دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

دنیای زیبای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

آخرین برگ سفرنامه باران ... زمین چرکین است.

تصمیم آسانی بود ، این که  روز تعطبل امروز را بین مردمی بگذرانیم که زلزله زندگیشان را نابود کرده است . امروز هشت روز از اولین لرزش های زمین گذشته است و البته هنوز زمین اینجا آرام نگرفته است .

دوربین با خودم نبردم چه کار من ثبت تصاویر این نابودی ها نیست ، کار من شاید این باشد که ساعتهایی روی لبه تیز مرگ و زندگی راه بروم . همین !


ترافیک خروجی تبریز به سمت اهر را که دیدم خوشحال شدم . این اولین تصویر خوب است . این همه که ممکن نیست اهالی و اقوام مردم آنجا باشند ، اما به فکر افتاده اند نزدیکی حقیقت مرگ را ببیند و تمرین انسانیت و نوع دوستی کنند. همین بد نیست حتی اگر به اندازه چشیدن ساعتی هرم آفتاب و بوی تعفن و راه رفتن میان خاک ویرانه ها باشد و حتی اگر مدیریتی در کار نباشد ! بیراه هم نیست که مردم این گونه عطای مدیران تبلیغات چی را به لقایشان بخشیده اند....


از یک سه راهی راه ورزقان و اهر جدا می شد و ما اولی را رفتیم . در مسیر ورزقان ، نشانه های ویرانی پیدا شدند . در اولین روستای سر جاده پسری با سر و وضع تیریپ رتآرت آرآآآببتلبتلآرت دانشکده هنر زیر آفتاب ایستاده بود و پلاستیک و ماسک دست مردم می داد . روی کاغذ کوچکی نوشته بود : آبا می دانید تجمع بطری های آب و کیسه های نایلونی و پسماندهای دیگر کمک های شما می تواند منشأ آلودگی و بیماری آسیب دیدگان زلزله باشد؟ با باز گرداندن زباله ها از این خطر جلوگیری کنید . این هم از دومین تصویر خوب ...


وقتی سر و صدا و بازی بچه ها کنار چادرهای سفید بپا شده را دیدم ، وقتی عزت نفس زن و مرد سیاهپوشی را دیدم که برای شرکت در عزای عزیزشان پیاده  به روستای دیگری می رفتند و حاضر نبودند سوار ماشین ما شوند . وقتی ماشین هایی با پلاک هایی از همه جای ایران را دیدم که هر چه توانسته بودند آورده بودند تا با دست های خودشان تقدیم آوارگان کنند و چند دقیقه همدردشان باشند . وقتی دوچرخه سوارانی را دیدم که با کیسه های پر از توپ و اسباب بازی خودشان را نفس زنان به چادرها رساندند . وقتی بی نیازی و زبان تشکر روستاییان بینوا موقع گرفتن کمک های محقر مان را می دیدم ، وقتی کانکس نانوایی ارتش را دیدم و سربازانی که در لباس سربازی برای مردم نان تازه می پختند خوشحال و خجالت زده شدم پیش  این همه تصویر خوب .


اما آن سوتر تصویر زشت رنج  هم هست . تصویر غمناک فقر که میان ویرانه ها پیداست.  رنج و غم مردمی که نه با دستگاه و ماشین آلات که با بیل ها و دست های خود مشغول کنار زدن آوار از خانه هایشان بودند و از حرفهایشان پیدا بود خودشان در فکر ساختن خانه اند پیش از آمدن سوز زمستان ... در کنار بنر هایی که پیام تسلیت این و آن را  در گوش فلک فریاد می زد . در پارچه  ها و پلاکاردهایی که هزاران بار نوشته بودند چه کسی چادر داد ؟ چه کسی پتو داد و حتی چه کسی چه چیزی خواهد داد ؟


غمگین شدم وقتی جماعتی متکبر در نوشته هایشان بر در و دیوار ها زلزله را نتیجه عمل کسانی دانسته اند که امر به معروف و نهی از منکر را فراموش کرده اند و برای فرار از بلایای الهی توبه و استغفار تجویز فرموده اند.... وقتی بزرگترین و بهترین چادرها نماز خانه نام گرفته اند و البته خالی اند . وقتی کنار هر چند چادر چادری به نام پلیس هست . چادر نماز خانه مزین به الله اکبر هست . اما  چادری که مثلاً نیازهای اولیه بهداشتی مردم را برآورده کند نیست .


ماشین های اورژانس اجتماعی ، لودرهای خاک بردار ، تویوتاهای هلال احمر و لندکروزهای سازمان دامپزشکی کنار جاده  منتظر دستور ایستاده اند یا مشغول حرف و عکاسی و فیلم برداری اند ! در این شرایط در فرمانداری ورزقان برای چه بسته است ؟ ... نمی دانم . اما می دانم اینکه مردم بی اعتنا به آن ها مشغول کار خودشان  هستند چه آنها که کمک می کنند چه آنها که به کمک نیاز دارند ، بی معنی نیست . دلم می خواست با تصویر خوبی تمامش کنم اما منظره  جوانان ریشویی با لباس نظامی که همه ماشین ها را در مسیر بازگشت بازرسی می کنند تجسم زشتی بی اعتمادی و دروغ است .

 

با خودم می گویم ، لازم است حتماً اتفاق تلخی بیفتد تا خوب باشیم ؟

و اینک سلام بچه ؟!

آخرین سرشماری جمعیت می گوید خانواده های ایرانی تمایلی به داشتن فرزند بیشتر ندارند. نرخ رشد جمعیت از 1.62  به 1.29 درصد کاهش یافته است . البته رسانه ها و تریبون های رسمی درباره این کاهش نرخ 0.33 درصدی چنان حرف می زنند که گویا  چند سال دیگر به برچیده شدن نسل ابرانیان از روی زمین نمانده است .


گویی آن انفجار جمعیتی که با هزار زحمت کنترل شد تا به حال و روز و فلاکت بنگلادش نیفتیم ، اکنون به انقراض جمعیتی تبدیل شده و داد و فریاد ابن الوقت ها  بلند است که چه نشسته اید! اگر در خانه هایتان گریه نوزاد نشنوید لابد دشمن در خانه های شماست.


در پی پشتیبانی ولایی از سیاست های جمعیتی اعلام شده اخیر ، هر روز در آتش ماجرا دمیده می شود و پروژه های غریبی در حوزه توهم توطئه رقم می خورد.


- مهندسی جمعیت ایران توسط غرب: چرا جایزهسال جمعیت‌شناسی را به یک ایرانی دادند؟


- استدلال علمی رییس‌جمهور: فرمول دو بچه کافی است، فرمول نابودی یک ملت است.


-  فاجعه جمعیتی ایران در راه است / ایران 31 میلیونی!


- رئیس شورای فرهنگی و اجتماعی زنان: با روند کنونی رشد جمعیت، خطر انقراض نسل وجود دارد!


- کنترل جمعیت با وجود آمار نازایی زنان معنا ندارد.


- تک‌‌فرزندی ریشه ایرانی اسلامی ندارد.


- آرزوی آمریکا "کاهش جمعیت ایران" است.


- طرح‌های صهیونیستی در ارائه راه‌های جلوگیری از بارداری تاکید دارند .


- شعار "فرزند کمتر" در خدمت پروژه جنگ جمعیتی


- مصباح‌یزدی : برنامه کنترل جمعیت، صهیونیستی است .


- هشدار آیت الله سبحانی نسبت به تلاش وهابیت برای تغییر ترکیب جمعیت شیعی در ایران


با مرور دیدگاههای باصطلاح کارشناسی این گروه می توان دلایل آنها را صراحتاً  در سه دسته خلاصه کرد :

1- پیروان و مبلغان فرقه های مذهبی که علاوه بر مقدس شمردن تولید نسل ، نگران کاهش جمعیت خود و مذهب شیعه جعفری اثنی عشری قید شده در قانون اساسی هستند.


2- صاحبان قدرت  برای امنیت نیاز به پادگان های پر از سرباز دارند . آنها بشدت نگران  تحقق پیش بینی برژینسکی هستند که گفته بود:" بازی طولانی مدتی را انجام دهید چون زمان و آمارهای جمعیتی و تغییر نسل در ایران به نفع رژیم کنونی نیست".


3- رواج تک فرزندی و کنترل جمعیت باعث می شود زنان حضور پر رنگ تری در اجتماع داشته باشند و طبقه متوسط به دنبال مطالبات فرهنگی و اجتماعی تازه ای باشند.


زمانی که گستردگی خط فقر و بیکاری و تورم و مشکلات و تنگناهای اقتصادی به اندازه ای است که دولت جرأت بازگویی اش را ندارد و ترکیب فعلی جمعیتی طوری است که  در چند سال آینده جمعیت زیر بیست سال 25 در صد افزایش خواهد یافت چگونه می توان از افزایش جمعیت ، آن هم در تمامی کشور حرف زد .

 

صرف نظر از بررسی صحت و سقم این دلایل و به فرض پذیرفتن این دلایل ، راهکار تعدیل و مدیریت سیاست های جمعیتی چیست ؟ آیا می توان بدون ساختن و فراهم کردن زیرساختها و برنامه ریزی اقتصادی لازم به میان جمعیت شهر ها و روستاها رفت و فریاد زد : بروید جمعیت تان را زیاد کنید ؟

آیا نقش خانم وزیر بعنوان بالاترین مقام اجرایی بهداشت و سلامت کشور باید این باشد که با لبخند از تصمیم نمایندگان مجلس برای حذف کامل بودجه کنترل جمعیت و بهداشت باروری بگوید . گو اینکه مژده ای به مردم می دهد .


کسی نیست بگوید ، کوتاه ترین و ساده ترین راهها لزوماً بهترین آنها نیستند . قطع کردن بودجه ای که معلوم نیست صرف چه خواهد شد هنر است ؟  با سیاست های رفاهی کار نداریم که گویا به فرموده ، شما انقلاب نکرده اید که به رفاه برسید ! اقلاً کمی به سیاست های افزایش جمعیت در کشورهای توسعه یافته که سالهاست رشد منفی جمعیت دارند نگاه می کردید . سیاستهایی مثل افزایش امکانات پزشکی و بهداشتی  مرخصی زایمان زنان و حتی پدران ، ارتقای سطح مهدهای کودک ، مراقبتهای بهداشتی کودکان و ...


طرحهای عقیمی مثل دادن یک میلیون به هر نوزاد و یا قطع بودجه کنترل جمعیت و حذف کتاب جمعیت و تنطیم خانواده از دانشگاه ممکن است نفوس جمعیتی را که تقریباً همه خود را مستحق گرفتن یارانه می دانند و از آینده اقتصادی خانواده شان نگرانند ، افزایش دهد اما کاری برای ارتقای سطح فرهنگ و کیفیت ترکیب اجتماع نمی کند . ترکیبی که همین الان به دلیل افزایش مهاجرت نخبگان و رشد بالای جمعیت در مناطق فقیر و کم بضاعت و محروم ، در کل این سرزمین تعریفی هم ندارد .

 

 

 پ . ن : ما را به سخت جانی خود این گمان نبود !

ماران و مارگیران

زمانی که دبیرستانی بودم در مجله ی فیزیک مقاله ای تأثیر گذار از دکتر منصوری خوانده بودم به اسم " از حسابی ما هشترودی دیگری نسازید " اکنون با جوی که در دنیای مجازی و نشریات می بینم بیراه نیست گفته شود از شهریاری ما حسابی دیگری نسازید!


پرویز شهریاری یک معلم ریاضیات بود. معلمی عاشق ریاضیات که دوست داشت معنای ریاضت در فهم ریاضیات نباشد. نه مسلط به سیزده زبان زنده دنیا بود نه حافظ قرآن و کلیات سعدی نه صاحب اختراع های اعجاب آور ، نه علامه ای همه چیز دان بود و نه مصاحب و شاگرد اینشتین و  نه نظریه پرداز نظریه های بایگانی شده  و نه پشت کننده به جایزه نوبل و نه پدر ریاضیاتی چیزی ... و همه این نبودن ها ذره ای از ارزش و قدر او نمی کاهد.


در عوض پپرمرد شیفته آموختن فلسفه و کاربرد و تاریخ ریاضیات بود.

آموزش و پژوهش در ریاضیات را تا پایان عمر رها نکرد و اگر چه چهره ماندگار ریاضیات شد هرگز براه مفلوکانی نرفت که افتخار می کنند شاه با دهان مبارکش به شان گفته است برو پدر سوخته !


عاشق نشر آنچه می دانست بود. می گفت ریاضی باید با تاریخش خوانده  و فهمیده شود. او هیچ گاه به این تصور غلط مردم که دانشمند باید همه چیز دان باشد دامن نزد . بلکه نشان داد علوم جدید علامه پذیر نیستند و دانشمند کسی است که چیزهایی را خوب بداند در آنچه می داند جدی است و در آنچه نمی داند بی ادعا .


تاریخ نشان می دهد که قهرمان سازی نه ارج و قرب دادن به مردان علمی ، بلکه نقیصه ای فرهنگی است که هم حاکی از عقب ماندگی ماست و هم مانع رشدمان.



فقط اینجا اتفاق می افتد!

شش هفت سال قبل ، از دوستی که آن زمان پسرش در سالهای آغاز نوجوانی بود شنیدم که می گفت فعلاً دوست دارم بچه ام با مذهب بیگانه نباشد ، مذهب میتواند مثل یک کنترل کننده باشد برای رفتارهایش ... بزرگ که شد می فهمد !! جالب این بود که آن دوست نه تنها آدم مذهبی نبود افکاری کاملاً غیر دینی داشت .


یادم نیست من هاج و واج مانده ، به او گفتم  که چرا همین الان نفهمد ؟


حالا که به علل نفوذ و ریشه گرفتن دین در سرزمین مان فکر می کنم ، می توانم این یکی را هم به لیستم اضافه کنم :


هنوز والدینی که می خواهند بخشی از مسئولیت تربیت فرزند خود را زمین بگذارند یا از سر خود باز کنند ، دست به دامن دین و مذهب می شوند تا بلکه هشدارها و انذارهایش ، بچه را سربراه بار بیاورد . همان چیزی که حکومت چندین دهه است تلاش می کند در مقیاس بزرگتر انجام دهد . گویی که مردم هرگز بزرگ نخواهند شد ...

همه دست بکار شوید!

در میان این همه خبر زرد و خاکستری و سرخ و سیاه ، خبرهایی که انبوهی از حیرت و انزجار و ناامیدی و ابتذال را در خود دارند یک خبر روشن از موفقیت یک فیلمساز ایرانی می گوید. فیلمسازی که کوشیده است، بی حاشیه بماند، فیلمساز بماند، در متن و از متن اجتماعش فیلم بسازد... حال رگبار کلمات بکار افتاده اند در میان تبریک ها و شادباش های مصلحتی و از سر ناچاری ، عده ای هم دست بکار شده اند :


- فکر کنید چرا دشمن به یکی جایزه می دهد و سینه یکی دیگر را با گلوله می شکافد چه هدفی پشت این جریان نهفته است ؟ بهتر نبود آقای فرهادی جایزه را در اعتراض به کشته شدن دانشمند هسته ای کشورمان پس می داد؟ آقای فرهادی شما در برابر خون شهدا مسئولید.


- آقای فرهادی اول از همه با بی بی سی مصاحبه کرد !  لابد او خود را مدیون بی بی سی می داند.


- عکس فرهادی و قندی که در دل سایت های ضد اسلامی آب شد چه کسی پاسخگوست؟


- فیلمی که به سیاه نمایی جامعه ایران می پردازد در جشنواره گلدن گلوب حاشیه های تآسف بر انگیزی ایجاد کرد.


- در پی ماجرای دست دادن فرهادی با یک زن در جشن شب قبل مراسم که با عکس العمل رسانه ها همراه شد امید بود که جناب فرهادی با رعایت عرف های جامعه اسلامی رفتارهای زننده خود را اصلاح کند. که با انتشار عکس و فیلم  روز مراسم به باد رفت.


- ما پیام روشن هالیوود را در دادن جایزه گلدن گلوب به جدایی نادر از سیمین” دریافت کردیم. ما پیام روشن سینمای ایران را در جدایی از انقلاب اسلامی دریافت کردیم.

ما سال هاست که این پیام ها را دریافت می کنیم و تصمیم گرفتیم که : گلدن گلوب ها و خرس ها و شیرها و نخل های طلا برای شما، بمب مغناطیسی و ترور و شهادت برای ما باشد.


- فیلم های امثال فرهادی با انواع آروغ های روشنفکرانه شان این رسالت خطیر ! را در عرصه هنر سینمایی به کار گرفته اند تا ایران و ایرانی ها را دروغگو و... تعبیر و تفسیر کنند که  دیگر جای زندگی نیست.


- اصغر محترم! مطمئن باش آیندگان خواهند نوشت: کارگردان ایرانی! به خاطر عصبی، دروغگو و غیر منطقی و بدبخت نشان دادن مردم سرزمین اش در یک فیلم سینمایی با دیالوگ های عالی، تصویربرداری خیلی خوب و انتخاب لوکیشن های به یاد ماندنی، پرچم خودش را بالا برد و لکه رنگی بر چهره کشور فرهیخته، پیشرفته و هنرمند پرورش که مردمانی آرام، متین، با فرهنگ و ارزشی دارد، پاشید.


و البته بسیار سخیف تر هم نوشته اند:


- سگی که گلدن گلوب گرفت !!

- جدایی اصغر از فرهنگ ...


اینها بخش بزرگی از عقاید و فرهنگ رسانه ای همان کشور فرهیخته و هنرمند پرور ماست ! پذیرفتن و حد اقل آگاهی از آنها کمترین کاری است که باید کرد. نادیده گرفتن و انکار آنها چه کمکی به اصلاح وضع موجود می کند ؟

سکوت در مقابل خشونت محتوایی این فرهنگ رایج هم عاقبتی جز فراگیر شدنش ندارد.