دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

در جذابیت پیچیدگی ها

در اولین مواجهه با فیلم هانا آرنتHannah Arendt  منتظر بودم، یک درام سوزناک درباره عشق دختر یهودی و یک نازی ببینم. فکر هم نمی کردم فیلمی درباره زندگی زنی که اندیشیدن را مهم ترین کار خود می دانست ساخته شده باشد.


اما تصور اشتباهی بود، در فیلم همه چیز هست روال عادی زندگی هانا با همسرش، دوستانش، کارها و اندیشه هایش، کتاب ها و کلاس هایش و بالاخره معشوقش مارتین هایدگر. اما این آخری نه تنها محور فیلم نیست بلکه فیلم به اشارات کوتاهی ازآن بسنده می کند و از دام افتادن به یک فیلم عاشقانه متوسط می گریزد.


به نظر می رسد مرکز فیلم مفهوم banality of evil    است که آرنت در کتابی که به صورت گزارش از محاکمه آیشمن در اورشلیم نوشت نخستین بار مطرح کرده است. از نظر او ناتوانی در اندیشیدن سر منشأ وقوع فجایع بشری است. او می گوید که برای بیشتر آدم ها شر، خصلتی عادی است. آدم هایی که نمی اندیشند و فقط دستور می برند و از چیزی که هنجار عمومی و همگانی است پیروی می کنند می توانند به جنایات بزرگ با انگیزه های ایدئولوژیک دست ببرند و یا اقلاً در برابر جنایات دیگران بی تفاوت و ساکت بمانند. این همان مفهوم ابتذال شر است که البته به تبرئه کسی مثل آیشمن، از نظر آرنت نمی انجامد، اما هیولای وحشتناکی را که از او ساخته اند را می شکند و با نگاهی عمیق تر می گوید که هر کسی باید مراقب آیشمن های درونش باشد.


طبیعی است که این نگاه، از طرف هم کیشان یهودی او بشدت مورد نقد واقع می شود. آن ها انگیزه اصلی جنایت های امثال آیشمن را یک شرارت ارادی نفرت انگیز که در آدم های اندکی هست می دانند. آرنت ترجیح می دهد تهمت های کسانی که او را خیانت کار به آرمان دولت یهود می دانستند و معتقد بودند فریب ماسک های متعدد آیشمن را خورده است، به جان بخرد و در موضع متفکرانه خود بایستد. او در پاسخ منتقدانش می گوید:" من هیچ "مردم"ی را دوست ندارم من فقط دوستانم را دوست دارم." او  به این ترتیب هر مفهومی مثل ملت ، خلق و مردم را به چالش می کشد و هر آدمی را به عنوان یک موجود اندیشمند به رسمیت می شناسد و به این ترتیب اهمیت آزادی را آزادی دگر اندیشان می داند.


فیلم، زن فیلسوفی را نشان می دهد که درگیر مبارزات سیاسی است و زندگی خصوصی اش هم سرشار از عشق و دوستی بوده است. کارگردان فیلم مارگارت فون تروتا در مصاحبه ای گفته است:"در شروع کار خیلی از آرنت می ترسیدم و فکر می کردم مثل خیلی از آدم های اهل فکر متکبر باشد، نمی توانستم درکش کنم  و این بود که آرام آرام به او نزدیک شدم و حالا دوستش دارم. شما هم می توانید او را دوست داشته باشد و در عین حال از او انتقاد کنید."


هانا شخصیتی بشدت منطقی و هم بشدت احساسی است و این طور است که به گواهی کتابی که از مکاتبات او با هایدگر منتشر و ترجمه شده است رابطه عاطفی آن ها مدتی طولانی و در چند دوره ادامه یافته است. کسی چه می داند شاید رابطه عمیق میان اندیشه فراتر از لیبرالیسم آرنت و فلسفه اصالت تفکر شهودی هایدگر رابطه ای فراتر از منطق باشد. فیلم هم مثل کتاب به کنجکاوی من درباره تناقض منطق و احساس پاسخ همیشگی را می دهد. عشق غیر منطقی است.


پ. ن درباره فیلم: هانا آرنت / مارگارت فون تروتا / محصول آلمان، فرانسه، لوگزامبورک /2012

پ .ن درباره کتاب: هانا آرنت و مارتین هایدگر/ الزبیتا اتینگر/ عباس مخبر/ نشر مرکز /1384

 

نظرات 36 + ارسال نظر
سیاوش رضازاده شنبه 28 دی 1392 ساعت 05:32 ب.ظ http://siavashrezazadeh.blogfa.com

خانم فرزانه پارسایی
با سلام و احترام ،
من ، از " هانا آرنت " ، شناخت نسبی دارم . امّا ، از این فیلم جز آن چه که شما در این پُست نوشته اید ، چیزی ندیده ام . البته بد نیست یادآوری کنم : " ژان پل سارتر " ، رُمانی دارد تحت عنوان " گو شه نشینان آلتونا " ؛ که در ایران همین رمان از سوی " ابوالحسن نجفی " ترجمه شده و کتاب از سوی انتشارات نیلوفر تهران ، به زیور چاپ آراسته گردیده است ." ویتوریا دسیکا " در اوایل دهه ی 1960 میلادی ، فیلمی سینمایی از این اثر با همین نام ساخته است . بازیگران مطرح سینما شامل ، " سوفیالورن " و " مارچلو ماسترویانی " ، از جمله هنرپیشگان فیلم پودند . به خاطر می آورم در قبل از انقلاب اسلامی ایران ، کانال دوّم تله ویزیون اقدام به پخش فیلم نموده بود . امّا ، " ژان پل سارتر " ، در فحوی این رمان و یا به عبارت دیگر فیلم :" گوشه نشینان آلتونا " چنین می گوید : " .... زمین ! خونی را که بر تو ریخت ، پنهان مکن ! "

سلام و سپاس از شما
فیلم تازه به دست من رسید. از نظر سینمایی کار درخشانی نیست ولی به نظرم در انتخاب موضوع و نوع پرداخت به آن خوب است و حتماً ارزش دیدن دارد.
این رمان سارتر را ندیده ام و فیلمش را نیز هم ولی نام هایی که برده اید همه از سر آمدان هستند و باید کار جالبی باشد.

سعدی دوشنبه 30 دی 1392 ساعت 10:52 ق.ظ http://rahayane.blogsky.com

سلام
در فرع نوشته ات و نه چندان مرتبط با موضوع ِ آن چیزی به ذهنم رسید که بنویسم. جایی از ارتکاب "جنایات بزرگ با انگیزه های ایدئولوژیک" نوشته ای و به درستی جنایات فاشیسم علیه یهودیان (و البته ملت های مورد تجاوز نازی ها، کمونیست ها، سیاهان، روشنفکران مستقل، بیماران صعب العلاج و ...) در این ردیف جنایات به حساب می آیند همچنین جنایات رژیم استالین یا پل پوت و یا طالبان و بینادگرایی اسلامی. من فکر می کنم بتوانم با خیال راحت از "میدیای رسمی" جهانی سخن بگویم و اضافه کنم که جنایاتی هستند که همیشه توسط این میدیا به شکل و شیوه ای و با عبارات مشخصی افشا می شوند که انگار نه نفس جنایت بلکه این "جنایت ایدئولوژیک" است که چیزی مذموم و فاجعه بار است و اتفاقی که در عمل می افتد چنین است: با تعاریف دلبخواهی از ایدئولوژی جنایت طبقه بندی شده و در واقع به "جنایت خوب" و "جنایت بد" تقسیم می شود.جنایت بد در بوق و کرنا می شود و جنایت خوب را زیر سبیلی رد می کنند. کدام جان آگاه و منصفی است که نپذیرد در قویترین رسانه های رسمی جهان آنقدر که به جنایات رژیم شوروی یا بنیادگرایی اسلامی پرداخته شده هرگز به قتل عام هیروشیما، کشتار و محاصره ی مردم فلسطین، کشتار تیمور شرقی، کامبوج، ویتنام، ایران، عراق، یوگسلاوی، آنگولا و کنگو و ... توجه نمی شود. ما چه اطلاع موثقی داریم که جنایات آمریکا و اسرائیل از شوروی و آلمان نازی کمتر بوده اند؟
هر که نداند تو می دانی که حرف من به منزله ی طرفداری از یا تطهیر جنایت کارانی که مرتکب "جنایت بد" شده اند، نیست.
فیلم را جست وجو می کنم و دوست دارم ببینمش، هر چند که فیلم های زندگی نامه ای محدودیت های خاص خود را برای سازندگان ایجاد می کنند و بال و پر تفکر و تخیل سازنده ی فیلم را تا حدی قیچی می کنند.

سلام
این عبارت نظر هانا آرنت است، باشناخت مختصری که من از تفکر و آثارش دارم او به اخلاق کانتی و نقش مسئولیت انسانی و فاعلیت او در اعمالش باور داشت. بنابراین نمی شود از نظر او جنایت را به خوب و بد تقسیم کرد. علیرغم همه هجمه های یهودیان علیه او، او آیشمن را تبرئه نمی کرد. ولی می خواست روشن کند که روان کاوان با کشف هیولای جنایتکار در درون عده ای آدم چطور خیال بقیه را راحت می کنند. در حالی که شر پیش پا افتاده تر و معمولی تر از آن است که با یک اعدام از بین برود.
نگاه آرنت به نظرم تگاه متعادلی بین انسان مسئول کانت و انسان غیر مسئول هایدگر است.
ولی اشاره ات به شرارت های سیاسی است که در سطح جهان صورت گرفته و ارزش گذاری و تبلیغ نابرابر حول آن هاست که قابل انکار نیست. رئالیسم می گوید هژمونی مسلط حتی اگر برگرفته از یک ایدئولوژی نباشد منافعش را هرگز ندیده نمی گیرد و تمام ابزارها، از جمله ابزار های رسانه ای را برای تثبیت خود بکار می گیرد.
کار روشنفکرانه نقادی هر دو سیستم است هم سیستم فرادست و هم فرو دست.
فیلم را حتما ببینید چون بالاخره کارگردان در انتخاب این که در دو ساعت باید کجاهای زندگی آن آدم را نشان بدهد دستش باز است گفتم که این فیلم می توانست به یک درام معمولی تبدیل شود ولی نشده است.

میله بدون پرچم دوشنبه 30 دی 1392 ساعت 03:02 ب.ظ

سلام
در راستای کامنت سعدی یک مثال بهتر به نظرم رسید!
قتل عام هیروشیما به واسطه استفاده از بمب هسته ای باز یک مقداری بهش پرداخته شده چون به هر حال بمب اتم اولین بار آزمایش شد... اما در همان زمان در بمباران درسدن با همین بمب های معمولی شهر به کل ویران و تعداد بیشتری هم (به نسبت هیروشیما) کشته شدند که اکثرن هم غیر نظامی بودند...ولی چون بمبش اتم نبود هیچ توجهی رو به خودش جلب نکرد!! حالا ایدئولوژیک و غیر ایدئولوژیکش به کنار...
این مثال رو مدیون سلاخ خانه شماره پنج کورت ونه گات هستم که روایتی از آن قتل عام را ارائه می کند.

سلام
بله همیشه تیتر ها را تیتر سازان انتخاب می کنند. رسانه همیشه حامل پیام نیست گاهی رسانه خودش پیام است.
ولی انصافاً سیستمی که بتواند عمو کورت را در خودش تحمل کند بهترین سیستم از میان سیستم های موجود نیست؟

رها دوشنبه 30 دی 1392 ساعت 03:50 ب.ظ http://freevar1.persianblog.ir

عشق منطق نمیشناسد، ولی دوست داشتن میشناسد:) برای همین دوست داشتن از عشق قشنگتره

گویا یک دکتری هم همین رو می گفت... اما من می گویم هر دویش از یک جا آب می خورد

ندنیک دوشنبه 30 دی 1392 ساعت 05:56 ب.ظ http://blue-sky.persianblog.ir

سلام
از نظر او ناتوانی در اندیشیدن سر منشأ وقوع فجایع بشری است.

یک کم رو این جمله مکث کنیم. ایا فجایع اجتماعی توسط ادمهای بی تفکر رقم خورده؟

سلام
موافقم مکث کنیم.
باید سری به تاریخ زد. دیدرو بیخود نگفته است که تا حالا فیلسوفی کشیشی را نکشته ولی فیلسوفان زیادی به دست کشیشان کشته شده اند.

علایی سه‌شنبه 1 بهمن 1392 ساعت 12:43 ق.ظ

سلام

فیلم را ندیده ام چون کلا زیاد اهل فیلم وسینما نیستم. هانا آرنت را هم چندان نمیشناسم پس بهتر است اینجا فقط کامنتها را بخوانم و بهره ببرم.
فقط با اینجا که گفتید: تا حالا فیلسوفی کشیشی را نکشته ولی فیلسوفان زیادی به دست کشیشان کشته شده اند. کاملا موافقم نمونه اش کشته شدن فیلسوف شهیر شهاب الدین سهروردی بدست علمای قشری در زمان صلاح الدین ایوبی است. ایراد او بها دادن به عقل بود. کلا عقل و تعقل گاهی بسیار خطرناک تشخیص داده میشود!!

سلام
آرنت از فیلسوفان سیاسی قرن بیستم است و ساختن فیلم درباره زندگی چنین کسی به نظرم جالب آمد.
مثال خوبی است هر چند آدم رادلگیر می کند.

میله بدون پرچم سه‌شنبه 1 بهمن 1392 ساعت 07:28 ق.ظ

بله هست
به قول علما خیر الموجودین است

و به قول علمایی دیگر، این را هم نباید به حال خود گذاشت.

سعدی سه‌شنبه 1 بهمن 1392 ساعت 10:18 ق.ظ

منظورم این نبود که این تقسیم بندی نظر هانا آرنت بوده بلکه به طور کلی چیزی به ذهنم رسید و نوشتم. البته نباید در حد " این نظام خیر الموجودین است" باقی ماند و بسنده کرد. باید برای نقد و تغییر مناسبات آن تلاش کرد.( تز یازدهم مارکس/ تزهایی درباره ی فویرباخ)
ببینید به هر حال انسان با محدودیت هایی مواجه است. بعضی کاستی ها را به هیچ شکلی نمی توان برطرف کرد. مثلن اگر انسان خودش چیزی را از نزدیک نبیند و در متن شرایط به وجود آمدن و رخ دادن یک فاجعه قرار نگیرد هرگز به کمک رسانه( گیرم رسانه نهایت صداقت را هم به خرج دهد) در جریان واقعی امور قرار نمی گیرد. اینها مشکلاتی ست که وجود دارد.اما داده های درست در همین حد هم می تواند مبنای نقد و تحلیل درست از ماوقع باشد.
به عنوان مثال من با فاجعه بمباران شیمیایی حلبچه و تبعات آن از نزدیک برخورد کرده ام. هرگز کلمه و تصاویر محدود نمی تواند بیان ان همه رنج و جفایی باشد که بر ان مردم رفت. مردمی که به یکباره تعداد زیادی از اعضای خانواده ی خود را سوخته و خفه شده روی دستان خود دیدند و در آن حال که حتا فرصتی نیافته بودند آن ها را به خاک بسپارند یا چیزی از منزل خود بردارند مجبور به فرار و تن دادن به آوارگی شده بودند. من آن آواره ها را دیدم. وحشت زده با پاهای برهنه و بعضی ها با لباس خواب. آن خانواده های پر جمعیت و شیرخواره هایی که در اثر استنشاق گاز خردل خون بالا می آوردند و کوهستانی که پر از پژواک کر کننده ی سرفه ها و ناله ها بود.خوب طبیعی ترین واکنش به چنین فاجعه ای از نظر من متهم کردن آن جنایتکار عجیب و غریب( صدام) و همه ی همدستانش و مسببان آن اتفاق است. واقعن اشکال کار در کجاست؟ چرا نظام های دموکراتیک هیچ ساز و کار بازدارنده ای برای جلوگیری از دخالت دولت های شان در چنین جنایت هایی را ندارند.آیا فروش اسلحه به چنین جانی هاری مطابق نظر افکار عمومی کشورهای صادر کننده ی سلاح بود؟ صدام سلاح هایش را از کجا می خرید؟ یک جست و جوی ساده در ویکی پدیا لیست کشورهای حامی صدام را در طول جنگ در اختیار ما قرار می دهد. دانش تولید سلاح شیمیایی را آلمان و فرانسه در اختیار او قرار داده بودند. بدون شک هیچ وجدان انسانی ئی اگر مخاطب این پرسش قرار گیرد که "آیا ما مجازیم برای کسب سود و انباشت سرمایه ی بیشتر زمینه ریختن خون انسان ها را فراهم کنیم؟" ، پاسخی مثبت نخواهد داد. پس چه چیزی فراتر از وجدان انسانی در حال تصمیم گیری برای امور جهان است؟

تجربه رعب آوری بوده است... تجسمش هم وحشتناک است.
ولی ببینید راهی غیر از نیست، غیر از این که مدرنیته خودش خودش را نقد و اصلاح کند. نسبت دادن همه فجایع دنیا هم به مدرنیته به نظر من ارزش های جهان شمول آن را نفی نمی کند. این جنایات بهای سنگینی است می دانم... ولی تاکنون هیچ ایدئولوژی و تزی راه بهتری ارائه نکرده است منظورم راهی است که جنایات و آسیب های کمتری در آن رخ داده باشد و مهم تر از آن عملی شده باشد. روی کاغذ و در دنیای ایده آلیسم حرفهای بسیار قشنگی می توان زد اما صحنه عمل متفاوت است و تاریخ به ما می گوید که بزرگترین ایدئولوگ های مذهبی و غیر مذهبی مرتکب چه جنایاتی شده اند.
این ها جنایات دولت های دموکراتیک را تبرئه نمی کند ولی همگان را دعوت می کند به این که آیا شما راه بهتری سراغ دارید؟ دموکراسی لیبرال رساندن بیشترین نفع به بیشترین انسانهاست ولی بشدت موافقم با این باید نقادی شود.

وجدان انسانی تصمیم گیر برای جهان نیست.اصلاً تصمیم های وجدان تا چه اندازه منافع خود را در نظر می گیرد؟ عقل محاسبه گر اشتباه می کند اما عقل انتقادی در جست و جوی راه اصلاح آن اشتباه است.
مدرنیته این قابلیت فوق العاده را در خود دارد که می تواند تفکر انتقادی را بسازد. منتقدین مدرنیته همه از دل مدرنیته بیرون آمده اند. از نظر من این یک سیستم خود بهبود گر است.

خلیل سه‌شنبه 1 بهمن 1392 ساعت 07:32 ب.ظ http://tarikhroze3.blogsky.com

سلام،

تجربه کرده ام؛ عشق غیر منطقی است!

سلام

سعدی چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 08:45 ق.ظ

کامنتی برای پست قبلی:
اکبر معصوم بیگی، مترجم و عضو کانون نویسندگان ایران، در مورد شرکت محمود دولت آبادی در مراسم دیدار هنرمندان با روحانی، مصاحبه ای کرده که بسیار شنیدنی ست. در youtube بجویید.

خواهم جست

من آینده ی شمایم...شاید پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 05:14 ق.ظ

من آینده ی شمایم.
همیشه 10 سال و 20 سال و یا 50 سال بعد متفکران و روشنفکران - همچون سیاستمداران شاید- به نقد افکار و عملکرد ماضی خود میپردازند. گاه با گذشت سالها تمام راه رفته خود در سالهای دور را بیراهه می یابند و گاه -شاید اگر شجاعت کمتری داشته باشند - آن افکار و عملکرد گذشته را معلول شرایط خاص آن دوران اعلام میکنند و توجیه.
طبیعی است اگر اکنون برآشوبید ! چون افکارتان و نگرشتان همچون فرزندانتان برایتان عزیز و به شما نزدیکند.
شاید بیست سال دیگر اما با مشاهده تغییرات اساسی در جامعه تان ، با تاخّری نابخشودنی ، به اهمیت مسائلی که کنون برایتان انگیزه ای برای حتی لختی درنگ نمی آفرینند ، واقف شوید.
و روشنفکر ایرانی! همچنان همه ی دنیا و ما فیها را میبیند و آنالیز میکند اما خود و جامعه ی خود را - غیر از تهران شاید و نگاه "تهرانی" به جامعه - نمیتوانننننند ببیند. تو را خدا دقت کن! تمام مثالهاشان هم از خارج است! ادعا خواهند گرد که 1) مثال از داخل هزینه دارد 2) اینجا موضوع فجایع مرتبط با مدرنیته است. اما اگر هم مثالی از فجایع داخلی بزنند افقشان باز از تهران و کوی دانشگاه فراتر نمیرود . از پیشقراولان مطبوعاتیشان در شرق و امثالهم بگیر تا اوانگاردهای اینترنتیشان اینجا و آنجا. جالبتر اینکه بومی اندیشان را هم متهم میدانند و پرت ! و خود را جامع نگر و اصلاح اندیش! و با ژست روشنفکرانه گاه حتی پز هم میدهند که انگیزه ای برای نگارش حتی یک پست در خصوص مسائل بومی ندارند!
مشکل از کتابخوانهای ما نیست. مشکل از کتابهاست گویا. در جامعه ای که تیزترین تیغهای ممیزی متوجه کتابهای مربوط به اقوام و مشکلات و حتی ادبیات و فرهنگ آنهاست( شاهدش ممانعت مسئولین ارشاد از حضور اکثر ناشران ملی آذربایجانی در نمایشگاهای کتاب حتی در خود تبریز و عدم دعوت از آنها و یا اعطای غرفه پس از اعمال منویات آقایان و برداشتن فلان و فلان و فلان کتاب ، از جمله دده قورقود از پیشخوان غرفه!) باید هم کتابخوانان ما که عمدتا تحلیلهایشان مبتنی بر خوانده هایشان است و نه "دیده " هایشان، - و اینهم برمیگردد به هوش متوسط اغلب کتابخوانان و نیز سیستم آموزش طوطی پرور و کتاب حفظ کن ما -، آری باید هم این "کتابخوانان" ما که اغلب به غلط خود را "روشنفکر" تلقی کرده اند ، نگاه و بینش و تصورشان از دور و برشان همین باشد.
من آینده ی شمایم.
همیشه سالها بعد متفکران و روشنفکران - همچون سیاستمداران شاید- به نقد افکار و عملکرد ماضی خود میپردازند. گاه با گذشت سالها تمام راه رفته خود در سالهای دور را بیراهه می یابند و گاه -شاید اگر شجاعت کمتری داشته باشند - آن افکار و عملکرد گذشته را معلول شرایط خاص آن دوران اعلام میکنند و توجیه.
طبیعی است اگر اکنون برآشوبید ! چون افکارتان و نگرشتان همچون فرزندانتان برایتان عزیز و به شما نزدیکند.
شاید بیست سال دیگر اما با مشاهده تغییرات اساسی در جامعه تان ، با تاخّری نابخشودنی ، به اهمیت مسائلی که کنون برایتان انگیزه ای برای حتی لختی درنگ نمی آفرینند ، واقف شوید.

متن تان زیبا و تأمل کردنی است تا آن جا که به و روشنفکر ایرانی رسیده اید!
اگر چه به روشنفکر ایرانی بسیار می توان تاخت و بی شما نقد بر او می توان گرفت اما نمی توان به خاطر نوع دغدغه هایش به او حمله کرد. اقلاً این که چرا قومیت و هویت قومی را دغدغه خود نمی داند محمل خوبی برای تاختن نیست.
من در تبریز کتابفروشی هایی را می شناسم که سراسر ویترین شان کتابهای ترکی است دده قورقود هم فراوان دارند. اما من اگر آن جا نایستم اگر آخرین ایستگاهم آن جا نباشد و نخواهم تمام فکر و هویتم با دده قورقود تعریف شود در جایگاه اتهام نیستم.
من ادبیات قومی و محلی ام را دوست دارم و اتفاقاً افسانه های ترکی از اولین کتاب هایی است که برای فرزندم خوانده ام. قصه های صمد را وقتی 8 ساله بود برای خواندن به دستش دادم، نواختن ساز آذری اولین انتخاب برای موسیقی اش بود و رقص آذری برای من جایگزین ندارد، ولی این ها همه چیز من نیستند و نمی خواهم که باشند.
همه این زیبایی ها در فرهنگ محلی سرزمین من مانع دیدن زیبایی های دیگران نمی شود.
و برای نشان دادن زیبایی های آن لازم نیست مثل بت بپرستمش... این تابو ساختن ها بزرگترین مانع روشن اندیشی است چه کتاب ها بگویند و چه نه

سعدی پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 10:19 ق.ظ

1- مدرنیته؟ من هرگز نه اینجا و نه هیچ جای دیگر از "جنایات مدرنیته" که به نظرم حرف بی محتوایی ست، سخنی نگفته ام.من از ساز و کاری حرف می زنم که منافع اقتصادی اقلیتی خاص( و نه اکثریت انسان ها) را در پرده ی الفاظی مثل دفاع از ارزش های دموکراتیک و حقوق بشر و فلان و بهمان می پوشاند.

2- فرزانه جان نظر خودم رو در مورد بقیه ی جوابی که بر کامنت من نوشته بودی، مفصل نوشته بودم. اما به نظرم رسید فقط سوالی از شما بپرسم و از پرگویی دوری کنم. من از واقعیت ها و داده های ابژکتیو برای شما مثال هایی زده ام و می خواهم شما به طور مشخص بگویی کدام یک از جنگ ها، تروریست پروری ها( بنیادگرایی اسلامی بدون دلارهای آمریکایی در جبهه ی افغانستان - پاکستان این همه قدرت می گرفت؟)، تحریم های اقتصادی و کودتاهایی که توسط و یا با حمایت کشورهای مدعی لیبرال دموکراسی اتفاق افتاده، اقدامی در جهت تامین منافع کدام گروه از "بیشترین انسان ها" بوده است؟ به هر حال بیشتر از این حرف زدن را دوست ندارم و به جای آن خواندن کتاب "کودتا" نوشته یرواند آبراهامیان را پیشنهاد می کنم که در مورد کودتای 28 مرداد نوشته و به تازگی چاپ شده است. من که فکر می کنم ما جزء آن "بیشترین انسان ها"یی (و به درستی ننوشته ای "اکثریت انسانها" که من این تیزبینی و صداقتت رو تحسین می کنم) که منافع لیبرال دموکراسی به آنها رسیده است نبود ه ایم.

البته که نبوده ایم چون ما درون مرزهای لیبرال دموکراسی نبوده ایم
کتاب پیشنهادی ات را مرور خواهم کرد... ببخشید که به جهت درگیری چند روزه من فرصت ادامه بحث در این پست ماند برای وقتی دیگر

سید احمدو شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 09:13 ق.ظ

سلام
قلم زیبایی دارید.

مومیایی شده است

ساعت 7 !

که می خندیدم.
www.seyedahmado.blogfa.com
پیروز باشید.

?-سعدی شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 08:42 ب.ظ

سلام رفیق- راه عبور از این "سازوکاری" که شما می فرمایید و درست هم میفرمایید چیست؟
نوعی مارکسیزم؟ چه؟
دکتر میرفطروس معتقد است که انچنان "کودتا"یی هم در کار نبوده . این کتاب میتواند بحثی انتقادی در این زمینه بگشاید.
اینجا:
http://www.mediafire.com/download/dv3lpior1z13x9b/Mosaddegh_Dr_Ali_Mirfetros.pdf

[ بدون نام ] شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 08:52 ب.ظ

ضمناً مقدمه کتاب "زبان اصالت" با قلم سیاوش جمادی میتواند در زمینه بحثی که بین فرزانه و سعدی درگرفته بسیار روشنگر باشد. با اینحال با همه ی تیزنگریهایی که مترجم در این مقدمه به خرج داده ، این کتاب نیز از حد توصیف جنایات در دنیای مدرن فراتر نمی رود بدون اینکه بتواند منطق آن را بازنماید. با مکتب فرانکفورت ما با تجربه دهشت جنون مجهز به عقل آشنا می شویم. اما بن بست ...

سعدی-؟ یکشنبه 6 بهمن 1392 ساعت 10:57 ق.ظ

سلام
شما در مقابل کسی که نقدی بر روال موجود اوضاع وارد کرده است به درستی درخواست ارائه ی آلترناتیو کرده اید. اجازه بدهید من به این سوال قابل پیش بینی و روالمند پاسخی متفاوت بدهم.
پاسخ من و "راه عبور" مورد نظرم نوعی از مارکسیسم نخواهد بود ولی قطعن وامدار مارکس و مارکسیسم هر دوست(اینها دو پدیده ی بعضن جدا از هم اند.). قبل از آن میل دارم نکاتی را یادآور شوم. جرج ریتزر (که می دانیم مارکسیست نیست) در مقدمه کتاب مشهوری که در زمینه نظریه های جامعه شناسی نوشته، می گوبد جامعه شناسی جدید شاخه ای از علوم انسانی ست که در مقابل مارکسیسم و برای پاسخ به انتقاداتی که مارکس به جامعه ی سرمایه داری وارد کرد علم شده است.( نقل از حافظه ی خراب من، چون این کتاب را 10 سال پیش خوانده ام و در لحظه ی نوشتن این مطلب به آن دسترسی ندارم).اما آن چه که مارکس گفت و این همه کتاب و دانشمند و دانشگاه و موسسه و روزنامه در مقابلش به صف شد چه بود؟ خلاصه کنیم: مارکس دوره ی حاضر را که سرمایه داری نام نهاد را حامل تضادهای آشتی ناپذیری با منافع و مطالبات اکثریت کارکن جامعه می دانست، و معتقد بود این تضادها منجر به اضمحلال مناسبات تولیدی اش و جایگزینی آن با سیستمی نوین خواهد شد. اما حرف طرف مقابل این بوده و هست که کل جامعه متشکل از اجزاء و ساختارهایی ست که هر کدام کارکردی دارند و چنانچه به دلیل پدید آمدن نقصی در ساختار یا کارکرد آن خللی در آن وارد شود، سیستم توان خودبهبودی و بازسازی نواقص و سوء عملکردها را درون خود دارد و برخلاف آنچه که مارکس می گفت نه تضادی در کار است و نه بحرانی که غیرقابل حل در چارچوب مناسبات اقتصادی-سیاسی فعلی باشد.
اما این خلاصه سازی نظریه و برنامه ی عمل ها که بالاتر انجام دادیم اگر در همین حد و برای مقاصدی بسیار کلی متوقف نشود، آسیب هایی را به دنبال خواهد آورد از جمله این که ممکن است دچار این توهم شویم که با فهمیدن چارچوب کلی، از مطالعه ی جزئیات کار مارکس و منتقدانش بی نیاز شده ایم و یا چون در کلیت با مارکس توافق داریم در برنامه ها و نظریات مختلفش در همه ی حوزه ها هم با او هم عقیده ایم و یا به دلیل ناآشنایی لنینیسم و سایر گرایشات مارکسیستی پس از مارکس را با آراء مارکس یکی بگیریم و ... .
به هر حال با ذکر این نکات خواستم موضع کلی ام را برای شما روشن کرده باشم: به طور کلی باید بگویم شخصن به نظر مارکس گرایش دارم. چرا؟ چون هر چه به اطرافم نگاه می کنم می بینم ضمن دستاوردهای عظیم و مثبتی که در 200 سال گذشته به دست آمده، مشکلاتی وجود دارد که سیستم از درمان آن ها در چارچوب مناسبات موجود ناتوان است؛ چرا که اگر چنین توانی داشت قطعن تا امروز آن را به کار گرفته بود. مشکلاتی از قبیل جنگ ها، بحران های ادواری اقتصادی، بیکاری، اختلاف طبقاتی فزآینده، تجاوز به حریم شخصی انسان ها( قضیه ی اسنودن)، ضعف های دموکراسی نمایندگی در نمایندگی نظرات اکثریت هر چه بیشتر افراد جامعه و نه صرفن نخبگان و ... . به نظر من آنچنان که در برخی نحله های سطحی و اغلب جهان سومی مارکسیسم مرسوم بوده است، این جدال جدال خیر و شر نیست. نظم موجود یک نظم شیطانی و آمریکا شیطان بزرگ و امپریالیسم جهانخوار آن نیست که مارکسیست ها بخواهند آن را نابود کنند. بحث بر سر فراتر رفتن از سطح موجود دستاوردها و بهبود کیفیت مناسبات انسان با خودش و طبیعت اطرافش است. و نکته ی مهم این است که "راه عبور" از خیلی وقت پیش شروع شده است. سیستم موجود با توان تولید بالا و پیشرفت های عظیم علمی، و تعاملی که با جنبش های اعتراضی خواهد داشت و امکاناتی که برای دخالتگری فردی فراهم آورده است زمینه را برای رفتن به سوی جامعه ای که به قول مارکس " منافع عمومی و کلی آن در گرو منافع فردی" ست، مساعد کرده است. یا از اصطلاح فرزانه وام بگیرم که در نهایت هدف رفتن به سمت جامعه ای ست که بین منافع عمومی آن و منفعت گروه های هر چه بیشتر آحاد انسانی تعارضی وجود نداشته باشد. بنابراین نطفه ی چنان جامعه ای در دل امروز بسته می شود و خیر مطلق یا شر مطلقی در کار نیست که کار به افراط گرایی و تمامیت خواهی بیانجامد و این تفاوت ما با راه حل های قضا و قدری و شبه مذهبی ست که وعده ی اتوپیا و بهشت را به مومنانشان می دهند و بعضن با گرایش ارتجاعی میل بازگشت به عقب دارند. قبلن در جای دیگری هم اشاره کردم که راه حل ها از دل دینامیسم تاریخی جوامع مختلف سر بر می آورند و ارائه فرمول کلی و جهانشمول جز به فاجعه و ساده انگاری منجر نخواهد شد. بنابراین اگر انتظار داشته باشید من تشکیل حزب انقلابیون حرفه ای( شبیه آن چه احزاب کمونیست بوده اند و یا آن طور که در جهان سوم در اشکال چریکی ما به ازایش را دیدیم) و کسب قدرت سیاسی توسط آن را برای تحقق انقلاب کمونیستی راه حل بدانم باید بگویم که خیر، من نه تنها این را راه حل نمی دانم بلکه ضررش را بسیار بیشتر از منفعتش می دانم. هدف این است که انسان از شر قدرت های ناموجه( نوام چامسکی) بالای سرش خلاص شود و در این راستا باید با تئوری مارکسیستی دولت که عمدتن توسط لنین فرموله شد هم سر تعارض داشت. به نظر من اختلاف نظرهای باکونین و مارکس و لیبرال های هم دوره و پس از آنها گنجینه ای از نظریات را در اختیار ما قرار داده که به آن سمت و سو حرکت کنیم. هم اکنون جنبش های ضدجنگ، جنبشی که این اواخر به 99 درصدی ها معروف شد، جنبش های ضد نژادپرستی و گرایش های راست افراطی، اعتراضات فزاینده به بحران های اقتصادی در بعضی کشورها و اقداماتی برای کنترل عمومی تولید در آرژانتین و ونزوئلا و ... مسیری را پیش پا گذاشته است که با رفع نواقص و نقد بی امان استراتژی و تاکتیک ها می توان به برآمدن آلترناتیو وضع موجود از دل آن امیدوار بود.
سعی کردم به دور از احساسات و تمایلات شخصی و ایده آلیسم فکری پاسخی به شما داده باشم. امیدوارم به کمک هم در جهت غنای مباحثی اینچنینی پیش برویم.

سعدی چهارشنبه 9 بهمن 1392 ساعت 04:06 ق.ظ

اما در مورد نظر میرفطروس یادم رفت چیزی بگویم.ببینید دوست عزیز بیایید به جای افتادن در دام بازی با کلمات به یک روند تاریخی غیر قابل انکار بپردازیم که قبل و بعد از 28 مرداد 32 بر کشور حاکم بود. وجود آزادی های نسبی در جامعه از شهریور 1320 به بعد مثل آزادی احزاب و تشکل ها(تقریبن همه گرایش های فکری غالب احزاب و اتحادیه های خود را داشتند) و فعالیت آنها فضایی را به وجود آورده بود که منجر به شکل گیری قویترین نسل روشنفکران،شاعران،داستان نویسان و همچنین اتحادیه های کارگری شده بود. این فضا با سال های پس از کودتا که خفقان محمدرضا شاهی به "سال باد سال بد سال اشک سال شک..." تبدیل شان کرد و "زمستان"سرد و سخت را بر جامعه تحمیل و همه ی آن دستاوردها را نابود کرد قابل مقایسه نیست. حد فاصل این دو وضعیت واقعه ای است که ما کودتای 28 مرداد می نامیم اش. و خاطره ی تلخ اش تا ابد خاطر آزادیخواهی را خواهد آزرد.آقای میرفطروس هر چه دوست دارد بنامدش.

توطئه!! چهارشنبه 9 بهمن 1392 ساعت 09:03 ق.ظ

http://fararu.com/fa/news/178130

سیستم خودکار توطئه یاب !

توطئه بزرگ!!! چهارشنبه 9 بهمن 1392 ساعت 09:04 ق.ظ

http://fararu.com/fa/news/177951

جالب است که آن سوی قضیه هم بوی توطئه را شنیده اند و مجوز آموزش زبان مادری را کار انگلیسی ها می دانند. یعنی هر دو سو علیه هم توطئه می کنند معلوم هم نیست چرا مجوز آموزش زبان مادری فارسی را تضعیف می کند؟ و هم معلوم نیست دادن چنین مجوزی مگر دست دولت است؟

؟-توطعه چهارشنبه 9 بهمن 1392 ساعت 11:11 ق.ظ

تو مثل اینکه واقعآ خیال نداری دست از سر ما برداری

قصه پر آب چشمیست

محسن پنج‌شنبه 10 بهمن 1392 ساعت 01:57 ق.ظ http://salehimohsen.blogfa.com/

وبلاگ بلاک اسکای شما مسدود شده ظاهرن. در کدوم آدرس بیشتر می نویسید سر بزنیم؟

همین جا

http://azdemokrasi.wordpress.com/ پنج‌شنبه 10 بهمن 1392 ساعت 03:32 ب.ظ

هیخه پنج‌شنبه 10 بهمن 1392 ساعت 03:39 ب.ظ

اکثریت اعضاء فرهنگستان زبان و ادب فارسی با مخالفت در موضوع آموزش به زبان مادری به وسیله آموزش و پرورش در استانها که اخیرا از سوی دولت اعلام شده است این مسئله را تهدیدی جدی برای زبان فارسی و یک توطئه برای کمرنگ کردن این زبان عنوان کردند.

به گزارش مهر، حجت الاسلام محی‌الدین بهرام محمدیان رئیس سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی کشور ظهر امروز دوشنبه هفتم بهمن در نشست وزیر آموزش و پرورش با رئیس و اعضای فرهنگستان زبان و ادب فارسی در سخنانی با تاکید بر قرار گرفتن ساعاتی رسمی در برنامه درسی مدارس برای موضوع گفتگو، کتابخوانی و انشاء گفت: پیشتر از این درسی را با عنوان زبان و ادبیات فارسی به صورت ۴ ساعته در مدارس تدریس می‌کردیم که موضوع انشاء نیز به صورت تلفیقی با آنها دیده می‌شد اما در طرح جدید که در انتظار تصویب شورای عالی آموزش و پرورش است بحث انشاء و کتابخوانی به صورت مستقل دیده شده است.

حجت الاسلام محمدیان به موضوع رسم الخط زبان فارسی نیز اشاره کرد و گفت: پیمان ما رعایت رسم الخط فرهنگستان است و من هم به این موضوع تعصب دارم البته استثناهایی هم بود و در این زمینه فرهنگستان قبلا به ما مجوزهایی داده بود. جدای از این برای ترویج زبان فارسی در کتاب‌های درسی نیز ۸۰۰ واژه بیگانه از کتابهای درسی به ویژه از کتابهای علوم پایه انتخاب کردیم و به فرهنگستان دادیم که امیدواریم به زودی بررسی شوند و معادل آنها به ما معرفی شود؛ هر چند که برخی از مولفان ما به دلیل نیازی که داشتند در تالیف کتابهای درسی دست به گزینش هم زده‌اند.

حجت الاسلام محمدیان همچنین به موضوع انتشار کتابهای درسی پایه در تاجیکستان اشاره کرد و خاطرنشان کرد: در حال حاضر تاجیکستان از ما خواسته است تا کتابهای درسی دوره های ابتدایی اش را نیز تالیف و منتشر کنیم اما سئوال من این است که چه حمایتی از ما در این زمینه خواهد شد. ما با سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی مذاکراتی داشتیم اما چیزی نصیبمان نشد. امیدواریم فرهنگستان بتواند به ما کمکی بکند. به ویژه اینکه در بسیاری از توافقنامه‌های وزیر آموزش و پرورش با کشورها و سازمانهای مختلف موضوع آموزش زبان فارسی دیده شده است اما روش مدونی برای آن نداریم.

وی ادامه داد: موضوع سیر تکوینی آموزش زبان فارسی در ایران نیز برای ما قابل توجه است و نمی دانیم چرا هیچ مطالعه‌ای در مورد آن نشده است.

ملاک آموزشی زبان فارسی؛ زبان معیار فارسی است

در ادامه این نشست حداد عادل رئیس فرهنگستان ادب فارسی با اشاره به اظهارات محمدیان و با تصریح بر اینکه در کشور ما موضوع آموزش علوم چندان جدی گرفته نمی‌شود گفت: موضوع آموزش زبان فارسی به غیر فارسی زبانان از برنامه‌های اصلی ما در بنیاد سعدی است. کل نیروی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی برای آموزش زبان فارسی به غیر فارسی زبانان در سالهای گذشته ۱۱ نفر بوده اما ما در بنیاد سعدی ۲۰۰ نفر را برای این منظور در نظر گرفته‌ایم و یک معاونت آموزش و پژوهش برای آن تدارک دیده‌ایم که امیدوارم به کار شما نیز بیاید.

وی ادامه داد: مشخصا در پاسخ به آقای محمدیان باید بگویم معیار آموزشی ما در حوزه زبان فارسی، زبان معیار فارسی است البته زبانهای دیگری هم هستند که جایگاهشان معلوم است اما آنچه باید آموزش دیده شود زبان فارسی است.

واکنش منفی اعضای فرهنگستان زبان به موضوع آموزش زبانهای محلی

در ادامه این نشست محمد علی موحد عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی نیز در سخنان کوتاهی با اشاره به مباحث مطرح شده در این نشست به موضوع آموزش زبانهای محلی توسط دولت اشاره کرد و گفت: دولت باید از مداخله مستقیم در آموزش زبانهای محلی و بومی خودداری کند ما زبان معیاری داریم که زبان رسمی ما است اگر دولت بخواهد آن را فراموش کند و به حوزه زبانهای محلی وارد شود کار ما زار است.فتح الله مجتبایی: در بحث آموزش به زبان مادری بوی توطئه به مشام می‌رسد!
فتح الله مجتبایی عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی درنشستی با موضوع آموزش زبان مادری در کشور را امری وارداتی نامید و گفت: شک ندارم که این موضوع از خارج به ایران آمده است قبل از این در هندوستان نیز این مسئله توسط انگلستان تجربه شد و امروز هم انگلستان و کشورهای شمالی ما هستند که می خواهند این مسئله را به ایران وارد کنند.

وی ادامه داد: بهترین وسیله برای عقب نگه داشتن یک ملت بی توجهی به زبان آن است اگر بخواهیم زبانهای مادری مان را به عنوان زبان علمی و آموزشی به کار ببندیم به طور حتم به گذشته برگشت خواهیم داشت و این موضوع خطرناک است و از آن بوی توطئه می‌آید.

در پایان این نشست غلامعلی حداد عادل نیز در سخنانی تاکید کرد: مواظب باشیم که مبادا از کیسه سرمایه های ملی مان همچون زبان فارسی برای پیروزی های موقت و بی حاصل جناحی خرج کنیم.
جناب آقای پارسایی، حال ببینید توهم توطئه گریبان چه کسانی را گرفته؟! ما یا ...؟

سیاوش رضازاده جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 11:39 ق.ظ http://siavashrezazadeh.blogfa.com

خانم فرزانه پارسایی
با سلام و احترام ،
بروزم ، با پست جدیدی تحت عنوان :" خلاقیت زبان " .

سلام

[ بدون نام ] یکشنبه 13 بهمن 1392 ساعت 07:08 ب.ظ

امسال دقیقاً ۶۰ سال است از «کودتای ۲۸ مرداد ۳۲» می‌گذرد. بیان منطقی‌اش اینستکه بگوییم: آنچه در روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ش. اتفاق افتاد «کودتا» بود. حالا اگر پیش از آنکه به رویدادهای آن روز اسمی بدهیم از خود می‌پرسیدیم، «کودتا» به چه معنی است، شاید به نتایج دیگری می‌رسیدیم. بهرحال کودتا (Coup d» État = Putsch) به معنی «سرنگونی قهرآمیز حکومت کشور» است و به رویدادهای روزی که در آن حتی یک نفر هم کشته نشد هرچه بگوییم «کودتا» نمی‌توانیم بگوییم!

خوب؟

هیخه چهارشنبه 16 بهمن 1392 ساعت 01:13 ب.ظ

در قسمتهای به اعتراف خویش "زیبا"ی متن ، "تامّل" نمودید؟

بله و هنوز ادامه دارد...

یک لیلی پنج‌شنبه 17 بهمن 1392 ساعت 08:56 ق.ظ http://yareaftab.blogsky.com

سلام فرزانه خانم . ممنون از معرفی. باید ببینمش.

سلام عزیز
ارزش دیدن داره

هیخه پنج‌شنبه 17 بهمن 1392 ساعت 11:41 ق.ظ

نه!
چون شما شجاعتش را ندارید که این نه را بگویید.
نباید تنها متنهایی که زیبایند ، برایت تامل انگیز باشد. تنها متنهایی و شخنانی که با سیستم فکری تان میخورد . بلکه وقتی که متنی و سخنی سیستم فکری تان را به هم میریزد و به عکس العمل وامیداردت ، لختی درنگ کن. شاید اینجا همان چهارراهی است که باید تامل کنی و ادامه راهت را برگزینی.

شما دنبال این هستی که یکشبه آدم ها را عوض کنی؟
من همیشه دنبال درنگ ها هستم ولی حرف باید حرفی باشد که به درنگ وادارت کند نه به جبهه گیری
شما در مطرح کردن عقاید خودت همیشه این را در نظر داشته باش

هیخه پنج‌شنبه 17 بهمن 1392 ساعت 11:44 ق.ظ

و البته مگس صفتان (که تنها زباله را میبیند) از چند جمله ی من تنها "شخنان " را خواهند چسبید و بر آن خواهند نشست!

چقدر بد بینی آخه

درخت ابدی پنج‌شنبه 17 بهمن 1392 ساعت 08:59 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
شاید موقعیت آرنت در برابر نازیسم و جامعه‌ی یهودی رو بشه با نگاه انتقادی به ذهن اسطوره‌اندیش سنجید و همین باعث شد این‌همه در مقابلش موضع گرفته شه.
نکته اینه که به صرف اندیشیدن لزوما چیزی تغییر نمی‌کنه، چون توی این کار معجونی از محتویات ذهنی دخیله که باید دید چقدرش انسانیه یا شخصی یا ناشی از ترس. به هر حال، آرنت موضع انتقادی درستی گرفت، هرچند گاهی به‌شدت احساساتی باشه. عواطف جای مهم خودش رو توی زندگی داره و زمانی مردوده که بخواد مثلا به نام نفرت از یهود یا غرب وارد عرصه‌ی سیاسی شه.

سلام
کل حرفات را قبول دارم موافقم باتو

عذرا آذری شنبه 19 بهمن 1392 ساعت 12:27 ق.ظ

سلام خانم.
من بیر زادی باشا دؤشمه دیم. بیر نفر کامنت گویوب " توطئه بزرگ " آدینا و سیز جواب دا یازیبسیز: " ...هر دو طرف علیه هم توطئه میکنند ..." بویورا بیلرسیز "هردوطرف " دن منظوروز کیملر دی بوردا؟

هر دو طرف یعنی هم کسانی که فکر می کنند توطئه ای علیه زبان ترکی در جریان است و هم کسانی که فکر می کنند مجوز آموزش زبان ترکی یعنی تجزیه ایران و تضعیف فارسی

عذرا آذری سه‌شنبه 22 بهمن 1392 ساعت 09:10 ق.ظ

بلکه سورالاردا باخیشیز آیری اولدو....بلکه.

مردی که تنهاراه میرود پنج‌شنبه 8 اسفند 1392 ساعت 01:30 ب.ظ http://www.rahedel.persianblog.ir

من ازوقتی باهایدگرآشناشدم باهاناآرنتم آشناشدم
تااون زمان نمیدونستم زن فیلسوف هم داشته باشیم
اخیراکتاب وضع بشرآرنت ترجمه ی مسعودعلیاروخریداری کردم ولی هنوز وقت نشده شروع کنم به خوندن
نکته های خوبی دراین پست هست
من هم نکته هایی به آنها اضافه میکنم
ازحرفهای یک زن شاعری که بسیاردوستش میدارم
"آدم به مرحله ی تفکرمی رسد،درجوانی احساسات ریشه های سستی دارند،فقط جذبه شان بیشتراست.اگربعدابه وسیله ی فکررهبری نشوندویانتیجه ی تفکرنباشندخشک می شوند وتمام می شوند" حرفهایی بافروغ فرخزاد-انتشارات مروارید1356 ص 23

وقتی اشاره کردی که آرنت هم به شدت منطقی بود وهم به شدت احساسی یاد این حرفهای فروغ افتادم

مردی که تنهاراه میرود پنج‌شنبه 8 اسفند 1392 ساعت 02:08 ب.ظ http://www.rahedel.persianblog.ir

درباره ی غیرمنطقی دانستن یادرک کردن عشق هم به یاد چند کلمه حرف یکی ازهمکارام درمورد شخصیت شهیدچمران افتادم
هرچی دلش خواست نثار چمران کرد

که زن وبچه هاشو ول کرد،که چراکسی نرفت بشینه پای حرفای زنش که ببینه دلش ازدست چمران خون بوده،که مرتیکه موقعیتشو ول کرد رفت لبنان،که آدم اگه عاقل باشه ازاینکارا نمی کنه
ودراخر ازمن پرسید به نظرتو عاقل بوده؟
من که لابلای حررفاش سکوت کرده بودم درنهایت یه حرف زدم
گفتم بااین نگاه، نه عاقل نبوده
ولی خیلی دلم شکست

باخودم گفتم خدایا این آدم چیه که به این راحتی پا میذاره روی تمام احساسات متعالی یک انسان؟

می گفت مرتیکه معلوم نبود چی میخوندکه اونجورشد
بهش گفتم یکی ازدوستام دست نوشته هاشو داره برات میارم بخون.دادم خوند

امامن به یک نکته رسیدم دراین رابطه ی عشق وعقل
اینکه چراآدمهاعشقو نوعی بی عقلی میدونن
آیا دلشون میخاد ودوس دارن اینجور ببینن یااینکه درکش نمیکنن؟

من بعدازحرفهای همکارم باخودم فکرکردم که این آدمها نمیخوان عشقو عقلانی بدونن چون درکش نمیکنن

من به این فکرکردم که وقتی چمران از زن وفرزندانش گذشت
مثل فروغ وقتی بخاطر شعر از فرزندش کامیارگذشت
وعصیانونوشت وبرای کامیار اینجورسرود:

"این شعر رابرای تو می گویم
دریک غروب تشنه ی تابستان
...
این آخرین ترانه ی لالاییست
درپای گاهواره ی خواب تو...
...
اینجاستاره هاهمه خاموشند
اینجافرشته هاهمه گریانند
اینجاشکوفه های گل مریم
بی قدرتر زخار بیابانند"
....
"روزی رسدکه چشم توباحسرت
لغزدبراین ترانه ی دردآلود
جویی مرادرون سخنهایم
گویی به خود که مادر من او بود"...

وقتی تکه کلامش "جان بچه ام" شددرجواب زمانه گفت:

"وقتی که اعتمادمن ازریسمان سست عدالت آویزان بود
ودرتمام شهر
قلب چراغهای مراتکه تکه می کردند
وقتی که چشمهای کودکانه ی عشق مرا
بادستمال تیره ی قانون می بستند"
....
من میخواهم ازتمام انان که ازغیرمنطقی دانستن عشق می گویند بخواهم این را بخوانند:بازهم وقتی ازفرزندش جداشد

دانم اکنون کز آن خانه ی دور
شادی زندگی پرگرفته
دانم اکنون که طفلی به زاری
ماتم ازهجرمادرگرفته
لیک من خسته جان وپریشان
می سپارم ره آرزو را
یارمن شعر ودلدارمن شعر
می روم تا به دست آرم اورا...

این آگاهی از کجاست؟
این دانستن است یاندانستن؟
این هاسخن از ندانستن می کنند
اماعاشق چشمانش بازاست
خوب می داند که چه درراه است

غیرعاقل دانستن وناآگاه دانستن عشق فقط برای ازدست ندادن آرامش است
وقتی همکارم میگه چمران عاقل نبود منظورش اینه که عاقل موقعیت خوبشو ازدست نمیده
چرانمیگه عاشق بود ومیگه عاقل نبود؟
چون اگه بگه عاشق بود ناچاره قبول کنه اگاهانه گذشت کرده وچون نمیتونه اینو درک کنه میگه عاقل نبود

من خوب میدونم که تو هم قبول داری عاشق آگاهه وبسیارهم آگاه تر از انسان غیر عاشقه
این تعریف جزئی از منطق استدلالیه که انسان ها برحسب گرایش خودشون بهش وفادارن
امادرنگاه عشق این گذارها،این جاگذاشتن های برآمده از عشق وآگاهانه وسخت هیچکدوم بمعنای بی مسئولیتی وکم عقلی نیست بلکه تابع لحظه های کوتاه نیست و اندیشیدن به اوج هست.

مردی که تنهاراه میرود پنج‌شنبه 8 اسفند 1392 ساعت 02:15 ب.ظ http://www.rahedel.persianblog.ir

ممنون بخاطرمعرفی این فیلم
دلم میخاد حتما ببینمش

مردی که تنهاراه میرود پنج‌شنبه 8 اسفند 1392 ساعت 02:23 ب.ظ http://www.rahedel.persianblog.ir

راستی یادم رفت بگم مدتی خبری ازت نبود ومن چند باری اومدم وبلاگت فیلتربود
اما بخاطرحضورت خوشحالم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد