دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

باد می کارند و ...

اگر چه گستره  آموزش منحصر به آموزشهای رسمی نیست . اما هرگز نمی توان نقش آموزشهای رسمی را که مستقیم و غیر مستقیم کودکان را مخاطب قرار می دهند ، نادیده گرفت .


کتابهای درسی هم از نظر فرم و هم از نظر محتوا گاهی چنان سخیف و بی مایه اند که مجبور می شوم با صراحت به پسرک بگویم  کتابتان درست ننوشته است!  توضیح دادن اینکه چرا باید چیزی که دروغ یا اشتباه است را یاد بگیرد همیشه آسان نیست . گاهی  هم اصلاً توضیحی وجود ندارد .


در کتاب تعلیمات اجتماعی شان آمده است :

از مهم ترین وظایف فرد در جامعه اسلامی بیزاری و نفرت از دشمنان جامعه اسلامی است و از دانش آموزان خواسته اند در این مورد گزارشی نوشته یا نقاشی ای بکشند.


چنین جملاتی البته کم نیستند .... اما آیا می توان اثراتش را بسادگی نادیده گرفت ؟


تصوری که از دشمنان به او داده می شود همه کسانی اند که با دیدگاه رسمی قدرت مخالفند و یا حتی به آن معترض اند . لابد پاشیدن تخم کینه و نفرت در ذهن کودکان هم از مصادیق انجام اوجب واجبات است .

فرهنگ در گور خودکامگان

اگر چه تجربه نشان داده که محتوای آموزشهای رسمی هرگز نمی تواند  نسلی را دین دار یا بی دین کند و برنامه های دین دار کردن آمرانه و فشار های ایدئولوژیک بر نسل ما و نوتر از ما  هرگز موفق نبوده و کارایی نداشته است . اما گویا راه دیگری برای حفظ قدرت وجود ندارد و کماکان در بر پاشنه قبلیش می چرخد .


وقتی تصور مقامات این است که آموزش وسیله ای است برای  شبیه سازی آدمهای مطلوب حکومت که ملت بزرگ و حماسه ساز ایران را می سازند بعنوان پس زمینه ای تابع و دنباله رو حکومت . آن گاه  نیروی عریانی از بازوی قدرت ، مثلاً فرمانده تشکیلاتی شبه نظامی ، آستین بالا زده و مطالباتش از آموزش را به زبان می آورد:


"مطالبه اصلی بسیج از مسئولان آموزش و پرورش، گسترش فرهنگ شهادت در کتاب های درسی دانش آموزان است. وی افزوده که محتوای دروس آموزش دفاعی در مقاطع راهنمایی و دبیرستان، خشک و کلاسیک هستند و بسیج می‌خواهد این حالت را از طریق وارد کردن موضوع شهادت تغییر دهد و دخالت های مستقیم تری در تالیف کتب درسی اعمال کند."


گو اینکه دخالت های غیر مستقیم کفایت نکرده است !


در این وانفسا بالاترین مقام اجرایی کشور در آموزش هم  دست بر سینه و با دلی خجسته می گوید : "آموزش و پرورش در زمینه های گوناگون در بحث ایثار و شهادت کار می کند و با احداث ده هزار مدرسه قرآن، در واقع اتوبان شهادت و انسانیت را نشان می دهد."


کمی آن سوتر 12 رشته علوم انسانی که از قضا رشته مطالعات زنان،  هم بین آنهاست غیر لازم شناخته می شوند و بودنشان با آن محتوای فاسد غربی! مایه انحراف و ضلالت دانشجویان .


همین زمان هم به نقل از علی رضا قلی ـ نویسنده جامعه شناسی نخبه کشی ـ می توان نالید که باز هم  فرهنگ ایران ، رنج خودسازی را بر نتافت و خود را در گور خودکامگان مدفون کرد ، داور تاریخ هم گفت تا بر گورش بنویسند :


کسی که در اینجا غنوده است

هزار سال در تولد خویش تأخیر داشت

او معاصر خویش نبود

و کاسه سفالین فکرش گنجایش خرد دورانش را نداشت

و جسم بیمارش توان پیمودن را

دریغا " که با اشک شوق آمدی "

و در منجلاب سفاهت رفتی ...

در دفاع از روشنفکران

مستقیم ترین دشمن روشنفکر کسی است که من او را روشنفکر قلابی می نامم و از جانب طبقه مسلط اغوا شده است تا به دلایلی که ادعای جدی و دقیق بودن دارند ، از ایدئولوژی جزم گرا دفاع کند.


عده ای که منافع آنها به منافع طبقه حاکم وابسته است و نمی خواهند  و یا نمی توانند جز این باشند، قدرت صاحب منصبان را می پذیرند و چهره روشنفکر به خود می گیرند و مثل او اعتراض به طبقه حاکم را آغاز می کنند.


اما این اعتراض هم تقلبی است و به صورتی فراهم شده که به خودی خود تحلیل می رود و در نتیجه نشان می دهد که ایدئولوژی حاکم دربرابر هرگونه اعتراضی مقاوم است .


به عبارت دیگر روشنفکر قلابی مثل روشنفکر واقعی "نه " نمی گوید بلکه " نه ولی ... " را رواج می دهد یا " می دانم اما..." را .

این دلایل، روشنفکر واقعی را به شدت آشفته می کند چون پیشتر به تضاد بین جست و جوی حقیقت عملی  و ایدئولوژی حاکم  پی برده ، پس دلایل اصلاح طلبان را بشدت رد می کند و با طرد آنها ، خود او پیوسته رادیکال تر می شود.


او به ضرورت به راهی می رود  که یا باید با اصول طبقه حاکم بجنگد یا با تظاهر به اعتراض ، به آن خدمت کند .


پ.ن: در دفاع از روشنفکران     ژان پل سارتر    ترجمه رضا سیدحسینی     نشر نیلوفر

سیاست خرد سوزی

روی شیشه اتوبوسهای شهری پوسترهایی چسبانده اند یک طرف آن نوشته جانم فدای قرآن و طرف دیگر جانم فدای رهبر . پرس تی وی هم شبانه روز پیامدهای قرآن سوزی در آمریکا را رصد کرده و مخابره می کند و هیزم آتش را فراهم می کند .

هیچ معلوم نیست این جان برکفان که معمولاً هم یک جان بیشتر ندارند ، آن را فدای کدام یک خواهند کرد ؟ آیا جان اینها کافی است ؟
و آیا لحظه ای به این که قرار دادن این دو در یک ردیف به چه معنایی است می اندیشند؟
و اصلاً چرا در صحنه نمایش مضحک شخص کم خردی ، در سوزاندن یک کتاب لازم است جانی فدا شود ؟
تا همین حالا هم چندین نفر در تظاهرات کشمیر و افغانستان کشته شده اند .

این شیفتگی های بی حد اولین محصول جزم اندیشی است . داشتن باورهایی ثابت نشده اما پذیرفته شده که آفت عقل و اندیشه اند.

کانت حق داشت اگر بزرگترین محدود کننده خیر بشری را همین جزم اندیشی می دانست و جزم اندیشان را دشمنان قطعی خردورزان
.

پ . ن : انسان های معمولاً گله مند در تنها موردی که از خالق خود شکوه ای ندارند ٬ همانا تقسیم عقل است و سهم آنان از این تقسیم !
                                                                                                   برنارد شاو

 

دیوارها برای چه کسی بالا می روند ؟

ساخته شدن هر دیواری با گذاشتن اولین آجرها شروع می شود .

گذاشتن شرط التزام عملی به ولایت فقیه ، برای هر گونه فعالیت رسمی در این کشور ، یکی از اولین آجرها بود و اکنون معنای آن  از زبان قدرت این گونه تفسیر می شود : 

خ

ولایت فقیه به معناى حاکمیت مجتهد جامع‌الشرایط در عصر غیبت است و شعبه‌اى است از ولایت ائمه اطهار (علیهم السلام) که همان ولایت رسول الله (صلى الله علیه وآله) مى‌‌باشد و همین که از دستورات حکومتى ولى امر مسلمین اطاعت کنید، نشانگر التزام کامل به آن است. 

خ

و حتی چگونگی التزام به آن آموزش هم داده می شود. 

خ

این در حالیست که حتی از نگاه معتقدان به ولایت فقیه  اجماع تمام مقدسات در یک انسان عادی ممکن نیست و ولی فقیه با احراز شرایط علمی و عملی فراوان ، فقط در حوزه اجرایی می تواند نسبت به تقدم یا تاخر اجرای احکام شرعی آن هم به جهت مصالح مردم رای دهد. 

خ

معلوم نیست انسانی که این گونه خود را معادل منابع لایزال قدسی می داند آیا  هیچ حقی برای نظارت و محدود کردن خود را به رسمیت می شناسد یا خیر ؟ و اگر قدرت به چنین تمامیتی برسد چه خواهد شد ؟ 

خ

اما قدرت قدرتمندان هرگز نشات گرفته از امتیازات بالاتر یا ارزش های روحی والاتر یا بدلیل فهم بیشتر از حقیقت یا حکمت نبوده است اگر چه قدرتمندان همیشه کوشیده اند چنین ادعایی را مطرح کنند . قدرت قدرتمندان همیشه صرفاً ناشی از نیروی غالبشان بوده است ، نیرویی که معمولاً مبتنی بر شمار زیردستان و قدرت سلاحهایشان و توانایی شان برای سازماندهی است . 

خ

دیواری ، در اطرافمان در حال بالا رفتن است که  روز بروز عرصه را بر هر گونه فعالیت فکری تنگ می کند . افراد فارغ از آنچه در درون دارند ناگزیرند خود را با الگوی رسمی وفق دهند.  فضایی که در آن جان و ذهن انسان  ها حرکت می کند دائماً تنگ تر و تنگ تر می شود.