دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

به همین سادگی

در آستانه 5 شهریور دارد اتفاق می افتد ... باز گشت به قوانین حد اقل هفتاد سال قبل به همین سادگی در حال روی دادن است .

-

لایحه حمایت از خانواده که از سال هشتاد و شش بین دولت و مجلس در حال دست به دست شدن است  در کمیسیون قضایی مجلس تصویب شد . حتی پیش بینی می شود در ارجاع قانون به شورای نگهبان شروط ده گانه ای که برای ازدواج مجدد مرد وضع شده مغایر با شرع شناخته شده و حذف گردند.

-

هم اکنون مجلس 8 نماینده زن دارد که تا کنون هیچ یک از آنها مخالفت آشکاری با این لایحه و مواد 23 و 25 که آشکارا حقوق انسانی زنان را زیر سوال می برند نکرده اند حتی هر جا که توانسته اند به گروه های مدافع حقوق زنان و فعالان اجتماعی و کسانی که انتقادات اساسی به این لایحه داشته اند تاخته اند و اعتراض آنها را سیاه نمایی و جنجال رسانه ای قلمداد کرده اند و از نظر آنها این اعتراض ها مانع دیده شدن مزایای این لایحه شده اند و منشا غربی دارند .

-

معلوم نیست این نسوان مجلسی اگر به هر دلیلی که حتی می تواند یک بیماری  یا برگشت خوردن یک چک  باشد چگونه با سوگلی های جدید شرعی و قانونی همسرانشان روبرو خواهند شد؟ شاید هم ازدواج موقت و صیغه در قاموس آنها نام آشنایی است و ...


گفته می شود حدود 50 نماینده مجلس خود دارای دو همسر هستند !

اقلیت  عقلای مجلس هم فعلاً به کام سکوتی عمیق فرو رفته اند و اصلاً وجود خارجی ندارند.

-

ظاهراً همین ها کافیست که بدانیم چه آبی از این مجلس برای مردم گرم خواهد شد! 

-

صرف نظر از محتوای غیر انسانی بند 23 لایحه که به محض بروز مشکلی در خانواده که در قالب شروط ده گانه آمده است مانند نازایی زن ، زندانی شدن یا بیماری صعب العلاج  که  اتفاقاً زمانی است که زن بیشتر از گذشته به حمایت و همدلی همسرش نیاز دارد به مرد اجازه ازدواج دوم و سوم و ... می دهد ، برای مردانی که از همین شرایط هم عدول کنند کوچکترین مجازاتی در نظر گرفته نشده است .

-

آیا انسانی نیست اگر بناست چنین قانونی برای مردان باشد ،  زنان هم لااقل در موارد مشابه حق گرفتن طلاق یا حضانت فرزندان خود را داشته باشند ؟

-

پ . ن : به همین سادگی اسم فیلمی از رضا میر کریمی هم هست و از قضا  انفعال ناخواسته طاهره در آن فیلم تداعی کننده طاهره های بیشماری است که این قوانین مرتجعانه برایمان  خواهد ساخت.

 

این اولین بار نبود...

این بار سعی کردیم آرام و بدون حاشیه شروع کنیم . جلسات را نوبتی در خانه ها ی خودمان و فقط با حضور خانمها برگزار می کنیم . پذیرایی با ساده ترین شکل فقط یک فنجان چای یا قهوه و محور بحث ها از قبل تعیین شده جلو می رویم . منظم تشکیلش می دهیم و می رویم جلو... اوایل همه چیز عالی پیش می رفت . هر بار مهمان های جدیدی داشتیم هر جلسه کتابی معرفی می شد و در هفته های بعد به نقد و بحث می کشیدیمش . تکلیف خواندنی و جمع کردنی و پرسیدنی  تعیین می شد برای جلسه بعد و با اشتیاق می رفتیم تا دو هفته بعد.  

-

جلساتی که با یکی دو دوست نزدیک شروع شده بود و از گپ های دوستانه به جلسات منظمی تبدیل شده بود که دوبار در ماه برگزار می کردیم . برای جلسه ها موضوع بحث تعیین می کردیم . کتابخوانی و شعر خوانی داشتیم . گاهی یکی سازی می زد .  آن دو ساعت شیرین و دوست داشتنی بود چون به فکر هایمان مجال جولان می دادیم . احساس نشاط بسراغمان می آمد و داشتیم نفس کشیدن و رشد کردن را تمرین می کردیم. 

-

تقریباً یکسال اوضاع خوب بود اما نمی دانم دقیقاً یادم نیست ویروس تجمل و تنبلی و بی تفاوتی و ترس و ... از کی وارد جمع مان شد ؟ اما چیز های کوچکی یادم می آید:

یک بار میزبان  برایمان کیک هویج پخته بود و خوشمزگی آن باعث شد بقیه  لازم بدانند که دستور پختش را بگیرند .

یک بار دیگر میزبان چای را در فنجان هایی سرو کرد که رویشان هنرمندانه نقاشی شده بود اون هم توسط خودش . این بار همه مشتاق شدند طرز تهیه رنگ و لوازم را یاد بگیرند و بروند تو خانه های خودشان بلکه کاسه و لیوانی رنگ کنند و از قافله هنر عقب نمانند .  

-

یک بار دیر آمدن یکی داستان و ماجرای عجیبی داشت که مشتاق بود  حتماً به سمع بقیه برساندش.

یک بار دیگر هم یکی حوصله اش سر رفت و گفت چرا نرویم تو فضای آزاد بنشینیم حرف بزنیم اما کدام فضای آزادی اون هم در شهر ما بود که این خانمهای شر و شور را بدون درد سر دو ساعت در خودش جا بدهد ؟ البته فضا را که یافتیم اما فضا تحمل ما را نداشت !

چند باری هم بهر دلیلی چند نفر کتاب تعیین شده را نخوانده بودند و حرفی برای زدن و البته حوصله ای برای شنیدن هم نداشتند .

چند نفری گفتند اگر حرف و بحث سیاست باشه ما نیستیم اما از پارسال مگر حرفی بود که رنگ سیاسی نگرفته باشد ؟

کم کم سر و صدای بقیه  هم در آمد مثل این ها :

- مامانم می گه این حرفها برای تو شوهر نمی شه جای این کارا زودتر یکی رو پیدا کن و خیال من رو راحت کن !

- شوهرم می گه این جلسه ها به چه دردی می خورند ؟ غذای من و بچه  چی می شه ؟

- پدرم می گه حق نداری بری ! ممکنه حرف سیاسی بزنین من حوصله درد سر ندارم !

- برادرم می گه این لوس بازیها چیه ؟  فایده ای هم داره؟ 

-

حالا همان دو سه نفر اولی مانده ایم  که چه کنیم ؟ کجا اشتباه شد و چرا این جلسات هم عاقبت به خیر نشدند؟