دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

بوی شراب می زند، خربزه در دهان مکن!

انگاره های قدرت نمایی مبتنی بر جنسیت، گاهی به شیوه هایی مضحک فاش شده و ناخواسته از پرده بیرون می افتند کافی است کمی دقیق تر به رفتارها و گفتارها توجه کنیم. نمونه ای که می خواهم به آن بپردازم در نگاه اول بسیار پیش پا افتاده و حتی معمولی به نظر می رسد. چنین صحنه هایی به قدری جا افتاده اند که طبیعی به نظر می رسند در حالی که  واقعی و طبیعی نیستند نگاه کنید:


در حاشیه یک نشست علمی در دانشگاه با موضوع روابط ایران و غرب ، نزد یکی از سخنرانان می روم  و از تحلیل واقع بینانه و جامعش تشکر می کنم و می خواهم که آدرس ایمیلی در اختیارم بگذارد. آقای دکتر که از اساتید بنام دانشگاه های تهران هستند و از قضا تمام مراحل تحصیلشان را در آمریکا گذرانده اند تشکر می کنند و در حال نوشتن شماره تلفن شان روی بروشورها می فرمایند:" منم خیلی خوشحالم که تبریز هستم ، همیشه دوست داشته ام دست پخت خانم های تبریزی را بچشم."


این مکالمه کوتاه لایه هایی دارد که بد نیست مرور شوند. لایه بیرونی و ظاهری می گوید که زنان تبریزی در پخت و پز صاحب سبک و سلیقه اند و دکتر قصد تعریف و تمجید دارد و در حسن نیت او شکی نیست. لایه درونی تر می گوید که دکتر هنگام حرف زدن ناخود آگاه به هویتی رجوع می کند که از زنان در پس ذهن دارد و مثل بیشتر انسان ها قادر به تفکیک موقعیت عینی و ذهنی خود نیست و هویتی را که می بیند با هویتی که در پس ذهن دارد به هم ربط می دهد. داستان این ارتباط از هویت هایی شروع می شود که در یک شبکه فرهنگی بسیار پیچیده و در طول زمان ساخته شده است و توسط مردان و خود زنان باز تولید و تکرار شده است. وقتی مردان مشغول کارهای مهمی چون تجارت و سیاست ورزی و کسب دانش و کشورگشایی و فتح طبیعت و مکاشفه در عالم متافیزیک و شعر سرایی و ...  اند، گرسنه که نمی توانند بمانند، پس ای زنان آشپزخانه ها را فتح کنید و اگر خواستید حرف هایتان، احساساتتان، شعرها و رمان هایتان را از پشت پیش بندهای محقرتان بگویید.


چنین هویت های برساخته ای، مسلماً ناشی از اقتضای زمان بوده است و کمی تفکر کافی است، به اقتضایی بودن چیزی که طبیعی جلوه می کند پی ببریم و بفهمیم  چگونه کارگزاری هر نقش با تکرار آن هویت ساخته شده حفظ می شود و بعد از مدتها بدیهی انگاشته می شود و نشان می دهد که انسان ها با تمام تلاشی که برای رهایی افکارشان  می کنند، چگونه هم چنان اسیر گفتمان مسلط فرهنگ مردسالار جامعه خویش اند و نه تحصیلات عالی و نه حتی مدتها زندگی در فضای خارج از این فرهنگ و نه شاید حتی آگاهی، نمی تواند به انقیاد آن ها پایان دهد.


در این جا لزوم در هم شکستن و فروپاشی این هویت های جعلی و نادرست برای تغییر، ضروری به نظر می رسد و اولین گام، شاید توانمند کردن جماعت  پشت پیش بندها باشد. 




نظرات 56 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 10 دی 1392 ساعت 01:18 ق.ظ

نه عزیز من، همه اینها به خاطر این است که با زبان ترکی مخالفندآنها میخواهند با از بین بردن هویت ترکی زنان، آنها را خانه نشین کنند،اگر زنان ما همت میکردند و زبان ترکی را یاد میگرفتند این بلاها به سر ما نمی آمداصلآ من متوجه نمی شوم شما چرا با زبان ترکی نمی نویسید،حتمآ با آن استاد هم ترکی صحبت نکرده اید؟معلوم است که چنین درخواستی از شما میکندشنیده اید که آمریکایی ها و ژاپنی ها و فرانسوی ها میخواهند زبان رسمی شان را ترکی کنند و هم اکنون در مدارسشان به بچه هایشان ترکی می آموزنداصلآ میدانید یکی از دلایل عمده پیشرفت آنها در همه عرصه ها استفاده از اندیشمندان و متفکران ترک بود.میدانید اولین کسی که به فضا رفت ترک بود و با زبان ترکی این موفقیت را به زمین مخابره کردشما اصلآ میدانید علت این همه آزادی زنان در غرب به خاطر این است که نژاد همه آنها به یک ترک میرسد

خواهش می کنم بحث را به حاشیه نبرید.
اغراق در هیچ سمتی خوشایند نیست.

رسول سه‌شنبه 10 دی 1392 ساعت 09:15 ق.ظ

نویسنده کامنت فوق برای اینکه لایه های درونی تر افکار پستش شناخته نشود ، از اعلام اسم خود ابا کرده است. هر چند کاملا تابلوست که کامنت فوق یا از ذهن بیمار شهاب است یا مویّد مادینه اش که اسمش یادم نیست.
شاید 10000 دانشمند علوم اجتماعی و انسانی طراز اول در حدّ پست دکترا در چین بتوان یافت که درباره ی هر چیزی نظر میدهند و بحث میکنند و ابراز علاقه، الّا مباحث مربوط به تبّت و یا ترکستان شرقی( سین کیانگ). چرا؟ برای اینکه آنها نیز همچون انواع ایرانی شان در دنیای فکری ساخته و پرداخته ی حاکمیت سده ی اخیر چین پروریده اند و تنفس در پارادایم دیگری برایشان نه مقدور است و نه جالب و نه متصور.
لایه های دیگری از شخصیت خود را نشان دهید عزیز! بشتابید!

ققنوس خیس سه‌شنبه 10 دی 1392 ساعت 12:06 ب.ظ http://ghoghnoos77.blogsky.com

خنده ات مستدام

اطلاعیه!! سه‌شنبه 10 دی 1392 ساعت 02:13 ب.ظ http://www.huquqezabani.blogfa.com

با توجه به کدورت برخی از طرح مباحث مربوط به حقوق زبانی و فرهنگی ایران در این وبلاگ ، وبلاگ مستقلی برای این منظور باز کردم. از تمامی عزیزانی که مایل به تبادل نظر و تضارب آرا در اینخصوصند( از جمله جنابان خرامان و مرز روشنی و خانم دکتر فرزان) دعوت میکنم. آرزومندم این وبلاگ تبدیل به مکانی برای بحثهای جدی و در ادامه تشکیل کمیته ای در این خصوص باشد.
برای دوری از حاشیه ، حتی الامکان سعی خواهد شد که فعالیت و نیز ادبیات مورد استفاده خارج از چارچوب قوانین ج.ا. نباشد

موفق باشید

منیر سه‌شنبه 10 دی 1392 ساعت 07:10 ب.ظ

من استاد منظور نظر رو نمیشناسم و نمی تونم با این جمله ای که بت گفته درباره ی منویات درونیش قضاوت کنم پس نمی فهمم وقتی میگی هویت جعلی فرنگ رفتگان یعنی چی .

اما یک چیزی رو اینجا ( منظورم آلمانه نه روی تخت این هتل در دهاتی در ایتالی که الان روش لمیده ام ) خوب فهمیدم که ما برای داشته هایمان ارزش قائل نیستیم چون داشته هایمان را خارجی ها ندارند پس گمان میکنیم که لابد داشته هایمان بی هویت بودند که آنها ندارندش .
دست پخت خوب خصوصن با مواد غذایی طبیعی بویژه با دستوالعمل های پخت که مراعات همه ی طبایع رو میکنه یک صنعت با ارزشه . یک پرس فسنجان شبیه فسنجان من اینجا 50 یورو هست . اگه زنی یا مردی بتونه در خانه یک قابلمه اش رو بپزه بعنوان یک آدم صاحب کمال بهش نگاه میشه وگرنه دستمزد شون رو پس انداز میکنند تا بروند در رستورانی و با هم دست پخت خاص بخورند مثلن ماهی یکبار . وقتی از کسی بخاطر دست پختش تعریف میشه سوای جنسیتش! تکرار میکنم سوای جنسیتش !! در واقع از سرویس دهندگیش تعریف نشده بلکه از هنرو تواناییش تعریف شده .
اگه منه خانوم زن ! ارزشش رو بدونم در هر مسند و کاری که باشم اون غذا رو با احتساب قیمت عمر و تجربه برای خانواده و مهمانم سرو میکنم وگرنه آپولو هم اگه هوا کنم و نتونم قدرش رو بفهمونم حقم رو خودم از دست دادم .

خانه داری اینجا یک شغل هست بنابراین زن خانه دار و مرد خانه دار هر دو وجود داره .
....
تابلوی کاردستی که نسرین ستوده بعد از گرفتن جایزه اش به یادگار به هیءت اعزامی اروپا هدیه کرد پیام قشنگی داره . زنی در حد و قواره ی قدرتمند ستوده هم سوزن و پارچه رو خوب میشناسه . چرا که نه ؟! حتمن آشپزخانه رو هم خوب میشناسه . چرا که نه ؟! بچه و شوهر داری رو هم ! چرا که نه ؟!
...
دوباره به این نظر بیانداز :
"در این جا لزوم در هم شکستن و فروپاشی این هویت های جعلی و نادرست برای تغییر، ضروری به نظر می رسد و اولین گام، شاید توانمند کردن جماعت پشت پیش بندها باشد. "

باهاش موافقم البته بدون استثنا ! بشکنیم این هویت های پوچ و تو خالی رو ! کی میتونه ما رو واسه خاطر دست پخت معرکه مون تحقیر کنه فرزانه ؟! اینجا فقط این پست تو تونسته این کار رو بخوبی انجام بده . تو با حضورت در اون سمینار ثابت کردی که هم تبریزی هستی هم زن هستی ! هم دست پخت خوبی داری ! هم فرهیخته ای ! مگه اینکه خودت به خودت مطمئن نباشی .
...
من وقتی در چنین شرایطی قرار میگیرم استاد رو به یک شام کوبنده دعوت میکنم ...
البته تکرار میکنم که جمله ای رو که از او نقل قول کردی منو در موقعیت تو قرار نداد . چشیدن غذای ما کم افتخاری نیست !
...
تمام سعیم رو کردم و توضیح واضحات دادم که نظرم مخالف نظر تو نباشه که منو به فلان مشاورک اون مردک شبیه به نظر برسونه در ذهن تو ... البته تو مختاری هر جوری که دوست داری مردم رو ببینی .
تا یادم نرفته بگم که سفره ی هر مملکتی درست به موازات ابنیه ی تاریخیش و موسیقیش و ... جاذبه ی توریستی محسوب میشه و نه کمتر از بقیه ! بس که محترمه و ارزشمند و قابل چشیدن !
فرّ و پختت مستدام .
....
به دلیلی که خودت میدانی باز مصدع اوقات شدم فرزانه جانم .

منیرجان مطمئن هستی که مطلب مرا خوانده ای؟ لطفاً بگو من کجا در کدام جمله از "هویت جعلی فرنگ رفتگان" گفته ام؟
می دانی؟ دوستی دارم که از رنج نخوانده شدن و فهمیده نشدن متن هایش زیاد شکایت می کند. خوب این البته متن مهمی نیست ولی الان حالش را خوب می فهمم.

خوب است که توضیحی بدهم و امیدوارم که بخوانی
درست کردن خوب و باسلیقه غذا هنری است که ازش بی نصیب نیستم و اگر کسی بعد از خوردن غذای من سرمیز از دستپخت و چیدن میز و تزئینات غذایم تعریف کند از خوشحالی پر در می آورم حالا بر حسب اتفاق تابلوها و دستمال هایی که من دوره دانشجویی ام البته نه در زندان ! دوخته ام از مال نسرین جان ستوده خیلی خوشگل ترند. حاضرم نمونه کار بفرستم ببینی خودت.
من نه با این هنر ها بیگانه ام نه آن ها را پیش پا افتاده می دانم ولی
وقتی در آن موقعیت آن آقای دکتر که اولین بار است مرا می بیند و طبعاً دستپخت مرا نچشیده آن طور ناشیانه تصویر ذهنی اش را نه از من بلکه از "زن " بیرون می ریزد، نشان می دهد که به نظر او بهترین و متعالی ترین موقعیت یک زن در آشپزخانه است. من گفتم که او حسن نیت دارد و فکر نمی کنم نوشته من تحقیر دست پخت مان باشد. البته امیدوارم دوستان دیگر هم در این مورد نظرشان بگویند. من هیچ وقت ادعا نکرده ام و نمی کنم که نظر من درست ترین و بهترین و نزدیک به حقیقت ترین نظرهاست. همه ما در معرض اشتباهیم و همیشه باید این را به خاطر داشته باشیم .

ولی کار ایشان به این می ماند که مثلاً در یک مراسم تجلیل از قهرمانان ورزشی، به یک ورزشکار گفته بشود آفرین تو خیلی هم خوب مو اصلاح می کنی ! آرایشگری که هم منبع درآمد است هم هنر و مهارت است ولی چه ربطی دارد؟

لازم است توضیح بدهم که از مخالفت با منطق استقبال می کنم؟ تو با من مخالفت کن ولی بگو چرا مخالفی
من را به تنبلی تفکر در نوشته ات متهم می کنی ولی حاضر نیستی به جای توضیح واضحات یک لحظه فکر کنی که ممکن است حرفهایت حتی با نیت متفاوت ظاهراً شبیه همان حرفها باشد و من درست بگویم! می توانی آرشیو نهاد زنان و خانواده ریاست جمهوری را مرور کنی.
اختیار داری آمدن تو و همه دوستان به در خانه لطف است لطف خالص ... تو نیز هم :)

راثی پور سه‌شنبه 10 دی 1392 ساعت 11:17 ب.ظ http://rasipoor.blogsky.com

سلام و عرض ادب

یادش بخیر استاد روانشناسی داشتیم بنام آقای دکتر سرندی.روزی در مورد خانمی می خواست مثال بزند که می خواهد جائی برود
یکی از همکلاسی ها برای مزه پرانی گفت حتما می خواهد به آشپز خانه برود که گفتند اگر قصد دارید از همین دانشگاه دختر مورد نظرتان را انتخاب کنید مبادا این حرف ها را تکرار کنید چون در ورای هر کلامی که به زبان می آورید لایه های ذهن خود را بازتاب می دهید.شما الآن نشان دادید که مهمترین کار زن را پخت و پز می دانید نه چیز دیگر

سلام جناب راثی پور
بله همین طور است هر حرف و نوشته ما ناگفته ها و نانوشته هایی در خود دارد و مخاطب بی آن که بخواهیم می گیرد آن ها را
استادتان خوب می گفته اند

قاسمفام چهارشنبه 11 دی 1392 ساعت 01:54 ق.ظ http://ghasemfam.blogsky.com/

سلام.

* نگاه تحلیلی خوبی به یک رخداد ساده داشتید. به هر حال این معنایی است که شما از دل آن واقعه بیرون کشیده‌اید. همچنان که یک خانم دیگری که در اینجا نظر گذاشته‌ است، و گویا در موقعیت مکانی و احتمالا فرهنگی دیگری است، در استنباط آن معنا با شما همراه نیست.


* به نظر من دعوت به تساوی در حقوق انسانی زن و مرد پذیرفتنی است اما اینکه زن و مردم کارویژه‌های یکسانی را داشته باشند معلوم نیست که چقدر درست باشد و در صورت تحقق چقدر به مصحلت زندگی اجتماعی اعم از زندگی خانوادگی باشد.

* جامعه ما می‌پذیرد که یک مرد جارو به دست خیابان‌ها را جارو کند و آشغال‌را جمع کند، اما همه ما به دور از انصاف می‌دانیم که زنان این مسئولیت را عهده دار شوند. بسیاری از کارهای سخت، در جامعه ما بر دوش مردان است، در ایران کسی کار معدن را به زنان نمی‌سپارد(البته ظاهرا در خارج زن‌ها هم از این کارهای سخت می‌کنند.) و مثال‌های دیگر.
معلوم نیست که در صورت یکسان‌سازی هویت زن و مرد در تمام سطوح پایان کار برای زنان رضایت بخش باشد.

* وضعیت موجود در نوع تلقی زن و مرد از یکدیگر، حاصل یک منازعه‌ی درازدامن تاریخی است که هر کدام از زن و مرد برای حفظ و گسترش قلمرو قدرت و نفوذ خود داشته‌اند. البته این نزاع فارغ از راهنمایی عواطف انسانی و عقل و غریزه نبوده است؛ به گمانم این داستانی نیست که فصل پایانی داشته باشد.

سلام
البته همبن طور است، معنا را مخاطب می سازد. منتها همواره در متن نشانه هایی هست که راه استنباط معنا را می گشاید مولف هم متن را یک معنای مورد نظر خودش خلق می کند.
برابری زن و مرد از نظر من به معنی یکسان سازی هویت زن و مرد نیست اتفاقاً مرد و زن زمانی برابرند که هرکدام بتوانند هویت خود را بسازند. مثلاً از نظر من این هویت که کارهای داخل خانه فقط به زنان سپرده شود هویتی ساخته خود زنان نیست هویتی است که به زنان تحمیل شده است.

شما درست می گویید ما زن رفتگر نداریم تا چند سال پیش راننده تاکسی هم نداشتیم البته، اما زن وزیر و رییس جمهور و قاضی و فرمانده و ... هم نداریم. و من می گویم ای کاش هر دو سو را داشتیم. زن و مرد هر کدام می توانستند به نسبت علاقه و توانایی شان به هر شغلی می خواهند برسندو جنسیت مانع هیچ شغلی نمی شد. رفتگری کردن برای زن دور از انصاف نیست شغلی است که می تواند احتمالاً شکم او و بچه هایش را سیر کند بهتر از این است که برای گرفتن خرجی مثلاً زن دوم و پنهانی مردی شود یا مثلاً تن فروشی پنهانی کند.

حق با شماست این قصه سر دراز دارد
ممنون از شما برای خواندن متن

شهاب چهارشنبه 11 دی 1392 ساعت 09:28 ق.ظ

اول خطاب به سرکار خانم فرزانه ،کامنت اول از بنده نبود.از دوستان خواهش می کنم به منظور جلوگیری از سوء تفاهم لا اقل با یک اسم خاص مطالب را بنویسند و بدون نام کامنت نگذارند..


اما درباب متن سرکارخانم ،برای من همیشه پروین اعتصامی ،شاعرگرانمایه و همشهری جنابعالی آمیزه ای از معانی تاریخی بوده است.اصلا نمی دانم چرا وقتی به چهره ی این زنی که درجوانی هم دست از دنیا شست و رفت ،مثل فروغ ،نگاه می کنم خیلی چیزهای با معنای تاریخ ما خودش را هویدا می کند.عجیب است که پروین هم مثل فروغ گرفتار بلاهت های مردانه ای شده بود که می خواستند شخصیت را از زن ربوده و او را به تیپ تقلیل دهند.عجیب است که هردو پس از اندکی به تمام این تیپ سازی ها و قاعده سازی ها در زندگی خصوصی شان پشت پا می زنند و با شعر ،یعنی تفسیر حقیقی خودشان از جهانی که به خودشان متعلق بود زندگی را می سازند.به نظرم پروین فرزندِ تاریخی سرشار از بلاهت و حماقت در نگاه به تجربه ی زنانه ی وجود است.پروین هرچند در فرم و محتوا زبان مردانه را در اشعارش به کارمی گیرد اما با تامل در اشعارش می توان شاهد تلاش ناتمام او برای بیرون رفتن از تمام قالبهاو پیش فرضهای فرهنگ ما راجع به زنان بود.با نگاه کردن به چهره ی معصومانه ی پروین و با مرور اشعارش ،هیچ وقت نتوانسته ام غم جانکاه زنان این سرزمین را فراموش کنم.پروین برای من بیش از یک زن،که به قول برخی دوستان ِشاعرم در قالب های کلیشه ای و منظوم مردانه سخن سرایی می کرده ،شکلی از بودن شاعرانه ی یک زن است که در زندگی روزمره کلیشه ها و قالب های تعیین کننده ی زندگی اش را به هم می ریزد و اراده می کند به اینکه زندگی در شکل و سبک های دیگر هم ارزش زیستن دارد،هرچند تقدیر غدار دست و زبان اش را برروی چنین تکاپوی بی پایانی ببندد،و پروین چه نا بهنگام رفت.پروین برای زمان خودش ،و با فرمهای کلاسیک ادبیات ما، پاسخی به نگاه های یک سویه و یک بعدی به زنها در دوران جدید است.مثلا این چند بیت را اگر در زمینه و زمانه ی او قرار دهیم، پروازخیال شاعر از قفسِ تنگِ فرضها و پیش فرضهای فرهنگمان به خوبی هویداست،مرور دوباره ی پروین و فروغ شاید مفری باشد برای رهایی از بلاهت هایی که فرهنگ و جامعه ی معاصر ما بدان دچار است:


زنی که گوهر تعلیم و تربیت نخرید
فروخت گوهر عمر عزیز را ارزان

کیست زنده که از فضل، جامه‌ای پوشد
نه آنکه هیچ نیرزد، اگر شود عریان

هزار دفتر معنی، بما سپرد فلک
تمام را بدریدیم، بهر یک عنوان

خرد گشود چو مکتب، شدیم ما کودن
هنر چو کرد تجلی، شدیم ما پنهان


بساط اهرمن خودپرستی و سستی
گر از میان نرود، رفته‌ایم ما ز میان

برای گردن و دست زن نکو، پروین
سزاست گوهر دانش، نه گوهر الوان

سلام
من متوجه هستم که آن ادبیات شما نیست.
درباره پروین و سیمای نجیبانه او و شعرهایش یاد آوری بجایی کرده اید. پروین پرورش یافته پدری بود چون اعتصام الملک . او بود که کتاب "تحریر المرأه" قاسم امین مصری را نخستین بار به نام رهایی نسوان در ایران ترجمه و منتشر کرد.
پروین در چنین فضایی رشد کرد و بالید و بودن یک زن را معنی کرد.

ای کاش هر زنی در اکنون خود، چون او بتواند معنایی برای بودنش خلق کند و این گونه هویت خود را بسازد.
لذت بردم از شعر

امین چهارشنبه 11 دی 1392 ساعت 10:03 ق.ظ http://havayehavva.blogsky.com

هر روز بسیار از این اتفاقات به ظاهر ساده در اطراف ما رخ می دهد و شما به زیبایی یکی از این اتفاقات رو تحلیل کردید.
متاسفانه این نوع تفکر ریشه صدها ساله داره و برآمده از جامعه مردسالاره؛ که تقریبا مختص کشور ما هم نیست و با اندکی تفاوت در کشورهای دیگه هم وجود داره.
(مثال از ادبیات : «زنان را همین بس بود یک هنر/ نشینند و زایند شیران نر» و «چو فرزند شایسته آمد پدید/ ز مهر زنان دل بباید بُرید».

همون طور که اشاره کردید قدم اول در تغییر دیدگاه ،آگاهی است که همه باید در جهت آگاهی کوشش کنیم.

بله تکیه کلام های بسیار پر رنگ تر و نمایان تر از این هست که اتفاقاً توسط زنان هم دهان به دهان می چرخد. همین تکیه کلام ها و نشانه های زبانی فرهنگ را می سازد.

مردی که تنهاراه میرود چهارشنبه 11 دی 1392 ساعت 11:54 ق.ظ http://www.rahedel.persianblog.ir

درودفرزانه ی عزیز
حرف شماروبامضمون حرفی از اوریانافالاچی کامل میکنم
درمقدمه ی کتاب جنس ضعیف خانوم اوریانافالاچی میگوید نمیدانم چراوقتی اززن حرف به میان می آید انگاراز موجودی درکره ای دیگر حرف به میان آمده مگرزنها بامردها چه فرقی دارند...
الان محیط کارهستم وگرنه عین حرفهای اوریانارونقل قول میکردم
ازاینهاکه بگذریم
شیرین بودن ولطیف بودن زن درنگاه اول تاثیراولیه داردوچه بسا حرف استاد متاثرازهمین وجه زیباباشد...

سلام
خوب حقیقت این است که زن ها با مردها خیلی فرق دارند

اکرم پنج‌شنبه 12 دی 1392 ساعت 01:19 ق.ظ http://www.gahneveshteh.blogfa.com

جالبه...طرف چه استاد باشه چه یه مرد عادی اول زن بودنت رو می بینه که بالطبع از نظر اون در آشپزخانه هویت پیدا میکنه...

سلام یولداش
آره جالبه ولی خیلی هم معمول و متداول است ... البته واقعیت هم هست خیلی از زن ها بیرون از خانه و آشپزخانه هویتی ندارند و اصلاً نمی خواهند هم داشته باشند. البته اگر اون تو هم هویتی از آن خودشان داشته باشند باز هم غنیمت است ولی گاهی اونجا هم ...

مهدی نادری نژاد پنج‌شنبه 12 دی 1392 ساعت 09:23 ق.ظ http://www.mehre8000.blogfa.com

سلام علیکم
خانم فرزانه
در لایه برداری تبحر خاصی دارید...

سلام آقای نادری نژاد
بله ... شکافتن لایه ها گاهی اصلا به مصلحت نیست

مردی که تنهاراه میرود پنج‌شنبه 12 دی 1392 ساعت 12:20 ب.ظ http://www.rahedel.persianblog.ir

تابستون بود...مدیرروزنامه ازم پرسید:
حاضری یه سفردوردنیابری وازچندتاکشورشرقی گزارش بگیری؟
گفتم:آره...امادرباره ی چی باید گزارش بنویسم؟
-درباره ی وضعیت زنان اونجا
"همیشه سعی میکردمتااونجاکه میشه درباره ی زنهاوچیزهایی که به اونهامربوط میشه چیزی ننویسم
نمیدونم چراازاینکارناراحت میشدم وکل ماجرابه نظرم مسخره میومد
آخه مگه زنهاازیه نژاددیگه ان یاازیه سیاره ی دیگه اومدن که باید جداگونه وتوبخش خاصی ازروزنامه دربارشون مطلب نوشت؟
زن ومرد واسه زندگی کردن کنارهم به وجوداومدن وازاونجاکه این موضوع-برعکس نظر یه عده منحرف-خیلی هم لذت بخشه دلیلی نداره جوری به زنهانگاه کنم که پنداری توی یک کره ی دیگه زندگی میکنن...
هرچی مردهادوس دارن ممکنه زنهاروبه هم خودش جلب کنه...

برگرفته ازکتاب جنس ضعیف اوریانافالاچی
ترجمه یغماگلرویی

ممنون برای نقل قول
این کتاب فالاچی را دیده ام . هم چنین نامه به کودکی که هرگز زاده نشد و خشم و غرورش را
دقیقاً همین حس موقع گرفتن مراسم روز زن تو ادارات و سازمانها به من دست می دهد، حالم به هم می خورد از این کارهای باسمه ای و متظاهرانه که می خواهند زن ها را کادو پیچ کنند و بگذارند تو صدف و بعد ازشون تجلیل کنند.

مردی که تنهاراه میرود پنج‌شنبه 12 دی 1392 ساعت 12:31 ب.ظ http://www.rahedel.persianblog.ir

واقعیت هرروزه
واقعیت عام
واقعیت تاریخی
واقعیث کثیر...
راستش میفهمم این واقعیتی که گفتی چیه
ولی نفهمیدن فرق میان زن ومرد باوجود تفاوتهایی که دارن
یه نفهمیدن عمیقه
نفهمیدن برگرفته از یه حس عمیق
حسی که از دوران دور،دوران کودکی درمن وجودداشته
بدون آموختن
حسی برگرفته ازعشق
وجداندیدن
وهمین حسه که منو باخوندن یه جمله از اوریانا به اون وصل میکنه
وباخوندن یه جمله از چگوارا به اون جذب میکنه
ماازهم جدانیستیم فرزانه جان
این چیزیه که باخوندن مقداری کمی ازنوشته هاتون حس میکنم دروجودشماهم هست

البته که نه
تفاوت به معنی جدایی نیست
زن و مرد هر دو انسان اند و هر دو بواسطه انسان بودنشان از تمام حقوق انسانی برخوردار ... به رغم تفاوت ها هیچ برتری به یکدیگر ندارند
این تفاوت ها زیبایی طبیعت است و مایه بقا و تداوم حیات
اما بشر هنوز برای بی رنج زیستن آموختنی های بسیار کم دارد.
ما همه در حال آموختنیم
چه مرد باشیم و چه زن

عیسی پنج‌شنبه 12 دی 1392 ساعت 01:12 ب.ظ http://isadf.blogfa.com

روشنفکر مملکت که هر روز از این دانشگاه به اون دانشگاه مشغول سخنرانیه:
"صادق زیباکلام در بخشی از مصاحبه اخیر خود با روزنامه ابتکار گفته است : اگر شما با سند پیدا کردید که آقای دکتر توکلی یک ریال از اموال بیت المال را مستقیم و غیر مستقیم را بطور نامشروع برداشته و استفاده کرده باشد من اسمم را عوض می‌کنم و میذارم مثلاً پریچهر زیباکلام و لباس زنانه تنم می‌کنم."

با این همه در کنار مردسالاری و ساختارهای اجتماعی با آن سابقه طولانی، کم کاری بانوان و حتی رضایت شان از وضع موجود را هم نباید نادیده گرفت. هیچ چیز ارزشمندی آسان به دست نمی آید.
راستی به نظرتان کتاب جنس دوم را در ایران مردها بیشتر خوانده اند یا زنان؟

مثال خوبی است
از این خشونت های کلامی در همین محیط های علمی و آکادمیک فراوان می توانم مثال بزنم
اصلاً همین الان به فکرم رسید که همه شان را ریز به ریز در یک دفترچه بنویسم همه چیزهایی که همین امسال شنیده ام مثلاً

آره عذاب من بیشتر از همین است. همین که زنانی را می بینم که به این حرفها بی تفاوت اند. اصلاً چیز غیر عادی تو این حرفها نمی بینند.
همین هفته پیش یک خانم خیلی خیلی موند بالا! را دیدم که داشت به استاد می گفت: ما در سایه مردهاست که می توانیم کاری کنیم مثلاً نامزد من اگر نمی گذاشت من ادامه تحصیل بدهم که نمی تونستم!

زن های زیادی را می شناسم که جنس دوم را خوانده اند و البته تعداد مردهایی که خوانده اند خیلی خیلی بیشتر

موسی پنج‌شنبه 12 دی 1392 ساعت 01:35 ب.ظ http://=

ممکن است زیباکلام نتواند حرفه ای سخن گوید و برخی وقتها حرفهایش جلف و سبک و بی مایه بنظر برسد و یا مثلا طبق مثالی که آورده اید ، خوار داشتن زن (!) اما حقیقت اینست که از اغلب اساتید علوم اجتماعی ما که خود را صاحب نظر میدانند ، صادقتر و رک تر و بی شیله پیله تر است.

نقد وارد شده به این کلام نقل شده دکتر است نه کل شخصیتش
دوست عزیز

علایی پنج‌شنبه 12 دی 1392 ساعت 08:20 ب.ظ

سلام
برای فهمیدن نوع نگاه یک فرد به مقوله ای از روی یک جمله شاید نتوان قضاوت درستی انجام داد.البته آنکه آنجا حضورداشته بهتر از همه میتواند قضاوت کند پس از این جهت میتواند قضاوت شما درباره نوع نگاه ایشان به صحت نزدیکتر باشد اما بیایید داستان را یک جور دیگر هم ببینیم.حضور شما در آن مراسم نشان از فعال بودن جنابعالی در اجتماع دارد.وقتی از تحلیل او تشکر میکنید نشان میدهد مانند خود او مسائل را دنبال میکنید.بار علمی دارید که در نشست علمی یک دانشگاه دعوت میشوید.اینها قضاوتی است بدیهی هم برای من هم شما هم آن استاد. میتوان اینطور در نظر گرفت که ایشان قصدشان قائل شدن احترام بیشتر برای شما بوده باشد نه سخنی از روی پیش زمینه های ذهنی. یک زن بعنوان یک انسان میتواند مانند هر انسان دیگری به طور برابر در جامعه فعال باشد اما هنر های خاص خودش را هم داشته باشد و در جایی برای احترام گذاشتن به او آن هنرها هم گفته شود.کجای این مسئله اشاره به نابرابری میکند. این در همه جای جهان امروز رایج است. یادم می آید عکسی از نخست وزیر فقید پاکستان خانم بینظیر بوتو که فرزندانش را یکی را در آغوش گرفته بود و یکی را در کنار خود و ذیل آن بیان شده بود که ایشان همانقدر که در سیاست فعال است همانقدر هم مادری دلسوز است و همسری ایده آل. خب این را همه دنیا دید و او را تحسین کرد. چه ایرادی داشت یک زن در سطح اول سیاست جهان باشد ولی بشود از صفات دیگرش هم صحبت کرد. شاید و البته شاید هم لایه برداری شما هم از روی پیش زمینه های ذهنی بوده باشد

سلام
این را می پذیرم، نگاه من اینجا کمی اغراق آمیز است ولی در واقع این نگاه اغراق آمیز را لازم دارم مثل کاریکاتور یا طنز که روی موضوعی اغراق می کند و درشتش می کند تا بتواند بشکافد و به همه نشانش بدهد.

البته آن استاد آدم خیلی محترمی است و یک جمله معیار خوبی برای قضاوت کردن درباره او نیست من هم قضاوتی درباره شخص ایشان نکرده ام و فقط می خواهم بگویم که دقت کنیم که چطور نشانه هایی از نقش های زنانه به طور پیش فرض در روح کلمات ما وجود دارند و ما آن ها را بکار می بریم بی آنکه به نقش شان در تولید یک فرهنگ توجه کنیم.
اشکال حرف این جاست که ایشان به هیچ مردی در موقعیت مشابه مثلاً نمی گویند من همیشه دوست داشته ام باغبانی کردن آقایان را ببینم ! چرا ؟ چون پیش فرض ذهنشان این نیست که همه مردها خوب از گل و گیاه مراقبت می کنند و باغبانی شان خوب است.

من تاکید می کنم که آشپزی را هنر می دانم ولی آشپزی را جزو ثابت و لاینفک وجود و هویت یک زن نمی دانم.

سپاس برای توجه تان به متن

منیر جمعه 13 دی 1392 ساعت 12:14 ق.ظ

این جملات تو : " ...از قضا تمام مراحل تحصیلشان را در آمریکا گذرانده اند"
"چنین هویت های برساخته ای،..."
"....چگونه هم چنان اسیر گفتمان مسلط فرهنگ مردسالار جامعه خویش اند و نه تحصیلات عالی و نه حتی مدتها زندگی در فضای خارج از این فرهنگ و..."
"....در این جا لزوم در هم شکستن و فروپاشی این هویت های جعلی...."
...
احتمالن زیادی عمیق خوانده ام پستت رو فرزانه جان . این جملات تو در ذهن من چنین خلاصه شد : هویت جعلی حتا فرهنگ رفته گان ( دیگه حساب فرهنگ نرفتگان با کرام الکاتبین است )
...
فرزانه جوابت به کامنت من با پستی که نوشتی یکی نیست . بعد از انتقاد شدن و پذیرفتن حرف منتقد می تونیم توضیح بدیم که مثلن بله من باید این نکته رو هم اشاره می کردم اما نکردم ... یا خیلی اگر تحت تاثیر قرار گرفتیم بگوییم که حق با توست من به کل این نکته را نادیده گرفتم اما این که بگوییم حرف منه نویسنده با توی منتقد یکی است از وجدان نوشتاری بدور است خصوصن که دو بار در متنمان زنان را با پیشبند شان تحقیر کرده باشیم .

به هر حال فرزانه ی عزیز این حسی بود که از خواندن متنت دست گیرم شد . و کلن وقتی پای دفاع از حقوق زنان به میان میاد اینقدر من بی تعصبانه قدر زنانگی رو می دانم که دریغم میاد از این نوع دفاعیات !
به هر حال فرزانه آدم ها هر جور ی که حرف بزنند چندین جور قضاوت میشند .
به گمانم با این قضاوتهای متعصبانه فقط نفس کشیدن رو به خودمان سخت می کنیم .
جالب اینه که زنهای ایرانی در برابر تمجیدهای خیلی جنسی تر از این که تو اشاره کردی وقتی از طرف دوستان فرنگی شون گفته میشه تحمل و رضایت نشون میدن و نمی دونم چرا وقتی از طرف مردهای ایرانی بهش اشاره میشه جبهه می گیرند .
...
از صبوریت سپاسگزارم

کلاژ خوشگلی است ولی کج و معوج و بی معنی است.
توضیحش این است :
"هویت های برساخته ای " و "... این هویت های جعلی " مرجعش هویت های ساخته شده برای زن است نه فرنگ رفتگان. یعنی ساده تر بگم منظورم هویت های برساخته شده برای زن است یا هویت های جعلی برای زن است. مثل هویت زن که در آشپزخانه تعریف می شود.

اگر این عمیق خواندن است بهتر است تو عمیق نخوانی منیر!

البته نمی دانم شاید تقصیر جملات من باشد ! شاید واقعاً بلد نیستم آن قدر ساده بنویسم که همه بفهمند. این را بی تعارف می گویم. بهر حال نیت بدی ندارم و همه مخاطبانم را دوست دارم حتی آنها که برداشت های نادرست می کنند از نوشته ام اگر چه گاهی می رنجم از دستشان ...

من اینجا از حقوق زنان دفاع نکرده ام بلکه تصاویر ذهنی موجود نسبت به زن را نقد کرده ام. این تصاویر بیشتر اوقات در نگاه خود زنان پر رنگ تر از مردان است. این تویی که زنانگی را با پیش بند و آشپزخانه یکی می دانی و حاضر نیستی به دوری آن ها از همدیگر فکر کنی. من می گویم زنانگی آن قدر وسیع است که پیش بند در آن به چشم نمی آید و در نگاه اول به تابلوی زنانگی دوست ندارم پیش بند به چشم بیاید مگر اینکه بزرگترین عنصر آن تابلو باشد و ...
بگذریم

در مورد آخرین جمله هایت تو تجربه بیشتری داری و برخوردهای عمومی با مرد ایرانی و فرنگی را دیده ای من نمی توانم نظر بدهم.

من هم برای حوصله ات ممنونم و امیدوارم این بحث ها مقدمه فکر کردن باشد برای همه مان

منیر جمعه 13 دی 1392 ساعت 01:15 ب.ظ

اینو درباره ی من گفتی ؟ ! :
"این تویی که زنانگی را با پیش بند و آشپزخانه یکی می دانی و حاضر نیستی به دوری آن ها از همدیگر فکر کنی."
...
راست میگی عزیزم تو بلد نیستی ساده بنویسی و من بلد نیستم پیچیده رو بفهمم
با جمله ای که برام گفتی فقط میتونم بگم چقدر ساده ما رو نفهمیدی ((:
...
در مورد جمله ی آخر منم لازم نیست تجربه شخصی خودت باشه همین وبلاگ دوستان خارج رفته رو بخونی متوجه میشی.
باقی بقای تو

راهنمایی خوبی است مرسی منیر

قابل توجه منیر جمعه 13 دی 1392 ساعت 01:44 ب.ظ http://en.wikipedia.org/wiki/Rote_Zora

Rote Zora (English: Red Zora, from the book Die Rote Zora und ihre Bande by Kurt Held) was a militant feminist group active in West Germany from 1977–95, known for a series of bombings.
The movement took its name from a book of 1941 which tells the story of a red-haired Croatian girl called Red Zora who leads a gang of orphans committed to righting injustice.

ببخشید! خیلی عذر می خواهم منیر جان که فضولی می کنم اما کنجکاوم بدانم شما به زبان آلمانی تسلط دارید یا نه؟

بهزیان جمعه 13 دی 1392 ساعت 04:27 ب.ظ

با نظر منیر موافقم

زنبور جمعه 13 دی 1392 ساعت 06:35 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

شکی نیست که ساختارهای مردانه و ذهنیتهای جنس دوم بین در کشور ما رایج است. اما به نظرم هر جا ظلمی هست ظلم پذیری نیز هست. ظلم پذیری که نه به حقوق خود آشناست نه دوست دارد آشنا باشد و نه تغییر وضع موجود را دوست دارد. همواره در سایه بودن و مورد حمایت بودن بسیار راحت تر و بی دردسر تر از وارد شدن در صحنه و پذیرفتن مسئولیت است. دختری که تا قبل از ازدواجش همه هزینه زندگیش را پدرش میداده، حالا انتظار دارد شوهر مخارجش را متقبل شود و بسیار طبیعی است که مرد در این موقعیت قوانین و مقررات را خودش تعریف کند و بخواهد در چارچوب وی حرکات اتفاق بیفتد. متاسفانه بسیاری (تاکید می کنم) بسیاری از زنان ما علاقه به همین وضع و نفر دوم بودن و وارد عرصه نشدن دارند.

کاملاً با شما موافقم
"همواره در سایه بودن و مورد حمایت بودن بسیار راحت تر و بی دردسر تر از وارد شدن در صحنه و پذیرفتن مسئولیت است."
و
"متاسفانه بسیاری (تاکید می کنم) بسیاری از زنان ما علاقه به همین وضع و نفر دوم بودن و وارد عرصه نشدن دارند."

و طبیعی است که همین زنان در مقابل هر تغییری بیشتر از همه موضع بگیرند.

عیسی جمعه 13 دی 1392 ساعت 09:42 ب.ظ http://isadf.blogfa.com

جناب موسی
من زیاد توی راهروهای دانشگاه این آدم را زیر نظر گرفته ام و همان طور که گفتی جلف و سبک است و این نه ظاهر که واقعیت ایشان است. فقط مث طبل پر سر و صدا می مونه.
ایشان را با برادشان سعید مقایسه کن. هر چند با اغلب حرفهای سعید مخالفم و صادق بلندگویی است که خواسته های نسل ما را داد می زند ولی این آدم هوچی است و فاقد شخصیت آکادمیک! این فقط رفتارش نیست نوشته ها و نظرات ایشان را هم دربر می گیرد.
هر چند نقدهای طباطبایی بر ایشان خیلی تند و زیاد اند ولی واقعیت این است که عمده شان به حق هستند.

موسی جمعه 13 دی 1392 ساعت 10:33 ب.ظ http://=

فاقد شخصیت آکادمیک!!!
اینجور شخصیتها هیچوقت برای من پشیزی ارزش نداشته اند.
من صادق را از نزدیک هم ندیده ام ولی میدانم که نقاط ضعف شخصیتی دار اما هرگز سعی نکرده برای خودش شخصیت تراشی کند ...بر خلاف خیلی هاشان.
اما صادق زیبا کلامی که با وجود ترک نبودن ، معتقد به مطرح شدن حقوق اقوام در جامعه و دانشگاه و یافتن راهی برای احقاق آن است ، از صدتا طباطبایی ترک و صد تا دکتر احمدی ( که معتقد است باید در خصوص مطالبات اقوام سکوت کرد { و خود میدانید که چرا چنین معتقد است!}) انسانتر و صادقتر است.

رها جمعه 13 دی 1392 ساعت 11:04 ب.ظ http://freevar1.persianblog.ir

من یه نظری نوشته بودم نیست. ایا پاک شد؟

چیزی ثبت نشده ... ولی دوست داشتم نظرت را بدانم

یک زن مبارز شنبه 14 دی 1392 ساعت 08:37 ق.ظ

از توجه به خط آخر کامنتت 11:54 "مردی که تنها راه میرود" و پاسخ نگارنده وبلاگ به این کامنت می توان نتیجه گرفت گاهی تغییر زاویه نگاه به یک موضوع تمام دعواها وکشمکش ها برای درهم شکستن دنیای مردسالار را با یک لبخند ملیح ختم به خیر میکند.
تا وقتی که تمجید از خط و خال ما را از فرش به عرش می برد راه مبارزه برای حقوق زنان از همیشه دشوار تر است فرزانه عزیز...

به نظرم حقوق زنان بیشتر از مبارزه به فهم و آگاهی و شناخت نیاز دارد.
دعوا و کشمکش و تمجید از خط و خالی هم در کار نیست.
اگر زنان بدانند که کجا ایستاده اند و بفهمند که چه می خواهند قدم بزرگ و قابل ملاحظه ای است.
امیدوارم بتوانم بیشتر با نظرات شما آشنا شوم دوست عزیز

میله بدون پرچم شنبه 14 دی 1392 ساعت 08:55 ق.ظ

سلام
عجب!
تازه خیلی خوشبینانه نوشتید

سلام
بله کاملاً خوش بینانه است برعکس نظر مشکوک شما

یک لیلی شنبه 14 دی 1392 ساعت 10:30 ق.ظ http://yareaftab.blogsky.com

سلام فرزانه جان.
دلم می خواد بدونم جوابی که به جناب استاد دادی چی بود؟
اگه اشکالی نداره البته.

سلام لیلی جان
البته که اشکالی ندارد اتفاقاً دوست داشتم بگویم
گفتم : استاد در عرصه پلیتیک دیگه :))

خرامان شنبه 14 دی 1392 ساعت 07:48 ب.ظ

سلام
لوسین لوی برول میگوید قانون بازنماییهای جمعی در جوامع رشد نیافته این است که هر چه این اقوام عقب مانده تر باشند سلطه بازنماییها بر جامعه و اعضایش بیشتر است. با این حال شاید بتوان گفت درافتادن با این بازنماییهای مسلط سختترین کار روشنفکران در چنین جوامعی است. کار شما نوعی "آشنایی زادیی" از چنین بازنماییها و انگاره های مسلط است. . این به نظر من مهمترین نکته ای است که در قرائت این پست باید بدان توجه کرد. و این کاری است که ما باید بدان دامن زنیم.کار خوبی که یکی از دوستان کرده بود ارائه ی ابیاتی از فردوسی بود که بر این بازنماییهای جمعی مهر تایید می زند. به گمان من این کار میتواند پروژه ی تحقیقی مناسبی باشد که ببینیم فرهنگسازان ما چگونه به این نگاه یکسویه به زن دامن زده اند. به دیده من حتا در خسرو و شیرین نظامی گنجوی نیز که اوج ستایش از زن آزاد در فرهنگ ماست زن تا اندازه ای به عنوان یک شی زیبا و به عنوان ابژه عشق نگریسته شده است چه رسد به دیگران. (البته نگاه من به نظامی در این زمینه نگاهی احترام آمیز است اما دید انتقادی را نباید فراموش کرد).

به مناسبت سالمرگ فروغ داشتم این مصاحبه او را میخواندم جالب است :

https://soundcloud.com/sepehr-tajpour-2-1/track-10

فایلهای صوتی که در پست قبل گفتم آپلود شده و آماده پیاده شدن (بدون فیلتر!) فقط فایل 3 و 7 مشکل دارد که به زودی برطرف خواهد شد. پیشنهاد می کنم دوستان گوش بسپارند.

http://noqtenoqte.blogsky.com/1392/10/04/post-15/%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%D9%89-%D8%A2%D8%B2%D9%85%D9%88%D9%86-%D8%AA%D9%88%D8%B1%DB%8C%D9%86%DA%AF-%D8%AF%D8%B1-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D8%B0%D9%87%D9%86%D8%9B-%D9%87%DB%8C%DA%86-%D9%85%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D9%86%D9%89-%D9%81%DA%A9%D8%B1-%D9%86%D9%85%D9%89-%DA%A9%D9%86%D8%AF-

سلام
شما بعد آکادمیک موضوع را دیدید و خوشحالم که به اصل موضوع توجه کردید. بازنمایی ابزار تولید و مصرف هویت هاست و اگر بخواهیم تغییری در هویت های مسلط ایجاد کنیم ناچاریم که از بازنمایی های آن مفهوم آشنایی زدایی کنیم. چون فرهنگ ما چیزی جز همین بازنمایی ها نیست.
سپاس

جوجه رنگی شنبه 14 دی 1392 ساعت 09:23 ب.ظ http://waveofocean.blogsky.com/

من هم در چنین موقعیتی که توصیف کرده اید حس معذب بودن از تحقیربهم دست میده.نه آشپزی هنر کوچکی هست نه من کم بهش علاقه دارم.با اینکه شاید گوینده می خواد تعریف کنه ولی حس بدی که منتقل میشه از اینه که چرا یه چیز دیگه برای تعریف به ذهنش نمیرسه.دقیقا همین که چرا "من" رو توی " آشپزخونه "می بینه در حالیکه همین من "اونجا "هم هستم در یک مناسبت علمی.
تحلیل تون قوی و خوب بود.ممنون.
نکته ی ظریف دیگری هم در اسخ هایتان به کامنتها دیدم:اینکه کاش حداقلدر همان آشپزخانه هم هر زنی می توانست هویتی از خود داشته باشد.
من یک سوال جید دارم:چرا بعضی زنها با علم به ناجور بودن وضعیت موجود حاضر نیستند ازش بیان بیرون.من دختران جوانیرو می شناسم که باهوشن خلاقنو زندگی درونشون موج میزنه اما نمی خوان کار کنندو استقلال مالی داشته باشند.یا در یک هنری خودشون و خلاقیت شون رو شکوفا کنند.منتظر دقیقا متظرهستند تا مردی بیاد و هزینه هاشون رو تقیل کنه.من این رو نمیفهمم.و از بابتش ناراحتم.

آفرین دقیقاً گرفته ای : "چرا یه چیز دیگه برای تعریف یه ذهنش نمیرسه"

گاهی در آشپزخانه هم زنان فقط مجری اوامرند و چیزی از خودشان ندارند، یا اینکه کیفیت کارشان هویت بخش نیست.
جواب سوالت در کامنت زنبور هست در سایه بودن و مورد حمایت بودن بسیار راحت تر و بی دردسر تر از وارد شدن در صحنه و پذیرفتن مسئولیت است.
و این خیلی ناراحت کننده است

محمد ح یکشنبه 15 دی 1392 ساعت 01:43 ب.ظ http://dustevatan12.blogfa.com

سلام
بالاخره این جمله «دسپخت زنهای ... خوبه» از طریق فرهنگ به زبان ما افتاده و تغییر زبان هم شاید از تغییر فرهنگ سخت تر باشد. ولی نمی توان منکر نگاه مردسالار جامعه ما شد و فقط مقاومت از سوی خود زن راه پیروزی است.

سلام
زبان یکی از ساختارهای اصلی فرهنگ است و نباید دست کم گرفته شود.

خلیل دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 08:44 ب.ظ http://tarikhroze3.blogsky.com

سلام،

عالی بود. کاش ایشان این نوشته را بخواند.

سلام
لطف شما عالی است. می توانم برایش بفرستم :)

درخت ابدی سه‌شنبه 17 دی 1392 ساعت 11:02 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
تحلیلت درسته.
اگه من جای اون استاد بودم، به جای دستپخت زنان، از رستوران ها و شیرینی فروشان تبریز می گفتم که شک ندارم بی نظیره. این جوری جنسیت هم در کلام مطرح نمی شد.
البته اینم بگم که کم نیستن مردهایی که زن رو آشپزخونه نمی بینن و خودشون اقدام می کنن و لذت هم می برن

سلام
آره قنادی ها و آجیلی های تبریز از جاذبه های توریستیش است
بله من خودم مردهایی می شناسم که آشپزی شان معرکه است ولی به هیچ مردی نمی گویم دوست دارم دستپخت مردهای فلان را بچشم

حسین سه‌شنبه 17 دی 1392 ساعت 11:26 ب.ظ

قیضه رو از دو منظر باید نگریست
1)نیمه ی خالی لیوان:
ابدا قصد استاد تعریف از دست پخت شما نبود،بلکه بنده خدا اینقده حشری هست که درجا با دیدن یه زنی که به نوعی می خواد باهاش تماس برقرار کنه دستپاچه میشه و برای پاچه خواری اولیه از دستپخت نچشیدش تعریف میکنه،جهت رسیدن به غایت نهایی
یعنی سکس
2)نیمه ی پر لیوان:
تو آمریکا اگه سیاه پوستی به سیاه پوست دیگه بگه کاکا سیاه هیچ اتفاقی نمی افته ،ولی اگه یه سفید پوست بگه کاکا سیاه ،پدرش رو در میارن.
حالا شده حکایت شما زنهای فمنیست ایرانی.
بنده خدا شاید یه حرفی از رو بی منظوری زده جهت خالی نبودن عریضه.حالا هی شما بهش بند کنید که ال و بل.
همه ی ترسم از اینه که به همسرم بگم نهار چی درس کردی اونم بگه قرن ها ما زنها غدا پتخیم دادیم شما مردا حالا دیگه نوبت شماست

اگر لیوان بشکند نه شما می مانی و نه دو منظر شما

[ بدون نام ] چهارشنبه 18 دی 1392 ساعت 10:34 ق.ظ

زن من تا ساعت 12 ظهر میخوابه بعد زنگ میزنه میگه گرسنمه میرم رستوران غذا میگیرم می برم براش،بعد میشینه پای ماهواره تا بعد از ظهر،بعد هم میره خونه مادرش تا شب.
حکایت ما با شما زن ها مثل حکایت خیاط باشی عبید زاکانی است
در زمان های قدیم تو یه محله خیاطی بوده و زن یکی از اهالی محل با اون رابطه داشته و شوهرش هم از این ماجرا خبر داشته یک روز به مناسبتی شوهرش میخواسته اهل محل رو به شام دعوت کنه زنش میگه خیاط باشی رو هم بگو بیاد.خلاصه اون شب همه سر سفره در حال خوردن شام بودن که شوهره میبینه ای داد بیداد نه از خیاط باشی خبری هست نه از زنش،میره خونه رو میگرده میبینه بله اون دوتا حسابی مشغولن.می پره که خیاط باشی رو بگیره اون جای خیاط باشی که خیس هم بود میاد تو دستش خلاصه خیاط باشی در میره و شوهرش میره دنبالش تا دم در خونه اما بش نمیرسه و خیاط میپره تو خونه و در رو می بنده.خلاصه شوهره بر میگرده می بینه زنش زانوی غم بغل گرفته بش میگه:چیه خاتون؟ گفتی شام دعوتش کن، کردم ،تو رو هم که گایید، منم که فلان جاش رو پاک کردم تا دم در خونشون هم مشایعتش کردم.اگه هنوز کم گذاشتم بگو.

رها چهارشنبه 18 دی 1392 ساعت 10:37 ب.ظ http://freevar1.persianblog.ir

راستش فرزانه جانم گامنت من بیشتر از اینکه درباره پستت باشد درباره کامنت ها بود. درباره پستت که خب گفتنی ها رو به خوبی، واضح و سلیس گفتی. پس ذهن که چیزی انباشه شده باشد فرق نمیکند کجا باشی. این چیزها زمان میبرد ، باید از کودکی اموزش داده شود. کاری که سالهاست در سوئد داره صورت میگیره و البته هنوز هم کار داره. تا وقتی من نوعی نخوام در بهترین جای دنیا با بهترنی شرایط سیاسی اقتصادی اجتماعی هم باشم ذهنم از تفکرهای قدیمی پاک نمیشود. البته چیزهایی هم دیگه به شکل عادت زبانی در امده، تعارفاتی که باوری بهش نیست ولی وجود دارند، و من امیدوارم این استاد جز این دسته باشند. مثلا اتئیست هایی هم هستند که لابلای صحبتشون میگن: به خدا!
یا منی که از تعارف بیزارم در حمع ایرانی ناخوداگاه تمام ان جمله های مرسوم رو تمرین میکنم که در پاسخ این ، این را بگویم و آن را. گاهی حتی خلاف باورم!

اما برسیم به نظرم درباره کامنتها!
خوشبختانه خانم منیر بالاخره به درخواست من اجابت کردند و دست از سر کچل وبلاگ من برداشتند و نوشته های من را با تفسیر های از پیش تعیین شده در ذهنشان نیالودند. ولی اینجا نتونستم کامنتشون رو نخونم و قه قه نخندم از کج فهمی ها!
راستش گامنت قبلی درباره همین بود و پاسخی به کامنت پر از کج خواندن متن تو. که خودت به خوبی جواب دادی ولی شاید من هم بنویسم دوباره مخصوصا کامنت های بعدی هم امدند.

1- خانم منیر از کجای متن به این نتیجه رسیدند که شما برای داشته هایتان که یکی از هنرها هنر اشپزی است ارزش قائل نیستید من نمیدانم. البته باهاش موافقم که برخی ایرانی ها فکر میکنند هرچیزی غربی ها دارند درست است و اگر آنها چیزی که ما نداریم رو ندارند یعنی مال ما غلط است. ولی همچین چیزی هیچ ربطی به متن ، نظر و داستانی که روایت کردی نداشت
ولی خب ایشون باید یه چیزی میگفتند برای شروع!

2- خودشون تاکید میکنند که دست چخت خوب فارغ از جنسیت هنر و ارزشه و در کشور المان اگر زن یا مردی اشپزی بلد باشه تحسین میشه. و تمام تاکیدشون در فارغ از جنسیت بوده . و مینویسد> وقتی از کسی تعریف دست پخت می شود سوای جنسیت در واقع از سرویس دهندگیش تعریف نشده بلکه از هنرش تعریف شده.
اونوقت من متوجه نمیشم برای چه به نوشته شما نقد کرده که به طور خلاصه میگویی باید این هویت های برساخته " زن آشپز" یا "دستپخت خوب زن" برچیده شود و احتمالا در ادامه یعنی اگر این تعریف هست باید 1- فرد چشیده باشد 2- فارغ از جنسیت باشد
من مطمئنم اگر این استاد میگفت: دست پخت تبریزی ها خوب است چنین پستی شکل نمیگرفت.


من چهار بار پستت را خوندم که ببینم کجا زنان رو برای دست پختشان تحقیر کردی. به نظر من کسی که متوجه مفهوم" پیشبندهای محقرتان" در پاراگراف مذکور نشود و ان را تحقیر آشپزی زنان بداند با کلید واژه متن را خوانده . یعنی چی؟ یعنی فقط کلمه را از داخل متن برداشته و بعد بدون توجه به جایگاه و مفهوم جمله اسمان و ریسمان چیده . که البته این از خانوم منیر نه تنها بعید نیست که بسیار ایشون متبحرند در این زمینه!

شاهکار این هنر در همان ساختن این جمله از بهم چسباندن لغات و جملات جدا حدا بود" هویت جعلی فرنگ رفتگان" که خودت به خوبی پاسخ دادی!

جالب اینجاست که در پاسخ به کامنتت فکر کرده تو نقدش را قبول داری- نقدی که نقد نیست و پایه و اساس درست ندارد/ ولی حاضر نیستی اعتراف کنی به پذیرش نقدش!!!! این هم جزو شاهکارهایی بود که من در این مدت از ایشون دیدم. تو کاملا داری بهشون میگی که چقدر کج فهمی در خوانش متنت دارند و بعد میفرمایند....!

و اما اینکه میگن زنهای ایرانی در مقابل مردهای ایرانی گارد میگیرند و در برابر مردهای فرنگی نه، باید بگم اولا توفیر صد منی است!
بعد از سه سال زندگی در اینجا بارها که اتفاقا یکیش همین امروز بود مورد تمجید مردان فرنگی قرار گرفتم. مثل " چقدر زیبا شدی، یا لباست بهت میاد یا عطر جدیدت خیلی خوش بو هست"
اما چرا به من برنمیخوره؟ چون این رومیگن و میرن. نمیان از این طریق باهات لاس بزنن! اما برخی مردان ایرانی چنین چیزی روندارند.
مرد خارجی تا امروز ندیدم از من بپرسه غذا چی درست میکنی؟! یا بگه شنیدم دست پخت زنهای ایرانی خوبه! بلکه میگه شنیدم ایرانی ها غذا خوب درست میکنند! یا تا غذای من رو نخوره تعریف نمیکنه. تازه اینجا مردها خودشون رو در اشپزی بهتر میدونند.
پشت تعریف و تمجید مردهای خارجی همیشه احترام هست حتی آن مردی که قصدش یک شب خوابیدن باشد! تا وقتی زن نخواهد به خودش اجازه پیشنهاد دادن نمیدهد. البهت استثنائات هست .
کلا نگاه مرد فرنگی به زن: آشپز، کدبانو و ... نیست. جذابیت یک عنصر در زن و مرد هست پس تمجید جنسی طبیعی است. ولی تمجید جنسیتی من حداقل مشاهده نکردم. و دوستانم هم و ...!

نظری هم درباره کامنت مردی که تنها راه میرود و پاسخت به ایشون داشتم:
راستش به نظرم منظور فالاچی رو نگرفتند. جمله اخر همین متن اورده از فالاچی کیگه:هرچی مردهادوس دارن ممکنه زنهاروبه هم خودش جلب کنه...
البته من این کتاب رو نخوندم. ولی با چیزی که از وضعیت فمینیسم اینجا میبینم به نظرم این لازمه که برای زنان هنوز جدا نوشت و صفح ها اختصاص داد. برای اینکه هنوز که هنوزه کفه ترازو برابر نیست. چطور انتظار داریم بعد از قرنها مردسالاری مطلق ،زن و مرد که هنوز در بسیاری حقوق در همین سوئد که بهترین است در زمینه برابری، با هم برابر نیستند به همان اندازه درباره مرد نوشته بشه که برای زنان نوشته میشه؟ یا جدا نکنیم؟ وقتی امار خشونت جنسی نسبت به زنان دهها برابر نسبت به مردان است ایا میشود جداگانه ننوشت؟
اما جواب تو فرق داشت. بله شرایط ایران فرق دارد. اونجا زنان را کادو پیج میکنند و به نوعی برای تحمیق جشن های خاص میگیرند. و من هم از چنین روزهایی در ایران بدم میامد. ولی بزرگداشتهای اختصاصی برای زنان در اروپا حداقل مفهوم دیگری دارد که بهش اشاره کردم.

ببخشید بسیار طولانی شد ولی چون نوشتی دوست داری نظرم رو بدونی نوشتم:)

بله البته که دوست داشتم نظرت را بگویی
تکیه کلام های زبانی را ابداً نباید دست کم گرفت همان تکیه کلام ها تصاویر سرسختی در ذهن ها می سازند که به سادگی زدودنی نیست. ولی انصافاً هم سخت است که آدم روی هر کلمه ای که می خواهد بگوید فکر کند. همین جوری بدون فکر حرفای قشنگ زدن البته خیلی راحت است.
در پاسخی که من به مردی که تنها راه میرود گفتم منظورم تفاوت های زن و مرد هست. تفاوت در فیزیولوژی و ساختار زن و مرد لزوماً به نابرابری حقوق انسانی آن ها نمی انجامد.
نکته ظریفی هست که به نظرم باید بهش توجه کنیم وقتی حرف برابری را می زنیم مفهومش این نیست که زن و مرد هیچ تفاوتی با هم ندارند تفاوت دارند ولی این تفاوت به معنی فرادستی و فرودستی نیست.
ممنون برای دقیق خواندنت

رها چهارشنبه 18 دی 1392 ساعت 10:37 ب.ظ http://freevar1.persianblog.ir

خیلی وقت بود چنین کامنت نویسی نکرده بودم

افتتاحیه خوبی بود:))

راضیه پنج‌شنبه 19 دی 1392 ساعت 07:02 ب.ظ

سلام
خیلی حرف دارم برای این پست
ولی گردن درد شدیدی مبتلا شدم، بسنده میکنم به یک لایک بر این پست و پاسخهایت به کامنتها
تولدت مبارک! روزهایت سرشار از روشنی و موفقیت و شادی و آرامش!

سلام راضیه جان
همین چند کلمه آکنده از مهر مرا بس
مراقب خودت باش

[ بدون نام ] شنبه 21 دی 1392 ساعت 09:12 ق.ظ

چقدر خوشحال ! از تاییدات خداوندان جهل که آیینه های تمام قد یا نیم قدتانند!

شما خوشحالید؟

منیر شنبه 21 دی 1392 ساعت 01:43 ب.ظ

فهمیدن دو خط آلمانی نیاز به تسلط کافی به زبان آلمانی نداره .

منیر شنبه 21 دی 1392 ساعت 01:44 ب.ظ

به رها :
من فقط سطر اول کامنت تو رو خوندم رها که اسم من توش بود . بقیه اش رو نخوندم چون تکلیفت با من مشخص نیست توضیح بیشتر از این رو جایز نمیدونم که خود بهتر دانی .

منیر شنبه 21 دی 1392 ساعت 01:45 ب.ظ http://dastnam.persianblog.ir/post/247/

فرزانه عزیز نظرت رو برای داستان چه های ساده ام لازم دارم . لطف می کنی آیا ؟

بله

منیر شنبه 21 دی 1392 ساعت 01:52 ب.ظ

راستی رها جان این خط غش غش خندیدنت رو هم به من خواندم همین الان میگم برای پوستت خوبه خندیدن چون باعث میشه زیباتر برسی حتا اگه از دست نظرات مخالف کچل بشی (:
...
دیگر چه کنم کنجکاوی زنانه است دیگر وقتی اگر بود که لازمش نداشم می آیم ببینم دیگر چه نوشتی برایم و چقدر در جبران ریختن موی سرت با خنداندنت موثر واقع شدم . دست کم کاری بکنیم برای خارج نشین هایی که به فقط برای رهایی ما زنان سنتی و در پرده مانده هی تابو می شکنند هی تابو می شکنند و هی منت اش را سر می گذارند ... والااا

منیر به رها شنبه 21 دی 1392 ساعت 01:54 ب.ظ

منظورم این بود " زیباتر به نظر برسی "

منیر شنبه 21 دی 1392 ساعت 02:42 ب.ظ

به کامنت گذار کنجکاو به میزان دانش زبان آلمانی من ! (:

کامنت شما در واقع انگلیسی هست که . چند تا کلمه که اسمی از کتاب و گروهی رو شامل میشه آلمانیه .
....
من سه ساله آمدم آلمان و سی سال دیگه ام به زبان آلمانی مسلط نخواهم شد . اما اگه کمکی از دستم بر میاد و مشکلی در زمینه این زبان دارید می تونم انجام بدهم به کمک پسرم و حتا دخترم .

منیر یکشنبه 22 دی 1392 ساعت 01:55 ق.ظ

تولدت مبارک بانو . شاد و تنرست و پیروز باشی

ممنونم بانو

ف یکشنبه 22 دی 1392 ساعت 11:37 ق.ظ

فیلتر شُدید!!!

بله و کلافه ام

سیدعباس سیدمحمدی یکشنبه 22 دی 1392 ساعت 06:38 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
ــ مزاح:
شما لابد انتظار داشتید آن آقا با شما وارد صحبت جدی ی علمی / فمینیستی / سکولاریستی / دوران روشنگری ی اروپا بشود،
«و»،
با توجه به چهره یا کلام شما، حدس بزند پسرتان هم نابغه است
ــ جدی:
وقتی شما خواستی ایشان ایمیلش را (= یک رسانه و راه ارتباطی ی مدرن) به شما اطلاع دهد، و شما از حاضران آن کنفرانس علمی بودی، موقعیت و نوع درخواست شما از ایشان، که فرض کنید مثلاً نرفتید درباره ی خوشگل بودن یا نبودن دختران تبریزی از آن استا دانشگاه سؤال کنید، و نرفتید درباره ی آش و آبگوشت نظر ایشان را بپرسید، در مجموع برای آن استاد کافی بود شما را دوستدار علم و دانش بداند، و هنگام نوشتن ایمیل و تلفن و این جور چیزها، مناسب همان دوستدار و علم دانش بودن شما چیزی به شما بگوید، نه این که بفرماید مایل بوده روزی روزگاری دستپخت زنان تبریزی را بخورد
البته شاید آن استاد، واقعاً این همه تباهی و این چیزها در لایه های مختلف فکر و ذهن و شخصیتش نبوده، که شما کشف و برملا کردی

سلام
ما ارادت داریم حضور شما به جدّ و مزاح هر دو

رها یکشنبه 22 دی 1392 ساعت 09:54 ب.ظ http://freevar1.persianblog.ir

تولدت مبارک بانو... تندرست و شاد زی.

مرسی رها جان

[ بدون نام ] دوشنبه 23 دی 1392 ساعت 07:23 ب.ظ http://=

نه ! شما خوشحالید! "خوش" حالید!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد