دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دانشگاه قضا و قدری

سال پیش که به قصد مواجهه جدی با علوم انسانی و تعریف یک پروژه مطالعاتی دقیق دوباره به دانشگاه باز گشتم در ابتدای کار متوجه آشفتگی فراتر از انتظارم در علوم انسانی شدم و همان ابتدا به اهمیت شناختن روش ها پی بردم و اینکه ماهیت علوم انسانی چه اندازه با علوم فنی و مهندسی متفاوت است ، اما علیرغم این تفاوت در ماهیت و روش و پس از یک سال می توانم به جرأت از آشفتگی و بحران نظام دانشگاهی در این حوزه بگویم. لابد وضعیت عدم انسجام و از هم گسیختگی مربوط به دانشکده های علوم انسانی  کشور هم ناشی از طفیلی بودن تاریخ دانشگاهی ماست . جامعه علمی و دانشگاهی ما به عنوان مصرف کنندگان سخت افزار دانشگاه در ساختارهایی در گیر می شوند که از ریشه ها و پیکر بندی حقیقی آن بی خبر و غافلند . ما در فضای دانشگاه نفس می کشیم بی آنکه بتوانیم موقعیت خودمان را در آن تبیین کنیم . فقط شاید گاهی از سر اتفاق و با تأخیر زیاد بتوانیم مختصری از نتایج و پیامدهای آن آگاه شویم .


دانشگاه باید فراهم کننده یک انضباط علمی در شناختن واقعیت های موجود جامعه و یافتن پاسخ های حقیقی و علمی برای مسأله های آن جامعه باشد . برای دستیابی به چنین مأموریتی که ظاهراً تاکنون در پس پرده و ناشناخته مانده است،  نظام آموزشی دانشگاه ها خصوصاً در مقاطع تکمیلی باید دانشجویان را در روند فعالیت های جدی علمی درگیر کنند، لیکن خبری نیست که نیست . هر گروه یکی دو استاد واقعی بیشتر ندارد و تب تند رتبه و تعداد کلاس و مقاله و همایش ... فضا را پر کرده است .


اما به نظر می رسد با این پیکره دانشگاهی ما نه می توانیم واقعیت های جامعه خودمان را بشناسیم و نه راه حل های دیگران را بفهمیم . بالاتر ها هنوز صحبت از تحول در علوم انسانی می شود و پیدا نیست چگونه می توان در علمی که وجود ندارد و هنوز فاقد تولید جدی است  تحولی آفرید و آن را مدیریت کرد !


همه ی این کاستی ها در نظام آموزش دانشگاهی  علوم انسانی به مراتب بیشتر است و نظام واحد های درسی انعطاف ناپذیرش ، گویای آن است. این نظام طوری تدوین شده که گویا دانشجو باید شناخت همه مسائل حال حاضر جامعه اش را کنار بنهد تا آماده خواندن سرفصل هایی از جامعه و سیاست و فرهنگ و اقتصاد در یک فضای انتزاعی و به شکلی دایره المعارفی شود. می توان گفت نظام فعلی نه تنها مسأله ای برای دانشجو تعریف نمی کند، بلکه از وی می خواهد تمام مسأله های ذهنی اش را کنار بگذارد و در لایه ای تقلیل یافته مفاهیمی را حفظ کند و بعد از گذشتن از آزمون هایی که معمولاً فقط اطلاعات خام دانشجویان را می سنجند ، احساس کند روشنفکر و دانای کل شده است، چون به قدر چشیدن، از هر مکتبی قدری خوانده است و چند تا اسم از بر شده است . فهم استدلالی و نظام منسجم اندیشه و برخورد پروبلماتیک جایی بکار می آید که مسئله ای وجود داشته باشد و نه جایی که تا بخواهی مدرک و تیتر و افه ی پست مدرن و شعر و شهود و امر قدسی و ترفند هست و گره گشایی هم می کند! حتی اگر همه اینها که بر شمردم در واقعیت و متن جامعه از ارائه نقشه راه ناتوان باشند و در گرداب دست و پا بزنند .


سیستم و نظام آموزشی دانشگاه ما هم چنان هیچ مهارتی برای استدلال کردن ، مباحثه و گفت و گو ، نقد و یا تحلیل کردن و حتی نوشتن و خواندن از منابع بنیادی را به دانشجویان یاد نمی دهد و بجای همه اینها روزبروز متورم تر می شود با این اوصاف آبرومندتر نیست اگر بگوییم ما در علوم انسانی دانشگاه نداریم ؟




به یغما رفتن یک بهار

بهار آخرین قربانی تفکر تمامیت خواه نیست ... گوشه ی رنجور مطبوعات هر زمان که قصد کرده  پرسشی در باب آمیزش دین و سیاست در افکند زخم خورده است . حتی در روزگار تدبیر و امید نیز چنین است .


"دین باید در نمام حوزه های اجتماعی و از جمله سیاست دخالت کند" این گزاره ای است که هم چنان دیدگاه رسمی صاحبان قدرت شمرده می شود . بد نیست مروری کنیم بر دلایل مطرح شده در توجیه این گزاره رسمی از سوی مدافعانش:


- حکومت حق فقها و روحانیون است که وارثان پیامبر و امامان منسوب خدا می باشند.


- اسلام دینی سیاسی است  و برای حوزه های اجتماعی احکام ویژه دارد که باید اجرا شوند.


- پیامبر اسلام دست به تشکیل حکومت زد پس دین و سیاست آن زمان هم آمیخته به هم بود .


- اجرای برخی از شرعیات و احکام فقهی ، قدرت و اعمال حاکمیت لازم دارد .


- دین اگر به پستوی خانه ها و مسجد ها و حوزه فردی برود کم رنگ یا فراموش می شود پس باید همه جا حضور داشته باشد.


- مردم ما مسلمانند بنابراین هدف اصلی زندگی آنان اجرای قوانین شرع و اسلام است و این ممکن نیست مگر با اعمال سیاست دینی


- اسلام دین کاملی است  و می تواند پاسخگوی نیاز بشریت برای رسیدن به رستگاری باشد.


- منشا و مبداً تمام قوانین باید از متن دین گرفته شود و مورد تایید فقها باشد تا معنویت و اخلاق و تقوا و پرهیزگاری در جامعه از بین نرود.


صرف نظر از این که این دلایل کاملاً درون دینی اند و از دیدگاه علمی و عقلانی قابل طرح نیستند ، به نظر می رسد این استدلالها بیش از آن که دغدغه ی مردم ، جامعه و منافع و حقوق فردی و اجتماعی آنها را داشته باشد دغدغه ی حفظ  مصلحت گروهی  را دارند که خود را متولیان و صاحبان و وارثان دین می دانند ضمن اینکه در این نگاه  تکلیف مدار کوچکترین توجهی به آثار و نتایج و پیامدهای عملی این روند نمی شود گویا نتیجه در عمل هر چه که باشد عده ای مکلفند دین و سیاست و حکومت و دولت را به هم  بیامیزند و هیچ صدای دیگری را هم بر نتابند.

 

 

 

ایستاده با رویاها

اینجا جایی که من در حال زیستنم ، ممکن است اتفاقاتی بیفتد که هر کدام برای بیزار کردنت از زیستن کافی است و باز هم ممکن است تمام این اتفاقات در یک روزمعمولی برایت بیفتد تراکم و فشردگی آنها ممکن است آن روز بغض را در گلویت جمع کند و شب که با دستهای سیاه به خانه بر می گردی با صدای گرفته آواز دیوار بی در بغضت بشکند و اشک پهنای صورتت را پر کند ...


- صبح پسرک فرمی از طرف مدرسه بدستت بدهد برای پر کردن ... نگاه کنی ببینی یک جور آزمون عقیدتی است درباره جنگ نرم و پدافند غیرعامل و شیطان پرستی و ...  کار هم شاهکار معلم آمادگی دفاعشان است !


- نزدیک ظهر مدیر محل کارت به اتاقش دعوتت کند و بعد از کلی تعریف و تمجید از کارت و از اینکه تو تنها کسی هستی که لیاقت مدیر اینجا شدن را دارد و کلی هندوانه بی ربط دیگر  ، بعنوان مقدمه چینی حرف اصلیش بگوید گزارش هایی هست که گفته اند شما با لباس غیر رسمی و رنگ های غیر رسمی تر  می آیید سر کار و بعد مشفقانه ! نصیحتت کند که ممکن است از این راه بخواهند به شما ضربه بزنند، لطفاً رعایت کنید و...


- سر ظهر در دانشگاه بفهمی که تنها کلاسی که این ترم ارزش سر کلاس نشستن را داشت و مباحث نظری مهمی با یک استاد خوب در آن طرح می شد که دقیقاً مورد علاقه ات بودند و مدتها دنبال یادگیری آنها بوده ای  به علت تعداد کم دانشجو و به حد نصاب نرسیدن کلاس حذف شده است . در عوض کلاسهایی که با اتلاف وقت و مطایبه و بحث های سطحی و روزنامه ای برگزار می شوند در حال انفجارند ! بحث با مدیر گروه و رییس دانشکده هم البته بی فایده است.


- نا امید و پریشان از دانشگاه که بیرون می زنی ببینی نه تنها ماشین از جایی که پارک کرده ای جابجا شده علاوه بر آن یکی از لاستیک ها هم چسبیده به زمین .... نگهبان های دم پارکینگ دانشگاه از داخل اتاقکشان فقط بهت لبخند می زنند و دوباره مزمزه می کنی طعم گس جبر جغرافیایی را


اما بعد از آن مراسم اشک ریزان حین رانندگی ، همان ماهی گریز معروف با سحری که نمی دانم چیست از برکه های آینه راهی به من می جوید ... هنوز امیدوارم برای جنگیدن، برای ماندن ، برای زیستن و برای داشتن رویاهایم ...

 

 

 

شروع یک زن ، چرا ؟

همه چیز خوب بود ... اسم کتاب ، طرح روی جلدش ، اسم نویسنده اش که با داستانهای کودکانه اش در کیهان بچه ها خاطره داشتی ، نوشته ی پشت جلد کتاب و حتی قیمتش ، می گفت که می توانی با این کتاب  تجربه کوتاه و خوبی از داستان های ایرانی داشته باشی اما همه چیز اشتباه بود ... اگر شروع یک زن این باشد ای کاش زودتر این زن به پایان برسد.


داستان کتاب درباره پروین است زنی که با همسر و دخترش در کانادا زندگی می کند کلماتی از کتاب به ما می گوید که او عقاید شبه مدرنی دارد و زنی امروزی با روابط آزاد است . اما در میدان نزدیک خانه شان در تورنتو  نیمکتی هست که نشستن رویش به او آرامش می دهد و او اسمش را گذاشته نیمکت امام زمان . در سفرش به ایران مناره های نیم ساخته مسجد ولنجک و اذان حسینعلی شریف حالش را عوض می کند و دعا میکند و هم زمان با او اذان می گوید و اسمش را می گذارد تجربه دینی !


بقیه جاهای داستان هم این شخصیت به همین اندازه پا در هوا و بلا تکلیف است . با همسرش مشکلی ندارد اما نمی خواهد با او بماند گاهی عاشق اوست و گاهی تا مرز خیانت به او پیش می رود  اما نهایتاً نزد او بر می گردد.


پروین زن پرسشگری نیست و در مقابل این همه بلاتکلیفی و تناقض گویی تکلیفش روشن است و  پرسش و سوالی هم ندارد پس فکر نمی کند و تلاشی هم برای یافتن چیزی نمی کند ترجیح می دهد وقتش را با ملاقات با دوستان قدیمی و گاهی روی هم ریختن با آنها  و مزه پرانی های لوس و تجربه های خنک  پر کند.


چیزی که تحملش دشوار بود اصرار نویسنده به پرداختن کاریکاتوری به دغدغه های سیاسی بود . پروین در مدت اقامتش در ایران توسط دوستی با زنانی ملاقات می کند که نماد فعالان حقوق زنان هستند و مدام می گویند :" بشکنید ... بشکنید الگوهای کهن را " تصویر نشان داده شده از آن زنان ، موجوداتی بی منطق ، خشن ، زشت و بی سلیقه و عقده ای است. نویسنده تابلویی بی قواره و کریه و البته غیر واقعی از فمینیسم ایرانی نشان داده است . واقعاً با این همه کتاب خوب چرا باید سراغ چنین کتابی رفت ؟


پ . ن 1 :  شروع یک زن / فریبا کلهر / انتشارات ققنوس / 1391

پ . ن 2 : خواندن این کتاب به یک بار هم نمی ارزد . کاش خاطره ی کارهای کودک و نوجوان فریبا کلهر را خراب نمی کردم .

پ . ن 3 : نویسنده این اثر و زنان هم فکرش باید از خود بپرسند چرا لازم می دانند در خراب کردن و له کردن و نه نقد کردن فمینیسم پیش قدم شوند ؟  فمینیست های وطنی هم مثل تمام فمینیست های دنیا باید از خود بپرسند چه سهمی در این تصویر کج و معوج از فمینیسم دارند ؟

 

مصرف می کنم پس لابد هستم

ساختمان های لوکس ، مغازه هایی پر زرق و برق با نام معروف ترین برندهای دنیا ، قفسه های چشم گیر انباشته از هر چه که بخواهی ، فروشنده های شیک و سبد خرید های  عظیمی که به این زودیها پر نمی شوند . در این معبد مصرف ،  فضا برای چندین ساعت چرخیدن و بالا و پایین رفتن ، بازی کردن بچه ها ، و غذا خوردن و  لذت بردن هست . خرید کردن مهم نیست ، مصرف مهم است اینجا حتی ناتوانان از خرید هم از لذت دیدن سیراب می شوند. آنها به جای مصرف کالا ها ، زمان خود را برای تماشای آنها مصرف می کنند .


 نمایش این همه فراوانی ، خوشی و لذت خرید  را فراتر از آن چیزی می کند که واقعیت دارد و آن را تبدیل به نوعی اقتدار تخیلی می کند . اما مصرف کننده های این مراکز که عموماً از طبقات متوسط اند دنبال دوباره تعریف کردن جایگاه طبقاتی و اجتماعی شان هستند. خصوصاً در شهرهای بزرگ که افراد کمتر هم دیگر را می شناسند و مردم چیزی جز آنکه می بینند نمی دانند بیشتر و متفاوت مصرف کردن راهی برای جلوه دادن موقعیت اجتماعی جدید است . یعنی بیشتر و مطابق مد مصرف کردن پرستیژ اجتماعی قلمداد می شود. به همین جهت کالاهایی که در معرض دید عموم قرار می گیرند مثل لباس ، اتومبیل ، گوشی موبایل و مبلمان منزل همیشه خریدار مشتاق دارد .


این مکان ها با چیدمان های زیبا و نماهای وسوسه انگیز به نیازهای روحی و عاطفی طبقه متوسط پاسخ می دهند مرزهای فرهنگی و اقتصادی طبقات اجتماع را از بین می برند. اما آیا خرید کالاها و نشانه های تمدن به تنهایی افراد را مدرن می کند ؟


نکته مهم دیگر در این رابطه تفاوت معنادار علاقه و ولع زنان برای حضور در چنین مکان هایی است . زنان در دو نقش متفاوت در این معابد مصرف ظاهر می شوند. گویی رابطه مستقیم و معناداری بین جنسیت و این مکان های مدرن هست . اولی در نقش فروشنده ها و راهنماها و صندوق دار های با نزاکت و خوش رویی که لبخند شان محو نمی شود و دوم در نقش خریدارانی که یا ساعتها برای خرید یک کالای ناچیز پرسه می زنند و وقت می گذارند و یا قدم زدن بین مارکها و قفسه ها و رگال ها و ویترین ها هوایی شان می کند.


 علت چیست ؟ علت اینکه زنان بیشتری در این فضاها هستند چیست ؟ از استفاده بازار و ساخت سرمایه داری برای استفاده از نیروی کار ارزان زنان در نقش اول که بگذریم شاید خرید کردن و پرسه زدن به بهانه خرید راهی برای باز پس گرفتن نادیده گرفته شدن آنها در عرصه های دیگر اجتماعی و ساختار اقتصادی و فرهنگی مرد سالار باشد .