر بهتر شوند احتمالا خواهیم دید که مدل موجود را باید تصحیح کنیم. برای همین هم هست که فیزیکدان ها به این زودی ها بیکار نمی شوند. ماجرایی که اتفاق می افتد همین هست. از این پروسه ی فهم دنیا با فرمالیزم ریاضی و متدلوژی تست نتایج نتیجه ای که هاوکینگ در کتاب های عامه فهم خود بیرون می کشد نمی توان بیرون کشید! البته هاوکینگ می تواند نظر شخصی خود را داشته باشد اما این که وانمود کند این نظر شخصی نتیجه ی دانش برتر کیهانشناسی اوست ترفندی است برای بالابردن فروش کتاب هایش. آن مدل تثبیت شده را هر دانشجوی خوب دکتری کیهانشناسی یا انرژی های بالا در سال های اول درسش یاد می گیرد. از این جهت هاوکینگ برتری ای نسبت به او ندارد. دانش تجربی دانستن فلان ورد جادوگری نیست که در انحصار جادوگر اعظم باشد و او از آن طریق به حقایق دسترسی پیدا کند و بقیه مجبور باشند نظر او را مستندات بدانند و به او ارجاع دهند! هاوکینگ هم مثل بقیه ی فیزیکدان ها مدل هایی برای تعمیم مدل های موجود ارائه می دهد که باید به نقد همتایانش کشیده شود و با داده های تجربی آزموده شود. فرق یک فیزیکدان درجه یک با یکی متوسط در هوشمندی همین مدل هایی است که می سازد و تیزبینی برای ارائه ی روشی برای آزمودن مدل هاست.

سیدعباس سیدمحمدی جمعه 22 شهریور 1392 ساعت 03:52 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

ببخشید.
مثل این که متوجه نمی شوند.
«دایره ی علوم تجربی»، البته، تقریباً مشخص است حد و مرزش کجا است. بله. اما منعی نیست دانشمند علوم تجربی، خارج از دایره ی علوم تجربی، با توجه به معلوماتش در عقلیات و فلسفه، بیاید و از

انکار خدا

و

اثبات خدا

سخن بگوید.
آینشتاین، قرار نبوده غیر از بحثهای فیزیکی اش با هایزنبرگ و بور و پلانک و ...، عقلش را تعطیل کند و درباره ی وجود داشتن یا نداشتن خدا، و ارتباط بین «پدیدآورنده« و «پدیده ها»، فکر نکند و نظر ندهد و سخن نگوید.

البته آینشتاین در موضوعات علمی و موضوعات اخلاقی و انسانی، دارای نقطه ضعف و خطا و اشتباه بوده. مثل هر دانشمند دیگر.

جوجه رنگی دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 08:32 ب.ظ http://waveofocean.blogsky.com/

دبیر ادبیات من اسم برتراند راسل را در عبارت اثر برتراند راسل ,"اثر برتر اند راسل "خوند.من هر بار اسم ایشون رو می بینم خاطره ی اون روز برام زنده میشه.
....
عکسش چی؟آدم کارش رو مهم ندونه چی؟

به آن دبیر ادبیات فقظ باید گفت فتبارک اله :)
آن هم بی آفت نیست باید دید مهم بودن خودش چی هست ؟

هستونک چهارشنبه 27 شهریور 1392 ساعت 04:04 ب.ظ

آنقدر مهم وجدی پنداشته شود که عاری از خطا و قابلیت نقد و امکان بهبود دادن یا اصلاحش دانست .
بله اگر چنین باشد فرد دگم و بی انعطاف می شود و هم خودش شکننده و آسیب پذیرمی شود هم روان دیگران رامی خراشد.
آنچه در رفتار متعصبان به ایدئولوژی ها می بینیم یاحتی اندیشه های سیاسی خاص و غیره .
یک احمق هیچ نقدی به خود وارد نمی داند درحالیکه دانشمندان روی دانسته و یافته هایشان تعصب نمی ورزند.
و البته بسیاری ازاشکالات و انحراف ها و فریب ها هم از همین نوع رفتار نشات می گیرد. عوام را کسانی که دگم تر و قاطع ترند بیشتر می فریبند.

میله بدون پرچم دوشنبه 1 مهر 1392 ساعت 01:29 ب.ظ

سلام
این نشانه را گاهی در خودم می بینم ... گاهی به فکر دکتر رفتن هم میافتم

حسین پنج‌شنبه 21 بهمن 1400 ساعت 06:13 ب.ظ

در رابطه با نطر راسل بنظر من بعضی از گفته ها و نظرات در شرایط اجتماعی و روانی ارزشها و نقاط قوت و ضعف خودش رو داره
اینکه بعضی ها خیلی جدی به مسائل نگاه میکنن بد نیست ولی هر مسئله ای رو در هر شرایطی شاید نشه خیلی جدی گرفت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد