دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

باغ جان را تازه و سرسبز دار

این‌جا، جایی نیست که بشود اخبار تازه را دید زد و گذشت این‌جا جایی است که می‌شود از شیرینی یک حس گفت حسی که در لحظه کشدار و طولانی بیدار‌شدن یک اندیشه و تفکر به آدم دست می‌دهد.


بعد از مدت‌ها به حاشیه رانده‌شدن و تحقیر و نادیده‌گرفتن و صورت‌بندی‌های فرمایشی در مورد زنان، یک‌بار دیگر زن‌ها آمده‌اند جایی ساخته‌اند مال خودشان برای زدن حرف‌های خودشان ... اگر چه نیامده هجمه تنگ‌نظری‌ها و شاخ و شانه‌ها شروع شده و اگر چه معلوم نیست پوسته محافظه‌کار و کج‌دار و مریز قدرت تا چه اندازه تاب بیاورد این آمدن را ... ولی به هر روی این آمدن  نوری به قلب می‌تاباند.


حتی این لحظه‌های لغزنده و خطرناک که معلوم نیست دمی دیگر، روزی دیگر، باشد یا نباشد ورود به دور باطل نیست. آگاهی و توانمندی زنان نویسنده و روزنامه‌نگار و حتی مخاطبان این نشریات خود را به رخ می‌کشد. آنها روایت‌های مستند از زندگی زنان گرد آورده‌اند به نگاه مذکر پرداخته‌اند، از اقتصاد و زیست‌بوم و حقوق و سیاست نوشته‌اند، اتاقی از آن خود ساخته‌اند، از ایده‌ها و روایت‌های نا تمام گفته‌اند و درباره ذهن و بدن زنان بحث‌ افکنده‌اند.


  پس نویسنده سرمقاله در آستانه بدرستی می‌گوید که "بهار آمده از سیم خاردار گذشته و ما عشاق و مجانین هوای باغ و گلشن کرده ایم ... ما همه توش و توان و تجربه افتادن‌ها و برخاستن‌هایمان در این راه را تقدیم تداوم زندگی‌ها می‌کنیم. نهی ما از نوشتن هست‌ها و نیست‌ها و امر زنان به باید‌ها و نباید‌ها جز به انزوای آن‌ها و محرومیت از جریان زنده زندگی امروز نخواهد انجامید و آن که پایی در آب تر نکرده باشد چگونه می‌تواند نجات‌دهنده غریق خود باشد؟ "


پ.ن : ماهنامه اجتماعی زنان امروز/ سال اول شماره یک / خرداد 1393/ به مدیر مسئولی و سردبیری شهلا شرکت

و دیگر این‌که عنوان پست هم انتخاب خانم شرکت برای سرمقاله اولین شماره مولود تازه رسیده است.


 

 

نظرات 51 + ارسال نظر
رها چهارشنبه 14 خرداد 1393 ساعت 01:09 ق.ظ http://freevar1.persianblog.ir

بخند ... همیشه بخند

رها از چارچوب ها چهارشنبه 14 خرداد 1393 ساعت 11:18 ق.ظ http://peango.persianblog.ir/

پر بیراه نیست اگر بگوییم : روحانی مچکریم حتی اگر عمر این سلسله به سه شماره هم نرسد.

در این مورد بخصوص با وجدان آسوده می گوییم ... این سیل را با هیچ سیل بندی برای همیشه نمی شود بست.
حالا چرا سه؟

عباس چهارشنبه 14 خرداد 1393 ساعت 01:51 ب.ظ

هیچ زنی در عصر غیبت ،مصداق دگردیسی حریم امر قدسی به جسم و روح اش نیست.حرمت فقط و فقط به امر قدسی و فضای امر قدسی متعلق است .هرآنچه قانون و حکم شریعت درباب زن در غیاب معصوم در تعلیق کامل قرار می گیرد.زن خود خود عرف است،درست مثل مرد ،نه تکه ای از بهشت و نه شعله ای از جهنم،(به زبان هدایت نه اثیری و نه لکاته)زن به هیچ وجه بدنی آماده برای فرم قانون(قدسی) نیست،چرا که همانند مرد و در تقدیر مدرن در بیرون از قانون و تقدیر قدسی قرار گرفته است.نشانه ی زن ،در جهان مدرن به موازات نشانگانی که مرد خلق می کند ،خلق می شود و زن محق و سزاوار خلق کردنی از این گونه است.لذا در تعلیق قانون شریعت در جهان مدرن ،تولید گفتار زنانه است که حقیقت عرفی زن را در جهان آشکار می کند.هیچ اسم رمز دینی و یا عرفی نمی تواند زن را از چنین حق ذاتی و بدیهی که تقدیر در جهان مدرن به او واگذار کرده است محروم کند.تبریک به شما و باآرزوی موفقیت.یاعلی.

دگردیسی حریم امر قدسی به جسم، پیشکش مشتاقان و آرزومندانش ... برای زیستن هوای تازه لازم است.
موفقیت ما در باورهای ماست همین و بس

مهرگان جمعه 16 خرداد 1393 ساعت 05:04 ب.ظ http://mehraeen.blogsky.com

رویداد مبارکی در بهار رویید و امیدوارم که مانا و ماندگار باشد و شمارگانش هم در فرآیند "دیده ی اقماض "به خیلی بیشتر از سه شماره برسد.

از صمیم قلب خوشحال شدم.

در شماره اول خیلی خوب بوده اند بخوانید و به دیگران هم بگویید و سفارش کنید که بخوانند ... البته بخرند و بخوانند لطفاً

خلیل جمعه 16 خرداد 1393 ساعت 06:53 ب.ظ http://tarikhroze3.blogsky.com

سلام،

مبارک است.

سلام
سربلند باشید

مترجم دردها شنبه 17 خرداد 1393 ساعت 06:15 ب.ظ http://fenap.blogsky.com/

سلام

می تواند خبری امیدوار کننده باشد. هر چند گمان می کنم برای قضاوت همچنان زود باشد.باید دید تیم تحریریه آن نشریه چه روندی را در پیش می گیرند، و مهم تر از آن، آیا اجازه فعالیت بدان می دهند یا خیر؟ گذر زمان مشخص می کند

سلام
هست، امیدوار کننده هست. همین یک شماره همین عزم و اراده برای همین شماره امیدبخش است. نمی شود به آرزوهای پناه گرفته در این نشریه بی تفاوت بود

هیخه شنبه 17 خرداد 1393 ساعت 06:32 ب.ظ

امید که در احقاق خقوق زنان با اعتدال و تدبیر حرکت کنند!
در پست قبل ،من اگر از سیر احساسی جامعه در قبال متفکران و شاعران ! چیزی گفتم ، یک دلیلش این بود که نشان دهم نه تنها بیگانه با این مفاهیم نیستم ، بلکه از یک راه رفته سخن میگویم. سرّ اینکه تاکید من بر مسائل بومی و ملی و زبانی است ، صرفا ضرورت عینی است که میبینم.
کامنت تک پاراگرافی من بر "ضرورتی " تاکید داشت که دیده نشد و متعجبانه و متاسفانه گروهی صرفا از اینکه بر پیکر نحیف دین محتضر در این جامعه نیشتر زنند لذت میبرند؛ اما این نیمه جان نیازی به اینهمه بحث و صرف انرژی ندارد. زوم بر این محتضر همانا و غفلت از دیگر مسائل عینی اجتماع همانا. اینستکه مکرر گفته ام: بازی در این میدان - خواه موافق خواه مخالف آن - هر دو بیراهه رفتن است.
اما مع الاسف باز عطش برخی به اینگونه مباحث ، بحثهایی با تسلسل میافریند و باز بیراهه.

اعتدال در چه؟ تدبیر برای چه؟ اصلاً از کجا که این چند ده صفحه کاغذ بخواهد یا بتواند احقاق حق کند؟
برجسته بودن این حرکت به عزم و خواستی است که به دنبال آگاه کردن است.

بیاد ندارم قضاوتی درباره آگاه بودن و یا نبودن شما کرده باشم اگر چه بسیار بسیار مورد قضاوت قرار گرفته ام!
اما قانع کردن جمعی برای اینکه تمام عناصر هویتی خود را کنار بگذارند و دو دستی به هویت قومی خود بچسبند هنوز هم از نظر من نه ضرورتی دارد و نه منطقی و عقلایی است.
عجیب نیست که پیکر دین را نحیف و محتضر می بینید؟ در حالی که ایدئولوژی های قومیت گرا را مسائل عینی اجتماع ؟؟
بهر جهت حرجی نیست هر کس و هر گروه دغدغه ای دارد. اما چه اصراری به قبولاندن این دغدغه به همه دارید؟

درخت ابدی یکشنبه 18 خرداد 1393 ساعت 09:48 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
بله٬ نشریه رو دیدم و خوش‌حال شدم. امیدوارم تداوم داشته باشه٬ با احتساب حرف‌های اساسی.

سلام
یک جا که الان بخاطرم نیست از زبان شاعری خواندم :
اینجا جای خوبی برای شاعر شدن نیست
بار دیگر که بیایم
درخت خواهم شد

هیخه یکشنبه 18 خرداد 1393 ساعت 11:46 ب.ظ

درخت ابدی در انتهای یکی از پستهایش نوشته است: "دیشب، اشتباهی، دکمه‌ی ارسال رو زدم و موقعی متوجهش شدم که کار از کار گذشته بود. از دوستانی که متن چرک‌نویس رو خووندن عذر می‌خوام."

دلم شکست. با خودم گفتم ببین چقدر رعایت املای صحیح و متن ویراسته در نگارش زبان فارسی مهم است که کسی بخاطرش از خوانندگان معدودش بخاطر سهو ی که شاید در املا یا دستور متن کوچکی داشته معذرتخواهی میکند؛ اما در اینسو زبان ما ترکان در ایران بقدری مهجور مانده است که نه فقط در نگارشش و رعایت املا و دستور زبانش تقریبا همگی مشکل داریم ، بلکه در تکلم صحیح و فصیح به زبان ترکی هم درمانده ایم، اما کسی نیست از ما بخاطر این بلای فرهنگی عظیمی که کلیت حاکمیت ایران در 90 سال اخیر بدان مبتلایمان کرده ، کوچکترین معذرتخواهی بکند. یا مثلا حتی ژستش را بگیرد و بگوید: بله! ما هم بخاطر ظلم فرهنگی که به شما میلیونها انسان در این کشور شده و بقدری عمیق بوده و هست که حتی اغلب خودتان هم متوجهش نیستید ، بجای حاکمیت جهان سومی 90 سال اخیر،بجای تئوری سازان سیاست پیشه ای که به دلایل امنیتی ،از آغاز قرن چهاردهم شمسی تئوریهای تاریخی برایتان ساختند و پرداختند، بجای ادیب نمایان بی ادبی که در 90 سال اخیر چشم بر این تبعیض آشکار بسته اند، بجای همه ی سکوتهای فرهیختگان و روشنفکران ایران که در مورد هر موضوعی کتاب و مقاله و سخنرانی و سمینار دارند ، اما در خصوص شما خفقان گرفته اند، معذرت میخواهم.
اما ظاهرا این آرزویی بعید است در این سرزمین. فعلا که حتی روشنفکران خود ما دغدغه های واجبتری دارند ! بجای اعتراف به بی اطلاعیهای تاریخی خود ، بجای مطالعه در خصوص تاریخ خود از منابع ناآلوده به سیاست فوق، و بجای اعتراف به خواب بودن خود ، داشتن دغدغه های دیگر را پیش میکشند و سانتی مانتالانه ! از احساس اجبار در دغدغه مندی مینالند!
آره. دلم شکست. آه
پساپس از بابت هرگونه غلط املایی یا دستوری در جملات فوق پوزشمندم!

در این صورت روشنفکران فرانسوی باید بنالند و فغان کنند و عذر تقصیر بخواهند که چرا بخش وسیعی از منابع علمی و فنی و مقاله های isi در علوم مهندسی به زبان انگلیسی است و آلمانیها ضجه بزنند که چرا شعرها و آثار پست مدرن بیشتر فرانسوی است و انگلیسی ها فریاد بر آورند که چرا بیشتر متون فلسفی کلاسیک به زبان آلمانی است و ...

براستی این چه بازی حقارت باری است؟

فلسفه مدرن امروز به من می آموزد که این زبان است که از طریق من سخن می گوید نه این که من از طریق زبان سخنی بگویم

ترکی هر آنچه دارد با من خواهد گفت و هر آن چه ندارد را نمی توان بزور در حلقش فرو کرد.

هیخه یکشنبه 18 خرداد 1393 ساعت 11:55 ب.ظ

و من هنوز نمیدانم چرا وقتی از جلال که از معدود افرادی است که به تضییع عمیق حقوق فرهنگی ما معتقد و معترف است ، نقل قول میکنم ، کسی نه تاییدی میکند نه انکار و ردّی! آنجا که گفته است:
" از آغاز پیدایش مفهوم ملیّت ، یعنی از اوان مشروطیت تاکنون، حکومت تهران اگر نه از نظر اقتصادی و سیاسی،ولی حتما از نظر فرهنگی آذربایجان را مستعمره ی خویش میداند و اولین نتیجه ی سوء این استعمار فرهنگی،کشتن فرهنگ ترکی در حوزه ی آذربایجان است."
کسی در خصوص این نظر جلال آل احمد نظری نداره؟ تاییدی؟ انکاری؟ ربط دادن به تئوری توطئه انگارانه ای ، توجیهی، محکوم کردنی؟!!!
یا همچنان گروهی مشغول دین ستیزی اند و گروهی در پی احقاق حقوق زنان بدون توجه به "تمامی جوانب اجتماع"؟
( در خصوص این "تمامی جوانب " بعدا صحبت خواهم کرد)

و اما جلال... چه بگویم؟
زمانی کاسه جلال بقدری داغ تر از آش شد که فردید هم گفت جلال نفهمیده من چه گفته ام!

هیخه یکشنبه 18 خرداد 1393 ساعت 11:58 ب.ظ

و توضیح واضحات که متکلمین سایر زبانها(غیر از فارسی) در کشور نیز همداستان و همدرد مایند ، حتی کسانی از ایشان که آن را احساس نمیکنند!

[ بدون نام ] دوشنبه 19 خرداد 1393 ساعت 09:05 ق.ظ

تو رو خدا اینا مطلبه که تو می نویسی هم عنوان هم محتوا بسیار سطحی و بی ارزشه!!شما فقط باید در مورد زبان آذری مطلب بنویسید،حتی اگر از گرسنگی در حال مرگ باشید!
من عنوان های مطالبتان را تصحیح میکنم:
1-زبان آذری را تازه و سرسبز دار
2-درنگی در زبان آذری
3-و"زبان آذری"مکان و زمان را دگرگون میکند
4-زبان آذری از دیروز تا امروز
5-در جذابیت زبان آذری
6-زبان آذری اما نه قدر کفایت
7-بوی زبان آذری می دهی خربزه در دهان مکن
8-معاشران زبان آذری را از زلف یار باز کنید
9-من علیه زبان آذری

شهاب.فرزانه دوشنبه 19 خرداد 1393 ساعت 12:17 ب.ظ

خیلی خوبه ولی یادتون باشه هرنگاه زنانه ای رو در نسبت به جنسیت مردانه در فرهنگ مطرح کنیدتا بشه درباره ی واقعیت زندگی اجتماعی (زن ومرد)حرف زد.مابه عنوان مرد که زیاددوست داریم درباره ی خانمها و تفکراتشون بدونیم.به نظرمون زندگی اینجوری جذابتر و امیدوارکننده تره.پس می خونیم مطالب رو.

بله عالی است.
زنان اگر صدایی برای خود داشته باشند علاقمندان به صدای خود را هم خواهند یافت ... زنان اگر صدایی داشته باشند سخن گفتن به لحن خود را هم خواهند آموخت ... زنان اگر بدانند که ...

نگاه را در نسبت با جنسیت مردانه مطرح کردن بیشتر توضیح بدهید

هیخه دوشنبه 19 خرداد 1393 ساعت 12:27 ب.ظ

همینکه بی نام و نشان می آید کسی و در جواب عرایض من خزعبلات تحویل میدهد( و دیگران هم سکوت میکنند)٬ نشانه ای از ریاکاری و کجفهمی و بیماری تفکر در این جامعه است.
راستی !تنها انگیزه ی این فرد از تفکر و نوشتن و حرکت ٬گویا «گرسنگی» است!

میله بدون پرچم دوشنبه 19 خرداد 1393 ساعت 08:19 ب.ظ

سلام
همان روزهای اول صدا و سیما به استقبالش رفت و هشدار داد که عواقب انتشار به عهده فلان و بهمان است و وامصیبتا واچیزای دیگه وا وا وا...

سلام
بله نوک چماق از زیر عبای بیست و سی دیده و شنیده شد!!!

هیخه دوشنبه 19 خرداد 1393 ساعت 11:14 ب.ظ

وقتی به حقوق ملتها و اقوام بی توجهی شود ، متنهایی همچون متن زیر را بسیار منتظر باشید( رادیکال شدن مطالبات و روحیات):
دوم اسفند ماه ۱۳۸۵ وقتى بجرم شرکت در تظاهرات روز جهانى زبان مادرى بهمراه حدود ٣٠ نفر از جوانان شهر نقده دستگیر شده،و در مرحله اول به ساختمان نیروى انتظامى منتقل شدیم بعد از نه شکنجه(چون شکنجه تعریف خود را دارد و بنوعى بازجویى توام با خشونت فزیکى یا روحى اطلاق میشود،به ضرب وشتم گروهى انسانى دست و چشم بسته تا وقتى که ضرب و شتم کنندگان خسته شوند فکر نمى کنم شکنجه اطلاق شود) بلکه رفتار حیوانى شان ،نزدیکى هاى صبح یکى از فرماندهین شان امد و با لحنى اکنده از خشم و تحقیر نعره زد،مادر ق……
جیبهایتان را بریزید بیرون،اگر ٣٠ نفرتان در جیبش پنجاه هزار تومان توانستید جمع کنید همه تان را ازاد مى کنم ،پولها را از جیبمان در اوردند و در جیب ٣٠ نفر جمعا ۵٠٠٠٠ هزار تومان جمع نشد،خیلى خوشحال شدند هم مجبور نبود حرفش را پس بگیرد و هم اینکه انها هم خسته شده بودند تا صبح از ضرب و شتم فزیکى و همینک بهانه اى داشتند تا روحمان را سوهان بکشند،تا از این طریق خودشان را ارضا کنند چون خیلى حتى بعد از انهمه ضرب و شتم وقتى مى پرسیدند براى چى در تظاهرات شرکت کردى جواب مى شنیدند که امدم حقم را بگیرم،و حالا سعى مى کردند روح و شخصیت ترحم امیز خود را ارضا کنند،ارى فرمانده مزبور به همراه تنى چند از همکاران پست تر از خودش با لحنى اغشته به تحقیر خشم و نصیحت مى گفتند که شما همه تان بیکار بى پول ،بى سرو پا هستید بروید سرتان بیاندازید و حمالى تان را بکنید در جیب ٣٠ نفرتان ۵٠٠٠٠ هزار پیدا نمى شود انوقت چطور مى خواهید مملکت را اداره کنید. ولى او نمى دانست که با این سخن با این تحقیر و با این دلیل که ما در جیب ٣٠ نفرمان ۵٠٠٠٠ هزار نداریم پیشاپیش خود را و سیستمى که نمایندگى اش را مى کند محکوم کرده است،ما انسانهایى بودیم بدون هماهنگى،بدون اینکه همدیگر را بشناسیم حتى بدون اینکه انها ما با نگاه به جیبمان انتخاب کرده باشند در جیب ٣٠ نفرمان ۵٠٠٠٠ هزار تومان نبود همه ما که دستگیر شده بودیم حتى توام با تحصیل کار کرده بودیم و هیچ وقت بیکار نبودیم،اصلا ما بدون کار کردن قادر به زندگى کردن نبودیم ولى بعد از اینهمه سال در جیب سى نفرمان پنجاه هزار تومان پول جمع نشد. ما انسانهاى بودیم که در روز جهانى زبان مادرى براى تحصیل به زبان مادرى جمع شده و اعتراض مى کردیم ولى با حقیقتى تلخ تر روبرو شدیم،ما در مرز گرسنگى بودیم،و این نه انتخاب ما بلکه تحمیل شده بر ما بود و یا بعبارتى ما را محکوم به گرسنگى کرده بودند. امروز با نگاهى کوتاه به اقتصاد و معشیت خلقهاى در بند ایران،فقر و محرومیت عمیق را نمى توان نادیده گرفت،فاشیسم فارس شرایطى به وجود مى اورد که ما محتاج نان شب باشیم تا بغیر از دغدغه نان دغدغه دیگرى نداشته باشیم،او مى خواهد القا کند که زبانمان ،ملیتمان مانع بزرگى در باسواد شدن و رسیدن به کارى خوب است،فاشیسم فارس با اعطاى کارهاى درجه دوم براى ما برایمان دیکته میکند که شما لایق مشاغل دست اول نیستید این را در ذهنمان نهادینه کند که براى فرار از سرنوشت فلاکت بارمان باید کسى مانند او شویم،زبانمان فرهنگمان و قومیت مان را مقصر بدانیم در گرسنگى مان،او میخواهد که براى تکه نانى اواره تهران،اصفهان،مشهد شویم تا بعد از ٢٠ سال کارگرى در شرایط سخت و توام با تحقیر در محیطى هیتلر زده و سرشار از نژادپستى که پیش درامد اسیمیلاسیون اختیارى است ،وقتى مغازه کوچک زدیم،اه و فغان بیاورد داد بزند که بازار تهران دست تورکهاست،انها حتى ما را لایق ان نمى دانند که مغازه و کاسبى کوچک در تهران داشته باشیم اگر لایق مى دانستند برایش اینهمه حساسیت و اه و فغان نمى کردند( در حالى که از ۵٠ سرمایه دار ایران دو تورک و یکى کورد است)براى انها ما کسانى هستیم که همیشه باید برایش کارگرى ارزان و تو سرى خور که گاهى هم مایه خنده اش باشد تا شخصیت هیتلر زده و حقارت شخصیتى تاریخى اش را ارضا کند. یا چشم بستن براى کولبرهاى کورد را موهبتى مى داند از جانب خود به کوردها،در حالى که ریسک روى مین رفتن،تیراندازى،لیز خوردن و به ته دره رفتن و حمل ٨٠ کیلو بار در کوهستان و کوهها براى تکه نانى نه امتیاز بلکه تحقیر خلق و انسانى است که نمى داند براى تکه نانى جسدش برمى گردد یا خودش. فاشیسم خلق فارس با تحمیل فقر بیکارى و بیسوادى در میان خلقهاى دیگر،میخواهد باور کنیم که جایگاهش بالاتر از ماست و ما همیشه انسانهاى درجه دوم هستیم و براى رسیدن به جایگاهش باید مثل او شویم و حتى فاشیستر از او با خلق مان با زبانمان دشمنى کنیم چون همیشه غیر از اینکه نشان دهیم مانند او هستیم مداوما باید وفادارى مان را ثابت کنیم چون همیشه در مظان اتهام هستیم. سال بعدش وقتى دوباره بازداشت شدیم سیماى استان در خبر ها گفته بود که به حول و قوه الهى و تلاش سربازان گمنام اعضاى یک تیم جاسوسى کشورهاى بیگانه که هدف تشکیل یک تشکیلات تجزیه طلبانه و اختلاف بین قومیتهاى ایران داشتند دستگیر شدند،ارى ما از نظر انها جاسوس هایى هستیم که با گرفتن پولهاى کلان از کشورهاى بیگانه در پى اختلاف و تجزیه کشور باستانى و زیبایشان هستیم،ما جاسوسهایى هستیم که میلیاردى پول میگیریم ولى باز هم در جیب ٣٠ نفرمان ۵٠٠٠٠ هزار تومان جمع نمى شود.

قهرمان قنبری

انگیزه خلق این متون رادیکال حتماً چیزی بیشتر از حرف زدن به زبان مادری است.

نورعلی مرادی دوشنبه 19 خرداد 1393 ساعت 11:48 ب.ظ

حکومت های مرکزی,در حقیقت همان استعمار گران خودی و غارتگران داخلی اند که ما تحت عنوان بی مسمای دولت های ملی (؟!) آنها را می شناسیم .دولت های به اصطلاح ملی , قرنی است که با علم کردن * مترسک توطعه خارجی و استعمار بیگانه° , به بیگانه هراسی دامن زده اند تا دست اندازی به جان و مال و حریم شهروندان خودی و و غارت ثروت و استعمار مردمان خود و قومیت های متبوعه را توجیع کنند .

اسماعیل بشیکجی*؛ نویسنده آزادیخواه اصالتا ترک اما هوادار سرسخت حقوق کرد های ترکیه که به سبب انتقادات بی پرده و صریح اش از * سیاست استعمار آسیایی دولت ملی ترکیه در قبال اقلیت کرد * عمری را در زندان بسربرده, در نوشته هایش, از آنچه او , تفاوت فاحش *استعمار اروپایی * و استعمار آسیایی * می خواند , به کرات بحث میکند.

به گفته او؛ استعمار اروپایی با عمران,انکشاف وتوسعه اقتصادی و اجتمایی و حتی سیاسی در سرزمین های مستعمره همراه است و بسی تفاوت فاحش دارد با استعمار آسیایی که غارتگری منابع نفتی ,آبی واستعمار نیروی انسانی مردم بدون هرگونه عمران و توسعه اجتماعی ,اقتصادی و سیاسی توسط دولتهای ملی و مرکزی است .

اسماعیل بشیکجی ؛کشور و مردم هند را که انگلیس در آنجا زیربنای اقتصادی محکم (راه آهن .جاده ,خطوط کشیرانی .کارخانجات ) و توسعه اجتمایی وسیاسی و بزرگترین دمکراسی دنیا را برجا گذاشت ,به عنوان نمونه استعمار اروپایی و کردستان ترکیه را که ترکها با غارت منابع زیرزمینی و انسانی , سرزمینی ویران , محروم ,و عقب مانده باقی گذاشته اند نمونه استعمار آسیایی مثال می آورد .

بی شک در همه ممالکی که در این صد سال اخیر در خاورمیانه به سبک دولت ملی (دولت واحد , ملیت واحد ,زبان واحد ..)شکل گرفته اند , میشود مصداق این استعمار آسیایی را یافت و دولت -ملت ایران نیز از این امر مستثنی نیست

منطقه بختیاری ,منابع نفتی ,آبی و نیروی انسانی آن چه در عهد استعمار اروپایی (حضور انگلیس ها ) چه استعمار آسیایی (حضور دولت ملی آریایی پارسی پهلوی ) و چه هم اکنون (حکومت اسلامی شیعی فارسی ) نمونه عالی, زنده و در بر چشم ماست ….چیزی که بنده سالیان سال است مینویسمش و فریادش میزنم چرا که من زاده همان مستعمره ام ..لرم ..بختیاری ام وملیت ام و سرزمین ام آنجاست ..

اما همیشه پرسشی مرا می آزرد و ان اینکه چرا سالها و دهه ها که اینچنین ستم و ناروایی بر مردم من بختیاری روا شد و و نفت و آب و منابع زیر زمین و نیروی انسانی قوم من غارت و استعمار شد و خرج و هزینه تهران و اصفهان و قم و یزد و مشهد و کرمان و .. شد ,چرا برای یکبار هم شده هیچ روشنفکر و نخبه و فرهیخته فارس و فارس زبانی از این شهر های برشمرده ,همچون بشیکجی ترک ,مردانه جسارت نکرد که بر خیزد و فریاد بزند یا بنویسد که ما مردم کویری ,یزد .کرمان , قم, مشهد ,اصفهان …کارگزاران ما ,وزیران ما ,وکیلان ما ,ارتشی و سپاهی ما ,دولت ملی ما, نفت بختیاری را چپاول کرد ..شیره جان مسجدسلیمان و هفتگل و گچساران را مکیدیم و شهرهای کویری خود را اباد کردیم .. ..سر بختیاری شیره مالیدم ..سرشان را گرم کردیم به شاهنامه خوانی و کوروش و داریوش هخامنشی و آب بختیاری را غارت کردیم …بهشون لقب پارسی اصیل دادیم و کارگر ارزان شدند در شهرهای ما …

چرا یکی از این روشنفکران قوم پارس که پیغمبر گفته:اگر دین (و در روایت دیگری اگر علم) به ستاره ثریا بسته باشد و در آسمانها قرار گیرد، مردانی از فارس (پارس) آن را در اختیار خواهند گرفت .» یکی از این نژاد و تبار که مدعی تمدن و فرهنگ چند هزارساله اند(و همینطور هم هست ) چرا یکی از اصفهان نصف جهان , یکی از شیراز شهر گل و بلبل ,از قم دار الایمان , از کرمان ,از تهران ,از خراسان ..نمیگوید و نمی نویسد: که ما فارس ها , فقر بلوچ را دیدیم دم نزدیم ..ظلم به کرد را تماشا کردیم دم فرو بستیم ..محرومیت سرزمین غنی لرها را دیدیم ولی به منفعت خود ندانستیم که معترض شویم ?

چرا همچون اسماعیل بشیکجی ترک ,سری ثریا ترک , احمت آلتان و محمت آلتان ترک در ترکیه که خود ترک اند اما مدافع حقوق کرد و ارمنی و علوی و ..اند ,یک روشنفکر پارسی با وجدان و باشرف نیست که او نیز درد بقیه اقوام و ملیت های ایرانی را فریاد بزند و بنیوسد ؟؟آیا نمی شود هم پارسی بود هم روشنفکر باوجدان ؟ مگر آنکه اصطلاح*روشنفکر فارس* را همچون اصطلاح *روشنفکر دینی * ترکیبی متناقض و بی مسما فرض کنیم ؟!

سلطنتیون, ملیون , ملی _مذهبیون (یک ترکیب بی مسمای دیگر ؟!) که موضع شان مشخص است .روی سخن با روشنفکران مستقل و همچنین جریان چپ واصلاح طلبان است ..
البته اصلاح طلبانی که من می شناسم اساسا اصولگرایانی هستند سرخورده از بنیادگرایی دینی که به دامن واپسگرایی ملی (همان قومگرایی فارسی ) نرمک نرمک لغزیده اند .عجیب نیست که اینان در عین انتقاد از نظام دینی فعلی گاه رجعتی حسرتبار و گاه از سر تحسین به سلسله ای دارند که سیاست های غلط اش و دامن زدنش به قوم گرایی فارس و پارسی و تبیعض ها و خفقان اش و … خود مسبب رشد محافظه کاری اسلامی و اسلام رادیکال و بلاخره انقلاب اسلامی شد .
اکبر گنجی که خط فکری اش بر همگان آشکار است . حمیدرضا جلایی پور, تز ناسیونالیسم مدنی (فارس )را مقابل ناسیونالیسم قومی غیرمدنی (کرد ,لر بلوچ ..) مطرح می کرد و صادق زیباکلام هم که در صدا سیمای جمهوری اسلامی به صراحت مدح دیکتاتوری رضا شاه می کند !!

اما خوشبختانه از سوی روشنفکری که هم دیندار است و هم فارس, برای اولین بآر, اعتراف و اعتراضی به این بیعدالتی و تبیعض و نابرابری شنیدم که امیدوارم استثنا نماند و طلیعه ای باشد ..امیدوارم

آقای محمد نوری زاد که می شناسیدد چهره جنجالی سابقا موافق امروز منتقد نظام جمهوری اسلامی ؟ ایشان در *سفر صلح و دوستی * که به اقصا نقاط ایران داشتند ,گذرشان به مسجدسلیمان هم افتاد و در صفحه فیسبوک خود چنین می نویسند :

(… نفت مسجد سلیمان را سابقاً انگلیسی ها می بردند و این روزها خودِ ما…..انگلیسی ها آنقدر معرفت داشتند که به ازای برداشتن و بردن ذخایرنفتی مسجد سلیمان، شمارگانی ازمراودات انسانی را دراینجا به صحنه آورند و دست مردم بی نشان و ازیاد رفته ی اینجا را بگیرند و آنان را با پدیده هایی چون ورزش واحترام وحق وکاروکارگرو زندگی آشنا کنند….من درمسجد سلیمان به مردی شصت وسه ساله برخوردم که با حسرت جاهایی را نشان من داد وگفت: دراینجا ما باشگاه سوارکاری داشتیم. باشگاه چوگان. باشگاه فوتبال. اینجا سینما بود. اینجا رستوران. اینجا سالن اجتماعات بود. اینجا جلسات کارگری تشکیل می شد. درآنجا تیم فوتبال ما دو یک تیم انگلیسی ها را برد. آنجا درمانگاه بود. آنجا باشگاه مهندسان بود. آنجا استخر. آنجا باشگاه کارگران. آنجا خانه های سازمانی. آنجا مدرسه. وبعد ادامه داد: همه ی اینها درشرایطی بود که تهران که نه، خیلی ازکشورهای خاورمیانه هم این چیزها را نداشتند…..)
تا اینجا باید به صرا حت لهجه و شجاعت ایشان صد آفرین گفت!
ادامه دارد …

*من نخستین کتاب ام (آخرین مستعمره ؛ بحران کردستان ترکیه ) را به این بزرگمرد اسماعیل بشیکجی تقدیم کردم

هیخه سه‌شنبه 20 خرداد 1393 ساعت 07:54 ب.ظ

شاه بیت سخن جناب مرادی این سوال است که میپرسد:
"چرا همچون اسماعیل بشیکجی ترک ، سری ثریا ترک ، احمت آلتان و محمت آلتان ترک در ترکیه که خود ترک اند اما مدافع حقوق کرد و ارمنی و علوی و ..اند ، یک روشنفکر پارسی( و ایرانی) با وجدان و باشرف نیست که او نیز درد بقیه اقوام و ملیت های ایرانی را فریاد بزند و بنویسد ؟؟ آیا نمی شود هم پارسی بود هم روشنفکر باوجدان ؟ مگر آنکه اصطلاح "روشنفکر فارس" را همچون اصطلاح "روشنفکر دینی " ترکیبی متناقض و بی مسما فرض کنیم ؟! "
آیا زمان آن نرسیده که روشنفکر ایرانی ما ( جدل نکنید که فارس یا ایرانی... مغز مطلب را بگیرید) نگاه جدیدی به جامعه ی خود بیاندازد ؟ و در حساسیتهایش اندکی تجدیدنظر کند؟

اتفاقاًمتناقض و بی مسما هست.
شاید زمانش رسیده باشد اما مطمئن باشید و به جناب نور علی مرادی هم بفرمایید که مکانش اینجا در کامنت دانی وبلاگ من نیست.

هیخه سه‌شنبه 20 خرداد 1393 ساعت 08:49 ب.ظ

ابتدا تو را نادیده میگیرند؛
سپس مسخره ات میکنند؛
و بعد با تو میجنگند؛
ولی در نهایت ، پیروزی از آن توست... .


گاندی

اما کدام پیروزی؟ کدام نهایت؟

هیخه چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 01:25 ق.ظ

آفرین به جوابهایت
آفرین
شما برای هر سخنی جوابی آماده در آستین داری!
انگیزه شناس که هستی!( و از این منظر تنه به تنه ی شریعتمداری میزنی)
پیروزی از نظر شما اینستکه روزی را شاهد باشی که با همکاران مرد خود دست میدهی!( به استناد حرف خودتان در یکی دوسال قبل). سایر دردهای شما هم چیزی در همین مایه ها منتها با رنگ و لعابتر است.
شما خود را مستغنی از دیگراندیشان میبینی، و این اشتباه مشترک شما با غالب همقطارانت است.
سوال مرادی را از آنروی متناقض و بی مسما میبینید که درک درستی از اوضاع قومیتی و فشارهای وارد بر آنان نداری. بویژه بر اکراد و بلوچها و ... . بعنوان مثال در استان سیستان و بلوچستان با وجود اکثریت سنی استان ، تقریبا تمامی مناصب کلیدی به دست شیعیان سپرده شده . همینطور در کردستان. و البته درآذربایجان اوضاع پیچیده تر از آنستکه که شما احساس مشکل خاص و دغدغه آفرینی بکنی.
در اینکه جلال هم اشتباهات زیادی داشته ( بر خلاف امثال شما که اشتباهاتتان بسیار جزئی است!) شکی نیست. اما چرا بجای جواب به این اتهام او ، به او اتهام زنی میکنی فرزانه ی دوران!
فعلا بقول همقطارانت: بدورد ...و خوش بخواب!

اصلاً اندیشه از نظر من یعنی دگر اندیشی، اما روشن نیست که این همه تعصب برای زبان ترکی و پان ترکیسم چه نسبتی با اندیشه و دگر اندیشی دارد؟
من هرگز منکر نادیده گرفتن حقوق و تمایزات هویت های قومی متفاوت و زدن انگ تجزیه طلبی به آن ها به بهانه های واهی نبوده و نیستم چیزی که برایم پذیرفتنی نیست اغراق ها و بزرگ نمایی ها و ایدئولوژی سازی ها (منظورم انواع پان هاست ) ست و این که همیشه و هر جا کسی از روی تعصب به قومیت خود بخواهد موضوعات دیگر را به حاشیه براند و با پرخاش و خشونت بخواهد که همه دغدغه او را در مورد قومیت در مرکز افکارشان قرار بدهند و در غیر این صورت به همه آن ها توهین کند.

مدتهاست که توهین می کنید به من و هر کس هر چه می خواهید می گویید یک بار از خود بپرسید چه نتیجه ای گرفته اید؟
از وبلاگی که قرار بود دغدغه های خودتان را آن جا بیان کنید هم که خبری نیست!

هیخه چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 01:38 ق.ظ

و هر چند در تبریز نیستم ، بدان که میدانم شما از آنگروه تبریزیانی هستید که اکثریت همشهریان خود را بدیده ی تحقیر و استخفاف مینگرید و آنان و روحیات و افکارشان را پستتر از خود و روحیات و گرایشات و آمال خود را مترقی و اکثریت را بی سر و پا میدانید.
آفرین به چنین روشنفکری !
آنان را بازیچه ی بوقهای رسانه ای همسایگان ،ولی خود را برتر از آن میدانید که فریب آن بوقها را بخورید!
زمانی نه چندان دور اما برعکس بود. 60-70 سال قبل امثال دکتر هیات و دکتر نطقی و دکتر فرزانه و مسن تر از آنها پیشه وری و همقطارانش بسیار مترقی تر از آنانکه همچون امروز شما میاندیشیدند ، بودند. از عجایب روزگار ماست اینهم که گویا در آذربایجان امروز، عوام پیشروتر و واقعبینتر از مدعیان هستند.
امثال شما همیشه پشت سر جریانات فکر میکنید نه پیش روی آنها! اینستکه همیشه خیلی هنر بکنید تحلیلگر ماوقع میمانید نه هدایتگر آن. احتمالا زمانی دیگر ادبیات رادیکال فوق به مرحله عمل برسد. نمیدانم آنروز چه خواهی گفت ؟ و البته احتمالا به تهران نزد "همدلان" و یا نزد دوستان آنسوی مرزی احتمالی پر خواهی گشود و این تفاسیر کوتاه و فصل الخطابتان را از آنجا نمابر خواهی نمود !
شما دشمن ملتهای ستمدیده اید با آرزوهای جالبتان. امیدورام که بزودی بتوانید در جامعه ای زندگی کنید که در آن در دست دادن با همکاران مذکرتان محدودیتی برایتان قائل نشوند! و آزادانه زنانگیتان را زیست کنید!
سطح آرزوهایتان ستودنی است!

هیخه چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 01:58 ق.ظ

کم کم بهتر میفهمم که چرا امثال دکتر یاسمن فرزان که از بهترین دانشگاههای جهان فارغ التحصیل شده و اکنون هم در برترین دانشگاه کشور از بهترینهاست، دیگر اینجا وقتش را تلف نمیکند. او به ذکاوت ذاتی خود فهمیده که برخی ها به این راحتی پنبه ها را از گوش خود درنمیاورند. شاید هم زودتر از موعد گوشهایشان پرمو شده است!
اینهمه دلیل و واضحات از فروغی و شواهد تاریخی تا اعترافات خود شخصیتها(ی به زعم شما داغتر از آش) برای اینکه تلنگری بر شما بزند کافی نبود و شما همان دغدغه های لوکس خود را خواهید چسبید.
تنها زمانی ادبیات کسی شما را خوش میاید که پیرامون دین یا زن باشد و ضمنا به سبکی شاعرانه و رمانتیک هم نوشته باشد! همه ی اینها از خامی و بی تجربگی است.
و البته شما با این توجیه که دکتر فرزان رشته تخصصی اش علوم پایه است و لذا گرایشات ملی و فرهنگی او را نمیتوان جدی گرفت خود را دلخوش کرده اید. آری تنها شما و مویدنتان هستید که در راه صحیح قدم میزنید و دیگران به درجات از این راه دورند! حتی به خودتان زحمت نمیدهید که به آنها بگویید آهای آقایان خانمها شما راهتان اشتباه است! بیاید راه اینجاست! شان شما اجل از این حرفاست! دیگران اگر توفیق داشتند خود بیایند و از چراغ هدایتی که شمایان برافروخته اید نوری برگیرند و به هدایت نزدیکتر شوند! وگرنه به جهنم!

آلپر دوه چی چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 06:59 ق.ظ

وقتی گفته میشود " روشنفکر ایرانی " همچون " روشنفکر دینی " ترکیبی متناقض و بی مسماست ، منظور اینستکه کسی را که در ایران زندگی میکند اما توجه و حساسیت ویژه ای نسبت به حقوق ملل و اقوام ساکن ایران و مسائل مرتبط به ایشان ندارد ، اصولا روشنفکر محسوب نمیتوان کرد و چون عموما روشنفکران ایران فاقد این توجه و حساسیت هستند ،و در ایران کمتر کسی را از میان مدعیان فکر باز و آزاد و روشن میتوان یافت که واقعا لایق این صفات باشد ، لذا عملا - با اغماض از اقلیتی کوچک - میتوان تعریض مرادی را وارد دانست.

شهاب.فرزانه چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 09:12 ق.ظ

ببینین باید دوتا کارکرد تفکر رو از هم جداکنیم تا بشه به یه برداشت واقع بینانه ای رسید.ما نیاز به دو شکل تفکر در حوزه ی زنانه داریم.اول تفکر مبتنی بر شهود حسی زنانه ،توی این شاخه دیگری زن مردا هستن و برعکس.این قسمت جاودیی زندگیه .دوم توی سطح تفکر مفهومی ،توی این دومی زن روشنفکر،زن تکنوکرات و زن با شاخصه های مدیریتی برساخته می شه باز هم مثل مرد.ولی به نظر من این قسمت مربوط به فرم زیست زنانه است و در محتوا زن با تفکر احساسی و شهودی و ابژه ی تمنای مرد شدن هست که زندگی رو فتح می کنه و جایگاه بدست می آورد.قسمت اول تفکر ،یعنی تفکر مفهومی و نگاه روشنفکرانه ی زن باید به دنبال حفظ و ارتقای جایگاههایی باشد که زن رو در محتوای زندگی صاحب قدرت می کند.برای همه ی اینها به نظرم اول ما نیاز به یک روان کاوی فرهنگی داریم .یعنی در درجه اول باید نسبت طبیعت غریزی مرد و زن رو در جامعه پالایش و والایش بدیم .یعنی ما به درجه ای برسیم که فالوس گریزی و دغدغه ی از دست رفتن فالوس در مردان رو به حداقل برسانیم و در درجه دوم فالوس هراسی و دغدغه ی مرد =طبیعت رو در نگاه زنانه تعدیل کنیم.غریزه و عدم جفت و بست درست میل و خواست در یک جامعه ای رو با تفکر نمی شه اصلاح کرد.این رو تجربه ی چندین ساله ما در جامعه می گه که با اخلاق و تفکر خواستیم ماهیت زن و مرد و رابطه ی اونا با هم رو عوض کینم اما هیچی به نظر برخلاف طبیعت نادیده گرفته شده عوض نشد.

من به وضوح به این نتیجه رسیده ام که تمام دانشی که ما تاکنون در این زمینه کسب کرده ایم در گفتمان های مرد سالار شکل گرفته است در محتوای این دانش طبیعی سازی هایی صورت گرفته است که خواست گروههای فرادست یعنی مردان بوده است.
اولین قدم زنان بد نیست اگر شناختن این طبیعی سازی ها باشد.

هیخه چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 09:25 ق.ظ

داشتم درباره انگیزه ی رادیکال نویسی و رادیکال شدن فکر میکردم !
راست میگویی. حتما انگیزه ای مهمتر از زبن مادری در پشت سر این رادیکالیسم نهفته است.
خانوم محترم! شما را بخاطر یک اعتراض مدنی از بیضه هایتان آویزان نکرده اند تا دچار رادیکالیسم شوی و انگیزه دیگری یدا بکنی! شما را بدتر از یک حیوان کتک نزده اند تا رادیکال شوی. شما در زندان از سوی سایر سبزاللهی های زندانی تحقیر و طرد نشده ای تا از مدعیان انسانیت و آزادی و آزادگی همچون خودت بیزار شوی.
آری انگیزه های اصلی رادیکالیسم ، رفتار حکومت و رفتار شما مدعیان است و تبلیغات خارجی فرع بر ماجراست و فقط زمانی موٍثر تواند افتاد که دو رفتار اول اینچنینی باشد.
در هر صورت اما من شخصا معتقدم رادیکال شدن مطالبات دامی است که هر جنبشی باید از آن پرهیز کند.چون صرفا بهانه و زمینه ی سرکوب بیشتر را به قدرتمداران و از سوی زمینه رشد مطالبات غیر منطقی را فراهم میکند و از سویی دیگر بهانه به دست سبزاللهی ها و روشنفکرنمایان ایرانی میدهد که بله! میبینید چقدر اینها افراطی و غیرمنطقی هستند؟!

ولی نوع حضور شما در فضای مجازی نشان می دهد که در همین دام! بسر می برید!

هیخه چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 09:45 ق.ظ

درباره احمد فردید هم بهتر است در ویکیپدیا بخوانید تا با تناقضات فکری او بیشتر آشنا شوید.
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D9%81%D8%B1%D8%AF%DB%8C%D8%AF
نمیدانم از کی امثال فردید شده اند معیار درستی نظر و تفکر! جالب است برخی اظهار نظرات فردید را با هم مرور کنیم:
"ژان پل سارتر اصلاً تفکرش تفکر نیست، مرد بی فکری است و یک موجودی است که حقیقتاً مطالب را از بین برده. یکی از کثافت ترین حامیان امپریالیسم و بورژوازی و هر فکر غربی، ژان پل سارتر است زیرا مقدماتش طوری است که همه چیز معتبر به اعتبار انسان است. ژان پل سارتر انسان را به جای خدا می‌گذارد و خودبنیادی به اینجا می‌رسد که شما چگونه می‌توانید به آزادی خودبنیادانه، بشر را اصلاح کنید. چیز تازه‌ای در ژان پل سارتر نیست. آزادی ژان پل سارتر همان حوالت و آزادی غربی است که در اعلامیه جهانی حقوق بشر تمام می‌شود." !!
"ژان پل سارتر یک چشم نداشته، دجال هم یک چشم است. در زمان ما دجالی مانند این سارترها زیادند. اینها مدافع دجالند. بنده یکبار گفتم این دجال عجوزی است که الاغی ندارد، برای این الاغ خصوصیاتی وصف کرده‌اند. این الاغ پشکل می‌اندازد و دیگران این پشکل را برمیدارند و تناول می‌فرمایند. حالا این ژان پل سارترها و این فلاسفه الاغ‌هایی هستند که دجال سوار آنهاست."!!

"بعد از سی سال مطالعه می‌گویم، هایدگر جهت فکرش همین جهت جمهوری اسلامی است." !!

فردید در زمان حکومت تک حزبی حزب رستاخیز تلاش ناموفقی برای نمایندگی شهر یزد در مجلس شورای ملی نمود. او زمانی نیز با همراهی برخی از مارکسیستها تلاش نمود تا «دیالکتیک انقلاب» را تدوین کند. تا پیش از انقلاب، فردید فردی بود علاقه‌مند به فراماسونری و بی میل نسبت به مذهب و دموکراسی. او شاه را نماد «فره ایزدی» و کاریزماتیک روز می‌دانست.

واقعا فردید را میشناختید و به سخن او استناد کردید یا همینطور چیزی از او شنیده بودید؟ اگر با وجود شناخت کاملش از او یاد کردید که هیچ! اما اگر نه، بهتر است تمرین کنید از کسی که چیز زیادی ازو نمیدانید ، اینقدر بی پروا نقل قول نکنید.
و البته جلال هم تحت تاثیر دوستی اش با دکتر براهنی و دکتر ساعدی ، تا حدودی معترف به حقوق تضییع شده اقوام در ایران بود و یکشبه عبارت "استعمار فرهنگی آذربایجان توسط حکومت مرکزی " را خلق نکرده بود!

برای من این امکان بوده که از منابع موثق تری افکار فردید را بشناسم نه از ویکی پدیا ! دقیقاً به همین خاطر اسم او را آوردم که بدانید جلال که اینجا شما قبله آمالش کرده اید و وکیل مدافع آذربایجان! پریشان گویی های خود را مدیون چه کسی بوده است؟
جلال با افتخار خود را شاگرد و مرید فردید می دانست ولی استاد گفته که جلال منظور مرا از غربزدگی نفهمیده است.
در خدمت و خیانت روشنفکران جلال حاصل همان جلساتی است که پای درس استادش تلمذ کرده است.

هیخه چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 04:00 ب.ظ

"ما باید خودمان را سانسور کنیم تا مردان زندگی آسوده تری داشته باشند" 28 اوت 2012

"زن که باشی
همه ی دیوانگی های عالم را بلدی" 9 سپتامبر 2012

از بیانات خانوم پارسایی در گوگل پلاس!

1- واقعا در این ادعا که شما نه با مردان ، بلکه با نظام مردسالار مشکل دارید، با امثال این جملاتتان زیرسوال میرود
2-واقعا در جمله ی دومتان بجای زن ، مرد بگذاریم ، جمله بی معنی میشود؟!
چقدر فسفر مصرف میکنید برای این کلمات قصار؟

بی نام-هیخته چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 04:21 ب.ظ

آقای محترم چرا نمیری یه روان پزشک خوب خودت رو نشون بدی؟باور کن یه راهی برا درمانت هست.

عذرا چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 07:18 ب.ظ

از غرور خودخواهی زیاد افراط و تفریط دز این مکان موج میزند.
چه فرقی میان روشنفکران کتاب خوانده و مغرور اینجا و پیر بیسوادی که ذهنش را با خرافات دینی پر کرده اند وجود دارذ؟ هردو غیر از سخنان خود سخن ذیگری را قبول ندارد. هر دو برای مقابله با منطق قوی از تمسخر و استهزا استفاده می کنند. و برای تایید خود جمعی را بوجود می آورند و به تخریب و تحریم روی می آورند.

یک ضرب المثل قدیمی می گوید با گوریل نمی شود شطرنج بازی کرد!
هر آن ممکن است بزند زیر میز و مهره ها بروند هوا ...

متاسفانه این ضرب المثل راست می گوید از طرفی قرار نیست تمام مشکلات دنیا با گفت و گو حل شوند

هیخه- بی نام چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 10:35 ب.ظ

چشم در اولین فرصت خانوم محترم. نام و آدرس روانپزشک خوبی رو سراغ داری؟

بی نام-هیخته چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 11:20 ب.ظ

خانوم خودتی مردک.چطور این همه نویسنده علاف رو که دیوونت کردن بلدی پیدا کنی اما یه روان پزشک خوب نمیتونی پیدا کنی؟

- چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 11:50 ب.ظ

به نظر من بهتر است اقای هیخه خودش را به وزارت اطلاعات معرفی کند چون کارهای سربازان امام زمان را خوب بلد است و میتوانند در این زمینه از استعداد او استفاده کنند. ناراحت است چون فرزانه بهش گفته:"انگیزه خلق این متون رادیکال حتماً چیزی بیشتر از حرف زدن به زبان مادری است."
این عصبانیت حاکی از ناخوداگاهی زخم خورده است.

.... پنج‌شنبه 22 خرداد 1393 ساعت 01:16 ق.ظ

آفرین به این آقای بی نام که فقط اون فرق بین یک موضوع پاتولوژیک با بحث و اندیشه ورزی رو فهمید.واقعا این یارو که این قدر وقت برا این چیزا می ذاره و این قدر دوست داره و این همه سماجت به خرج می ده (در راه مقدس زبان مادری )و از این همه حرف هم چیزیش نمی شه ،اگه این وقت رو برا یادگیری زبان انگلیسی صرف می کرد تا حالا در حد یه استاد زبان انگلیسی موفق پیشرفت می کرد.حیف این همه پشتکار که الکی هرز می ره و سراخر یه روان پریش فقط تحویل جامعه می ده

هیخه پنج‌شنبه 22 خرداد 1393 ساعت 06:54 ق.ظ

من حرفهای دو محترم اخیر را جدی نمیگیرم. آنچه برایم جدی است ، سکوت مدعیان است! ( لااقل امیدوارم همین بی نام و .... از مدعیان نباشند که برای حفظ پرستیژ بی نام مینویسند.)
فقط متعجبم حالا فرضن من تصور کرده ام بی نام خانوم است ، مگر ایشان خانوم بودن را درجه ای کهتر از مرد بودن میپندارد که چنین می آشوبد و میگوید: خانوم خودتی!؟!
و خانوم .... ، از شما بابت اظهار لطفتان ممنونم.
و اما آقای -! اون کارها رو من بلد نیستم، یکی که آویزونش کرده بودند، خودش برام میگفت. بیضه هاش شده بودن اندازه توپ فوتبال.

هیخه پنج‌شنبه 22 خرداد 1393 ساعت 07:08 ق.ظ

اما مشکل زبان انگلیسی که عزیزی مرا به یادگیری آن تشویق کرده، برمیگردد به همین مشکل ناسیونالیسم ایرانی. میدانید که در همین کشورهای بغل دستیمان عراق و پاکستان بچه های مردم بهتر از دکتراهای ما انگلیس بلدن. میدانید علتش چیست؟
علتش اینست که بچه های ما از مهدکودک و اول دبستان صرفا باید زبان پارسی بیاموزند و وقتی دوره طلایی آموزش زبان دوم - سن 5تا 8 سالگی- طی شد ، تازه از 12 سالگی آموزش انگلیسی را شروع میکنند. آنهم در جلساتی به مراتب کمتر از فارسی. در دانشگاه هم که زبان علمی فارسی است ( بر خلاف جریان جهانی )
چند سال قبل وقتی در خصوص بحران عدم توفیق سیستم آموزشی کشور در آموزش زبان انگلیسی به دانش آموزان و دانشجویان جلسات و مباحث جدی مطرح شد ، پاره ای از نخبگان پیشنهاد کردند که برای ارتقاء سطح دانش زبان انگلیسی در کشور یکی از کارهای اساسی اینستکه زبان علمی دانشگاههایمان انگلیس شود؛ و برای شروع کار بعنوان پایلوت دانشگاه شیراز انتخاب گردد. اما آقای حسن حبیبی برآشفت و چهره برافروخت که: اگر چنین کنید من استعفا میدهم! چر که در اینصورت زبان فارسی در این کشور گل و بلبل تضعیف میشود!( نمیدانم در آن مقطع زمانی ایشان معاون رئیس جمهور بود یا فقط رئیس فرهنگستان) که از جمله پان ایرانیستهای نفوذی در بدنه ی حاکمیت بودند ( ایشان احتمالا به توصیه ی افرادی همچون دکتر منوچهر مرتضوی و ... که از پیران ترک پان ایرانیست بود ، ریش هم گذاشت تا بتواند در حکومت جای پایی برای خود و افکار و آمالش دست و پا کند)
اینستکه همچنان پای آموزش زبان در این کشور همچون پاهای دیگرش خواهد لنگید!

هیخه پنج‌شنبه 22 خرداد 1393 ساعت 07:14 ق.ظ

خدا رو شکر! مملکت ما از بابت روانشناس هیچ کم و کسری و کمبودی نداره. فقط در همین وبلاگ چند تاشون هست. خدا حفظشون بکنه.

بی نام-هیخته پنج‌شنبه 22 خرداد 1393 ساعت 02:30 ب.ظ

حالا کم کم داری حرف حساب میزنی.من هم با تو موافقم که بجای زبان عربی و این همه بها دادن به زبان فارسی از اول دبستان زبان انگلیسی تدریس شود و نیازی هم نیست که کارایی آن را شرح دهم.اما این همه تآکید بر زبان مادری واقعآ چه معنی دارد؟
دوستی داشتم عرب زبان که دقیقآ همین حرف هایی را که تو میزنی درباره زبان عربی میگفت و سرشار بود از اطلاعاتی که به هیچ دردی نمی خورد آخر سر هم مجبور شد جل و پلاسش را جمع کند برود انگلستان.حیف نیست این همه وقت و انرژی صرف میکنی که زبان ترکی را زنده کنی؟از زبان فارسی و عربی چه گلی چیدیم که حالا از زبان ترکی...

بی نام-هیخته پنج‌شنبه 22 خرداد 1393 ساعت 03:58 ب.ظ

در ضمن من خانوم بودن را درجه ای کهتر نمیدانم اما متوجه شدم که شما فکر کردید خانم پارسایی این پست را برای شما گذاشته است در غیر این صورت شما چرا نوشتی خانوم محترم؟

هیخه پنج‌شنبه 22 خرداد 1393 ساعت 06:49 ب.ظ

1- احتمالا شما همان آقای عزیزی نیستی که چندماه قبل وقتی من دوستان را به مطالعه " اعلامیه جهانی حقوق زبانی" دعوت کردم، برآشفتی ؟ باردیگر شما را به مطالعه ی آن اعلامیه دعوت میکنم.
اکنون در پیشرفته ترین ممالک جهان ، حقوق زبانی بشدت مراعات میشود . حتی در کشوری مثل سوئد برای مهاجرین از دیگر کشورها هم زبان مادریشان را به هزینه دولت سوئد برای فرزندان مهاجرین تدریس میکنند . در ایالت کبک کانادا که فرانسه زبان است ، بشدت نسبت به زبان خود حساس و متعهد - اگر نه بگوییم متعصب - هستند و در پاره ای موارد که دولت مرکزی اتاوا نسبت به زبان فرانسه کوچکترین کم اعتنایی بکند ، ایالت کبک عکس العمل اعتراضی شدیدی نشان میدهد.
اما در کشورهای درحال توسعه عموما گرایش قدرتمندی برای یکسانسازی زبانی و فرهنگی وجود دارد که این گرایش البته با موازین دنیای مدرن فرسنگها فاصله دارد.
2- من صرفا از لحن جملاتتان حدسکی زدم که خانوم باشی وگرنه اصلا احتمال هم نمیدادم خانوم پارسایی باشید!
3- میشه خواهش کنم اون اعلامیه ی فوق الاشاره رو یکبار - منتها با دقت و بدون فرض توطئه علیه ایران - بخونی دوست عزیزم و بعد نظرتو بهم بگی؟ گوگل بکنی میاد.

هیخه پنج‌شنبه 22 خرداد 1393 ساعت 06:53 ب.ظ

ضمنا حالا که بنظرت دارم کم کم حرف حساب میزنم، فکر نمیکنی باید با این تفاله های پان ایرانیست که برخیشون لعاب اسلامی دارند و برخیشون لعاب ایران باستان ، برخورد فرهنگی جدی کرد تا بیش از این به بهانه حفظ اقتدار زبان فارسی، از گسترش اصولی آموزش زبان انگلیسی عملا ممانعت نتوانند کرد؟
و در صورت مثبت بودن جوابت ، فکر نمیکنی حرفهای من و صرف اینهمه انرژی توسط حقیر، زیاد هم پر بیراه نیست دوست خوبم؟

بی نام-هیخته جمعه 23 خرداد 1393 ساعت 02:53 ق.ظ

دوست من،عزیزمن،هموطن من،همدرد من،باور کن نمیدانم به دنبال چه هستی و از چه چیز دفاع میکنی؟ قبول دارم که زبان مادری ارزشمند است اما زنده نگه داشتن آن تنها در همان محیط خانوادگی امکان پذیر است.زبان هر قومی اگر افول کند باید علت را اول در درون فرهنگ همان قوم جستجو کرد نه در بیرون و نه در نظام آموزشی آن کشور.اتفاقآ یکی از بستگان ما چند وقت پیش گذرش به تبریز افتاده بود برای خرید وارد مغازه ای شد اما متآسفانه هر چه سعی کرد که به فارسی منظور خود را برساند که چه میخواهد فروشنده با زبان ترکی جواب او را داده است.فردای آن روز کسی به او گفته بود که فروشنده به او میگفت برو ترکی یاد بگیر بعد بیا و از مغازه من خرید کن.شما به دنبال همین هستی؟یعنی اگر گذرمان به خوزستان خورد آن عرب هم حق دارد جواب ما را ندهد و اگر به لرستان رفتیم باز همین طور و ...
در مورد پان ایرانیستها هم چه مذهبی و چه غیر مذهبی به قول شوپنهاور:کسی که هیچ چیزی ندارد که بتواند به آن افتخار کند لاجرم به ملیت و تاریخش افتخار میکند و این تنها مخصوص ایران نیست در همه جای دنیا و در هر قوم و نزاد و ملتی انسانهای پوچ و تهی مایه به خاطر اینکه هیچ چیزی ندارند که به آن افتخار کنند به"استخوان های پوسیده گذشتگانشان" افتخار میکنند.حیف نیست کسی همچون شما وقت خودش را تلف کند که جواب این ابلهان را بدهد، انصافآ حیف نیست؟
اما در مورد زبان.هرکشوری باید دارای یک زبان رسمی باشد تا همه اقوام بتوانند با آن زبان با یکدیگر در ارتباط باشند و معامله و داد وستد کنند که فعلآ چه خوشمان بیاید چه نیاید زبان کشور ما فارسی است همانطور که چه خوشمان بیاید و چه نیاید دین رسمی آن هم اسلام است.حالا دوست خوبم اگر تو نمی پسندی و میتوانی به قول حافظ تغییر ده قضا را.
ما هنوز نتوانسته ایم حقوق بشر را در این فرهنگ و تمدن پربار سه هزار ساله!!! اجرا کنیم حالا انتظار داری حقوق زبانی اش را احیا کنیم؟ ما هنوز نتوانسته ایم برای انسان حرمت و ارزش قائل شویم شما انتظار دارید برای زبانش قائل شویم؟
ودر انتها خدمتتان عرض کنم که تجربه تاریخی و بار حماقت تاریخی که در تمام دوره ها با خود به دوش کشیده ایم به من میگوید که به تو بگویم وقت خودت را تلف نکن و در اولین فرصت اگر میخواهی زندگی کنی و استعداد هایت را شگوفا کنی از این کشور برو و پشت سرت را هم نگاه نکن و دلت نه به حال زبان ترکی بسوزد و نه فارسی و نه عربی و نه انگلیسی.دلت فقط به حال خودت بسوزد که از بخت بد در این سرزمین زاده شدی.اینجا همیشه همین آشفته بازاری است که می بینی و این آشفتگی دیگر جزء جدایی ناپذیر از فرهنگ ما شده است و از دست هیچکس هم هیچ کاری ساخته نیست.این شیوه زیستن از زمان تولد با شیر به درونمان رفته است و با جان از درونمان خارج می شود.اگر هنوز جوانی و شرایطش برایت مهیاست برو قبل از اینکه مجبور شوی تنها گذر ایام را به تماشا بنشینی و مرگ را انتظار بکشی.
دیگر خود دانی دوست من.موفق باشید و شاد.

هیخه- بی نام جمعه 23 خرداد 1393 ساعت 10:48 ق.ظ

دوست ارجمندم
از توجهت متشکرم. چند گزاره ی ناصحیح در متن فوق هست که با اجازه به آنها اشاره میکنم:
1- اینکه نوشته اید:"زبان مادری ارزشمند است اما زنده نگه داشتن آن تنها در همان محیط خانوادگی امکان پذیر است.زبان هر قومی اگر افول کند باید علت را اول در درون فرهنگ همان قوم جستجو کرد نه در بیرون و نه در نظام آموزشی آن کشور." اتفاقا در عصر جدید ، زبانی که حکومتها زمینه ی تعلیم و تعلم آن را فراهم نکنند ، بتدریج دچار افول میشود و اعلامیه جهانی حقوق زبانی هم که توسط دهها زبانشناس و جامعه شناس تدوین شده است ، به این مساله مذعن است.
2- نوشته اید: "حیف نیست کسی همچون شما وقت خودش را تلف کند که جواب این ابلهان(پان ایرانیستها) را بدهد؟" از اظهار لطف شما ممنونم . اما اگر این جریان پان ایرانیستی صرفا در مرحله ی نظر بود ، شاید میشد به توصیه شما عمل کرد و وقعی برا ایشان ننهاد ؛ اما این جریان و تفکر ریشه دار صدساله همچون اختاپوسی در تمامی نهادها و ارکان و هرم تصمیمگیری و تصمیم سازی این کشور نفوذ دارد؛ از آموزش و پرورش تا دانشگاهها و وزارت فرهنگ و ارشاد و سازمان میراث فرهنگی بگیر تا فدراسیون های ورزشی ازجمله فوتبال ( با افتخار پارسی اش!) و فرهنگستانهای هنر و زبان فارسی و از بیت شخص اول مملکت ( که برخی رندانه با اشاره به ریشه ی نصفه ترک ایشان ، سفسطه میکنند که : ببینید! قدرت در ایران در دست ترکان است و هرچه میکشیم از دست این ترکان است!) که افرادی چون حداد عادل در آن نفوذ فکری عمیقی دارند تا نهاد ریاست جمهوری ( که گاه شخص معاون اولش همچون حسن حبیبی گرایشات پان ایرانیستی خود را آشکارا بیان میکند ، و گاه شخص رییس جمهورش همچون احمدی نژاد و حتی خاتمی ، در پرده عمل کرده و لاپوشانی میکند).
3-نوشته اید : "هرکشوری باید دارای یک زبان رسمی باشد تا همه اقوام بتوانند با آن زبان با یکدیگر در ارتباط باشند و معامله و داد وستد کنند." دوست ارجمندم، این گزاره ها نیز متاسفانه اشتباه است چرا که در بسیاری از کشورهای جهان - اعم از پیشرفته یا در حال توسعه - بیش از یک زبان رسمی وجود دارد . از کانادا و سوئیس پیشرفته بپیر تا افغانستان بغل دستمان دارای دو یا چند زبان رسمی هستند و همینطور دهها کشور کثیر المله یا چند قومیتی دیگر که با مطالعه میتوانید آمار آنها را استخراج کنید. اتفاقا نه تنها "باید" ی که شما در گزاره تان مطرح کرده اید ، در کار نیست ، بلکه بر عکس باید جهت احترام به حقوق یکسان انسانها ، ایران هم به آن شمت برود. یا لااقل در کنار زبان رسمی فارسی( و یا بهتر از آن انگلیسی) ، زبانهای هر منطقه هم به ساکنان آن منطقه از کشور آموزش داده شود.
4- فرموده اید : "ما هنوز نتوانسته ایم برای انسان حرمت و ارزش قائل شویم شما انتظار دارید برای زبانش قائل شویم؟ " با نهایت شرمندگی باید عرض کنم که این گزاره هم نادرست است.چرا که اکنون کم نیستند افرادی که در این کشور به زعم خودشان دارند برای احیای خرمت انسانی و حقوق وی میجنگند و میکوشند ، اما متاسفانه نگاه تک بعدیشان به حقوق انسانها ( در کنار روحیات نسیونالیستی و گرایشات یکسان سازانه ی ایشان) موجب گردیده که عملا نه بقول شما طرفدار اولویت بندی حقوق بشر و حقوق زبانی ، بلکه گاه صراحتا خواهان بی توجهی به مطالبات زبانی مطابق قوانین بین المللی اقوام به بهانه ی وحدت ملی شده اند. گزاره ی صحیح این است:" هماهنگ یا احقاق حقوق بشر ، باید به حقوق زبانی و فرهنگی نیز همزما توجه شود " ؛ وگرنه نوعی وعده ی سرخرمن دادن است اگر که بگویند: "بگذارید اول تکلیف حقوق اساسی را حل کنیم بعدا!"
5- آنچه از تبریز تعریف کرده اید ، عکس العمل طبیعی ترکان به بی توجهی حاکیت به زبانشان است. ببینید تا چه حد کسی باید از بابت بی توجهی و عدم جواز تدریس زبانش ناراحت و معترض است که حاضر است از سود خود بگذرد و با یک فارس زبان اینگونه برخورد کند. البته این عکس العمل غریزی در همه موقعیتها قابل دفاع نیست اما شما از مردم کوچه و بازار انتظار نداشته باشید که ریشه ی مشکلات را عمیقا بتوانند دید ، این کار آنها نوعی مقاومت منفی محسوب میشود و مطالعه گشذته ی تاریخی تبریز به درک این رفتار بیشتر کمک میکند.
6- و بالاخره در مورد پاراگراف آخرتان گاهی با شما همسخن میشوم و ناامیدانه از فلاکت این دیار مینالم ؛ اما ما را در هیچ جای این زمین ، مسکن و مأوای دنجی نیست. بگذار در همینجا که بدبختانه بدان انس گرفته ایم عمر بسر بریم.

.... جمعه 23 خرداد 1393 ساعت 11:13 ق.ظ

نه دیگه بی نام جون،نشد،بازم مساله رو اومدی معرفتی حل کنی !مساله پاتولوژیکه ،با خرد حل نمی شه،فقط کافیه دوتا توصیه ی مصلحتی بکنی براش ،ده تا گزاره ی ایدئولوژیک برات درمیاره از توش .در کل یه وسواس برا حرف زدن و نوشتن راجع به تجربه ی کودکی و زبان مادریه.اضطراب جدایی از مادر توی این آدم نهادینه شده و می خواد این رو به همه منتقل کنه .خود نفس اضطرابی که داره مشکلی پیش نمی آره . ولی اینکه همین رو می خواد بپاشونه روی صورت دیگران مشکل سازمیشه.تمام بنیاد گرایان ملی،قومی ومذهبی اینجاش که می رسن دنیا رو به گند می کشن.تو عراق،سوریه ،پاکستان ،یوگسلاوی سابق،اوکراین ،آفریقا و...

هیخه جمعه 23 خرداد 1393 ساعت 11:36 ق.ظ

جناب چهار نقطه !
چرا این سیاق کامنتهایتان را با اسمی که همیشه برای اظهار فضل اعلام میکنید ، نمیگذارید؟ نگرانید که شخصیت دوگانه تان بر ملا شود؟
ضمنا گویا منظور شما از پاتولوژی، سایکولوژی است!
در پایان میشه بپرسم به نظر شما تدوین کنندگان " اعلامیه جهانی حقوق زبانی " هم همه شان مشکل دوری از مامان داشتند آیا؟!
و سوال آخر: بنظر شما بنیادگرایان ملی در ایران چه کسانی هستند؟
فردوسی پرستان و کوروش پرستان و تخت جمشید بوسان و افتخار پارسی گویان ، یا امثال من که فقط خواهان حقوق برابریم؟

هیخه جمعه 23 خرداد 1393 ساعت 12:15 ب.ظ

ضمنا هر یک از کشورهایی که ردیف کردید ، مشکل علیحده ای داشته یا دارند و علامت دیگری هستند بر بی اطلاعی شما !
بعنوان مثال در یوگسلاوی سابق، این صربها بودند که با عادت دیرینه به زیاده خواهی و استیلا بر کشور، هضم اینکه اکنون اوضاع فرق کرده و امکان دوشیدن سایر اقوام مثل سابق نیست برایشان ثقیل بود، این بود که به قتل عام بوسنیایی ها و کرواتها پرداخنند و یکی از بزرگترین جنایات بشری را مرتکب شدند، به امید اینکه اتحاد کذایی کشورشان را حفظ کنند. اگر اتفاق مشابهی در ایران هم روی دهد ،این اقوام هستندکه توسط صربهای ایرانی ذبح خواهند شد نه بالعکس!

هیخه جمعه 23 خرداد 1393 ساعت 04:27 ب.ظ

مشکل امثال پارسایی اینست که با کلی گویی و حرکت موازی از قبول اشتباهاتشان طفره میروند.
بعنوان مثال در جوابی که به آخرین کامنت شهاب داده ، نوشته :" من به وضوح به این نتیجه رسیده ام که تمام دانشی که ما تاکنون در این زمینه کسب کرده ایم در گفتمان های مرد سالار شکل گرفته است. در محتوای این دانش طبیعی سازی هایی صورت گرفته است که خواست گروههای فرادست یعنی مردان بوده است. " ، بدون اینکه مصداقی برای چنین ادعایی بیان کند. در واقع همیشه اینگونه حرف زده است. فارغ از اینکه چنین نگرشی این خانوم محترم را به رودررویی نه با نظام مردسالار، بلکه با تک تک مردان خواهد کشاند ، به استثنای مردانی که در بست اتهامات او را بپذیرند! این رادیکالیسم نیست؟
یا مثلا جایی که من از فردید نقل قولهایی کرده ام ، بدون اینکه بگوید چرا فردید شاه را فره ایزدی میدانسته یا در خصوص سارتر و هایدگر چنان سخنان سخیف و ابلهانه ای بر زبان رانده است ، میگوید که از منابع دست اولی فردید را شناخته است! حالا جلال غلطی کرده این مرد پریشان گو را تکریم کرده و گفته استاد منه ، این آقا از بس بی ظرفیت تشریف داشته که هول کرده فوری. خب شما بجای اینکه یکی از مصادیقی را که نشان دهد فردید ( که البته معلوم نیست چرا نام خانوادگیش را عوض کرده) خیلی حالیش بوده و مذبذب نبوده، بیان کنید ، باز با کلی گویی از معرکه گریخته اید!

مشکل اینجاست که شما از درک دو مشکل عاجزید:
اول اینکه کوتاه و مختصر نوشتن و استفاده از کمترین کلمات برای رساندن مفهوم لازمه و اقتضای وبلاگستان و خصوصاً کامنت است.
وراجی کردن و بقول دوستی ارضای "شهوت کلام" شاید آسانترین کار باشد اما باید مراقب کلمات بود روا نیست که در این فضای تنگ هر آنچه به سرمی آید بی ملاحظه به صورت خواننده پرتاب کرد.
برای پیشگیری از ویرانی فکر و ذهن است که من مراقب کلمات هستم و شما نام آن را کلی گویی و ... می نامید.

دیگر این که برای بدیهیات مصداق می خواهید!
همین که از من نقل کرده اید مصداق فراوان دارد مثلاً گزاره " زن ها احساساتی اند " یا " زن ها حسودند " من حدس می زنم خواننده اینجا و خصوصاً کسی که پاسخ کامنتش را داده ام محتاج پر حرفی من نیست و خود صاحب درک و اندیشه است.

هیخه جمعه 23 خرداد 1393 ساعت 04:33 ب.ظ

خانوم پارسایی فرمودید:
برای من این امکان بوده که از منابع موثق تری افکار فردید را بشناسم.
ممکن است این منابع را به ما نیز معرفی کنید اگر خیلی محرمانه نیستند ؟ شاید هم منابع شما نه مکتوب بلکه آدمهایی هستند که از نزدیک دوست و همفکر فردید بوده اند ؟ که در اینصورت باید گفت این شمایید که در دام ! هستید، چون افراد مؤید دور و بر فردید مسلما کوتوله هایی پریشانتر از خود وی بوده اند.و اینکه چنین شما را مجاب کرده اند ، عجیب است!

برای شما لازم است بدانید که در دوره کارشناسی ارشد علوم سیاسی دو درس با نام های "سمینار جنبش های اسلامی در قرن بیستم " و " افکار سیاسی در اسلام و ایران " هست که من درنیمسال های گذشته گذرانده ام. بخشی از هر دو درس به بررسی افکار و آرا فردید و شاگردانش اختصاص داشت.
از آن جایی که فیلسوف پریشان گو نوشته ای از خود ندارد برای شناخت او باید به نوشته های منسوب به وی به شکل مقالاتی در روزنامه ها و البته آثار مریدان و دشمنانش رجوع کرد.

متاسفانه شما هنوز متوجه نشده اید من چرا اسم فردید را آورده ام!
اگر عصبیت و خشم تان فرو بنشیند و نوشته کوتاه مرا دوباره بخوانید شاید بفهمید که من گفته ام جلال همچون استادش پریشان گویی زیاد دارد و آن چه که شما مثل آیه وحی شده از جلال درباره استعمار آذربایجان نقل کرده اید هم اینجا و هم در وبلاگ خودتان (اردوغان )
می تواند یکی از همان یاوه ها باشد.
به خود متن کلام بنگرید نه به نویسنده که چه اندازه ایدئولوژیک و تحریک کننده است.

مهم ترین شاگرد فردید که به شرح دیدگاههای او پرداخته رضا داوری اردکانی است که او را به عنوان فیلسوف حکومت می شناسیم .
و دیگرانی مثل یوسفعلی میرشکاک، شهریار زرشناس و ... که کارنامه کاریشان گفتن ندارد اگر دنبال مصداق می گردید گوگل کمکتان می کند:)

آثاری درباره او که شما می توانید بخوانید:
- هویت اندیشان و میراث فکری احمد فردید / محمد منصور هاشمی
- فردید از نگاه دیگران / بکتاش منوچهری

هیخه جمعه 23 خرداد 1393 ساعت 04:36 ب.ظ

یکی از کلی گویی های دیگرتان خانوم اینستکه مرا متهم کردید که اینجا به همه توهین کرده ام. ممکن است نمونه هایی از سخنان مرا که توهین محسوب میشود بفرمایی و باز کلی گویی نکنی؟
واقعا جوابهای مرا به کسانیکه مستقیما به من توهین کرده اند در همین پست نخوانده اید که در آنها در مقابل توهینهای برخی صرفا با لبخند و منطق جواب داده ام؟ کجا میروی؟

در پاسخ به توهین های شما به خودم و دوستان دیگر می گویم :
هین تو کار خویش کن ای ارجمند
زود کایشان ریش خود بر می کنند

هیخه جمعه 23 خرداد 1393 ساعت 08:09 ب.ظ

خانوم پارسایی
1-باز هم بجای اینکه توهینها را برشمارید ، گفتید که به شما - و دوستان !- توهین کرده ام!
2- باز هم بجای اینکه به سخن جلال بپردازید ، از پریشان گویی او نالیدید بی آنکه مستقیم به نقد سخنش بپردازید و یا لااقل دلیل بخواهید! و جالب آنکه گفتید: این سخن جلال هم "میتواند" مصداق پریشان گویی هایش باشد! میتواند؟ با شک و تردید محکوم میکنید کسی را!
3- پریشان گویی در این مملکت مختص جلال و فردید نیست ، متقدمین و متاخرین و همین شعرایی که شما عناوین پستهایتان را - که خیلی برای بشریت مفیدند - از آنها میگیرید ، مصداق پریشان گویی های تاریخی و صله ای بوده اند . امثال محمد منصور هاشمی هم - که طبق معمول صرفا با ادبیات روانشان دل شما را برده اند- حرف تازه ای غیر از روایت آنچه گذشته است ندارد( امید که در آینده داشته باشد!)
4- تو را به جان هر که دوست میداری ، از ادبیات و اشعار برای نمایش حقانیت خویش استفاده ابزاری مفرما.
و بالاخره اینکه 2 واحد درسی شما را در مسند فتوا نشانده است ، مبارک است . ای کاش همه این اعتماد بنفس را داشتند!
مشکل اصلی شما این است که فقط زمانی انگیزه برای جواب دادن پیدا میکنیدکه در کامنتی شخص خود را در معرض اتهام ببینید نه افکار و گرایشاتتان را در معرض نقد! و این از خودبینی مفرط و غرور بسیار شماست. حال اگر این را هم به حساب توهین میگذارید ، مشکل من نیست.

هیخه جمعه 23 خرداد 1393 ساعت 08:13 ب.ظ

خانوم پارسایی
در کامنت مورخه یکشنبه 18 خرداد 1393 ساعت 11:46 ب.ظ بنده جوابی نوشته اید که بنظر میرسد ناشی از سوء برداشت و مطالعه سریع و بی دقت بوده است. میتوانم خواهش کنم که یکبار دیگر ولی با دقت کامنت مرا بخوانید و سپس جوابتان را مرور کنید و در صورت مشاهده ی اشتباه در برداشتتان ، آنرا اصلاح فرمایید؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد