دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

مسأله ای که نامی ندارد !

چند 8 مارس دیگر باید بگذرد تا بدانیم ؟ تا فکر کنیم ؟ تا بپرسیم که مسأله چیست؟ آبا مسأله  زن بودن و زن نبودن است ؟ آیا مسأله حقوق زنان است ؟ آیا مسأله برابری زنان و مردان است ؟ اصلاً آیا مسأله ای هست ؟


به باور من ، برای جمعیت بزرگی از زنان سرزمین من مسأله ای وجود ندارد . جمعیت کمتری هم هستند که فقط  شنیده اند مسأله ای با موضوع زن هست اما چون مواجهه و کشف بی واسطه ای در کار نبوده است یا آن را با عقده ها و ذهنیت های بیمار گونه و اروتیک اشتباه گرفته اند و یا چنان به ابتذال و تحریف دچارش کرده اند که دیگر مسأله و پرسشی باقی نمانده است  و اگر مانده ، باری پرداختن به آن هم آمیخته با حقارت است .


آنچه منظور من از مواجهه ی مستقیم و بی واسطه با مسأله است شاید در تعداد بسیار کمتری رخ داده باشد آن ها که هستند ! ... این که ما از خود بپرسیم چرا نیستیم ؟ چرا وجود نداریم ؟ این پرسش ، گله از دنیای مردانه نیست که چرا زن بودن ما را به هیچ می انگارد ، این پرسشی جدی از خودمان است. در واقع ما نیستیم ، وجود نداریم ، اگر به چنین پرسشی از خودمان نرسیده باشیم .


وجود داشتن ما با اندیشیدن ماست ، حتی تن و بدن ما با اندیشیدن ما هستی و آن گاه زیبایی و زنانگی می یابد . اندیشیدن به اینکه کیستم؟ چه باید بکنم؟ چه می توانم بکنم؟ چرا باید بکنم؟ چه ساختارهایی مانع بودن من اند؟


حقیقت این است که وقتی براحتی اجازه می دهیم بی هدف بودن زندگی مان در سایه ازدواج و بچه داری و... به فراموشی سپرده شود نباید از اقتدار دنیای مردانه شکایت کنیم. پس از کلنجار رفتن های گوناگون با قوانین دنیای مردانه حد اقل اکنون باید در یابیم که هویت شخصی ما فقط در پی رشد نا آرامی های درون خود ما شکل خواهد گرفت . امروز نا آرامی های درون ما نه فقط محدوده خانه ، بلکه تجربه ای  از میدان های بزرگ زندگی اجتماعی است که گاهی تبدیل به احساس رنج و تشویش می شود. نباید اجازه دهیم این تجربه به آسانی توسط صاحبان اقتدار مصادره شود . باید بیندیشیم تا این تجربه را از آن  خود کنیم .


زنان سرزمین من در عمق زندگی و اقتدار اجتماعی جایی و تشخصی ندارند .حتی زنانی که مسئولیت های سنتی خود را در نقش های خانوادگی وا نهاده اند و قدرت انتخاب هایی در پیش رو دارند همچنان انقیاد پذیرند ، چون اگر ساختار اقتداری را می شکنند ، برای جلب توجه مردان  است . چون  حتی اگر دانشگاه می روند، برای این است که موقعیت های بهتری برای یافتن شوهر  و یا دوست داشته باشند ، اگر کار می کنند برای در آوردن خرج اسباب دلفریبی است ... آنها دنباله رو اند.


اگر این گونه نیست چرا قدرت انتخاب شکل و ظاهر لباس و مسیر زندگی خودشان را ندارند ؟ در کلاس ها ساکت اند یا فقط در حاشیه های سبک حضور دارند ؟ در محیط های کار مطیع و سر به زیر و فرمانبرند .  چرا در بحث های  جدی علمی و فنی و تاریخی و فلسفی و سیاسی و اجتماعی  وارد نمی شوند و اظهار بی علاقگی می کنند ؟ چرا در خلق ها و سرودن ها و آفرینش های هنری جسارت ندارند ؟ چرا کارهای بزرگ اقتصادی نمی کنند ؟  در میدان قانون و سیاست حاشیه نشین و تماشاگرند ؟  چرا در تمام ساختار شکنی ها فقط از تن و بدن خود مایه می گذارند ؟


خطر سنگین مهمل ماندن ، هم چنان ما را تهدید می کند اگر در سطح بمانیم .


 پ .ن : آن ها که هستند زنانی نادر و کم نظیرند در همین سرزمین نوبل صلح گرفته اند، از این سرزمین به فضا رفته اند، جایزه برترین ریاضیدان جهان را گرفته اند، در همین سرزمین مانده اند و در زندان برای خواسته های خود اعتصاب غذا کرده اند و ایستاده اند .... هم  آنان در سطح نمانده اند.

  

من یک زنم ...

درس می خوانید ، رأی می دهید ، رانندگی می کنید ، کار می کنید، سفر می روید  ... همه جا هستید ، می توانید بازیگر بشوید ، مهندس یا استاد دانشگاه بشوید ، روزنامه نگار ، دندانپزشک یا حتی خلبان شوید . همه جا هم که حرف حرف شماست . بازهم می گویید حقوق برابر برای زنان ؟ دیگر چه اعتراضی دارید ؟ مگر زن ها از عهده همین ها بر می آیند ؟


این ادبیات آشنا شکل مرسومی از فرهنگ مردسالار است که می خواهد به زنان بباوراند که همه چیز مثل ظاهر ماجرا درست و متمدنانه است ، اگر هنوز مشکلی هست به توانایی خود زن ها بر می گردد و بس .

 بد نیست پرده را کنار بزنیم و نگاه عمیق تری به ماجرا بکنیم که مهم ترین حق نداشته را ببینیم . حقی که نداشتنش ، می تواند مثل یک ضریب صفر تمام این دنباله را به هیچ تبدیل کند و چنان زیر پوستی پایمال می شود که اغلب توسط زنان هم ندیده گرفته می شود و  حتی تعبیر به احترام و ادب می شود.


 زن ایرانی می خواهد انسان باشد اما جامعه نمی تواند او را بدون ویژگی های جنسی بپذیرد. زن ایرانی امروزی از انسانی که می خواهد آزادانه زنانگی اش را زیست کند خالی شده است . نقش ها و انتظاراتی از او می خواهد جنسیتش را انکار کند و باصطلاح مردانه رفتار کند . نقش های دیگری هم هست که از او فقط  جنسیت و زنانگی می خواهد نتیجه موجود سراپا متناقضی می شود که تکلیفش با خودش هم روشن نیست.


از یک سو جامعه تمام بار پاکدامنی و اخلاق جنسی را بر دوش زن می گذارد. از سوی دیگر زنان هم در عرصه های عمومی و اجتماعی زن بودن را با ابژه جنسی بودن (سک..سی بودن ) یکی می دانند و در چارچوب تربیت جنسی این نظام ، تفاوت این دو را درک نمی کنند.


دوست دارم از رفتارهایی حرف بزنم که از نظر من بشدت نگاه جنسی به زن دارند . فرقی نمی کند که این رفتارهای مردانه  در مورد چه کسانی اعمال شود همسر ، دوست ، همسایه ، همکار و... من آنها را مصداق خشونت اجتماعی در مورد زنان می دانم :


-  زن موجود جذابی است به هر بهانه ای می شود بدون اجازه وارد مرزهایش شد و تفریح کرد.


-  چون زن است ، باید رابطه دوستی و رفاقت و حتی کاری را با او محدود کرد .


-  بخاطر زن بودنش می شود تبدیلش کرد به  قسمتی از ابزار کار و تبلیغات و پول. مثلاً استخدام با داشتن روابط عمومی قوی و ظاهر زیبا


-  زن است پس بودنش در جلسات و سمینارها و کلاس ها و انجمن ها و کارگاهها و... تزئینی است ، جدی نگیرید شان.


- زن حمایت را دوست دارد! پس می شود ایده ها و حرفها و نظراتش را مصادره کرد و به اسم یک مرد سند زد.


- زن خوش باور است هر حرف بی مایه ای را می شود زد و بعدش از زن ذلیلی گفت و این که خانمها مقدم اند.


از طرف دیگر من باید خودم را و تنم را و حسم را بپوشانم  که کسی تحریک نشود و اتفاق بدی نیفتد. من نمی توانم با رئیسم دست بدهم و مثل بقیه همکارانم با او شوخی کنم . وقتی از یکی سبقت می گیرم باید منتظر باشم عصبی شود و لایی بکشد. در و دیوار شهر پوشیده از تصاویر و حرفهایی است که به من می گوید چه بپوشم چه بگویم و چه کنم .  وقتی چند بار می روم اتاق استاد مرد نگاههای عجیبی از دیگران می بینم و با خودم می گویم پس برای پایان نامه و کارهای جدی تر چکار کنم ؟ من همیشه باید نگران باشم از اینکه  کم نیاورم از مادری و همسری و دختری ... من همیشه باید بدوم تا برسم در حالی که دویدن هم برایم عجیب تلقی می شود.


بیشترین خشونت ها به زنانی اعمال می شود که روحیه  تسلیم ناپذیر و رقابت جویانه دارند ... آنها حتی مورد اعتراض و بازخواست هم جنسان خودشان هستند و این یعنی باز تولید مضاعف نظام قدرت طلب مردانه در همه عرصه های اجتماعی ... حتی اگر ویترین ظاهری اجتماع چیز دیگری بگوید.


 پ . ن :  " من یک زنم ... یک زن با احساسش زندگی می کند و احساس زنانه اشتباه نمیکند." این جملات دیالوگ شخصیت بلانش است در سریال کلاه پهلوی . بد نیست آشکارگی تبعیض دین و فرهنگ ایرانیان را نسبت به زنان در آن به تماشا بنشینیم .

 


حمله به یک آدمک پوشالی

از نظر ما زنان جامعه بیشتر از مردان ، در معرض تبعیض جنسیتی قرار دارند.


 زمانی که وجود تبعیض را تا این اندازه باور داریم ، چرا اکنون برای رفع این تبعیض ها حرکت و پویش محسوسی شکل نمی گیرد و یا بهتر بگویم پا نمی گیرد ؟ چرا برچسب فمینیسم که روی این نوع فعالیت ها و کارها می خورد خیلی ها راهشان را جدا می کنند ؟


مگر غیر از این است که فمینیست در معنای واضح و درست خود هر کسی است که مخالف تبعیض های جنسیتی است و برای رفع آنها تلاش می کند؟


جمع بزرگی که تماشاگر میلیونی اند ، بی هیچ واکنشی در حال حاضر ، ولی این عده هم اگر اقلیتی را ببینند که دم از مطالبات انسان مدارانه و برابری طلبانه  می زنند به آنها می پیوندند اقلاً با رای دادن به آنها   . جمعی که اندک رمقی برای فعالیت دارند در جدا کردن راهشان ، یا برچسب های خلق الساعه به آن می چسبانند و می کنندش  فمینیسم اسلامی ، فمینیسم ایرانی و... که ناگفته پیداست که چه ترکیب بی سرانجام و متناقضی است یا اصلاً می گویند ما طرفدار حقوق زن هستیم  نه فمینیست !


پیشتر هم نوشته بودم برای شخص من تشکیل و وجود گروهی که از زنان حمایت کند ، خوشایند نیست . چون مدام یادآور نقش زن قربانی تبعیض هاست و شاید به ذهن می آورد که زنان نشسته اند و فقط  منتظر  یک ناجی اند . اما بهر حال حرکتها و فعالیت هایی که در این راستا صورت می گیرد باید یک نشانه مشترک و اقلاً اسم داشته باشند. چه اسمی بهتر از فمینیسم ؟ چرا فعالان زن هویت خود را از آن نگیرند؟


اما در باب بد اقبالی ها و به بیراهه کشاندن های فمینیسم بگویم که داستان مفصلی است و البته اینجا هم هیچ حمله ای خطرناک تر و ویرانگر تر از بد دفاع کردن نیست و این همه باعث می شود،  فعالان برابری حقوق زن و مرد و عموم مردم اکراه داشته باشند از این که خود را فمینیست بنامند :


1- این که فمینیسم جنبشی ضد مرد است  و می خواهد سر به تن هیچ مردی روی زمین نباشد .


2-  فمینیست ها با بنیاد خانواده  ضدیت دارند.


3-  فمینیسم با طرح مسایلی مثل آزادی بدن می خواهد همه را بی بند و بار و بی تعهد کند .


4- هر گونه گرایش و فعالیت فمینیستی حکومت را بر می آشوبد و آنها هر جا بتوانند حتی با اهرم ها و بازوهای سیاسی عرصه را بر فعالان تنگ خواهد کرد.

 

در این فرض ها معمولاً به عناصری از تندرو ترین و رادیکال ترین گروه و گرایش فمینیستها اشاره می شود و چنین وانمود می شود که فمینیست ها منحصراً  زنانی زشت و ناموفق و سرخورده از اجتماع اند .

با چنین تصویر ذهنیی کدام دختر جوانی ، کدام زن موفقی ، از آن جمع تماشاگر میلیونی و اکثریت خاموش مایل است خود را فمینیست بنامد ؟


عامل این تصویر سازی کج و معیوب که اتفاقاً بزرگترین مانع همه گیر شدن فعالیتهای برابری خواهانه است ، بی توجهی به بدنه اصلی فمینیسم و مطالبات آن است .


آنچه که در برآیند و گفتمان غالب فمینیسم وجود دارد ، که حتی بسیاری از فعالان اصلی با این که خود مستقیماً از تبعیضی رنج نمی برند ولی برای رفع آنها در جامعه تلاش می کنند و معتقدند :


1- فمینیسم نه تنها مرد ستیزی نیست بلکه وجود زن و مرد را در کنار هم لازم می داند و تأکید می کند در عین که زن و مرد هر دو انسانهای کاملی هستند در کنار هم می توانند رنج های بشریت را تسکین ببخشند و دنیای بهتری برای زندگی بسازند.  زن و مرد هر دو می توانند فمینیست باشند و بر علیه تبعیض جنسیتی چه علیه زنان چه علیه مردان موضع بگیرند.


2- فمینیسم با خانواده مخالف نیست با خانواده مرد سالار یا زن سالار مخالف است . در مقابل خانواده را نهادی دموکراتیک می داند.


3- این که زن و مرد هر دو لذت جنسی را تجربه کنند . لذت های غریزی فقط برای مردان و به میل مردان نباشد اباحه گری و فساد و بی بند و باری نیست . ضمن اینکه فساد در همه جوامع از جمله جامعه مرد سالار ما وجود دارد اگر چه در لایه های پنهان و دور از چشم ! پس نمی توان گفت فمینیسم باعث ترویج فساد می شود.


4- از آنجایی که دیدگاههای دینی بنیاد گرا منشأ بسیاری از تبعیض ها هستند و با توجه به نگاه کاسبکارانه حکومتی ، این نگرانی تا حدی بجاست و غلبه بر آن ، تلاش و همکاری وسیع تری می طلبد.


آیا تبعیضی در کار است ؟

به نظر می رسد اساسی ترین پرسش پیش روی کسانی که خواهان برابری حقوق زن و مرد هستند این باشد : " آیا زنان در معرض تبعیض های جنسیتی هستند؟ ساده تر می توان پرسید که آیا مواقعی هست که زنان فقط به خاطر زن بودنشان از حقوق اجتماعی و فردی کمتری برخوردار باشند ؟ "


بر عکس چطور ؟ هیچ گاه می شود که مردی به خاطر مرد بودنش از حقوق محروم شود ؟


اصلاً چرا واژه تبعیض جنسیتی بیشتر در مورد زنان بکار می رود ؟


از نظر شما این داستان ها را که برشهایی از زندگی روزمره ما هستند چگونه می توان تفسیر کرد ؟

 

- خانم میم  7 ماهی می شود که بعنوان کارشناس آمار و اطلاعات استخدام شده است . از لحاظ حرفه ای شروع نسبتاً موفقی داشته و توانسته اعتماد همکارانش را جلب کند. به نظر می رسد اعتماد به نفس بالا و ظاهر شیک و مرتبی هم دارد . خیلی خوب و با مبادی آداب می تواند حرف بزند . این روزها سرگرم تصمیم گیری برای ازدواج است ولی وقتی به او توصیه میکنم داشتن وکالت حق طلاق را از شرایط ازدواجش قرار بدهد دستپاچه می شود و من من می کند .


- شوهر خانم پ درآمد چند ده میلیونی دارد . از این رو خانم پ هیچوقت دغدغه پول نداشته است وقتش را با مهمانی و سفر و رفتن به کلاس های مختلف می گذراند . بچه هم ندارد و معتقد است که به درد سرش نمی ارزد . هر بار که می بینمش باید چند دقیقه صبر کنم که به قیافه مدل جدیدش عادت کنم. مهم  ترین حرفی که می شود با او زد نظرش درباره برنامه " بویون نه گییسن " است و احتمالاً فالی که در صفحه فیس بوکش می گیرد.


- خانم نون معاون یک دبیرستان دخترانه است دو سالی می شود که از همسراولش طلاق گرفته است . به نظر می رسید شوهرش نمی تواند اشتیاق و نشاط زندگیش را تامین کند . سال پیش با پسری ازدواج کرد که تمام داراییش را بالا کشید و با خودش برد . حالا پدر و مادرش مجبورش کرده اند با آنها زندگی کند . در تمام جمع های خانوادگی مثل یک جذامی با او رفتار می شود .


- خانم ب 45 ساله است و الان 15 سالی می شود که با دیابت مبارزه می کند . عوارض بیماری اش رنجور و ناتوانش کرده است اما هنوز خودش را خوشبخت می داند که شوهری دارد که ترکش نکرده است . البته شوهرش چند سالی است با همسر جدیدش در طبقه بالای همان خانه زندگی می کند .


- خانم جیم دندانپزشک است . دو هفته پیش بخاطر جدا شدن از همسر خوشگذران و خیانتکارش جشن طلاق گرفته بود .می خواست تمام خاطره ها یش را با آن جشن مدفون کند . با آن همه بریز و بپاش و شلوغی و خوشحالی ، هنوز وقتی درباره دخترش و تنهایی خودش حرف می زند صدایش می لرزد .



به زیر سیاهی

همه چیز از یک روز و از یک اتفاق شروع نشد. یادتان باشد همه چیز از سی و چند سال پیش شروع شد  .

اگر چه ما هم از گفتن و نوشتن درباره آن خسته نخواهیم شد. با استدلال با گفتمان با نوشتن با خواندن با مقاومت مدنی با هر چه که بتوانیم به اجباری بودن آن " نه " خواهیم گفت .


بله میگفتم ، همه چیز از روزهایی شروع شد که زنان مأمور به انجام مأموریتی شدند، که هیچکس درباره آن از آنها چیزی نپرسیده بود. روزهایی که پوشش زنان معنا و مفهومی غیر از لباس یافت. عده ای آن را اسلحه برای مبارزه با استبداد و استعمار کردند عده ای ابزار نفرت از رژیم شاه کردند و عده ای هم آن را عامل دینی کردن جامعه و حفظ تعادل و نظم مردان و جوانانی که آن روزها سر و سامان نداشتند. هر چه بود لباس و پوشش زنان در حوزه عمومی  ابزار شد و از امری سنتی به امری سیاسی بدل شد.


در ابتدا حجاب ، اجباری نبود اما زنان بی حجاب عروسک فرنگی بودند به تدریج حجاب ، هم چنان اختیاری بود اما به شرط آنکه با حجاب باشی ! عروسکها یا باید روسری سر می کردند یا باید در اماکن عمومی آزار و اذیت و تحقیر گروههای افراطی و در محیط کار اخراج را تحمل می کردند.


طولی نکشید که  گفتمان "مرگ بر بی حجاب" از راه رسید و فشارها و اجبارهای بی قانون تبدیل به قانون مجازاتی شد که می توانست بی حجاب را در ملأ عام شلاق بزند.


به دلایلی که البته جای واکاوی بیشتر دارد اولویت ها تغییر یافت زنان طبقه متوسط پشت سر توده زنان قرار گرفتند. آنها که می خواستند انسان باشند و نه گوهری در صدف ، تلاشهای کم رمقی کردند اما بجایی نرسیدند. همان روزها اولین وزیر زن ایران رابه جرم ضدیت با چادر و صدور آیین نامه ممنوعیت چادر در مدارس محکوم و مجازات کردند.


اکنون سالهاست که حتی به رغم نظر مذهبیونی که حجاب اجباری را مطابق قوانین شرع نمی دانند و واکنش های گوناگون اعتراضی ، هم چنان نگاه تحمیلی و بیمارگونه عده ای به زنان ، در پی محکوم کردن زنان به انجام مأموریت جعلی حفظ امنیت اجتماعی است. جدال های خیابانی ادامه دارد گویی در این وانفسا امنیت این سرزمین ، فاعل و مفعولی جز روسری زنان ندارد .


پ . ن : هفته پیش جشنی به نام تولید ملی با حضور خانواده های کارکنان در شرکت برگزار شد جشن داشتیم گو اینکه در دو ماه گذشته محصول آماده ای از در شرکت خارج نشده باشد . مجری برنامه در خلال برنامه چندین بار از والدین کودکانی که چادر بسر داشتند خواست با معرفی خود و مراجعه به روابط عمومی کارت های هدیه پنجاه هزار تومانی حجاب برتر را دریافت کنند.


ضمناً در این میان فقط همین یکی کم بود.